کد مطلب: 3095 | تاریخ مطلب: 23/02/1398
  • تلگرام
  • Google+
  • Cloob
  • نسخه چاپی

وقایع و بیانات و رخدادهای حیات پر برکت حضرت امام خمینی (س) 23 اردیبهشت ماه

وقایع و  بیانات و رخدادهای حیات پر برکت حضرت امام خمینی (س)  23 اردیبهشت ماه

گفتگو [با جمعی از دانشجویان سودان (تبریک پیروزی- وضعیت ایران) 23 اردیبهشت 58

سخنرانی [در جمع استادان و دانشجویان گیلان (نقش علما و دانشمندان)] 23 اردیبهشت 58

سخنرانی [در جمع اعضای تیم ملی و هیأت وزنه‏برداری تهران (حضرت علی «ع»)] 23 اردیبهشت 58

سخنرانی [در جمع قاضیان اصفهان (عوامل پیروزی انقلاب- مشکلات و انتظارات)] 23 اردیبهشت 58

حکم [به آقای مهدی هادوی دادستان انقلاب (شرایط مجازات اعدام در دادگاهها)] 23 اردیبهشت 58

بیانات [درباره لزوم ایجاد تحول روحی- اسلامی‏] 23 اردیبهشت 58

سخنرانی [در جمع پاسداران انقلاب اسلامی قم (مسئله شهادت)] 23 اردیبهشت 58

سخنرانی [در جمع روحانیون و مردم همدان (در معرض خطر بودن دین)] 23 اردیبهشت 42

سخنرانی [در جمع روحانیون و طلاب درباره اوضاع ایران و رهنمود به انقلابیون‏] 23 اردیبهشت 58

سخنرانی [در جمع پزشکان و پرستاران (قداست شغل پزشکی و پرستاری)] 23 اردیبهشت 59

سخنرانی [در حضور مدیر عامل صدا و سیما (اهمیت رادیو- تلویزیون و وظایف آن)] 23 اردیبهشت 59

سخنرانی [در جمع شرکت کنندگان کنگره جهانی ائمه جمعه (محورهای دعوت اسلام)] 23 اردیبهشت 63

               

گفتگو [با جمعی از دانشجویان سودان (تبریک پیروزی- وضعیت ایران)]

زمان: 23 اردیبهشت 1358/ 16 جمادی الثانی 1399

مکان: قم‏

موضوع: گفتگو با جمعی از دانشگاهیان سودان‏

مناسبت: تبریک پیروزی انقلاب توسط نمایندگان مسلمانان و دانشجویان سودانی‏

حضار: آقایان: عباس بشیر- سلیمان احمد حامد (رئیس اتحادیه دانشجویان دانشگاه اسلامی سودان) و همراهان‏

 [بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏]

 [مترجم: ایشان می‏گویند که برای تبریک به شما در مورد پیروزی انقلاب و همچنین تشکیل جمهوری اسلامی آمده‏ایم، و تلگرافی هم جهت این موضوع خدمت شما فرستادیم.

مردم سودان به اکثر اطلاعاتی که در روزنامه‏ها و مجلات خارجی پیرامون انقلاب ایران انعکاس می‏یابد، اعتماد ندارند؛ چون بیشتر آنها حقیقت ندارد. و از این جهت ما نیاز به یک سلسله اطلاعات صحیح و اصیل در مورد انقلاب اسلامی داریم که در اختیار ما گذاشته شود.].

امام: خوب، این را باید با آقایان دیگر تماس بگیرید نه با من؛ من وقت چنین کارهایی را ندارم. با مدرسین اینجا تماس بگیرند و ....

 [مترجم: ایشان می‏خواهند بدانند که پس از تشکیل جمهوری اسلامی مراحل بعدی چیست؟].

امام: این هم چیزی نیست که من [جواب بدهم‏]؛ می‏توانند با آقای منتظری تماس بگیرند و با ایشان صحبت کنند. من وقت این کار را ندارم.

 [مترجم: ما از جانب دانشجویان و همچنین از جانب ملت سودان، پیروزی انقلاب و همچنین تشکیل جمهوری اسلامی را تبریک عرض می‏کنیم.].

امام: باید تشکر کنیم که آمده‏اید به ایران. سلام مرا به همه دانشجویان و مردم برسانید

صحیفه امام، ج‏7، ص: 253

 

                       

سخنرانی [در جمع استادان و دانشجویان گیلان (نقش علما و دانشمندان)]

زمان: 23 اردیبهشت 1358/ 16 جمادی الثانی 1399

مکان: قم‏

موضوع: نقش علما و دانشمندان در فلاح و فساد جامعه‏

حضار: استادان و دانشجویان مراکز تربیت معلم گیلان‏

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

جایگاه و رسالت دانشجو و معلم‏

من از آقایان تشکر می‏کنم که از راه دور برای تفقد از من و تسلیت در این امر بزرگ تشریف آوردند و سلامت و سعادت همه آقایان را از خداوند می‏خواهم.

مقام دانشجو و بعد هم مقام معلم، دانشجوها ذخایر این ملت هستند، مقدرات مملکت ما در آتیه به دست دانشجویان امروز است، یعنی در هر رشته‏ای که باشند، در رشته حقوق باشند یک نحو مقدرات در سایر رشته‏ها هم شئونات مختلفه کشور در دست دانشجویان است که آتیه کشور را آنها باید اداره بکنند چنانچه معلمین تربیت‏کننده اشخاصی هستند که آنها باید مقدرات مملکت را به دست بگیرند، یعنی سعادت یک مملکت کلیدش به دست معلم است و به دست دانشجو. اول معلم که باید تربیت کند قشرهای جوان را و بعد خود جوانها که باید مملکت را اداره کنند، بنا بر این هر مملکتی در عالم، هر کشوری در عالِم موجودیتش بسته است به دست دانشجو و معلم. کلید سعادت به دست معلم است و همان قدر که معلم بزرگ است مسئولیتش هم بزرگ است. همان قدری که عالم بزرگ است مسئولیت عالم هم بزرگ است و این فرق نمی‏کند به اینکه عالم در دانشگاهها باشد یا عالم در علوم قدیمه.

هر مقداری که انسان عظمتش زیادتر باشد مسئولیتش زیادتر است و چون معلم عظمتش زیاد است، مسئولیتش زیاد است، عظمتش زیاد است برای اینکه تربیت می‏کند.مسئولیت زیاد است برای اینکه اگر این جوانها و نیروی جوانی در دست معلمین خوب تربیت بشوند آتیه کشوری خوب است، سعادتمند است، و اگر چنانچه معلمین انحراف داشته باشند و تربیت انحرافی بکنند، مملکت به فساد کشیده می‏شود. بنا بر این شما جوانها همان قدری که بزرگ هستید برای اینکه محصل هستید، دانشجو هستید و بعد هم ان شاء اللَّه معلم خواهید شد، همان قدر که بزرگ هستید و شغلتان یک شغل شریف و بزرگ است، مسئولیتتان هم یک مسئولیت بزرگ است.

از دانشگاهها و مدارس ... سعادت ملتها شروع می‏شود. دانشگاهها و مدارسند که تمام مقدرات مملکتی را آنها هستند که اداره می‏کنند. سعادت یک ملت به دست دانشمندان آن ملت است. دانشمندان ملت اگر انحراف نداشته باشند، استقامت داشته باشند، بر طریق مستقیم باشند ملت هم به طریق مستقیم کشیده می‏شود و ملت هم سعادتمند می‏شود و اگر خدای نخواسته انحرافاتی در دانشگاهها در دانشکده‏ها، در مدارس قدیمه، در مدارس جدیده انحرافاتی پیدا بشود، از آنجاست که انحراف ملت پیدا می‏شود.

ملتها چشمشان به دانشمندها دوخته است، اگر چنانچه عالِم فاسد بشود عالَم فاسد می‏شود، «اذا فسد العالِم فسد العالَم» برای اینکه عالَم چشمش را به عالِم دوخته است توجه توده مردم به متفکرین کشور است، به علمای کشور است. اگر خدای نخواسته آنها فاسد بشوند همه کشور به فساد کشیده می‏شود، و اگر آنها صالح باشند همه کشور به صلاح و سداد کشیده می‏شود. بنا بر این هم شما قشر دانشجو که می‏خواهید دانشمند بشوید ان شاء اللَّه- و خواهید شد ان شاء اللَّه- هم شما بزرگ هستید و بزرگوار و هم شما مسئول هستید و ملتفت باشید که این مسئولیت را، این باری که به دوش شما آمده است، خواهی نخواهی به دوش شما و به دوش همه این مسئولیت آمده است، و خدای‏  تبارک و تعالی از شماها انتظار این معنا را دارد که شماها تربیت کنید جامعه را، و این یک خدمت بزرگ است که اگر خوب انجام بگیرد این خدمت این قدر ارج دارد که نمی‏توانیم ما تعریفش را از عهده برآییم. و اگر خدای نخواسته بد انجام بگیرد، فسادش آن طور است که عالَم فاسد می‏شود، اگر عالِم فاسد بشود این طور نیست که مثل یک آدم عادی است که اگر فاسد شد خودش فاسد است، این مرضی مسری است، ساری است، فساد عالِم سرایت می‏کند به همه قشرها، من خودم ... که سابقاً یکوقتی می‏رفتم بعض از شهرها را می‏دیدم که مردمش صالحند، خوبند وقتی که توجه می‏شد که چطور اینها همه مردم صالح خوبی هستند؟ معلوم می‏شد که عالِم آن شهر، آدم خیلی خوبی است، اینها همه اقتدا کرده‏اند به آن عالم که خوب است.

علما در هر جا باشند از باب اینکه مردم به آنها توجه دارند اگر صالح باشند خواه ناخواه مردم را به صلاح می‏کشند، و اگر فاسد باشند خواه ناخواه مردم را به فساد می‏کشند.

و شما جزء قشر علمای ملت هستید و شما هم، همان عهده داری را دارید. در یک اداره که وارد بشوید رئیس اداره را همه مرد و همه اداره توجه به او دارند، اگر رئیس این اداره یک مرد صالحی باشد و یک مرد امینی باشد خواه ناخواه به واسطه توجهی که سایر اقشار به او دارند در آنان هم تاثیر می‏کند و اگر بخواهند یک انحرافی هم پیدا بکنند مخفیانه و بدون [اینکه‏] کسی بفهمد و کم کم هم اصلاح می‏شوند. اما اگر خدای نخواسته رئیس این اداره یک آدم دزدی شد، این دزدی در همه جا دیگر به طور رایگان همه دزد می‏شوند اگر رئیس یک مملکتی که مردم به او توجه دارند دزد شد به مردم سرایت می‏کند.

اخلاق فاسد رژیم پهلوی فاسد کرد قشرهای زیادی از مملکت ما را. آنهایی که روابط داشتند نزدیک بودند می‏دیدند اعمال اینها را آنها همه فاسد شدند. این طور نبود که همه فاسد بودند و رفتند آنجا؛ خیر، بسیاری‏شان شاید از اول خوب آدمهایی صحیحی بودند؛ لکن وقتی وارد شدند در دستگاه ظلم، دستگاه چپاولگری، دیدند که آنکه همه به او توجه دارند و همه به او تعظیم می‏کنند سر دسته دزدهاست. ناچار به این اشخاصی که اطراف هستند و نزدیک هستند این دزدی و این خیانت سرایت می‏کند، و لهذا یکی از خیانتهای بزرگی که اینها به ما کردند این خیانت است که شاید در رأس همه خیانتها باشد که نیروهای انسانی ما را خراب کردند.

پنجاه و چند سال اینها در این مملکت حکمفرمایی کردند و در این پنجاه و چند سال هم چه کردند که رجال ما را از بین بردند، الّا کمی‏شان را. رؤسای مجالس، رؤسای خود وکلای مجالس به واسطه همین فسادی که قشر حاکم داشت همه فاسد از کار درآمدند، سرایت می‏کند. آنکه توده مردم متوجه به او هستند هر مقداری که توجه سعه‏اش زیادتر باشد فساد او بیشتر سرایت می‏کند، چنانکه صلاحش بیشتر سرایت می‏کند، یک حاکم عادل یک مملکت را به عدالت می‏کشد.

اگر فرض کنید یک نفر مثل حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- حکومت داشته باشد در یک مملکتی سیره او را وقتی که اهل این مملکت ببینند که زندگی خودش چی هست، چه جور اعاشه می‏کند با دار و دسته خودش چه جور رفتار می‏کند، اولاد خودش چه جور هستند، زندگی اولاد خودش چه جور هستند، اصحاب خودش چطور هستند، قوم و خویشهای خودش چطور هستند، بستگان، نزدیکان خودش چطور هستند، وقتی توده مردم نگاه کردند که رئیس مملکتشان وضع خوراک و پوشاکش از خود آنها کمتر است، وقتی که می‏آید نماز جمعه می‏خواهد بخواند چون یک پیراهن دارد شسته و تر پوشیده است به حسب تاریخ، بالای منبر وقتی خطبه می‏خواند دامنش را این طور می‏کند که خشک بشود، یک پیراهن دارد وقتی که دو تا پیراهن کرباس می‏خرد خوبش را می‏دهد به قنبر به حسب تاریخ و بدش را خودش تنش می‏کند، وقتی آستینش بلند است آستینش‏ را از اینجا پاره می‏کند، دیگر لب آستین باید چه بشود و چه بشود ندارد، وقتی مردم دیدند یک همچو موجودی ... بر سرتاسر کشورهای زیاد، در مقابل کشور ایران حکومت دارد، یعنی ایران جزء حکومت او، مصر جزء حکومت او، حجاز جزء حکومت او، عراق جزء حکومت او، یمن و امثال ذلک همه جزء حکومت اوست ولی وقتی که زندگی‏اش را می‏بینند، می‏گویند ببینید یک همچو زندگی می‏کند، یک همچو موجودی که آن سعه مملکتش هست خودش وقتی یک قاضی را تعیین کرده است، به حسب تاریخ وقتی که دعوا ما بین خودش و یک نفر یهودی واقع می‏شود قاضی احضار می‏کند نمی‏گوید من حاکم‏ام، حاکم یک همچو جایی تو هم نوکر منی، قاضی من هستی، منصوب از قِبل من هستی، این را نمی‏گوید می‏آید می‏نشیند مقابل قاضی، وقتی قاضی می‏گوید که یا ابا الحسن می‏گوید این حرف را نزن نسبت به من با او فرق نگذار، تو قاضی هستی نباید فرق بکند، وقتی هم حکم بر ضدش می‏دهد قبول می‏کند. وقتی مملکت یک همچو موجودی رأسش باشد، [اصلاح می‏شود]، اسلام این را می‏خواهد ما که فریاد می‏زنیم که حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی، البته ما نمی‏توانیم یک همچو موجودی پیدا کنیم، خودش هم فرمود که شما قدرت بر این ندارید، لکن اعانت کنید مرا به تقوی، اعانت کنید مرا به سداد و درستکاری.وقتی انسان ببیند که رئیس مملکتش وضعش این طور است اولًا فقرا دلشان خوش می‏شود، آن معنایی که سرکشی پیدا می‏شود در توده‏ها برای این است که می‏بینند که آن مرد با آن طور زندگی می‏کند یک عمارت مثلًا می‏خرد، آن طوری که به من در پاریس که بودم اطلاع دادند که یک ویلا در خارج یکی از خواهرهای آریامهر در پاریس خریده آن مقدار خریدش هم من یادم نمانده است لکن این یادم مانده چون این عجیب بود که پنج میلیون دلار خرج گلکاری این عمارت یعنی 35 میلیون تومان خرج گلکاری این عمارت [شده است‏]. ملت وقتی که ببیند که این دستگاه این طوری است عصیان می‏کند،  طغیان می‏کند، اما اگر یک حکومتی باشد که زندگی‏اش نزدیک باشد به این مردم، من نمی‏گویم زندگی‏اش مثل زندگی حضرت امیر- سلام اللَّه- باشد، قدرت نیست بر این مطلب، او یک موجود تحفه بوده است، یک موجود استثنایی بوده، اما حکومت [و] دستگاههای حکومت اگر زندگی‏شان زندگی شخصی‏شان جوری باشد که مردم ببینند خوب آن هم نزدیک به ماست، همین مقدار کمی تفاوت دارد مردم قانع می‏شوند، مردم راضی می‏شوند، عصیان تمام می‏شود.

تمام این فسادهایی که ملاحظه می‏کنید از ناحیه این طبقه بالاست که در مردم سرایت کرده است یعنی قهری است که وقتی که این طبقه بالا آن بالاها هستند و برای سگشان هم اتومبیل مثلًا چهار صد هزار تومانی دارند، این طبقه ضعیف دیگر تحملشان از بین می‏رود از این جهت باید این طبقه بالا اگر بخواهند ملت را راضی بکنند از آن بالا یک قدری پایین بیایند، مردم هم راضیند که یک خورده بالا باشند اما مردم راضی نیستند این طور باشد، نمی‏شود این طور.

