کد مطلب: 2995 | تاریخ مطلب: 15/12/1398
  • تلگرام
  • Google+
  • Cloob
  • نسخه چاپی

وقایع و بیانات و رخدادهای حیات پر برکت حضرت امام خمینی (س) 15 اسفند ماه

وقایع و  بیانات و رخدادهای حیات پر برکت حضرت امام خمینی (س)  15 اسفند ماه

 سخنرانی [در جمع پرسنل هنگ منظریه قم (توطئه های امریکا)]15 اسفند 57

حکم [ضبط اموال هژبر یزدانی به آقای علی حاج طرخانی ]15 اسفند 57

سخنرانی [در جمع روحانیون (وظایف روحانیت- رفراندم- غربزدگی)]15 اسفند 57

حکم [به آقای سید محمد خوئینی ها (واگذاری حفاظت گروگانها به شورای انقلاب)]15 اسفند 58

پیام [به ملت ایران به مناسبت رحلت آقای مرتضی حائری یزدی ]15 اسفند 64

                    

سخنرانی [در جمع پرسنل هنگ منظریه قم (توطئه های امریکا)]

زمان: 15 اسفند 1357/ 7 ربیع الثانی 1399

مکان: قم، مدرسه فیضیه

موضوع: نقش امریکا در جدا کردن ارتش از ملت

حضار: پرسنل هنگ و گردان مستقر در منظریه قم

 [بسم اللَّه الرحمن الرحیم ]

خواست امریکا تصرف مملکت ایران

 [امریکایی ها] ارتشی را در نظر ملت همچو کرده بودند که گویی یک جنایتکار و یک آدمْ آزار و از این چیزهاست؛ که اگر به آنها بگویند: ملت را باید چه بکنند؛ می کنند. به این جهت اقشار را هم از اینها جدا کردند، و منافعشان به همین بود. امریکایی ها می خواستند این مملکت تسلیم آنها باشد، ذخایر ما را ببرند؛ همه چیز ما را وابسته به خود بکنند؛ ایران را یک بازاری برای خودشان قرار بدهند، همه چیز ما را ببرند؛ و چاره نداشتند جز اینکه اقشار را از هم جدا کنند؛ بین ارتش و ژاندارمری، ژاندارمری و شهربانی، شهربانی و مردم، مردم با هم، احزاب با هم [اختلاف بیندازند]؛ همه را از هم جدا و متفرق [کنند]؛ اگر صد میلیون، یک نفر یک نفر باشد، هیچ کاری از آنها نمی آید.

تا قبل از این مدت، خارجیها به طور علمی- ذهنی این معنا را داشتند که اگر ملت با هم بشوند، چه خواهد شد و کوشش کردند که نگذارند. حالا که احساس کردند و عیناً دیدند که اجتماع یک ملت با هم، همه توطئه ها را از بین می برد؛ هیچ قدرتی با ملت نمی تواند مقابله کند. ملت هیچ نداشت؛ آنها همه چیز داشتند. صدای ملت که درآمد؛ ارتش، ژاندارمری، پاسبان، سرباز، همه جمع شدند دور ملت؛ الّا یک دسته که خوب زیاد خورده بودند. الآن اینها این احساس را کرده اند که این اجتماع- اجتماع همه قوا با هم و همه هم برای اسلام، برای خدا- یک قدرتی است الهی، که هیچ کس نمی تواند آن را بشکند و الآن این خطر را احساس کرده اند که آنها تا آخر دیگر دستشان بریده است. خوب، چه بکنند؟ یک کاری بکنند که اینها را از هم جدا کنند، متفرق کنند؛ الآن افتاده اند دور که همین کار را انجام بدهند. مأموریت دارند که همین کار را انجام بدهند، و شماها را از ما و ما را از شما، همه را از هم، متفرق کنند؛ باز برسند به مقصد خودشان. باید همه مان بیدار باشیم؛ همه با هوشیاری و بیداری توجه بکنیم که این نقشه ای که اینها دارند، نقش بر آب کنیم؛ نگذارید ان شاء اللَّه این نقشه ای که دارند که می خواهند عملی کنند و نگذارند مملکت یک آرامشی پیدا بکند؛ از آن طرف تفرقه بیندازند، از آن طرف با تبلیغات خودشان بروند بین کارگرها یکجور تبلیغ کنند، بروند بین کشاورزها یکجور تبلیغ کنند، بروند بین مدرسه ها یکجور تبلیغ کنند، بین افراد شما یکجور تبلیغ کنند، باید همه با هم هوشیار باشید و توجه داشته باشید به اینکه نگذارید این مسأله یکوقت تحقق پیدا کند که اختلافات باشد؛ یا مثلًا فرض کنید که اینها تبلیغاتشان تأثیر بکند؛ خنثی کنید تبلیغات آنها را؛ همه با هم باید دست به هم بدهیم که این مملکتی که آشفته است و همه چیزش را از دست داده، از سر ساخته بشود و همه برای کشور و همه برای اسلام، همه پاسدار، همه ارتش اسلام باشید. ما و شما با هم، همه ان شاء اللَّه همه با هم به پیش برویم و این نهضت را به آخر برسانیم.

