در لقــــــای رُخش، ای پیـــر! مرا یاری کن
دستگیری کن و پیری کن و غمخواری کن
از ســــــر کــــوی تو، مایوس نگردم هرگز
غمـــزه ای، غمـــزدگان را تو مـددکاری کن
هلــــه، با جرعه ای از باده میخانه خویش
هــــــوشــم از سر ببر، آماده هشیاری کن
گــــر به لطفـــــــم ننوازی و پناهم ندهی
عشـــــوه کن، ناز کن، آغاز ستمکاری کن
عــــاشقم، عــــاشقم، افتاده و بیمار توام
لطف کــــــن، لطف، ز بیمار پرستاری کن
تو و سجّاده خویش و من و پیمانه خویش
با مـــن باده زده، هر چه به دل داری، کن
گــــر نخــــــواهی ز سر لطف نوازی ما را
از درِ قهــــــــر بــــــرون آی و دل آزاری کن
.
انتهای پیام /*