کد مطلب: 2921 | تاریخ مطلب: 10/11/1398
  • تلگرام
  • Google+
  • Cloob
  • نسخه چاپی

وقایع و بیانات و رخدادهای حیات پر برکت حضرت امام خمینی (س) 10 بهمن ماه

وقایع و  بیانات و رخدادهای حیات پر برکت حضرت امام خمینی (س) 10 بهمن ماه

   کلیپ حضور امام در فرانسه

سخنرانى [در جمع معلمان تعليمات دينى (اهميت و وظايف شغل معلمى)]10 بهمن 59

سخنرانى [در جمع سرپرستان هيأتهاى عازم به كشورهاى خارجى (مظلوميت  ايران )]10 بهمن 60

سخنرانى [در جمع اصناف و بازاريان سراسر كشور (لزوم حمايت بازار از دولت)]10 بهمن 61

 

سخنرانى [در جمع معلمان تعليمات دينى (اهميت و وظايف شغل معلمى)]

زمان: صبح 10 بهمن 1359/ 23 ربيع الاول 1401

مكان: تهران، جماران

موضوع: اهميت شغل معلم و وظايف معلمان در تربيت شاگردان

حضار: معلمان تعليمات دينى سراسر كشور

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

فطرت پاك كودكان و نونهالان

از آقايان تشكر مى كنم كه در اين هواى سرد و در اين جاى كوچك زحمت كشيدند و تشريف آوردند. ان شاء اللَّه خداوند همه را موفق كند به خدمت به اسلام و كشورشان.

شما مى دانيد كه اين بچه هاى كوچك كه در دبستان هستند و بعد از آن در جاهاى ديگرى، مثل دبيرستان، و بعد هم منتهى مى شوند به دانشگاهها، همينها سرمايه اين كشور هستند؛ يعنى سرمايه علمى و سازندگى علمى اين كشور هستند. و مى دانيد كه اين كودكان از اولى كه وارد مى شوند در محيط تعليم، يك نفوس سالم ساده و بى آلايش و قابل قبول هر تربيتى و هر چيزى كه به آنها القا مى شود هستند. و اينها از اول كه وارد در كودكستان مى شوند؛ اماناتى هستند الهى به دست آنهايى كه در كودكستان آنها را تعليم مى دهند. و همين امانات از آنجا منتقل مى شوند به جاهاى ديگر و به دست معلّمين ديگر، تا برسد به آنجايى كه رشد كردند و بزرگ شدند و وارد شدند در مراتب عاليه و دانشگاهها.

چنانچه اين اطفال را از اول يك نحو تربيت بكنند كه در آن انحراف نباشد، تربيتهاى مناسب با انسان باشد، مناسب با فطرت پاك انسانها باشد، از آن اول، وقتى كه [با] آن معلمين دبستان و كودكستان، بعد بالاتر، تحت تربيت واقع مى شوند، با همان ترتيب وارد مى شوند به دبيرستان مثلًا. و اگر اينجا هم همان تربيت به صراط مستقيم باشد و آنها را به آن راهى كه فطرتشان اقتضا دارد هدايت كنند معلمين، از باب اينكه اينها جوان هستند و اول بچه بودند و حالا جوان ديگرى شدند، در آنجا اگر باز تعليم و تربيت، يك تربيت  انسانى باشد، با همان حال كه پذيرش هر تربيتى در نوسالها و [ميان سالها] خيلى زود انجام مى گيرد، وارد مى شوند به مراتب بعد. آنجا هم چنانچه تربيت، يك تربيت انسانى باشد و موافق با فطرت انسان كه همان فطرت، وديعه گذاشته از خداست  فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها آن طور باشد، در دانشگاه هم همان جور تربيت باشد، اينها بعد كه تحويل به جامعه داده مى شوند و مقدرات جامعه قهراً به دست اينها سپرده مى شود بِالمَآل كشور را كشور نورانى، كشور انسانى، كشور به فطرت اللَّه، تربيت مى كنند، و كشور را به جلو مى برند.

اگر شما بخواهيد تعليم كنيد فقط اطفال را و كارى به اين نداشته باشيد كه در پهلوى تعليم و تربيت انسانى، تربيت اخلاقى باشد، اينها با همان علمِ بدون تربيت، مراحل را طى مى كنند. و علم بدون تربيت آنها را يا اكثر آنها را رو به فساد مى كشد. انسان از اول اين طور نيست كه فاسد به دنيا آمده باشد. از اول با فطرت خوب به دنيا آمده؛ با فطرت الهى به دنيا آمده: كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ كه همان فطرت انسانيّت، فطرت صراط مستقيم، فطرت اسلام، فطرت توحيد است. اين تربيتهاست كه يا همين فطرت را شكوفا مى كنند؛ و يا جلوى شكوفايى فطرت را مى گيرند. اين تربيتهاست كه يك كشور را ممكن است به كمال مطلوبى كه از هر جامعه انسانى است برسانند و يك كشور كشور انسانى باشد؛ كشور مطلوب اسلام باشد. و همين تربيتها يا تعليمهاى بدون تربيت ممكن است كه اينها در آن وقتى كه مُقدّرات يك كشورى دست آنهاست و همه چيز كشور به دست آنهاست كشور را به تباهى بكشند. شما آقايان معلمين و همه معلمهايى كه در سرتاسر كشور هستند و همه  اساتيدى كه در دانشگاهها هستند مسئولند نسبت به اين امانتى كه خداى تبارك و تعالى و اولياى اطفال و اولياى اينها به شما سپرده اند. همه مسئول هستيد. گمان نكنيد كه شما ده نفر، پنجاه نفر، پيش شما هست، و شما آن پنج نفر يا ده نفر يا پنجاه نفر را تعليم مى دهيد، و ممكن است كه خيال كنيد كه اين عدّه چيزى نيستند، ديگران كارها را انجام بدهند. ممكن است در بين همين ده نفر، همين پنجاه نفر كه شما تعليم مى دهيد يك شخصى پيدا بشود كه بعدها يك مقام عالى داشته باشد، رئيس جمهور يك مملكت بشود، نخست وزير بشود، مراتب عاليه كشور دست او بيايد. چنانچه همين يك نفرى كه پيش شما بوده بعد هم رفته پيش كسان ديگر تا رسيده به آن آخر يك تربيت فاسدى بشود؛ يعنى يا تعليمى باشد و هيچ كارى به اين نداشته باشند كه اين بايد تربيت انسانى هم بشود، يا خداى نخواسته معلّم منحرفى باشد و اين كودك از اول و بعد هم در مراتب ديگر، تحت يك تربيت انحرافى واقع بشود، ممكن است همين يك نفر، يك كشور را به باد فنا بدهد.

رضا خان هم يك نفر بود. وقتى هم كه آمد به تهران، يك نفر آدمى بود كه در يك فوجى، در يك چيزى، يك منصب كوتاهى داشت؛ لكن دريافته بودند آنهايى كه مى خواستند با قُلْدرى اين مملكت را چپاول كنند كه اين اهل اين كار است. از اين جهت او را فرستادند به طورى كه در راديوها، وقتى كه او را بردنش از خارج ايران، راديوهاى انگلستان بود آن وقت، آنجا اعلام كردند كه اين را ما آورديم. لكن بعد از اينكه براى ما خرابكارى كرد و خطا كردو خيانت، او را برديم. ممكن است كه از زير دست شما، اگر تربيت يك تربيت صحيح نشود، يك رضا خان بيرون بيايد، يك محمد رضا بيرون بيايد.