اسلام احکامش [باید] در خارج بیاید تا مردم عالَم بفهمند که اسلامی چی است؛ نگذاشتند اسلام را بفهمند؛ جوانهای ما را اغفال کردند نگذاشتند بفهمند که اسلام چیست؛ چه احکامی دارد؛ خداوند چه احکامی برای ما آورده است؛ برای چه آورده است؛ نگذاشتند این را [بفهمند]؛ اگر مهلت بدهند، بگذارند که این احکام یکی یکی پیاده بشود، مسائل سیاسی اش، مسائل اقتصادی اش، سایر مسائلش پیاده بشود، آن وقت می فهمند که نه دمکراسیهای پوچ آنها در مقابل دمکراسی حقیقی اسلام چیزی است و نه آن حقوق بشردانها، آن بشر دوستی آنها با آنکه در اسلام است، طرف مقایسه است.

ملاحظه می کنید این کسانی که از حقوق بشر دم می زنند در خارج، این گروههایی که آن بزرگها درست کردند برای اغفال، در طول این مدت که این ملت ما این طور کشته داد، این طور چه شد، یک کلمه نگفتند. حالا یک چند نفر از اشخاصی که به تصدیق همه، اینها خائن بودند؛ حالا که یک چند نفر از اینها را به واسطه خیانتی که کردند و همه ملت، همه اقشار قبول دارند که اینها خائن هستند، اینها را دارند به جزای خودشان می رسانند، این حقوق بشریها دادشان بلند شده است؛ تلگرافات می آید به اینکه «نه، نکنید دیگر!» خوب، مگر اینهایی که کشته شدند بشر نبودند؟ مگر اینها حق نداشتند؟ حقوق بشر اقتضا می کند که اگر یک نفر یک کسی را کشت در ازایش [او را] بکشند؛ یک کسی که ده سال- بیست سال، هم کشته است، هم وادار کرده به کشتن؛ این را حالا اگر بکشند، حقوق بشریها صدایشان درآمده؛ علی  ایّ حالٍ ما همه با هم برادریم و دست بیعت به هم دادیم.

همه با هم برویم تا آن آخری که باید برویم؛ که این نهضت را ان شاء اللَّه به ثمر برسانیم، و مملکت برای خودتان باشد؛ نه یک آقا بالاسری باشد که بخواهد به شما تحمیل بشود، نه یکی که بخواهد به ما تحمیل بشود، نه از خارج بتوانند به ما یک تعدی بکنند؛ مستقل، آزاد، قوی، قدرتمند [باشیم ]؛ ان شاء اللَّه همه تان موفق باشید.

 [یکی از حضار: ما همه یکی هستیم و راهمان مشخص؛ ما سربازها از اول که این لباس را پوشیده ایم برای فداکاری و برای جانبازی و برای مردم بوده؛ و امام بودند که ما را هدایت کردند و ما از برادرانمان جدا نیستیم. این برادر سرباز از اول گفته است: من فدایی مردم هستم، برای این مردم و مرزهایم فداکاری می کنم ]

ان شاء اللَّه که همه مان خدمتگزار باشیم به کشورمان، به اسلاممان و همه مان با هم، پیش برویم تا بتوانیم این مملکت را اداره بکنیم؛ شما جهات نظامی اش را، سرحدی اش را؛ دیگران داخلش را؛ همه با هم، این مملکت را یک مملکت مستقل کنیم؛ ان شاء اللَّه خداوند همه تان را حفظ کند.

من راجع به قوای انتظامیه مطلقاً، چه ژاندارمری، چه شهربانی و چه ارتش، نسبت به این اشخاصی که در خدمت اسلام هستند [درباره ] این افراد، سفارش کرده ام و باز هم ان شاء اللَّه سفارش می کنم.

صحیفه امام، ج 6، ص: 318-321

 

حکم [ضبط اموال هژبر یزدانی به آقای علی حاج طرخانی ]

زمان: 15 اسفند 1357/ 7 ربیع الثانی 1399

مکان: قم

موضوع: اموال هژبر یزدانی

مخاطب: حاج طرخانی، علی

بسمه تعالی

7 ع 2 99

جناب آقای حاج علی حاج طرخانی- ایّده اللَّه تعالی

جنابعالی به اتفاق آقایان حاج اسد اللَّه عسکر اولادی و حاج حبیب اللَّه شفیق مأموریت دارید که آنچه از دارایی و مستغلات و زمینهای کشاورزی و تأسیسات دامداری به نام هژبر یزدانی «1» می باشد، همه را در اختیار گرفته و حفاظت کنید و آنچه را ممکن است فروخته و به صورت نقد درآورید و در حسابی به نام سه نفری واریز نموده تا بعداً در مورد آن تصمیمی اتخاذ شود.

