کد مطلب: 3523 | تاریخ مطلب: 06/10/1398
  • تلگرام
  • Google+
  • Cloob
  • نسخه چاپی

وقایع و بیانات و رخدادهای حیات پر برکت حضرت امام خمینی (س) 6 دی ماه

وقایع و  بیانات و رخدادهای حیات پر برکت حضرت امام خمینی (س)  6 دی ماه

پیام [به ملت مسلمان ایران (شش توصیه عمومی)]6 دی 57

سخنرانی [در جمع کارکنان شرکت  نفت  (نقشه دشمنان، ایجاد اختلاف)]6 دی 58

سخنرانی [در جمع اعضای سمینار نهضت سوادآموزی (همراهی آموزش با تربیت )]6 دی 59

سخنرانی [در جمع مسئولان حزب جمهوری اسلامی (حزب اللَّه و حزبهای شیطانی)]6 دی 61

 

پیام [به ملت مسلمان ایران (شش توصیه عمومی)]

زمان: 6 دی 1357/ 26 محرّم 1399

مکان: پاریس، نوفل لوشاتو

موضوع: شش توصیه عمومی

مخاطب: ملت مسلمان ایران

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

ماه محرّم برای مذهب تشیع ماهی است که پیروزی در متن فداکاری و خون به دست آمده است. در صدر اسلام پس از رحلت پیمبرِ ختمی- پایه گذار عدالت و آزادی- می رفت که با کجرویهای بنی امیه اسلام در حلقوم ستمکاران فرو رود و عدالت در زیر پای تبهکاران نابود شود که سید الشهداء نهضت عظیم عاشورا را برپا نمود و با فداکاری و خون خود و عزیزان خود، اسلام و عدالت را نجات داد و دستگاه بنی امیه را محکوم و پایه های آن را فرو ریخت. و در عصر ما می رفت که با کجرویهای سلسله پهلوی، حلقوم گشاد آنان و دارودسته و اربابان آنان اسلام و مصالح آن را ببلعد و عدالت و استقلال و آزادی را در زیر چکمه دیکتاتوری و پرده ریا و تزویر به نابودی بکشد.

نهضت ملت بزرگ ایران، که در دوازدهم محرّم، 15 خرداد به شکوفایی گرایید، پرده های تزویر و عوام فریبی شاه را پاره کرد؛ و قتل عام شاهانه و فداکاری ملت، مبدأ عظیمی در تاریخ ایران گردید؛ و مفتاح نجات اسلام و عدالت به دست آمد، و نطفه مقاومت ملی منعقد و با تربیت و روشنگری روشنگران، رو به رشد و تکامل نهاد؛ و در این بین فداکاریها در مقابل جنایات و قتل و غارت و حبس و تبعیدها در جریان بود. و در 29 محرّم 98 که رشد و تکامل در حال بلوغ بود، مبدأ انفجار ظاهر شد و شاه و دژخیمان او غافلگیر شده و با تمام قوا به قتل و جرح ملت پرداختند. و در ظرف یک سال جنایات بی پایان آنان با مقاومت عظیم ملت روبه و برخوردها و جنایتها و فداکاریها مقابل یکدیگر صف کشیدند. در این میان قوه مقاومت ملت رو به رشد و حربه های دشمن انسانیت و ملت رو به تزلزل، و در پایان سال 98 و طلیعه 99، قدرت ملت، جنود ابلیسی  شاه را چنان شکست داد و پایه های دیکتاتوری را چنان متزلزل نمود و قدرتهای عظیم ابرقدرتها را چنان واپس زد که مورد تحیر و تعجب متفکران جهان و حسابگران گردید.

شاه با آن عظمت فرعونی به تعظیم و اظهار عجز و توبه در مقابل ملت برخاست و به تبدیل مهره های نرم با خشن پرداخت و ملت با غرور اسلامی و ملی خود نه آن توبه را قبول نمود و نه از آن نرمی فریب خورد و نه به آن خشونت اعتنا کرد؛ و در تاسوعا و عاشورای 99 با رفراندم بی نظیر و آرام خود- که به تصدیق ناظران داخل و خارج در تاریخ بی نظیر بود- قدرت مهارشده خود را ثابت و سقوط و عزل محمد رضا پهلوی را برای چندمین بار اعلام نمود. و پس از آنکه شاهْ خود را رفتنی دانست، دست جنایتکار خود را از آستین درآورد و کشتارهای پی در پی جمعه سیاه به بعد را آغاز کرد و خود را در تمام جوامع رسوا نمود و اخیراً در مشهد مقدس جنایتکاریها را به حد اعلا رساند و ما را بر آن داشت که روز 29 ماه محرّم  را عزای عمومی اعلام کنیم برای سالگرد کشتار بی رحمانه قم و چهلم کشتار در صحن مطهر مشهد مقدس و نیز هفته کشتار مشهد مقدس و نیز کشتار شهرستانهای دیگر.

و با کمال تأسف در این سال تمام وقت ما صرف فاتحه و عزای ملی شد و در صورت بقای شاه در مقام مغصوب، وضع همین است. اکنون لازم است تذکراتی بدهم:

1- این جانب پس از تشکر از اهالی محترم خراسان، خصوصاً علمای اعلام و حجج اسلام و دکترهای محترم و سایر گروهها و طبقات، پشتیبانی خود را از این اعتصاب شریف اعلام می نمایم؛ و اعمال وحشیانه دولت نظامی غیر قانونی و حکومت نظامی غاصب را محکوم می نمایم؛ و از ادامه دیکتاتوری و غصب مقامْ آنان را تحذیر می کنم.

2- این جانب از جمیع اعتصاب کنندگان در سرتاسر کشور تشکر می کنم و پشتیبانی خود را از آنان اعلام می نمایم؛ و از خصوصِ اعتصاب کنندگان شرکت نفت تقدیر می نمایم. و اقدامات دولت نظامی غاصب و دادگاههای نظامی را در فشار به آنان برای  شکستن اعتصاب تقبیح می نمایم و آنان را در جدیت برای هدر دادن ثروت ملت مسئول می شناسم، و آنان را از این اقدام مخالف با مصالح کشور تحذیر می کنم.

3- بر ملت شریف ایران است که از اعتصاب کنندگان شرکت نفت پشتیبانی کنند و به آنان برای تهیه مسکن و مئونه زندگی اعانت کنند؛ و در شهرستانها صندوقهای اعانه بگذارند و پس از جمع آوری به وسیله هیأتهای معتمده به آنان برسانند. و باید نگذارند برادران خود که در راه خدمت به اسلام و کشور بپاخاسته اند رنج ببینند.

4- ملت شریف ایران موظفند از سربازانی  که از سربازخانه ها بیرون آمده اند و خدمت به دولت غاصب را روا نداشته اند، کمک کنند از جهت منزل و سایر مئونه ها؛ و نگذارند به برادران خود که برای اسلام ترک اعانت ظالم را نموده اند بد بگذرد.

5- باید ملت ایران بداند که نفت و گاز به مقدار مصرف داخل در انبارها موجود است و دولت جنایتکار، برای ایجاد وحشت و نارضایتی، قحطی مصنوعی ایجاد نموده؛ و کارکنان شرکت نفت به مقدار مصرف داخل استخراج می نمودند و اینان به مصارف دیگر می رساندند (از قبیل صدور برای اسرائیل- چنانکه گفته شده) و ملت را در مضیقه قرار می دهند. شاه و دولت غاصب او با ملت در حال جنگند که به این اعمال وحشیانه دست می زنند؛ حتی گفته می شود که کارکنانی را که برای مصرف داخلی می خواهند عمل کنند، مجبور به اعتصاب می کنند تا مضیقه را به عهده ملت بگذارند.

