کد مطلب: 3464 | تاریخ مطلب: 08/08/1399
  • تلگرام
  • Google+
  • Cloob
  • نسخه چاپی

وقایع و بیانات و رخدادهای حیات پر برکت حضرت امام خمینی (س) 8 آبان ماه

وقایع و  بیانات و رخدادهای حیات پر برکت حضرت امام خمینی (س)  8 آبان ماه

سخنرانی [در جمع ایرانیان مقیم خارج (شیوه حکومت پیامبر و مبارزه روحانیت)] 8 آبان 57

پیام [به ملت الجزایر (بازگشت به فرهنگ اسلامی)]8 آبان 58                  

حکم [به آقای ابراهیم امینی (رسیدگی به مشکلات علی آباد گرگان و گنبد قابوس)] 8 آبان 58

سخنرانی [در جمع اعضای کمیته امداد (پاکسازی ادارات- اتکا به جوانان)]8 آبان 58

نامه [به آقای سید عبد اللَّه شیرازی (تلاش منحرفین برای تخریب وجهه مردمی روحانیون)] 8 آبان 60

سخنرانی [در جمع مسئولان وزارت راه و ترابری (استقلال ایران و تأثیر آن در جهان)] 8 آبان 63

سخنرانی [در جمع ایرانیان مقیم خارج (شیوه حکومت پیامبر و مبارزه روحانیت)]

زمان: 8 آبان 1357/ 27 ذی القعدة 1398

مکان: پاریس، نوفل لوشاتو

موضوع: شیوه حکومت پیغمبر اکرم (ص)؛ مبارزات ائمه (ع) و روحانیت شیعه علیه حکّام جور

حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

[ما] مواجه هستیم با تبلیغاتی که از آن وقتی که خارجیها راه پیدا کردند به ایران و مطالعات کردند در ایران و خواستند ذخایر ایران را ببرند، شروع به تبلیغاتی کردند که اسلام و روحانیت اسلام را در نظر مردم یک [مطلب ] مخالف با زندگی، مخالف با عقل، ارتجاعی، به درد زندگی نخور، از این چیزها [معرفی کنند]؛ با آن تبلیغات دامنه دارشان این تهمتها را زدند که اصل ادیان افیون هستند برای تخدیر مردم؛ و این [را] هم سرمایه دارها درست کردند و علمای اسلام هم عمال همین سرمایه دارها هستند و مردم را تخدیر می کنند که مردم صدایشان درنیاید، که انقلابی یکوقتی پیدا نشود؛ و این کاری است که [از جانب ] مبلغین و آنهایی که اسلام را سدی از برای منافعشان می دانستند و علمای اسلام را هم سدی دیگر، این تبلیغات شده است.

ما بسیاری از مطالب را تدریجاً در این روزهایی که اینجا بودیم برای این آقایان- که البته هی عوض می شوند و اشخاص دیگر می آیند- گفته ایم؛ من جمله از چیزهایی که گفته شده است و لازم است باز گفته بشود این است که باید انسان ببیند که سند اسلام که قرآن است، آیا این سند، سندی است که اگر کسی مطالعه آن را بکند یا تعلیمات آن را بگیرد، این جزء افیونهاست، و می رود توی خانه اش می نشیند؟ یا مردم را دعوت می کند به دیر و خرابات؟ یا اینکه قرآن محرک جامعه است؟ طرف [دار] رد ظلم و رد ستمکاریهایی که در خارج می شود؟                       

کسی که یک مقداری آشنا باشد به منطق قرآن، می بیند که این قرآن است که وادار کرد پیغمبر اسلام را به اینکه با این سرمایه دارها دائماً در جنگ باشد. با این کسانی که در حجاز و در طائف و در مکه و اینها، سرمایه دار بودند و صاحب قدرت و اشخاص قلدری بودند که قدرتمند بودند. قرآن بود که پیغمبر اکرم را وادار کرد به اینکه با این مردمی که با ملیت مردم با منافع توده های مردم، مخالف هستند و استثمار می کنند اینها را، با اینها باید جنگ بکنید و تعدیلی حاصل بشود.