شما كه نمى دانيد اين آدمى كه پيش شما [است ] و لو حالا فرض كنيد بچه كشاورزى است يا بچه كاسبى است آمده، شما كه اطلاع نداريد كه اين بچه كشاورز و كاسب بعدها چه خواهد شد. رضا خان هم يك آدمى بود كه بچه يك نفر آدم پايين بود. لكن چون تربيت تربيت انسانى نبوده است و اسلامى نبوده است، يك نفر آدم فاسد از كار درآيد، يك كشور را به سالهاى طولانى به فساد مى كشد. چنانچه شما ديديد كه اين پدر و پسر از باب اينكه تربيت انسانى و اسلامى نداشتند، با اينكه يك نفر بودند لكن يك مُهره اى بود كه  خارجيها او را تقويت مى كردند. پس شما گمان نكنيد كه يك بچه كاسبى پيش من هست و اين چيزى نيست؛ مى رود كاسب مى شود؛ يا يك بچه- فرض كنيد- كشاورزى پيش من هست، اين [را] گمان نكنيد. شما فكر اين را بكنيد كه اين بچه ممكن است يك وقتى رئيس يك كشور بشود؛ رئيس يك ارتش بشود. آن وقت كه اين رئيس كشور شد، رئيس ارتش شد، كشور را به تباهى مى كشد و ارتش را به تباهى مى كشد.

هميشه اكثراً افراد نادر هستند كه وارد مى شوند و يك كشور را يا ترقى مى دهند، و يا تنزل مى دهند. شما بايد توجه به اين معنا داشته باشيد كه اگر تربيتتان تربيت خداى نخواسته خلاف انسانى و اسلامى باشد، هر كارى كه او بعدها بكند شما هم شريك جُرميد. و اگر تربيت، يك تربيت انسانى و روى فطرت انسان باشد، بعدها هم كه هر كار خوبى بكند شما شريكيد در آن كار خوب. معلم امانتدارى است غير همه امانت [دار] انسان امانت اوست. امانتهاى ديگر را اگر كسى خيانت به آن بكند خلاف كرده است؛ يك قالى را كه به آن امانت داده بودند از بين برده است، در جامعه يك چيزى درست نمى شود؛ يك شخصى ضررى كرده است، و اين هم بايد ضرر او را جبران كند. اما امانت اگر انسان شد، اگر يك طفلِ قابل تربيت شد، اگر خداى نخواسته اين امانت به آن خيانت شد، يك وقت مى بينيد خيانت به يك ملت است، خيانت به يك جامعه است، خيانت به اسلام است. بنا بر اين، اين شغل در عين حالى كه بسيار شريف است و بسيار ارزنده است، از باب اينكه همان شغل انبياست كه براى انسان سازى آمده بودند، مسئوليت بسيار بزرگ است، چنانچه مسئوليت انبيا هم بسيار بزرگ بود.

بايد خيلى شما توجه كنيد به اينكه يك فرد عادى نيستيد. اگر فرض كنيد در يك اداره اى يك نفر آدم يك خلاف كرد، در يك وزارتخانه يك نفر آدم يك خلاف كرد، آن خلافى كه در يك وزارتخانه مى شود يا يك اداره مى شود با اين خلافى كه در جاهايى كه تربيت و تعليم بايد واقع بشود و در آموزش و پرورش مى شود، بسيار فرق  دارد. آن طور نيست كه در يك وزارتخانه اگر يك كسى خلاف كرد، خلافش همچو باشد كه يك كشور را به هم بزند؛ مگر نادراً يك همچو اتفاقى بيفتد. اما چنانچه در آموزش و پرورش يك بچه اى فاسد از كار درآمد، يك بچه اى با اخلاق شيطانى تربيت شد، با اخلاق استكبارى تربيت شد، اين بچه با اخلاق شيطانى، با اخلاق استكبارى، امكان اين را دارد كه يك كشور را تباه كند، و يك انسانهاى زياد را تباه كند. و [در] تمامش، شما كه مشغول اين شغل عظيم هستيد، در تمام آنها، هم در خوبيهايشان و هم در بديهايشان، شريك هستيد. گاهى شريك جُرميد؛ و گاهى شريك يك نورانيتى كه شما ايجاد كرديد. بايد خيلى توجه شما داشته باشيد كه شماها يك مردم عادى نيستيد.

شماها معلّم نسلى هستيد كه در آتيه همه مُقدّرات كشور به آن نسل سپرده مى شود. شما امانتدار يك همچو نسلى هستيد. تربيت شما و تعليم شما بايد همراه هم باشد. فقط اين وظيفه نيست براى معلّم علوم دينى. اين وظيفه است براى تمام معلمين در هر رشته كه هستند و تمام اساتيد دانشگاه در هر رشته اى هستند.

همان طورى كه معلم علوم دينى فقط اگر بخواهد علوم دينى را ياد بدهد و توجه به اخلاق دينى نداشته باشد، توجه به سازندگى اين طفل يا اين جوان نداشته باشد، ممكن است غائله بار بياورد و كشور را به تباهى بكشد، معلّم غير علوم دينى هم همين طور است. در هر رشته اى كه تعليم واقع مى شود، چنانچه در آن رشته خداى نخواسته انحراف ايجاد بشود، معلّمينى يا اساتيدى باشند كه انحراف ايجاد بكنند، هم خودشان شريك اند در اين جرمهايى كه از آنها صادر مى شود؛ و هم كشورشان به تباهى كشيده مى شود به حسب امكان. همچو نيست كه وظيفه شما آقايان كه معلم دينى هستيد اين باشد كه تعليم كنيد. شما بايد اين عدّه اى كه در دست شماست تعليم كنيد، و اهميت تربيت را از تعليم بيشتر بدانيد.

تربيت كنيد آنها را به اخلاق انسانى، اخلاق اسلامى؛ و آنها را توجه به خدا بدهيد؛ و آنها را از اين فسادهايى كه در جامعه هاى منحط واقع مى شود بپرهيزانيد. و به آنها تذكر بدهيد كه چنانچه شماها يك تربيت اسلامى- انسانى داشته باشيد، هم براى خودتان سعادت است؛ هم براى كشورتان سعادت است. بايد شما اينها را از آن طبيعت منحطى كه انسان را به انحطاط مى كشد، آن حب جاه و حب مال و حب منصب، احتراز بدهيد.

اينها را از آن چيزهايى كه خار راه انسان هستند، مانع ترقى انسان هستند، احتراز بدهيد.

به آنها بفهمانيد كه انسان تا سرش توى اين آخور طبيعت است انسان نيست. اينهايى كه همه توجهشان به اين است كه چيزى به دست بياوريم و يك زندگى با رفاه درست كنيم توى آخورِ طبيعت سرشان هست. در آخر هم مثل يك حيوانى كه در آخور، سرش هست محسوب مى شود. شماها بايد به اينها بفهمانيد كه زندگى شرافتمندانه زندگى است.

زندگى انسانى زندگى شرافتمندانه است. بايد شما آنها را از عبوديت غير خدا بازداريد، و به عبوديت خدا، به بندگى خدا آنها را تربيت كنيد. اگر از راه عبوديت خدا انسان وارد شد در جامعه يا نظر انداخت به امور، از اين راه و از اين كانال وقتى واقع شد، وارد شد، كارهايش همه الهى مى شود.

انسان اگر عبوديت خدا را فقط، بندگى خدا را فقط بپذيرد و از عبوديت ساير چيزها يا ساير اشخاص احتراز كند، از كانال عبوديت خدا در دنيا وارد بشود، در طبيعت وارد بشود، از كانال عبوديت خدا مدرسه برود، در وزارتخانه وارد بشود، در جامعه وارد بشود؛ هر كارى كه انجام بدهد عبادت است، براى اينكه مبدأ، عبوديت خداست. شما ملاحظه كرديد كه در قرآن شريف، و همين طور در نماز وقتى كه مى خوانيد نماز را، نسبت به رسول اكرم

عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ  «عبد» را بر «رسالت» مقدّم داشتند. و ممكن است كه اصل اين اشاره به اين باشد كه از كانال عبوديت به رسالت رسيده است. از همه چيز آزاد شده است، و عبد شده است. عبد خدا؛ نه عبد چيزهاى ديگر.

