گفتگو [با جمعی از دانشجویان سودان (تبریک پیروزی- وضعیت ایران) 23 اردیبهشت 58
سخنرانی [در جمع استادان و دانشجویان گیلان (نقش علما و دانشمندان)] 23 اردیبهشت 58
سخنرانی [در جمع اعضای تیم ملی و هیأت وزنهبرداری تهران (حضرت علی «ع»)] 23 اردیبهشت 58
سخنرانی [در جمع قاضیان اصفهان (عوامل پیروزی انقلاب- مشکلات و انتظارات)] 23 اردیبهشت 58
حکم [به آقای مهدی هادوی دادستان انقلاب (شرایط مجازات اعدام در دادگاهها)] 23 اردیبهشت 58
بیانات [درباره لزوم ایجاد تحول روحی- اسلامی] 23 اردیبهشت 58
سخنرانی [در جمع پاسداران انقلاب اسلامی قم (مسئله شهادت)] 23 اردیبهشت 58
سخنرانی [در جمع روحانیون و مردم همدان (در معرض خطر بودن دین)] 23 اردیبهشت 42
سخنرانی [در جمع روحانیون و طلاب درباره اوضاع ایران و رهنمود به انقلابیون] 23 اردیبهشت 58
سخنرانی [در جمع پزشکان و پرستاران (قداست شغل پزشکی و پرستاری)] 23 اردیبهشت 59
سخنرانی [در حضور مدیر عامل صدا و سیما (اهمیت رادیو- تلویزیون و وظایف آن)] 23 اردیبهشت 59
سخنرانی [در جمع شرکت کنندگان کنگره جهانی ائمه جمعه (محورهای دعوت اسلام)] 23 اردیبهشت 63
گفتگو [با جمعی از دانشجویان سودان (تبریک پیروزی- وضعیت ایران)]
زمان: 23 اردیبهشت 1358/ 16 جمادی الثانی 1399
مکان: قم
موضوع: گفتگو با جمعی از دانشگاهیان سودان
مناسبت: تبریک پیروزی انقلاب توسط نمایندگان مسلمانان و دانشجویان سودانی
حضار: آقایان: عباس بشیر- سلیمان احمد حامد (رئیس اتحادیه دانشجویان دانشگاه اسلامی سودان) و همراهان
[بسم اللَّه الرحمن الرحیم]
[مترجم: ایشان میگویند که برای تبریک به شما در مورد پیروزی انقلاب و همچنین تشکیل جمهوری اسلامی آمدهایم، و تلگرافی هم جهت این موضوع خدمت شما فرستادیم.
مردم سودان به اکثر اطلاعاتی که در روزنامهها و مجلات خارجی پیرامون انقلاب ایران انعکاس مییابد، اعتماد ندارند؛ چون بیشتر آنها حقیقت ندارد. و از این جهت ما نیاز به یک سلسله اطلاعات صحیح و اصیل در مورد انقلاب اسلامی داریم که در اختیار ما گذاشته شود.].
امام: خوب، این را باید با آقایان دیگر تماس بگیرید نه با من؛ من وقت چنین کارهایی را ندارم. با مدرسین اینجا تماس بگیرند و ....
[مترجم: ایشان میخواهند بدانند که پس از تشکیل جمهوری اسلامی مراحل بعدی چیست؟].
امام: این هم چیزی نیست که من [جواب بدهم]؛ میتوانند با آقای منتظری تماس بگیرند و با ایشان صحبت کنند. من وقت این کار را ندارم.
[مترجم: ما از جانب دانشجویان و همچنین از جانب ملت سودان، پیروزی انقلاب و همچنین تشکیل جمهوری اسلامی را تبریک عرض میکنیم.].
امام: باید تشکر کنیم که آمدهاید به ایران. سلام مرا به همه دانشجویان و مردم برسانید
صحیفه امام، ج7، ص: 253
سخنرانی [در جمع استادان و دانشجویان گیلان (نقش علما و دانشمندان)]
زمان: 23 اردیبهشت 1358/ 16 جمادی الثانی 1399
مکان: قم
موضوع: نقش علما و دانشمندان در فلاح و فساد جامعه
حضار: استادان و دانشجویان مراکز تربیت معلم گیلان
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جایگاه و رسالت دانشجو و معلم
من از آقایان تشکر میکنم که از راه دور برای تفقد از من و تسلیت در این امر بزرگ تشریف آوردند و سلامت و سعادت همه آقایان را از خداوند میخواهم.
مقام دانشجو و بعد هم مقام معلم، دانشجوها ذخایر این ملت هستند، مقدرات مملکت ما در آتیه به دست دانشجویان امروز است، یعنی در هر رشتهای که باشند، در رشته حقوق باشند یک نحو مقدرات در سایر رشتهها هم شئونات مختلفه کشور در دست دانشجویان است که آتیه کشور را آنها باید اداره بکنند چنانچه معلمین تربیتکننده اشخاصی هستند که آنها باید مقدرات مملکت را به دست بگیرند، یعنی سعادت یک مملکت کلیدش به دست معلم است و به دست دانشجو. اول معلم که باید تربیت کند قشرهای جوان را و بعد خود جوانها که باید مملکت را اداره کنند، بنا بر این هر مملکتی در عالم، هر کشوری در عالِم موجودیتش بسته است به دست دانشجو و معلم. کلید سعادت به دست معلم است و همان قدر که معلم بزرگ است مسئولیتش هم بزرگ است. همان قدری که عالم بزرگ است مسئولیت عالم هم بزرگ است و این فرق نمیکند به اینکه عالم در دانشگاهها باشد یا عالم در علوم قدیمه.
هر مقداری که انسان عظمتش زیادتر باشد مسئولیتش زیادتر است و چون معلم عظمتش زیاد است، مسئولیتش زیاد است، عظمتش زیاد است برای اینکه تربیت میکند.مسئولیت زیاد است برای اینکه اگر این جوانها و نیروی جوانی در دست معلمین خوب تربیت بشوند آتیه کشوری خوب است، سعادتمند است، و اگر چنانچه معلمین انحراف داشته باشند و تربیت انحرافی بکنند، مملکت به فساد کشیده میشود. بنا بر این شما جوانها همان قدری که بزرگ هستید برای اینکه محصل هستید، دانشجو هستید و بعد هم ان شاء اللَّه معلم خواهید شد، همان قدر که بزرگ هستید و شغلتان یک شغل شریف و بزرگ است، مسئولیتتان هم یک مسئولیت بزرگ است.
از دانشگاهها و مدارس ... سعادت ملتها شروع میشود. دانشگاهها و مدارسند که تمام مقدرات مملکتی را آنها هستند که اداره میکنند. سعادت یک ملت به دست دانشمندان آن ملت است. دانشمندان ملت اگر انحراف نداشته باشند، استقامت داشته باشند، بر طریق مستقیم باشند ملت هم به طریق مستقیم کشیده میشود و ملت هم سعادتمند میشود و اگر خدای نخواسته انحرافاتی در دانشگاهها در دانشکدهها، در مدارس قدیمه، در مدارس جدیده انحرافاتی پیدا بشود، از آنجاست که انحراف ملت پیدا میشود.
ملتها چشمشان به دانشمندها دوخته است، اگر چنانچه عالِم فاسد بشود عالَم فاسد میشود، «اذا فسد العالِم فسد العالَم» برای اینکه عالَم چشمش را به عالِم دوخته است توجه توده مردم به متفکرین کشور است، به علمای کشور است. اگر خدای نخواسته آنها فاسد بشوند همه کشور به فساد کشیده میشود، و اگر آنها صالح باشند همه کشور به صلاح و سداد کشیده میشود. بنا بر این هم شما قشر دانشجو که میخواهید دانشمند بشوید ان شاء اللَّه- و خواهید شد ان شاء اللَّه- هم شما بزرگ هستید و بزرگوار و هم شما مسئول هستید و ملتفت باشید که این مسئولیت را، این باری که به دوش شما آمده است، خواهی نخواهی به دوش شما و به دوش همه این مسئولیت آمده است، و خدای تبارک و تعالی از شماها انتظار این معنا را دارد که شماها تربیت کنید جامعه را، و این یک خدمت بزرگ است که اگر خوب انجام بگیرد این خدمت این قدر ارج دارد که نمیتوانیم ما تعریفش را از عهده برآییم. و اگر خدای نخواسته بد انجام بگیرد، فسادش آن طور است که عالَم فاسد میشود، اگر عالِم فاسد بشود این طور نیست که مثل یک آدم عادی است که اگر فاسد شد خودش فاسد است، این مرضی مسری است، ساری است، فساد عالِم سرایت میکند به همه قشرها، من خودم ... که سابقاً یکوقتی میرفتم بعض از شهرها را میدیدم که مردمش صالحند، خوبند وقتی که توجه میشد که چطور اینها همه مردم صالح خوبی هستند؟ معلوم میشد که عالِم آن شهر، آدم خیلی خوبی است، اینها همه اقتدا کردهاند به آن عالم که خوب است.
علما در هر جا باشند از باب اینکه مردم به آنها توجه دارند اگر صالح باشند خواه ناخواه مردم را به صلاح میکشند، و اگر فاسد باشند خواه ناخواه مردم را به فساد میکشند.
و شما جزء قشر علمای ملت هستید و شما هم، همان عهده داری را دارید. در یک اداره که وارد بشوید رئیس اداره را همه مرد و همه اداره توجه به او دارند، اگر رئیس این اداره یک مرد صالحی باشد و یک مرد امینی باشد خواه ناخواه به واسطه توجهی که سایر اقشار به او دارند در آنان هم تاثیر میکند و اگر بخواهند یک انحرافی هم پیدا بکنند مخفیانه و بدون [اینکه] کسی بفهمد و کم کم هم اصلاح میشوند. اما اگر خدای نخواسته رئیس این اداره یک آدم دزدی شد، این دزدی در همه جا دیگر به طور رایگان همه دزد میشوند اگر رئیس یک مملکتی که مردم به او توجه دارند دزد شد به مردم سرایت میکند.
اخلاق فاسد رژیم پهلوی فاسد کرد قشرهای زیادی از مملکت ما را. آنهایی که روابط داشتند نزدیک بودند میدیدند اعمال اینها را آنها همه فاسد شدند. این طور نبود که همه فاسد بودند و رفتند آنجا؛ خیر، بسیاریشان شاید از اول خوب آدمهایی صحیحی بودند؛ لکن وقتی وارد شدند در دستگاه ظلم، دستگاه چپاولگری، دیدند که آنکه همه به او توجه دارند و همه به او تعظیم میکنند سر دسته دزدهاست. ناچار به این اشخاصی که اطراف هستند و نزدیک هستند این دزدی و این خیانت سرایت میکند، و لهذا یکی از خیانتهای بزرگی که اینها به ما کردند این خیانت است که شاید در رأس همه خیانتها باشد که نیروهای انسانی ما را خراب کردند.
پنجاه و چند سال اینها در این مملکت حکمفرمایی کردند و در این پنجاه و چند سال هم چه کردند که رجال ما را از بین بردند، الّا کمیشان را. رؤسای مجالس، رؤسای خود وکلای مجالس به واسطه همین فسادی که قشر حاکم داشت همه فاسد از کار درآمدند، سرایت میکند. آنکه توده مردم متوجه به او هستند هر مقداری که توجه سعهاش زیادتر باشد فساد او بیشتر سرایت میکند، چنانکه صلاحش بیشتر سرایت میکند، یک حاکم عادل یک مملکت را به عدالت میکشد.
اگر فرض کنید یک نفر مثل حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- حکومت داشته باشد در یک مملکتی سیره او را وقتی که اهل این مملکت ببینند که زندگی خودش چی هست، چه جور اعاشه میکند با دار و دسته خودش چه جور رفتار میکند، اولاد خودش چه جور هستند، زندگی اولاد خودش چه جور هستند، اصحاب خودش چطور هستند، قوم و خویشهای خودش چطور هستند، بستگان، نزدیکان خودش چطور هستند، وقتی توده مردم نگاه کردند که رئیس مملکتشان وضع خوراک و پوشاکش از خود آنها کمتر است، وقتی که میآید نماز جمعه میخواهد بخواند چون یک پیراهن دارد شسته و تر پوشیده است به حسب تاریخ، بالای منبر وقتی خطبه میخواند دامنش را این طور میکند که خشک بشود، یک پیراهن دارد وقتی که دو تا پیراهن کرباس میخرد خوبش را میدهد به قنبر به حسب تاریخ و بدش را خودش تنش میکند، وقتی آستینش بلند است آستینش را از اینجا پاره میکند، دیگر لب آستین باید چه بشود و چه بشود ندارد، وقتی مردم دیدند یک همچو موجودی ... بر سرتاسر کشورهای زیاد، در مقابل کشور ایران حکومت دارد، یعنی ایران جزء حکومت او، مصر جزء حکومت او، حجاز جزء حکومت او، عراق جزء حکومت او، یمن و امثال ذلک همه جزء حکومت اوست ولی وقتی که زندگیاش را میبینند، میگویند ببینید یک همچو زندگی میکند، یک همچو موجودی که آن سعه مملکتش هست خودش وقتی یک قاضی را تعیین کرده است، به حسب تاریخ وقتی که دعوا ما بین خودش و یک نفر یهودی واقع میشود قاضی احضار میکند نمیگوید من حاکمام، حاکم یک همچو جایی تو هم نوکر منی، قاضی من هستی، منصوب از قِبل من هستی، این را نمیگوید میآید مینشیند مقابل قاضی، وقتی قاضی میگوید که یا ابا الحسن میگوید این حرف را نزن نسبت به من با او فرق نگذار، تو قاضی هستی نباید فرق بکند، وقتی هم حکم بر ضدش میدهد قبول میکند. وقتی مملکت یک همچو موجودی رأسش باشد، [اصلاح میشود]، اسلام این را میخواهد ما که فریاد میزنیم که حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی، البته ما نمیتوانیم یک همچو موجودی پیدا کنیم، خودش هم فرمود که شما قدرت بر این ندارید، لکن اعانت کنید مرا به تقوی، اعانت کنید مرا به سداد و درستکاری.وقتی انسان ببیند که رئیس مملکتش وضعش این طور است اولًا فقرا دلشان خوش میشود، آن معنایی که سرکشی پیدا میشود در تودهها برای این است که میبینند که آن مرد با آن طور زندگی میکند یک عمارت مثلًا میخرد، آن طوری که به من در پاریس که بودم اطلاع دادند که یک ویلا در خارج یکی از خواهرهای آریامهر در پاریس خریده آن مقدار خریدش هم من یادم نمانده است لکن این یادم مانده چون این عجیب بود که پنج میلیون دلار خرج گلکاری این عمارت یعنی 35 میلیون تومان خرج گلکاری این عمارت [شده است]. ملت وقتی که ببیند که این دستگاه این طوری است عصیان میکند، طغیان میکند، اما اگر یک حکومتی باشد که زندگیاش نزدیک باشد به این مردم، من نمیگویم زندگیاش مثل زندگی حضرت امیر- سلام اللَّه- باشد، قدرت نیست بر این مطلب، او یک موجود تحفه بوده است، یک موجود استثنایی بوده، اما حکومت [و] دستگاههای حکومت اگر زندگیشان زندگی شخصیشان جوری باشد که مردم ببینند خوب آن هم نزدیک به ماست، همین مقدار کمی تفاوت دارد مردم قانع میشوند، مردم راضی میشوند، عصیان تمام میشود.
تمام این فسادهایی که ملاحظه میکنید از ناحیه این طبقه بالاست که در مردم سرایت کرده است یعنی قهری است که وقتی که این طبقه بالا آن بالاها هستند و برای سگشان هم اتومبیل مثلًا چهار صد هزار تومانی دارند، این طبقه ضعیف دیگر تحملشان از بین میرود از این جهت باید این طبقه بالا اگر بخواهند ملت را راضی بکنند از آن بالا یک قدری پایین بیایند، مردم هم راضیند که یک خورده بالا باشند اما مردم راضی نیستند این طور باشد، نمیشود این طور.