6- لازم است ملت شریف به نهضت اسلامی خود تا وصول به نتیجه ادامه دهند، و در این راه، که رضای خداوند در آن است، صبر کنند؛ و از اعانت برادران خود غفلت نکنند. و از احتکار و گرانفروشی و بی انصافی که موجب غضب خدای تعالی است جداً احتراز کنند، و به وسوسه های شیطانی که عمال ابلیسی شاه و دولت پخش می کنند و می خواهند در مردم سستی و یأس ایجاد کنند، گوش فرا ندهند؛ و به خدای متعال در این راه که به دست آوردن استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی است اتکال کنند. از خداوند متعال سرنگونی اساس ستم و برقراری پایه های عدل را خواستارم.

روح اللَّه الموسوی الخمینی

صحیفه امام، ج 5، ص: 283-285

 

سخنرانی [در جمع کارکنان شرکت  نفت  (نقشه دشمنان، ایجاد اختلاف)]

زمان: 6 دی 1358/ 7 صفر 1400

مکان: قم

موضوع: نقشه دشمنان، ایجاد اختلاف از درون

حضار: کارکنان شرکت نفت

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

سالمترین انقلابها

مسائل بعد از انقلابها دو قسم هست: یک مسائلی است که مربوط به ادامه انقلاب است- انقلاب مثل یک طفلی می ماند که باید تربیتش کرد و بزرگش کرد، پرستاری می خواهد- یک مسائلی هم هست که مسائل فرعی است که انقلاب وقتی که تحقق پیدا کرد باید آنها دنبالش رفت. بعد از هر انقلابی یک آشفتگیهایی هست و هیچ انقلابی نمی تواند نداشته باشد. انقلابهای بزرگی که در عالم پیدا شده است مثل انقلاب فرانسه، مثل انقلاب اکتبر [شوروی ]، اینها بعد از انقلاب بسیار گرفتاریها داشتند. بعضی از انقلابها، کشتاری که بعد از انقلاب واقع شده است بیشتر از یک میلیون، گاهی به دو میلیون رسیده است. برای اینکه انقلاب در آنجاها یک انقلاب اخلاقی نبوده است، یک انقلاب اسلامی نبوده است، و علاوه بر این به این طوری که از قشر ملت و از متن جامعه ما انقلاب برخاسته در جاهای دیگر این طورها نبوده است، گاهی بوده اما نه به این طور، از این جهت انقلاب ما سالمترین انقلابی است که واقع شده است. بعد از انقلاب فقط آن اشخاصی که در رژیم سابق جنایتکار بودند، آنها هم بعد از اینکه محاکمه شدند و معلوم شده است که وضع جنایتشان تا چه حدود بوده است، آنها تأدیب شدند یا اعدام شدند. و اما آزادی مطلق بعد از آن اختناق مطلق در ایران بعد از انقلاب بلافاصله بود. همه قلمها و همه زبانها باز بود. و قلمها می نوشت. همه احزاب آزاد بودند و همه شان هم اظهار وجود کردند، و کسی مزاحمشان نبود.

تا پنج ماه تقریباً این طور بود که ابداً هیچ خلاف آزادی نشد. بعد از پنج ماه دریافتیم، دریافتند به اینکه بعضی از این روزنامه ها، بعضی از این مجلات وابستگی به اسرائیل، وابستگی به امریکا دارند و مشغول یک توطئه هایی هستند. بر خلاف مسیر ملت توطئه می کنند. اینها را دادگاه [حکم ] کرد که باید رسیدگی بشود. و همچو نیست که در جایی از عالم وقتی انقلاب واقع شده است، این طور رفتار کرده باشند. بعد از انقلابات مطلق مطبوعات، مطلق روزنامه ها، مطلق گفتارها تعطیل می شد. امکان نداشت برای کسی که یک روزنامه بعد از انقلاب منتشر کند. و بعض انقلابات بلافاصله بعد از انقلاب قتل عام شروع می شد؛ قتل عامهای زیاد، تصفیه های مهمی که همه اش کشتار بود، به دریا ریختن بود. و این در انقلاب ایران هیچ همچو چیزی نبود که حتی یک روز این طور نبود که از طرف دولت یا از طرف ملت بخواهند یک کاری بکنند و یک قتلهایی مثلًا بکنند. بعد انقلاب این طور بود.

حریفهای ما که کارکشته و کار کرده و مطالعه کرده هستند، اینها مطالعه کردند که باید در این وقتی که یک همچو انقلابی با دست خود ملت پیش آمده است، کودتا نبوده است که اختیارش را بشود یک کسی بگیرد، و آن تحت نفوذ دیگری باشد، با دست همین ملت بوده است، و یک ملت را نمی شود مهار کرد، باید چه بکنند، تا اینکه این انقلاب را نگذارند به ثمر برسد. باید خود انقلاب را از باطن داخل خودش فاسد کنند.

فعالیت الآن در این جهت است که می خواهند که این انقلاب را در خودش ایجاد نفاق و اختلاف کنند و مدفونش کنند، و پس از اینکه خود انقلاب مدفون شد، بیایند و یک نفری که خودشان تعیین می کنند، یک کودتایی، یک بساطی درست کنند و همان مسائل سابق را پیش بیاورند. ملت ما باید این مطلب را لا اقل که یک مطلب واضحی است فراموش نکند، که قدرت بزرگی که منافع داشته است در ایران، مطامع داشته است در ایران، منافع نفت داشته است در ایران و منافع سوق الجیشی داشته در ایران [در کمین نشسته است ]. ایران یک مرکزی است که حساس است برای ابرقدرتها. یک همچو کشوری که ملت، زن و مردش، بچه و بزرگش قیام کردند و با خواست خدا و وحدت کلمه پیش بردند، اینها حالا برای ضربه ای که خوردند، منافع از دستشان رفته است، نمی توانند در این محل دیگر آن طور توطئه هایی که پیشتر می کردند، در زمان رژیم سابق که اینجا را محل از برای آن چیزهایی که می خواستند خودشان، پایگاههایی که می خواستند خودشان قرار بدهند حالا دیگر برایشان نمی شود. اینها درصدد برآمدند که از باطن خود این نهضت، و انقلاب یک پوسیدگی ایجاد کنند.