شما آقایان هم که ان شاء اللَّه بعدها پستهای خوبی گیرتان می‏آید توجه به این مسائل داشته باشید. اگر در اداره‏ای وارد می‏شوید، رئیس یک اداره هستید، مدیر کل یک اداره شدید متوجه باشید که شما مسئول هستید، نه مسئول فقط فعل خودتان، مسئول فعل دیگران هستید، اگر همین قدر بود که خوب خودت خرابی، خوب خودت در حال خودت این باز کمتر بود مسئولیتش اما اگر به دوش شما مسئولیت جامعه باشد هر چه بالاتر بروید مسئولیت بالاتر می‏شود.

باید از حالا که نفوس شما یک نفوس نزدیک به ملکوت است، یک نفوسی است که زیاد وارد در این بند و بستهای دنیای نشده است، از آلودگی الآن کمتر آلوده است از حالا به فکر باشید که خودتان را اصلاح کنید و خودتان را تهذیب کنید برای آتیه مملکت ..   اگر شماها مهذب شدید، قشر دانشگاهی، قشر علما مهذب شدند مملکت مهذب می‏شود. اگر مملکت مهذب شد، مملکت مهذب زیر بار ظلم نمی‏رود، زیر بار استعمار نمی‏رود. همه این مفاسد برای این است که فاسد هستند قشرها که به واسطه فرض کنید که وعده‏های دیگران یا به واسطه زور دیگران زیر بار می‏روند، اگر مهذب باشند نه وعده دیگران در آنها تاثیر می‏کند، نه ارعاب دیگران درشان تأثیر می‏کند من از خدای تبارک و تعالی سلامت و عزت و عظمت همه مسلمین را می‏خواهم و سعادت شما جوانهای برومند که فردا ان شاء اللَّه مسئولیت یک مملکت به دوش شماست

صحیفه امام، ج‏7، ص: 254-260

 

 سخنرانی [در جمع اعضای تیم ملی و هیأت وزنه‏ برداری تهران (حضرت علی «ع»)]

زمان: 23 اردیبهشت 1358/ 16 جمادی الثانی 1399

مکان: قم‏

موضوع: ویژگیها و برجستگیهای حضرت علی (ع)

حضار: گروهی از اعضای تیم ملی و هیأت وزنه ‏برداری تهران‏

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

عقل سالم در بدن سالم است. ورزش همان طور که بدن را تربیت می‏کند و سالم می‏کند، عقل را هم سالم می‏کند و اگر عقل سالم شد، تهذیب نفس هم دنبال او باید باشد. شما همان طور که ورزش می‏کنید و اعصاب خودتان را قوی می‏کنید، و ان شاء اللَّه برای مملکت و آتیه مملکت مفید واقع خواهید شد، لازم است که همه ابعاد وجودی خودتان را تحت تربیت ورزشی درآورید. این علی- علیه السلام- که در هر جا می‏رویم اسم او هست- پیش فقها وقتی می‏رویم فقه علی؛ پیش زاهدها وقتی که می‏رویم زهد علی؛ پیش صوفیها وقتی که می‏رویم آنها هم می‏گویند تصوف علی؛ پیش ورزشکاران هم که می‏رویم آنها هم می‏گویند که علی و با اسم علی شروع می‏کنند. این علی همه چیز است. یعنی در همه ابعاد انسانیت درجه یک است. و لهذا هر طایفه‏ای خودشان را به او نزدیک می‏کنند. و خاصیت هر طبقه را هم دارد. خاصیت قدرت ورزشکارها را به طور وافی دارد. می‏گویند که حضرت این بازوی ایشان مثل اینکه آهن بوده است! و قدرتهایی هم در شمشیرزنی به کار می‏برده است که ضربتهای علی را می‏گویند که «یکی بوده». از این طرف که می‏زده دو تا می‏کرده؛ از این طرف هم که می‏زده دو تا می‏کرده. یکدفعه اگر به فرد می‏زد، دو نیم می‏کرد. اگر این طور هم می‏زد دو نیم می‏کرد، که ضربات علی وتر  این علی همه چیز است. و همه چیز ماست. و ما همه باید تابع او باشیم. در عبادت، فوق همه عبادت کنندگان هست؛ در زهد،‏ فوق همه زاهدها  هست، در جنگ، فوق همه جنگجویان هست؛در قدرت، فوق همه قدرتمندان هست.و این یک اعجوبه‏ای است که جمع، ما بین متضاد با هم کرده است. آدم عابد دیگر نمی‏تواند ورزشکار باشد؛ آدم زاهد دیگر نمی‏تواند جنگجو باشد؛ آدم فقیه دیگر نمی‏تواند از این کارها داشته باشد- این یک موجودی است که نمونه است- در عین حالی که زهدش را همه بالاتر از همه می‏دانند. طعامش را آن طوری که شنیدید و در همه تاریخ هست، که یک ظرفی ایشان می‏گویند داشته است که در آن ظرف آن چیزی را که خودش می‏خواسته بخورد می‏ریخته سرش را مهر می‏کرده است که مبادا این فرزندش، دخترش، برای دلسوزی به حال او توی این طعام یک روغنی، چیزی، بریزد که قوه داشته باشد! و سرش را مهر می‏کرده که اینها دست به آن نزنند. در همان شب آخر، که شب آخر حیاتشان بود، آن طور که نقل می‏کنند، ایشان میهمان حضرت کلثوم بودند. و برای ایشان افطار آوردند شیر و نمک. گفته می‏شود که فرمود که: چه وقت دیدید که من دو تا خورشت داشته باشم!؟ خواست نمک را بردارد، گفت: نخیر، آن شیر را بردار، و افطار کردند با همان نمک. و خودشان می‏گویند که این تعجب است، می‏گویند تعجب است که با این خوردن، این قدرت هست! بعد می‏فرمایند که درختهایی که در بیابان است محکمتر هست. این درختهایی که در بیابان هست کم آب می‏خورند؛ اینها هم آتششان محکمتر است و هم صلابتشان زیادتر است. و این طور نیست که انسان با خوردن قوّت پیدا می‏کند. »در هر صورت، این علی ... که می‏گویند، این علی کیست، این علی است که همه چیز ماست. همه چیز است. و من امیدوارم که شما ورزشکارها همان طوری که قدرت بدنی برای خودتان تحصیل می‏کنید- و ما شاء اللَّه با بازوهای ستبر اینجا الآن نشسته‏اید و من هم خیلی خوشم می‏آید- همان طور به علی- علیه السلام- اقتدا کنید در آن مطالبی که او داشته؛ در آن زهدی که او داشته در آن تقوایی که او داشته است. البته ماها هیچ کدام قدرت نداریم مثل او باشیم، ما تا یک اندازه‏ای که ماها قدرت داریم، تبعیت بکنیم از آن آقا، و تهذیب نفس بکنیم. و امیدوارم که برای ملت خودتان مفید باشید و موجب سربلندی کشور خودتان باشید. خداوند ان شاء اللَّه به شما قدرت زیادتر، قوه ایمان، قوه تهذیب نفس، قدرت بر تسلط بر نفس، عنایت کند. سلام بر همه شما جوانان برومند.

 [در پایان، پس از چند جمله کوتاه که میان امام و بعض ورزشکاران رد و بدل گردید، امام در جواب کسی از حاضران که درخواست می‏کرد سرود ملی ایران تغییر کند، فرمودند:].پیشتر همه چیز وابسته به غیر بود؛ به انگلستان، به امریکا. حالا باید با همت همه، همه [امور] از وابستگی درآید. سرود شاهنشاهی دیگر نمی‏تواند باشد. تمام شد دیگر. سرود «جمهوری اسلامی» باید باشد. ان شاء اللَّه موفق باشید

صحیفه امام، ج‏7، ص: 261-263

                       

سخنرانی [در جمع قاضیان اصفهان (عوامل پیروزی انقلاب- مشکلات و انتظارات)]

زمان: 23 اردیبهشت 1358/ 16 جمادی الثانی 1399

مکان: قم‏

موضوع: عوامل پیروزی انقلاب اسلامی- مشکلات و انتظارات- تحول در ادارات و دادگستریها- مسئله مصادره اموال‏

حضار: قاضیان اصفهان‏

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

من متشکرم از آقایان که تشریف آورده‏اند، و از نزدیک با ما مواجه شده‏اند. یکی از برکات این نهضت همین معناست که ماها از هم دور بودیم، و حالا الحمد للَّه با هم مواجه و نزدیک هستیم و می‏توانیم مطالب خودمان را از نزدیک در میان بگذاریم. از آقای جنتی هم متشکرم که با همراهی شما تشریف آورده‏اند. البته ایشان از اشخاص بزرگ اینجا هستند و لیاقت برای همه مسائل را دارند. امیدوارم که با همراهی ایشان، همه آقایان در خدمتی که محول به آنهاست به طور شایسته عمل کنند.

می‏دانید که تا اینجا که نهضت آمده است، در اثر وحدت کلمه همه اقشار، و مهمتر، توجه به اسلام است. یعنی یک تحول روحی در جامعه پیدا شد، که من غیر از اینکه بگویم یک معجزه بود و یک اراده الهی، نمی‏توانم اسمی رویش بگذارم. یک مردمی که از یک پاسبان اگر در بازارهای بزرگ- مثل بازار اصفهان- یک پاسبان می‏آمد، می‏گفت «چهارم آبان»  باید همه بیرق بزنید، جشن بگیرید، نه اینکه مخالفت نمی‏کردند، در ذهنشان هم نمی‏آمد که می‏شود مخالفت کرد! اصلًا تو ذهن اقشار نمی‏آمد که با پاسبان می‏شود ... مخالفت کرد. در ظرف مدت کوتاهی همین مردم- یک نسل دیگر نه- همینهایی که سابقاً پاسبان پیششان آن طور بود، ریختند توی خیابان و گفتند که ما ‏ این سلسله را نمی‏خواهیم. با شخصی که شخص اول مملکتْ خودش را حساب می‏کرد ، مخالفت کردند. این یک تحول بود که نمی‏شود روی مسائل عادی حسابش را کرد؛ که یک تربیت طولانی شد و یک قشرهای دیگر آمدند روی کار و این کار را کردند. این یک تحول الهی بود؛ یعنی با اراده خدا این مطلب واقع شد. یک تحول دیگری هم که پیدا شد، این انسانیت [بود] که پیدا شد در بین جوامع؛ که بیشترش شکوفایی ...، در حال انقلاب بود. حس معاونت در مردم پیدا شد؛ که در این تظاهرات که واقع می‏شد- که شماها خودتان بهتر می‏دانید- از هر جا که عبور می‏کردند، مردم با اینها کمک می‏کردند. آب می‏دادند، ساندویچ می‏دادند، چه می‏کردند. یکی از دوستان من گفت، که من در تهران دیدم در این تظاهرات، یک پیرزنی یک کاسه‏ای دستش گرفته و توی آن پول است. به ذهنم آمد که این مثلًا فقیری است که پول می‏خواهد؛ وقتی تحقیق کردم، با او صحبت کردم، گفت که امروز روزی است که تعطیل است و نمی‏شود مردمی که از اینجا عبور می‏کنند ممکن است که بخواهند تلفن کنند، پول خرد نداشته باشند؛ من این را نگه داشته‏ام اینجا که کسانی که می‏خواهند تلفن کنند- تلفن هم همان جا بود- از این پول بردارند تلفن کنند. این البته یک چیز کوچکی است؛ اما مطلب خیلی بزرگ است. یک همچو تحول روحی در بین مردم پیدا شد، و تحول به جایی رسید که شهادت را بر خودشان یک فوزی می‏دانستند؛ بسیاری از اشخاص، از جوانها، بعضی از جوانها. در نجف من بودم که آمد جوانی پیش من گفت- خیلی با جدیت- که شما دعا بکنید که من شهید بشوم. حالا هم گاهی وقت‏ها همین مطلب هست. کاغذی که دیروز به من رسیده بود باز اینکه شما دعا کنید که بچه‏های من شهید بشوند. این هم یک تحول روحی، که اینها نظیر همان کسانی که در صدر اسلام بودند و برای شهادت استقبال می‏کردند و پیشقدم می‏شدند، در ملت ما هم این مطلب پیدا شد. اینها یک تحولات روحی بود که در مردم پیدا شد، که نمی‏شود اسمی روی آن گذاشت، الّا اینکه یک دست غیبی در کار بود. و همینها موجب این شد که در مقابل تانک و توپ- همه این چیزها- با مشت خالی ایستادند ‏و کشته دادند و جلو رفتند؛ یک پیشبردی که روی موازین طبیعی ممتنع به نظر می‏آمد و لهذا خارجیها- حتی «سیا» ی امریکا- اعلام کردند به اینکه این مطلب روی قواعد درست نبود و روی حسابهای ما درست از کار در نمی‏آمد؛ و صحیح می‏گفتند! روی حساب مادی‏گری، نمی‏شد صحیح باشد که ملتی که هیچ نداشت و دستْ تهی بود، در مقابل این قدرتهای بزرگ، که پشت سرش قدرت امریکا و قدرت روسیه و قدرت انگلستان همیشه بود و پشتیبانی می‏کردند [بایستد]. مع ذلک همین ملتی که هیچ نداشت جلو رفت و با قدرت ایمان، این سد را شکست. این رمز باید محفوظ بماند. اگر چنانچه بخواهید که نهضت شما به آخر برسد، و آن طوری که خواست خدای تبارک و تعالی است، اسلام تحقق پیدا بکند، این نهضت را باید حفظ کرد؛ با همین شور و شعفی که هست. همان طوری که ملاحظه کردید در رفراندم چطور مردم با شور و شعف و با اشتیاق رفتند رأی دادند یکی از آنها را که نقل کردند برای من- زیاد از این چیزها نقل کردند؛ اما یکی‏اش که نقل کردند این است، که نمی‏دانم در روزنامه هم بود یا نه؛ حالا یادم نیست- که یک مردی داشت گریه می‏کرد و می‏گفت که من یک گناهی کردم که گمان ندارم توبه من قبول بشود؛ گمان ندارم خدا مرا بیامرزد؛ و آن اینکه من اشتباهی باید رأی مثبت بیندازم، رأی منفی را انداختم! یا بعضی از اشخاص با چرخ، و مریضی که نقل کردند، در محلی مریض را با آن حال مریضی گفته مرا ببرید، رأیش را داده و در همان مجلس فوت شده است. یک همچو [شور و شوقی‏] در دنیا سابقه ندارد. هیچ سابقه ندارد در دنیا- هر جا شما بگردید- مردم به این شور و شعف برای رأی دادن بروند. این قدر تبلیغات می‏کنند این رؤسای جمهور، وقتی که می‏خواهند ... [انتخاب‏] بشوند؛ این قدر خرج می‏کنند، این قدر تبلیغات می‏کنند، از  از یک ماه دو ماه قبل پولهای گزاف خرج می‏کنند و تبلیغات زیاد- راست و دروغ- تا اینکه یک عده مردم را جمع کنند و رأی بدهند. اینجا این مسائل نبود. مسأله، اسلام بود، و مردم روی عقاید اسلامی خودشان با آن شور و شعف رفتند و رأی دادند. از سی و پنج میلیون جمعیت، بیست میلیون بیشتر رأی موافق دادند. این هم سابقه در دنیا ندارد، که آن قدری که می‏شد رأی بدهند رأی داده‏اند. و از آن طرف، بچه‏های این قدری  که به حسب قانون که درست کرده بودند که رأی نباید بدهند، اینها ناراحت بودند! پیش من بعضی از آنها آمدند و ناراحتی می‏کردند؛ و یک عده‏ای اجتماع کردند در آن حیاط، از همین بچه‏ها، و اظهار ناراحتی از اینکه چرا به ما اجازه رأی ندادند. اینها یک مسائلی است که نظیر ندارد در دنیا. و این برای همین است که مسأله اسلامی است؛ و نظیر ندارد در دنیا قضیه قضیه «ملی».