شما آقایان هم که ان شاء اللَّه بعدها پستهای خوبی گیرتان میآید توجه به این مسائل داشته باشید. اگر در ادارهای وارد میشوید، رئیس یک اداره هستید، مدیر کل یک اداره شدید متوجه باشید که شما مسئول هستید، نه مسئول فقط فعل خودتان، مسئول فعل دیگران هستید، اگر همین قدر بود که خوب خودت خرابی، خوب خودت در حال خودت این باز کمتر بود مسئولیتش اما اگر به دوش شما مسئولیت جامعه باشد هر چه بالاتر بروید مسئولیت بالاتر میشود.
باید از حالا که نفوس شما یک نفوس نزدیک به ملکوت است، یک نفوسی است که زیاد وارد در این بند و بستهای دنیای نشده است، از آلودگی الآن کمتر آلوده است از حالا به فکر باشید که خودتان را اصلاح کنید و خودتان را تهذیب کنید برای آتیه مملکت .. اگر شماها مهذب شدید، قشر دانشگاهی، قشر علما مهذب شدند مملکت مهذب میشود. اگر مملکت مهذب شد، مملکت مهذب زیر بار ظلم نمیرود، زیر بار استعمار نمیرود. همه این مفاسد برای این است که فاسد هستند قشرها که به واسطه فرض کنید که وعدههای دیگران یا به واسطه زور دیگران زیر بار میروند، اگر مهذب باشند نه وعده دیگران در آنها تاثیر میکند، نه ارعاب دیگران درشان تأثیر میکند من از خدای تبارک و تعالی سلامت و عزت و عظمت همه مسلمین را میخواهم و سعادت شما جوانهای برومند که فردا ان شاء اللَّه مسئولیت یک مملکت به دوش شماست
صحیفه امام، ج7، ص: 254-260
سخنرانی [در جمع اعضای تیم ملی و هیأت وزنه برداری تهران (حضرت علی «ع»)]
زمان: 23 اردیبهشت 1358/ 16 جمادی الثانی 1399
مکان: قم
موضوع: ویژگیها و برجستگیهای حضرت علی (ع)
حضار: گروهی از اعضای تیم ملی و هیأت وزنه برداری تهران
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
عقل سالم در بدن سالم است. ورزش همان طور که بدن را تربیت میکند و سالم میکند، عقل را هم سالم میکند و اگر عقل سالم شد، تهذیب نفس هم دنبال او باید باشد. شما همان طور که ورزش میکنید و اعصاب خودتان را قوی میکنید، و ان شاء اللَّه برای مملکت و آتیه مملکت مفید واقع خواهید شد، لازم است که همه ابعاد وجودی خودتان را تحت تربیت ورزشی درآورید. این علی- علیه السلام- که در هر جا میرویم اسم او هست- پیش فقها وقتی میرویم فقه علی؛ پیش زاهدها وقتی که میرویم زهد علی؛ پیش صوفیها وقتی که میرویم آنها هم میگویند تصوف علی؛ پیش ورزشکاران هم که میرویم آنها هم میگویند که علی و با اسم علی شروع میکنند. این علی همه چیز است. یعنی در همه ابعاد انسانیت درجه یک است. و لهذا هر طایفهای خودشان را به او نزدیک میکنند. و خاصیت هر طبقه را هم دارد. خاصیت قدرت ورزشکارها را به طور وافی دارد. میگویند که حضرت این بازوی ایشان مثل اینکه آهن بوده است! و قدرتهایی هم در شمشیرزنی به کار میبرده است که ضربتهای علی را میگویند که «یکی بوده». از این طرف که میزده دو تا میکرده؛ از این طرف هم که میزده دو تا میکرده. یکدفعه اگر به فرد میزد، دو نیم میکرد. اگر این طور هم میزد دو نیم میکرد، که ضربات علی وتر این علی همه چیز است. و همه چیز ماست. و ما همه باید تابع او باشیم. در عبادت، فوق همه عبادت کنندگان هست؛ در زهد، فوق همه زاهدها هست، در جنگ، فوق همه جنگجویان هست؛در قدرت، فوق همه قدرتمندان هست.و این یک اعجوبهای است که جمع، ما بین متضاد با هم کرده است. آدم عابد دیگر نمیتواند ورزشکار باشد؛ آدم زاهد دیگر نمیتواند جنگجو باشد؛ آدم فقیه دیگر نمیتواند از این کارها داشته باشد- این یک موجودی است که نمونه است- در عین حالی که زهدش را همه بالاتر از همه میدانند. طعامش را آن طوری که شنیدید و در همه تاریخ هست، که یک ظرفی ایشان میگویند داشته است که در آن ظرف آن چیزی را که خودش میخواسته بخورد میریخته سرش را مهر میکرده است که مبادا این فرزندش، دخترش، برای دلسوزی به حال او توی این طعام یک روغنی، چیزی، بریزد که قوه داشته باشد! و سرش را مهر میکرده که اینها دست به آن نزنند. در همان شب آخر، که شب آخر حیاتشان بود، آن طور که نقل میکنند، ایشان میهمان حضرت کلثوم بودند. و برای ایشان افطار آوردند شیر و نمک. گفته میشود که فرمود که: چه وقت دیدید که من دو تا خورشت داشته باشم!؟ خواست نمک را بردارد، گفت: نخیر، آن شیر را بردار، و افطار کردند با همان نمک. و خودشان میگویند که این تعجب است، میگویند تعجب است که با این خوردن، این قدرت هست! بعد میفرمایند که درختهایی که در بیابان است محکمتر هست. این درختهایی که در بیابان هست کم آب میخورند؛ اینها هم آتششان محکمتر است و هم صلابتشان زیادتر است. و این طور نیست که انسان با خوردن قوّت پیدا میکند. »در هر صورت، این علی ... که میگویند، این علی کیست، این علی است که همه چیز ماست. همه چیز است. و من امیدوارم که شما ورزشکارها همان طوری که قدرت بدنی برای خودتان تحصیل میکنید- و ما شاء اللَّه با بازوهای ستبر اینجا الآن نشستهاید و من هم خیلی خوشم میآید- همان طور به علی- علیه السلام- اقتدا کنید در آن مطالبی که او داشته؛ در آن زهدی که او داشته در آن تقوایی که او داشته است. البته ماها هیچ کدام قدرت نداریم مثل او باشیم، ما تا یک اندازهای که ماها قدرت داریم، تبعیت بکنیم از آن آقا، و تهذیب نفس بکنیم. و امیدوارم که برای ملت خودتان مفید باشید و موجب سربلندی کشور خودتان باشید. خداوند ان شاء اللَّه به شما قدرت زیادتر، قوه ایمان، قوه تهذیب نفس، قدرت بر تسلط بر نفس، عنایت کند. سلام بر همه شما جوانان برومند.
[در پایان، پس از چند جمله کوتاه که میان امام و بعض ورزشکاران رد و بدل گردید، امام در جواب کسی از حاضران که درخواست میکرد سرود ملی ایران تغییر کند، فرمودند:].پیشتر همه چیز وابسته به غیر بود؛ به انگلستان، به امریکا. حالا باید با همت همه، همه [امور] از وابستگی درآید. سرود شاهنشاهی دیگر نمیتواند باشد. تمام شد دیگر. سرود «جمهوری اسلامی» باید باشد. ان شاء اللَّه موفق باشید
صحیفه امام، ج7، ص: 261-263
سخنرانی [در جمع قاضیان اصفهان (عوامل پیروزی انقلاب- مشکلات و انتظارات)]
زمان: 23 اردیبهشت 1358/ 16 جمادی الثانی 1399
مکان: قم
موضوع: عوامل پیروزی انقلاب اسلامی- مشکلات و انتظارات- تحول در ادارات و دادگستریها- مسئله مصادره اموال
حضار: قاضیان اصفهان
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من متشکرم از آقایان که تشریف آوردهاند، و از نزدیک با ما مواجه شدهاند. یکی از برکات این نهضت همین معناست که ماها از هم دور بودیم، و حالا الحمد للَّه با هم مواجه و نزدیک هستیم و میتوانیم مطالب خودمان را از نزدیک در میان بگذاریم. از آقای جنتی هم متشکرم که با همراهی شما تشریف آوردهاند. البته ایشان از اشخاص بزرگ اینجا هستند و لیاقت برای همه مسائل را دارند. امیدوارم که با همراهی ایشان، همه آقایان در خدمتی که محول به آنهاست به طور شایسته عمل کنند.
میدانید که تا اینجا که نهضت آمده است، در اثر وحدت کلمه همه اقشار، و مهمتر، توجه به اسلام است. یعنی یک تحول روحی در جامعه پیدا شد، که من غیر از اینکه بگویم یک معجزه بود و یک اراده الهی، نمیتوانم اسمی رویش بگذارم. یک مردمی که از یک پاسبان اگر در بازارهای بزرگ- مثل بازار اصفهان- یک پاسبان میآمد، میگفت «چهارم آبان» باید همه بیرق بزنید، جشن بگیرید، نه اینکه مخالفت نمیکردند، در ذهنشان هم نمیآمد که میشود مخالفت کرد! اصلًا تو ذهن اقشار نمیآمد که با پاسبان میشود ... مخالفت کرد. در ظرف مدت کوتاهی همین مردم- یک نسل دیگر نه- همینهایی که سابقاً پاسبان پیششان آن طور بود، ریختند توی خیابان و گفتند که ما این سلسله را نمیخواهیم. با شخصی که شخص اول مملکتْ خودش را حساب میکرد ، مخالفت کردند. این یک تحول بود که نمیشود روی مسائل عادی حسابش را کرد؛ که یک تربیت طولانی شد و یک قشرهای دیگر آمدند روی کار و این کار را کردند. این یک تحول الهی بود؛ یعنی با اراده خدا این مطلب واقع شد. یک تحول دیگری هم که پیدا شد، این انسانیت [بود] که پیدا شد در بین جوامع؛ که بیشترش شکوفایی ...، در حال انقلاب بود. حس معاونت در مردم پیدا شد؛ که در این تظاهرات که واقع میشد- که شماها خودتان بهتر میدانید- از هر جا که عبور میکردند، مردم با اینها کمک میکردند. آب میدادند، ساندویچ میدادند، چه میکردند. یکی از دوستان من گفت، که من در تهران دیدم در این تظاهرات، یک پیرزنی یک کاسهای دستش گرفته و توی آن پول است. به ذهنم آمد که این مثلًا فقیری است که پول میخواهد؛ وقتی تحقیق کردم، با او صحبت کردم، گفت که امروز روزی است که تعطیل است و نمیشود مردمی که از اینجا عبور میکنند ممکن است که بخواهند تلفن کنند، پول خرد نداشته باشند؛ من این را نگه داشتهام اینجا که کسانی که میخواهند تلفن کنند- تلفن هم همان جا بود- از این پول بردارند تلفن کنند. این البته یک چیز کوچکی است؛ اما مطلب خیلی بزرگ است. یک همچو تحول روحی در بین مردم پیدا شد، و تحول به جایی رسید که شهادت را بر خودشان یک فوزی میدانستند؛ بسیاری از اشخاص، از جوانها، بعضی از جوانها. در نجف من بودم که آمد جوانی پیش من گفت- خیلی با جدیت- که شما دعا بکنید که من شهید بشوم. حالا هم گاهی وقتها همین مطلب هست. کاغذی که دیروز به من رسیده بود باز اینکه شما دعا کنید که بچههای من شهید بشوند. این هم یک تحول روحی، که اینها نظیر همان کسانی که در صدر اسلام بودند و برای شهادت استقبال میکردند و پیشقدم میشدند، در ملت ما هم این مطلب پیدا شد. اینها یک تحولات روحی بود که در مردم پیدا شد، که نمیشود اسمی روی آن گذاشت، الّا اینکه یک دست غیبی در کار بود. و همینها موجب این شد که در مقابل تانک و توپ- همه این چیزها- با مشت خالی ایستادند و کشته دادند و جلو رفتند؛ یک پیشبردی که روی موازین طبیعی ممتنع به نظر میآمد و لهذا خارجیها- حتی «سیا» ی امریکا- اعلام کردند به اینکه این مطلب روی قواعد درست نبود و روی حسابهای ما درست از کار در نمیآمد؛ و صحیح میگفتند! روی حساب مادیگری، نمیشد صحیح باشد که ملتی که هیچ نداشت و دستْ تهی بود، در مقابل این قدرتهای بزرگ، که پشت سرش قدرت امریکا و قدرت روسیه و قدرت انگلستان همیشه بود و پشتیبانی میکردند [بایستد]. مع ذلک همین ملتی که هیچ نداشت جلو رفت و با قدرت ایمان، این سد را شکست. این رمز باید محفوظ بماند. اگر چنانچه بخواهید که نهضت شما به آخر برسد، و آن طوری که خواست خدای تبارک و تعالی است، اسلام تحقق پیدا بکند، این نهضت را باید حفظ کرد؛ با همین شور و شعفی که هست. همان طوری که ملاحظه کردید در رفراندم چطور مردم با شور و شعف و با اشتیاق رفتند رأی دادند یکی از آنها را که نقل کردند برای من- زیاد از این چیزها نقل کردند؛ اما یکیاش که نقل کردند این است، که نمیدانم در روزنامه هم بود یا نه؛ حالا یادم نیست- که یک مردی داشت گریه میکرد و میگفت که من یک گناهی کردم که گمان ندارم توبه من قبول بشود؛ گمان ندارم خدا مرا بیامرزد؛ و آن اینکه من اشتباهی باید رأی مثبت بیندازم، رأی منفی را انداختم! یا بعضی از اشخاص با چرخ، و مریضی که نقل کردند، در محلی مریض را با آن حال مریضی گفته مرا ببرید، رأیش را داده و در همان مجلس فوت شده است. یک همچو [شور و شوقی] در دنیا سابقه ندارد. هیچ سابقه ندارد در دنیا- هر جا شما بگردید- مردم به این شور و شعف برای رأی دادن بروند. این قدر تبلیغات میکنند این رؤسای جمهور، وقتی که میخواهند ... [انتخاب] بشوند؛ این قدر خرج میکنند، این قدر تبلیغات میکنند، از از یک ماه دو ماه قبل پولهای گزاف خرج میکنند و تبلیغات زیاد- راست و دروغ- تا اینکه یک عده مردم را جمع کنند و رأی بدهند. اینجا این مسائل نبود. مسأله، اسلام بود، و مردم روی عقاید اسلامی خودشان با آن شور و شعف رفتند و رأی دادند. از سی و پنج میلیون جمعیت، بیست میلیون بیشتر رأی موافق دادند. این هم سابقه در دنیا ندارد، که آن قدری که میشد رأی بدهند رأی دادهاند. و از آن طرف، بچههای این قدری که به حسب قانون که درست کرده بودند که رأی نباید بدهند، اینها ناراحت بودند! پیش من بعضی از آنها آمدند و ناراحتی میکردند؛ و یک عدهای اجتماع کردند در آن حیاط، از همین بچهها، و اظهار ناراحتی از اینکه چرا به ما اجازه رأی ندادند. اینها یک مسائلی است که نظیر ندارد در دنیا. و این برای همین است که مسأله اسلامی است؛ و نظیر ندارد در دنیا قضیه قضیه «ملی».