جنگهایی که پیغمبر در زمان حیاتشان فرموده اند، بعد از اینکه اسباب جنگ فراهم شد برایشان، این جنگها همیشه با زورمندها بوده است؛ با آنها، مثل ابو سفیان و امثال آنها که قدرتمندها بودند، و اینها منافع ملتها را، ملت خودشان را، می خواستند برای خودشان [غارت ] بکنند؛ و ظلم و ستمکاری و بی عدالتی رایج بوده است؛ و جنگهایی که واقع شده، بین مستضعفین بوده و این مردم طبقه سه، این فقرا با این زورمندها و اینهایی که می خواستند حق فقرا را بخورند؛ و لسان قرآن و آیاتی که در باب جنگ- جنگ با این مشرکینی که آن وقت دارای قدرت بودند- آیاتی که وارد شده است، یکی و دو تا نیست؛ بسیار آیات در [باب ] جنگ هست و در جدالِ با اینها؛ و در تمام قرآن اگر پیدا بکنید یک آیه ای که مردم را بگوید با اینها ملایمت کنید و بروید توی خانه تان بخوابید تا اینها هر کاری [می ] خواهند بکنند، بکنند؛ اگر این جور پیدا شد، آن وقت حق دارد کسی بگوید که این قرآن آمده است و دین آمده است، افیون است؛ افیون معنایش این است که مثل تریاک، این مواد مخدِّره که استعمال می کنند و انسان بعد از استعمالش به چرت می رود، قرآن آمده است که مردم را به چرت وادار کند!

این تبلیغی بوده است که بر ضد قرآن شده است و نکته این تبلیغ هم این بوده است که مسلمین را از قرآن جدا کنند و منطق قرآن را بشکنند در بین مسلمین، تا اینکه این شرقیها، که مسلمین هستند و دارای مخازن هستند، این دیگرپشتوانه ای نداشته باشند که مقاومت کنند. اگر قرآن و روحانیت قرآن نباشد، این مردم و توده ها، اینها مقاومت نمی کنند. اینها هستند که ممکن است [با آنها مخالفت کنند]؛ این طور مطالعات به آنجا رسیده که ... سد از برای راه استفاده غرب، آن عبارت از قرآن است و عبارت از آن کسانی که درس قرآن خوانده اند؛ آنها ممکن است یک وقتی جلوگیری بکنند از منافع [غرب ]؛ پس باید این دو تا سد را شکست تا راه باز بشود. قرآن را با این منطق، به قول خودشان شکستند، یا خیال شکستنش را داشتند، که اصلًا دین، نه دین اسلام، اصلًا دین از اول که بوده است یک مخدِّری بوده. این برای این است که نه اینکه آنها اطلاع نداشتند، آنها اطلاعاتشان صحیح بوده، داشتند اطلاعات آنها؛ [ولی ] فریبکاری می کردند؛ ماها اطلاع نداشتیم که فریب می خوردیم؛ آنها فریب می دادند و مقصد داشتند، مقصد سیاسی داشتند که منافعش به خودشان برسد، و لیکن مسلمین فریب خوردند؛ ما بی اطلاع بودیم. شاید در بین جوانهای ما هم حالا هم باز که به برکت اسلام و قرآن و روحانیت و اینها، یک همچو اساسی را دارند به هم می زنند و متزلزل می کنند، حالا هم اگر یک کسی که از عمال آنهاست یا خیر، خودش بازی خورده، شاید آن هم حالا همین حرف را باز تکرار کند که نه، قرآن و مثلًا روحانیون، اینها مخدِّراتند؛ با اینکه می بینند این نهضتی که در پانزده سال پیش از این تا حالا بپا شده است و الآن متزلزل کرده است، نه [تنها] شاه را متزلزل کرده است، [که ] امریکا را، انگلستان را، شوروی را؛ اینها دارند مطالعه می کنند که چطور تخلص پیدا کنند و نمی توانند هم تخلص پیدا کنند، برای اینکه سرنیزه کاری از آن برنمی آید در مقابل اراده ملت؛ اینها هم باز در بینشان شاید پیدا بشود یک جاهلی که یک همچو کلمه ای بگوید، و لیکن از بی اطلاعی است.

