بسیجی ها را بیشتر از همه دوست داشتند

بسیجی ها را بیشتر از همه دوست داشتند

امام بیشتر از همه به بسیجی ها عشق می ورزیدند...

شنبه, مهر 28, 1397 10:1
سفارش بچه ها را می کردند

سفارش بچه ها را می کردند

امام راجع به بچه ها بسیار سفارش می کردند نسبت به اینکه فرزندانشان نمازهای خود را در اول وقت بجا بیاورند...

شنبه, مهر 28, 1397 10:0
به اهل بیت بگو بیایند

به اهل بیت بگو بیایند

عصر روز رحلت امام فرمودند(به اهل بیت بگو بیایند)برای اولین بار بود که لفظ اهل بیت را درباره خانوادشان از ایشان می شنیدم...

شنبه, مهر 28, 1397 9:59
خدا من را بپذیرد

خدا من را بپذیرد

توی همان نماز که امام آن شب خوانده بودند-دوربین های مخفی که آنجا بود نشان می داد...

شنبه, مهر 28, 1397 9:37
تو را هم دوست داشتم

تو را هم دوست داشتم

آقا در آن 10روز بیماریشان خیلی درد کشیدند...

شنبه, مهر 28, 1397 9:36
خیلی ضعف دارم

خیلی ضعف دارم

یک روز ظهر هنگام ناهار خدمت امام بودم. هیچ وقت سابقه نداشت ایشان مطالبه غذا کنند...

شنبه, مهر 28, 1397 9:34
برای همیشه از پیشتان میروم

برای همیشه از پیشتان میروم

پس از اینکه پزشکان تصمیم خود را مبنی بر بستری شدن امام در بیمارستان اعلام کردند امام به هنگام وداع با اهل منزل به ایشان گفتند...

شنبه, مهر 28, 1397 9:33
حالا دیگر شب وداع است

حالا دیگر شب وداع است

روزهای آخر که قرار بود آقا را عمل کنند آقا که طبق معمول که نیم ساعت آن هم سه بار در روز قدم می زدند...

شنبه, مهر 28, 1397 9:32
دیگر بر نمی گردم

دیگر بر نمی گردم

شب قبل از عمل امام با پای خود به بیمارستان رفتند...

شنبه, مهر 28, 1397 9:31
اگر شیطنت نکند مریض است

اگر شیطنت نکند مریض است

امام روزی سه بار قدم می زنند.مشغول قدم زدن که هستند بچه ها دست امام را می گیرند این طرف و آن طرف می برند تا هر وقت که خود بچه ها رها کنند...

شنبه, مهر 28, 1397 9:30
نگفتم عزیزترین موجود!

نگفتم عزیزترین موجود!

تفاوت بین بچه های خانواده را هنوز هم ما متوجه نشده ایم...

شنبه, مهر 28, 1397 9:29
بدون آنکه بگویند به آشپزخانه می رفتند

بدون آنکه بگویند به آشپزخانه می رفتند

امام برای اولادشان احترم خاصی قایل بودند و بسیار خوشرو و با متانت با آنها رفتار می کردند...

شنبه, مهر 28, 1397 9:28
بتول خانم ،حالت چطور است؟

بتول خانم ،حالت چطور است؟

اصلاً در دوران زندگی امام من تاکنون ندیدم یک مرتبه با یک کسی بلند صحبت کنند...

شنبه, مهر 28, 1397 9:27
در گوشمان دعا می خواندند

در گوشمان دعا می خواندند

امام خیلی صمیمی ،خودمانی و مهربان هستند.مخصوصاً با مادرمان که از همه جهت احترام ایشان را دارند...

شنبه, مهر 28, 1397 9:24
من لباس دارم؟

من لباس دارم؟

احترامی که امام به خانم می گذاشتند بسیار زیاد بود...

شنبه, مهر 28, 1397 9:23
شما نشسته اید و خانم کار می کنند؟

شما نشسته اید و خانم کار می کنند؟

اگر روزی خانم غذا را تهیه می کردند هر چقدر هم که بد می شد کسی حق اعتراض نداشت و امام از آن غذا تعریف می کردند...

شنبه, مهر 28, 1397 9:22
من کسی را نمی خواهم

من کسی را نمی خواهم

یک زمانی هم آقا بیمار بودند و هم خانم.ما معمولاً دو سه نفر بودیم...

شنبه, مهر 28, 1397 9:21
بروید مادرتان تنها نباشد

بروید مادرتان تنها نباشد

اگر زمانی ما دو ،سه نفری باهم نزد امام می رفتیم و صحبت می کردیم ،آقا می فرمودند شما:((چرا اینجا نشسته اید و مادرتان در آن حیاط تنهاست؟ بروید پهلوی مادرتان صحبت کنید))

شنبه, مهر 28, 1397 9:20
مرد حق ندارد بگوید

مرد حق ندارد بگوید

یکبار مثل اینکه کارگر خانه به مرخصی می رود ،مادرم سینی غذا را دستشان می گیرند و می آورند سر سفره...

شنبه, مهر 28, 1397 9:19
تا گفتم خانم گفته ،چیزی نگفتند

تا گفتم خانم گفته ،چیزی نگفتند

یادم می آید بچه که بودیم و با توپ توی اتاق بازی می کردیم. توپ را زدیم و شیشه را شکستیم...

شنبه, مهر 28, 1397 9:18
اینجا آب نیست؟

اینجا آب نیست؟

در طول 60 سال هیچ وقت از خانم حتی یک لیوان آب نخواستند...

شنبه, مهر 28, 1397 9:17
مادرت به جز خدا کسی را ندارد

مادرت به جز خدا کسی را ندارد

هر وقت برای حضرت امام حادثه ای مانند بیماری اتفاق می افتاد ،ایشان نزدیکان را فرا می خواندند و سفارش مادرمان را می کردند...

شنبه, مهر 28, 1397 9:16
خوش به حال من که چنین همسری دارم

خوش به حال من که چنین همسری دارم

امام علاقه و محبت وافری به همسرشان داشتند به طوری که از نظر امام همسرشان در یک طرف قرار داشت و بچه هایشان در طرف دیگر...

شنبه, مهر 28, 1397 9:15
به من یاد دادند

به من یاد دادند

یک روزی مادرم نقل می کردند که امام در اوایل زندگی شان به من یاد دادند که کته چگونه درست می شود...

شنبه, مهر 28, 1397 9:15
شما بروید پیش مهمانها

شما بروید پیش مهمانها

یک روز مادرم مهمان داشتند.مهمان حالا یا سرزده آمده بود و یا بالاخره کارها درست و آماده نبودند...

شنبه, مهر 28, 1397 9:14
صفحه 2 از 8 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8