تعجیل کنید

امام همیشه کارهای خود را در ساعات معیّنی انجام می دادند...

نیمه شب صدای قلم و کاغذ می آمد

امام در 24 ساعت چهار ساعت بیشتر نمی خوابیدند...

باید زیرپوش و پیژامه حتماً اطو شود

امام بسیار تمیز و مرتب هستند.تا جایی که اطلاع دارم و از قول دختر ایشان عرض می کنم که زیرپوش و پیژامه ایشان باید زود به زود شسته شود و حتماً باید اطو شود...

امام حتی کفن از خود نداشتند

همان شبی که می خواستند امام را غسل و کفن کنند ،دیدند که این رهبر عظیم و بزرگمرد عالم اسلام حتی یک کفن نیز از خود ندارد...

در فاصله وضو شیر آب را می بندند

در پاریس من بارها ناظر وضو گرفتن امام بوده ام و دیده ام که ایشان در فاصله به جا آوردن اعمال وضو شیر آب را می بندند...

اینها را نگذارید خراب شوند

در منزل امام درخت توتی وجود داشت. توت زیادی می آورد که معمولاً به زمین ریخته شده و از بین می رفتند...

در پاریس سراغ همسایگان را می گرفتند

امام در پاریس که بودند خیلی با همسایه های خود خوب بودند سراغشان را می گرفتند و احوالشان را می پرسیدند...

در گوش من دعای سفر خواندند

امام نسبت به کارکنان منزلشان عاطفه و مهربانی خاصی داشتند...

علی را بیاور ببوسم

صبح شنبه (آخرین روز) حال امام نسبتاً خوب بود...

اسوه مهربانی

بعضی وقت ها که در پاریس برف و باران بود وامام تشریف می بردند برای نماز،هنگامی که بر می گشتند کفشهایشان گلی و کثیف می شد...

شب خوابم نبرد

شبی که عده ای از ایرانیان برای زیارت امام به فرانسه آمده بودند ،مکانی کوچک پشت در اتاق ایشان بود که من همیشه آنجا می خوابیدم...

آمدم کمکتان کنم

روزی بر حسب اتفاق که تعداد میهمانان منزل امام زیاد شده بود...

مرا خواهر صدا می زدند

به عنوان یک خدمتگزار چهار ماه و شانزده روزدر خدمتشان بودم...

حتی از پدرم انتظار نداشتم

برخورد امام با ما طوری بود که من حتی از پدرم انتظار نداشتم...

یک وقت دیدیم در باز شد

یک شب داشتیم حسینیه را به اتفاق چند تن از خواهران تمیز می کردیم ،یک وقت دیدیم در باز شد و آقا به داخل آمدند...

نیمه شب به حسینیّه آمدند

در یکی از شبهای ماه مبارک رمضان ،یک وقت دیدم یکی از برادران سپاهی می دود و می گوید :((بچه ها بدوید بیایید ،امام به حسینیه آمده است.))

هر موقع دلت می خواهد بیا

دختر بچه شش ساله ای برای امام نوشته بود که امام خیلی دوست دارم بیایم و شما را ببینم ولی اعضای دفتر نمی گذارند...

برو ببین مصطفی کجاست؟

امام به حاج آقا مصطفی خیلی علاقه داشتند...

باورشان نمی شد باید روی زمین بنشینند

یک روز یادم می آید کلیه مستشاران و کاردارهای خارجی به مناسبتی با لباسهای مخصوص خدمت آقا رسیده بودند...

نامحرم داخل اتاق هست

گاهی اوقات بعضاً لازم می شد که ما به طور سرزده خدمت امام برسیم و مطلبی را عرض نماییم...

عدالت اسلامی را برقرار می کنیم

ما عدالت اسلامی را می خواهیم در این مملکت برقرار کنیم...

از فقرنمایی بدشان می آمد

به اعتراف بسیاری از شاگردان امام ،معظم له از نفاق و ریاکاری متنفّر بودند و با اینکه ذاکر بودند اما پیش شاگردان ذکر نمی گفتند و تسبیح نمی گرداندند...

ماست و پنیر آوردند

من خاطره ای از همسر امام در نوفل لوشاتو هنگام تهیه یکی از مصاحبه هایم با امام دارم...

هفت دقیقه و چهل ثانیه مدت نهار

ناهار امام یک غذای ایرانی به اسم آبگوشت بود و این همان غذایی بود که در آن روز ظهر دیگران هم از آن استفاده می کردند..

امام از منظر محافظین ، اعضای بیت