بودن نیست؛ قضیه قضیه- عرض می‏کنم که- «حزبی» بودن نیست. از این ملیها و از این حزبها بودند که همه شکست خوردند. تا اینجا که ما آمدیم، با روحیه پاک و ضمیر صاف، مردم، با توجه به اسلام، با توجه به دیانت تا اینجا آمدند، و پیش بردند. اگر این روحیه از مردم- خدای نخواسته- گرفته بشود، ما رو به شکست خواهیم رفت. ما با این رمز پیش آمدیم؛ اگر این رمز از دست ما گرفته بشود و اختلافات حاصل بشود؛ [...] که الآن یک قشرهای مختلفی ... [پیوسته‏] خودنمایی می‏کنند؛ و این جزء اشتباهاتی است که می‏کنند؛ اگر چنانچه مثلًا مردمِ ملی باشند و حزبی باشند. اشتباه می‏کنند که یک جبهه‏هایی، یک حزبهای مختلفی درست می‏کنند. این حزبهای مختلف هیچ وقت از آنها کار نمی‏آید. جز اینکه یک تشتتی ایجاد بکنند و یک اختلافی ایجاد بکنند و موجب تشتت و اختلاف بشوند، کاری از اینها نمی‏آید. و اگر- خدای نخواسته- نظر سوء دارند، حساب شده آمده‏اند برای اینکه ایجاد اختلاف بکنند؛ باید ما بیدار باشیم و توجه داشته باشیم به اینکه نگذاریم اینها کارشان به ثمر برسد؛ و این امر مهمی‏ است الآن. یعنی ما الآن در یک وضع حساسی هستیم که از آن وقت که داشتیم حمله می‏کردیم برای شکستن این سد، حالا بدتر است؛ حساستر است. آن وقت همه یک وجهه داشتند و داشتند می‏رفتند؛ آن وقتی که انسان به یک نقطه‏ای رسید، به اینکه عقیده‏اش این شد که پیروز شدند، ... [بتدریج‏] هم سستی پیدا می‏شود، و هم توجه به احتیاجات. الآن می‏بینید که همین اشخاصی که پنجاه سال یا بیشتر بوده است که اینها همه فقیر بودند دراطراف ایران؛ ایلهای مختلف، عشایر مختلف، در خود تهران، در شهرها، همه جا، خوب، فقر در بین مردم زیاد بوده است. فقر یک چیزی نبوده است که به واسطه انقلاب آمده باشد؛ سابقاً این فقر بین مردم بوده است. فقر یک چیزی نیست که از انقلاب آمده باشد؛ سابقاً این فقر بوده. البته یک مقدارش از این انقلاب هست؛ اما اینهایی که اظهار می‏کنند که ما هیچ نداریم- خوب- هیچ نداشتند قبلًا. الآن یک دسته‏ای توی اینها افتاده‏اند که خوب، چه شد؟ این هم جمهوری اسلامی! جمهوری اسلامی چه شد؟ حسابِ شده‏هایش را هیچ نمی‏کنند. آنهایی که تا حالا چه؟ آنچه شده است را حساب نمی‏کنند. حساب نمی‏کنند که اگر در زمان سابق بود، شما امکان نداشت که بیایید و اینجا بنشینید و با من صحبت بکنید. آقا «1» امکان نداشت که بیایند در اصفهان با شما تماس بگیرند؛ امکان نداشت که شما بتوانید یک کلمه حرف بزنید، یک احقاق حقی بکنید. فوراً شما را می‏گرفتند و می‏بردند به زندانها، و با آن حبسها و با آن بساط. خوب، این حبسها شکسته شد. چی می‏خواهد بشود؟ این حبسها همه خراب شد و از بین رفت؛ و حالا جز آن اشخاصی که خائن هستند و به شما خیانت کردند کسی دیگر تو حبس نیست. این «چه شد» یعنی چه؟ خوب، همین شده است که حالا ما آزادانه نشسته‏ایم با هم صحبت می‏کنیم. شما آزادانه در هر جا دلتان می‏خواهد صحبت می‏کنید و حرفهایتان را می‏زنید؛ روزنامه‏ها هم و لو مزخرفات هم می‏نویسند، لکن آزادانه دارند می‏نویسند،و درِ حبسها بکلی بسته شد؛ الّا برای این خائنهایی که مردم را تا حالا چاپیده‏اند. این «شده» را هیچ حساب نمی‏کنند. خوب، یک کار دیگری که شده این نفت ما را می‏بردند، عوضش چه می‏دادند؟ عوضش یک قدری اسلحه، به اسم اینکه ما اسلحه می‏دهیم! عوض واقعش این بود که اسلحه برای خود آنها بود؛ برای اینکه ما نمی‏توانستیم این اسلحه را به کار ببریم. اسلحه برای خود آنها [بود] که بیایند اگر یکوقتی شوروی بخواهد حمله کند به این طرف، اینها مقابله داشته باشند. نفت ما را می‏گرفتند، پولش را برای خودشان ... اسلحه می‏دادند برای خودشان در ایران. درِ این بسته شد، و الآن نفت به اختیار خود دولت است. هر کس که پول بدهد، به او نفت می‏دهند؛ نخواهد، به او نفت نمی‏دهند. این چه شد. این هم یک چیزی که شده. آنی که شده است را باید حساب کرد؛ و «باید بشود» را مهلت داد. فقر از سابق بوده است. آن وقت صحبتش را نمی‏کردند؛ حالا که یک تحول حاصل شده است و بساط به اینجا رسید، فریادشان درآمده که حالا چه شده! چرا فقر ما تمام نمی‏شود؟ آخر فقر پنجاه ساله را می‏شود با دو روز، با یک ماه، با دو ماه از بین برد؟ خوب، باید مهلت بدهند کارخانه‏ها راه بیفتد، که مهلت نمی‏دهند. مهلت بدهند که زراعت و کشاورزی راه بیفتد؛ این هم توی کشاورزها می‏روند و نمی‏گذارند انجام بگیرد.

در هر صورت، الآن یک قشرهایی هستند که نمی‏خواهند که این نهضت به آخر برسد. یک دسته‏شان- که بیشتر و عمده است- همین تتمه رژیم و اینهاست، که با صورتهای مختلف می‏خواهند نگذارند، و می‏خواهند همان مسائل سابق را برگردانند؛ و نمی‏توانند ان شاء اللَّه. اما این را می‏خواهند که این کار بشود. این شلوغیها و اینها را می‏خواهند بکنند که آرامش در مملکت نباشد، و کم کم وقتی آرامش نشد، راهی باز بشود، برای اینکه یک کودتای مشروعی- به قول خودشان- درست بشود، خدای نخواسته به حال اول برگردد؛ و این ان شاء اللَّه نمی‏شود .‏

لکن ما باید بیدار باشیم؛ باید توجه داشته باشیم اینهایی که می‏آیند توی کارخانه‏ها تبلیغ می‏کنند که کم کاری و بیکاری و ترک کار، اینها دلشان برای کارگر نسوخته؛ اینها دلشان برای امریکا سوخته یا برای شوروی؛ برای آنها دلشان سوخته؛ یعنی برای خودشان که منافعشان تابع منافع آنهاست. اینها اجیرند از غیر؛ به واسطه اینکه مزدور آنها هستند. اینها می‏آیند، نمی‏گذارند که کارها انجام بگیرد. اینها را راه ندهند در کارخانه‏هایشان. شما بروید سراغشان و بگویید که اینها را ...، توی کارخانه‏ها راه ندهید. اینها می‏خواهند شما را دوباره برگردانند به همان حال اول.شما کار بکنید و کارهایتان را درست انجام بدهید، دولت هم مشغول رسیدگی است. برای کارگرها، برای همه، منزل درست می‏کنند، رفاه درست می‏کنند؛ لکن مهلت می‏خواهد؛ نمی‏شود یکدفعه همه این کارها بشود. این باید مهلت داده بشود کارخانه‏ها راه بیفتد، کشاورزی راه بیفتد. اینها خراب کرده‏اند همه را و رفتند، و حالا باید درست بشود. و من امیدوارم که با همت همه آقایان، و هر کس در هر قشری که هست، آن قشر و آن اشخاص باید در همان محلی که هستند کارهایشان را موافق با اسلام بکنند و کار بکنند همین امروز به من گفتند که بسیاری از ادارات.

هست که کم کار می‏کنند و اهمال می‏کنند در کارهایشان. خوب، این اشخاصی که در ادارات، حالا کم کار می‏کنند- که شاید یک قدری هم عادت از سابقشان باشد- اینها برایشان مشروع نیست که اجرت بگیرند از اداره؛ اجرت وقتی است که کار در مقابلش باشد. و ما به دولت می‏گوییم که اشخاصی که کم کار می‏کنند، به اندازه‏ای که کم کار می‏کنند اجرت از ایشان کسر بگذارد و ندهند به اینها. کسی که می‏آید آنجا می‏نشیند و سیگار می‏کشد و در آخر ماه چند هزار تومان می‏خواهد، او نباید بگیرد. اینها باید متوجه باشند که مملکت، حالا مال خودشان است؛ باید کار بکنند. هر کس در هر محلی هست باید کار بکند، تا چرخهای مملکت راه بیفتد و تحولی باید. پیدا بشود در این ادارات؛ خصوصاً در دادگستری تحول می‏خواهد. این را من سابقاً گفته‏ام؛ لکن- خوب- باید وقتی مستقر شد و مجلس پیدا شد، این تحولات باید پیدا بشود؛ که این طور طول و عرض محاکمات، به این قدر طولانی شدن هم موجب این می‏شود که وقت مردم صرف بشود. آدم ده سال توی این سالنهای دادگستری هی راه برود و هی برود و برگردد، و آخرش معلوم نشود که به حقش می‏رسد یا نه. کارهایی را که یک قاضی اسلامی در یک روز و دو روز تمام می‏کرد، وقتی به دادگستری ما می‏رسد یک سال طول می‏کشد تا این وکیل بگذارد آن محاکمه در مجرا واقع بشود! از اول می‏آید به صلاحیت دادگاه اعتراض می‏کند. چند وقت باید طول بکشد که شما بیایید صلاحیت آن دادگاه را اثبات بکنید، که خیر، این دادگاه صالح است! بعد چند وقت بیاید صحبت بکند. یکوقتی یک شاهدی، یکی از علما امضا کرده بود که الآثم فلان. مدتی طول داده بود که این اقرار به ذنب است و این فاسق است که دارد «الآثم»!

وکلا این طوری هستند که نمی‏گذارند که پیش برود. حالا «ابتدایی»، بعدش «استیناف» ، بعد چه. چند دفعه برمی‏گردد از اول [بررسی‏] می‏شود. اینها جز تضییع اوقات مردم چیز دیگری نیست. محاکمات باید یک درجه باشد؛ یک قاضی صحیح باشد کار مردم را تمام کند، بروند مردم سراغ کارشان. همان کاری که پیشتر قاضیهای ما می‏کردند، می‏نشاندند اینها را و حرفهایشان را گوش می‏کردند، شاهدشان را می‏گرفتند، و چه می‏کردند، دو روز، سه روز، یک روز، و گاهی یک ساعت، دو ساعت، مسأله تمام می‏شد. مردم وقتشان شریف است؛ نباید صرف یک محاکمه‏ای بشود که آن یک نفر وکیل دادگستری بود که من می‏شناختم؛ او را دیده بودم؛ شیخ رضا اسمش. بود؛ معروف بود آن وقت. نقل می‏کنند که گفته بود این محاکمه‏ای را که الآن ما شروع کردیم، تا من هستم این محاکمه هست؛ وقتی من مُردم، پسرم این کار را انجام می‏دهد! نمی‏گذاریم به آخر برسد! وضع دادگستری این طوری است که می‏تواند یک وکیلی نگذارد به این زودیها مسأله ختم بشود. اینها باید تحول پیدا بکند؛ باید طوری بشود که اگر ما نتوانیم صد درصد اسلامی‏اش بکنیم، لا اقل نزدیکش بکنیم به اسلام. و ان شاء اللَّه امیدواریم بتوانیم. اما حالا فرض می‏کنیم نتوانیم؛ لا اقل به آن نزدیک بشود. همچو نباشد که او در یک قطبی؛ و هر چه در غرب عمل شد ما باید تبع آنها باشیم و همه اداراتمان غربی باشد. این از اغلاط است که ... به خاطر ضعف مسلمین بوده است که هر چه را از آنجا دیدند خیال کرده‏اند این خوب است و به آن عمل کردند. دیگر خودشان نظر نکردند، که ببینند که خود این آیا صحیح است یا غیر صحیح است. وقتی دیدند آنها طیاره درست کردند، خیال کردند که دیگر جهات اخلاقی‏شان هم صحیح است؛ و حال اینکه مسأله این طور نیست در هر صورت،.‏تحولات لازم است؛ هم در اشخاص برای پاک بودن، برای مهذب بودن، برای خدمتگزار و ملی بودن تحول می‏خواهد، که با ارشادات اقشار مختلف، بزرگترها، باید اینها عملی بشود؛ و هم در کیفیت خود این ادارات و فرم ادارات، باید اینها عوض بشوند. و ان شاء اللَّه امیدوارم که این امور تحقق پیدا بکند و یک مملکت اسلامی بشود، و بالاتر از آن، ان شاء اللَّه سرایت بکند به سایر ممالک اسلامی، و بشود یک مملکت اسلامی بزرگ، در مقابل همه ابرقدرتها. اگر ممالک اسلامی با جمعیتی که یک میلیارد تقریباً هست، مخازن بزرگی که دارند، اینها اگر به یک نحو، اتحادی با هم پیدا بکنند، بزرگترین قدرت هستند. خداوند ان شاء اللَّه به همه شما سعادت و سلامت عنایت کند.

اینکه من عرض می‏کنم- از اول هم گفته‏ام- که دادگاهها نباید روی آن مسائل سابق عمل بکنند، دادگاهها ‏ باید به تمام معنا اسلامی [باشند]، و توجه به اینکه خدای نخواسته یک بیگناهی یکوقتی گرفتار نباشد یا یک کم گناهی زیاد از اندازه به او تحمیل نشود، این از مسائل مهم است. قضیه مصادره اموال هم مسئله‏ای است که به نظر من مگر در یک استثناهایی که معلوم است که همه اموالش از سرقت و دزدی بوده و از خیانت و چپاول و امثال ذلک بوده؛ و الّا اگر کسی- فرض کنید- ساواکی بوده، یا کسی- فرض کنید- وکیل مجلس بوده، محتمل است که خودش مال داشته است؛ این را نباید مصادره کرد؛ زیرا اینها زن و بچه دارند؛ اینها زندگی دارند. همین چند روز اخیر نامه‏ای آمده است از عیال علامه وحید کرمانشاهی- که او را کشته‏اند- که اموال ما را مصادره کرده‏اند، و ما چیزی نداریم. و من گفته‏ام که تماس بگیرند؛ که آخر نمی‏شود همچو چیزی. حالا ما فرض می‏کنیم که فلان آدم، آدم خائنی بوده و مستحق قتل هم بوده- همه اینها را ما فرض می‏کنیم- اما خوب، خانواده‏اش و عیالش و بچه‏های کوچکش چه تقصیری دارند؟ بله، این آقایان می‏گویند که ما راجع به این مصادرات، این طور نیست که همه اموال [را] مصادره بکنیم به آن معنا؛ بلکه به اندازه کفافشان اموال می‏گذاریم. لکن این زن که کاغذ نوشته بود، خیلی الحاح  کرده بود که برای ما چیزی نگذاشتند و ما نمی‏توانیم زندگی کنیم؛ که باید به او توجه بکنید. در هر صورت، این یکی از مسائل است که اموال مردم را بیخودی نمی‏شود مصادره کرد. به مجرد اینکه وکیل مجلس بوده، حالا خودش [به‏] قتل و اموالش مصادره! وکالت مجلس اسباب قتل نمی‏شود. اینها البته خلافکاری کرده‏اند؛ این حقوقی که گرفته‏اند باید پس بدهند؛ اما این حقوق معنایش این نیست که باید همه اموالش را مصادره کنند. حقوقی که گرفته‏اند خلاف قاعده بود که از دولت گرفته‏اند؛ باید پس بدهند؛ و یک تأدیبی هم باید بشوند.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته

صحیفه امام، ج‏7، ص: 264-273

                  

حکم [به آقای مهدی هادوی دادستان انقلاب (شرایط مجازات اعدام در دادگاهها)]

زمان: 23 اردیبهشت 1358/ 16 جمادی الثانی 1399

مکان: قم‏

موضوع: شرایط مجازات اعدام در دادگاهها

مخاطب: هادوی، مهدی (دادستان دادگاههای انقلاب اسلامی)

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

آقای دادستان دادگاه انقلاب اسلامی‏

در غیر از دو مورد زیر:

1- کسی که ثابت شود آدم کشته است؛

2- کسی که فرمان کشتار عمومی داده است و یا مرتکب شکنجه‏ای شده که منجر به مرگ شده باشد، هیچ دادگاهی حق ندارد حکم اعدام صادر کند و نباید اشخاص در غیر از دو مورد مذکور اعدام شوند. تخلف از این امر جرم است و موجب ثبوت قصاص.