بودن نیست؛ قضیه قضیه- عرض میکنم که- «حزبی» بودن نیست. از این ملیها و از این حزبها بودند که همه شکست خوردند. تا اینجا که ما آمدیم، با روحیه پاک و ضمیر صاف، مردم، با توجه به اسلام، با توجه به دیانت تا اینجا آمدند، و پیش بردند. اگر این روحیه از مردم- خدای نخواسته- گرفته بشود، ما رو به شکست خواهیم رفت. ما با این رمز پیش آمدیم؛ اگر این رمز از دست ما گرفته بشود و اختلافات حاصل بشود؛ [...] که الآن یک قشرهای مختلفی ... [پیوسته] خودنمایی میکنند؛ و این جزء اشتباهاتی است که میکنند؛ اگر چنانچه مثلًا مردمِ ملی باشند و حزبی باشند. اشتباه میکنند که یک جبهههایی، یک حزبهای مختلفی درست میکنند. این حزبهای مختلف هیچ وقت از آنها کار نمیآید. جز اینکه یک تشتتی ایجاد بکنند و یک اختلافی ایجاد بکنند و موجب تشتت و اختلاف بشوند، کاری از اینها نمیآید. و اگر- خدای نخواسته- نظر سوء دارند، حساب شده آمدهاند برای اینکه ایجاد اختلاف بکنند؛ باید ما بیدار باشیم و توجه داشته باشیم به اینکه نگذاریم اینها کارشان به ثمر برسد؛ و این امر مهمی است الآن. یعنی ما الآن در یک وضع حساسی هستیم که از آن وقت که داشتیم حمله میکردیم برای شکستن این سد، حالا بدتر است؛ حساستر است. آن وقت همه یک وجهه داشتند و داشتند میرفتند؛ آن وقتی که انسان به یک نقطهای رسید، به اینکه عقیدهاش این شد که پیروز شدند، ... [بتدریج] هم سستی پیدا میشود، و هم توجه به احتیاجات. الآن میبینید که همین اشخاصی که پنجاه سال یا بیشتر بوده است که اینها همه فقیر بودند دراطراف ایران؛ ایلهای مختلف، عشایر مختلف، در خود تهران، در شهرها، همه جا، خوب، فقر در بین مردم زیاد بوده است. فقر یک چیزی نبوده است که به واسطه انقلاب آمده باشد؛ سابقاً این فقر بین مردم بوده است. فقر یک چیزی نیست که از انقلاب آمده باشد؛ سابقاً این فقر بوده. البته یک مقدارش از این انقلاب هست؛ اما اینهایی که اظهار میکنند که ما هیچ نداریم- خوب- هیچ نداشتند قبلًا. الآن یک دستهای توی اینها افتادهاند که خوب، چه شد؟ این هم جمهوری اسلامی! جمهوری اسلامی چه شد؟ حسابِ شدههایش را هیچ نمیکنند. آنهایی که تا حالا چه؟ آنچه شده است را حساب نمیکنند. حساب نمیکنند که اگر در زمان سابق بود، شما امکان نداشت که بیایید و اینجا بنشینید و با من صحبت بکنید. آقا «1» امکان نداشت که بیایند در اصفهان با شما تماس بگیرند؛ امکان نداشت که شما بتوانید یک کلمه حرف بزنید، یک احقاق حقی بکنید. فوراً شما را میگرفتند و میبردند به زندانها، و با آن حبسها و با آن بساط. خوب، این حبسها شکسته شد. چی میخواهد بشود؟ این حبسها همه خراب شد و از بین رفت؛ و حالا جز آن اشخاصی که خائن هستند و به شما خیانت کردند کسی دیگر تو حبس نیست. این «چه شد» یعنی چه؟ خوب، همین شده است که حالا ما آزادانه نشستهایم با هم صحبت میکنیم. شما آزادانه در هر جا دلتان میخواهد صحبت میکنید و حرفهایتان را میزنید؛ روزنامهها هم و لو مزخرفات هم مینویسند، لکن آزادانه دارند مینویسند،و درِ حبسها بکلی بسته شد؛ الّا برای این خائنهایی که مردم را تا حالا چاپیدهاند. این «شده» را هیچ حساب نمیکنند. خوب، یک کار دیگری که شده این نفت ما را میبردند، عوضش چه میدادند؟ عوضش یک قدری اسلحه، به اسم اینکه ما اسلحه میدهیم! عوض واقعش این بود که اسلحه برای خود آنها بود؛ برای اینکه ما نمیتوانستیم این اسلحه را به کار ببریم. اسلحه برای خود آنها [بود] که بیایند اگر یکوقتی شوروی بخواهد حمله کند به این طرف، اینها مقابله داشته باشند. نفت ما را میگرفتند، پولش را برای خودشان ... اسلحه میدادند برای خودشان در ایران. درِ این بسته شد، و الآن نفت به اختیار خود دولت است. هر کس که پول بدهد، به او نفت میدهند؛ نخواهد، به او نفت نمیدهند. این چه شد. این هم یک چیزی که شده. آنی که شده است را باید حساب کرد؛ و «باید بشود» را مهلت داد. فقر از سابق بوده است. آن وقت صحبتش را نمیکردند؛ حالا که یک تحول حاصل شده است و بساط به اینجا رسید، فریادشان درآمده که حالا چه شده! چرا فقر ما تمام نمیشود؟ آخر فقر پنجاه ساله را میشود با دو روز، با یک ماه، با دو ماه از بین برد؟ خوب، باید مهلت بدهند کارخانهها راه بیفتد، که مهلت نمیدهند. مهلت بدهند که زراعت و کشاورزی راه بیفتد؛ این هم توی کشاورزها میروند و نمیگذارند انجام بگیرد.
در هر صورت، الآن یک قشرهایی هستند که نمیخواهند که این نهضت به آخر برسد. یک دستهشان- که بیشتر و عمده است- همین تتمه رژیم و اینهاست، که با صورتهای مختلف میخواهند نگذارند، و میخواهند همان مسائل سابق را برگردانند؛ و نمیتوانند ان شاء اللَّه. اما این را میخواهند که این کار بشود. این شلوغیها و اینها را میخواهند بکنند که آرامش در مملکت نباشد، و کم کم وقتی آرامش نشد، راهی باز بشود، برای اینکه یک کودتای مشروعی- به قول خودشان- درست بشود، خدای نخواسته به حال اول برگردد؛ و این ان شاء اللَّه نمیشود .
لکن ما باید بیدار باشیم؛ باید توجه داشته باشیم اینهایی که میآیند توی کارخانهها تبلیغ میکنند که کم کاری و بیکاری و ترک کار، اینها دلشان برای کارگر نسوخته؛ اینها دلشان برای امریکا سوخته یا برای شوروی؛ برای آنها دلشان سوخته؛ یعنی برای خودشان که منافعشان تابع منافع آنهاست. اینها اجیرند از غیر؛ به واسطه اینکه مزدور آنها هستند. اینها میآیند، نمیگذارند که کارها انجام بگیرد. اینها را راه ندهند در کارخانههایشان. شما بروید سراغشان و بگویید که اینها را ...، توی کارخانهها راه ندهید. اینها میخواهند شما را دوباره برگردانند به همان حال اول.شما کار بکنید و کارهایتان را درست انجام بدهید، دولت هم مشغول رسیدگی است. برای کارگرها، برای همه، منزل درست میکنند، رفاه درست میکنند؛ لکن مهلت میخواهد؛ نمیشود یکدفعه همه این کارها بشود. این باید مهلت داده بشود کارخانهها راه بیفتد، کشاورزی راه بیفتد. اینها خراب کردهاند همه را و رفتند، و حالا باید درست بشود. و من امیدوارم که با همت همه آقایان، و هر کس در هر قشری که هست، آن قشر و آن اشخاص باید در همان محلی که هستند کارهایشان را موافق با اسلام بکنند و کار بکنند همین امروز به من گفتند که بسیاری از ادارات.
هست که کم کار میکنند و اهمال میکنند در کارهایشان. خوب، این اشخاصی که در ادارات، حالا کم کار میکنند- که شاید یک قدری هم عادت از سابقشان باشد- اینها برایشان مشروع نیست که اجرت بگیرند از اداره؛ اجرت وقتی است که کار در مقابلش باشد. و ما به دولت میگوییم که اشخاصی که کم کار میکنند، به اندازهای که کم کار میکنند اجرت از ایشان کسر بگذارد و ندهند به اینها. کسی که میآید آنجا مینشیند و سیگار میکشد و در آخر ماه چند هزار تومان میخواهد، او نباید بگیرد. اینها باید متوجه باشند که مملکت، حالا مال خودشان است؛ باید کار بکنند. هر کس در هر محلی هست باید کار بکند، تا چرخهای مملکت راه بیفتد و تحولی باید. پیدا بشود در این ادارات؛ خصوصاً در دادگستری تحول میخواهد. این را من سابقاً گفتهام؛ لکن- خوب- باید وقتی مستقر شد و مجلس پیدا شد، این تحولات باید پیدا بشود؛ که این طور طول و عرض محاکمات، به این قدر طولانی شدن هم موجب این میشود که وقت مردم صرف بشود. آدم ده سال توی این سالنهای دادگستری هی راه برود و هی برود و برگردد، و آخرش معلوم نشود که به حقش میرسد یا نه. کارهایی را که یک قاضی اسلامی در یک روز و دو روز تمام میکرد، وقتی به دادگستری ما میرسد یک سال طول میکشد تا این وکیل بگذارد آن محاکمه در مجرا واقع بشود! از اول میآید به صلاحیت دادگاه اعتراض میکند. چند وقت باید طول بکشد که شما بیایید صلاحیت آن دادگاه را اثبات بکنید، که خیر، این دادگاه صالح است! بعد چند وقت بیاید صحبت بکند. یکوقتی یک شاهدی، یکی از علما امضا کرده بود که الآثم فلان. مدتی طول داده بود که این اقرار به ذنب است و این فاسق است که دارد «الآثم»!
وکلا این طوری هستند که نمیگذارند که پیش برود. حالا «ابتدایی»، بعدش «استیناف» ، بعد چه. چند دفعه برمیگردد از اول [بررسی] میشود. اینها جز تضییع اوقات مردم چیز دیگری نیست. محاکمات باید یک درجه باشد؛ یک قاضی صحیح باشد کار مردم را تمام کند، بروند مردم سراغ کارشان. همان کاری که پیشتر قاضیهای ما میکردند، مینشاندند اینها را و حرفهایشان را گوش میکردند، شاهدشان را میگرفتند، و چه میکردند، دو روز، سه روز، یک روز، و گاهی یک ساعت، دو ساعت، مسأله تمام میشد. مردم وقتشان شریف است؛ نباید صرف یک محاکمهای بشود که آن یک نفر وکیل دادگستری بود که من میشناختم؛ او را دیده بودم؛ شیخ رضا اسمش. بود؛ معروف بود آن وقت. نقل میکنند که گفته بود این محاکمهای را که الآن ما شروع کردیم، تا من هستم این محاکمه هست؛ وقتی من مُردم، پسرم این کار را انجام میدهد! نمیگذاریم به آخر برسد! وضع دادگستری این طوری است که میتواند یک وکیلی نگذارد به این زودیها مسأله ختم بشود. اینها باید تحول پیدا بکند؛ باید طوری بشود که اگر ما نتوانیم صد درصد اسلامیاش بکنیم، لا اقل نزدیکش بکنیم به اسلام. و ان شاء اللَّه امیدواریم بتوانیم. اما حالا فرض میکنیم نتوانیم؛ لا اقل به آن نزدیک بشود. همچو نباشد که او در یک قطبی؛ و هر چه در غرب عمل شد ما باید تبع آنها باشیم و همه اداراتمان غربی باشد. این از اغلاط است که ... به خاطر ضعف مسلمین بوده است که هر چه را از آنجا دیدند خیال کردهاند این خوب است و به آن عمل کردند. دیگر خودشان نظر نکردند، که ببینند که خود این آیا صحیح است یا غیر صحیح است. وقتی دیدند آنها طیاره درست کردند، خیال کردند که دیگر جهات اخلاقیشان هم صحیح است؛ و حال اینکه مسأله این طور نیست در هر صورت،.تحولات لازم است؛ هم در اشخاص برای پاک بودن، برای مهذب بودن، برای خدمتگزار و ملی بودن تحول میخواهد، که با ارشادات اقشار مختلف، بزرگترها، باید اینها عملی بشود؛ و هم در کیفیت خود این ادارات و فرم ادارات، باید اینها عوض بشوند. و ان شاء اللَّه امیدوارم که این امور تحقق پیدا بکند و یک مملکت اسلامی بشود، و بالاتر از آن، ان شاء اللَّه سرایت بکند به سایر ممالک اسلامی، و بشود یک مملکت اسلامی بزرگ، در مقابل همه ابرقدرتها. اگر ممالک اسلامی با جمعیتی که یک میلیارد تقریباً هست، مخازن بزرگی که دارند، اینها اگر به یک نحو، اتحادی با هم پیدا بکنند، بزرگترین قدرت هستند. خداوند ان شاء اللَّه به همه شما سعادت و سلامت عنایت کند.
اینکه من عرض میکنم- از اول هم گفتهام- که دادگاهها نباید روی آن مسائل سابق عمل بکنند، دادگاهها باید به تمام معنا اسلامی [باشند]، و توجه به اینکه خدای نخواسته یک بیگناهی یکوقتی گرفتار نباشد یا یک کم گناهی زیاد از اندازه به او تحمیل نشود، این از مسائل مهم است. قضیه مصادره اموال هم مسئلهای است که به نظر من مگر در یک استثناهایی که معلوم است که همه اموالش از سرقت و دزدی بوده و از خیانت و چپاول و امثال ذلک بوده؛ و الّا اگر کسی- فرض کنید- ساواکی بوده، یا کسی- فرض کنید- وکیل مجلس بوده، محتمل است که خودش مال داشته است؛ این را نباید مصادره کرد؛ زیرا اینها زن و بچه دارند؛ اینها زندگی دارند. همین چند روز اخیر نامهای آمده است از عیال علامه وحید کرمانشاهی- که او را کشتهاند- که اموال ما را مصادره کردهاند، و ما چیزی نداریم. و من گفتهام که تماس بگیرند؛ که آخر نمیشود همچو چیزی. حالا ما فرض میکنیم که فلان آدم، آدم خائنی بوده و مستحق قتل هم بوده- همه اینها را ما فرض میکنیم- اما خوب، خانوادهاش و عیالش و بچههای کوچکش چه تقصیری دارند؟ بله، این آقایان میگویند که ما راجع به این مصادرات، این طور نیست که همه اموال [را] مصادره بکنیم به آن معنا؛ بلکه به اندازه کفافشان اموال میگذاریم. لکن این زن که کاغذ نوشته بود، خیلی الحاح کرده بود که برای ما چیزی نگذاشتند و ما نمیتوانیم زندگی کنیم؛ که باید به او توجه بکنید. در هر صورت، این یکی از مسائل است که اموال مردم را بیخودی نمیشود مصادره کرد. به مجرد اینکه وکیل مجلس بوده، حالا خودش [به] قتل و اموالش مصادره! وکالت مجلس اسباب قتل نمیشود. اینها البته خلافکاری کردهاند؛ این حقوقی که گرفتهاند باید پس بدهند؛ اما این حقوق معنایش این نیست که باید همه اموالش را مصادره کنند. حقوقی که گرفتهاند خلاف قاعده بود که از دولت گرفتهاند؛ باید پس بدهند؛ و یک تأدیبی هم باید بشوند.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته
صحیفه امام، ج7، ص: 264-273
حکم [به آقای مهدی هادوی دادستان انقلاب (شرایط مجازات اعدام در دادگاهها)]
زمان: 23 اردیبهشت 1358/ 16 جمادی الثانی 1399
مکان: قم
موضوع: شرایط مجازات اعدام در دادگاهها
مخاطب: هادوی، مهدی (دادستان دادگاههای انقلاب اسلامی)
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
آقای دادستان دادگاه انقلاب اسلامی
در غیر از دو مورد زیر:
1- کسی که ثابت شود آدم کشته است؛
2- کسی که فرمان کشتار عمومی داده است و یا مرتکب شکنجهای شده که منجر به مرگ شده باشد، هیچ دادگاهی حق ندارد حکم اعدام صادر کند و نباید اشخاص در غیر از دو مورد مذکور اعدام شوند. تخلف از این امر جرم است و موجب ثبوت قصاص.