روح اللَّه الموسوی الخمینی

 صحیفه امام، ج 6، ص: 322

 

سخنرانی [در جمع روحانیون (وظایف روحانیت- رفراندم- غربزدگی)]

زمان: 11 صبح 15 اسفند 1357/ 7 ربیع الثانی 1399

مکان: قم، مدرسه فیضیه

موضوع: مسئولیتهای روحانیت در شرایط مختلف- مسئله رفراندم- بلای غربزدگی و خودباختگی

حضار: علما و روحانیون حوزه علمیه قم

اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

انگیزه هجرت از نجف به پاریس

من با اینکه نه حالم مقتضی است و نه وقتم، مع ذلک چون شما آقایان که ان شاء اللَّه بعدها به مقام رهبری اسلام و هدایت مسلمین نایل می شوید، حالا که چشمم به این وجوه کریمه افتاد، یک تنبهی لازم است عرض بکنم و آن اینکه در عین حال که همه آمال ما این است که احکام اسلام به آن طوری که هست در بین مسلمین پیاده بشود و اسلام به آن طوری که هست معرفی بشود و فقه اسلام تدریس بشود، تعلم بشود، حفظ بشود، که با حفظ احکام اسلام، اسلام محفوظ است و حفظ احکام اسلام بسته به وجود طبقه روحانیون سلام اللَّه علیهم [است ] در عین حال که مطلب این است، یک نکته ای است حالا، [و] آن نکته در نجف که من بودم، من هم یک طلبه ای بودم و به اندازه خودم مشغول بودم، برای آن نکته من دست برداشتم از درس و بحث و مطالعه و زیارت امام- علیه السلام- و حرکت کردم؛ نه حرکت برای پاریس بلکه حرکت برای کویت، و از کویت به سوریه بنا داشتم لکن قضایا طوری شد که خدا خواست و رفتم به پاریس. و در آنجا البته بهتر شد؛ یعنی اگر در لبنان بودیم یا در سوریه بودیم، حالا باز آنجا بودیم و شما هم اینجا و شاه هم آنجا. لکن این سفر یک سفر با برکتی بود. در عین حالی که در یک مملکت غیر مُسْلم بود. آن نکته این بود که فقه و درس و بحث برای حفظ اسلام است.

آن روزی که اسلام محتاج به این است که فقها هم در میدان بروند، باید بروند. آن روزی که اسلام محتاج به این است که حوزه ها تعطیل بشود و مشغول به یک کاری بشوند، برای حفظ بیضه اسلام باید درسها تعطیل بشود. و امروز آن روزی است که بسیار حساس است برای اسلام و مسلمین و ملت ما، که شاید حساستر از این موقع نباشد. و آن این است که سرنوشت مملکت اسلام باید تعیین بشود.

حالا که رژیم سلطنتی رفته و از بین رفته است- و قاعده هم این بود که از اول وجود پیدا نکند- حالا برای اینکه ما طرز حکومت را تعیین کنیم، محتاج به یک فعالیتهایی است. البته در نظر من- شخص من- این است که احتیاج به رفراندم هم نیست؛ برای اینکه مردم آرای خودشان را در ایران اعلام کردند؛ با فریادها، با دادها اعلام کردند لکن برای اینکه یک اشکالی [پیش نیاید] مثلًا، اگر یک دولتی اشکالی داشته باشد در اینکه خوب این ثبت نشده است این رفراندم، تقاضا نشده است و باید تقاضا بشود ثبت بشود، شمارش بشود آرا- برای این، بنا بر این است که یک رفراندمی بشود. و چون این رفراندم یک رفراندم اساسی است که مقدرات مملکت ما را تعیین می کند و ما اگر بخواهیم یک حکومت اسلامی، یک جمهوری اسلامی در ایران برقرار کنیم با این رفراندم باید بشود.

از این جهت لازم است که آقایان، اینهایی که قدرت بر این معنا دارند که تشریف ببرند در بلاد و در محالّی که آشنا هستند یا غیر آشنا، و مسائل را برای آنها بگویند و آنها را روشن کنند و دعوت کنند به اینکه رأی بدهید به جمهوری اسلامی- این هم با همین کلمه: نه یک حرف زیادتر و نه یک حرف کمتر- برای اینکه الآن شیاطین افتاده اند دنبال اینکه «جمهوریِ» محض، همین جمهوری باشد، «جمهوری دمکراتیک» باشد و از این حرفها، برای اینکه آقایان تشریف ببرند و رفع ابهام بکنند، این خوب است. که به همان طوری که مدرسین محترمِ اینجا بنا دارند که یک مثلًا هیأتهایی را به اطراف یا اشخاصی  را به اطراف بفرستند برای روشن کردن مردم، این لازم است که عمل بشود. و غصه نخورید که درستان تعطیل می شود! ان شاء اللَّه مجال درس خواندن [دارید]- الحمد للَّه جوان هستید و مجال درس خواندنتان هست. من هم یک طلبه بودم که وقتی دیدم وضع این طوری است درسم را رها کردم و رفتم، و حالا هم آمدم پیش شما. الآن هم تعطیل هست. نه مطالعه دارم نه درس دارم. مشغول همین خدمت به شما آقایان هستم.