در همه قشرها عمال آنها نفوذ کردند همه جا؛ در نفت، در مراکز نفت هستند از اینها.در هر جایی که شما بروید؛ در ارتش، در ژاندارمری، در سپاه پاسداران، در کمیته ها، در ادارات از این قماش مردم هستند که اینها یک مقدارشان منفعتهای زیادی که در آن زمان می بردند، از دستشان رفته است و برای اعاده آن می خواهند یک رژیمی نظیر آن رژیم پیش بیاید. یک عده شان هم که قدرتهای بزرگند، آنها هم منافعشان از دستشان رفته است و دست بردار به این زودی نیستند. در همه این قشرها به طورهای مختلف نفوذ کردند و دارند ایجاد خلاف می کنند. اینها دیدند که از این وحدت کلمه ملت و اتکال این ملت به خدا این پیروزی حاصل شده است، و می دانند که اگر این دو تا قضیه؛ اتکال به خدا و وحدت کلمه باشد پیروزیهای بعد هم حاصل می شود و دست آنها بکلی از ایران کوتاه می شود. از این جهت از قشر جوان که عمق مسائل را باز نمی تواند بفهمد، استفاده می کنند. در هر جا می روند سراغ جوانهای پاکدلی که با تبلیغات آنها تحت تأثیر واقع می شوند، با دست این جوانها به اسم اسلام، به اسم دلسوزی برای ملت، به اسم دلسوزی برای کشور از اینها استفاده می کنند، و مقصد این است که این مملکت را نگذارند ثبات پیدا بکند، و بی نظمی را در همه جا گسترش بدهند؛ در همه قوای انتظامی در پاسداریها،در کمیته ها، در دادگاهها، در ادارات، در بین کشاورزان، در بین کارکنان صنعت نفت، در همه اینها یک بساط ناآرامی ایجاد کنند. ناآرامی تا در خارج منعکس بشود که این کشور، این مملکت نمی تواند خودش را اداره کند. محتاج به این است که یک مدیری برود این را اداره اش کند. ایجاد نارضایتیهایی می شود که این ناراحتیها با اینکه سنگین است، لکن ملت ما باید توجه داشته باشد که برای چه مقصدی ایجاد می شود. در این صحراهایی که کشاورزها مشغول کشاورزی هستند می روند با عناوین مختلف جلوگیری می کنند، نمی گذارند کار بکنند. در کارخانه ها هر چه بتوانند جلوگیری می کنند که کار نشود. نتوانستند، کم کاری ایجاد می کنند. در دانشگاهها به یک صورت دیگری و در ارتش و در ژاندارمری و در سایر قشرهای انتظامی آنجا هم به یک جور دیگری. تمام اینها یک مقصد دارند و آن مقصد این است که نگذارند این انسجامی که باید بین این ملت حاصل بشود و آن انسجامی که بود و با آن انسجام پیش بردند، نگذارند این عمرش باقی باشد. می دانند که اگر این انسجام که بین اقشار ملت بود، به عمرش ادامه بدهد، ملت پیروز می شود تا آخر هم دست آنها کوتاه می شود. پس باید چه بکنند؟ بیایند بین قشرها ایجاد اختلاف کنند. من خانه ندارم، من حقوقم کم است، من درجه ام کم است، درجه داری اصلًا نمی خواهد.

یکی از حرفهایی که در بین ارتشیهاست، یک دسته جوان که گول خوردند، درجه داری نمی خواهیم همه یکجور باید باشند- از این حرفها، از این نطقها- گاهی گول خورده اند به اسم اسلام، یک چیزهایی را می گویند که اسلام در آن نیست. و گاهی هم متعمدند و گول نخورده اند، لکن متعمدند و از روی عمد این کار را می کنند. امروز این نحو اختلافاتی که ایجاد کردند و شما دیدید که در زمان نهضت، آن وقتی که مشغول بودند همه مردم به مبارزه با رژیم، این جور اختلافات نبود اصلًا. اگر آن روز هم این اختلافات بود ابداً پیشبردی نمی شد. این اختلافات بکلی نادیده بود. هیچ کس فکر این  نبود که زراعتم چه جوری است، صنعتم چه جوری است و منزلم چه حالی دارد. همه فکر این بودند که جمهوری اسلامی باید بشود. این وحدت کلمه و انسجامی که در ملت بود و در دنیا چشمگیر بود و چشمگیر هست، آنها که می دانند باید از کجا شروع کنند و چه جور این انسجام را به هم بزنند، کارگردانهاشان و کارشناسهاشان هست، و الهام می گیرند از آن مبادی دیگر، از خارج و بین قشرها اختلاف ایجاد می کنند، هر طوری بتوانند. اتهام، هر جا بروی اتهام هست. هر جا بروی یک ناراحتی ایجاد کردند. هر جا بروی یک شلوغی ایجاد کردند. هر جا بروی یک ناآرامی است که کأنه یک کشوری است که به طور هرج و مرج دارد پیش می رود. اصلًا یک مدیریت صحیح در این کشور نمی گذارند باشد. نمی گذارند آرام بشود تا جهاد سازندگی شما به آن طوری که بخواهد تحقق پیدا بکند. نمی گذارند آرام بشود تا اینکه صنعت نفت آن طوری که باید اداره بشود و همین طور همه جا. و این دلیل بر این است که جوانهای ما غافلند از این توطئه بزرگی که برای ما دارد درست می شود و در دست درست کردن است. و آن توطئه اینکه همان نقطه ای که به آن نقطه اینها شکست خوردند همان نقطه را دست بگذارند رویش، دست می گذارند رویش، آن را می خواهند به هم بزنند. آن موضع قدرت شما را متزلزل دارند می کنند.

موضع قدرت شما همان وحدت شما بود. دیدید که دو جهت در این ملت بود که رمز پیروزی ملت ما بود: یکی اینکه از آن چیزهایی که خودشان می خواستند ابداً آن وقت مطرح نبود. همه با هم می گفتند «اللَّه اکبر». همه با هم «جمهوری اسلامی». همه با هم رژیم سابق نه. هیچ کس در آن روز دنبال این نبود که من وضعم چه جوری است. اگر یک کسی پیش رفیقش هم فرض کنید شکایت می کرد رفیقش به او می خندید که حالا وقت این حرفها نیست. این طور شده بود وضع. یک جهت هم اینکه همه اینها که با هم مجتمع شدند، برای خدا بود. شاهد اینکه [دائماً] می آمدند در هر جا فریاد می کردند که ما می خواهیم شهید بشویم. شهادت یک مطلبی بود که برای خداست.

پس دو جهت در این پیروزی بود: یکی اینکه برای خدا [بود] فریاد به اینکه «اللَّه اکبر» و ما برای خدا می خواهیم این کار را بکنیم، جمهوری اسلامی می خواهیم. یکی هم اینکه با هم مجتمع بودند. یکصدا بودند. بچه کوچولو و پیرمرد هشتاد ساله، یکجور حرف می زدند، و دشمنهای ما این دو تا سنگر را هدف کردند. از اوّلی که این سد رژیم سابق شکست، دشمنها سر درآوردند و یک دسته شان راجع به جهت اسلامی شروع کردند کارشکنی. درست توجه کنید که این دو تا مطلب هر دویش مشهود ماست که مورد حمله واقع شده. جهت اسلامیتش مورد حمله واقع شد. گفتند، اسلامی نمی خواهیم، همان جمهوری! این حمله به جهت اسلامیتش بود که زیر بار اسلامش می خواستند نروند. برای اینکه آن کارشناسها فهمیده بودند که این پیروزی از اسلام است. مردم برای جمهوری نمی آیند به شهادت برسند. مردم برای اسلام می گویند ما شهید می خواهیم بشویم. الآن هم می گویند، کفن می پوشند برای اسلام، نه کفن برای جمهوری، برای جمهوری دمکراتیک. این را یافته بودند که خوب این جهت یک جهتی است که اصیل است، اصل مطلب است، این را باید شکستش. با قلمها، با گفتارها شروع کردند به این سنگر حمله کردند. اسلام دیگر حالا به درد نمی خورد، اسلام مال نمی دانم هزار و چهار صد سال پیش از این بود، اسلام دیگر حالا بیخود است. گاهی می گفتند، گاهی نمی گفتند. لکن لازمه اش این بود .... معنایش این است که جمهوری می خواهیم.

معنایش این است که جمهوری اسلامی لازم نیست باشد. این هدف بود تا حالا هم هست. از اوّلی که شما این سد را شکستید و برگشتید که جمهوری اسلامی را درستش بکنید، این دسته از مردمی که دنبال این بودند که شما آن رمزی که به او پیروز شدید، چی بود؟

اسلام را فهمیدند که رمز اسلام بوده است، حمله کردند به همان جهت اسلامیتش  نمی خواستند بگذارند که رأی بدهید برای جمهوری اسلامی. در بسیاری از جاها جلو رأی را گرفتند. در بعضی جاها آن صندوقها را شکستند، آتش زدند. با تفنگ مانع شدند از اینکه رأی بدهند، اینجا شکست خوردند. باز برای اینکه مردم باز همان حال را داشتند، رأی را دادند. دنبالش هر مرحله ای را که یک قدم شما جلو گذاشتید آنها آن مرحله را که جهت اسلامیتش بود، هدف قرار دادند.