روح اللَّه الموسوی الخمینی

صحیفه امام، ج‏7، ص: 274

بیانات [درباره لزوم ایجاد تحول روحی- اسلامی‏]

زمان: 23 اردیبهشت 1358/ 16 جمادی الثانی 1399

مکان: قم‏

موضوع: لزوم ایجاد تحول روحی- اسلامی‏

 [بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏]

... حالا باید شما کشور خودتان را مثل منزل خودتان بدانید؛ همان طوری که هر شخصی منزل خودش را وقتی می‏خواهد نظر بکند یک نظر خاصی نسبت به منزل خودش دارد، شما حالا باید نسبت به کشورتان یک همچو نظری داشته باشید. من از خدای تبارک و تعالی توفیق همه شما را خواستارم؛ و امیدوارم که در هر پستی که هستید یک تحول روحی پیدا بکنید؛ یعنی یک تحول اسلامی. وقتی که یک تحول روحی- اسلامی پیدا شد، آن وقت انسان دیگر نسبت به کشور خودش خیانت نمی‏کند؛ و نسبت به برادرهای خودش با محبت است؛ و به کارهایی که به او محول می‏شود با علاقه است. و ان شاء اللَّه خداوند تأییدتان کند که در این وقتی که ما احتیاج داریم به یک وحدت کلمه، این وحدت کلمه را حفظ کنیم. و امید است که این ریشه‏ها یکی بعد از دیگری فتح بشوند و تصفیه بشود؛ و مملکت یک مملکت اسلامی به همه معنا باشد؛ و احکام اسلام ان شاء اللَّه جریان پیدا بکند. خداوند همه‏تان را ان شاء اللَّه تأیید کند.

صحیفه امام، ج‏7، ص: 275

 

سخنرانی [در جمع پاسداران انقلاب اسلامی قم (مسئله شهادت)]

زمان: 23 اردیبهشت 1358/ 16 جمادی الثانی 1399

مکان: قم‏

موضوع: مسئله شهادت‏

حضار: پاسداران انقلاب اسلامی قم‏

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

شهادت، انتقال به جهانی فراتر

اگر یک راهی راه حق شد، انسان نباید از شهادت بترسد. وقتی که ما برای اسلام و برای احیای سنت پیغمبر و اقامه عدل بپاخاستیم، نباید از این بترسیم که از ما شهید [می‏شود] شهادت پیدا می‏کند؛ اولادمان شهید می‏شوند، خودمان شهید می‏شویم. این یک سیره‏ای بوده است در اسلام؛ از اول بوده. از اول ... پیغمبر اسلام و ائمه ما فداکاری کردند، شهادت نصیبشان شد، اولاد دادند. حضرت علی بن الحسین به پدر بزرگوارشان عرض می‏کنند که ما به حق نیستیم؟ می‏فرماید چرا، ما به حقیم. می‏فرماید پس، از مردن نمی‏ترسیم: «لا نُبَالِی بِالمَوتِ»؛ کسی باید از مردن بترسد که خیال کند که بعد از مردن خبری نیست، همه‏اش همین است، این زندگانی حیوانی اینکه عقیده‏اش این است که زندگی همین است و دیگر چیز دیگری نیست، خوب، باید این چند روزی که هستش حفظش کند، و بترسد از اینکه از این دنیا برود؛ اما مسلمین، کسانی که اعتقاد به قرآن دارند، اعتقاد به اسلام دارند و برای عالم دیگری موجودیت بالاتری قائل هستند و این زندگی اینجا را یک زندگی حیوانی می‏دانند، زندگی انسانی در یک عالم دیگری، بالاتر از اینجاست، این دیگر ترسی ندارد، خوفی ندارد. انسان از این محل به یک محل دیگری منتقل می‏شود که بهتر از اینجاست؛ بنا بر این، این معنایی که در صدر اسلام هم بوده است، که اصحاب پیغمبر ... استقبال شهادت می‏کردند، برای شهادت از هم پیشی می‏گرفتند، اصحاب حضرت امیر، حضرت سید الشهداء از شهادت استقبال می‏کردند، پیشی می‏گرفتند، این روی همین ایمان راسخ به این بوده است که شهادت یک مطلبی نیست که انسان بکلی از بین برود تا دیگر غیر از این خبری نباشد. شهادت از این عالم منتقل شدن به یک عالم بالاتر، نورانیتر؛ همه چیزش از اینجا بهتر بنا بر این ما الآن تکلیف همه‏مان این است که همه‏مان پاسدار اسلام هستیم همه سرباز.

اسلام هستیم، و همه باید در این زمانی که قشرهای مختلفی در بین مردم افتاده‏اند و مفسده می‏کنند و می‏خواهند نهضت ما را متوقف کنند یا به عقب برگردانند، همه ما تکلیف داریم که جدیت کنیم که این نهضت جلو برود، و ان شاء اللَّه اسلام به آن طوری که باید، پیاده بشود، و همه نواقص به واسطه اسلام از بین برود.

من از خدای تبارک و تعالی سلامت و سعادت شما جوانها را می‏خواهم، و تشکر می‏کنم از این قوه اراده، از این قدرت بازو، از این زحماتی که شما در راه اسلام می‏کشید. خداوند همه شما را حفظ کند و به سعادت دو دنیا برساند ان شاء اللَّه

   صحیفه امام، ج‏7، ص: 276

                

سخنرانی [در جمع روحانیون و مردم همدان (در معرض خطر بودن دین)]

زمان: 23 اردیبهشت 1342/ 19 ذی الحجه 1382

مکان: قم‏

موضوع: در معرض خطر بودن دین‏

مناسبت: فرا رسیدن عید سعید غدیر

حضار: گروهی از روحانیون و مردم همدان»

 [بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏]

من از محبت شما متشکرم. سلام مرا به عموم مردم و روحانیون همدان برسانید و بگویید: دین شما مردم مسلمان در معرض مخاطره و هجوم قرار گرفته است؛ دولت شما می‏خواهد به دست بهاییها و اسرائیلیها شما را از بین ببرد. بدانید که دولتِ شما به دو هزار نفر بهایی، هر یک پانصد دلار کرایه طیاره داده که به لندن بروند، جمع شوند و علیه قرآن و پیغمبر شما تصمیم بگیرند. دولتِ شما در یک معامله فروش روغن و مواد نفتی از شرکت نفت به «ثابت پاسال» بهایی، پنج میلیون تومان استفاده رسانیده است که با این پول، مخارج اعزام بهاییها به لندن و تبلیغات بهایی تأمین بشود. به مردم بگویید: از مالیاتی که دولتِ شما از شما مسلمانها می‏گیرد، این مخارج را می‏کند، و یهودی و اسرائیلی و بهایی را تقویت می‏کند اطلاع کامل دارم، می‏خواهند بر خلاف تمایل ملت مسلمان ایران و سایرملل اسلامی و عرب، دولت اسرائیل را به رسمیت بشناسند؛ ولی هنوز مثل اینکه جرأت نکرده‏اند و از شما وحشت دارند که موضوع را رسماً اعلام کنند. دو سال قبل همین کار را کردند که مورد اعتراض علما و مردم مسلمان قرار گرفت؛ فوری تکذیب کردند. حالا هم همین خیال را دارند. شما به دیگران، و دیگران به دیگران، و همه به همه، بگویید: آماده باشند، متحد باشند، تا روزی که بنا شود با مشت به دهان این دولت نوکر اجنبی و ضد اسلام بکوبیم. خدا با ماست و پیشرفت از آنِ ما خواهد بود.

صحیفه امام، ج‏1، ص: 227-228

 

 سخنرانی [در جمع روحانیون و طلاب درباره اوضاع ایران و رهنمود به انقلابیون‏]

زمان: 23 اردیبهشت 1357/ 5 جمادی الثانی 1398

مکان: نجف، مسجد شیخ انصاری‏

موضوع: اوضاع ایران- قیام مردمی و عمومی- رهنمود به انقلابیون‏

حضار: روحانیون، طلاب و ایرانیان مقیم عراق‏

اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم‏

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

من نمی‏دانم از کجا شروع کنم؛ مصیبتها را بگویم یا بشارتها را. الآن در ایران همه جا مصیبت است و همه بشارت. این مطلبی را که من سابقاً پیش‏بینی کرده‏ام که این دیکتاتورها و این مستبدین و چماق به دستها در اواخر عمرشان، آن وقت که سقوط خودشان را پیش‏بینی می‏کنند و می‏بینند به مرگ، یا به مرگِ مقام سیاسی [نزدیک شده‏اند]، دیوانه می‏شوند، اعصابشان را بکلی از دست می‏دهند و با حال دیوانگی و جنون با مردم معامله می‏کنند. الآن همان مطلب را ایرانی‏ها بِالْعیان دارند مشاهده می‏کنند؛ و شما آقایان دستی از دور بر آتش دارید.

الان قم- مرکز روحانیت، مرکز فقه اسلام- در قبضه لشکر جرّار مغول است. لشکر جرّارِ محمد رضا شاه بدتر از چنگیز است. و خانه‏های مردم را- آن طور که به ما اطلاع دادند- همان طور دارند، یکی پس از دیگری، دارند تفتیش می‏کنند و معلوم نیست که دنبال چه می‏گردند. الآن جیش  در قم با توپ و تانک و مسلسل مقیم است، و تمام مدارس و خانه‏های آقایان هم به حَسَب قاعده در تحت مراقبت پلیس و جیش است. و هجوم کرده‏اند به منزل مراجع و در داخل منزلشان آدم کشته‏اند و جنایت کرده‏اند. الآن‏ آقایان در مریضخانه هستند، در بیمارستان؛ الآن- به حَسَب آن طوری که اطلاع امروز بوده است- آقایان در بیمارستان هستند.

این جنونی است که عارض شده است بر این شخص، و نمی‏دانم به کجا خواهد منتهی شد. این حال عصبی است که چون خود را ساقط می‏بیند- پیش ملت که از اول ساقط بود، از آن روزی که رضا شاه به امر انگلستان حمله کرد بر ایران و کودتا کرد. اولش اشخاص با اطلاع می‏فهمیدند و بعد هم که شروع کرد به اراذلی و اوباشی، و پلیسش با مردم آن طورها، با علما آن طورها رفتار کرد، با زنها آن طور رفتار کرد، با مدارس دینی آن طور رفتار کرد، با تبلیغات دینی آن طور رفتار کرد، مردم فهمیدند که گرفتار چه اعجوبه‏ای و چه حیوانی هستند. این که از اول این خاندان ساقط بود پیش ملت، سقوط از حالا نیست؛ از پنجاه سال پیش از این اینها ساقط بودند پیش ملت. منتها حالا یک جنبشی در ملت ایران پیدا شده است و به حَسَب آن طوری که گفته شده است بیش از سی شهر در ایران تظاهر بر ضد این مرد کرده‏اند و «مرگ بر شاه» گفته‏ اند.‏این سی شهر و این همه ایران- به منطق شاه- از خارج کشور با تذکره  قاچاقی وارد ایران شده‏اند و یک عده معدود آشوبگرند اینها! تمام مراجع اسلام، تمام علمای بلاد- از اول تا آخر- که بر ضد این شخص قیام کرده‏اند و آن طوری که امروز اطلاع داده‏اند پنجاه و شش نفر از علمای تهران از رفتن به مسجد- اعتراضاً به این کارها- خودداری کردند و اعلان کردند که نمی‏روند به مسجد برای خاطر اعتراض بر اینها، اینها همه با تذکره قاچاقی از بیرون آمده‏اند و یک عده آشوبگرند! اخلالگرند! علمای تهران، علمای قم، علمای خراسان، علمای آذربایجان، علمای یزد، علمای کرمان، علمای همه‏ جا، اینها مشتی آشوبگر هستند! آنکه آشوبگر نیست محمد رضا خان است! این آشوبگر نیست! این مصلح است! این دارد ما را به «دروازه تمدن بزرگ» وارد می‏کند!

این کتابی که برای ایشان نوشته‏اند - خودش که عقلش نمی‏رسد که بنویسد، اینها برایش می‏نویسند! من نمی‏دانم حالا مطالعه هم کرده است که بفهمد چه جَفَنْگهایی توی این کتاب هست یا مطالعه هم نکرده؛ اگر کسی این کتاب را ببیند، واقعاً خجالت می‏کشد که یک قلمی این طور، این طور بی‏بند و بار [باشد]. این همه اختناق، این همه گرفتاری مردم، این همه کشتار، این همه زدوبند، این همه فروختن ملت به اجانب، این همه خیانت بر ملتِ مُسْلم ایران، اینها را همه «خدمتگزاری» [و] «آزادی» در ایران [وانموده کرده است‏] یک آزادی‏ای که هیچ کس نمی‏داند! هر کس این کتاب را بخواند و از کره مشتری آمده باشد و این کتاب را بخواند خیال می‏کند که این یک مطلبی است که همان طرز فکر افلاطون است! معلوم می‏شود که ایران یک عالَم دیگری است! یک عالمی ماورای این عالَم است! اما وقتی که بیاید در ایران وارد بشود و ببیند طرز حکومت ایران چه جور است و طرز حکومت شاه چه جور است، آن وقت می‏فهمد که همه‏اش لاف و گزاف [است‏]؛ بیخود گفتن، توی کتاب نوشتن. بخوانید این کتاب را. البته کسی که نوشته آدم مطلعی هم بوده است. این حالا نمی‏دانم خودش مطالعه کرده یا نکرده، اما آن آدم، آدم مطلعی بوده است که نوشته لکن نشسته و از ماورای طبیعت، از ماورای این عالَم [مطالبی‏] نوشته [است‏] ایشان هم که می‏خواهند ما را به دروازه تمدن بزرگ برسانند! یعنی این کار انجام شده، ما در دروازه تمدن هستیم! الآن ما وارد شهر ماورای طبیعت هستیم! در تمدن بزرگ ما الآن وارد هستیم! اما چه داریم؟ شما یک چیزی که ما داشته باشیم، خودمان داشته باشیم، جز دروغ گفتن و گزافه که از خودمان است، ماورای آن ما چه داریم؟ جز این جنایتها چه داریم؟ جز آدمکشی، جز اختناق، جز دروغگویی. حتی مخبرین روزنامه‏ها با آن وضعی که حالا چهل- پنجاه سال است داشته‏اند، حالا اعتراض کردند که ما را این قدر وادار به دروغگویی نکنید. مخبرین روزنامه‏ها، اینها اعتراض کرده‏اند که این قدر ما را به دروغگویی وادار نکنید. اساتید دانشگاهها- از قراری که گفته می‏شود- اعتراض کردند که ما نمی‏رویم سر این کلاسها و درسها، با این وضعی که شما پیش آوردید در دانشگاهها. اینها هم لا بد یک دسته‏ای از اوباش هستند! این علمای تهران که الآن بنا دارند- از قراری که امروز اطلاع رسیده است- که اعتراضاً دست از جماعت بردارند و این حوزه قم که الآن در حال تعطیل و انعطا است- اینها همه- یک مشتی اوباش هستند که از خارج مرز با تذکره‏های دروغی آمده‏اند در ایران! آذربایجانیها همه شان که همچو قیامی کرده‏اند که بی‏سابقه- تقریباً- بوده است، همچو تعطیلی کردند که بی‏سابقه بوده است، اینها هم یک مشتی اراذل بودند! یزدیها هم همین طور. همه ایران، تمام ایران یک مشتی اراذل- به اصطلاح اینها- هستند که اینها نمی‏فهمند چه می‏گویند! در اصطلاح اینها هر کس که مخالف با دیکتاتوری است، مخالف با کسانی است که به اسلام دارند خیانت می‏کنند، کسانی که به این ملت خیانت کرده‏اند، هر که مخالف اینهاست یک مشت اراذلی است که از خارج آمده! الآن هم با این همه بساطی که در ایران در آمده است و این همه مخالفتی که از همه شهرها، سی و چند شهر، همه شهرهای ایران باید گفت، (سی و چند شهر، خوب دهاتش هم بوده است) [و] از دهات هم می‏گویند هست این مطالب، الآن هم با همه این مسائل که اینها روبرو هستند، باز وقتی که صحبت می‏کنند ابداً از آن حرفهای اول دست برنمی‏دارند: تمام ایران با ما موافقند! تمام اصناف! همین دیشب این مطلب بوده که صد و بیست و چند رئیس صنف گفته‏اند تمام اصناف تهران به شما وفادارند! و به انقلاب شاه و ملت رأی می‏دهند! و معترضند به این آشوبگرها! به این آشوبگرها اعتراض دارند و از دولت خواسته‏اند که اینها را مجازات کند! این صد و بیست و چند صنف، خارج از ایرانند؟ یا تهرانند و بازار تهرانند؟ اگر تهران است و بازار تهران است، بازار تهران که حالا می‏گویند چهار روز است بسته است. حالا امروزش را من اطلاع ندارم اما می‏گویند چهار روز بسته بوده. اعتراض داشته‏اند. هیاهو از بازار بلند می‏شود؛ مبدأ هیاهو دانشگاه است و بازار. دانشگاهیها از خارج آمده‏اند؟! بازار تهران هم از خارج آمده‏اند؟! آن اصناف و صد و بیست و چند صنفی که همه اظهار وفاداری کرده‏اند، اینها زیر زمین- در زیر زمین اینها- هستند! ما در خارج نمی‏بینیم اینها را! حلالزاده اینها را نمی‏تواند ببیند! اینها همه- همه موافقند! همه سی و چند میلیون جمعیت ایران- همه موافقند؟ چند هزار، چند نفر معدود! اول که می‏گفتند به عدد انگشتهای- مثلًا- انسان؛ کم کم یک قدر زیادش کردند، حالا رسیده به چند هزار. دو- سه هزار جمعیتند که با اینها مخالفند! دیگر چندین میلیون جمعیت همه موافق هستند! اما این جمعیت کجاست ما نمی‏دانیم! این جمعیت در یزد است؟ در قم است؟ در تهران است؟ در مشهد است؟ آذربایجان است؟ کردستان است؟ اهواز است؟ اینها کجا هستند که ماورای این جمعیتی که الآن در ایران موجود است هستند؟!