روح اللَّه الموسوی الخمینی
صحیفه امام، ج7، ص: 274
بیانات [درباره لزوم ایجاد تحول روحی- اسلامی]
زمان: 23 اردیبهشت 1358/ 16 جمادی الثانی 1399
مکان: قم
موضوع: لزوم ایجاد تحول روحی- اسلامی
[بسم اللَّه الرحمن الرحیم]
... حالا باید شما کشور خودتان را مثل منزل خودتان بدانید؛ همان طوری که هر شخصی منزل خودش را وقتی میخواهد نظر بکند یک نظر خاصی نسبت به منزل خودش دارد، شما حالا باید نسبت به کشورتان یک همچو نظری داشته باشید. من از خدای تبارک و تعالی توفیق همه شما را خواستارم؛ و امیدوارم که در هر پستی که هستید یک تحول روحی پیدا بکنید؛ یعنی یک تحول اسلامی. وقتی که یک تحول روحی- اسلامی پیدا شد، آن وقت انسان دیگر نسبت به کشور خودش خیانت نمیکند؛ و نسبت به برادرهای خودش با محبت است؛ و به کارهایی که به او محول میشود با علاقه است. و ان شاء اللَّه خداوند تأییدتان کند که در این وقتی که ما احتیاج داریم به یک وحدت کلمه، این وحدت کلمه را حفظ کنیم. و امید است که این ریشهها یکی بعد از دیگری فتح بشوند و تصفیه بشود؛ و مملکت یک مملکت اسلامی به همه معنا باشد؛ و احکام اسلام ان شاء اللَّه جریان پیدا بکند. خداوند همهتان را ان شاء اللَّه تأیید کند.
صحیفه امام، ج7، ص: 275
سخنرانی [در جمع پاسداران انقلاب اسلامی قم (مسئله شهادت)]
زمان: 23 اردیبهشت 1358/ 16 جمادی الثانی 1399
مکان: قم
موضوع: مسئله شهادت
حضار: پاسداران انقلاب اسلامی قم
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
شهادت، انتقال به جهانی فراتر
اگر یک راهی راه حق شد، انسان نباید از شهادت بترسد. وقتی که ما برای اسلام و برای احیای سنت پیغمبر و اقامه عدل بپاخاستیم، نباید از این بترسیم که از ما شهید [میشود] شهادت پیدا میکند؛ اولادمان شهید میشوند، خودمان شهید میشویم. این یک سیرهای بوده است در اسلام؛ از اول بوده. از اول ... پیغمبر اسلام و ائمه ما فداکاری کردند، شهادت نصیبشان شد، اولاد دادند. حضرت علی بن الحسین به پدر بزرگوارشان عرض میکنند که ما به حق نیستیم؟ میفرماید چرا، ما به حقیم. میفرماید پس، از مردن نمیترسیم: «لا نُبَالِی بِالمَوتِ»؛ کسی باید از مردن بترسد که خیال کند که بعد از مردن خبری نیست، همهاش همین است، این زندگانی حیوانی اینکه عقیدهاش این است که زندگی همین است و دیگر چیز دیگری نیست، خوب، باید این چند روزی که هستش حفظش کند، و بترسد از اینکه از این دنیا برود؛ اما مسلمین، کسانی که اعتقاد به قرآن دارند، اعتقاد به اسلام دارند و برای عالم دیگری موجودیت بالاتری قائل هستند و این زندگی اینجا را یک زندگی حیوانی میدانند، زندگی انسانی در یک عالم دیگری، بالاتر از اینجاست، این دیگر ترسی ندارد، خوفی ندارد. انسان از این محل به یک محل دیگری منتقل میشود که بهتر از اینجاست؛ بنا بر این، این معنایی که در صدر اسلام هم بوده است، که اصحاب پیغمبر ... استقبال شهادت میکردند، برای شهادت از هم پیشی میگرفتند، اصحاب حضرت امیر، حضرت سید الشهداء از شهادت استقبال میکردند، پیشی میگرفتند، این روی همین ایمان راسخ به این بوده است که شهادت یک مطلبی نیست که انسان بکلی از بین برود تا دیگر غیر از این خبری نباشد. شهادت از این عالم منتقل شدن به یک عالم بالاتر، نورانیتر؛ همه چیزش از اینجا بهتر بنا بر این ما الآن تکلیف همهمان این است که همهمان پاسدار اسلام هستیم همه سرباز.
اسلام هستیم، و همه باید در این زمانی که قشرهای مختلفی در بین مردم افتادهاند و مفسده میکنند و میخواهند نهضت ما را متوقف کنند یا به عقب برگردانند، همه ما تکلیف داریم که جدیت کنیم که این نهضت جلو برود، و ان شاء اللَّه اسلام به آن طوری که باید، پیاده بشود، و همه نواقص به واسطه اسلام از بین برود.
من از خدای تبارک و تعالی سلامت و سعادت شما جوانها را میخواهم، و تشکر میکنم از این قوه اراده، از این قدرت بازو، از این زحماتی که شما در راه اسلام میکشید. خداوند همه شما را حفظ کند و به سعادت دو دنیا برساند ان شاء اللَّه
صحیفه امام، ج7، ص: 276
سخنرانی [در جمع روحانیون و مردم همدان (در معرض خطر بودن دین)]
زمان: 23 اردیبهشت 1342/ 19 ذی الحجه 1382
مکان: قم
موضوع: در معرض خطر بودن دین
مناسبت: فرا رسیدن عید سعید غدیر
حضار: گروهی از روحانیون و مردم همدان»
[بسم اللَّه الرحمن الرحیم]
من از محبت شما متشکرم. سلام مرا به عموم مردم و روحانیون همدان برسانید و بگویید: دین شما مردم مسلمان در معرض مخاطره و هجوم قرار گرفته است؛ دولت شما میخواهد به دست بهاییها و اسرائیلیها شما را از بین ببرد. بدانید که دولتِ شما به دو هزار نفر بهایی، هر یک پانصد دلار کرایه طیاره داده که به لندن بروند، جمع شوند و علیه قرآن و پیغمبر شما تصمیم بگیرند. دولتِ شما در یک معامله فروش روغن و مواد نفتی از شرکت نفت به «ثابت پاسال» بهایی، پنج میلیون تومان استفاده رسانیده است که با این پول، مخارج اعزام بهاییها به لندن و تبلیغات بهایی تأمین بشود. به مردم بگویید: از مالیاتی که دولتِ شما از شما مسلمانها میگیرد، این مخارج را میکند، و یهودی و اسرائیلی و بهایی را تقویت میکند اطلاع کامل دارم، میخواهند بر خلاف تمایل ملت مسلمان ایران و سایرملل اسلامی و عرب، دولت اسرائیل را به رسمیت بشناسند؛ ولی هنوز مثل اینکه جرأت نکردهاند و از شما وحشت دارند که موضوع را رسماً اعلام کنند. دو سال قبل همین کار را کردند که مورد اعتراض علما و مردم مسلمان قرار گرفت؛ فوری تکذیب کردند. حالا هم همین خیال را دارند. شما به دیگران، و دیگران به دیگران، و همه به همه، بگویید: آماده باشند، متحد باشند، تا روزی که بنا شود با مشت به دهان این دولت نوکر اجنبی و ضد اسلام بکوبیم. خدا با ماست و پیشرفت از آنِ ما خواهد بود.
صحیفه امام، ج1، ص: 227-228
سخنرانی [در جمع روحانیون و طلاب درباره اوضاع ایران و رهنمود به انقلابیون]
زمان: 23 اردیبهشت 1357/ 5 جمادی الثانی 1398
مکان: نجف، مسجد شیخ انصاری
موضوع: اوضاع ایران- قیام مردمی و عمومی- رهنمود به انقلابیون
حضار: روحانیون، طلاب و ایرانیان مقیم عراق
اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من نمیدانم از کجا شروع کنم؛ مصیبتها را بگویم یا بشارتها را. الآن در ایران همه جا مصیبت است و همه بشارت. این مطلبی را که من سابقاً پیشبینی کردهام که این دیکتاتورها و این مستبدین و چماق به دستها در اواخر عمرشان، آن وقت که سقوط خودشان را پیشبینی میکنند و میبینند به مرگ، یا به مرگِ مقام سیاسی [نزدیک شدهاند]، دیوانه میشوند، اعصابشان را بکلی از دست میدهند و با حال دیوانگی و جنون با مردم معامله میکنند. الآن همان مطلب را ایرانیها بِالْعیان دارند مشاهده میکنند؛ و شما آقایان دستی از دور بر آتش دارید.
الان قم- مرکز روحانیت، مرکز فقه اسلام- در قبضه لشکر جرّار مغول است. لشکر جرّارِ محمد رضا شاه بدتر از چنگیز است. و خانههای مردم را- آن طور که به ما اطلاع دادند- همان طور دارند، یکی پس از دیگری، دارند تفتیش میکنند و معلوم نیست که دنبال چه میگردند. الآن جیش در قم با توپ و تانک و مسلسل مقیم است، و تمام مدارس و خانههای آقایان هم به حَسَب قاعده در تحت مراقبت پلیس و جیش است. و هجوم کردهاند به منزل مراجع و در داخل منزلشان آدم کشتهاند و جنایت کردهاند. الآن آقایان در مریضخانه هستند، در بیمارستان؛ الآن- به حَسَب آن طوری که اطلاع امروز بوده است- آقایان در بیمارستان هستند.
این جنونی است که عارض شده است بر این شخص، و نمیدانم به کجا خواهد منتهی شد. این حال عصبی است که چون خود را ساقط میبیند- پیش ملت که از اول ساقط بود، از آن روزی که رضا شاه به امر انگلستان حمله کرد بر ایران و کودتا کرد. اولش اشخاص با اطلاع میفهمیدند و بعد هم که شروع کرد به اراذلی و اوباشی، و پلیسش با مردم آن طورها، با علما آن طورها رفتار کرد، با زنها آن طور رفتار کرد، با مدارس دینی آن طور رفتار کرد، با تبلیغات دینی آن طور رفتار کرد، مردم فهمیدند که گرفتار چه اعجوبهای و چه حیوانی هستند. این که از اول این خاندان ساقط بود پیش ملت، سقوط از حالا نیست؛ از پنجاه سال پیش از این اینها ساقط بودند پیش ملت. منتها حالا یک جنبشی در ملت ایران پیدا شده است و به حَسَب آن طوری که گفته شده است بیش از سی شهر در ایران تظاهر بر ضد این مرد کردهاند و «مرگ بر شاه» گفته اند.این سی شهر و این همه ایران- به منطق شاه- از خارج کشور با تذکره قاچاقی وارد ایران شدهاند و یک عده معدود آشوبگرند اینها! تمام مراجع اسلام، تمام علمای بلاد- از اول تا آخر- که بر ضد این شخص قیام کردهاند و آن طوری که امروز اطلاع دادهاند پنجاه و شش نفر از علمای تهران از رفتن به مسجد- اعتراضاً به این کارها- خودداری کردند و اعلان کردند که نمیروند به مسجد برای خاطر اعتراض بر اینها، اینها همه با تذکره قاچاقی از بیرون آمدهاند و یک عده آشوبگرند! اخلالگرند! علمای تهران، علمای قم، علمای خراسان، علمای آذربایجان، علمای یزد، علمای کرمان، علمای همه جا، اینها مشتی آشوبگر هستند! آنکه آشوبگر نیست محمد رضا خان است! این آشوبگر نیست! این مصلح است! این دارد ما را به «دروازه تمدن بزرگ» وارد میکند!
این کتابی که برای ایشان نوشتهاند - خودش که عقلش نمیرسد که بنویسد، اینها برایش مینویسند! من نمیدانم حالا مطالعه هم کرده است که بفهمد چه جَفَنْگهایی توی این کتاب هست یا مطالعه هم نکرده؛ اگر کسی این کتاب را ببیند، واقعاً خجالت میکشد که یک قلمی این طور، این طور بیبند و بار [باشد]. این همه اختناق، این همه گرفتاری مردم، این همه کشتار، این همه زدوبند، این همه فروختن ملت به اجانب، این همه خیانت بر ملتِ مُسْلم ایران، اینها را همه «خدمتگزاری» [و] «آزادی» در ایران [وانموده کرده است] یک آزادیای که هیچ کس نمیداند! هر کس این کتاب را بخواند و از کره مشتری آمده باشد و این کتاب را بخواند خیال میکند که این یک مطلبی است که همان طرز فکر افلاطون است! معلوم میشود که ایران یک عالَم دیگری است! یک عالمی ماورای این عالَم است! اما وقتی که بیاید در ایران وارد بشود و ببیند طرز حکومت ایران چه جور است و طرز حکومت شاه چه جور است، آن وقت میفهمد که همهاش لاف و گزاف [است]؛ بیخود گفتن، توی کتاب نوشتن. بخوانید این کتاب را. البته کسی که نوشته آدم مطلعی هم بوده است. این حالا نمیدانم خودش مطالعه کرده یا نکرده، اما آن آدم، آدم مطلعی بوده است که نوشته لکن نشسته و از ماورای طبیعت، از ماورای این عالَم [مطالبی] نوشته [است] ایشان هم که میخواهند ما را به دروازه تمدن بزرگ برسانند! یعنی این کار انجام شده، ما در دروازه تمدن هستیم! الآن ما وارد شهر ماورای طبیعت هستیم! در تمدن بزرگ ما الآن وارد هستیم! اما چه داریم؟ شما یک چیزی که ما داشته باشیم، خودمان داشته باشیم، جز دروغ گفتن و گزافه که از خودمان است، ماورای آن ما چه داریم؟ جز این جنایتها چه داریم؟ جز آدمکشی، جز اختناق، جز دروغگویی. حتی مخبرین روزنامهها با آن وضعی که حالا چهل- پنجاه سال است داشتهاند، حالا اعتراض کردند که ما را این قدر وادار به دروغگویی نکنید. مخبرین روزنامهها، اینها اعتراض کردهاند که این قدر ما را به دروغگویی وادار نکنید. اساتید دانشگاهها- از قراری که گفته میشود- اعتراض کردند که ما نمیرویم سر این کلاسها و درسها، با این وضعی که شما پیش آوردید در دانشگاهها. اینها هم لا بد یک دستهای از اوباش هستند! این علمای تهران که الآن بنا دارند- از قراری که امروز اطلاع رسیده است- که اعتراضاً دست از جماعت بردارند و این حوزه قم که الآن در حال تعطیل و انعطا است- اینها همه- یک مشتی اوباش هستند که از خارج مرز با تذکرههای دروغی آمدهاند در ایران! آذربایجانیها همه شان که همچو قیامی کردهاند که بیسابقه- تقریباً- بوده است، همچو تعطیلی کردند که بیسابقه بوده است، اینها هم یک مشتی اراذل بودند! یزدیها هم همین طور. همه ایران، تمام ایران یک مشتی اراذل- به اصطلاح اینها- هستند که اینها نمیفهمند چه میگویند! در اصطلاح اینها هر کس که مخالف با دیکتاتوری است، مخالف با کسانی است که به اسلام دارند خیانت میکنند، کسانی که به این ملت خیانت کردهاند، هر که مخالف اینهاست یک مشت اراذلی است که از خارج آمده! الآن هم با این همه بساطی که در ایران در آمده است و این همه مخالفتی که از همه شهرها، سی و چند شهر، همه شهرهای ایران باید گفت، (سی و چند شهر، خوب دهاتش هم بوده است) [و] از دهات هم میگویند هست این مطالب، الآن هم با همه این مسائل که اینها روبرو هستند، باز وقتی که صحبت میکنند ابداً از آن حرفهای اول دست برنمیدارند: تمام ایران با ما موافقند! تمام اصناف! همین دیشب این مطلب بوده که صد و بیست و چند رئیس صنف گفتهاند تمام اصناف تهران به شما وفادارند! و به انقلاب شاه و ملت رأی میدهند! و معترضند به این آشوبگرها! به این آشوبگرها اعتراض دارند و از دولت خواستهاند که اینها را مجازات کند! این صد و بیست و چند صنف، خارج از ایرانند؟ یا تهرانند و بازار تهرانند؟ اگر تهران است و بازار تهران است، بازار تهران که حالا میگویند چهار روز است بسته است. حالا امروزش را من اطلاع ندارم اما میگویند چهار روز بسته بوده. اعتراض داشتهاند. هیاهو از بازار بلند میشود؛ مبدأ هیاهو دانشگاه است و بازار. دانشگاهیها از خارج آمدهاند؟! بازار تهران هم از خارج آمدهاند؟! آن اصناف و صد و بیست و چند صنفی که همه اظهار وفاداری کردهاند، اینها زیر زمین- در زیر زمین اینها- هستند! ما در خارج نمیبینیم اینها را! حلالزاده اینها را نمیتواند ببیند! اینها همه- همه موافقند! همه سی و چند میلیون جمعیت ایران- همه موافقند؟ چند هزار، چند نفر معدود! اول که میگفتند به عدد انگشتهای- مثلًا- انسان؛ کم کم یک قدر زیادش کردند، حالا رسیده به چند هزار. دو- سه هزار جمعیتند که با اینها مخالفند! دیگر چندین میلیون جمعیت همه موافق هستند! اما این جمعیت کجاست ما نمیدانیم! این جمعیت در یزد است؟ در قم است؟ در تهران است؟ در مشهد است؟ آذربایجان است؟ کردستان است؟ اهواز است؟ اینها کجا هستند که ماورای این جمعیتی که الآن در ایران موجود است هستند؟!