در هر صورت این نکته بود که از اینکه حالا مثلًا دو ماهی، چهار ماهی درس تعطیل بشود، از این نگرانی نداشته باشید. برای اینکه یکوقت انسان درس را تعطیل می کند برای اینکه برود تَعیُّش «1» بکند، برای اینکه برود تنبلی بکند؛ یکوقت درس را تعطیل می کند برای خدا. همان طور که درس خواندن برای خدا ثواب و اجر دارد و ارزنده است پیش خدای تبارک و تعالی، گاهی وقتها هم تعطیل درس و اشتغال به یک مطلب مهمی- بلکه مهمتر از درس- این هم ارزنده است پیش خدا. الآن تعطیل شما و رفتن در اطراف و دهات دوردست، شهرها، دهات دوردست، مقصد، مقصدِ الهی است. فرق نگذارید بین اینکه در یک شهرستانی بروید و با یک جمعیت انبوهی مواجه باشید، یا در یک دهی بروید و با یک جمعیت کمی. وقتی بنا شد مقصد الهی باشد، ما بین این و آن فرق نگذارید بلکه گاهی آن اولی  است. در شهرستانها- خوب- اقشار زیاد هستند، آمال زیاد است، شاید هوای نفس در آنجا زیادتر باشد اما در قرا و قصبات و دهات دورافتاده این مسائل کمتر است: هم افراد کم می روند هم جمعیتهای آنجا کم است، هم آنها از فقرا و- عرض می کنم- مستمندان هستند؛ طمع بین آنها کمتر است. از این جهت جنبه الهی آنجا بیشتر است. این طور نباشد که همه مجتمع بشوند در شهرهای بزرگ. متفرق بشوند در شهرها و قصبات و دهات و- عرض کنم- قرا و همه جا، و همه را آگاه کنند که رفراندم که شد، همه بگویند جمهوری اسلامی می خواهیم؛ همین آرایشان را که می دهند ... رأی  بدهند به جمهوری اسلامی. و هیچ زیر بار کلمه زاید و ناقص نروند. هر چند ممکن است کمونیستها بروند در اطراف و ترویج کنند و ... و لو اینکه آنها هم به واسطه شکستی که خورده اند اعلام کردند که ما هم جمهوری اسلامی می خواهیم! خوب هم کردند؛ یعنی عقل هم کرده اند، تدبیر هم کرده اند؛ برای اینکه اگر این را نگفته بودند، آن وقت عددشان معلوم می شد که چند نفرند! حالا برای اینکه نفهمند مردم چند نفر هستند و خیال کنند که خوب همه ایران که به جمهوری اسلامی رأی دادند، همه اینها هم کمونیست هستند به ما رأی دادند!.

در هر صورت همین کلمه «جمهوری اسلامی». من هم رأیم همین است. رأیم را هم ان شاء اللَّه در صندوق می اندازم؛ رأی من هم مثل رأی شماها «جمهوری اسلامی» است و اگر این را ان شاء اللَّه تعقیب کنید- و امید است نصرت پیدا کنید و نصرت پیدا می کنید ان شاء اللَّه- خداوند با شماست. خدای تبارک و تعالی نظرش با شماست. دلیل این که نظرش با شماست این پیروزی است که پیدا کردیم. ما در عین حالی که هیچ بودیم یعنی هیچ نداشتیم دیگر- این تفنگها که حالا می بینید بعد از پیروزی است، قبل از اینکه تفنگی در کار نبود- چیزی نداشتیم ما؛ ما بودیم و یک آه و ناله و یک فریاد و یک مشتِ گره شده. و خدا خواست که این ناله و فریاد مردم را و این مشت خالی را غلبه بدهد بر همه قدرتهای بزرگ به مثل قدرتی که اینها داشتند و همه اسباب و آلات را داشتند؛ مع ذلک خداوند خواست که در بین خودشان «1» تفرقه افتاد، خودشان متصل شدند. یعنی دیدند که ما خیرِ آنها را می خواهیم؛ برای اینکه روحانیت خیر آنها را می خواهد. ارتشیها هم این را فهمیدند متصل شدند؛ نیروی هوایی متصل شدند- عرض می کنم که- همه اقشار متصل شدند به ما. و این موجب پیروزی شد و این اسبابی بود که خدای تبارک و تعالی فراهم کرد.