جمعیتی که در ایران الآن موجود است، همه می‏دانند. همه خبرگزاریهایی که باید اطلاع بدهند اطلاع دادند و گفته می‏شود که بیست و چند- بعضیها 25 شهر، بعضیها 33- شهر از شهرهای ایران همه اعتصاب کرده‏اند، همه تظاهر کرده‏اند بر ضد شاه. در رادیو هم هست بر ضد شاه. یک کلمه هم گفته شده است که اینها، [یعنی‏] شاه یا دستگاه شاه [این قیام را] از فلان طلبه (که من باشم) می‏بینند؛ ولی من می‏گویم تمامش زیر سر خود اوست. تمام این سی و چند شهر که قیام کرده‏اند، با تحریک خود ایشان قیام کرده‏اند. دزد اگر بخواهد بگوید که دست من را حاکم بریده است، باید به او گفت: نه، خودت بریدی؛ حاکم اجرای قانون می‏کند؛ تو خودت دست خودت را بریدی، تو دزدی کردی؛ کسی که دزدی بکند دستش به هدر می‏رود.

تو فکر کن اگر قوه تفکر برای تو دیگر باقی مانده باشد؛ سقوط خودت را به چشمت داری می‏بینی و قوه تفکر از دستت رفته؛ تو فکر کن که در این پنجاه سال بر این ملت، تو و پدرت چه گذراندید. این ملت از دست پدرت، بعد از آن از دست تو به آنها چه گذشته است. این همه داغها که در دل اولیای این مقتولین هست از آن زمان تا حالا، از زمانی که در مسجد گوهرشاد آن جنایت را آن مرد جنایتکار کرد- لَعَنَهُ اللَّه تعالی- تا امروز که با دست تو این جنایات دارد اجرا می‏شود، با این ملت شما چه کردید. می‏خواهید انفجار نشود؟ این دیگر یک کسی باید باشد که رأس انفجار باشد و مردم را به انفجار وادار کند؟ ... ایران خود به خود منفجر است. مگر می‏شود جلوی انفجار را با این هرزگیها گرفت که «گروه انتقام» یکوقت درست می‏کنند و «کمیته پیکار» درست می‏کنند، و این حرفهای نامربوط. مجلسشان را وقتی که می‏روی گوش می‏کنی به حرفهای این چهار نفر بیچاره‏ای که آنجا برای خاطر اینکه سال دیگر هم اینها مجلس بروند- خودشان هم گفتند این را که سال دیگر اینها مجلس بروند- ببین چه حرفها می‏زنند. حتی وکیل خود آذربایجان می‏گوید اینها آذربایجانی نیستند، آذربایجانی که با شاه مخالف نمی‏شود! پس اینها کجایی‏اند؟ تبریزیها کجایی‏اند آقای وکیل؟! آن وضع مجلس ما و آن انحطاطی که پیدا شده است در مجلس. یکوقت مدرس توی مجلس است، یکوقت هم اینها که می‏بینید. یکوقت مدرس است که می‏ایستد و مقابل همه صحبت می‏کند و مقابل رضا شاه می‏ایستد، تا آخرْ نَفَس ایستاد، بعد هم او را کشتند البته؛ یکوقت هم اینها هستند که برای خاطر اینکه یک روز دیگری هم وکیل بشوند، حالا یک همچو حرفهایی می‏زنند که همه، هم خودشان می‏دانند دروغ می‏گویند هم دیگران می‏دانند که اینها دروغ می‏گویند و هم خودشان می‏دانند که همه می‏دانند که اینها دروغ می‏گویند مع ذلک می‏گویند. برای جلب نفع خودشان، جلب رضایت رضا شاه، محمد رضا شاه، سَخَطِ خدای تبارک و تعالی را بر خودشان می‏خرند. این وضع مجلس ما، آن وضع قوانین ما، آن وضع احکام شرعی ما، آن وضع بازار ما، آن وضع نفت ما، آن وضع استقلال ما.خدا می‏داند که بعضی از این صاحب منصبها گاهی همین جا- قاچاقی- پیش من می‏آیند، چه خون دلی اینها دارند از این مستشارهای امریکایی که هر چند وقت یک دفعه یک جبهه‏های تازه‏ای می‏آید اینجا و با ما چه می‏کند و چه معاملاتی این نانجیبها با اینها می‏کنند. و من نمی‏دانم، واقعاً برای من معماست که این صاحب‏منصبهای ما چرا این قدر بی‏عرضه‏اند، چرا اینها این قدر بی‏عرضه هستند؟ چرا نشسته‏اند توی خانه شان تا این طور تحمیلات بر آنها بشود؟ چرا مستشارهای امریکایی را این طور اجازه می‏دهند که با آنها این طور رفتار کنند؟ چرا این مردک را بیرونش نمی‏کنند؟ به ما می‏گویند که خوب، اگر این برود، کی جای این بیاید که چه بشود؟ من گفتم اگر این برود، عُبَیْد اللَّه هم بیاید بهتر از این است. برای اینکه هر کس بیاید حالا فکر می‏کند به آنجا. این حالا کهنه کار شده و اواخر عمرش است و عصبی شده و دیوانه شده است و به هر جا می‏زند و می‏کشد و نمی‏دانم به کجا می‏رسد. اما اگر این برود هر که بیاید، هر کس را شما تصور کنید بیاید، در اول امر تا یک مدتهایی مردم راحت هستند. اگر این باشد یک ساعت راحتی نیست. اگر این برود هر کس بیاید مردم باز یک مدتی راحت هستند. خیال نکنید که حالا اگر این رفت، دنیا به هم می‏خورد، هیچ چیز به هم نمی‏خورد. این صاحب منصبها کجا هستند؟ هی ارتشبد کذا و نمی‏دانم سپهبد کذا و سرلشکر کذا! حرف است آنها، مثل وکلا می‏مانند آنها. وکیلم! وکیل کجا ... هر کدام از قول ملت حرف می‏زنند. مردِکه خودش هست تنهایی، آن وقت می‏گوید ما و همه ملت!

آخر این ملتی که همه الآن بر ضد این مردِکه قیام کرده‏اند، این ملتی که می‏بینند همه چیزشان را این آدم از دست داده و از بین برده است، این ملتی که می‏بینند جوانهای آنها را به فساد کشیده، دخترهای آنها را می‏خواهد به فساد بکشد، این ملت همه شان موافقند با اصل انقلاب؟! «انقلاب شاه و ملت»؟! باز هم خجالت نمی‏کشند می‏گویند انقلاب شاه و ملت! بگویند انقلاب امریکا، راحت کنند خودشان را. بگویند دستور امریکا، انقلاب امریکا. چه باید کرد؟ همان طور که خودش در یکی از نوشته‏هایش گفت که خوب صلاح دیدند که ما باشیم، آن متفقین صلاح دیدند که ما باشیم عجالتاً! خدا لعنتشان کند اینها را که همچو صلاحی برای ما دیدند.

الآن قم حکومت نظامی است، از قراری که گفته می‏شود؛ تبریز حکومت نظامی است؛ مشهد حکومت نظامی است یا بدتر از نظامی است. حکومت نظامی این طور نیست که! حکومت نظامی یک نظامی هست، یک نظامی می‏آید حاکم می‏شود و بعضی رفت و آمدها و بعضِ اجتماعات را جلو می‏گیرد. اما بریزند توی خانه مردم، حکومت نظامی است؟! بریزند تو خانه مردم تفتیش کنند؟ همه محله‏های قم را می‏گویند همین طور احاطه کرده‏اند و مشغول تفتیش هستند؛ دنبال اسلحه می‏گردند. اینها از سایه خودشان می‏ترسند بیچاره‏ها! خیال نکنید این اشْتُلُمْها را هیچ چیز؛ هیچ خیال نکنید اینها چیزی است. اینها الآن از سایه خودشان می‏ترسند. همچو خوفْ اینها را برداشته که مثل گربه‏ای که آن آخر، دیگر به همه چیز حمله می‏کند و با دست و پنجه و چه حمله می‏کند از خوفش، اینها هم به آن مرتبه رسیده‏اند که حالا با دست و پنجه و لگد و همه چیز از مسلسل و تانک و توپ و اینها حمله می‏کنند به مردم، به مردم بی‏دفاع. خانه‏های قم را می‏گردند. گفتند در آذربایجان هم بنا دارند این کار را بکنند. باید همه ایران را اینها تفتیش بکنند، باید همه ایران را اینها بگردند. تمام اینها با تحریک خود ایشان است، نه تحریک من. من یک طلبه‏ای هستم که مثل سایر آقایان طلاب، مثل سایر آقایان شهرها، من هم یک ناله‏ای می‏کنم از دست این. آنکه اساس مطلب است، آنکه اساس این انقلابات است، آنکه اساس این انفجارهاست خود این آقاست، خود این آدم است. اساسْ خود این است. آنکه خیانت می‏کند، باید اگر آمدند گفتند خیانت و داد و قال بلند شد [که‏] خیانت می‏کنند، نگویند محرک دارند. تو محرکی؛ به خیانتت تحریک کردی مردم را، تو به این مردم خیانت کردی. مردم هم در مقابلش ایستادند و حرف می‏زنند؛ حرف است، الآن بیچاره‏ها چه بکنند. تو همه حیثیت این مملکت اسلامی را از دست دادی و بردی، و الآن هم مشغول فعالیتی برای بیشتر از دست دادن و بردن.مردم دیگر به تنگ آمده‏اند؛ مردم از جان خودشان هم به تنگ آمده‏اند. جوانش را می‏کشد، خودش باز می‏آید. قم آدم می‏کشند، باز توی محلاتش بچه و بزرگ آنها حمله می‏کنند. برای اینکه از جانشان هم سیر شده‏اند مردم. دیگر با این وضع، با این اساسی که تو بنیان گذاشتی در اینجا، برای کی راحتی هست؟ یک راحتی یکروزه هست؟ یک راحتی یکساعته هست تا اینکه یک زندگی داشته باشد؟ خوب، زندگیِ این طور را مردم ترجیح می‏دهند که نباشند در این دنیا. پس تقصیر از خود توست و دیگر هم نمی‏توانی اصلاحش کنی.توبه تو پیش ملت پذیرفته نیست. ممکن است یک توبه حقیقی بکنی و مال مردم را دستشان بدهی و همه جنایات را جبران بکنی، خدا ممکن است- خدا بزرگ است- بپذیرد اما ملت نمی‏پذیرد. ما نمی‏توانیم توبه تو را بپذیریم؛ توبه تو مرگ است، توبه گرگ مرگ است. دیگر این آخری افتاده به اینکه دستور دادم که دیگر خیلی مردم را [اذیت‏] نکنند. همین دیشب می‏گفت که دستور دادم به عمرو که مردم را دیگر [مورد تعدی قرار ندهد]. این هم توبه گرگ است که مرگ است. تو حالا با یک راه دیگری‏ می‏خواهی راه باز کنی برای جنایات و الّا تو ممکن نیست که دست برداری از جنایاتت. کسی که اعصابش این طور خرد شده و خراب شده و می‏بیند همه ملت با او مخالف هستند، اربابها هم؛ می‏ترسد که اگر ملت مخالفتشان طول بکشد، آنها هم دستشان را از سرش بردارند؛ و خدا می‏داند که اگر یک روز دستش را این امریکای خبیث از سر این [شاه‏] بردارد، هیچ برایش نمی‏گذارند بماند؛ همان اطرافیانش او را خواهند خورد.

ولی حالا ملت چه بکند؟ مستشارهای خارجه ریخته‏اند به ایران و همه چیز دست آنها هست، قدرت دست آنها هست، ملت ضعیف است. این اشخاصی که [از] حقوق بشر [دائم‏] دم می‏زنند، همینها ملت ما را به این طور گرفتاری کشاندند. چه بکند یک ملت ضعیفی که اسلحه ندارد، [قدرت‏] ندارد؟ ولی هیچ اسلحه‏ای با ایمان نمی‏تواند مقابله بکند، هیچ اسلحه‏ای با قیام ملت نمی‏تواند مقابله بکند. امروز همه اسلحه‏ها نمی‏توانند مقابله کنند با قیام مردم؛ هر چه بکشند باز نمی‏توانند. این مصیبتها که می‏بینید، که همه شهرها الآن گرفتار هستند؛ هر روز یا گرفتار پلیس هستند یا گرفتار جُنْدیها و لشکریها هستند با تانک و توپ و مسلسل، یا گرفتار یک دسته‏ای هستند که می‏آیند تظاهر می‏کنند و زنده باد و جاوید باد می‏گویند. توی خانه بعض مراجع مردکه رفته و تفنگش را کشیده یا [تهدید] کرده که من همه شما را می‏کشم اگر نگویید جاوید کذا؛ آنها هم نگفتند و به او [پرخاش‏] کردند، از قراری که شنیدم. اینها گرفتار این هستند که باید جاوید کذا بگویید. مگر با گفتن جاوید، جاوید می‏شود؟ گذشت دیگر مطلب، برود سراغ کارش. اگر بتواند جانش را از دست این ملت نجات بدهد، یواشکی فرار کند. بیخود برنامه حرکتش را به خارج از کشور لغو کرد به خیال اینکه خودش در دست بگیرد قدرت را، آدمکشی را خودش در دست بگیرد. مبادا جا را خالی کند یکی بیاید جایش. چه بروی چه نروی تو دیگر رفتنی هستی بیچاره. و خودت این کار را کردی، ما این کار را نکردیم، ملت این کاررا نکرده. تو این کار [را کردی‏]، اساس را تو درست کردی. اگر یک حکومت صحیح بود، یک قدرت صحیح بود، و یک مُجری قدرت صحیح بود و دلسوز ملت بود، اسلامی بود، ممکن بود این مسائل پیش بیاید؟ ممکن بود تظاهری بر خلافش بشود؟ امکان نداشت یک همچو چیزی. پس اینکه می‏بینید که همه یکدل و یکجهت تظاهر بر ضد تو می‏کنند، بدان که زیر سر خودت است این مسائل، تو این کارها را کردی.اینها مصیبتهای ماست و بشارتها. در همه اینها بشارت است: بشارت پیروزی ملت، بشارت قطع ایادی اجانب ان شاء اللَّه، بشارت قطع این دودمان و رفتن اینها از این مملکت یا از این عالم. اینها همه بشارت است و مردم باید قوی، دلخوش [و] بی‏هراس باشند.‏هر انقلاب اسلامی توی آن یک مطلبی هست، توی آن یک کُشتنی هست، یک ناراحتی هست، همچو نیست که خوب [بدون قربانی باشد]؛ اسلام را ما باید ببینیم اولش چه جور به دست آمد. این اسلام، این پیغمبر اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- آن وقتی که اجتماعات را درست کرد و توانست قیام بکند بر ضد شرک و کفر و بی‏عدالتیها، با چه مصیبتهایی گرفتار بود، چه جنگهایی کرد و چه  کشته‏هایی داد و خودش چه زحماتی کشید و چه جراحاتی برداشت. اسلام از اول، وقتی زاییده شده است، آن روزی که اعلام شد به اینکه حالا دیگر باید قیام کرد در مقابل [طاغوت‏]، از آن روز برنامه‏اش این بود که بزند و بکشد و کشته بشود برای اصلاح حال جامعه. برای اینکه این دزدها و این خیانتکارها را قطع ایادیشان را بکند، قطع حیاتشان را بکند؛ اینها مضر به جامعه هستند. این باغدارها و این کارواندارهای قریش مضرِّ به جامعه هستند، اینها باید از بین بروند. اصلًا اول اسلام وضعش این بوده. وقتی دست من و شما رسیده، اسلام به این صورت در آمده که جز مطالعه کتاب کاری دیگر نمی‏کنیم و کاری دیگر نمی‏گوییم بکنند خدا می‏داند که من برای حوزه‏ها متأسفم. من برای حوزه نجف متأسفم. آقا، حیثیتش را دارد از دست می‏دهد.