من حالا بخواهم به تفصیل بگویم، نه شما وقت دارید نه من. اما درست مطالعه کنید که در هر مرحله مخالفت شد و مخالفت در همان جهتی بود که راجع به جهت اسلامی اش بود که اینها یا آگاهانه این کار را می کردند- که اجیر بودند- یا جوانهایی بودند که ناآگاه. آن آگاهها آنها را بازی می دادند و آنها صحبتش را می کردند. بعد در این مرحله، بعد هم تا حالا [پیوسته ] شکست خوردند. یعنی جمهوری اسلامی را رأی دادند.

تقریباً 98 درصد رأی مثبت بود. یک قدری هم بیشتر. بعد هم خبرگان را که هی مخالفت، هی مخالفت. مع ذلک مردم تعیین کردند خبرگان خودشان را. بعد هم به آرا گذاشتند، همین قانون اساسی را. آنجا هم باز مخالفت، مخالفت، لکن مع ذلک ملت پیروز شد. اینها ننشستند باز. آن جهتش تا اینجا آمده است. حالا بعدش هم البته رئیس جمهوری یا مجلس شورای ملی، اینها هم البته مواجه با خیلی مخالفتها خواهد شد. این یک جهت بود.

جهت دوم این قضیه، اتحاد مردم که همه با هم بودند- یک- کأنه یک نفس بود، یک صدا بود. شما اگر بندرعباس می رفتید همان را می شنیدید که در شمال می شنیدید. در مشرق ایران می رفتید همان را می شنیدید که در مغرب می شنیدید. بچه ها همان را می گفتند، پیرمردها هم همان را می گفتند، رعیتها هم همان را می گفتند و متفکرین هم همان را می گفتند. آنهایی هم که بر خلاف این مسیر بودند، آن وقت صداشان در نمی آمد. نمی توانستند درآورند. بعد که رسیدید به آنجایی که یک قدری به نظر توده ها این بود که خوب، ما الحمد للَّه پیروز شدیم، توجه نداشتند به اینکه نه، ما یک قدم برداشتیم طرف پیروزی، و باز راه داریم. آنها سر درآوردند از آن راه که گفتند و از راه دیگر، ایجاد اختلاف. شما الآن در هر جا بروی یک دسته ای با دسته دیگر مخالفند. یک دسته ای مخالفند که به روی هم اسلحه می کشند، از هم می کشند. یک دسته هم که به آن طور نیست برای هم صحبت می کنند، حرف می زنند، تهمت می زنند. کاری می کنند که در ادارات کار کم بشود. کاری می کنند که در مثلًا صنعت نفت کم کاری بشود یا بیکاری باشد. انفجار ایجاد می کنند. از این مسائل که روی هم وقتی که بگذاریم یک دست دارد کار می کند و آن دستی است که می خواهد نگذارد جمهوری اسلامی به معنایی که خدای تبارک و تعالی امر فرموده است تحقق پیدا بکند. برای اینکه با تحقق آن، همه آمالهای دشمنهای ما از بین خواهد رفت.

امروز ما گرفتار این مرحله هستیم. این مرحله که باید این بچه کوچولو [انقلاب ] را بزرگش کنیم. اینکه الآن تقریباً یکساله است و باز راه نیفتاده. مثل یک بچه یکساله می ماند که راه نیفتاده. باز باید ما دستش را بگیریم راهش ببریم. باید همه قشرهای ملت متوجه باشند که اینها می خواهند نگذارند این بچه بزرگ بشود. از این بچه صدمه دیدند، و اگر بزرگ بشود صدمات زیادتر است. می خواهند نگذارند این [انقلاب ] بشود. وادار می کنند، هر جا هر کس را بتوانند، هر قشری را بتوانند مقابل دیگری قرار می دهند.

روزنامه ها، مجلات، رادیو، چه، چه، هر وقت آدم می بیند، می بیند یک دسته ای به دسته دیگر حمله کردند، اصحاب قلم به هم حمله می کنند، اصحاب بیان به هم حمله می کنند، این در آنجاهایی که با قلمها این مقصد را می خواهند پیش ببرند. با قدمها هم همان مقصد را می خواهند پیش ببرند. هر اداره ای که بروی، در هر جایی که بروی. هر جا حساستر بیشتر، هر منطقه ای که حساستر است آن منطقه آنها بیشتر می روند. تا این منطقه یک صدایی درمی آید از همه جا جمع می شوند آنجا. آذربایجان یک صدا درمی آید می بینید که از شمال حمله می کنند. می روند به آذربایجان دنبال اینکه این صدا را بزرگش کنند. در شمال یک صدا در بیاید، از جنوب حمله می کنند به این طرف تا اینکه اینجا دامن بزنند. در مرکز نفت یک صحبت می شود، اینها جمع می شوند. آنجا نبود، اینکه در کار برای کارکنهای نفت. در یکوقتی به ما گفتند نفری چقدر می دهند که کار نکنند، که اعتصاب بکنند. این پول از کجا بود که می آوردند می دادند که کار نکنید! برای چه مقصدی اینها می خواستند که مملکت ما سر و سامان نداشته باشد، و به آن شریان حیات کشور صدمه می زدند. پول هم خرج می کردند که کار نکنید.

هر جا بتوانند با ارعاب، با تطمیع، با خرج کردن. پول در دستشان است. فراوان است. از غرب و شرق می آید برایشان. همه هم نقشه همین است که این دو حیثیتی که با آن دو حیثیت پیش برده است این نهضت، این را از دستش بگیرند. وحدت کلمه را از دستش بگیرند. اسلام هم از دستش بگیرند. خلع سلاحش کنند. سلاح ملت ما اسلام بود و وحدت کلمه، و الّا شما سلاحی نداشتید. همه سلاحها پیش دشمن شما بود. پیش شما چیزی نبود. سلاح شما ایمان بود به خدا. اسلام بود و وحدت کلمه. شما را می خواهند خلع سلاح کنند. اسلام را از دستتان بگیرند. وحدت کلمه را هم از دستتان بگیرند. اسلام را دیرتر می توانند بگیرند، برای اینکه خوب مردم مسلمانند. نمی آیند بگویند مسلمان نباشید، با جورهای دیگر، جمهوری را نگذارند اسلامی باشد. الآن هم برای همین معنا فعالیت می شود. همیشه شده است. الآن هم می شود. اختلافات هم که خودتان می بینید که هر جا بروید یک قشری هستند که وسوسه می کنند بین مردم. و به این عقده های مردم نفخ  می کنند. این عقده ها را به آن دامن می زنند. خوب یک ملتی که پنجاه سال در اختناق بوده، در حبس بوده، این ملت حالا از آن حبس، یک عقده ها پیدا کرده. اینها این عقده ها را دامن به آن می زنند که بر خلاف مسیر راهش ببرند. آنهایی که صاحب  عقده اند خیال می کنند اینها اهل خیرند، می خواهند برای اینها، یک کار خوبی بکنند.

آنهایی که اهل نقشه اند می فهمند دارند چه می کنند. می فهمند که اینها را بر خلاف آن مسیری که ملت دارد، دارند می برند.

تکلیف ما در امروز چیست؟ تکلیف ما این است که این رمز را محکم نگه داریم.الآن به فکر اینکه یک نابسامانی هست در اداره و در کذا و در کذا، این نابسامانی از آن ناحیه است، آن ناحیه را تقویت بکنید. همه شکایات را امروز باید کنار گذاشت. همه چیزهایی که برای ما ناراحت کننده است و فرعی است کنار گذاشت، و این امر اصلی که الآن ما مبتلا به آن هستیم، یعنی می خواهند اصل نهضت را از بین ببرند.