ان شاء اللَّه پیروز خواهید شد و ان شاء اللَّه بتدریج، یک حکومت عدل اسلامی [برقرار خواهد شد] که مردم و عالَم بفهمد معنای اسلام چه است و معنای حکومت چه است. آیا حکومت این بوده است که تا حالا بوده است؟ که حالا که حاکم جائر رفته است، حالا می فهمیم که چه گنجینه ها برده است در بانکها، چه چیزها اینها به سرقت بردند و در بانکها سپردند. این مال ملت را غارت کردند و فرار کردند. این حکومتْ حکومت است یا آن حکومت که وقتی که می خواهد غذا بخورد، یک نان خشکی با نمک؟ شبی که صبح آن شب مولا امیر المؤمنین [به ] شهادت می رسد، وقتی که به حسب نقل برایشان غذا می آورند می بیند که شیر آورده و نمک آورده [است ] و نان، نانی که او می خورده نه نان سنگکی که شما می خورید؛ آن نانی که او می خورد، می فرماید- به طوری که نقل شده است- که چه وقت دیدی که من دو تا خورش داشته باشم که حالا آوردی؟! رفت نمک را بردارد، در نقل است که قَسمش داد به جان خودش که شیر را بردارد؛ شیر را برداشت. دو لقمه با نمک میل فرمود. «1» و صبح آن روز هم به شهادت رسید. و هیچ هم نگفت؛ هیچ هم نداشت. یعنی چیزهایی تهیه کرده بود با دست خودش لکن همه وقف بود. بعد از آنکه آن نهر بزرگ را با فعالیت خودش با دست خودش حضرت امیر حفر کرد، وقتی که آب بیرون آمد فرمود: بَشِّرِ الْوَرَثَةَ «2» لکن برای ورثه هم نگذاشت، وقف کرد. آیا آن طرز حکومت بهتر است، [یا حکومتهای جائر] آن حکومتی که رسول اللَّه کرد بهتر است، که وقتی که تو [ی ] مجلس، توی مسجد نشسته بود و مردم و اصحاب هم نشسته بودند، می آمدند می گفتند کدام یکی از شما پیغمبر است، کدامتان هستید؟ یا آنکه وقتی تشریفات طوری است که همه می فهمند دارای این تشریفات، عبارت از حاکم است؟! حکومت اسلام این است. البته ما نمی توانیم یک همچو حکومتی درست کنیم، ما قادر نیستیم، لکن می توانیم یک مقداری نزدیک بشویم به آن حکومت. می توانیم  دست دزدها را قطع بکنیم. و تا حالا بحمد اللَّه عمده شان قطع شد دستشان. عمده آنهایی که سران قوم بودند و ذخایر ما را بردند و در بانکها گذاشتند، عمده آنها دستشان دیگر از بردن زیادی قطع شد. و امید است که دست ما برسد و ما بگیریم از آنها؛ این که دزدیده اند و برده اند، بگیریم از آنها.

در هر صورت، الآن وقت این است که ما فعالیت بکنیم برای اینکه این جمهوری اسلامی را پیاده کنیم و رأی از مردم [بگیریم ] تقاضا کنیم از مردم که رأی بدهند به جمهوری اسلامی؛ و همه هم آزادند اما شما هدایتشان کنید. الزام نیست که بروید مأمور بگذارید مثل سابق که مأمور می گذاشتند سر مردم که رأی بدهید، بعد هم که از مردم رأی نمی گرفتند خودشان رأی می دادند! رأیها را خودشان می خواندند و خودشان می دادند و تمام می شد قضیه- نه، مردم آزادند لکن شما هدایت کنید مردم را. مردم ما مسلمانند، اسلام را می خواهند؛ شما معرفی کنید اسلام را، معرفی کنید حکومت اسلامی را، معرفی کنید احکام اسلام را. به آنها بفهمانید که اگر شما یک حکومت عدلی بخواهید، یک حکومت انصافی بخواهید، بخواهید که در رفاه باشید، بخواهید که فقرای شما در رفاه باشند، بخواهید که اغنیا به شما ظلم نکنند، بخواهید که دولتها به شما ظلم نکنند، بخواهید که پاسبانها دیگر نتوانند به شما ظلم کنند، ارتش نتواند به شما ظلم کند، اگر یک همچو [حکومتی ] را بخواهید، رأی بدهید به جمهوری اسلامی تا اینکه ان شاء اللَّه اسلام و احکام اسلام پیاده بشود؛ که البته طولانی است مطلب. این قدر خرابی شده است، این قدر خرابی در این مملکت شده است که ما نمی توانیم تصور آن را بکنیم. این قدر در ادارات خرابی شده است، این قدر در وزارتخانه ها خرابی شده است که به این زودیها نمی توانیم جبران بکنیم.