دو راه بيشتر نيست؛ يا عبوديت خدا، يا عبوديت نفس امّاره، اين دو راه است. اگر انسان از عبوديت ديگران آزاد بشود و عبوديت خدا را بپذيرد- كه لايق اين است كه انسان عبد او باشد- كارهايى كه انجام مى دهد انحراف ندارد؛ يعنى انحراف عمدى نخواهد كرد.

تمام اينهايى كه انحرافى هستند- چه عقايد انحرافى و چه اعمال انحرافى و چه قلمهاى انحرافى و چه نطقهاى انحرافى- اينها براى اين است كه از كانال عبوديت اللَّه عبور نكرده اند، اينها بنده هواهاى نفسانى هستند.

اين بچه هاى كوچك كه در دست معلمين درجه پايين باصطلاح، درجه اى كه از حيث كلاس پايينتر است، اين بچه ها لايق اين هستند كه يك انسان بشوند، لايق اين هستند كه يك انسان به تمام معنا بشوند؛ و لايق اين هستند، قابل اين هستند كه يك شيطان بشوند، يك حيوان بشوند.

تربيت است كه اين طفل را يا به راه انسانيت وامى دارد، يا به راه حيوانيت. چنانچه مقامات دنيا را انسان به رخ اينها بكشد و هِى از مقامات و از درجات و از شغلها دل اين كودك را انباشته كند، اين همين طورى بار مى آيد. [همان ] چيزى كه در آن مرتبه ياد گرفته است و در قلبش واقع شده است. چون قلب، قلب صاف نورانى است زود قبول كرده است. در مرتبه بعد هم كه برود، دنبال اين مى رود كه يك سندى دست بياورد، به طور مشروع فرض كنيد، حقوق بگير بشود، يا چپاولگر بشود.

اگر در ذهن اين بچه ها شما هِى انباشته كنيد شغلتان چطور مى شود، مقامتان چه مى شود، مرتبه تان چه مى شود، مرتبه تان چه مى شود، به باغ مى رسيد، به دنيا مى رسيد، اينها همه توجهشان به همان مى شود، كأنَّهُ چيز ديگرى غير از اين نيست. و چنانچه به آنها اين معنا را تزريق كنيد كه ما با شرافت انسانيّت بايد در اين كشور زندگى كنيم، همان معنايى كه حاصل مى شود از براى آن چپاولگرى كه مالِ مردم را مى برد يا آن منحرفى كه حقوق مى گيرد براى اين هم، اگر براى خدا كار كند، آن مطالب حاصل مى شود. لكن بين اين دو تا فرق است. او از كانال خيانت رسيده است به يك خانه. و اين از كانال عبوديت خدا رسيده است به آن خانه. اين اعتنا به آن خانه نداشته است، لكن  احتياج طبيعى بوده است رسيده به آن. آن، همه توجهش رسيدن به آن است، ديگر كارى به چيز ديگرى ندارد. چنانچه انسان هدايت نشود به آن طريق مستقيمى كه خداى تبارك و تعالى جلوى پاى انسان گذاشته است، اگر اين راه را نرود، راهها همه اش ديگر اعوجاج و انحراف است. اگر منحرفين و مُعْوَجين در يك كشورى سرنوشت آن كشور را به دست بگيرند، آن كشور رو به انحطاط مى رود، رو به انحراف مى رود. و اگر افاضل و دانشمندانى كه با فضيلت هستند، با فضيلت انسانى هستند، اينها سر رشته دار يك كشور بشوند، فضيلت در آن كشور زياد مى شود، براى اينكه در آن مقامى كه هستند، مردم به حسب عادت توجه به آنها دارند و حرفهاى آنها در ذهنهاى عمومى مردم كارگر است و تأثير مى كند. و چه بسا حرف يك نفر آدمى كه در جامعه مورد توجه است يك جامعه را رو به فساد ببرد. و همين طور از آن طرف، يك حرف آدمى كه در جامعه توجه به او دارند، ممكن است يك جامعه را رو به صلاح ببرد. و شما آقايان مى خواهيد كه يك همچو افرادى را به جامعه تحويل بدهيد. خيال نكنيد كه يك فرد عادى است. اين فرد عادى محتمل است كه بعدها بشود يك رئيس مملكتى، بعدها يك مقامى پيدا بكند. وقتى آن مقام را پيدا كرد، آن وقت ميزان است. اگر منحرف است، در پيش شما به انحراف كشيده شده باشد، و از پيش شما هم وقتى رفته بالاتر، آنجا هم به انحراف كشيده شده باشد و هكذا، اين ممكن است يك فرد باشد و يك جامعه را فاسد كند. انبيا يك نفر بودند، يك نفر آدم بودند؛ لكن از باب اينكه يك آدمى بود كه از كانال عبوديت رسيده بود به مقام رسالت، همه چيزش انسانى بود، جامعه هاى بزرگ را از زمان خودشان تا بعدها اصلاح كردند. يك نفر بودند، ولى يك نفرى كه جامعه ها را اصلاح مى كردند. اگر انبيا از بشر مستثنا بودند؛ يعنى بشرى بود به استثناى انبيا، الآن حكايتهايى در دنيا بود و فضاحتهايى در دنيا بود كه نظيرش را كسى نمى توانست بفهمد.

حالا هم كه از انبيا زحمت كشيدند و افتخار دادند بشر را به تعليمات و تربيتشان [على رغم ] اينكه منحرفين باز زياد بودند و آنها هم در مقابل انبيا ايستادند و اين مردم را دعوت به انحرافات كردند، حالا هم آنچه بركات هست در دنيا از انبياست. شما چنانچه اين پرونده هايى كه در دادگسترى  سراسر دنيا هست ملاحظه بكنيد، پرونده جنايت از آن اشخاصى كه به انبيا اعتقاد پيدا كردند، تحت تربيت انبيا واقع شدند، پرونده جنايت، كم مى بينيد يا نمى بينيد. همه پرونده هاى جنايات و همه پرونده هاى مالى و جانى و امثال اينها مال آنهاست كه از تربيت انبيا كنار بودند، و لو نماز مى خواندند، نمازى بوده است كه از كانال عبوديت نبوده. و لو اعمالى كه به جا مى آوردند اعمال صالحه هم فرض كنيد بوده، لكن از راه مستقيمِ عبوديت نبوده است. آن هم كه به جا مى آورده است همه توجهش باز به خودش بوده است.

شما اگر بتوانيد اين بچه ها را تربيت كنيد به طورى كه از اول بار بيايند به اينكه خداخواه باشند، توجه به خدا داشته باشند، شما اگر عبوديت اللَّه را و پيوند با خدا را به اين بچه ها تزريق كنيد، و بچه ها زود قبول مى كنند امر را، اگر عبوديت خدا را به اينها و تربيت الهى را و آنكه هر چه هست از اوست به اينها القا كنيد، و آنها بپذيرند، خدمت كرديد به اين جامعه؛ بعدها دسترنجهاى شما ارزشمند خواهند شد. و اگر خداى نخواسته بر خلاف اين باشد به اين امانت، خداى نخواسته هر كس كرده باشد خيانت كرده است. و اين غير از همه خيانتهاست. خيانت به انسان است؛ خيانت به اسلام است؛ خيانت به عبوديت اللَّه است.