جمعیتی که در ایران الآن موجود است، همه میدانند. همه خبرگزاریهایی که باید اطلاع بدهند اطلاع دادند و گفته میشود که بیست و چند- بعضیها 25 شهر، بعضیها 33- شهر از شهرهای ایران همه اعتصاب کردهاند، همه تظاهر کردهاند بر ضد شاه. در رادیو هم هست بر ضد شاه. یک کلمه هم گفته شده است که اینها، [یعنی] شاه یا دستگاه شاه [این قیام را] از فلان طلبه (که من باشم) میبینند؛ ولی من میگویم تمامش زیر سر خود اوست. تمام این سی و چند شهر که قیام کردهاند، با تحریک خود ایشان قیام کردهاند. دزد اگر بخواهد بگوید که دست من را حاکم بریده است، باید به او گفت: نه، خودت بریدی؛ حاکم اجرای قانون میکند؛ تو خودت دست خودت را بریدی، تو دزدی کردی؛ کسی که دزدی بکند دستش به هدر میرود.
تو فکر کن اگر قوه تفکر برای تو دیگر باقی مانده باشد؛ سقوط خودت را به چشمت داری میبینی و قوه تفکر از دستت رفته؛ تو فکر کن که در این پنجاه سال بر این ملت، تو و پدرت چه گذراندید. این ملت از دست پدرت، بعد از آن از دست تو به آنها چه گذشته است. این همه داغها که در دل اولیای این مقتولین هست از آن زمان تا حالا، از زمانی که در مسجد گوهرشاد آن جنایت را آن مرد جنایتکار کرد- لَعَنَهُ اللَّه تعالی- تا امروز که با دست تو این جنایات دارد اجرا میشود، با این ملت شما چه کردید. میخواهید انفجار نشود؟ این دیگر یک کسی باید باشد که رأس انفجار باشد و مردم را به انفجار وادار کند؟ ... ایران خود به خود منفجر است. مگر میشود جلوی انفجار را با این هرزگیها گرفت که «گروه انتقام» یکوقت درست میکنند و «کمیته پیکار» درست میکنند، و این حرفهای نامربوط. مجلسشان را وقتی که میروی گوش میکنی به حرفهای این چهار نفر بیچارهای که آنجا برای خاطر اینکه سال دیگر هم اینها مجلس بروند- خودشان هم گفتند این را که سال دیگر اینها مجلس بروند- ببین چه حرفها میزنند. حتی وکیل خود آذربایجان میگوید اینها آذربایجانی نیستند، آذربایجانی که با شاه مخالف نمیشود! پس اینها کجاییاند؟ تبریزیها کجاییاند آقای وکیل؟! آن وضع مجلس ما و آن انحطاطی که پیدا شده است در مجلس. یکوقت مدرس توی مجلس است، یکوقت هم اینها که میبینید. یکوقت مدرس است که میایستد و مقابل همه صحبت میکند و مقابل رضا شاه میایستد، تا آخرْ نَفَس ایستاد، بعد هم او را کشتند البته؛ یکوقت هم اینها هستند که برای خاطر اینکه یک روز دیگری هم وکیل بشوند، حالا یک همچو حرفهایی میزنند که همه، هم خودشان میدانند دروغ میگویند هم دیگران میدانند که اینها دروغ میگویند و هم خودشان میدانند که همه میدانند که اینها دروغ میگویند مع ذلک میگویند. برای جلب نفع خودشان، جلب رضایت رضا شاه، محمد رضا شاه، سَخَطِ خدای تبارک و تعالی را بر خودشان میخرند. این وضع مجلس ما، آن وضع قوانین ما، آن وضع احکام شرعی ما، آن وضع بازار ما، آن وضع نفت ما، آن وضع استقلال ما.خدا میداند که بعضی از این صاحب منصبها گاهی همین جا- قاچاقی- پیش من میآیند، چه خون دلی اینها دارند از این مستشارهای امریکایی که هر چند وقت یک دفعه یک جبهههای تازهای میآید اینجا و با ما چه میکند و چه معاملاتی این نانجیبها با اینها میکنند. و من نمیدانم، واقعاً برای من معماست که این صاحبمنصبهای ما چرا این قدر بیعرضهاند، چرا اینها این قدر بیعرضه هستند؟ چرا نشستهاند توی خانه شان تا این طور تحمیلات بر آنها بشود؟ چرا مستشارهای امریکایی را این طور اجازه میدهند که با آنها این طور رفتار کنند؟ چرا این مردک را بیرونش نمیکنند؟ به ما میگویند که خوب، اگر این برود، کی جای این بیاید که چه بشود؟ من گفتم اگر این برود، عُبَیْد اللَّه هم بیاید بهتر از این است. برای اینکه هر کس بیاید حالا فکر میکند به آنجا. این حالا کهنه کار شده و اواخر عمرش است و عصبی شده و دیوانه شده است و به هر جا میزند و میکشد و نمیدانم به کجا میرسد. اما اگر این برود هر که بیاید، هر کس را شما تصور کنید بیاید، در اول امر تا یک مدتهایی مردم راحت هستند. اگر این باشد یک ساعت راحتی نیست. اگر این برود هر کس بیاید مردم باز یک مدتی راحت هستند. خیال نکنید که حالا اگر این رفت، دنیا به هم میخورد، هیچ چیز به هم نمیخورد. این صاحب منصبها کجا هستند؟ هی ارتشبد کذا و نمیدانم سپهبد کذا و سرلشکر کذا! حرف است آنها، مثل وکلا میمانند آنها. وکیلم! وکیل کجا ... هر کدام از قول ملت حرف میزنند. مردِکه خودش هست تنهایی، آن وقت میگوید ما و همه ملت!
آخر این ملتی که همه الآن بر ضد این مردِکه قیام کردهاند، این ملتی که میبینند همه چیزشان را این آدم از دست داده و از بین برده است، این ملتی که میبینند جوانهای آنها را به فساد کشیده، دخترهای آنها را میخواهد به فساد بکشد، این ملت همه شان موافقند با اصل انقلاب؟! «انقلاب شاه و ملت»؟! باز هم خجالت نمیکشند میگویند انقلاب شاه و ملت! بگویند انقلاب امریکا، راحت کنند خودشان را. بگویند دستور امریکا، انقلاب امریکا. چه باید کرد؟ همان طور که خودش در یکی از نوشتههایش گفت که خوب صلاح دیدند که ما باشیم، آن متفقین صلاح دیدند که ما باشیم عجالتاً! خدا لعنتشان کند اینها را که همچو صلاحی برای ما دیدند.
الآن قم حکومت نظامی است، از قراری که گفته میشود؛ تبریز حکومت نظامی است؛ مشهد حکومت نظامی است یا بدتر از نظامی است. حکومت نظامی این طور نیست که! حکومت نظامی یک نظامی هست، یک نظامی میآید حاکم میشود و بعضی رفت و آمدها و بعضِ اجتماعات را جلو میگیرد. اما بریزند توی خانه مردم، حکومت نظامی است؟! بریزند تو خانه مردم تفتیش کنند؟ همه محلههای قم را میگویند همین طور احاطه کردهاند و مشغول تفتیش هستند؛ دنبال اسلحه میگردند. اینها از سایه خودشان میترسند بیچارهها! خیال نکنید این اشْتُلُمْها را هیچ چیز؛ هیچ خیال نکنید اینها چیزی است. اینها الآن از سایه خودشان میترسند. همچو خوفْ اینها را برداشته که مثل گربهای که آن آخر، دیگر به همه چیز حمله میکند و با دست و پنجه و چه حمله میکند از خوفش، اینها هم به آن مرتبه رسیدهاند که حالا با دست و پنجه و لگد و همه چیز از مسلسل و تانک و توپ و اینها حمله میکنند به مردم، به مردم بیدفاع. خانههای قم را میگردند. گفتند در آذربایجان هم بنا دارند این کار را بکنند. باید همه ایران را اینها تفتیش بکنند، باید همه ایران را اینها بگردند. تمام اینها با تحریک خود ایشان است، نه تحریک من. من یک طلبهای هستم که مثل سایر آقایان طلاب، مثل سایر آقایان شهرها، من هم یک نالهای میکنم از دست این. آنکه اساس مطلب است، آنکه اساس این انقلابات است، آنکه اساس این انفجارهاست خود این آقاست، خود این آدم است. اساسْ خود این است. آنکه خیانت میکند، باید اگر آمدند گفتند خیانت و داد و قال بلند شد [که] خیانت میکنند، نگویند محرک دارند. تو محرکی؛ به خیانتت تحریک کردی مردم را، تو به این مردم خیانت کردی. مردم هم در مقابلش ایستادند و حرف میزنند؛ حرف است، الآن بیچارهها چه بکنند. تو همه حیثیت این مملکت اسلامی را از دست دادی و بردی، و الآن هم مشغول فعالیتی برای بیشتر از دست دادن و بردن.مردم دیگر به تنگ آمدهاند؛ مردم از جان خودشان هم به تنگ آمدهاند. جوانش را میکشد، خودش باز میآید. قم آدم میکشند، باز توی محلاتش بچه و بزرگ آنها حمله میکنند. برای اینکه از جانشان هم سیر شدهاند مردم. دیگر با این وضع، با این اساسی که تو بنیان گذاشتی در اینجا، برای کی راحتی هست؟ یک راحتی یکروزه هست؟ یک راحتی یکساعته هست تا اینکه یک زندگی داشته باشد؟ خوب، زندگیِ این طور را مردم ترجیح میدهند که نباشند در این دنیا. پس تقصیر از خود توست و دیگر هم نمیتوانی اصلاحش کنی.توبه تو پیش ملت پذیرفته نیست. ممکن است یک توبه حقیقی بکنی و مال مردم را دستشان بدهی و همه جنایات را جبران بکنی، خدا ممکن است- خدا بزرگ است- بپذیرد اما ملت نمیپذیرد. ما نمیتوانیم توبه تو را بپذیریم؛ توبه تو مرگ است، توبه گرگ مرگ است. دیگر این آخری افتاده به اینکه دستور دادم که دیگر خیلی مردم را [اذیت] نکنند. همین دیشب میگفت که دستور دادم به عمرو که مردم را دیگر [مورد تعدی قرار ندهد]. این هم توبه گرگ است که مرگ است. تو حالا با یک راه دیگری میخواهی راه باز کنی برای جنایات و الّا تو ممکن نیست که دست برداری از جنایاتت. کسی که اعصابش این طور خرد شده و خراب شده و میبیند همه ملت با او مخالف هستند، اربابها هم؛ میترسد که اگر ملت مخالفتشان طول بکشد، آنها هم دستشان را از سرش بردارند؛ و خدا میداند که اگر یک روز دستش را این امریکای خبیث از سر این [شاه] بردارد، هیچ برایش نمیگذارند بماند؛ همان اطرافیانش او را خواهند خورد.
ولی حالا ملت چه بکند؟ مستشارهای خارجه ریختهاند به ایران و همه چیز دست آنها هست، قدرت دست آنها هست، ملت ضعیف است. این اشخاصی که [از] حقوق بشر [دائم] دم میزنند، همینها ملت ما را به این طور گرفتاری کشاندند. چه بکند یک ملت ضعیفی که اسلحه ندارد، [قدرت] ندارد؟ ولی هیچ اسلحهای با ایمان نمیتواند مقابله بکند، هیچ اسلحهای با قیام ملت نمیتواند مقابله بکند. امروز همه اسلحهها نمیتوانند مقابله کنند با قیام مردم؛ هر چه بکشند باز نمیتوانند. این مصیبتها که میبینید، که همه شهرها الآن گرفتار هستند؛ هر روز یا گرفتار پلیس هستند یا گرفتار جُنْدیها و لشکریها هستند با تانک و توپ و مسلسل، یا گرفتار یک دستهای هستند که میآیند تظاهر میکنند و زنده باد و جاوید باد میگویند. توی خانه بعض مراجع مردکه رفته و تفنگش را کشیده یا [تهدید] کرده که من همه شما را میکشم اگر نگویید جاوید کذا؛ آنها هم نگفتند و به او [پرخاش] کردند، از قراری که شنیدم. اینها گرفتار این هستند که باید جاوید کذا بگویید. مگر با گفتن جاوید، جاوید میشود؟ گذشت دیگر مطلب، برود سراغ کارش. اگر بتواند جانش را از دست این ملت نجات بدهد، یواشکی فرار کند. بیخود برنامه حرکتش را به خارج از کشور لغو کرد به خیال اینکه خودش در دست بگیرد قدرت را، آدمکشی را خودش در دست بگیرد. مبادا جا را خالی کند یکی بیاید جایش. چه بروی چه نروی تو دیگر رفتنی هستی بیچاره. و خودت این کار را کردی، ما این کار را نکردیم، ملت این کاررا نکرده. تو این کار [را کردی]، اساس را تو درست کردی. اگر یک حکومت صحیح بود، یک قدرت صحیح بود، و یک مُجری قدرت صحیح بود و دلسوز ملت بود، اسلامی بود، ممکن بود این مسائل پیش بیاید؟ ممکن بود تظاهری بر خلافش بشود؟ امکان نداشت یک همچو چیزی. پس اینکه میبینید که همه یکدل و یکجهت تظاهر بر ضد تو میکنند، بدان که زیر سر خودت است این مسائل، تو این کارها را کردی.اینها مصیبتهای ماست و بشارتها. در همه اینها بشارت است: بشارت پیروزی ملت، بشارت قطع ایادی اجانب ان شاء اللَّه، بشارت قطع این دودمان و رفتن اینها از این مملکت یا از این عالم. اینها همه بشارت است و مردم باید قوی، دلخوش [و] بیهراس باشند.هر انقلاب اسلامی توی آن یک مطلبی هست، توی آن یک کُشتنی هست، یک ناراحتی هست، همچو نیست که خوب [بدون قربانی باشد]؛ اسلام را ما باید ببینیم اولش چه جور به دست آمد. این اسلام، این پیغمبر اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- آن وقتی که اجتماعات را درست کرد و توانست قیام بکند بر ضد شرک و کفر و بیعدالتیها، با چه مصیبتهایی گرفتار بود، چه جنگهایی کرد و چه کشتههایی داد و خودش چه زحماتی کشید و چه جراحاتی برداشت. اسلام از اول، وقتی زاییده شده است، آن روزی که اعلام شد به اینکه حالا دیگر باید قیام کرد در مقابل [طاغوت]، از آن روز برنامهاش این بود که بزند و بکشد و کشته بشود برای اصلاح حال جامعه. برای اینکه این دزدها و این خیانتکارها را قطع ایادیشان را بکند، قطع حیاتشان را بکند؛ اینها مضر به جامعه هستند. این باغدارها و این کارواندارهای قریش مضرِّ به جامعه هستند، اینها باید از بین بروند. اصلًا اول اسلام وضعش این بوده. وقتی دست من و شما رسیده، اسلام به این صورت در آمده که جز مطالعه کتاب کاری دیگر نمیکنیم و کاری دیگر نمیگوییم بکنند خدا میداند که من برای حوزهها متأسفم. من برای حوزه نجف متأسفم. آقا، حیثیتش را دارد از دست میدهد.