حوزه نجف ؛حیثیتش را پیش مسلمین دارد از دست می‏دهد. من متأسفم برای این. اشخاص [مهم‏] نیستند، من برای حوزه ‏متأسف هستم. یک حوزه هزار ساله و هزار و چند صد ساله دارد حیثیتش را از دست می‏دهد. شما ملاحظه کنید، در تمام این صحبتهایی که در ایران هست، از اول تا آخر بروید مطالعه کنید، تمام اعلامیه‏هایشان را مطالعه کنید، اعلامیه چه جناح متدین، چه جناح روشنفکر، چه جناح اهل علم، بروید مطالعه کنید، اسمی از نجف دیگر نیست؛ نجف مَنْسی است. به داد این نجف برسید شما آقایان حوزه قم حوزه زنده است.کشته می‏دهد، می‏کشد، کشته می‏دهد- عرض می‏کنم که- اگر بتواند می‏کشد. الآن هم در تحت فشار هست و مع ذلک زنده [است‏]، مع ذلک ایستاده است. طلبه قم ایستاده است، قمی ایستاده است، ملت قم ایستاده است. کتک می‏خورد و ایستاده است. طلبه قم کشته می‏دهد و ایستاده است و لهذا زنده است. اصلًا در اذهان مردم، هر چی هست قم است؛ و من برای نجف متأسفم. من قمی هستم اما برای نجف متأسفم. ما علاقه داریم به همه اینها. ما علاقه داریم به یک همچو حوزه هزار و چند صد ساله. نگذارید این حوزه از بین برود. نگذارید این حوزه مَنْسی بشود. باید حالا که ایران قیام کرده است- و خداوند توفیق بدهد به آنها- باید نظام داشته باشد این؛ بی‏نظام نباید باشد. روابط باید باشد بین حوزه قم، حوزه تهران و همه شهرستانها. روابط می‏خواهد. سازمان باید بدهید به این قیام؛ متفرقات نباشد. سازمان داشته باشد که اگر یک روزی قم ایستاد، تمام ملت بایستد. متفرق نباشید؛ جناحها همه با هم بشوند. این اشتباه است که بعضِ جناحها- از قراری که امروز به من کاغذ بعضی از آقایان رسید- اینها دیگر از روحانیت صحبت نمی‏کنند. نمی‏فهمند اینها. اینها نمی‏دانند که بی‏روحانیت یک شاهی اینها ارزش ندارند. اگر دست ناپاکی در کار نباشد و اینها را وادار نکند به اینکه در نوشته‏هایی که می‏نویسند روحانیت را ساقط کنند و اگرمقصود این نباشد که جناحها با هم مختلف بشود و متشتت بشوند و از راه بی‏فهمی باشد، بی‏ادراکی باشد، هوای نفس باشد، اصلاح کنند خودشان را. تمام جناحها با هم بشوند. سازمانِ واحد باشد. یک حزبِ الهی در مقابل «حزب رستاخیز»- حزبِ خدا، حزبِ اللَّه. همه با هم باشید، همه با هم صحبت کنید، همه با هم قیام کنید، همه با هم قعود کنید. هر دسته‏ای عَلی حده و آن برای خودش و آن برای خودش، غلط است امروز. روحانیین با آنها، آنها با روحانیین، دانشگاهی با شما، شما با دانشگاهی، بازاری با همه، کارگر با همه همه شما یک مصیبت دارید، همه گرفتار یک مصیبت هستید. مصیبتْ مصیبت مشترک است. همه مصیبت زده هستیم. یک امری نیست که اختصاص به روحانیت داشته باشد، اختصاص به احزاب داشته باشد، یا اختصاص به دانشگاهی داشته باشد. این مطلبی نیست که اختصاص داشته باشد. اگر نفت را می‏برند، نفت همه را دارند می‏برند؛ اگر یک مشت آهن‏پاره بیخود وارد می‏کنند در مملکت، برای همه است این مصیبت؛ اگر مستشارهای امریکا را در اینجا می‏آورند، این مصیبت برای همه است؛ برای یکی و دو تا نیست. اگر پایگاه برای امریکا درست می‏کنند، این برای همه است؛ اگر خیانت به ما می‏کنند، خیانت به ملت می‏کنند؛ خیانت به همه است همه دست به دست بدهید. علی‏ حده هر کس برای خودش یک سازی بزند، این غلط است؛ این شکست.است. باید سازمان داده بشود به این قیام، به این نهضتی که الآن بالفعل موجود است. باید عقلای قوم، سران قوم، سازمان بدهند به این؛ یعنی روابط پیدا بشود بین همه جناحها. همه شهرستانها باید با هم روابط داشته باشند. باید مجالس در روز واحد [باشد]. یکی از اقسام روابط که من سابق می‏خواستم در قم ایجاد بکنم و نگذاشتند ایجاد بشود- خداوند اصلاحشان کند ان شاء اللَّه. من بنا بر این گذاشتم که در تمام ایران، یک روز تعطیل، یک روزْ اجتماع باشد؛ اجتماع اهل علم. یعنی فرض کنید روز شنبه یا شب شنبه تهران یک اجتماع اهل علمی باشد، خراسان اجتماع اهل علمی باشد، فلان ده هم اجتماع اهل علمی باشد، فلان جا هم [چنین‏] باشد. این یک سازمانی بود، نگذاشتند؛ نفهمیدند ‏  حالا آقایان بیدار بشوید، ملتفت باشید. دشمن شما حالا هم قوی است؛ حالا با چاقو آمده به میدان، حالا با تانک آمده به میدان، حالا با- عرض می‏کنم که- مسلسل آمده به میدان. لکن نترسید از این مسلسلها، مسلسلها چیزی نیستند؛ شما حقید، حق با شماست، خداوند تعالی با شماست. سازمان بدهید به این نهضتی که الآن در ایران پیدا شده است. روابط باید با هم باشد؛ آقایان علما با همه جناحها، همه جناحها با آقایان علما، همه ملت با هم سازمان داشته باشد. سران قوم در یک وقت معین اجتماع داشته باشند با هم، که اگر یک روزی یک کلمه‏ای فرض کنید از یک جایی صادر شد، تمام با هم یک کلمه باشند، یک حرکت باشند اهالی ایران مژده می‏دهم به همه جناحهایی که.

در ایران برای اسلام، برای احقاق حق قیام کردند که إنَّ الصُّبْحَ لَقَریبٌ ؛ نزدیک است ان شاء اللَّه. و شما پیروزید ان شاء اللَّه؛ اما به شرط اینکه عوامل مختلف در کار نباشد؛ به شرط اینکه هواهای نفسانی [که‏] این برای خودش بکشَد و آن برای خودش بکشَد، این نباشد در کار. همه با هم برادریم. من یک طلبه هستم، تو هم یک آقا هستی، آن هم یک کاسب هست، آن هم یک دانشگاهی هست، آن هم یک دکتر هست، آن هم یک مهندس هست، آن هم یک روشنفکر هست؛ همه‏مان با هم مصیبت واحده داریم؛ همه با هم باید بنشینیم و شیون کنیم.

خداوند- ان شاء اللَّه- به همه جناحها توفیق بدهد؛ به همه سلامت بدهد. خداوند ان شاء اللَّه قطع ایادی اجانب را از مملکت اسلامی بکند و از همه ممالک اسلامی بکند.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته

صحیفه امام، ج‏3، ص: 383-396

 

 سخنرانی [در جمع پزشکان و پرستاران (قداست شغل پزشکی و پرستاری)]

زمان: قبل از ظهر 23 اردیبهشت 1359/ 27 جمادی الثانی 1400

مکان: تهران، شمیران، دربند

موضوع: قداست شغل پزشکی و پرستاری‏

حضار: پزشکان و پرستاران بنیاد اسلامی خدمات پزشکی امام خمینی‏

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

انسان در انتخاب شغلها و سایر انواع انتخابات آزاد است. آزاد خلق شده است. و در اسلام آزادی به او اعطا شده است. لکن خود انسانها در انتخاب شغل، مختلف هستند، و این اختلاف تابع آن اختلاف نفسانی خودشان و اخلاق باطنی خودشان است. یکی دزدی را انتخاب می‏کند شغل، یکی غارتگری را برای خودش شغل انتخاب می‏کند، یکی شغلهای هروئین فروشی و مواد مخدره فروشی و امثال اینها را انتخاب می‏کند. این انتخابات، یک انتخاب آزادی است که تابع آن نفسیت اشخاص است. نفوس انسان در این عالم به حسب خلقت اختلاف دارد، و به حسب تربیتهایی هم که در محیطها می‏شود باز یک اختلافات زیادی در این تربیتها حاصل می‏شود. در یک محیط می‏بینید که تربیتها، تربیتهای ضد انسانی است، ضد اخلاقی است، و در یک محیط تربیتها تربیتهای انسانی است.

از جمله شغلهای بسیار مقدس شغل پزشکی است. شغلی است که اگر پزشکها به تکالیف خودشان، تکالیف انسانی خودشان عمل بکنند، این شغل بسیار شریف و یک عبادتی است. و همین طور پرستاری؛ این شغل پرستاری از شغلهای بسیار شریفی است که اگر چنانچه، انسان با وظایف انسانی و شرعی خودش عمل بکند، این یک عبادتی است که در تراز عبادتهای درجه اول است. البته مسئولیتهایی هم دارد. هم در پزشک و هم در نِرسها و هم در همه قشرهایی که در بیمارستانها هستند. یک مسئولیتهای بزرگی هست.‏ برایشان پزشکها همچو نباشد که برای جمع‏آوری مال و منال این خدمت را انجام بدهند. خدمت بکنند، خدمت بکنند و نظرشان خدمت به انسانها که بندگان خداست باشد تا این شغل عبادت بشود. آن منافعی هم که پیدا می‏شود، منافعی است که از این عبادت برایشان پیدا شده است. و اما اگر بنا باشد که آنها خدای نخواسته، انحراف داشته باشند و گاهی انحرافات به جایی برسد که جانهای مردم را در خطر بیاندازد، این یک جنایتکار است. مثل همان جنایتهایی که ساواکیها می‏کردند، یا یک قدری بدتر. و همین طور پرستارها، پرستاری از بیمار امر بسیار مشکلی است، لکن خیلی ارزشمند است. انسان با یک بیماری به طور محبت، به طور برادری، به طور خواهری مراعات احوال او را بکند، و این برای انجام یک وظیفه انسانی- الهی باشد، از عبادات بسیار ارزشمند است. شما متوجه باشید که شغل شما شغل بسیار شریفی است و از آن طرف مسئولیتش هم زیاد است. مسئولیتش را خود شما می‏توانید جبران بکنید، به محبت کردن به مرضی‏. اینها احتیاج دارند به محبت، بیش از آنکه احتیاج به دوا دارند. یک مریضی که از خانه‏اش آمده است در بیمارستان، این مریض خودش را مثل اینکه یک غریب می‏داند. اگر این پرستارها با او با ملایمت، با رفتار انسانی، با محبت، مثل برادر و خواهر با او رفتار کنند، این حس غربت از او منفصل می‏شود و آرامش برایش حاصل می‏شود، و این آرامش روحی در بهبودی او کمک می‏کند؛ کمک طبیب است، کمک پرستار است.

شما متوجه باشید که این شغل را خدای نخواسته آلوده نکنید به جهات مادی، به جهات دنیایی، که هم کار کرده باشید و هم اجر الهی نبرده باشید. شما کاری بکنید که این شغل شما الهی باشد، برای خدا باشد. منافات ندارد اینکه برای خدا باشد لکن به شما هم مثلًا اجری بدهند. اینها منافات با هم ندارند. شما توجه داشته باشید به اینکه با این بیماران خوش رفتاری کنید. کمک کنید آنها را. دلجویی کنید از آنها. اینها افسرده هستند. باید دلجویی کنید. این شغل شما از آن شغلهای بسیار ارزنده است.

لکن ما می‏بینیم که اشخاص دیگری هم در این دنیا هستند که انتخاب می‏کنند یک شغلهای بدی را. مثلًا شما ‏ملاحظه کنید در کردستان، یک دسته‏ای از مردم هستند که اینها تابع اجانب هستند و به مملکت خودشان خیانت می‏کنند، و به افرادی که در محیط خودشان و از جنس خودشان هستند، خیانت می‏کنند و دسته‏بندی می‏کنند، برای اینکه مردم را ناراحت کنند. و دیدید که در این مدتی که گذشت بر اینها، چه جنایاتی کردند و چه غارتگریهایی از همانهایی که می‏گویند ما طرفدار آنها هستیم، ادعا می‏کنند که ما طرفداریم، طرفدار خلق هستیم، لکن می‏روند خرمنهای آنها را آتش می‏زنند، خانه‏های آنها را خراب می‏کنند. حالا هم که شکست خورده‏اند، از قراری که اطلاع می‏دهند، شروع کرده‏اند به اذیت و آزار مردم و غارتگری و کارهای رذالت دیگر. یکی هم شغل پاسداری را برای خودش انتخاب می‏کند. یکی هم شغل ژاندارمری را برای خودش انتخاب می‏کند. یکی هم شغل ارتش را انتخاب می‏کند. اینها اگر به وظایف خودشان عمل کنند، به وظایف انسانی خودشان عمل کنند، به اعتبار اینکه خدمتگزار اسلام هستند، خدمتگزار مملکت اسلامی هستند، حافظ کشور هستند، شغلشان یک عبادت است. و اگر خدای نخواسته کشته شدند، یک شهادت. اشخاصی که الآن در این کردستان کشته شده‏اند، و مع الأسف زیاد هم هستند، از سپاه پاسداران، از ژاندارمری، از لشکریها و آنها و از سایر مردم، این بسیار موجب تأسف من است که یک دسته‏ای این طور از انسانیت دور باشند که جمعیتی که، ارتشی که آمده است برای حفاظت آنها، برای حفاظت کشور آنها و پاسدارانی که آمده‏اند برای حفاظت شهر آنها، برای حفاظت مملکت آنها، آنها در عین حالی که در گفته‏هایشان می‏گویند که ما می‏خواهیم با ارتش همراه باشیم و برویم و سرحدات را حفظ کنیم، راه نمی‏دهند به این ارتش که برود سراغ سرحدات، که سرحدات در خطر هست. این چه جور جمعیتی هستند؟ چقدر انسان باید متأسف باشد از این مردم که این طور تربیت شده‏اند و این طور از انسانیت دور شدند، و یک حال سبعیت به خودشان گرفته‏اند که اصلًا نصیحت به آنها هیچ اثر ندارد. من از اول این بساطی که اینها درآوردند نصیحت کردم آنها را. سفارش کردم به ارتش، به سران ارتش سفارش کردم، به سران ژاندارمری که با مسالمت رفتار کنید با آنها. با خشونت رفتار نکنید. و عمده هم نظر این بود که خوب، اشخاص بیگناهی در این محیطها هست. لکن ژاندارمری و لشکری و پاسداران یک قدری که دست نگه داشتند آنها حمله کردند دائماً درصدد این هستند که گول بزنند طرف را. دائماً درصدد این هستند که در قراردادهایشان خیانت بکنند. دائماً درصدد این هستند که راه باز کنند برای اجانب. راه باز کنند برای امریکا یا برای شوروی. فرق ندارد. این چه جور جمعیتی هستند؟ من متأسفم از اینکه چرا باید انسان این قدر منحط باشد. این قدر بدطینت باشد که در کشور خودش، اهل مملکت خودش، اهل دین خودش را این طور در زحمت واقع کند و این طور خرابی بار بیاورد. و مملکت را بخواهد به باد بدهد. و به دست دشمنهای اسلام بسپارد، دشمنهای ایران بسپارد. من تأسفم از آنها از باب این است که چرا آدم نیستند. و تأسف دیگرم راجع به این کشتنهایی است که، این شهدایی است که در راه اسلام شهید شدند که عده‏شان خیلی زیاد است. در همین کردستان و در سایر مناطق عده‏شان هم خیلی زیاد هست. هر روز به ما اطلاع می‏دهند که در کجا کی را کشته‏اند، چند نفر، در کجا چند نفر. و این اسباب تأسف است از طرفی و اسباب مباهات است از طرف دیگر. این نهضت اسلامی برای این دسته این تحول را به بار آورده است که اشخاصی که اصلًا وارد در این کارهای جنگی نبوده‏اند یکدفعه متحول شده‏اند، و اشخاصی که جنگی شده‏اند، و اشخاصی که در راه اسلام فداکاری کرده‏اند و شهید داده‏اند. و من در عین حالی که بسیار متأسفم از این عزیزانی که از دست ما رفته است، و لیکن مباهات می‏کنم به این تحولی که از برای آنها پیدا شده، و آنها بحمد اللَّه به وظایف شرعی و دینی خودشان عمل کرده‏اند و جان خودشان را برای خدا فدا کرده ‏اند. و خدای تبارک و تعالی به آنها هر چه بخواهند در آن عالم می‏دهد برای اینکه، اینها هر چه داشته‏اند داده‏اند، و خدا هر چه بخواهند به آنها خواهد داد.