خيلى بايد چشمها را باز كنيد. شغلى كه انتخاب كرديد بسيار شغل عالى است؛ لكن به مسئوليتش هم بايد توجه بكنيد. تربيت كنيد، مهم تربيت است. علم تنها فايده ندارد، علم تنها مُضر است. گاهى اين باران كه رحمت الهى است وقتى كه به گُل ها مى خورد بوى عطر بلند مى شود؛ وقتى كه به جاهاى كثيف مى خورد بوى كثافت بلند مى شود. علم هم همين طور است. اگر در يك قلب تربيت شده علم وارد بشود، عطرش عالَم را مى گيرد. و اگر در يك قلب تربيت نشده يا فاسد بريزد اين علم و وارد بشود، اين فاسد مى كند عالم را إذا فَسَدَ العَالِم فَسَدَ العالَم اگر صالح بشود، صالح مى كند. يك شعاعهاى زيادى دارد كه به  صلح و به اصلاح و به خوبى مى رساند مردم را. و شما متصدى يك همچو امرى هستيد. شماها متصدى هستيد كه اين عالم را به نور برسانيد از ظلمات. اين بچه هايى كه نورانى هستند آن نورانيت آنها را شكوفا كنيد. شما متصدى يك امر بزرگ هستيد، آنها را تربيت اسلامى و صحيح بكنيد تا- ان شاء اللَّه- كشور شما سعادت خودش را پيدا بكند.

و السلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته

صحيفه امام، ج 14، ص:32- 41

 

سخنرانى [در جمع سرپرستان هيأتهاى عازم به كشورهاى خارجى (مظلوميت  ايران )]

زمان: 10 بهمن 1360/ 4 ربيع الثانى 1402

مكان: تهران، جماران

موضوع: مظلوميت جمهورى اسلامى در دنيا

حضار: معاديخواه، عبد المجيد (وزير ارشاد اسلامى) و سرپرستان هيأتهاى نمايندگى عازم به كشورهاى خارجى

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

مظلوميت جمهورى اسلامى در دنيا

آقايان هم مى دانند، محتاج به توضيح نيست، لكن براى تذكر باز عرض مى كنم كه جمهورى اسلامى يكى از رژيمهايى است كه در دنيا مظلوم است؛ يعنى، اين طور مظلوم است كه محسّنات جمهورى اسلامى در رسانه هاى گروهى خارجى و تبليغات مستمرّ اين رسانه ها جزو مقبّحات  حساب مى شود و هر چه دروغ مى خواهند مى گويند. اخيراً، بى. بى. سى مثل اينكه يك خورده اى از دروغ گفتن خسته شده است، حالا به وجه ديگرى مشغول شده اند و آن اينكه نامه برايش مى رود نامه ها آن وقت چطور يك دفعه در ظرف اين مدتها كسى نامه نفرستاده، يكدفعه نامه فرستادند و مضمونش هم متّحد تقريباً! البته در بين نامه ها يك نامه اى هم براى اينكه بگويد از اين ورى هم ما نامه داريم، يك نامه اى هم از اين ور دارد، كه نامه اين ور هم به نفع خود آن طرف است؛ براى اينكه فحاشى است. نامه هاى آن طرف هم همان دروغهايى است كه در اين مدت سه سال اين راديوها گفتند و حالا همان را تكرار مى كنند به اسم اينكه نامه براى ما آمده است.

و ما هيچ در مقابل اينها [نداريم ]، حتى يك راديوى خارجى كه بتواند تبليغ كند آن چيزى كه واقعيت هست، ما نمى خواهيم مبالغه كنند. ما مى خواهيم مقايسه كنند بين اين انقلاب بزرگ اسلامى با همه انقلاباتى كه واقع شده است. انقلابهايى كه در كشورهاى به  اصطلاح متمدن و پيشرفته شده است تا انقلابهايى كه در ساير كشورهاى كوچك شده است، ما دلمان مى خواهد كه اينها مقايسه كنند، ببينند حجم برداشت اين جمهورى اسلامى با ضايعاتش چقدر است و آن مقدارى كه جمهورى اسلامى با مردم، با مخالفين عمل كرده است و مدتهاى زيادى به همه آنها فرصت داد، همه راهها باز بود، همه فرودگاهها باز بود به روى همه تا آنجايى كه ديد كه چنانچه بخواهد به همان وضع باقى باشد اينها دشمن با اسلام اند و دشمن با خلق اين كشور.

شما ملاحظه فرموديد كه اينها در داخل تبليغات زياد مى كردند، به خارج هم كه رفتند تبليغات زياد مى كنند، به اينكه مردم در اختناق اند، و خودشان همه مخالف اند با جمهورى اسلامى، در صد شش تا موافق دارد جمهورى اسلامى، يا فوقش ده تا، ولى سايرين همه موافق منفى و مخالف هستند. و ديدند كه همه آمالشان را به شمال دوخته بودند و بيشتر تبليغات اين بود كه شمال ديگر تقريباً صد در صد مخالف با جمهورى اسلامى هستند. و اينها همه قوايشان را جمع كردند و به آمل آن حمله وحشيانه غافلگيرانه را كردند، به اميد اينكه مردم آمل هم با آنها همدست بشوند، و آمل را مركز استان قرار بدهند و بعد مازندران و جاهاى ديگر و رشت و همه جاها را بگيرند و جلو بروند. اينها به خيال خودشان با دست ملت مى خواستند كه- همان ملتى كه آنها تراشيدند كه مخالفند با جمهورى اسلامى- با اينها بيايند و مركز را هم بگيرند و حكومت را تغيير بدهند و بعد هم هر طورى كه دلشان مى خواهد عمل بكنند، مرتجعين را هم از بين ببرند! وقتى مواجه شدند با مخالفت مردم- مهم مخالفت مردم بود- [شكست خوردند] و ما بايد تشكر كنيم از شهر آمل و آن مردم فداكار كه مع الأسف، خوب عده اى را هم شهيد دادند، لكن خوب اين مطلب را ثابت كردند كه آنجايى كه شما تمام آمالتان به آنجا بود با شما مخالفند؛ حالا شما مى خواهيد بياييد قم؟ مى خواهيد بياييد تهران، جاهاى ديگر؟

مع ذلك، رسانه هاى گروهى گذشتند از آن، همين طورى يك چيزى ذكر كردند و از آن  گذشتند و بنايشان هم بر همين است. يك مطلبى اگر پيش مى آيد، يك كلمه اى مى گويند و مى گذرند از آن طرف كه به ضد ما يك كلمه اى مى گويند، بعد پُف مى كنند بهش؛ شروع مى كنند به هر چه دلشان مى خواهد مى گويند.

بنا بر اين، ما بايد اين مطلب را كه احساس كرديم كه همه رسانه هاى گروهى تقريباً، همه عالم با ما يا مخالفند يا صحبت نمى كنند و اينهايى كه مؤثرند مخالفند، پس ما بايد خودمان يك فكرى براى خودمان بكنيم. ما نبايد بنشينيم كه ديگرانى كه دشمن ما هستند بخواهند براى ما مداحى بكنند يا مصالح حقيقى را بگويند. به همين جهت است كه بايد خودمان راه بيفتيم، دوره برويم، برويم و مسائلمان را بگوييم و الآن يك فرصت خوبى است براى آقايان و من اميدوارم كه با پشتيبانى خداى تبارك و تعالى، شما موفق بشويد در هر جا برويد، مصاحبات داشته باشيد. در جمعيتهايى كه هست برويد شركت كنيد، صحبت بكنيد. و مردم بلاد اين طور نيستند كه مثل اين حكومتها باشند و مثل اين قدرتهاى بزرگ باشند، مردم، حتى مردم امريكا هم آن طور نيستند؛ منتها اين قدر تبليغ كردند به ضد ما كه آنها خيال مى كنند كه الآن در ايران هر روز- در بعضى از حرفهايشان اين است كه- هر روز در ميدان كذا يك عده كثيرى را اينها به رگبار مسلسل مى بندند و از بين مى برند.