انبیای سابق هم هر کدامشان که ما از تاریخشان اطلاع داریم یک اشخاصی بودند از طبقه سوم و از این فقرا، و اینها قیام می کردند در مقابل سلاطینشان؛ مثل حضرت موسی- سلام اللَّه علیه- در مقابل فرعون. یک مرد شبانی با یک عصایی قیام می کند و مردم را دعوت می کند، و می رود سراغ فرعون و فرعون را می خواهد دعوت کند برای اینکه او را آدمش کند؛ این جور نبوده است که از فرعون؛ بَعْث شده باشد موسی برای تخدیر توده! از توده پیدا شده است؛ یعنی خدا از توده انتخاب کرده این را در مقابل قدرت فرعون؛ و هکذا سایر انبیا- علیهم السلام- و آنهایی که ما اطلاع از آنها داریم این طور بوده اند. پیغمبر اکرم که دیگر نزدیک به ماست، نسبت به آنها؛ و اطلاعمان از تاریخ آن بیشتر است، و جنگهایی که او کرده، همه معلوم است که چند تا جنگ کرده و با کی جنگ کرده. جنگها همه با اشخاص ظالم و متعدی و قلدر بوده است؛ پس این منطق که اسلام یا سایر ادیان از مخدرات است، این منطق اجانب است که می خواهند مال شما را بخورند؛ می خواهند ما را از قرآن منفصل کنند تا اینکه پشتوانه ای نداشته باشیم؛ مثل قدرت قرآنی پشت سر ما نباشد و ما متفرق بشویم و هر کسی یک چیزی بگوید و تبلیغات آنها اثر بکند و جوانهای ما را منحرف کند و اسباب این بشود که آنها مشغول کارشان بشوند.

وقتی می آییم سراغ آنهایی که دین را تبلیغ می کردند، مثل خود پیغمبر، حضرت امیر، سلام اللَّه علیه، خلفای پیغمبر؛ یعنی خلفای صوری پیغمبر تا آن وقتی که باب خلافت توی کار بود و به سلطنت نرسیده بود، بعد از آن علمای اسلام، شما اگر تاریخ را ملاحظه کنید، همیشه جنگ ما بین این طایفه و قلدرها بوده؛ هیچ وقت همچون نبوده است که اینها ساکت بنشینند؛ منتها به مقدار قدرت و به مقداری که عرض می کنم، توانایی داشتند و کم بوده است توانایی شان؛ آن هم البته عللی داشته است که نقصی، نقیصه هایی در کار بوده.

و ما در زمان خودمان، در این مدتی که خودمان مشاهده کردیم، قیامهایی ازهمین طبقه ما دیده ایم درمقابل رضا شاه.آن وقت که آمد و کودتا کرد و عرض می کنم، آن بساط را درآورد و آن ظلمها و آن تعدیات را کرد به همه طبقات مردم، هیچ قدرتی در مقابلش نایستاد الّا قدرت روحانی که قیامهای متعدد شد که ما همه اش را یادمان است. قیامهایی که از علمای اصفهان شد؛ در قم جمع شدند همه با هم، از علمای بلاد هم آمدند در قم. قیامی که از خراسان شد که همه علمای خراسان را که قیام کرده بودند گرفتند و بردند در زندان؛ مثل مرحوم آسید یونس و مرحوم آقازاده و دیگران. قیامی که از آذربایجان شد، علمای بزرگ آذربایجان را مثل مرحوم آمیرزا صادق آقا و مرحوم انگجی و دیگران را گرفتند و از آنجا بردند تبعید کردند. قیامهای متعدد [شد]؛ قیامی که مرحوم آقای قمی کرد که آمد به تهران، و مردم با او همراهیِ درست نکردند و ایشان را هم گرفتند و تبعید کردند. قیامهای زیادی کرده اند که تاریخ نشان می دهد که اینها این جور نبود که مردم را دعوت به آرامش کنند که مردم در مقابل ظلم حرف نزنند، در مقابل ظَلَمه حرف نزنند؛ این تبلیغات بوده است که کار ماها را به اینجا رسانده است که الآن هم باز صحبتش را می کنند؛ یعنی منحرفها صحبتش را الآن هم می کنند و اینها کمک می کنند به بنگاه ظلم.آنهایی که این مسائل را مثلًا، زمزمه می کنند، اینها یا اینکه خودشان از دستگاهها هستند و عمال آنها هستند یا فریب خورده اند از عمال آنها. این شعارهای مثلًا کمونیستی و شعارهای مارکسیستی اینها از همان قماش هست؛ که اینها یک دسته ای از جوانهای بازی خورده اند به واسطه اینها؛ اینها مطالعه نکرده اند در احوال آنهایی که اینها را دعوت می کنند به کمونیستی، و به مارکسیستی دعوت می کنند. مطالعه ای در احوال آنها نکرده اند ببینند خود آنها چکاره بودند، مثلًا استالین- که در [دوران ] اخیر، ما همه ادراکش کردیم و در زمان او بودیم و بعضی [از] شما هم بودید- این چه جور بوده خودش؛ خودش چه آدمی بوده است تا اینکه اینها می خواهند تبعیت از او بکنند! استالین؛ با گاو مخصوصش!