الآن وزارتخانه ها- این را می گویم که به دولت برسد، آن طوری که برای من نقل  می کنند- باز همان صورت زمان طاغوت را دارد. وزارتخانه اسلامی نباید در آن معصیت بشود. در وزارتخانه های اسلامی نباید زنهای لخت بیایند؛ زنها بروند اما با حجاب باشند. مانعی ندارد بروند؛ اما کار بکنند، لکن با حجاب شرعی باشند، با حفظ جهات شرعی باشند. نباید در آنجا ظرف طلا و نقره- که به نص اسلام حرام است- استعمال بشود. نباید این تزیینات فوق العاده ای که صرف شده است در اینجا و آنجا باز محفوظ باشد. اینها را بگذارید در بانکها، بگذارید در [خزانه ] برای ملت خرج بکنید. ملت عدالت می خواهد، اتاق بزرگ نمی خواهد. ملت وزارتخانه می خواهد، وزارتخانه اسلامی، نه آن وزارتخانه کاخ دادگستری، کاخ نخست وزیری، کاخ وزارتِ مالی، هی کاخ! کاخ مال ملت است. این تزییناتی که الآن در این کاخها موجود است، علاوه بر اینکه بسیاری اش یا بعضی اش از محرّمات است و حتماً باید دولت توجه کند به آن، دولتی که می گوید دولت اسلامی است- و هستند- نباید تحت تأثیر واقع بشود و هر طوری سابق بوده همان طوری که در زمان محمد رضا شاه خان بوده است حالا هم همان فرم باشد. پس شما چکاره اید! تو که می گویی من مسلمان هستم، چکاره هستی؟ ما یکی یکی باید بگوییم؟ دانه دانه باید بسپاریم؟ اینها باید اصلاح بشود و شماها «1»- من می دانم- مسلمانید- من همه افراد اینها را بعضی شان را می شناسم، بعضی شان را هم معرفی کرده اند به من- اینها همه متعهدند، همه مسلمانند، لکن ضعیف النفسند! می ترسند که مبادا یک وقت میهمانی از اجانب بیاید در کاخ دادگستری یا در کاخ نخست وزیری و آنجا ببیند که یک [محیط] محقری است؛ باید حتماً به فرم غرب باشد؟!

ضعیفید آقا! تا ضعیفید زیر بار اقویا هستید. آن وقتی که نَفْس شما قوی شد و اعتنا نکردید، اعتنا به این زخارف نکردید، آن وقت است که از شما حساب می برند. صدر اسلام را مطالعه کنید ببینید چه جور بوده وضع. آنهایی که ممالک را فتح کردند، آنهایی  که دنیا را گرفتند، آنهایی که قدرتشان را بر عالَم نشان دادند، زندگی شان چه جور بود؟ وقتی حریر فرش کرده بودند در یکی از دار السلطنه ها؛ این جوانهای اسلام آمدند آنجا گفتند: «اگر چه حرام نفرموده است فرش حریر را لکن چون لباس حریر را- این طور نقل می کنند- حرام فرموده، ما روی فرش حریر هم نمی نشینیم». با سر شمشیر در حضور سلطان کنار گذاشتند اینها را و روی زمین نشستند.  اینها آدم بودند، اینها قوی بودند. آن کسی که در رأس بود، در زندگی از همه افراد پایین تر بود: شاید در یمامه، شاید در سرحدات یک نفر باشد که گرسنه باشد؛ یک نفر باشد که درست نتواند زندگی خوب بکند؛ بنا بر این من اینجا که هستم باید زندگی ام این باشد یعنی یک لقمه نان با یک قدری نمک. این حکومت ما بود. و ما هم البته قدرت نداریم خودشان فرمودند شما قدرت ندارید لکن أَعِینُونی بِالوَرَعِ وَ الاْجْتِهادِ- بالتَّقوی  و الوَرَع وَ الاْجْتِهاد  اعانت کنید امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیه- را.

دولتها بفهمند که قدرت به این نیست که ظرف طلا باشد و ظرف نقره باشد، قدرت به این نیست که پرده های کذا باشد، بزرگی و عظمت به این نیست که پرده های کذا باشد و مبلهای کذا باشد از مال این ملت ضعیف! خود ملت توی این غارها زندگی بکند و شما در کاخهای دادگستری و در کاخهای نخست وزیری؟! تعدیل کنید خودتان را؛ اگر از خودتان شروع نکنید نمی توانید اصلاح کنید. وزارتخانه ها را اصلاح کنید. همه درد و بلای ما این است که ما غربزده هستیم. ما سالهای طولانی زیر بار غرب بودیم، زیر بار امریکا بودیم، سالهای متمادی مأنوس شدیم ما. اصلًا قلوبمان قلوب غربی است. متبدل شدیم به یک انسان غربی.

و به این زودی نمی توانید شما برگردید؛ لکن همت کنید برگردید. شما حالا می خواهید بگویید روی پای خودمان می خواهیم بایستیم، باز هم رنگ غرب؟! حالایی که می گویید روی پای خودمان، باز هم «جمهوری دمکراتیک»؟! یعنی جمهوری غربی؟! مستقلیم ما؛ ما می خواهیم مستقل باشیم. ما اسلام است مذهبمان. ما قوانینمان قوانین اسلام است؛ قوانین غنی اسلام است. همه چیز باید متحول بشود. حضرت امیر در آن فرمایششان- که من حافظه ندارم که یادم بماند مطلب- که شما را متبدل می کنند، مثل اینکه از ته بالا بیاید، از بالا پایین بیاید، مثل دیگی که کفچه به آن می زنند که زیرش رو بشود رویش زیر بشود، «1» باید متحول بشوید- همین جور تحولی که ملت ما در ظرف مدت کمی پیدا کرد؛ یک نحو تحول معجزه آسا که یک روز از پاسبان حساب می بُرد، بازارهای بزرگ ما از پاسبان حساب می بردند، یک روز هم از شخص اول مملکت حساب نبردند! یک روز جرأت نمی کردند که توی خانه شان اسم شاه را به ناگواری ببرند، یک روز هم در خیابانها ریختند و گفتند مرگ بر این [شاه ]! همچو متحول شد. کی این کار را کرد؟ اسلام، قوت ایمان. و الّا انسان که نمی تواند این کار را بکند. کار من و تو و اینها نیست که! کار اسلام است.