و من باز برمی‏گردم سراغ شما خواهران و عزیزان، که توجه داشته باشید در این محیطی که هستید رعایت احکام اسلام را بکنید. مملکت اسلامی است. جمهوری اسلامی است. باید در همه شئونش تحول حاصل بشود. همان ‏  طور که می‏بینم تحول روحی از برای شما حاصل شده است، همین طور باید در اعمال هم یک تحولی زیاد حاصل بشود. تخلف از موازین الهی نشود، و با رحمت و عطوفت با این کسانی که در زیر دست شماها، چه پزشکان و چه نِرسها و چه سایر قشرهایی که در آنجا خدمت می‏کنند.

خدمت شما یک خدمت بسیار با ارزشی است. خدمت مشکلی است. پرستاری، پزشکی، هر دو مشکل است و اما بسیار شریف است، در صورتی که به آن وظایفی که باید عمل بشود عمل بکنند. و من دعاگوی شما همه هستم. و آن قدری که از من می‏آید این است که برای مرضای شما دعا کنم، که کمک شما باشند. و برای شماها هم دعا کنم و برای پزشکان هم دعا کنم و برای همه اهالی کشور عزیزمان دعا کنم. خداوند همه شما را با سعادت و سلامت و رفاه قرار دهد.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته

 صحیفه امام، ج‏12، ص:  285-289

 

سخنرانی [در حضور مدیر عامل صدا و سیما (اهمیت رادیو- تلویزیون و وظایف آن)]

زمان: 23 اردیبهشت 1359/ 27 جمادی الثانی 1400

مکان: تهران، شمیران، دربند

موضوع: اهمیت رادیو و تلویزیون و وظایف آن‏

مخاطب: فراحی، تقی (مدیر عامل صدا و سیما)

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

اهمیت رادیو- تلویزیون‏

از اوّلی که رادیو و تلویزیون در اختیار جمهوری اسلامی واقع شد، راجع به آن نگرانی داشتم. برای اینکه این سازمانی است که اگر خوب باشد مملکت ما خوب می‏شود و اگر فاسد باشد، ممکن است که بسیار فساد ایجاد کند. از این جهت، تذکراتی باید به شما بدهم. یکی اینکه این دستگاه رادیو- تلویزیون که در خانه‏های حتی روستاها، در همه جا نفوذ دارد، اگر صد در صد اسلامی نشود، معنایش این است که اسلام در ایران پیاده نشده است. اگر بنا باشد رادیو- تلویزیون در خدمت دسته‏ای و یا گروهی که منحرف هستند و اعوجاج دارند قرار داده بشود، ممکن است که سرتاسر مملکت را به فساد بکشد. از این جهت شما موظفید؛ هم وظیفه شرعی و هم وظیفه قانونی دارید که دستگاه رادیو- تلویزیون را از گروههایی که منحرف هستند، و یا ارتباط با رژیم سابق داشته‏اند و در خدمت آنها بوده‏اند تصفیه کنید، و اشخاصی که فاسد هستند که موجب فساد می‏شوند را هم تصفیه کنید. شما باید اینها را با کمال قدرت بدون هیچ ملاحظه‏ای از رادیو و تلویزیون تصفیه کنید. و مهمتر از همه قضیه اخبار است که باید کاملًا دقت شود که اشخاص منحرف در آن راه نیابند. آخر جمهوری اسلامی فقط لفظش که نیست، باید واقعیت پیدا کند. الآن ما به هر کجا که سر می‏زنیم می‏بینیم که فسادهایی در آن هست. باز اسلام به صورتی درست پیاده نشده است. ولی چون این مهمتر از همه است پافشاری من نسبت به رادیو- تلویزیون بیشتر از چیزهای دیگر است. برای اینکه این فسادش موجب فساد ملت و جامعه می‏شود. برای اینکه چیزی که در اینجا گفته می‏شود،  سرتاسر ‏مملکت آن چیز پخش می‏شود، و انحراف در سطح مملکت و همچنین در خارج پیدا می‏شود از این جهت، این سازمان باید صد در صد به صورتی باشد که با نهضت و انقلاب اسلامی بسازد. نه اینکه ما بگوییم رادیو- تلویزیون اسلامی هست، ولی ببینیم یک حرفهایی در آن می‏زنند که به اسلام و به انقلاب اسلامی لطمه وارد می‏آورد. باید کاملًا توجه داشت که به هیچ وجه ما نباید مقلد شرق و غرب باشیم. زیرا تقلید از شرق و غرب با رادیو- تلویزیون اسلامی نمی‏سازد. باید کاملًا مراقبت کنید و خوف از گفته‏ها و نوشته‏های این روشنفکران غربزده ابداً نداشته باشید. این روشنفکران در فکر این هستند که مملکت را به خواست خودشان یک مملکت لوکس درست بکنند، و دیگر هر چه خرابی هم باشد مانعی ندارد. آنها دلشان می‏خواهد یک مملکت غربی درست بشود، و حال اینکه مردم اینجا همه جدیت کردند برای اینکه اسلام در ایران پیاده شود. نه فقط یک صورت اسلام، و وقتی سر به هر اداره‏اش می‏زنیم اسلام در کار نباشد. باید شدیداً با روشنفکران غربزده مبارزه کرد. از این جهت، شما مأموریت دارید با همکاری کارمندان مسلمان و متعهد و غیر منحرف این سازمان را تصفیه کنید، بدون اینکه خوفی از کسی و یا گروهی داشته باشید.باید توجه داشته باشید که در این سازمان مسلمانان متعهد حتی یک نفرشان نباید بیرون بروند، مگر تخلفاتی کنند، که این مسئله دیگری است و فرقی با دیگران ندارند. اما یکوقتی گفته نشود اینها مثلًا یک قدری ارتجاعی هستند. از این حرفهایی که شاه هم به مسلمانان مبارز و متعهد در آن دوره می‏زد. مسلمانان مبارز و متعهد باید آنجا باشند. و دیگرانی هم که تصفیه می‏شوند باید جایشان را افراد مسلمان مبارز غیر منحرف گذاشت.

ما بحمد اللَّه گویندگان و نویسندگان خوب داریم. ما همه چیز داریم. من غالباً فیلمهایی که خود ایرانیها درست ‏ می‏کنند به نظرم بهتر از دیگران است. مثلًا فیلم «گاو»  آموزنده بود. اما حالا این فیلمها باید حتماً از امریکا و یا از اروپا بیاید با یک بی‏بند و باری، تا روشنفکران غربزده شاد شوند. فیلمهایی که از خارج به ایران می‏آید اکثراً استعماری است. لذا فیلمهای خارجی استعماری را حذف کنید مگر صد در صد صحیح باشد. در هر صورت این به عهده شما و مسئولین آنجاست. بار دیگر تذکر می‏دهم که آنجا را از وابستگان رژیم سابق تصفیه کنید. البته مصاحبه اشکالی ندارد، و لو یک کمونیست بیاید و حرفش را بزند و در همان جا از شخص دیگری جواب گیرد، این مانعی ندارد. خلاصه رادیو- تلویزیون نباید در دست یک عده مفسده جو باشد. با کمال تأسف هنوز ریشه‏های رژیم سابق هستند. حالا یک قدری جلوی منافعشان گرفته شده. اخلال می‏کنند و می‏خواهند همان عیاشیها را بکنند، و رادیو- تلویزیون را برای خودشان دکان کنند. من صریحاً می‏گویم، ما نمی‏خواهیم نه غرب و نه شرق از ما تعریف کنند.

نمی‏خواهیم روشنفکران غربزده و قلمداران خود فروخته از ما تعریف بکنند. ما می‏خواهیم یک مسئله‏ای را که اسلام می‏فرماید عمل بکنیم و برای کشورمان خدمت بکنیم. نه یک دستگاهی درست بشود که همه‏اش خراب و فاسد باشد و بچه‏های ما را به فحشا بکشند، و افراد را بی‏تفاوت کنند، که اگر همه چیزشان را ببرند، اینها اصلًا ککشان نگزد و هیچ توجه به این مسائل نداشته باشند. ما می‏خواهیم ادارات را متحول کنیم.

همین طور که الحمد للَّه الآن همه مردم متحول شده‏اند. باید توجه به این مسائل داشت. من دعا می‏کنم. ان شاء اللَّه موفق باشید.من بارها گفته‏ام رادیو- تلویزیون باید کاملًا مستقل باشد، و باید استقلالش محفوظ باشد و هیچ کس در آن دخالت نکند. شما فقط در هر چه بیشتر اسلامی شدن آن کوشش کنید، تا مطابق با خواست مردم باشد. مردم خونشان را داده‏اند. نمی‏شود که مسلمانها خونشان را بدهند و بعد اشخاصی منحرف بیایند و نتیجه‏اش را ببرند. و مسأله این است که هیچ عقل و شرعی این را نمی‏گوید. مردم مسلمان ریختند در خیابانها، «اللَّه اکبر» گفتند، جانشان را فدا  کردند و گفتند ما جمهوری اسلامی می‏خواهیم، جمهوری اسلامی محتوایش این است که همه چیزش اسلامی باشد. یکی از مهمات، همین قضیه رادیو- تلویزیون است که از همه چیز اهمیتش بیشتر است. این دو دستگاه است که باید اسلامی بشود. استقلالش را حفظ کنید. کسی اگر آمد خواست یک چیزی را تحمیل کند، ابداً به آن اعتنا نکنید و با استقلال و با قدرت این دستگاه را راه بیاندازید.

مؤید باشید

صحیفه امام، ج‏12، ص: 290-293

                   

سخنرانی [در جمع شرکت کنندگان کنگره جهانی ائمه جمعه (محورهای دعوت اسلام)]

زمان: صبح 23 اردیبهشت 1363/ 11 شعبان 1404

مکان: تهران، حسینیه جماران‏

موضوع: محورهای دعوت اسلام‏

حضار: خامنه‏ای، سید علی (امام جمعه تهران و رئیس جمهور)- شرکت کنندگان دومین کنگره‏

جهانی (ائمه جمعه و جماعات ایران و کشورهای مختلف جهان)

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

توجه به سیره پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام‏

قبلًا باید تشکر کنم از آقایانی که از راه‏های دور برای این مقصد شریف به کشور خودشان، به کشور تحت ستم در طول تاریخ و به کشوری که برای پیشبرد مقاصد اسلامی متحمل رنج و شهادت شدند تشریف آوردند تشکر کنم. و خدای تبارک و تعالی توفیق همه را برای آرمانهای بزرگ اسلامی هر چه بیشتر عنایت بفرماید. در این اجتماعاتی که از آقایان محترم ائمه جمعه و جماعات کشورهای مختلف در ایران شده است مسائل لا بد تا حد وافی راجع به گرفتاریهای مسلمین و راههای علاجی که باید اتخاذ بشود، گفته شده است و دیگر جای گفتن نمانده است. من به یک نکته‏ای آقایان را توجه می‏دهم و آن سیره رسول اکرم و ائمه مسلمین است. رسول اکرم در آن وقتی که تنها بود و هیچ کس با او نبود، الّا یک نفر، دو نفر، در آن وقت با وحی الهی مردم را دعوت کرد؛ منتظر نشد که عدّه و عُدّه زیاد پیدا کند، منتظر نشد که جمعیتها همراه او باشند. از همان اول شروع به دعوت کرد، و شروع به دعوت مردم برای گرویدن به اسلام و برای پیدا کردن راه حق فرمود. آن وقت هم که به مدینه تشریف آوردند و تشکیل حکومت دادند، باز هم منتظر این نشدند که قدرت زیاد پیدا بکنند. باز هم دعوت خودشان را به طور گسترده تری بجا آوردند، و مردم را به وظایف شخصی و اجتماعی، سیاسی دعوت کردند. دعوتهای قرآن، هم در مکه مکرمه و هم در مدینه مشرفه دعوتهای شخصی بین فرد و خدای تبارک و تعالی نبود. می‏شود گفت که بی‏استثنا دعوتهای ‏ خدا حتی در آن چیزهایی که وظایف شخصی افراد است، روابط شخصی افراد است بین خود و خدا، از معنای اجتماعی و سیاسی برخوردار است. بعد از رسول خدا- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- ما ملاحظه می‏کنیم که در زمان‏هایی که ائمه مسلمین- علیهم السلام- در فشار سخت بنی امیه و بنی العباس بودند مطالب خودشان را آن طور که ممکن بود به مردم می‏رساندند، حتی در ادعیه آنها، شما اگر ادعیه امام سجاد و سایر ائمه را ملاحظه بفرمایید مشحون است از اینکه مردم را بسازند برای یک امر بالاتر از آن چیزی که مردم عادی تصور می‏کنند. دعوت به توحید، دعوت به تهذیب نفس، دعوت به اعراض از دنیا، دعوت به خلوت با خدای تبارک و تعالی، معنی‏اش این نبوده است که مردم توی خانه‏هایشان بنشینند و از مصالح مسلمین غفلت کنند و مشغول ذکر و دعا باشند. چنانچه خود آنها که ملاحظه می‏کنید، این طور نبودند. پیغمبر اکرم در عین حالی که وظایف شخصی خودش را بجا می‏آورد و خلوتها با خدای تبارک و تعالی داشت، تشکیل حکومت داد و به انحاء عالم برای دعوت آدم فرستاد و مردم را دعوت کرد به دیانت و دعوت کردند بعد به اجتماع. این طور نبود که بنای او این باشد که بنشیند توی خانه و ذکر بگوید. ذکر می‏گفت، لکن همان ذکر هم خودسازی بود. دعا می‏کرد، ولی همان دعا هم، هم خودسازی و هم مردمسازی بود و مردم را تجهیز می‏کرد برای مقاومت. تمام ادعیه‏ای که در لسان او و ائمه مسلمین واقع شده است، تمام این ادعیه، در عین حالی که دعوت به معنویات است، از راه دعوت معنویات، تمام مسائل مسلمین اصلاح می‏شود. مع الأسف اعوجاج واقع شد، یا واقع کردند- و شاید در صدر اسلام هم بنی العباس بیشتر این کار را کردند- اعوجاج واقع شد در مصالح اسلامی و در مطالب اسلامی این قرآن کریم که در بین ید مسلمین هست و از صدر اول تا حالا یک کلمه، یک حرف در او زیاد و کم نشده است، این قرآن را وقتی که به عین تدبیر مشاهده بکنید، می‏بینید که مسأله، مسئله این نیست که دعوت برای این بوده است که مردم توی خانه بنشینند و ذکر بگویند و با خدا خلوت کنند. او بوده است، لکن انحصار نبوده است مسأله، مسئله دعوت به اجتماع، دعوت به سیاست، دعوت به مملکت داری، و در عین حال که همه اینها عبادات است، عبادات جدای از سیاست و مصالح اجتماعی نبوده است. در اسلام تمام کارهایی که دعوت به آن شده است جنبه عبادی دارد. حتی در کارخانه‏ها کار کردن، در کشاورزی کشاورزی کردن و در مدارس تعلیم و تربیت کردن، همه‏شان مصالح اسلامی است و جنبه عبادی دارد ... [عمل‏] نکردند این طور، از صدر اسلام؛ مصالح اسلام را همان طوری که قرآن شریف فرموده است، پیاده کنند [نکردند]، چون می‏دیدند که با قدرتهای خودشان مخالف است. از آن اول آنچه را از قرآن که می‏دیدند با مصالح خودشان مخالف است، چون نمی‏توانستند از قرآن بردارند، تعبیر می‏کردند، کج معنا می‏کردند،- به- روحانیونی که وابسته به خودشان بود وادار می‏کردند که اینها را کج معنا کنند، منحرف کنند قرآن را از آن چیزی که هست. ولی بحمد اللَّه قرآن ماند بین مسلمین و نتوانستند قرآن را تحریف کنند و بردارند، اگر می‏توانستند، می‏کردند. لکن یکی از آنهایی که می‏خواست یک حرف را از قرآن بردارد، یک عربی شمشیر را کشید گفت:با این شمشیر ما جواب می‏دهیم. نگذاشتند قرآن شریف دست بخورد، و همان طوری که در زمان رسول اللَّه وارد شد الآن هم همان است، به غیر او نیست. بنا بر این ما یک همچو کتابی داریم که مصالح شخصی، مصالح اجتماعی، مصالح سیاسی، کشورداری و همه چیزها در آن هست. البته با آن تفسیرهایی که از اهل تفسیر وارد شده است و ما به رأی خودمان نمی‏توانیم قرآن را تأویل کنیم. ما باید انَّما یَعْرِفُ الْقُرآنُ مَنْ خُوطِبَ بِه «1» ما از طریق وحی و از طریق وابستگان به وحی قرآن را اخذ می‏کنیم و بحمد اللَّه از آن راه هم غنی هستیم. لکن انحرافاتی که از قدرتمندان در اول تا حالا واقع شده است و حالا ما مبتلای به آن هستیم، این انحرافاتی است که آقایان ملاحظه می‏کنند که بر خلاف قرآن مجید، دعوت به تفرقه، دعوت به جدایی، قرآن مجید می‏فرماید که: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً ‏ وَ لا تَفَرَّقُوا، آنها دعوت به تفرقه می‏کنند ما از امریکا و شوروی همچو توقعی نداریم که خلاف قرآن عمل نکند، آنها بنایشان بر این است که قرآن را بکوبند، آنها بنایشان بر این است که اسلام را بکوبند. آنها ایران را که می‏کوبند نه از باب اینکه ایران است، از باب اینکه اسلام را ایران خواسته است. مبلغین آنها و رادیوهای آنها و مطبوعات آنها که ایران را این طور مشوه دارند در بین دنیا می‏کنند، برای ایران نیست. ایران اگر یک قدم طرف امریکا برود با یک قدم طرف شوروی برود، همه مداح او خواهند شد، چون بر خلاف آنهاست، تمام رسانه‏های گروهی تقریباً بر ضد ایران، گاهی تصریح به اینکه اسلام در ایران خطرناک است، چنانچه می‏بینید که تصریح به این هم می‏کنند. و عمال آنها که نمی‏توانند تصریح به این معنا بکنند که اسلام مخالف است، ایران را می‏گویند مخالف اسلام است. شما آقایانی که از اطراف آمده‏اید، از اطراف دنیا آمده‏اید، علما هستید، باید متشبث به آن سیره‏ای بشوید که پیغمبر اکرم و ائمه اسلام بین ما گذاشته است، که حتی آن روزی که دستهایشان بسته بود و نمی‏توانستند یک کلمه بر خلاف سیاست دولت وقت بگویند، با ادعیه‏شان مردم را دعوت می‏کردند؛ دعا می‏کردند، با دعا مردم را دعوت می‏کردند و هر روزی که فرصت می‏کردند، در هر فرصتی دعوت را تصریحاً می‏کردند. ما باید به آنها تشبث پیدا بکنیم، به قرآن کریم تشبث پیدا بکنیم. قرآن کریم دعوت به وحدت می‏کند، دعوت به این می‏کند که مخالف با هم نباشید که فشل بشوید. و مع الأسف بعض از روحانیون وابسته به دولتهای اسلامی دعوت به فشل می‏کنند؛ می‏خواهند فشل ایجاد کنند. در یک مرکز اسلامی به اسلام نمی‏توانند حمله کنند، به ایران که می‏خواهد اسلام را پیاده کند حمله می‏کنند. آن قاضی‏ای که در حجاز یا در مصر یا در سایر جاها بر خلاف قرآن کریم دعوت می‏کند. لکن نه به طوری که صریح باشد، ضمناً بر خلاف قرآن کریم دارد دعوت می‏کند و مسلمین را از هم جدا می‏کند، آن قاضی، قاضی جور است و شما باید آنها  را سر جای خودشان بنشانید. شما که بر می‏گردید به ممالک خودتان، در خطبه‏های نماز جمعه، در ادعیه‏ای که می‏خوانید، خطبه‏های شما همان طور که در صدر اسلام، خطبه‏ها یک جنبه سیاسی داشته است، نماز جمعه یک اجتماع سیاسی است. نماز جمعه یک عبادت سر تا پا سیاسی است، و مع الأسف در جاهایی انسان می‏بیند که در نماز جمعه ابداً مربوط به چیزهایی که ملت‏ها به آن احتیاج دارند، چیزهایی که مسلمین، اجتماع مسلمین بر آن احتیاج دارند، خبری نیست. نماز جمعه‏ها را همان طوری که در صدر اسلام، مساجد، محافل و نمازها جنبه سیاسی داشته است، از مسجد راه می‏انداختند لشکر را به جنگی که باید بکنند و به آنجایی که باید بفرستند. از مسجد مسائل سیاسی طرح‏ریزی می‏شد- از مسجد- مسجد محل این بود که مسائل سیاسی در آن طرح بشود.مع الأسف مساجد را ما کاری کردیم که بکلی از مصالح مسلمین دور باشد، و با دست ما آن طرحهایی که برای ما ریخته بودند با دست خود ما پیاده شد، و ما دیدیم- آنچه که- مسلمین دیدند آنچه که باید ببینند. و امروز باید بیدار بشوند مسلمین. می‏توانند، بصراحت- وقتی که می‏بینند حکومتشان بر خلاف اسلام عمل می‏کند- بگویند، [و اگر] نمی‏توانند، با دعا، با خطبه؛ و به طور کلی با ظالمین، به طور کلی با متجاوزین، با مخالفین اسلام معارضه کنند. خطبه‏ها را نگذارند یک چند تا دعا باشد و یک چند تا ذکر باشد و این چیزها، همان طوری که تا حالا بوده است، خطبه‏ها را محتوایش را قوی کنید.