این مرحله اول که عبارت از این است که این نهضتی که با آن ما پیروز شدیم باید مثل یک بچه ای روز به روز جلویش ببریم و تربیتش کنیم و بزرگش کنیم، این را می خواهند از دست ما بگیرند. اگر خدای نخواسته این معنا از دست ما گرفته شد، ما اساس را از دست دادیم. دیگر همه دیوارها فرو می ریزد. ما اگر چنانچه در این انقلاب با همان طوری که جلو آمدیم پیش نرویم با همان قدرتی که آمدیم پیش نرویم و پوسیدگی، کرم خوردگی در ما پیدا بشود، مثل یک خربزه ای که ظاهرش چه است، آب هم به آن می دهند، همه چیزها، ولی وقتی که می بینند، در باطن کرم زده است.

اینها می خواهند که ما را کرم زده کنند و به دنیا ارائه بکنند که اینها یک خربزه کرمو هستند، اینها به درد نمی خورند. به دنیا ارائه کنند که اینها رشد سیاسی ندارند. ایران یک مملکتی هست که هرج و مرج است. طبقه پایین به بالا اصلًا اعتنا ندارد. سرباز به آن درجه دار اعتنا ندارد. درجه دار هم به افسر اعتنا ندارد. یک همچو کشوری است که قوای انتظامی اش انسجامش را از دست داده. یک همچو کشوری است که اداراتش کار نمی کنند. کم کار می کنند. یک همچو مملکتی است که همه به جان هم افتادند. وقتی یک  مملکتی همه به جان هم بیفتند، هر قشری بخواهد دیگری را بکوبد، هر طایفه ای برای خودش بکشد و دیگری را از بین ببرد، یک همچو مملکتی در خارج منعکس می شود که این این طوری قابل بقا نیست، باید یک کاری کرد که با دلسوزی هم بیایند جلو، که باید، باید این نظم ایجاد بشود. اینها محتاج به قَیِّمند. دشمنهای ما دنبال این مسأله هستند و دوستان ما غافل از این.

بیدار کنید مردم را! به مردم بفهمانید، مسأله را بگویید. خواهرها به خواهرها بگویند، به برادرها بگویند. برادرها به خواهرها بگویند. به برادرها بگویند. مسأله این است. امروز مصیبت ما این است. امروز که می خواهند این مملکت را معرفی کنند به اینکه اینها قابل اینکه آزاد باشند، قابلیت را ندارند. من این را قبلًا هم گفته بودم، آقای کارتر در پاریس که ما بودیم و این اواخری که در ایران دیگر خیلی پیشرفت می کردند، در یکی از فرمایشاتشان فرمودند که اینها بهشان زیادی آزادی داده شده! این یک حرف موذیانه بود که می خواست بگوید اینها قابل این نیستند که آزاد بشوند. اینها باید اختناق برایشان باشد. حق می داد به شاه که باید شاه اینها را مهار کند! اگر این مهار را بردارد به هم می ریزد. این حرفی بود که آن وقت می زد. همین تعقیب دارد می شود. عملًا تعقیب می شود. همین معنا را می خواهند در دنیا منعکس کنند که یک کشوری هست که اساسی اصلًا ندارد. قانون ندارد این کشور. هر کس به هر کس تعدی کند یک دادگاهی نیست جلویش را بگیرد. سرباز از بالاتری، از درجه دار، درجه دار از افسر، افسر از بالاتر اطاعت نمی کند. هرج و مرج است. مردم از دولتشان اطاعت نمی کنند. ادارات از رئیس اداره شان اطاعت نمی کنند. یک مملکت این طوری قَیم می خواهد. خودشان نمی توانند اداره کنند خودشان را. این برنامه ای است که برای ما به حسب احتمال و شواهد ریخته شده است و ما از آن غافل هستیم.

اینهایی که می آیند در هر جا ناراحتیها را به گوش ما می خوانند، اینها غافلند از اینکه الآن ما آن ناراحتی بزرگ را باید علاج کنیم. یک مریضی که مبتلا به سرطان است اگر طبیب بالای سرش بیاید و برود سراغ اینکه دستش یک قدری زبر است این را علاج  کنیم، این طبیب، این را به کشتن می دهد، این باید سرطان را علاج کند. یک مملکتی که الآن غده های سرطانی در آن هست ما باید فکر این باشیم که این غده سرطانی را بیرون بکشیم. اگر دنبال این برویم که حقوقمان چقدر است، در اداره درجه ما چیست، در نمی دانم- ارتش ما در چه درجه ای واقع هستیم و هکذا، و مثل آن طبیبی است که سرطاندار را برداشته و این زبری دست را دارد معالجه می کند. آن سرطان کار خودش را می کند، دیگر نه دستی بماند و نه زبری دستی. این سرطانی که الآن در ایران ما هست و آن غده ای است که ولیده  آن غده بزرگهاست و برای آن غده بزرگ اینها کار می کنند.

اگر طبیبها، یعنی همه مردم که می خواهند مملکتشان یک مملکتی باشد، اگر دنبال این نباشند که این غده را از بین ببرند، دنبال این باشند که این زبری دست را، من خانه ندارم، من خانه ام کوچک است، من در اداره حقوقم کم است، من درجه ام کم است، اگر ما مشغول این مسائل بشویم، فلان آدم مثلًا چه شده است، حالا باید شکستش داد، فلان آدم احتمال می رود چه بشود، نگذاریم بشود، از این مسائلی که همه اش برمی گردد به منافع شخصی، اگر ما برویم دنبال آنها و از این غده سرطانی که مبتلا به آن هستیم و نشستند در خارج کشور ما و چشم دوختند به اینجا و عمالشان در داخل کار می کنند، خودشان در خارج کار می کنند، اگر چنانچه ما دنبال آن نرویم و برگردیم به این کارهای جزئی که مربوط به خودمان است، خدای نخواسته مثل همان مریضی که به سرطان مبتلا شد و سرطان او را کشت و دیگر دستی باقی نماند تا زبری دستی بماند، کشوری باقی نمی ماند تا ناراحتیهای ما باقی بماند.

امروز روز این است که همه با هم، با هم بدون اینکه فرصت از دست بدهیم کوشش کنیم، این اختلافات را از بین برداریم. هر روز تحصن! یک امری است هر که یک ناراحتی پیدا می کند تحصن می کند. یک عده ای را وامی دارد به تحصن. این به نفع کی تمام می شود؟ این تحصنهای یکی دنبال دیگر به نفع کی تمام می شود؟ یک دسته بیکار می شوند یا اداره شان را زمین می گذارند و تحصن می کنند. یا زراعتشان را زمین می گذارند تحصن می کنند. این به نفع ملت هست یا به نفع آنهایی است که می خواهند با این تحصنهای بعد از تحصن و ایجاد اختلافها، برگردد حال کشور ما به یک حالی که اگر از سابق بدتر نشود لا اقل مثل آن بشود، همه چیز ما را ببرند؟ اینجا باید همه عقلا، همه نویسنده ها [به فکر باشند] آخر این نویسنده ها مال این مملکتند. در این مملکت تربیت شدند. این آب و خاک آنهاست. این مملکت حق دارد به نویسندگان. این مملکت حق دارد به روشنفکران. این مملکت حق دارد به گویندگان. این مملکت حق دارد به روحانیون. این مملکت حق دارد به دانشگاهیها. این مملکت شماست. این مملکت همه است. به شما حق دارد. به ایشان، به این خواهرها حق دارد. به برادرها حق دارد. این مملکتی که الآن حق دارد به ما، و آن اسلامی که حق بر همه دارد، حق بالاتر دارد، اگر اینها در معرض این باشند که خدای نخواسته سقوط پیدا بکند این نهضت، این حق به عهده ماست که ما باید نگذاریم، باید نجات بدهیم این را. دست بردارند از این اختلافات جزئی که همه اش برمی گردد به نفسانیت خود آدم. به هر اسمی یک اعتصاب می شود؛ به هر اسمی یک اجتماع می شود؛ به هر اسمی یک راهپیمایی می شود. امروز همه اعتصابها، همه راهپیماییها، همه اینها بر خلاف مسیر ملت ما هست. مگر آنکه فریاد بزند کارتر کذا آنها جبهه را حفظ می کنند، باید این جبهه را حفظ کرد و این تنور را نگذاشت خاموش بشود، این نور الهی را نگذاشت منطمس بشود. این تکلیفی است برای همه ما. تکلیفی است برای شما، برای من، برای همه قشرها. جوانها بازی نخورند از این بازیگران که می خواهند نگذارند این ملت یک سر و سامانی پیدا بکند. ان شاء اللَّه خداوند همه ما را بیدار کند و به همه شما سعادت بدهد و شما برادرها و خواهرها که تشریف آوردید اینجا، از شما[1] تشکر می کنم. من خدمتگزار همه تان هستم و دعاگو.

