کد مطلب: 842 | تاریخ مطلب: 26/10/1399
  • تلگرام
  • Google+
  • Cloob
  • نسخه چاپی

کعبه مقصود

کعبه مقصود

هـــر جا که شدم، از تو ندایی نشنیدم
جـــز از بت و بتخــــانه، اثـــر هیچ ندیدم

آفـــــاق پر از غلغله است از تو و هرگز
بــــا گــــوش کر خود به صدایی نرسیدم

هـــر جا که شدم، از تو ندایی نشنیدم    
جـــز از بت و بتخــــانه، اثـــر هیچ ندیدم

آفـــــاق پر از غلغله است از تو و هرگز   
بــــا گــــوش کر خود به صدایی نرسیدم

دنیـــا همه دریای حیات و من مسکین    
یـک قطره از این موج خروشان، نچشیدم

رفتند حــــریفان به سوی کعبه مقصود    
بــا محملــــی از نور و به گردش نرسیدم

این خــــرقه پوسیده، رها کرده و رفتند    
مـــن شـاد به این پوسته در خرقه خزیدم

صاحبدل آشفته گذشت از پل و من باز     
دنبـــال خســــان پشت به پل کرده دویدم

مرغان همه بشکسته قفس را و پریدند   
مــن در قفس افتــــاده، به خــود تار تنیدم

یــا رب! شود آن روز که در جمع حریفان   
بینم کـــه از این لانــــه گندیــــــده پریدم؟

. انتهای پیام /*

کلید واژه