بله، آن وقتی که جنگ عمومی واقع شد، لشکر ارتش روسیه آمدند به ایران- از تقریباً آن طرف تهران تا خراسان و آنجا آنها بودند، و مال انگلستان و هم مال امریکا، هم آن طرفها را گرفته بودند، هر کدام یک گوشه ایران را ضبط کرده بودند و بودند در ایران- و ما دیدیم، من خودم دیدم، و یک مطلب هم آن وقت معروفِ معروف شد؛ اما آن مطلبی که معروف شد: آن وقتی که متفقین آمدند؛ یعنی رؤسای متفقین «استالین و روزولت و چرچیل» اینها آمدند به ایران، استالین، آن آدمی که این آقایان می گویند که خیر، آن آدم کمونیست بود، آن آدم توده ای بود، آن با مردم چطور بود، به او «قارداش» می گفتند، برادر بود؛ همه اینها، وقتی خودش آمد به ایران، باید حتی گاو شیرده برایش می آوردند که مبادا این آقا از شیر گاو ایران بخورد! این آقای کرملین نشین که قارداشش عبارت از این ارتشش و توده های مردم بود، این وقتی که آمد، در همان جنگ عمومی برای یک مشورت آمد به ایران، آن وقت معروف بود در اینکه ایشان با یک گاو خاصی که عرض می کنم، همراهش آوردند که شیر آن گاو را بخورد، مبادا خدای نخواسته این شیر گاو نباشد و مبتلا بشود به شیر گاو ایران! این زندگی اشرافی او بود.

و من خودم این را دیگر دیدم که ما از تهران می رفتیم به مشهد با اتوبوس، برخوردیم به این لشکرهایی که از روسیه بودند، که عقیده شان این بود که ما و استالین هر دو برادریم و همه با هم مثل هم می مانیم! اینها می آمدند برای گدایی سیگار یا چیز دیگر؛ وقتی یک سیگار به آنها دادند، گرفت آن سیگار را، و آن قدر خوشحال شد که بنا کرد سوت زدن و راه رفتن! برای یک سیگار گدایی می کرد! او وقتی که آمد، با طیاره آمد و با چه وضعی و با چه اشخاصی و با کذا؛ گاو شیرده هم آوردند که آقا شیر بخورد از آن گاو!   اینها بازی می دهند مردم را، مردم را بازی می دهند. لنین که این قدر از او تعریف می کنند و کذا، اولًا به واسطه یک شکست جنسی خودش وارد شده و مخالفت کرده است با آنهایی که دیانت داشتند؛ با آن علمایی که آن وقت بودند و علمای خودشان! یک مسئله جنسی بوده است که آنها منعش کردند و او عصبانی شده! آن وقت یک قصه هم از او نقل می کنند که ایشان گفته است که «باید ما حساب کنیم ببینیم که این افرادی که در مملکت ما هستند، خرج و دخلشان چه جوری است، هر نفر آدمی که حساب کردیم در سالْ خرج و دخلش با هم مساوی است یا دخلش بیشتر از خرجش است، این را ما نگاه می داریم؛ برای اینکه خوب خرج خودش را دارد، یک چیزی هم به ما می رسد! هر آدمی که خرجش کمتر نیست [و] دخلش کمتر از خرجش است، این را باید توی دریا انداخت!» این آدم انساندوست یک همچو آدمی است! اینکه حالا این قدر از او تعریف می کنند یک همچو آدمی است که این فقرا که نمی توانند کار بکنند، پیرمرد حالا شده است، ضعیف شده است، یک عیبی دارد که نمی تواند کار کند به اندازه مخارج خودش، این دیگر به درد نمی خورد؛ این را باید ریخت توی دریا راحت بشوند! توی دریا هم بریزند. که دیگر محتاج به اینکه زمین را بکنند و اینها، نباشد! اینها بازی می دهند جوانهای ما را، و تبلیغات است همه اش؛ واقعیت نیست. این یک حکومت و یک، عرض بکنم که رئیس برای آنها [است ]؛ و ما هم حکومت خودمان را نشان می دهیم، آن حکومتی که ما می خواهیم.