اين طور تبليغات دارد مى شود؛ يك زن آبستنى كه اسمش را هم مى گويد، فلان زن شش ماهه آبستن بوده- همه چيزهايش خصوصياتش را، آنهايى كه شش ماه است بيرون است، همه را مى دانند- اين را اعدامش كردند، بچه اعدام كردند. آن كارهايى كه خودشان دارند مى كنند به گردن شماها و ما مى اندازند. تبليغات هم مى كنند و جاهاى ديگر هم نقل مى كنند. آنهايى كه دلشان نمى خواهد حالا خودشان را خيلى آلوده كنند مى گويند: گفتند اين طورى، فلان آدم اين طور گفته، فلان كس اين طور نوشته. براى شايعه پراكنى اين روش هم يك روشى است كه از قول ديگرى نقل مى كند. كِيَكْ گفته يا براى ما نوشتند.

در هر صورت ما خودمان بايد [تبليغ كنيم ] همان طورى كه ايران خودش قيام كرد، ننشست كه يك قدرتى با او همراهى بكند، ننشست كه يك دسته از خارج بيايند همراهى بكنند، خودش كار خودش را انجام داد، و خودش بيرون كرد همه را و خودش جمهورى اسلامى را تا اينجا رسانده و خودش مى رساند تا آخر، ان شاء اللَّه.

و ما وقتى مقايسه كنيم ما بين اين جمهورى تازه ولادت پيدا كرده سه ساله با انقلابات بيست ساله، سى ساله، شصت ساله، ما مى بينيم كه هيچ طرف مقايسه نيست. كشتارى كه در آن انقلابها شده است، ميليونها گاهى آدم كشته شده است، اختناقى كه بوده است تا حالا هم هست. شوروى تا حالا هم توى اختناق است، زندگى او به اين است كه با سرنيزه به مردم تحميل بكند. يك روز سرنيزه را بردارند ملتش اين طور نيست كه با او موافقند و ما هيچ اصلًا- بر خلاف همه انقلابات- ابداً هيچ اختناقى حالايش هم نيست، آن وقت هم نبوده. اصلًا، دروازه ها [باز] بود، هر كس هر چه دلش مى خواست مى گفت، هر روزنامه اى هر چه دلش مى خواست مى نوشت، هر كسى هر كارى مى خواست مى كرد.

اين همه تبليغات در خيابانها در ديوارها، در همه جا مى شد، تا آنجايى كه فهميدند كه اينها قضيه قضيه تبليغ نيست كه بخواهند تبليغ كنند و كارهايشان را انجام بدهند، قضيه قضيه براندازى است و قضيه قيام مسلحانه است كه قيام مسلحانه كردند. آن وقت در خارج مى گويند كه مردم را مى كشند، كدام مردم را كشتند؟ اين همه بود كه اينها وارد شدند در خيابانها و قيام مسلحانه كردند، باز يك مقدار محدود جزايشان را دادند و الّا كدام دولت است در عالم كه تحمل اين معنا را بكند كه قيام مسلحانه بكنند؟

اين مصر كه طرفدارش امريكا و نمى دانم اين هست، قيام مسلحانه اى در كار نبوده است. فقط همين است كه از اسلام مى ترسند، يعنى كه مى گويند اسلام، الآن چقدرها جمعيت را گرفتند، با اينكه اينها مى گويند اسلام. جاهاى ديگر هم همين طور، بدون اينكه قيام مسلحانه شده باشد، به قيام به اين طور چيزها، به اينكه شايد بكنند، بعد مى كنند، يا يكى چيزى مختصرى واقع شده است، آن جمعيت زيادى را مى گيرند، حبس مى كنند.

اما اينجا، اينهايى كه قيام مسلحانه كردند و آنها هم كه هوادار اينها بودند و شلوغ كارى كردند، وقتى گرفتند بعضيشان را كه نمى شد رهايشان كنند، براى اينكه در توى حبس هم همين بساط را درست مى كنند و توى حبس هم گاهى وقتها مأمورين را مى زنند، گاهى وقتها مى كشند، از اين جهت خوب، اينها را جزا دادند، يك جزاى عادلانه اى كه براى حفظ جامعه، يك سرطانى را براى حفظ مزاج در مى آورند غدّه را؛ براى حفظ جامعه هم بايد اين كار بشود. اما اكثر اينها الآن در حبسهايى كه هستند با يك گرفتاريهايى كه محبوسين آنجا دارند و مقدارش هم كم است، چطور است، اما تحت تربيت هستند؛ دارند تربيتشان مى كنند و ما هميشه به آقايان سفارش كرديم راجع به اينها. آن وقت در خارج وقتى مى رود همه صحبتها هست.

بالاخره ما بايد كلاه خودمان را خودمان نگه داريم، هيچ ننشينيم به اينكه يك كسى از خارج چه بكند؛ آنها نمى كنند، آنها خلاف مى كنند. ما بايد وزارت ارشادمان خودش قيام كند به اينكه در خارج يك كارهايى انجام بدهد. الآن هم كه فرصت پيدا شده و شما آقايان داريد تشريف مى بريد، بايد غنيمت بشمريد فرصت را و مسائل ايران را در آنجا بگوييد، به مردم بگوييد. آنهايى كه دروغ پخش مى كنند آنها مى دانند، لكن مردم خيلى چيزها را نمى دانند، به مردم بايد گفته بشود، در مساجد بايد رفت، در- عرض مى كنم كه- جاهاى ديگرى كه محل اجتماع است بايد رفت. مصاحبه بايد كرد با روزنامه نويسها با اينها، اگر بنويسند در روزنامه هايشان. در هر صورت تكليف ما اين است كه خودمان كار خودمان را انجام بدهيم و ننشينيم كه ديگران انجام بدهند و يكى از كارهاى مهم ما اين است كه تبليغاتمان دامنه دار بشود. حالا كه نمى كنند در خارج، موافق ما نداريم در خارج، حالا بايد خودمان برويم خارج اين مسائلمان را بگوييم. بنا بر اين، يك كار خوبى است، اين بسيار مفيد است و بايد در هر فرصتى ما اين كار را انجام بدهيم، نه اينكه فقط اين چه باشد، هر وقت فرصتى پيدا شد بايد يك عده اى تبليغ بكنند و از خارج هم وقتى مى آيند بايد آنجا به آنها گفته بشود، مسائل گفته بشود به آنها، سفارش بشود كه شمايى كه مسائل اينجا را خودتان لمس مى كنيد خوب برويد در خارج بگوييد اينها را.

و اميدوارم كه موفق بشويد و ان شاء اللَّه تبليغ كنيد و اين جمهورى اسلامى را آن طورى كه هست به مردم نمايش بدهيد و موفق باشيد و با موفقيت مراجعت كنيد. ان شاء اللَّه.

و السلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته.

صحيفه امام، ج 16، ص:1- 6

 

سخنرانى [در جمع اصناف و بازاريان سراسر كشور (لزوم حمايت بازار از دولت)]