حوزه نجف ؛حیثیتش را پیش مسلمین دارد از دست میدهد. من متأسفم برای این. اشخاص [مهم] نیستند، من برای حوزه متأسف هستم. یک حوزه هزار ساله و هزار و چند صد ساله دارد حیثیتش را از دست میدهد. شما ملاحظه کنید، در تمام این صحبتهایی که در ایران هست، از اول تا آخر بروید مطالعه کنید، تمام اعلامیههایشان را مطالعه کنید، اعلامیه چه جناح متدین، چه جناح روشنفکر، چه جناح اهل علم، بروید مطالعه کنید، اسمی از نجف دیگر نیست؛ نجف مَنْسی است. به داد این نجف برسید شما آقایان حوزه قم حوزه زنده است.کشته میدهد، میکشد، کشته میدهد- عرض میکنم که- اگر بتواند میکشد. الآن هم در تحت فشار هست و مع ذلک زنده [است]، مع ذلک ایستاده است. طلبه قم ایستاده است، قمی ایستاده است، ملت قم ایستاده است. کتک میخورد و ایستاده است. طلبه قم کشته میدهد و ایستاده است و لهذا زنده است. اصلًا در اذهان مردم، هر چی هست قم است؛ و من برای نجف متأسفم. من قمی هستم اما برای نجف متأسفم. ما علاقه داریم به همه اینها. ما علاقه داریم به یک همچو حوزه هزار و چند صد ساله. نگذارید این حوزه از بین برود. نگذارید این حوزه مَنْسی بشود. باید حالا که ایران قیام کرده است- و خداوند توفیق بدهد به آنها- باید نظام داشته باشد این؛ بینظام نباید باشد. روابط باید باشد بین حوزه قم، حوزه تهران و همه شهرستانها. روابط میخواهد. سازمان باید بدهید به این قیام؛ متفرقات نباشد. سازمان داشته باشد که اگر یک روزی قم ایستاد، تمام ملت بایستد. متفرق نباشید؛ جناحها همه با هم بشوند. این اشتباه است که بعضِ جناحها- از قراری که امروز به من کاغذ بعضی از آقایان رسید- اینها دیگر از روحانیت صحبت نمیکنند. نمیفهمند اینها. اینها نمیدانند که بیروحانیت یک شاهی اینها ارزش ندارند. اگر دست ناپاکی در کار نباشد و اینها را وادار نکند به اینکه در نوشتههایی که مینویسند روحانیت را ساقط کنند و اگرمقصود این نباشد که جناحها با هم مختلف بشود و متشتت بشوند و از راه بیفهمی باشد، بیادراکی باشد، هوای نفس باشد، اصلاح کنند خودشان را. تمام جناحها با هم بشوند. سازمانِ واحد باشد. یک حزبِ الهی در مقابل «حزب رستاخیز»- حزبِ خدا، حزبِ اللَّه. همه با هم باشید، همه با هم صحبت کنید، همه با هم قیام کنید، همه با هم قعود کنید. هر دستهای عَلی حده و آن برای خودش و آن برای خودش، غلط است امروز. روحانیین با آنها، آنها با روحانیین، دانشگاهی با شما، شما با دانشگاهی، بازاری با همه، کارگر با همه همه شما یک مصیبت دارید، همه گرفتار یک مصیبت هستید. مصیبتْ مصیبت مشترک است. همه مصیبت زده هستیم. یک امری نیست که اختصاص به روحانیت داشته باشد، اختصاص به احزاب داشته باشد، یا اختصاص به دانشگاهی داشته باشد. این مطلبی نیست که اختصاص داشته باشد. اگر نفت را میبرند، نفت همه را دارند میبرند؛ اگر یک مشت آهنپاره بیخود وارد میکنند در مملکت، برای همه است این مصیبت؛ اگر مستشارهای امریکا را در اینجا میآورند، این مصیبت برای همه است؛ برای یکی و دو تا نیست. اگر پایگاه برای امریکا درست میکنند، این برای همه است؛ اگر خیانت به ما میکنند، خیانت به ملت میکنند؛ خیانت به همه است همه دست به دست بدهید. علی حده هر کس برای خودش یک سازی بزند، این غلط است؛ این شکست.است. باید سازمان داده بشود به این قیام، به این نهضتی که الآن بالفعل موجود است. باید عقلای قوم، سران قوم، سازمان بدهند به این؛ یعنی روابط پیدا بشود بین همه جناحها. همه شهرستانها باید با هم روابط داشته باشند. باید مجالس در روز واحد [باشد]. یکی از اقسام روابط که من سابق میخواستم در قم ایجاد بکنم و نگذاشتند ایجاد بشود- خداوند اصلاحشان کند ان شاء اللَّه. من بنا بر این گذاشتم که در تمام ایران، یک روز تعطیل، یک روزْ اجتماع باشد؛ اجتماع اهل علم. یعنی فرض کنید روز شنبه یا شب شنبه تهران یک اجتماع اهل علمی باشد، خراسان اجتماع اهل علمی باشد، فلان ده هم اجتماع اهل علمی باشد، فلان جا هم [چنین] باشد. این یک سازمانی بود، نگذاشتند؛ نفهمیدند حالا آقایان بیدار بشوید، ملتفت باشید. دشمن شما حالا هم قوی است؛ حالا با چاقو آمده به میدان، حالا با تانک آمده به میدان، حالا با- عرض میکنم که- مسلسل آمده به میدان. لکن نترسید از این مسلسلها، مسلسلها چیزی نیستند؛ شما حقید، حق با شماست، خداوند تعالی با شماست. سازمان بدهید به این نهضتی که الآن در ایران پیدا شده است. روابط باید با هم باشد؛ آقایان علما با همه جناحها، همه جناحها با آقایان علما، همه ملت با هم سازمان داشته باشد. سران قوم در یک وقت معین اجتماع داشته باشند با هم، که اگر یک روزی یک کلمهای فرض کنید از یک جایی صادر شد، تمام با هم یک کلمه باشند، یک حرکت باشند اهالی ایران مژده میدهم به همه جناحهایی که.
در ایران برای اسلام، برای احقاق حق قیام کردند که إنَّ الصُّبْحَ لَقَریبٌ ؛ نزدیک است ان شاء اللَّه. و شما پیروزید ان شاء اللَّه؛ اما به شرط اینکه عوامل مختلف در کار نباشد؛ به شرط اینکه هواهای نفسانی [که] این برای خودش بکشَد و آن برای خودش بکشَد، این نباشد در کار. همه با هم برادریم. من یک طلبه هستم، تو هم یک آقا هستی، آن هم یک کاسب هست، آن هم یک دانشگاهی هست، آن هم یک دکتر هست، آن هم یک مهندس هست، آن هم یک روشنفکر هست؛ همهمان با هم مصیبت واحده داریم؛ همه با هم باید بنشینیم و شیون کنیم.
خداوند- ان شاء اللَّه- به همه جناحها توفیق بدهد؛ به همه سلامت بدهد. خداوند ان شاء اللَّه قطع ایادی اجانب را از مملکت اسلامی بکند و از همه ممالک اسلامی بکند.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته
صحیفه امام، ج3، ص: 383-396
سخنرانی [در جمع پزشکان و پرستاران (قداست شغل پزشکی و پرستاری)]
زمان: قبل از ظهر 23 اردیبهشت 1359/ 27 جمادی الثانی 1400
مکان: تهران، شمیران، دربند
موضوع: قداست شغل پزشکی و پرستاری
حضار: پزشکان و پرستاران بنیاد اسلامی خدمات پزشکی امام خمینی
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
انسان در انتخاب شغلها و سایر انواع انتخابات آزاد است. آزاد خلق شده است. و در اسلام آزادی به او اعطا شده است. لکن خود انسانها در انتخاب شغل، مختلف هستند، و این اختلاف تابع آن اختلاف نفسانی خودشان و اخلاق باطنی خودشان است. یکی دزدی را انتخاب میکند شغل، یکی غارتگری را برای خودش شغل انتخاب میکند، یکی شغلهای هروئین فروشی و مواد مخدره فروشی و امثال اینها را انتخاب میکند. این انتخابات، یک انتخاب آزادی است که تابع آن نفسیت اشخاص است. نفوس انسان در این عالم به حسب خلقت اختلاف دارد، و به حسب تربیتهایی هم که در محیطها میشود باز یک اختلافات زیادی در این تربیتها حاصل میشود. در یک محیط میبینید که تربیتها، تربیتهای ضد انسانی است، ضد اخلاقی است، و در یک محیط تربیتها تربیتهای انسانی است.
از جمله شغلهای بسیار مقدس شغل پزشکی است. شغلی است که اگر پزشکها به تکالیف خودشان، تکالیف انسانی خودشان عمل بکنند، این شغل بسیار شریف و یک عبادتی است. و همین طور پرستاری؛ این شغل پرستاری از شغلهای بسیار شریفی است که اگر چنانچه، انسان با وظایف انسانی و شرعی خودش عمل بکند، این یک عبادتی است که در تراز عبادتهای درجه اول است. البته مسئولیتهایی هم دارد. هم در پزشک و هم در نِرسها و هم در همه قشرهایی که در بیمارستانها هستند. یک مسئولیتهای بزرگی هست. برایشان پزشکها همچو نباشد که برای جمعآوری مال و منال این خدمت را انجام بدهند. خدمت بکنند، خدمت بکنند و نظرشان خدمت به انسانها که بندگان خداست باشد تا این شغل عبادت بشود. آن منافعی هم که پیدا میشود، منافعی است که از این عبادت برایشان پیدا شده است. و اما اگر بنا باشد که آنها خدای نخواسته، انحراف داشته باشند و گاهی انحرافات به جایی برسد که جانهای مردم را در خطر بیاندازد، این یک جنایتکار است. مثل همان جنایتهایی که ساواکیها میکردند، یا یک قدری بدتر. و همین طور پرستارها، پرستاری از بیمار امر بسیار مشکلی است، لکن خیلی ارزشمند است. انسان با یک بیماری به طور محبت، به طور برادری، به طور خواهری مراعات احوال او را بکند، و این برای انجام یک وظیفه انسانی- الهی باشد، از عبادات بسیار ارزشمند است. شما متوجه باشید که شغل شما شغل بسیار شریفی است و از آن طرف مسئولیتش هم زیاد است. مسئولیتش را خود شما میتوانید جبران بکنید، به محبت کردن به مرضی. اینها احتیاج دارند به محبت، بیش از آنکه احتیاج به دوا دارند. یک مریضی که از خانهاش آمده است در بیمارستان، این مریض خودش را مثل اینکه یک غریب میداند. اگر این پرستارها با او با ملایمت، با رفتار انسانی، با محبت، مثل برادر و خواهر با او رفتار کنند، این حس غربت از او منفصل میشود و آرامش برایش حاصل میشود، و این آرامش روحی در بهبودی او کمک میکند؛ کمک طبیب است، کمک پرستار است.
شما متوجه باشید که این شغل را خدای نخواسته آلوده نکنید به جهات مادی، به جهات دنیایی، که هم کار کرده باشید و هم اجر الهی نبرده باشید. شما کاری بکنید که این شغل شما الهی باشد، برای خدا باشد. منافات ندارد اینکه برای خدا باشد لکن به شما هم مثلًا اجری بدهند. اینها منافات با هم ندارند. شما توجه داشته باشید به اینکه با این بیماران خوش رفتاری کنید. کمک کنید آنها را. دلجویی کنید از آنها. اینها افسرده هستند. باید دلجویی کنید. این شغل شما از آن شغلهای بسیار ارزنده است.
لکن ما میبینیم که اشخاص دیگری هم در این دنیا هستند که انتخاب میکنند یک شغلهای بدی را. مثلًا شما ملاحظه کنید در کردستان، یک دستهای از مردم هستند که اینها تابع اجانب هستند و به مملکت خودشان خیانت میکنند، و به افرادی که در محیط خودشان و از جنس خودشان هستند، خیانت میکنند و دستهبندی میکنند، برای اینکه مردم را ناراحت کنند. و دیدید که در این مدتی که گذشت بر اینها، چه جنایاتی کردند و چه غارتگریهایی از همانهایی که میگویند ما طرفدار آنها هستیم، ادعا میکنند که ما طرفداریم، طرفدار خلق هستیم، لکن میروند خرمنهای آنها را آتش میزنند، خانههای آنها را خراب میکنند. حالا هم که شکست خوردهاند، از قراری که اطلاع میدهند، شروع کردهاند به اذیت و آزار مردم و غارتگری و کارهای رذالت دیگر. یکی هم شغل پاسداری را برای خودش انتخاب میکند. یکی هم شغل ژاندارمری را برای خودش انتخاب میکند. یکی هم شغل ارتش را انتخاب میکند. اینها اگر به وظایف خودشان عمل کنند، به وظایف انسانی خودشان عمل کنند، به اعتبار اینکه خدمتگزار اسلام هستند، خدمتگزار مملکت اسلامی هستند، حافظ کشور هستند، شغلشان یک عبادت است. و اگر خدای نخواسته کشته شدند، یک شهادت. اشخاصی که الآن در این کردستان کشته شدهاند، و مع الأسف زیاد هم هستند، از سپاه پاسداران، از ژاندارمری، از لشکریها و آنها و از سایر مردم، این بسیار موجب تأسف من است که یک دستهای این طور از انسانیت دور باشند که جمعیتی که، ارتشی که آمده است برای حفاظت آنها، برای حفاظت کشور آنها و پاسدارانی که آمدهاند برای حفاظت شهر آنها، برای حفاظت مملکت آنها، آنها در عین حالی که در گفتههایشان میگویند که ما میخواهیم با ارتش همراه باشیم و برویم و سرحدات را حفظ کنیم، راه نمیدهند به این ارتش که برود سراغ سرحدات، که سرحدات در خطر هست. این چه جور جمعیتی هستند؟ چقدر انسان باید متأسف باشد از این مردم که این طور تربیت شدهاند و این طور از انسانیت دور شدند، و یک حال سبعیت به خودشان گرفتهاند که اصلًا نصیحت به آنها هیچ اثر ندارد. من از اول این بساطی که اینها درآوردند نصیحت کردم آنها را. سفارش کردم به ارتش، به سران ارتش سفارش کردم، به سران ژاندارمری که با مسالمت رفتار کنید با آنها. با خشونت رفتار نکنید. و عمده هم نظر این بود که خوب، اشخاص بیگناهی در این محیطها هست. لکن ژاندارمری و لشکری و پاسداران یک قدری که دست نگه داشتند آنها حمله کردند دائماً درصدد این هستند که گول بزنند طرف را. دائماً درصدد این هستند که در قراردادهایشان خیانت بکنند. دائماً درصدد این هستند که راه باز کنند برای اجانب. راه باز کنند برای امریکا یا برای شوروی. فرق ندارد. این چه جور جمعیتی هستند؟ من متأسفم از اینکه چرا باید انسان این قدر منحط باشد. این قدر بدطینت باشد که در کشور خودش، اهل مملکت خودش، اهل دین خودش را این طور در زحمت واقع کند و این طور خرابی بار بیاورد. و مملکت را بخواهد به باد بدهد. و به دست دشمنهای اسلام بسپارد، دشمنهای ایران بسپارد. من تأسفم از آنها از باب این است که چرا آدم نیستند. و تأسف دیگرم راجع به این کشتنهایی است که، این شهدایی است که در راه اسلام شهید شدند که عدهشان خیلی زیاد است. در همین کردستان و در سایر مناطق عدهشان هم خیلی زیاد هست. هر روز به ما اطلاع میدهند که در کجا کی را کشتهاند، چند نفر، در کجا چند نفر. و این اسباب تأسف است از طرفی و اسباب مباهات است از طرف دیگر. این نهضت اسلامی برای این دسته این تحول را به بار آورده است که اشخاصی که اصلًا وارد در این کارهای جنگی نبودهاند یکدفعه متحول شدهاند، و اشخاصی که جنگی شدهاند، و اشخاصی که در راه اسلام فداکاری کردهاند و شهید دادهاند. و من در عین حالی که بسیار متأسفم از این عزیزانی که از دست ما رفته است، و لیکن مباهات میکنم به این تحولی که از برای آنها پیدا شده، و آنها بحمد اللَّه به وظایف شرعی و دینی خودشان عمل کردهاند و جان خودشان را برای خدا فدا کرده اند. و خدای تبارک و تعالی به آنها هر چه بخواهند در آن عالم میدهد برای اینکه، اینها هر چه داشتهاند دادهاند، و خدا هر چه بخواهند به آنها خواهد داد.