آن حکومتی که ما می خواهیم مصداقش یکی خود پیغمبر اکرم است که حاکم بود. ما بناست که رؤسا را [در نظر] بگیریم، رؤسا را نظر بکنیم، سیره رؤسا را نظر بکنیم؛ یکی از آنها هم حضرت امیر بود؛ یکی هم عُمَر بود. ما ببینیم اینها مثل عُمَر هم هستند؟ یکی از آنها هم حضرت امیر. خود پیغمبر را هر کس که سیره نوشته است از رسول اکرم، [نقل کرده که ] وضعش در زندگی کمتر بوده است از این مردم عادی که آن وقت در مدینه زندگی می کردند.

اطاق گلی اینها داشتند؛ توی مسجد یک اطاق گلی داشتند. سوار الاغ می شده، یک کسی هم دنبالش، پشت سرش می نشسته و می رفته. آن وقت هم برای او مسأله می گفته، او را تربیت می کرده. شما بیاورید یک حاکمی، یک رئیسِ عرض می کنم کلانتری، یک کدخدای یک شهری، یک دهی بیاورید که این طوری باشد. سلوکش با ملت این باشد که وقتی توی مسجد، مسجدِ محل اداره حکومت، می آمدند آنجا، وقتی که پیغمبر توی مسجد نشستند و عرض می کنم که چند نفر هم همراهشان هستند، با هم نشسته اند و دارند صحبت می کنند، اشخاصی که نمی شناختند، از خارج می آمدند، نقل شده است که نمی شناختند اینها کدام یکی، عرض می کنم که حاکم است و کدام یکی محکوم؛ کدام یکی پیغمبر است، کدام یکی مردم دیگر. یک زندگی اشرافی و یک زندگیِ عرض می کنم، چیزی نداشته. در عین حال که خودش این طور بوده، آن قدر به این فقرا رسیدگی می کرده و به این ضعفا رسیدگی می کرده است که مردم همه از ذکرش فرض کنید، عاجزند.

آن هم حضرت امیر با سلطنتِ- جسارت است که من سلطنت به ایشان بگویم- با خلافتِ چندین مملکتی که ایران یکی از آنها، حجاز یکی از آنها، نمی دانم عراق یکی از آنها، اردن یکی از آنها، مصر یکی از آنها [بوده ]؛ این یک همچو دامنه ای آن وقت داشته سلطنت ایشان، با این دامنه سلطنت، زندگی خودش را ببینیم که آیا این غمخوار ملت است یا اینهایی که اینها می گویند؟ مقایسه بکنید و زندگی شان را در تاریخ ببینید. آنی که نقل می کنند یک پوستی ایشان داشته است، یک پوست گوسفندی داشته، شبها خودش و عیالش رویش می خوابیده اند؛ روز هم این را می گذاشتند آنجا برای شترشان علف می ریختند. این زندگی حضرت امیر! در عمرش شاید یک دفعه یک نان سیری نخورده باشد. آن وضع خوراک حضرت امیر که درِ آن [صندوقچه ] را- به حَسَب نقل مُهر می کرده، آنجایی که   توی آن [نان ] جو بوده است، مُهر می کرده است که مبادا اینها باز کنند و یک چیز دیگر توی آن بریزند، یک چربی، یک چیزی، که این مثلًا به واسطه ترحمی که فرزندانش می خواستند به پدر بکنند، و زینب مثلًا می خواسته به پدر بکند، [خورشتی ] داخل این بکند، مُهر می کرده که دست نخورده باشد؛ این خوراک حضرت امیرسلام اللَّه علیه- بود.