زمان: صبح 10 بهمن 1361/ 15 ربيع الثانى 1403

مكان: تهران، حسينيه جماران

موضوع: پيشگامى بازار در نهضتهاى اسلامى و لزوم حمايت بازار از دولت در قضيه جنگ

حضار: نمايندگان اصناف و بازاريان تهران و سراسر كشور

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

بازاريان، اقشار متعهد به اسلام

متشكرم از اينكه امروز مواجه هستم با قشر متعهد اسلامى نمايندگان سراسر كشور از اصناف و بازرگانان. و من امروز بايد يك مقدار راجع به بازار صحبت كنم، يك مقدار هم راجع به دولت. آنكه راجع به بازار است، همه مى دانيم، مى دانيد كه بازار يكى از قشرهاى عظيم متعهد به اسلام و در هر غائله اى كه براى اسلام پيش آمده است، اين بازار است كه پيشقدم است. در قضيه تنباكو و حكم مرحوم ميرزاى شيرازى- اعلى اللَّه مقامه- اين بازار بود كه همراهى كرد و منتهى به قيام شد. بعضى از بازرگانان اصفهان، از قرارى كه نقل شده است، يكى از بازرگانهاى معتبر بوده است، تمام تنباكوهايى كه داشته است و آن وقت تاجر تنباكو هم گفته مى شود بوده است، پس از حكم ميرزا، آورد در ميدان شاه و آتش زد؛ و مشابه او بازارهاى ديگر در تأييد حكم ميرزا در آن وقت قيام كردند، حتى شهيد هم دادند. و پس از آن، در طول مشروطيت و استبداد به صورت مشروطيت، باز در هر زمينه، اين بازار است كه پيشقدم است و همراه با ساير قشرهاى ملت از كارگران و كشاورزان و امثال اينها، مجاهده كرده است و مشكلات را تحمل كرده است و در پيشبرد مقاصد اسلام آنچه كه توان داشته است، عمل كرده است. و در اين پنجاه سال سياه كه  تاريخ ايران را سياه كرد، سياهتر از رژيمهاى سابق كرد، فشار بر بازار بسيار بود و بيشتر بود و از بازار، آنها خيلى وحشت داشتند و لهذا يك وقت هم بناى بر اين گذاشتند كه اين سقفها را خراب كنند؛ از زير اين سقفها خوف داشتند، لكن موفق نشدند. و در اين نهضت، بازار يك حظّ وافر در امور داشت از تعطيليهايى كه كرد، از اعتصاباتى كه كرد، البته ساير قشرها هم سهيم بودند، لكن بازار هم يك قشر عظيم سهيم در اين امر بود. و در اين جنگ هم، بازار هم در جبهه فرستاد و هم در پشت جبهه خدمت كرد. و الآن هم باز، بازار است كه خدمت مى كند و از اسلام عزيز و از جمهورى اسلامى نگهدارى مى كند.

ميرزا، يك آقاى مرجع بود در يك دهى از عراق، او نمى توانست كه خودش يا طلبه هايى كه آنجا دارند بسيج كنند براى مقابله با آن سلطنت استبدادى. او حكمى فرمود، علماى بلاد هم نمى توانستند خودشان راه بيفتند و اين استبداد سياه را بشكنند.

اين بازار و ملت بود كه پشتيبانى از مراجع خودشان مى كردند، از علماى خودشان مى كردند و آنهايى كه به راه استبداد مى رفتند، آنها را به زمين مى زدند. و در همين نهضت و در همين قضايايى كه همه شاهد بوديد و شاهد بوديم، باز، بازار است كه تعطيلات طولانى كرد و با تعطيلات طولانى و تظاهرات و اعتصابات و چيزهاى ديگر از اين نهضت پشتيبانى كرد. البته ساير قشرها هم همه بودند و خداوند همه را تأييد كند. اين بازار است كه از اوّل، پشتوانه احكام اسلام بوده است و حالا هم هست و ان شاء اللَّه بعدها هم خواهد بود. و اميدوارم كه دولت توجه عميق خاص بكند به بازار و آنچه كه از دست او برمى آيد به اين قشر متعهد خدمت بكند.

آن چيزى كه مربوط به دولت است، بايد من عرض كنم، و شما هم مى دانيد و شايد بعضيها كمتر بدانند، بعضيها بيشتر. آن شناختى كه من از اين متصديان امور دارم كه بعضى از آنها سالهاى طولانى با آنها بوده ام و از نزديك ملاقاتشان مى كرده ام، و بعضى ديگر هم كه در طول اين خدمتى كه مشغول بودند با آنها آشنا شدم. ما يكى از اينها را، البته به  طور اجمال كه مزاحم شما نشوم، به شما عرض مى كنم. شما اگر گمان بكنيد كه در تمام دنيا، رئيس جمهورها و سلاطين و امثال اينها، يك نفر را مثل آقاى خامنه اى پيدا بكنيد كه متعهد به اسلام باشد و خدمتگزار، و بناى قلبى اش بر اين باشد كه به اين ملت خدمت كند، پيدا نمى كنيد. ايشان را من سالهاى طولانى مى شناسم، و در آن زمانى كه اوّل نهضت بود ايشان وارد بود و به اطراف براى رساندن پيامها تشريف مى بردند، و بعد از اين هم كه اين انقلاب به اوج خودش رسيد، ايشان حاضر واقعه بود همه جا، تا آخر و حالا هم هست. يك نعمت خدا به ما، اين است كه داده.

مجلسمان را شما ملاحظه كنيد، بسيارى از آنها را من از نزديك مى شناسم؛ يعنى سابقه طولانى دارند، مثل رئيس مجلس و بسيارى از آقايان ديگر، و آنها را با تعهد و تعهد به اسلام و خدمتگزارى و هر چه توان دارند، آنها را مى شناسم. و در اين طول مدتى كه مجلس برپاست مى دانم كه همه اينها خدمتگزارند؛ در بين آنها من نمى توانم يكى را پيدا كنم كه بتوانم بگويم كه اين، تعهد به اسلام ندارد. البته اختلاف سليقه، اختلاف ديد، اختلاف اجتهاد در هر قشرى هست، در علما هم هست، در مجتهدين هم هست، در شما آقايان هم هست كه اختلاف سليقه داريد، اختلاف ديد داريد، لكن همه مشترك اند در اينكه خدمتگزارند و همه مى خواهند خدمتگزار باشند. و در بين آنها من حتى يك نفر را نمى توانم بگويم كه اين يك نفر به اسلام خيلى علاقه ندارد، همه شان علاقه مندند با اختلاف سليقه اى كه دارند و شوراى نگهبان، اين فقهايى كه در آنجا هستند تمامشان را من از نزديك سالهاى طولانى مى شناسم، كه بايد بگويم اينها را من بزرگ كرده ام، آنها هم كه حالشان معلوم است. و امّا دولت، آنها را هم بعضى از آنها كه سالهاى طولانى من با آنها آشنا بودم، بعضى از وزرا و بعضى از آنها را در اين مدتى كه متصدى خدمت بودند، با آنها آشنا شدم و آنها را شناختم، اينها هم همه شان مى خواهند خدمت بكنند. شما گمان نكنيد كه در بين آنها، يكى پيدا بشود كه نخواهد خدمت بكند. و آنچه كه توان دارند اينها، هم توان خودشان را انجام مى دهند و آن قدر كه قدرت دارند عمل مى كنند. قوه قضائيه هم كه معلوم است اشخاصش، من از اوّل آشنا بودم به بسياريشان و الآن هم اشخاص معتبرى در آنجا هستند، متعهدى هستند، و لكن من تفصيل ديگر نمى خواهم بدهم.

من مى خواهم حالا به شما آقايان گرفتارى؛ بعض گرفتاريهاى اينها را، نه همه را، بعض گرفتاريهايى كه دولت الآن با آن مواجه هست عرض كنم تا ببينيد كه با اين گرفتاريها الآن هم بسيارى از كارها را انجام داده اند، و در سرتاسر كشور خدمتهايى كرده اند كه در اين پنجاه سال نشده است. اين آيا سزاوار اين نيست كه ما تقدير كنيم از آنها و تشكر؟ يك قضيه الآن قضيه جنگ است. شما شايد بعضيتان بدانند كه جنگ در هر روز چقدر خرج دارد، چقدر مهمات مى خواهد، چقدر مخارج روزانه است براى جنگ. نفس جنگ امروز در هر روز بيشتر از چند صد ميليون خرج دارد. پهلوى اين بگذاريد آن خرابيهايى كه در جنگ به ما وارد شده است و آن جناياتى كه رژيم بعث بر اين ملت ضعيف كرده است. دنبال آن جنايات، آواره هايى كه جنگى هستند، و بالغ بر بيشتر از يك ميليون، دو ميليون هست- كه حالا من عددش را خيلى نمى دانم- آنها هم يك چيزى هست كه دولت بايد درست كند كارشان را. پهلوى اين بگذاريد آوارگانى كه از عراق، از ايرانيهايى كه سابق در عراق بودند و زندگى در عراق مى كردند، بيرون كردند و دولت متكفل امور آنهاست؛ آواره هايى كه از افغانستان الآن در ايران هستند و مشكلات زيادى دارند آنها هم. اين خرابيهايى كه بخواهند ترميم بكنند- البته ملت خيلى كمك مى كند در همه اين امور لكن اين طور نيست كه كمك ملت كافى باشد، اين مقدار از كمك كه كردند- دولت هست كه متكفل اين امور هست و مسئول اين امور هست، هر روز مواجه با يك مشكلات عظيم است. مى خواهد كه كاميون براى جنگ بفرستد راجع به خواربار كه بايد از اينجا به آنجا ببرند گرفتار است، بخواهد خواربار را بفرستد راجع به  جنگ گرفتار است، مع ذلك با تمام قوا جنگ را مقدم مى دارد. الآن گرفتارى دولت به قدرى است كه اين بودجه هايى كه ملاحظه مى كنيد اينها نمى تواند كار دولت را درست كند، اين ملت است كه بايد درست كند.