متشبث بشوید به اسلام. متحول کنید خودتان را. نقطه اول این است که خود انسان متحول بشود؛ خود انسان از غربزدگی بیرون بیاید. [آیا] باید حتماً ما وزارتخانه هایمان آن طور تشریفات داشته باشد که هر کسی تویش برود خیال کند که در یک جایی غیر از ایران است؟! یک جای دیگری است؟! یک بساط دیگری است؟! از آنجا وقتی بیاید در این زاغه نشینان ما، که یک شب به من نوشته بودند عدد محله هایی که در تهران از اینها هست- چادرنشینها، این زاغه نشینها، این خانه های گلی خیلی خرابه- اینها را به من نوشته بودند که قریب سی تا، یا سی و چند تا محله ما در تهران داریم که از برکت «اصلاحات ارضی» مردم از محالّ خودشان کوچ کردند آمدند اینجا، با این زندگی فلاکت بار دارند زندگی می کنند لکن ندیده بودم. در چند شب پیش از این در همین قم ظاهراً بود- در تلویزیون- که من نگاه کردم نشان دادند. انسان اگر انصاف داشته باشد، یک قدری انصاف داشته باشند، باید چقدر متأثر باشد از اینکه یک جمعیت انسان مُسْلم، انسان، این طور زندگی بکند و ما به فکر اینها نباشیم.

بتدریج! حالا یک روز عقب، هی عقب، عقب! ما تهران که بودیم این مطلب را گفتیم به اینها که باید کلیه دارایی- دارایی نمی گوییم که دارایی آنها بوده است- کلیه آن چیزهایی که محمد رضا خان و پدرش و اتباع اینها غصب کردند از این ملت، باید همه اینها ملی بشود و به صرف مستمندها برسد؛ هیچ ارتباطی به دولت ندارد؛ غنیمتی است به دست آمده است با نهضت این ملت- یعنی این ملتی که از طبقه سوم است. شما آمار اینهایی که کشته شدند- یکوقتی اگر می توانید، هر کس می تواند در هرجا هست به دست بیاورد- اگر یک دولت [مند] توی آن هست، اگر یک تاجر درجه اول توی آن هست، اگر یک خان توی آن هست، اگر یک سردار توی آن هست، اگر یک وزیر توی آن هست، اگر یک کمونیست توی آن هست، شما پیدا کنید به ما اطلاع دهید! همه آنها مسلمانهایی بودند که توی خیابانها ریختند و گفتند که «مرگ بر او» و «ما جمهوری اسلامی می خواهیم». همه کشته های ما از اینها [ست ]. شما افشا کنید، ببینید پیدا کنید که چند نفر تاجر معتبر بودند، چند نفر خان بوده توی اینها، چند نفر رئیسِ مثلًا کذا بوده است، چند نفر وزیر بوده است، چند تا مدیر کل بوده است؟ یکی از اینها را نمی توانید پیدا کنید! هر چه بوده، [از] این ملت، این توده جمعیت و ملت بوده است؛ این ملت مسْلم. غنایم مال اینهاست و باید به اینها داد: مستمندان، اینهایی که صدمه دیدند، آنهایی که کشته داده اند، آنهایی که جوان داده اند، پیرزنهایی که جوانهایشان از بین رفت. این غارتگری اینها را، باید برای اینها زندگی تأمین کرد. و زاید هم هست، خیلی زاید است. یک مملکت را می شود اداره کرد با این دزدیهای اینها! این مقداری است که حالا در خود ایران به دست می آید. آن مقداری که خارج است که اخیراً نوشته بود روزنامه که در این اخیر، در این آخر- یک همچو تعبیری، حالا درست یادم نیست- که 15 میلیارد یا 23 میلیارد دلار! میلیارد! 23 میلیارد دلار یعنی 23 هزار میلیون دلار! اگر اینها را پهلوی هم بچینند تا کره مشتری هم خواهد رفت! این طور، این طور پهلوی هم یکی یکی بچینند. این قلمهایی است که این آخری برده اند خارج؛ در بانک سوئیس چه دارند خدا می داند! نمی توانیم ما بفهمیم. این قلمی که گفتم مال خود این مردیکه است- نه مال خودش و اتباعش- مال خود اوست. ماهی پنجاه میلیون فرح خانم از نفت می گرفته! پنجاه میلیون، سی میلیون سی میلیون از نفت می گرفته! حالا از جاهای دیگر چه می گرفته؛ در تمام شرکتهایی که در ایران بوده است اینها شریک بودند، سهیم بودند. سهیم بودند نه اینکه خریدند! صاحب کارخانه ها یا برای اینکه مردم را بچاپند اینها را شریک کردند یا اینکه اگر اشخاصی بودند که اهل چاپیدن نبودند، برای اینکه محفوظ باشند از مأمورین ساواک و امثال ذلک اینها را شریک قرار دادند که شریک دزد باشند ... رفیق قافله هم بشوند!