آن شبی که شب فوت ایشان، ضربت خوردن ایشان هست، آن شب مهمان ام کلثوم، می گویند بوده است؛ وقتی که برایش غذا می آورند، ایشان غذا برای افطارش می آورد، می بیند که نمک آورده و شیر؛ می گوید تو چه وقت دیدی من دو تا خورش داشته باشم؟ یکی اش را بردار. می گویند که رفته است نمک را بردارد؛ گفته است: به جان من شیر را بردار. با نمک دو لقمه دست برد و خورد. این حکومت ماست، حکومت اسلام است، حاکم اسلام است؛ آن هم حاکم کمونیست و مارکسیسم و اینها.انسان باید تعقل کند ببیند کجا گول خورده است. این گول برای چه؛ این تبلیغات برای چه بوده؟ این نکته، نکته اینکه شما را می خواهند جدا کنند از اسلام، جدا کنند از حکومت اسلامی، باید دید نکته چیست که شما را می خواهند جدا کنند از حکومت اسلامی؟ نکته این است که آن آقا گاز مملکت ما را می خواهد، آن آقا نفت مملکت ما را می خواهد؛ خوب نفت و گاز صاحب دارد، ممکن است اینها داد و قالشان درآید. اسلام می گوید که هیچ قدرتی حق ندارد، هیچ قدرتی نمی تواند بیاید به مسلمین تحمیل بشود؛ اینها هم که می خواهند تحمیل کنند همه چیز را، اینها می خواهند یک محمد رضا را بیاورند و اینجا بگذارند مأمور کنند «مأموریت برای وطنم»! مأمور کنند که این آدم همه استفاده هایی که این مملکت دارد به اینها بدهد! خوب ممکن است آخوند صدایش درآید، آخوند را خفه می کنند. آخوندها مفتخورند! این آخوندها همه مفت خورند!

اینها می گویند آخوندها مفتخورند! این آخوندی که حالا دارد مفتخوری می کند، در این حُجُرات مدرسه آن زندگی را دارند: چهار تا کتاب و یک گلیم و نمی دانم چه. آنهایی به اینها می گویند مفت خورند که خودشان دارای کذا و کذا هستند. این آخوندها تنبل هستند! این آخوندها تنبل هستند که هفتاد سال پشتکار دارند، یک کار را انجام می دهند تا آخر برای حفظِ عرض می کنم ملت خودشان و حفظ دیانت خودشان، یا آنهایی که هر روز دارند دور می گردند برایِ عرض می کنم بی عاری کردن؟ اینها دارند به اینها می گویند تنبل هستند! همه تبلیغات برای این است که آخوند را از نظر ملت بیندازد؛ این قدرت را از این ملت بگیرد؛ آن قدرت اسلام را که بالای سر همه قدرتهاست از دست [ملت ] بگیرد؛ این قدرت کسانی که مروّج اسلام هستند، این قدرت را هم بگیرد. وقتی که این دو تا قدرت را گرفت، سرِ صبر، محمد رضا هر کاری دلش می خواهد بکند، یکی نگوید «چرا؟».

آن روزی که رضا شاه آمد و آن همه کارها را کرد، باز یک آخوند بود که توی مجلس، به اسم مدرس- رَحِمَهُ اللَّه- مقابلش می ایستاد و می گفت که «نه». هیچ کس نبود؛ مدرس بود، و چند نفر هم که اطراف او بودند. دیگر در تمام مملکت هیچ قدرتی در مقابل او نمی ایستاد. مدرس یک آقای عمامه ای، ملا، متقی و با یک پیراهن کذا و عبای کذا و تنبان کرباسی، که شعر آن وقت برایش گفتند که تنبانْ کرباسی- قدردانی از او کردند و شعر برایش گفتند- انتقاد از او کردند، این ایستاد در مقابل رضا شاه و «نه» گفت.