حالا من عرض مى كنم به شما، ما فرض مى كنيم كه حضرت امير- سلام اللَّه عليه- امروز در ايران بود و رئيس دولت بود و ملاحظه مى كرد كه يك جمعيتى، صدام و آنهايى كه با او موافقند، يعنى همه دولتهاى دنيا به استثناى بعضى، اين هجوم كرده است به ايران و خرابى كرده است و نفوس مردم را تلف كرده است و آواره كرده است و غارت كرده است و خرابى. حضرت ببينند كه الآن اسلام و ملت اسلام و اعراض و نفوس ملت اسلام در خطر اين است كه اين يأجوج و مأجوج بريزد به ايران و همان كارى را كه در اهواز كرد و خرمشهر كرد در تهران بكند و در مشهد بكند و در اصفهان. اگر حضرت احساس اين معنا را كرد، چه مى كرد؟ مى نشست موعظه مى كرد؟ مى گفت كه خودم تنها درست مى كنم؟ پول نداشت، كافى نبود، ماليات تنها كافى نبود، چه بكند؟ حضرت آن وقت حكم مى كرد به اينكه مردم به حسب توانشان، مستضعفين، طايفه كم درآمد، اينها كنار و طايفه هايى كه پر درآمدند، صد ميليون مثلًا اينها هر سال درمى آورند و بيشتر و خصوصاً آنهايى كه كارى به كار اين مسائل ندارند، البته نوع بازرگانان اين جور نيستند، نوع تجار اين جور نيستند، نوع كسبه اين طور نيستند، امّا در بينشان خوب اشخاصى هست، شما هم مى شناسيد كه يك معامله چند صد ميليونى مى كند و در آن معامله هم بيشتر از صد ميليون نفع مى برد و حساب و كتابى هم در كارش نيست. امير المؤمنين با اين كشورى كه در معرض خطر است چه مى كرد؟ همه افراد را مى فرستاد جنگ. با فشار، اموال اشخاصى كه ثروتمند بودند و اينها را مى گرفت و مى فرستاد و اگر نمى رسيد عباى خودش را مى داد، عباى من را هم مى داد، كلاه شما را هم مى داد براى حفظ كشور اسلام، براى حفظ نواميس خود اين مردم. شما مى دانيد كه اگر خداى نخواسته صدام  يك وقت دستش به تهران برسد چه خواهد كرد؟ براى شما اموال مى گذارد؟ براى شما اعراض  مى گذارد؟ براى شما نفوس مى گذارد؟ مى دانيد چه خواهد كرد؟ مى دانيد كه خطر دارد الآن؟ خطر، صدام قابل آدم نيست، اما صدام و آنهايى كه پشتوانه او هستند، دولتهايى كه پشتوانه او هستند، آنهايى كه كمك مى كنند به آنها، قدرتهاى بزرگى كه اسلحه مى دهند، قدرتهاى بعد از او كه آدم مى فرستند، تجهيزات مى فرستند و افراد مى فرستند، خوب، يك همچو خطرى الآن براى ايران هست. آيا در يك همچو خطرى كه، متوجه همه است، نه متوجه يك قشرى، خطر خوزستان متوجه همه جاى ايران است، خطر خرمشهر و آبادان و- عرض مى كنم كه- آنجاهايى را كه آنها آن وقت در تصرف داشتند و آن كردند كه مغول نكرده بود در طول تاريخ، اين متوجه به همه است.

انصاف است كه در يك همچو وقتى احتكار بشود، اين ملت را در مضيقه بگذارند؟

انصاف است كه در يك همچو وقتى گرانفروشى بشود كه دولت به جان بيايد و نتواند درستش بكند، يا بايد كمك كرد به اين دولت؟ تكليف نداريم ما كه كمك مى كنيم تكليف شرعى. اين اصناف محترم، اين بازاريهاى محترم، اينها مى توانند مبارزه كنند با گرانفروشى، با اينكه اجناس را به قيمت ارزانتر بفروشند. آن مقدار كه گيرشان آمده، اگر اجناس را به قيمت ارزان بفروشند، محتكرين كنار مى روند، نمى توانند نگه دارند، يا محتكرين را بروند خود اصناف بروند آنجا، به آنها بگويند آقا چرا اين كار را مى كنيد؟

خوب، در يك همچو وقتى كه همه چيز ما، در معرض خطر است، ما حق داريم كه بنشينيم هى گله كنيم از كه اينكه مثلًا فلان چيز كم است، فلان چيز زياد است؟ خوب نمى تواند. مسأله بالاتر از اين معنايى است كه من و شما خيال كنيم؛ مسأله، مسئله امريكا است نه مسئله صدام. مسئله فرانسه هست، مسئله شوروى است.

خوب، ما بايد، اين ملت ما تا حالا مقاومت كرده و خداوند ان شاء اللَّه حفظشان كند، و از اين بعد هم مقاومت كرده است و مى كند و بايد هم زيادتر مقاومت كند. شما بسياريتان يادتان هست اين جنگ دوم را، ما كه داخل جنگ نبوديم، طرف جنگ نبوديم و لكن وقتى كه اينها ريختند به ايران و ايران هم هيچ نتوانست كارى بكند و آن ارتش شاهنشاهى و آن حرفهايى كه رضا خان مى گفت، معلوم شد همه اش پوچ بود، اينها وقتى وارد شدند، با اينكه آنها هم كارى به مردم نداشتند، همين وارد شدند، امّا ديديد كه ارزاق چه جور بود؟ ديديد كه هيچ نانى پيدا نمى شد؟ ديديد برنج نبود؟ هيچ نبود، جيره بندى بود، آن هم با آن قيمت گران در بعضى اجناس. ما امروز در جنگ هستيم آقا، شوخى نيست. مسئله جنگ شوخى نيست، خرج جنگ شوخى نيست، مقاومت در مقابل جنگ شوخى نيست، يك لشكر را يا چندين لشكر را تجهيز كردن براى مقابله، اينها يك امورى است كه دولت گرفتارش هست و دارد خدمت مى كند. ما اين دولتى كه خدمت مى كند بايد تقديرش بكنيم، كمكش بكنيم. چهار نفرى كه توجه ندارند، يك چهار نفر ديگرى هم كه منافق هستند مى آيند هى به او يك چيزى مى گويند، به آنها يك چيزى مى گويند، ناراحتى ايجاد مى كنند در مردم. خدا مى داند كه با اين جنگ و با اين وضعى كه الآن براى ايران هست، و آن محاصره اقتصادى كه هست و آن كمكها و كارشكنيهايى كه هست و آن تبليغات سوئى كه بر ضد شما و بر ضد اسلام هست، مع ذلك دولت ايستاده و دارد خدمت مى كند، اين اعجاز است. بايد ما كمكش بكنيم. زير بغلش را بگيريم تا بتواند كار بكند. بايد اشكالاتى كه هست، من مى دانم، خود آنها هم مى دانند كه اشكال زياد است، امّا چه كنند اينها؟ خوب اشكال خيلى زياد است، اما چه بكنند؟ بگويند كه رها، هر كس هر كار مى خواهد بكند؟ خوب، يك عده اى هستند كه وارد مى كنند و به قيمتهاى چندين مقابل مى فروشند، يك عده اى هستند كه احتكار مى كنند، يك عده هست نمى كنند خوب، اين بيچاره دولت چه بكند؟ جنگ را رهايش كند، مى شود؟ آوارگان را رها كند مى شود؟ مستضعفان را رها كند، مى شود؟ شما ببينيد در همين بساطى كه الآن براى ملت ما پيش آمده است و دولت هم آن قدر در مقابل اينها مقاومت كرده، چقدر ساختمان كرده براى مردم، چقدر راهسازى كرده براى مردم. من مكرر به اينها گفتم كه آقا اين  كارهايى را كه مى كنيد، بياييد بگوييد؛ بياييد به مردم بگوييد تا توجه پيدا كنند. خوب شما هم خيلى مى دانيد، اكثر شايد بدانند كه در آنجاهايى كه هيچ برايشان كار نشده بود، نه آب داشتند، نه زمين داشتند، نه راه داشتند، هيچ نداشتند، نه طبيب داشتند، الآن همه اينها تا يك حدودى كه قدرت داشته دولت، عمل كرده و خوب عمل كرده است.