و من باز برمیگردم سراغ شما خواهران و عزیزان، که توجه داشته باشید در این محیطی که هستید رعایت احکام اسلام را بکنید. مملکت اسلامی است. جمهوری اسلامی است. باید در همه شئونش تحول حاصل بشود. همان طور که میبینم تحول روحی از برای شما حاصل شده است، همین طور باید در اعمال هم یک تحولی زیاد حاصل بشود. تخلف از موازین الهی نشود، و با رحمت و عطوفت با این کسانی که در زیر دست شماها، چه پزشکان و چه نِرسها و چه سایر قشرهایی که در آنجا خدمت میکنند.
خدمت شما یک خدمت بسیار با ارزشی است. خدمت مشکلی است. پرستاری، پزشکی، هر دو مشکل است و اما بسیار شریف است، در صورتی که به آن وظایفی که باید عمل بشود عمل بکنند. و من دعاگوی شما همه هستم. و آن قدری که از من میآید این است که برای مرضای شما دعا کنم، که کمک شما باشند. و برای شماها هم دعا کنم و برای پزشکان هم دعا کنم و برای همه اهالی کشور عزیزمان دعا کنم. خداوند همه شما را با سعادت و سلامت و رفاه قرار دهد.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته
صحیفه امام، ج12، ص: 285-289
سخنرانی [در حضور مدیر عامل صدا و سیما (اهمیت رادیو- تلویزیون و وظایف آن)]
زمان: 23 اردیبهشت 1359/ 27 جمادی الثانی 1400
مکان: تهران، شمیران، دربند
موضوع: اهمیت رادیو و تلویزیون و وظایف آن
مخاطب: فراحی، تقی (مدیر عامل صدا و سیما)
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
اهمیت رادیو- تلویزیون
از اوّلی که رادیو و تلویزیون در اختیار جمهوری اسلامی واقع شد، راجع به آن نگرانی داشتم. برای اینکه این سازمانی است که اگر خوب باشد مملکت ما خوب میشود و اگر فاسد باشد، ممکن است که بسیار فساد ایجاد کند. از این جهت، تذکراتی باید به شما بدهم. یکی اینکه این دستگاه رادیو- تلویزیون که در خانههای حتی روستاها، در همه جا نفوذ دارد، اگر صد در صد اسلامی نشود، معنایش این است که اسلام در ایران پیاده نشده است. اگر بنا باشد رادیو- تلویزیون در خدمت دستهای و یا گروهی که منحرف هستند و اعوجاج دارند قرار داده بشود، ممکن است که سرتاسر مملکت را به فساد بکشد. از این جهت شما موظفید؛ هم وظیفه شرعی و هم وظیفه قانونی دارید که دستگاه رادیو- تلویزیون را از گروههایی که منحرف هستند، و یا ارتباط با رژیم سابق داشتهاند و در خدمت آنها بودهاند تصفیه کنید، و اشخاصی که فاسد هستند که موجب فساد میشوند را هم تصفیه کنید. شما باید اینها را با کمال قدرت بدون هیچ ملاحظهای از رادیو و تلویزیون تصفیه کنید. و مهمتر از همه قضیه اخبار است که باید کاملًا دقت شود که اشخاص منحرف در آن راه نیابند. آخر جمهوری اسلامی فقط لفظش که نیست، باید واقعیت پیدا کند. الآن ما به هر کجا که سر میزنیم میبینیم که فسادهایی در آن هست. باز اسلام به صورتی درست پیاده نشده است. ولی چون این مهمتر از همه است پافشاری من نسبت به رادیو- تلویزیون بیشتر از چیزهای دیگر است. برای اینکه این فسادش موجب فساد ملت و جامعه میشود. برای اینکه چیزی که در اینجا گفته میشود، سرتاسر مملکت آن چیز پخش میشود، و انحراف در سطح مملکت و همچنین در خارج پیدا میشود از این جهت، این سازمان باید صد در صد به صورتی باشد که با نهضت و انقلاب اسلامی بسازد. نه اینکه ما بگوییم رادیو- تلویزیون اسلامی هست، ولی ببینیم یک حرفهایی در آن میزنند که به اسلام و به انقلاب اسلامی لطمه وارد میآورد. باید کاملًا توجه داشت که به هیچ وجه ما نباید مقلد شرق و غرب باشیم. زیرا تقلید از شرق و غرب با رادیو- تلویزیون اسلامی نمیسازد. باید کاملًا مراقبت کنید و خوف از گفتهها و نوشتههای این روشنفکران غربزده ابداً نداشته باشید. این روشنفکران در فکر این هستند که مملکت را به خواست خودشان یک مملکت لوکس درست بکنند، و دیگر هر چه خرابی هم باشد مانعی ندارد. آنها دلشان میخواهد یک مملکت غربی درست بشود، و حال اینکه مردم اینجا همه جدیت کردند برای اینکه اسلام در ایران پیاده شود. نه فقط یک صورت اسلام، و وقتی سر به هر ادارهاش میزنیم اسلام در کار نباشد. باید شدیداً با روشنفکران غربزده مبارزه کرد. از این جهت، شما مأموریت دارید با همکاری کارمندان مسلمان و متعهد و غیر منحرف این سازمان را تصفیه کنید، بدون اینکه خوفی از کسی و یا گروهی داشته باشید.باید توجه داشته باشید که در این سازمان مسلمانان متعهد حتی یک نفرشان نباید بیرون بروند، مگر تخلفاتی کنند، که این مسئله دیگری است و فرقی با دیگران ندارند. اما یکوقتی گفته نشود اینها مثلًا یک قدری ارتجاعی هستند. از این حرفهایی که شاه هم به مسلمانان مبارز و متعهد در آن دوره میزد. مسلمانان مبارز و متعهد باید آنجا باشند. و دیگرانی هم که تصفیه میشوند باید جایشان را افراد مسلمان مبارز غیر منحرف گذاشت.
ما بحمد اللَّه گویندگان و نویسندگان خوب داریم. ما همه چیز داریم. من غالباً فیلمهایی که خود ایرانیها درست میکنند به نظرم بهتر از دیگران است. مثلًا فیلم «گاو» آموزنده بود. اما حالا این فیلمها باید حتماً از امریکا و یا از اروپا بیاید با یک بیبند و باری، تا روشنفکران غربزده شاد شوند. فیلمهایی که از خارج به ایران میآید اکثراً استعماری است. لذا فیلمهای خارجی استعماری را حذف کنید مگر صد در صد صحیح باشد. در هر صورت این به عهده شما و مسئولین آنجاست. بار دیگر تذکر میدهم که آنجا را از وابستگان رژیم سابق تصفیه کنید. البته مصاحبه اشکالی ندارد، و لو یک کمونیست بیاید و حرفش را بزند و در همان جا از شخص دیگری جواب گیرد، این مانعی ندارد. خلاصه رادیو- تلویزیون نباید در دست یک عده مفسده جو باشد. با کمال تأسف هنوز ریشههای رژیم سابق هستند. حالا یک قدری جلوی منافعشان گرفته شده. اخلال میکنند و میخواهند همان عیاشیها را بکنند، و رادیو- تلویزیون را برای خودشان دکان کنند. من صریحاً میگویم، ما نمیخواهیم نه غرب و نه شرق از ما تعریف کنند.
نمیخواهیم روشنفکران غربزده و قلمداران خود فروخته از ما تعریف بکنند. ما میخواهیم یک مسئلهای را که اسلام میفرماید عمل بکنیم و برای کشورمان خدمت بکنیم. نه یک دستگاهی درست بشود که همهاش خراب و فاسد باشد و بچههای ما را به فحشا بکشند، و افراد را بیتفاوت کنند، که اگر همه چیزشان را ببرند، اینها اصلًا ککشان نگزد و هیچ توجه به این مسائل نداشته باشند. ما میخواهیم ادارات را متحول کنیم.
همین طور که الحمد للَّه الآن همه مردم متحول شدهاند. باید توجه به این مسائل داشت. من دعا میکنم. ان شاء اللَّه موفق باشید.من بارها گفتهام رادیو- تلویزیون باید کاملًا مستقل باشد، و باید استقلالش محفوظ باشد و هیچ کس در آن دخالت نکند. شما فقط در هر چه بیشتر اسلامی شدن آن کوشش کنید، تا مطابق با خواست مردم باشد. مردم خونشان را دادهاند. نمیشود که مسلمانها خونشان را بدهند و بعد اشخاصی منحرف بیایند و نتیجهاش را ببرند. و مسأله این است که هیچ عقل و شرعی این را نمیگوید. مردم مسلمان ریختند در خیابانها، «اللَّه اکبر» گفتند، جانشان را فدا کردند و گفتند ما جمهوری اسلامی میخواهیم، جمهوری اسلامی محتوایش این است که همه چیزش اسلامی باشد. یکی از مهمات، همین قضیه رادیو- تلویزیون است که از همه چیز اهمیتش بیشتر است. این دو دستگاه است که باید اسلامی بشود. استقلالش را حفظ کنید. کسی اگر آمد خواست یک چیزی را تحمیل کند، ابداً به آن اعتنا نکنید و با استقلال و با قدرت این دستگاه را راه بیاندازید.
مؤید باشید
صحیفه امام، ج12، ص: 290-293
سخنرانی [در جمع شرکت کنندگان کنگره جهانی ائمه جمعه (محورهای دعوت اسلام)]
زمان: صبح 23 اردیبهشت 1363/ 11 شعبان 1404
مکان: تهران، حسینیه جماران
موضوع: محورهای دعوت اسلام
حضار: خامنهای، سید علی (امام جمعه تهران و رئیس جمهور)- شرکت کنندگان دومین کنگره
جهانی (ائمه جمعه و جماعات ایران و کشورهای مختلف جهان)
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
توجه به سیره پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام
قبلًا باید تشکر کنم از آقایانی که از راههای دور برای این مقصد شریف به کشور خودشان، به کشور تحت ستم در طول تاریخ و به کشوری که برای پیشبرد مقاصد اسلامی متحمل رنج و شهادت شدند تشریف آوردند تشکر کنم. و خدای تبارک و تعالی توفیق همه را برای آرمانهای بزرگ اسلامی هر چه بیشتر عنایت بفرماید. در این اجتماعاتی که از آقایان محترم ائمه جمعه و جماعات کشورهای مختلف در ایران شده است مسائل لا بد تا حد وافی راجع به گرفتاریهای مسلمین و راههای علاجی که باید اتخاذ بشود، گفته شده است و دیگر جای گفتن نمانده است. من به یک نکتهای آقایان را توجه میدهم و آن سیره رسول اکرم و ائمه مسلمین است. رسول اکرم در آن وقتی که تنها بود و هیچ کس با او نبود، الّا یک نفر، دو نفر، در آن وقت با وحی الهی مردم را دعوت کرد؛ منتظر نشد که عدّه و عُدّه زیاد پیدا کند، منتظر نشد که جمعیتها همراه او باشند. از همان اول شروع به دعوت کرد، و شروع به دعوت مردم برای گرویدن به اسلام و برای پیدا کردن راه حق فرمود. آن وقت هم که به مدینه تشریف آوردند و تشکیل حکومت دادند، باز هم منتظر این نشدند که قدرت زیاد پیدا بکنند. باز هم دعوت خودشان را به طور گسترده تری بجا آوردند، و مردم را به وظایف شخصی و اجتماعی، سیاسی دعوت کردند. دعوتهای قرآن، هم در مکه مکرمه و هم در مدینه مشرفه دعوتهای شخصی بین فرد و خدای تبارک و تعالی نبود. میشود گفت که بیاستثنا دعوتهای خدا حتی در آن چیزهایی که وظایف شخصی افراد است، روابط شخصی افراد است بین خود و خدا، از معنای اجتماعی و سیاسی برخوردار است. بعد از رسول خدا- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- ما ملاحظه میکنیم که در زمانهایی که ائمه مسلمین- علیهم السلام- در فشار سخت بنی امیه و بنی العباس بودند مطالب خودشان را آن طور که ممکن بود به مردم میرساندند، حتی در ادعیه آنها، شما اگر ادعیه امام سجاد و سایر ائمه را ملاحظه بفرمایید مشحون است از اینکه مردم را بسازند برای یک امر بالاتر از آن چیزی که مردم عادی تصور میکنند. دعوت به توحید، دعوت به تهذیب نفس، دعوت به اعراض از دنیا، دعوت به خلوت با خدای تبارک و تعالی، معنیاش این نبوده است که مردم توی خانههایشان بنشینند و از مصالح مسلمین غفلت کنند و مشغول ذکر و دعا باشند. چنانچه خود آنها که ملاحظه میکنید، این طور نبودند. پیغمبر اکرم در عین حالی که وظایف شخصی خودش را بجا میآورد و خلوتها با خدای تبارک و تعالی داشت، تشکیل حکومت داد و به انحاء عالم برای دعوت آدم فرستاد و مردم را دعوت کرد به دیانت و دعوت کردند بعد به اجتماع. این طور نبود که بنای او این باشد که بنشیند توی خانه و ذکر بگوید. ذکر میگفت، لکن همان ذکر هم خودسازی بود. دعا میکرد، ولی همان دعا هم، هم خودسازی و هم مردمسازی بود و مردم را تجهیز میکرد برای مقاومت. تمام ادعیهای که در لسان او و ائمه مسلمین واقع شده است، تمام این ادعیه، در عین حالی که دعوت به معنویات است، از راه دعوت معنویات، تمام مسائل مسلمین اصلاح میشود. مع الأسف اعوجاج واقع شد، یا واقع کردند- و شاید در صدر اسلام هم بنی العباس بیشتر این کار را کردند- اعوجاج واقع شد در مصالح اسلامی و در مطالب اسلامی این قرآن کریم که در بین ید مسلمین هست و از صدر اول تا حالا یک کلمه، یک حرف در او زیاد و کم نشده است، این قرآن را وقتی که به عین تدبیر مشاهده بکنید، میبینید که مسأله، مسئله این نیست که دعوت برای این بوده است که مردم توی خانه بنشینند و ذکر بگویند و با خدا خلوت کنند. او بوده است، لکن انحصار نبوده است مسأله، مسئله دعوت به اجتماع، دعوت به سیاست، دعوت به مملکت داری، و در عین حال که همه اینها عبادات است، عبادات جدای از سیاست و مصالح اجتماعی نبوده است. در اسلام تمام کارهایی که دعوت به آن شده است جنبه عبادی دارد. حتی در کارخانهها کار کردن، در کشاورزی کشاورزی کردن و در مدارس تعلیم و تربیت کردن، همهشان مصالح اسلامی است و جنبه عبادی دارد ... [عمل] نکردند این طور، از صدر اسلام؛ مصالح اسلام را همان طوری که قرآن شریف فرموده است، پیاده کنند [نکردند]، چون میدیدند که با قدرتهای خودشان مخالف است. از آن اول آنچه را از قرآن که میدیدند با مصالح خودشان مخالف است، چون نمیتوانستند از قرآن بردارند، تعبیر میکردند، کج معنا میکردند،- به- روحانیونی که وابسته به خودشان بود وادار میکردند که اینها را کج معنا کنند، منحرف کنند قرآن را از آن چیزی که هست. ولی بحمد اللَّه قرآن ماند بین مسلمین و نتوانستند قرآن را تحریف کنند و بردارند، اگر میتوانستند، میکردند. لکن یکی از آنهایی که میخواست یک حرف را از قرآن بردارد، یک عربی شمشیر را کشید گفت:با این شمشیر ما جواب میدهیم. نگذاشتند قرآن شریف دست بخورد، و همان طوری که در زمان رسول اللَّه وارد شد الآن هم همان است، به غیر او نیست. بنا بر این ما یک همچو کتابی داریم که مصالح شخصی، مصالح