صحیفه امام، ج 11، ص: 433-445

 

سخنرانی [در جمع اعضای سمینار نهضت سوادآموزی (همراهی آموزش با تربیت )]

زمان: 6 دی 1359/ 19 صفر 1401

مکان: تهران، جماران

موضوع: اهمیت علم و دانش در اسلام و لزوم همراهی آموزش با تربیت

حضار: مسئولان نهضت سوادآموزی سراسر کشور و شرکت کنندگان در سمینار نهضت سوادآموزی

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

تبدیل کردن مسلسلها به قلمها

از آقایان تشکر می کنم که در این هوا و محل ضیق  مجتمع شدند تا بعض صحبتها را بکنند و بکنیم. آقایان که حالا آمدند پیش من، از اینکه در این سال آن طوری که باید مردم اقبال کنند و وسایل فراهم باشد برای نهضت سوادآموزی نشده است، ولی امیدوارم که بعد بشود. البته هر کاری که انسان شروع می کند ابتدای شروع یک اموری پیش می آید که پیش بینی نشده است، و یک احتیاجاتی است که در وقتی که مشغول به خدمت هستند احساس می شود. و من امیدوارم که از این به بعد هم ملت ما و هم دولت اهتمام داشته باشند که این امر حیاتی انجام بگیرد. در این تابلویی که آقایان آوردند نوشته اند که اگر چه بشود قلمهایمان را به مسلسل تبدیل می کنیم. ما امیدواریم که بشر به رشدی برسد که مسلسلها را به قلم تبدیل کند. آن قدری که قلم و بیان به خدمت بشر بوده است مسلسلها نبوده اند. مسلسلها غالباً در خدمت ابرقدرتها بوده اند و برای تباهی بشر بوده اند. و اسلام هم که امر فرموده است به اینکه جهاد بکنند و دفاع بکنند و البته محتاج به همه ابزار جنگی است. اساس بر این است که دفاع از حق بکنند و حق را و علم را جانشین مسلسل بکنند. قلم و علم و بیان است که می تواند بشر را بسازد، نه مسلسل و نه سایر قوای تخریب کننده. مسلسلها هم و همه آلات حربی هم در سایه علم تحقق پیدا کردند. منتها گاهی مسلسلها و سایر ابزار باصطلاح تمدن را اشخاصی ایجاد کرده اند که موجب تخریب بلاد و عباد شده است. و گاهی اشخاصی ایجاد کرده اند که موجب تأیید انسان و ساختن انسان و آرامش در بین انسانها بوده است و در این خدمت بوده است.

شما کوشش کنید که با بیان و قلم مسلسلها را کنار بگذارید و میدان را به قلمها و به علمها و به دانشها واگذار کنید.بشر تا در سایه مسلسل و توپ و تانک می خواهد ادامه حیات بدهد، نمی تواند انسان باشد، نمی تواند به مقاصد انسانی برسد. آن وقتی مردم به مقاصد اسلامی و انسانی می رسند و به کمال دانش و علم می رسند که قلمها بر مسلسلها غلبه کند، و دانشها در بین بشر به آنجا برسد که مسلسلها را کنار بگذارد، و میدان، میدان قلم باشد، میدان علم باشد.

در قرآن کریم وقتی که ظاهراً اوّل آیه ای که بر پیغمبر اکرم وارد شده است، هم قرائت را توصیه کرده است، هم آن جهتی را که باید قرائت در خدمت او باشد و علم در خدمت او باشد بیان فرموده است؛ فرموده است: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ  قرائت مطلقاً، علم مطلقاً، دانش مطلقاً مطلوب نیست. چه بسا دانشی که بر ضد انسانیت انسان و بر ضد کرامت انسان است، لکن دانشی که جهت داشته باشد، برای خدمت بشر باشد، به اسم ربّ باشد، توجه به ربوبیّت الهی داشته باشد، توجه به اسم خدا داشته باشد، آن قرائت و آن علم و آن مسلسل همه شان در خدمت انسان اند. عمده آن جهت و غایاتی است که در افعال انسان و در آلاتی که انسان درست می کند، و در علم و دانش و سایر چیزهایی که افعال انسان است، آن چیزی را که جهت می دهد آن غایات است. آن چیزهایی است که برای آن  چیزها قلمها وجود پیدا کرده است، مسلسلها وجود پیدا کرده است، علم و دانش وجود پیدا کرده است. اگر غایات و مقاصد و آن چیزهایی که برای او اینها وجود پیدا کرده است، الهی باشد، هم قلم و هم مسلسل و هم علم و دانش و هم هر عملی ارزش پیدا می کنند؛ ارزش الهی. ارزش قلم به غایتی است که برای او قلم زده می شود. ارزش مسلسل هم به غایتی است که برای او مسلسل کشیده می شود. اگر این ارزش غایی نباشد و اگر آن مقصد، مقصد انسانی و الهی نباشد، نه مسلسل آلتی است که به درد بخورد و نه قلم. و خطر قلم بیشتر از مسلسل است. و خطر بیان بیشتر از توپ و تانک است. و خطر علم بیشتر از همه اینهاست. لکن اگر به خدمت خلق باشد و به دستور انسان باشد و در خدمت انسان باشد و در خدمت خدای تبارک و تعالی  باشد، تمام اینها ارزش پیدا می کند. مسلسل هم همچون قلم می شود، قلم هم همچون مسلسل.

باید بشر به فکر این باشد که آن چیزهایی که مقصد است و برای تربیت انسان است، برای آموزش انسان است، برای تعلیم انسان است، جهت به آن بدهد. چنانچه دانشگاهها جهت به آن داده نشود، همان دانشگاههایی می شود که در بین بشر هست، و از همان دانشگاهها قوای مخرّبه بیرون می آید. و اگر جهت به آن داده بشود، دانشگاهها کاری می کنند که مسلسلها نمی تواند بکند. خدمتی می توانند به بشر بکنند که هیچ کس دیگر نمی تواند این قدر خدمت بکند. عمده آن جهتی که طرف آن جهت رفته می شود. و قرآن این را فرموده است: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ  قرائت کن نه قرائت مطلق. بیاموز، نه آموزش مطلق. علم تحصیل کن، نه علم مطلق و تحصیل مطلق؛ علم جهتدار، آموزش جهتدار. جهت، اسم ربّ است، توجه به خداست، برای خدا و برای خلق خدا. قلمها اگر در دنیا برای خدا و برای خلق خدا به کار بیفتند مسلسلها کنار می رود. و اگر برای خدا و برای خلق خدا نباشد، مسلسل ساز می شود. ابزار کوبنده انسان با دست قلمدارها و دست علمایی که در همه دانشگاهها هستند، با دست آنها وجود پیدا کرده است. و همه ترقیات  بشر هم با دست علما و بیان و قلم علما وجود پیدا کرده است. کوشش کنید که در این آموزشی که به مردم می دهید جهتدار باشد. در کلاسهایی که جوانها یا سالخوردگان برای آموزش می آیند، همان طوری که سواد را به آنها یاد می دهید، و همان طوری که نوشتن و خواندن را بر آنها یاد می دهید، جهت هم به آن بدهید که برای خدا بخوانند و برای خدا بنویسند. برای خدمت به خلق و برای خدمت به خدا و برای خدمت به اسلام.

