یکشنبه, شهریور 07, 1400 9:15
چهارشنبه, فروردين 11, 1400 9:56
در نجف که بودیم خدمتکار منزل امام می گفت یک روز گرم تابستان پس از اینکه ظرف ها را شستم ،به خواب رفتم...
دوشنبه, مهر 30, 1397 14:3
یک شب متوجه شدم امام با صدای بلند گریه می کند من هم متاثر شدم و شروع کردم به گریه کردن...
دوشنبه, مهر 30, 1397 14:1
سال 65 امام مدتی در بیمارستان بستری بودند دکتر عارفی به من گفت برو به امام بگو شما باید روزی یک سیخ کباب بخورید...
دوشنبه, مهر 30, 1397 14:0
سال 65 که امام مدتی در بیمارستان بستری بودند قضیه عقد دخترم پیش آمد...
دوشنبه, مهر 30, 1397 13:58
در آخرین ملاقاتی که با امام داشتم ،فرزند چند ماهه ام را همراه برده بودم...
دوشنبه, مهر 30, 1397 13:57
در پاریس به دلیل اینکه هوا خوب و ملایم بود ،بدون روانداز می خوابیدیم...
دوشنبه, مهر 30, 1397 13:57
پس از شهادت فرزندم مهدی که در عملیات کربلای 5 شهید شد...
دوشنبه, مهر 30, 1397 13:56
امام در منزل هیچگونه تحمیل و استبدادی را نسبت به همسر و فرزندان خود اعمال نمی کردند...
دوشنبه, مهر 30, 1397 13:56
برخورد امام با خانواده شان پیامبر گونه بود...
دوشنبه, مهر 30, 1397 13:55
بارها و بارها شاهد احترام بیش از حد امام نسبت به آیت الله پسندیده بودیم...
دوشنبه, مهر 30, 1397 13:33
گاهی که خانم می خواستند به مسافرت بروند در هر ساعتی از روز که بود...
یکشنبه, مهر 29, 1397 9:3
کبری خانم ،مسئول پذیرایی از امام رفت مرخصی...
یکشنبه, مهر 29, 1397 9:1
یک روز خانم کسالت داشتند.امام مرا صدا کردند و گفتند...
یکشنبه, مهر 29, 1397 9:0
در منزل امام در جماران یک درخت خرمالو بود و ایشان می دانستند که چنین درختی اینجاست...
یکشنبه, مهر 29, 1397 9:0
بنده 19سال خدمتگزار امام بودم...
یکشنبه, مهر 29, 1397 8:59
در همان ایامی که در فرانسه بودیم روزی خانم به منزل یکی از فامیلهایشان به میهمانی رفتند...
یکشنبه, مهر 29, 1397 8:58
یک روز علی دلش نمی خواست پیش امام بماند...
یکشنبه, مهر 29, 1397 8:57
در پاریس ،امام همه کارهای شخصی خود از قبیل منظم کردن اتاق کار و تنظیم نامه ها و اخبار و حتی کار مشکل بایگانی را خودشان انجام می دادند.
یکشنبه, مهر 29, 1397 8:57
زمانی که در پاریس بودیم ،روزی غذایی برای ایشان و مهمانانشان پخته بودم.وقتی غذا را نزدشان بردم...
یکشنبه, مهر 29, 1397 8:56
روزی برحسب اتفاق که تعداد میهمانان منزل امام زیاد شده بود...
یکشنبه, مهر 29, 1397 8:55
یک روز موقع ناهار بود که دختر بچه یکی از محافظین بیت را پیش امام بردیم...
یکشنبه, مهر 29, 1397 8:55
یک روز می خواستم به مرخصی بروم از عکسی که علی نوه شان با خودشان هستند هشت تا گرفتم و دوست داشتم امضای آقا پایش باشد.بعد به ایشان گفتند...
یکشنبه, مهر 29, 1397 8:54
خانم وقتی می خواهند مسافرت بروند ،در هر ساعتی از روز باشد ،حتی اگر ساعت 2 بعدازظهر باشد امام تا درب حیاط ایشان را بدرقه می کنند...
یکشنبه, مهر 29, 1397 8:42