تعهد به اسلام و همراهی مردم، سرمنشأ قدشما قوی هستید، مردم همراه شما هستند، مردم همراه حکومتهای جور نیستند، مردم همراه با علما هستند. شما قوی هستید. شما هر کدام در محل خودتان همان قدرتی دارید که روحانیان ایران در اینجا دارند. آنها عمل کردند در مقابل یک قدرتی که در منطقه نظیر نداشت، در مقابل یک قدرتی که هیچ یک از قدرتهای منطقه شبیه به او نبودند. همین مردم کوچه و بازار ما و همین کشاورزان و کارگران ما به واسطه تعلیمات اسلامی که علمای اسلام به آنها داده بودند و دادند بیدار شدند، و هجمه کردند بر یک همچوقدرتی و او را شکستند و او را بیرون کردند. شما هم می‏توانید. ننشینید که برای شما حکومتهایتان کار کنند، آنها برای خودشان کار می‏کنند. شما اسلام را باید تقویت بکنید. شما باید در کشورهای خودتان، در خطبه‏های نماز جمعه خودتان، که برای همین مقصد نماز جمعه بپا شده است، در ادعیه خودتان، در زیارات خودتان، در هر چه رفت و آمد دارید مصالح اسلامی را طرح بکنید، مصالح اجتماعی مردم را طرح بکنید. مسائل خصوصی نگویید، مسائل اجتماعی را بگویید. بگذارید اگر شما این را گفتید نمازتان را تعطیل کنند، مردم عکس العمل نشان می‏دهند. اگر دولتی به واسطه خطبه‏های نماز جمعه، نماز جمعه شما را تعطیل کند، با عکس العمل مردم مواجه می‏شود و همانی است که ما می‏خواهیم. منتظر نشوید که یک لشکری پیدا بکنید- نمی‏دانم- یک اسلحه‏ای پیدا بکنید، جنگ نمی‏خواهید بکنید، شما مصالح مسلمین را می‏خواهید بگویید. شما انتظار نکشید که اول قدرت پیدا بکنید بعد بگویید، شما بگویید تا قدرت پیدا بکنید. ایران همین کار را کرد، ایران گفت تا قدرت پیدا کرد، نه اینکه نشست تا قدرت پیدا بکند، اگر نشسته بود تا ابد هم نمی‏شد. در مقابل آن قدرتی که محمد رضا داشت و آن پشتیبانی‏ای که همه از او می‏کردند علمای ایران ننشستند تا اینکه اول اجتماع پیدا کنند، بعد قیام کنند.

علمای اسلام اول دعوت کردند مردم را و در هر فرصتی نترسیدند و در منبر و پایین و مسجد مردم را دعوت کردند تا قدرت پیدا کردند، شما هم همین کار را بکنید. می‏توانید.اگر خیال کنید نمی‏توانید، بدانید که نخواهید توانست. به خودتان تزریق کنید که می‏توانید، و بدانید که خواهید توانست. هر عملی اولش فکر است. هر کاری اولش تفکر و تأمل در اطراف کار است. اگر مادر روحمان ضعف باشد نمی‏توانیم کاری بکنیم، روح را قوی کنید، قلب خودتان را قوی کنید، به خدا منقطع بشوید. این همه ادعیه‏ای که وارد شده است و همه را دعوت کرده است به اینکه اتکال به خدا بکنید، برای اینکه او مرکز قدرت است. این همه دعوت شده است که به کس دیگری غیر خدا متشبث نشوید، برای اینکه به شما تزریق کنند قوت را، که شما یک پشتوانه عظیم دارید و او خداست. کسی که خدا را دارد، از چه باید بترسد؟ شمایی که برای خدا بخواهید کار بکنید از چه قدرتی می‏ترسید؟ می‏ترسید که شهید بشوید؟ شهادت ترس دارد؟ می‏ترسید حبس بشوید؟‏حبس در راه خدا ترس دارد؟ می‏ترسید شکنجه بشوید؟ شکنجه در راه خدا اشکال دارد؟ ایران در راه خدا همه چیز دید، مع ذلک دست برنداشت. و این روحانیون بودند که مردم را بسیج کردند و مردم متحول شدند، و امروز از آن بچه کوچولویی که تازه زبان باز کرده است تا آن پیرمردی که چند جوان از دستش رفته، یکصدا بر ضد قدرتهای بزرگ صحبت می‏کنند و قیام کردند. نتوانید، نگویید. هیچ وقت فکر نکنید که نمی‏توانید؛ همیشه فکر کنید که می‏توانید، همیشه فکر کنید که خدا با شماست، همیشه فکر کنید که اسلام شرف شماست و این اسلام باید به دست شما تقویت بشود.اگر سست بیایید، قدرتهای بزرگ اسلام را می‏خواهند از بین ببرند، برای اینکه در ایران فهمیدند که اگر اسلام در منطقه بیاید، آنها راهی ندارند. ولی مع الأسف بعض علمای منطقه نفهمیدند و حکام منطقه هم که نخواهند فهمید. دائماً دعوت به این می‏کنند که چه خطر بزرگی است ایران! ایران اگر قدرت پیدا کند خطر بزرگی است! بله خطر بزرگ است، اما برای امریکا و شوروی، نه برای مسلمین، برای مسلمین رحمت است. شما ملاحظه می‏کنید الآن آن طوری که در خارج به شما گفته بودند، در رسانه‏های گروهی همه جا و در مطبوعاتشان گفته بودند که ایران امنیت اصلش نیست، توی خیابانها مردم را می‏کشند، بچه‏های کوچک را می‏کشند، توی خیابانها، زنهای آبستن را می‏کشند، شما آمدید اینجا حبسها را دیدید. اگر در جبهه‏ها رفتید، و جبهه‏ها را هم لا بد دیدید، دیدید که جبهه‏های ما مسجد است- الآن- جبهه‏های ما از مسجد بیشتر الآن ذکر خدا گفته می‏شود. جنگ با مثل صدام یک عبادت الهی است. شما اوضاع ایران را به خارج بگویید؛ دعوت کنید مردم را به اینکه نظیر ایران قیام کنند، بگویید ایران چه وضعی است. آنها می‏گویند که در حبسها شکنجه‏های قرون وسطایی، نمی‏دانم چه، خوب، البته امریکا باید این را بگوید. امریکایی که دنیا را دارد شکنجه می‏کند، امریکایی که به همان شکنجه‏های بدتر از قرون وسطایی دارد دنیا را از بین می‏برد، و همین طور شوروی، آن وقت می‏گویند که در ایران حد الهی جاری می‏کنند، کارهای قرون ‏  وسطایی می‏کنند. اینها اسلام را قرون وسطایی می‏دانند. مسلمین باید بیدار بشوند، بدانند که اینها چه دارند می‏کنند و می‏خواهند چه بکنند. تکلیف است برای مسلمین که حفظ کنند اسلام را، و ننشینند تا دیگران برایشان حفظ کنند، دیگران حفظ نمی‏کنند.

ابرقدرتها بر ضد اسلام الآن کمر بسته‏اند و قدرتهای پوشالی دیگری هم همین طور. اینکه دولت مصر دعوت می‏کند اعراب را به اینکه مجتمع بشوید و بر خلاف ایران، ایران را مقصودش هست؟ ایران خطر است؟ ایران برای آنها خطر است یا اسلام؟ اینکه دعوت می‏کند اعراب را که مجتمع بشوید یعنی دعوت می‏کند که همه اجتماع کنید بر خلاف اسلام. برای اینکه اسلام را آنها بر ضد منافع خودشان می‏دانند.آقایان ائمه جمعه، آقایان ائمه جماعات، علمای اسلام در سرتاسر عالم، توجه کنید که امروز همه قدرتها بر ضد اسلام قیام کرده‏اند، نه بر ضد ایران! توجه کنید که تکلیف همه ما زیاد است در این زمان. اگر فرصت پیدا بکنند و شما توجهتان کم بشود اسلام را امروز ریشه کن خواهند کرد. امروز غیر از دیروز است. دیروز نفهمیده بودند قدرت اسلام را، امروز فهمیدند که در یک جای کوچکی مثل کشور ایران وقتی که صدای اسلام بلند شد، حتی در امریکا هم این صدا بلند شد، این را فهمیده‏اند. امروز منافعشان هم در خطر است، ما شکی نداریم. برای اینکه آنها می‏خواهند بیایند خلیج فارس را هم بگیرند، نفتهای همه را ببرند، اسلام مانع از این است. امریکا می‏خواهد قدرتش را بر همه دنیا تحمیل کند. از آن ور هم شوروی. خدا می‏داند که اگر مقابل امریکا شوروی نبود به سر دنیا چه می‏آورد. و اگر مقابل شوروی امریکا نبود به سر دنیا چه می‏آوردند! اینهایی که حالا هی صحبت می‏کنند از حقوق بشر، و صحبت می‏کنند از صلح و صفا و اینها، که می‏دانید، همه شما می‏دانید، خودشان هم می‏دانند که دروغ می‏گویند، اینها برای این است که جلب توجه مردم را به خیال خودشان به طرف خودشان بکنند در مقابل شوروی، آن هم در مقابل امریکا. و الّا نه آنها مصالح مردم را می‏خواهند، نه آنها مصالح مردم را، همه مصالح خودشان را می‏خواهند.آن که مصالح مردم را می‏خواهد، آن اسلام است. آن که خط بطلان کشیده‏  است بر اختلاف نژادی، آن اسلام است. آن که ما بین هیچ نژادی فرق نمی‏گذارد و همه را می‏گوید که باید تقوا داشته باشید و آن چیزی که میزان است تقواست، نه رنگ است و نه نژاد است و نه کشور است و نه هیچ چیز، آن اسلام است، و اینها می‏خواهند این نباشد. اینها می‏خواهند که نژادهای دیگر را زیر بار خودشان ببرند و اسلام مخالف است. آنها می‏خواهند که مصالح اسلام را، مصالح مسلمین را خودشان تشخیص بدهند و عمل کنند یعنی مصالح خودشان را، اسلام مخالفش است. البته ما بصراحت می‏گوییم که ایران و اسلام مخالف است با مصالح امریکا و شوروی، آن مصالحی که خیال می‏کنند که ایران هم باید تبع او بشود. ما استقلال خودمان را حفظ می‏کنیم، آزادی خودمان را حفظ می‏کنیم، و ما امیدواریم که پرتو این استقلال و آزادی به همه دنیا بیفتد و مستضعفین جهان از زیر بار مستکبرین بیرون بروند، و این یک چیزی است که به عهده علمای اسلام است.

من از خدای تبارک و تعالی سعادت و سلامت برای همه مسلمین جهان مسألت می‏کنم و حتی سعادت مستضعفین، و لو اینکه از اسلام نیستند، آن هم خارج شدنشان از زیر بار مستکبرین را از خدای تبارک و تعالی مسألت می‏کنم. و امیدوارم که خدای تبارک و تعالی شما علمای اسلام را تأیید کند که به مصالح اسلامی فکر کنید و از کسی نترسید از غیر خدای تبارک و تعالی، و کسی را ذوقدرت ندانید. همه قدرت از اوست و همه چیز از اوست و ما هیچ و همه هیچ هستیم.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته

صحیفه امام، ج‏18، ص: 429 -421

    

                       

. انتهای پیام /*