من [از] تهران که می آمدم آقایان آمدند آنجا و من به آنها عرض کردم که باید قضیه این طور بشود؛ بنا هم دارند البته، اما مثل اینکه قدم قدم می خواهند راه بروند. در این نهضت هم بعضی قدم قدم می گفتند برویم، که حالا قدم اولش را [برداریم ] من به آن آقایی که آمد پاریس و این مطلب را گفت گفتم در قدم اول پایتان را می شکنند!

ان شاء اللَّه خداوند به همه شما سلامت، صحت، عافیت عنایت کند. ان شاء اللَّه شما همان طوری که معروفید به جند اللَّه، جند اللَّه باشید یعنی برای خدا کار بکنید. ان شاء اللَّه خداوند همه شما را سعادتمند کند، هم در دنیا و هم در آخرت.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته

  صحیفه امام، ج 6، ص: 323-333          

 

حکم [به آقای سید محمد خوئینی ها (واگذاری حفاظت گروگانها به شورای انقلاب)]

زمان: 15 اسفند 1358/ 17 ربیع الثانی 1400

مکان: تهران، شمیران، دربند

موضوع: واگذاری حفاظت جاسوسان امریکایی به عهده شورای انقلاب

مخاطب: موسوی خوئینی ها، سید محمد

بسمه تعالی

15/ 12/ 58

جناب حجت الاسلام آقای موسوی خوئینی [ها]

با قدردانی از زحمات ارزنده آقایان دانشجویان مسلمان- ایّدهم اللَّه تعالی- مقتضی است تا تکلیف قطعی که به عهده مجلس شورای اسلامی است، حفاظت جاسوسان امریکایی را به عهده شورای انقلاب قرار داده و به خدمت خودتان در این امر خاتمه دهید. «1» و السلام علیکم.

روح اللَّه الموسوی الخمینی

                        صحیفه امام، ج 12، ص: 172

 

پیام [به ملت ایران به مناسبت رحلت آقای مرتضی حائری یزدی ]

زمان: 15 اسفند 1364/ 24 جمادی الثانی 1406

مکان: تهران، جماران

موضوع: درگذشت آقای مرتضی حائری یزدی

مخاطب: ملت ایران

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

إنا للَّه و إنا إلیه راجعون

رحلت اسف انگیز حضرت آیت اللَّه آقای حاج آقا مرتضی حائری- رحمة اللَّه علیه- موجب کمال تأثر و تأسف گردید.

ایشان در علم و عمل بحق خلف بزرگوار مرحوم آیت اللَّه عظمی، استاد معظم، حضرت آقای حاج شیخ عبد الکریم- رضوان اللَّه تعالی علیه- بودند. «و کَفَی بِهِ شَرَفاً و سَعَادة». «1»

این جانب از اوایل تأسیس حوزه علمیه پر برکت قم، که به دست مبارک پدر بزرگوارشان تأسیس شد و موجب آن همه برکات شد، آشنایی با ایشان داشته؛ و پس از مدتی از نزدیک معاشر و دوست صمیمی بودیم؛ و در تمام مدت طولانی معاشرت جز خیر و سعی در انجام وظایف علمیه و دینیه از ایشان مشاهده ننمودم.

این بزرگوار علاوه بر مقام فقاهت و عدالت، از صفای باطن به طور شایسته برخوردار بودند؛ و از اوایل نهضت اسلامی ایران، از اشخاص پیشقدم در این نهضت مقدس بودند.

 «جزاه [اللَّه ] عَنِ الإِسلام خیراً».

این جانب به ملت محترم ایران، بویژه به اهالی وفادار قم و حضرات علمای اعلام و مدرسین معظم حوزه علمیه قم، تسلیت عرض می کنم؛ و برای خاندان معظم ایشان و فامیل محترمشان، خصوصاً حضرت حجت الاسلام آقای حاج آقا مهدی حائری  - أعزّه اللَّه- از خداوند تعالی طلب صبر جمیل و اجر جزیل می نمایم.

امید است عنایات حضرت بقیة اللَّه- روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء- شامل حال همه آنان و همه ملت مسلمان باشد. و السلام علی عباد اللَّه الصالحین.

تاریخ 15 اسفند 64/ 24 جمادی الثانیه 1406

روح اللَّه الموسوی الخمینی

  صحیفه امام، ج 20، ص:10- 11

 

 

. انتهای پیام /*