برنامه امام تغییر نمی کرد

برنامه امام تغییر نمی کرد

همه برنامه های حضرت امام روی ساعت مشخصی انجام می گرفت...

یکشنبه, مهر 29, 1397 8:12
تعجیل کنید

تعجیل کنید

امام همیشه کارهای خود را در ساعات معیّنی انجام می دادند...

یکشنبه, مهر 29, 1397 8:11
نیمه شب صدای قلم و کاغذ می آمد

نیمه شب صدای قلم و کاغذ می آمد

امام در 24 ساعت چهار ساعت بیشتر نمی خوابیدند...

یکشنبه, مهر 29, 1397 8:8
باید زیرپوش و پیژامه حتماً اطو شود

باید زیرپوش و پیژامه حتماً اطو شود

امام بسیار تمیز و مرتب هستند.تا جایی که اطلاع دارم و از قول دختر ایشان عرض می کنم که زیرپوش و پیژامه ایشان باید زود به زود شسته شود و حتماً باید اطو شود...

یکشنبه, مهر 29, 1397 8:7
امام حتی کفن از خود نداشتند

امام حتی کفن از خود نداشتند

همان شبی که می خواستند امام را غسل و کفن کنند ،دیدند که این رهبر عظیم و بزرگمرد عالم اسلام حتی یک کفن نیز از خود ندارد...

یکشنبه, مهر 29, 1397 8:5
در فاصله وضو شیر آب را می بندند

در فاصله وضو شیر آب را می بندند

در پاریس من بارها ناظر وضو گرفتن امام بوده ام و دیده ام که ایشان در فاصله به جا آوردن اعمال وضو شیر آب را می بندند...

یکشنبه, مهر 29, 1397 8:4
اینها را نگذارید خراب شوند

اینها را نگذارید خراب شوند

در منزل امام درخت توتی وجود داشت. توت زیادی می آورد که معمولاً به زمین ریخته شده و از بین می رفتند...

یکشنبه, مهر 29, 1397 8:3
در پاریس سراغ همسایگان را می گرفتند

در پاریس سراغ همسایگان را می گرفتند

امام در پاریس که بودند خیلی با همسایه های خود خوب بودند سراغشان را می گرفتند و احوالشان را می پرسیدند...

شنبه, مهر 28, 1397 13:49
در گوش من دعای سفر خواندند

در گوش من دعای سفر خواندند

امام نسبت به کارکنان منزلشان عاطفه و مهربانی خاصی داشتند...

شنبه, مهر 28, 1397 13:48
علی را بیاور ببوسم

علی را بیاور ببوسم

صبح شنبه (آخرین روز) حال امام نسبتاً خوب بود...

شنبه, مهر 28, 1397 13:47
اسوه مهربانی

اسوه مهربانی

بعضی وقت ها که در پاریس برف و باران بود وامام تشریف می بردند برای نماز،هنگامی که بر می گشتند کفشهایشان گلی و کثیف می شد...

شنبه, مهر 28, 1397 13:47
شب خوابم نبرد

شب خوابم نبرد

شبی که عده ای از ایرانیان برای زیارت امام به فرانسه آمده بودند ،مکانی کوچک پشت در اتاق ایشان بود که من همیشه آنجا می خوابیدم...

شنبه, مهر 28, 1397 13:43
آمدم کمکتان کنم

آمدم کمکتان کنم

روزی بر حسب اتفاق که تعداد میهمانان منزل امام زیاد شده بود...

شنبه, مهر 28, 1397 13:43
مرا خواهر صدا می زدند

مرا خواهر صدا می زدند

به عنوان یک خدمتگزار چهار ماه و شانزده روزدر خدمتشان بودم...

شنبه, مهر 28, 1397 13:42
حتی از پدرم انتظار نداشتم

حتی از پدرم انتظار نداشتم

برخورد امام با ما طوری بود که من حتی از پدرم انتظار نداشتم...

شنبه, مهر 28, 1397 13:41
یک وقت دیدیم در باز شد

یک وقت دیدیم در باز شد

یک شب داشتیم حسینیه را به اتفاق چند تن از خواهران تمیز می کردیم ،یک وقت دیدیم در باز شد و آقا به داخل آمدند...

شنبه, مهر 28, 1397 13:41
نیمه شب به حسینیّه آمدند

نیمه شب به حسینیّه آمدند

در یکی از شبهای ماه مبارک رمضان ،یک وقت دیدم یکی از برادران سپاهی می دود و می گوید :((بچه ها بدوید بیایید ،امام به حسینیه آمده است.))

شنبه, مهر 28, 1397 13:40
هر موقع دلت می خواهد بیا

هر موقع دلت می خواهد بیا

دختر بچه شش ساله ای برای امام نوشته بود که امام خیلی دوست دارم بیایم و شما را ببینم ولی اعضای دفتر نمی گذارند...

شنبه, مهر 28, 1397 13:39
برو ببین مصطفی کجاست؟

برو ببین مصطفی کجاست؟

امام به حاج آقا مصطفی خیلی علاقه داشتند...

شنبه, مهر 28, 1397 13:31
باورشان نمی شد باید روی زمین بنشینند

باورشان نمی شد باید روی زمین بنشینند

یک روز یادم می آید کلیه مستشاران و کاردارهای خارجی به مناسبتی با لباسهای مخصوص خدمت آقا رسیده بودند...

شنبه, مهر 28, 1397 13:30
نامحرم داخل اتاق هست

نامحرم داخل اتاق هست

گاهی اوقات بعضاً لازم می شد که ما به طور سرزده خدمت امام برسیم و مطلبی را عرض نماییم...

شنبه, مهر 28, 1397 13:20
آنچه باید بشود می شود

آنچه باید بشود می شود

یکی از برادران در مورد شبی که بنی صدر فرار کرده بود...

سه شنبه, مهر 24, 1397 14:12
دیگه چی؟

دیگه چی؟

روزی که شاه رفته بود بعداز نماز صبح آمدم خدمت امام...

سه شنبه, مهر 24, 1397 14:9
صفحه 3 از 3 1 | 2 | 3