باید آموزش و پرورش مردم توأم باشد. پرورش، پرورش انسانی، پرورشی که به درد انسان برسد، آموزشی که برای انسان باشد، جهتدار باشد، اسم ربّ در آن باشد، توجه به خدا باشد. باید تمام کلاسهایی که در سرتاسر کشور- ان شاء اللَّه- وجود پیدا می کند، و شما آقایان و کسان دیگری که در خدمت یک همچو امر بزرگی هستید و متکفّل یک همچو عبادت بزرگی هستید، توجه داشته باشید که آموزگاران را جهت به آنها بدهید، توجه به خدا بدهید، علمشان برای خدا باشد، برای اطاعت خدا. خدای تبارک و تعالی علم را یکی از عبادات بزرگ قرار داده است چنانچه جهت داشته باشد. جهت هم همان است که  اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ . در هیچ ملتی مثل ملت اسلام از علم توصیف نکرده است. قرآن کریم در جاهای زیاد از علم و از عالِم و توجه به علم توصیف فرموده است. و در کم جایی از آهن صحبت کرده است. آنجا هم که از آهن صحبت می کند منافع ناس در نظر گرفته شده است: وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ بأس شدید دارد و منافع برای ناس. اگر منافع برای ناس نداشته باشد و در خدمت ابرقدرتهایی که می بینید [بوده ] باشد، آهن هیچ ارزش ندارد. و اگر آهن در خدمت نفع مردم باشد، منافع مردم باشد، ارزشش بسیار زیاد است. همان طوری که قلم ارزش دارد، آهن هم ارزش دارد و همه چیز ارزش دارد.

ارزش همه چیز به آن چیزی است که برای او، انسان [عمل ] می کند. نماز هم که انسان می خواند ارزشش  به آن نیتی است که به آن نیت وارد نماز می شود. ای چه بسا نمازگزارانی که نمازشان در جهنم وارد می شود؛ و آن وقتی است که ارائه بخواهند بدهند به مردم. و چه بسا ارتشیهایی که برای خدا عمل می کنند، سربازهایی که برای خدا عمل می کنند، پاسدارانی که برای خدا خدمت می کنند، ارزش آنها از نماز هم بیشتر است. ارزش مسلسل آنها از قلم هم در آن وقت بیشتر خواهد شد. توجه کنید که آموزش بدهید و در ضمن آموزش تربیت کنید.

بِاسْمِ رَبِّکَ  اختصاص این اسم که ربّ است برای اینکه توجه به تربیت را بدهد به مردم که باید قرائت کنید. و با اسم ربّ برای تربیت بشر قرائت کنید. قلم به دست بگیرند برای تربیت بشر. آن قدری که بشر از قلمهای صحیح نفع برده است از چیزی دیگر نبرده است. و آن قدر که ضرر کشیده است، از چیزهای دیگر ضرر نبرده است. قلمها و بیانها با مغزهای مردم رابطه دارند. اگر قلمها و بیانها و علمها و تعلیمها و آموزشها برای خدا باشد، مغزها را الهی تربیت می کنند. و اگر بر خلاف این باشد، مغزها، مغزهای غرورمند، مغزهای طاغوتی از آن پیدا می شود.

من از همه ملت ایران می خواهم که در این امر بزرگ و این امر حیاتی کمک کنند. در روستاها که آقایان می روند اقبال کنند کسانی که سواد ندارند، وارد بشوند برای سوادآموزی.

خدای تبارک و تعالی به وسیله نبی اکرم فرموده است بنا بر این حدیث، که طلب علم فریضه است. و در بعض از روایات  فَریضَةٌ عَلی  کُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ

برای همه زنها و مردها فریضه است. با علم است که انسان می تواند تأمین سعادت دنیا و آخرت را بکند. با آموزش است که انسان می تواند تربیت کند جوانها را به طوری که مصالح دنیا و آخرت خودشان را خودشان حفظ کنند. اگر کشور ما علم را بیاموزد،ادب بیاموزد، جهت یابی علم و عمل را بیاموزد، هیچ قدرتی نمی تواند بر او حکومت کند.

تمام گرفتاریهایی که ما در این طول مدت تاریخ داشتیم بهره برداری از جهالت مردم بوده است. جهالت مردم را آلت دست قرار دادند و بر خلاف مصالح خودشان تجهیز کردند. اگر علم داشتند؛ علم جهتدار داشتند، ممکن نبود که مخرّبین بتوانند آنها را به یک جهتی که بر خلاف آن مسیری است که مسیر خود ملت است تجهیز کنند. علم و سواد است با آن جهتی که باید به او توجه کرد، که می تواند ملت را از همه گرفتاریها نجات بدهد. و نمی توانند کسانی که می خواهند این نهضت را، این نهضت اسلامی را به خلل برسانند، و نمی توانند ببینند که اسلام در این مملکت پیاده دارد می شود. این علم است که می تواند جلوی این فسادها را بگیرد. اگر ملت ما علم را، آن علم جهتدار را یاد بگیرند، تربیت بشوند، در مقابل علم، در پهلویِ علم هم تربیت باشد؛ تربیت دینی، تربیت الهی، تربیت انسانی و هم علم، اگر این دو حربه در دست شما باشد، کسی نمی تواند به شما تعدّی کند، کسی نمی تواند استبداد را برگرداند. و اگر این علم نباشد مردم را توجیه می کنند به جایی که باز هم آن مسائل سابق برگردد، و آن استبداد سابق و آن وابستگیهای سابق.

شما سوادآموزان در تمام کشور بدانید که یک خدمتی دارید به این انسان می کنید که بالاترین خدمتهاست. و روستاییان و سایر قشرهای بیسواد بدانند که این خدمت، خدمتی است که باید آنها به جان ودل قبول کنند. و این طور که گمان کنند ما نمی توانیم، این طور نیست. هر انسانی می تواند سوادآموزی کند و می تواند انسان بشود. علم از مَهْد تا لَحَد است. از بچگی تا نزدیک مردن. دنیا باید با علم و با علم جهتدار اداره بشود. پیرمرد و پیرزن هم می توانند آموزش ببینند، می توانند تحصیل کنند، مأیوس از خودشان نباشند.