اجتماعی، مصالح سیاسی، کشورداری و همه چیزها در آن هست. البته با آن تفسیرهایی که از اهل تفسیر وارد شده است و ما به رأی خودمان نمیتوانیم قرآن را تأویل کنیم. ما باید انَّما یَعْرِفُ الْقُرآنُ مَنْ خُوطِبَ بِه «1» ما از طریق وحی و از طریق وابستگان به وحی قرآن را اخذ میکنیم و بحمد اللَّه از آن راه هم غنی هستیم. لکن انحرافاتی که از قدرتمندان در اول تا حالا واقع شده است و حالا ما مبتلای به آن هستیم، این انحرافاتی است که آقایان ملاحظه میکنند که بر خلاف قرآن مجید، دعوت به تفرقه، دعوت به جدایی، قرآن مجید میفرماید که: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا، آنها دعوت به تفرقه میکنند ما از امریکا و شوروی همچو توقعی نداریم که خلاف قرآن عمل نکند، آنها بنایشان بر این است که قرآن را بکوبند، آنها بنایشان بر این است که اسلام را بکوبند. آنها ایران را که میکوبند نه از باب اینکه ایران است، از باب اینکه اسلام را ایران خواسته است. مبلغین آنها و رادیوهای آنها و مطبوعات آنها که ایران را این طور مشوه دارند در بین دنیا میکنند، برای ایران نیست. ایران اگر یک قدم طرف امریکا برود با یک قدم طرف شوروی برود، همه مداح او خواهند شد، چون بر خلاف آنهاست، تمام رسانههای گروهی تقریباً بر ضد ایران، گاهی تصریح به اینکه اسلام در ایران خطرناک است، چنانچه میبینید که تصریح به این هم میکنند. و عمال آنها که نمیتوانند تصریح به این معنا بکنند که اسلام مخالف است، ایران را میگویند مخالف اسلام است. شما آقایانی که از اطراف آمدهاید، از اطراف دنیا آمدهاید، علما هستید، باید متشبث به آن سیرهای بشوید که پیغمبر اکرم و ائمه اسلام بین ما گذاشته است، که حتی آن روزی که دستهایشان بسته بود و نمیتوانستند یک کلمه بر خلاف سیاست دولت وقت بگویند، با ادعیهشان مردم را دعوت میکردند؛ دعا میکردند، با دعا مردم را دعوت میکردند و هر روزی که فرصت میکردند، در هر فرصتی دعوت را تصریحاً میکردند. ما باید به آنها تشبث پیدا بکنیم، به قرآن کریم تشبث پیدا بکنیم. قرآن کریم دعوت به وحدت میکند، دعوت به این میکند که مخالف با هم نباشید که فشل بشوید. و مع الأسف بعض از روحانیون وابسته به دولتهای اسلامی دعوت به فشل میکنند؛ میخواهند فشل ایجاد کنند. در یک مرکز اسلامی به اسلام نمیتوانند حمله کنند، به ایران که میخواهد اسلام را پیاده کند حمله میکنند. آن قاضیای که در حجاز یا در مصر یا در سایر جاها بر خلاف قرآن کریم دعوت میکند. لکن نه به طوری که صریح باشد، ضمناً بر خلاف قرآن کریم دارد دعوت میکند و مسلمین را از هم جدا میکند، آن قاضی، قاضی جور است و شما باید آنها را سر جای خودشان بنشانید. شما که بر میگردید به ممالک خودتان، در خطبههای نماز جمعه، در ادعیهای که میخوانید، خطبههای شما همان طور که در صدر اسلام، خطبهها یک جنبه سیاسی داشته است، نماز جمعه یک اجتماع سیاسی است. نماز جمعه یک عبادت سر تا پا سیاسی است، و مع الأسف در جاهایی انسان میبیند که در نماز جمعه ابداً مربوط به چیزهایی که ملتها به آن احتیاج دارند، چیزهایی که مسلمین، اجتماع مسلمین بر آن احتیاج دارند، خبری نیست. نماز جمعهها را همان طوری که در صدر اسلام، مساجد، محافل و نمازها جنبه سیاسی داشته است، از مسجد راه میانداختند لشکر را به جنگی که باید بکنند و به آنجایی که باید بفرستند. از مسجد مسائل سیاسی طرحریزی میشد- از مسجد- مسجد محل این بود که مسائل سیاسی در آن طرح بشود.مع الأسف مساجد را ما کاری کردیم که بکلی از مصالح مسلمین دور باشد، و با دست ما آن طرحهایی که برای ما ریخته بودند با دست خود ما پیاده شد، و ما دیدیم- آنچه که- مسلمین دیدند آنچه که باید ببینند. و امروز باید بیدار بشوند مسلمین. میتوانند، بصراحت- وقتی که میبینند حکومتشان بر خلاف اسلام عمل میکند- بگویند، [و اگر] نمیتوانند، با دعا، با خطبه؛ و به طور کلی با ظالمین، به طور کلی با متجاوزین، با مخالفین اسلام معارضه کنند. خطبهها را نگذارند یک چند تا دعا باشد و یک چند تا ذکر باشد و این چیزها، همان طوری که تا حالا بوده است، خطبهها را محتوایش را قوی کنید.
تعهد به اسلام و همراهی مردم، سرمنشأ قدشما قوی هستید، مردم همراه شما هستند، مردم همراه حکومتهای جور نیستند، مردم همراه با علما هستند. شما قوی هستید. شما هر کدام در محل خودتان همان قدرتی دارید که روحانیان ایران در اینجا دارند. آنها عمل کردند در مقابل یک قدرتی که در منطقه نظیر نداشت، در مقابل یک قدرتی که هیچ یک از قدرتهای منطقه شبیه به او نبودند. همین مردم کوچه و بازار ما و همین کشاورزان و کارگران ما به واسطه تعلیمات اسلامی که علمای اسلام به آنها داده بودند و دادند بیدار شدند، و هجمه کردند بر یک همچوقدرتی و او را شکستند و او را بیرون کردند. شما هم میتوانید. ننشینید که برای شما حکومتهایتان کار کنند، آنها برای خودشان کار میکنند. شما اسلام را باید تقویت بکنید. شما باید در کشورهای خودتان، در خطبههای نماز جمعه خودتان، که برای همین مقصد نماز جمعه بپا شده است، در ادعیه خودتان، در زیارات خودتان، در هر چه رفت و آمد دارید مصالح اسلامی را طرح بکنید، مصالح اجتماعی مردم را طرح بکنید. مسائل خصوصی نگویید، مسائل اجتماعی را بگویید. بگذارید اگر شما این را گفتید نمازتان را تعطیل کنند، مردم عکس العمل نشان میدهند. اگر دولتی به واسطه خطبههای نماز جمعه، نماز جمعه شما را تعطیل کند، با عکس العمل مردم مواجه میشود و همانی است که ما میخواهیم. منتظر نشوید که یک لشکری پیدا بکنید- نمیدانم- یک اسلحهای پیدا بکنید، جنگ نمیخواهید بکنید، شما مصالح مسلمین را میخواهید بگویید. شما انتظار نکشید که اول قدرت پیدا بکنید بعد بگویید، شما بگویید تا قدرت پیدا بکنید. ایران همین کار را کرد، ایران گفت تا قدرت پیدا کرد، نه اینکه نشست تا قدرت پیدا بکند، اگر نشسته بود تا ابد هم نمیشد. در مقابل آن قدرتی که محمد رضا داشت و آن پشتیبانیای که همه از او میکردند علمای ایران ننشستند تا اینکه اول اجتماع پیدا کنند، بعد قیام کنند.
علمای اسلام اول دعوت کردند مردم را و در هر فرصتی نترسیدند و در منبر و پایین و مسجد مردم را دعوت کردند تا قدرت پیدا کردند، شما هم همین کار را بکنید. میتوانید.اگر خیال کنید نمیتوانید، بدانید که نخواهید توانست. به خودتان تزریق کنید که میتوانید، و بدانید که خواهید توانست. هر عملی اولش فکر است. هر کاری اولش تفکر و تأمل در اطراف کار است. اگر مادر روحمان ضعف باشد نمیتوانیم کاری بکنیم، روح را قوی کنید، قلب خودتان را قوی کنید، به خدا منقطع بشوید. این همه ادعیهای که وارد شده است و همه را دعوت کرده است به اینکه اتکال به خدا بکنید، برای اینکه او مرکز قدرت است. این همه دعوت شده است که به کس دیگری غیر خدا متشبث نشوید، برای اینکه به شما تزریق کنند قوت را، که شما یک پشتوانه عظیم دارید و او خداست. کسی که خدا را دارد، از چه باید بترسد؟ شمایی که برای خدا بخواهید کار بکنید از چه قدرتی میترسید؟ میترسید که شهید بشوید؟ شهادت ترس دارد؟ میترسید حبس بشوید؟حبس در راه خدا ترس دارد؟ میترسید شکنجه بشوید؟ شکنجه در راه خدا اشکال دارد؟ ایران در راه خدا همه چیز دید، مع ذلک دست برنداشت. و این روحانیون بودند که مردم را بسیج کردند و مردم متحول شدند، و امروز از آن بچه کوچولویی که تازه زبان باز کرده است تا آن پیرمردی که چند جوان از دستش رفته، یکصدا بر ضد قدرتهای بزرگ صحبت میکنند و قیام کردند. نتوانید، نگویید. هیچ وقت فکر نکنید که نمیتوانید؛ همیشه فکر کنید که میتوانید، همیشه فکر کنید که خدا با شماست، همیشه فکر کنید که اسلام شرف شماست و این اسلام باید به دست شما تقویت بشود.اگر سست بیایید، قدرتهای بزرگ اسلام را میخواهند از بین ببرند، برای اینکه در ایران فهمیدند که اگر اسلام در منطقه بیاید، آنها راهی ندارند. ولی مع الأسف بعض علمای منطقه نفهمیدند و حکام منطقه هم که نخواهند فهمید. دائماً دعوت به این میکنند که چه خطر بزرگی است ایران! ایران اگر قدرت پیدا کند خطر بزرگی است! بله خطر بزرگ است، اما برای امریکا و شوروی، نه برای مسلمین، برای مسلمین رحمت است. شما ملاحظه میکنید الآن آن طوری که در خارج به شما گفته بودند، در رسانههای گروهی همه جا و در مطبوعاتشان گفته بودند که ایران امنیت اصلش نیست، توی خیابانها مردم را میکشند، بچههای کوچک را میکشند، توی خیابانها، زنهای آبستن را میکشند، شما آمدید اینجا حبسها را دیدید. اگر در جبههها رفتید، و جبههها را هم لا بد دیدید، دیدید که جبهههای ما مسجد است- الآن- جبهههای ما از مسجد بیشتر الآن ذکر خدا گفته میشود. جنگ با مثل صدام یک عبادت الهی است. شما اوضاع ایران را به خارج بگویید؛ دعوت کنید مردم را به اینکه نظیر ایران قیام کنند، بگویید ایران چه وضعی است. آنها میگویند که در حبسها شکنجههای قرون وسطایی، نمیدانم چه، خوب، البته امریکا باید این را بگوید. امریکایی که دنیا را دارد شکنجه میکند، امریکایی که به همان شکنجههای بدتر از قرون وسطایی دارد دنیا را از بین میبرد، و همین طور شوروی، آن وقت میگویند که در ایران حد الهی جاری میکنند، کارهای قرون وسطایی میکنند. اینها اسلام را قرون وسطایی میدانند. مسلمین باید بیدار بشوند، بدانند که اینها چه دارند میکنند و میخواهند چه بکنند. تکلیف است برای مسلمین که حفظ کنند اسلام را، و ننشینند تا دیگران برایشان حفظ کنند، دیگران حفظ نمیکنند.
ابرقدرتها بر ضد اسلام الآن کمر بستهاند و قدرتهای پوشالی دیگری هم همین طور. اینکه دولت مصر دعوت میکند اعراب را به اینکه مجتمع بشوید و بر خلاف ایران، ایران را مقصودش هست؟ ایران خطر است؟ ایران برای آنها خطر است یا اسلام؟ اینکه دعوت میکند اعراب را که مجتمع بشوید یعنی دعوت میکند که همه اجتماع کنید بر خلاف اسلام. برای اینکه اسلام را آنها بر ضد منافع خودشان میدانند.آقایان ائمه جمعه، آقایان ائمه جماعات، علمای اسلام در سرتاسر عالم، توجه کنید که امروز همه قدرتها بر ضد اسلام قیام کردهاند، نه بر ضد ایران! توجه کنید که تکلیف همه ما زیاد است در این زمان. اگر فرصت پیدا بکنند و شما توجهتان کم بشود اسلام را امروز ریشه کن خواهند کرد. امروز غیر از دیروز است. دیروز نفهمیده بودند قدرت اسلام را، امروز فهمیدند که در یک جای کوچکی مثل کشور ایران وقتی که صدای اسلام بلند شد، حتی در امریکا هم این صدا بلند شد، این را فهمیدهاند. امروز منافعشان هم در خطر است، ما شکی نداریم. برای اینکه آنها میخواهند بیایند خلیج فارس را هم بگیرند، نفتهای همه را ببرند، اسلام مانع از این است. امریکا میخواهد قدرتش را بر همه دنیا تحمیل کند. از آن ور هم شوروی. خدا میداند که اگر مقابل امریکا شوروی نبود به سر دنیا چه میآورد. و اگر مقابل شوروی امریکا نبود به سر دنیا چه میآوردند! اینهایی که حالا هی صحبت میکنند از حقوق بشر، و صحبت میکنند از صلح و صفا و اینها، که میدانید، همه شما میدانید، خودشان هم میدانند که دروغ میگویند، اینها برای این است که جلب توجه مردم را به خیال خودشان به طرف خودشان بکنند در مقابل شوروی، آن هم در مقابل امریکا. و الّا نه آنها مصالح مردم را میخواهند، نه آنها مصالح مردم را، همه مصالح خودشان را میخواهند.آن که مصالح مردم را میخواهد، آن اسلام است. آن که خط بطلان کشیده است بر اختلاف نژادی، آن اسلام است. آن که ما بین هیچ نژادی فرق نمیگذارد و همه را میگوید که باید تقوا داشته باشید و آن چیزی که میزان است تقواست، نه رنگ است و نه نژاد است و نه کشور است و نه هیچ چیز، آن اسلام است، و اینها میخواهند این نباشد. اینها میخواهند که نژادهای دیگر را زیر بار خودشان ببرند و اسلام مخالف است. آنها میخواهند که مصالح اسلام را، مصالح مسلمین را خودشان تشخیص بدهند و عمل کنند یعنی مصالح خودشان را، اسلام مخالفش است. البته ما بصراحت میگوییم که ایران و اسلام مخالف است با مصالح امریکا و شوروی، آن مصالحی که خیال میکنند که ایران هم باید تبع او بشود. ما استقلال خودمان را حفظ میکنیم، آزادی خودمان را حفظ میکنیم، و ما امیدواریم که پرتو این استقلال و آزادی به همه دنیا بیفتد و مستضعفین جهان از زیر بار مستکبرین بیرون بروند، و این یک چیزی است که به عهده علمای اسلام است.
من از خدای تبارک و تعالی سعادت و سلامت برای همه مسلمین جهان مسألت میکنم و حتی سعادت مستضعفین، و لو اینکه از اسلام نیستند، آن هم خارج شدنشان از زیر بار مستکبرین را از خدای تبارک و تعالی مسألت میکنم. و امیدوارم که خدای تبارک و تعالی شما علمای اسلام را تأیید کند که به مصالح اسلامی فکر کنید و از کسی نترسید از غیر خدای تبارک و تعالی، و کسی را ذوقدرت ندانید. همه قدرت از اوست و همه چیز از اوست و ما هیچ و همه هیچ هستیم.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته
صحیفه امام، ج18، ص: 429 -421
.
انتهای پیام /*