بنا بر اين، ما بايد از يك همچو دولتى كه نمونه است، شما خيال مى كنيد كه صدام اين طورى عمل مى كند؟ صدام هم مبتلاى به جنگ است، همه هم به او كمك مى كنند. امّا بپرسيد از آنهايى كه از عراق مى آيند ببينيد چه مى كند او، بپرسيد از اين آقايان عراقى كه آمدند و فرار كردند آمدند، دارد چه مى كند با اين مردم، اين حبسهاى او و اشخاص اخيار را در حبسهايش چه مى كند. بنا بر اين ما دو طرف قضيه را بايد ملاحظه كنيم. از آن طرف بازار را ما بايد حفظش بكنيم با تمام قوا، همه مان موظفيم. بازار است كه ما را نگه داشته، همه را نگه داشته، از آن طرف، بازار بايد دولت را حفظ كند. اگر رها كند چه بكند دولت. آقاى موسوى ، نخست وزير يك كاسب است، مثل شما كاسب بوده ديگر، پدرش هم الآن ظاهراً كاسب است. خوب، آن كه چيزى ندارد كه خودش بدهد، وزيرهاى ديگر هم همه از همين قبيل اند. دولت خودش كه چيزى ندارد. دولت مى خواهد دفاع از جان شما، از ناموس شما، از مال شما، از حيثيت شما بكند. خوب، ما خودمان بايد اين كار را تكفل كنيم، و آن مقدار كه مى توانيم، اينهايى كه سرمايه هاى كلان دارند. اگر يك وقتى شما شنيديد كه اين آقايان بعضى مى گويند تروريست اقتصادى و محتكرين را مى گويند، محتكرين را مى گويند، عامه بازار محتكر نيستند، متعهدند آنها؛ آنها خلاف شرع نمى كنند. يك دسته هستند كه هم نق مى زنند، هم كارى به اين كارها ندارند، هم مال مردم را احتكار مى كنند و گران مى فروشند و بازار سياه درست مى كنند، يك دسته اند اينها. اين طور نيست كه به بازار كسى جسارت كند؛ من تا حالا از هيچ كس نشنيدم كه در بازار يك حرفى زده باشد. خوب، اين بازارى است كه بازار مسلمين است، اين بازارى  است كه از اول تا حالا خدمت كرده و حالا هم خدمت مى كند، بعدها هم خدمت خواهد كرد. بنا بر اين، ما هم در گرفتاريهاى دولت بايد ملاحظه كنيم، هم گرفتارى مستضعفين و بيچاره ها را بايد ملاحظه بكنيم، هم گرفتارى اين آواره هايى كه آمدند و الآن هستند. ما كه نمى توانيم اين آواره ها را، خصوصاً اين آواره هايى كه از خود ما هستند، از اهواز آمدند، از- عرض بكنيم- خرمشهر آمدند، از اين بلادى كه مورد تعدى واقع شده است آمدند، از خوزستان آمده اند، بالاخره از جاهاى ديگر هم آمده اند، و همين طور ميهمانهايى كه داريم، خوب افغانى هستند، مسلمان هستند، يا فرض كنيد كه عراقى هستند، يا بيچاره ها را از خانه هايشان دور كردند، مالشان را بردند، خودشان را فرستادند اينجا. خوب، بايد چه كرد با اينها؟ نبايد اينها را پذيرايى كرد؟ ما مسلمانيم، آنها هم مسلمانند. ما بايد از آنها پذيرايى كنيم. خدمت كنيم به آنها، و اين دولت است كه دارد اين كارها را مى كند. عمق كارِ دولت را ما نمى توانيم درست بفهميم، تا يك دولت نيايد بنشيند، تا بعضى از آقايان محترم اصناف نروند پيش دولت بنشينند، از اين نمايندگان، دولت برايشان تشريح كند كه ما گرفتاريمان چى هست؛ آن قدرى كه آنها گرفتارى دارند ما تصورش را نمى توانيم بكنيم. بنا بر اين، ما دو طرف قضيه را بايد ملاحظه كنيم. يعنى از همه ابعاد ما بايد توجه بكنيم به مسائل و مشكلاتمان، و اسلام همه ما را مسئول قرار داده. وقتى اعراض و نفوس مسلمين در معرض خطر است، براى همه ما واجب است كه اگر به اندازه كافى ندارند آنها جمعيت، پاشيم برويم؛ آن كه مى تواند بايد پا بشود برود. براى همه واجب است كه حالايى كه يك عده اى داوطلب شدند و بحمد اللَّه زياد هم هستند و رفتند و تو جبهه ها هم الآن، الحمد للَّه خوب است، لكن پشت جبهه مشغول باشند به تأييد دولت، مشغول باشند به اينكه دولتى كه در هر ماه چند صد ميليون خرج جنگ فقط مى كند، هر روز هر روز چند صد ميليون خرج جنگ را دارد دولت، از آن طرف هم عايدى دولت مهمش نفت بود كه نفت را حالا نمى گذارند ما استخراج كنيم زياد. نمى شود هم نفتى كه مال نسلهاى آينده است همه اش را درآورند و حالا خرج كنند و چهار روز ديگر زندگى نتوانند بكنند. باقى اش اين است كه خوب مردم كمك كنند، خيرخواه ها كمك كنند، ما نصيحت مى كنيم، استدعا مى كنيم از آنها كه كمك كنيد به اين دولتى كه مشغول گرفتارى اش هست و آن همه گرفتارى دارد. دولت هم بايد به شما كمك كند، طرفينى است قضيه، يك طرف را نبايد حساب كرد. از آن طرف دولت آن مقدارى كه مى تواند بايد خدمت كند، آن قدرى كه توان دارد بايد خدمت كند به بازار و به مستمندان و به ديگران. از آن طرف هم آقايان همه بايد خدمت بكنند. منتها اينكه حالا من دارم مى گويم، به گوش يك عده زياد امّا كم مايه، كم سرمايه، به گوش آنها مى رود، امّا يك عده اى هم هستند كه سرمايه هاى هنگفت دارند، آنها اين حرفها را خيلى گوش نمى دهند. حساب آنها با خداى تبارك و تعالى است. ان شاء اللَّه خداوند همه شما را تأييد كند، موفق باشيد و همه و همه ما و دولت، همه دنبال اين باشيم كه اسلام را پياده كنيم و احكام اسلام را. و اميدواريم كه پيروز بشويم و پيروز مى شويم. و خداوند شما همه را حفظ كند.

و السلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته

صحيفه امام، ج 17، ص:270- 279

 

 

 


. انتهای پیام /*