جوانها، پیرها، بچه ها، روستاییها، شهریها همه باید کمک کنند و این امر مهمی [است ]که تمدن شما، اسلام شما، انسانیت شما و همه چیز شما تابع اوست و بسته به اوست، تربیت کنید اینها را. و همه چیز بسته به اوست. همه باید کمک کنند، و همه با هم- ان شاء اللَّه- سال دیگر اگر من باشم ببینم که سوادآموزی به طور چشمگیری پیش رفته است. و اگر نباشم، خود شما ببینید. خداوند- ان شاء اللَّه- به همه شما توفیق بدهد و به همه ملت ما توفیق بدهد که هم علم را یاد بگیرند و هم جهت علم را و هم مسلسل را برای آرامش دنیا به دست بگیرند و هم تربیت نظامی را.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته

صحیفه امام، ج 13، ص: 447-453

 

سخنرانی [در جمع مسئولان حزب جمهوری اسلامی (حزب اللَّه و حزبهای شیطانی)]

زمان: صبح 6 دی 1361/ 11 ربیع الاول 1403

مکان: تهران، جماران

موضوع: حزب اللَّه و حزبهای شیطانی

حضار: خامنه ای، سید علی (رئیس جمهور و دبیر کل حزب جمهوری اسلامی)- هاشمی رفسنجانی، اکبر (رئیس مجلس شورای اسلامی)، اعضای شورای مرکزی و مسئولان دفاتر حزب جمهوری اسلامی سراسر کشور.

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

بیان تفاوت حزب اللَّه با حزبهای شیطانی

این هم از برکات انقلاب و نهضت اسلام است که با آقایانی که در اطراف هستند ملاقات می کنم و امیدوارم این اجتماعات و ملاقاتها مفید باشد. از اول عالم تا حال، دو حزب بوده است: یکی حزب الهی و یکی حزب غیر الهی و شیطانی. و آثار هر یک هم جدا بوده است و آنی که مال اللَّه بوده، چون مقصد، خدای تبارک و تعالی است، به سوی او و در راه مستقیم است و آن که بر خلاف این راه بوده، که اکثریت هم با اینهاست، حزبهای شیطانی هستند، از صدر عالم تا حالا، زمان رسول اللَّه هم بوده است و در زمان خودمان هم حزب رستاخیز را دیدید که مقصدشان معلوم بود. حزبهای الهی، آثارش این است که روح خداست؛ یعنی، کوشش آن این است که دعوت به خود نکند و دعوت به خدا بکند؛ دعوت به طبیعت نکند و دعوت به الوهیت و ملکوت بکند. و این علامتی است که انسان خودش می تواند بفهمد که کجا می رود؛ آیا طرف حزب خدایی و خدا می رود و جزء حزب  اللَّه  است یا طرف حزبهای دیگر؟ انسان می تواند تشخیص بدهد که چه کاره است. البته گاهی حجابها مانع می شود که انسان بفهمد چه کاره است. آنها که در این راه اند که راه را پیدا کنند، می توانند حجابها را پاره کنند و بیایند راه حزب  اللَّه  را، از باب اینکه  حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ . و حزبهای دیگر هم که فرضاً مدتی بمانند و دست و پا بزنند مغلوب اند.

و آن چیزی که لازم است برای همه افراد بشر، این است که توجه کنند که خودشان را در حزب خدا وارد کنند. انبیا هم برای همین آمدند؛ یعنی، اگر جنگ می کردند برای خدا بود و اگر صلح می کردند برای خدا و اگر دعوت می کردند برای خدا. و هیچ یک از انبیا را سراغ نداریم که گوشه گیری کرده باشد؛ چوپان است، عصایش را بر می دارد و راه می افتد برای نجات مردم و فرعون، ولی فرعون نتوانست نجات پیدا کند. و اسلام است که راه افتاد با همین فقیرها و با همین مردم که در نظر اشخاص دیگر مردم پایین بودند و اشکال به پیغمبر می کردند که با تو یک دسته اراذل و مردم پست هستند! و امروز تمام خوبیهایی که در دنیا هست و تمام آثار خیر، اثر دعوت انبیاست؛ یعنی، مردمی که دعوت انبیا را قبول کردند، آثار خیر گذاشتند و یک دسته هم که اعوجاج داشتند و آثار خیر گذاشتند، باز هم اینها از آثار انبیاست؛ برای اینکه آثار انبیا اسباب این شد تا آنها از خوف ملتها یک همچو کارهایی را انجام دهند و خودشان را به این راه بزنند و وارد بشوند که مقاصدشان را پیش ببرند، لکن این انحراف است و انسان باید از این انحرافها نجات پیدا کند.

و بدترین انحراف این است که انسان در ظاهر یک جوری نمایش دهد که واقعش بر خلاف اوست. این نفاق است و نفاق از بدترین خبرهایی است که در قرآن مجید آمده برای خود منافقین، بخصوص یک سوره آمده است، و برای غیر منافقین بالخصوص سوره نیست. البته برای کفار آمده که کفار منافقین هم هستند. بنا بر این، آن قدری که اسلام تکیه کرده است بر اینکه منافقین را از بین ببرد یا اصلاحشان کند، برای کفار این طور نیست. انسان می داند با آدم کافر چه بکند، اما با منافقین نمی داند چه کند. زمان  پیغمبر هم همین طور بوده است. و در اسلام از منافقین بیشتر تکذیب شده است و منافق اوضح مصادیق کفر است.

در هر صورت، باید جامعه ما، روحانیون ما، روشنفکران ما و دانشمندان ما در فکر این باشند که این نعمت و فرصتی که خدا به ما داده است، طوری نشود که آن را شکر نکنیم. آقایان در هر جا که هستند، در حزب یا در خارج حزب، باید کاری کنند که مردم را در صحنه نگه دارند. وقتی مردم با هم مجتمع شدند، آن وقت است که می توانند کاری انجام دهند و وقتی قطرات جمع شد سیل هم درست می شود. بنا بر این، ما باید دعوت بکنیم و دعوت ما به خود نباشد، دعوت به دنیا نباشد، دعوت به خدا باشد. وقتی دعوت به خدا شد و دنیا هم الهی شد، می شود آخرت و می شود ملکوت دنیا و فرقی ندارد ما بین اینجا و ملکوت و جبروت؛ همه اش جلوه ای است از خدا. آن چیزی که دنیا را بد می کند این است که انسان توجه کند به عالم پایین، در مقابل خدای تبارک و تعالی. و کسی که دنیا را دارد و خیرات و مبرات و زکات و خمس و همه اینها را می دهد، دنیایش بد نیست. و میزان، حجم نیست؛ میزان، آن وضعیت روحی هر کس است.

و مبدأ همه خطرها برای انسان خود آدم است، و مبدأ اصلاح هم از خود آدم باید شروع شود. و نمی شود که یک واعظی که خودش اصلاح نشده بتواند دیگران را اصلاح کند. و آن واعظی می تواند موعظه کند که در باطنش هم موعظه شده باشد. و همین طور هر کس که می خواهد صحبت کند باید توجه کند که چه می خواهد بگوید. آیا در این چیز رضای خدا هست؟ آیا دعوت به خودش هست یا دعوت به خدا؟ بعد هم که صحبت کرد، بنشیند که آیا این صحبت برای این بود یا برای آن. این راهی است برای سیر انسان به خدا که مراقبت کند از خودش و بعد از مراقبت، محاسبه نماید. این طور نیست که حزب بد باشد یا هر حزبی خوب باشد؛ میزان، ایده حزب است و اگر ایده چیز دیگری باشد این حزب شیطان است، هر اسمی هم داشته باشد. بنا بر این، ما باید کوشش کنیم که  حزبمان را حزب اللَّه کنیم، خودمان را جزء حزب اللَّه قرار دهیم. و من امیدوارم که آقایان موفق شوند در هر جا که هستند، برای اسلام و برای خدا و برای رسیدن به مقصد الهی فعالیت کنند و اگر در بین خودشان دیدند که کسی انحراف دارد، به آقایان اطلاع دهند. من امیدوارم که خداوند تأیید کند که برای اسلام ان شاء اللَّه، مفید واقع شوید.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته

صحیفه امام، ج 17، ص: 191-194

 

 

. انتهای پیام /*