آن وقتی که التیماتوم کرد روسیه به ایران- که در یک قضیه ای بود که من حالا یادم نیست- التیماتوم کردند و لشکرشان هم حرکت کرده بود، آمده بود تا فلان جا، آوردند به مجلس که، التیماتوم را آوردند به مجلس که وکلا [تأیید] بکنند؛ خوب، لشکر روس است و بناست بیاید و التیماتوم کرده و اگر فلان کار را انجام ندهید چه خواهیم کرد! تنها کسی که، این را خود آنها نوشتند که وکلا همه نشسته بودند و هیچ حرفی نمی زدند و قدرت اینکه کاری بکنند [نداشتند]، خوب چه بکنند؛ نوشته اند یک سید، یک معمم، یک ملایی، با دستهای لرزان آمد پشت آنجا،

و گفت حالا که بناست ما از بین برویم، چرا به دست خودمان از بین برویم! نه، ما رد می کنیم این را. رد کردند و هیچ غلطی هم آنها نکردند. قدرت پیدا کردند به قول ایشان، وکلای دیگر هم قدرت پیدا کردند و رأی بر خلاف دادند و قبول نکردند حرف آنها را؛ آنها هم هیچ کاری نکردند. اینها ما را می خواهند بترسانند.الآن هم که شما خیال می کنید که [این طور نیست ]؛ از آن طرف همین دیروز باز تلگرافی در چهارِ آبان کرده بودند؛ چند روز پیش از این، این سران مفت خور نفت خور، تلگرافی که کرده بودند و تبریک گفته بودند به شاه، چهارم آبان را؛ اظهار پشتیبانی [کرده بودند]! خصوصاً کارتر که قیامت کرده بود در اظهار پشتیبانی! که ما پشتیبان شما هستیم و فلان. پریروز هم، چند روز پیش از این هم که وزیر خارجه [انگلیس ] مسأله را همان طوری که بود، گفت! گفت ایشان حافظ منافع ماست- قریب به این معنا- حافظ منافع ماست! ما منفعت در اینجا داریم، ما باید حالا دیگر پشتیبانی از او بکنیم.

نه، ما نمی گذاریم تو پشتیبانی بکنی. ملت دیگر گول این حرفها را نمی خورد. حالا هم این حرفهایی که اینها می زنند، خیال نکنید که حالا اگر این ملت ایستاد و پشت سر هم ایستاد و رد کرد این حرفها را، آنها لشکر بیاورند از آن طرف. نخیر، اینها حرف، شعر است! اصلًا دنیا دیگر این را قبول نمی کند از کسی، که یک ملتی [وقتی ] حرف صحیح دارد می زند، حرف حق دارد می زند، می گوید که ما نمی خواهیم منافعمان را شما ببرید، ما نمی خواهیم ذخایر ما را شما ببرید، ما می خواهیم خودمان در این مملکتمان مستقل باشیم، ما می خواهیم آزاد باشیم. شما خودتان در اعلامیه حقوق بشر این حرفها را زده اید، ما می خواهیم همین مطابق اعلامیه حقوق بشر عمل بکنیم. ما می خواهیم آزاد باشیم؛ ما در مملکتمان استقلال می خواهیم، آزادی می خواهیم. بچه های ما هم دارند داد می زنند این معنی را؛  پیرمردهایمان دارند همین معنا را می گویند؛ نمی شود با یک همچو ملتی با سرنیزه [مقابله ] کرد. نه حکومت نظامی جلوی این ملت را دیگر می تواند بگیرد و نه، عرض می کنم حکومت غیر نظامی؛ اصلًا نمی شود. نه کارتر می تواند بگیرد، نه، عرض می کنم که کرملین نشینها می توانند این کار را بکنند؛ نمی شود این معنی. اینها همین طور می گویند؛ برای اینکه با گفتن می خواهند شما را از دم، در کنند  و الّا عمل نمی کنند که بیایند هجوم بیاورند. اینها هر کدام منافعی دارند؛ منافع بین المللی و این چیزها را دارند؛ که نه او جرأت می کند از ترس این، یک قدم جلو بیاید و نه این جرأت می کند از ترس او یک قدم جلو بیاید. اینها هر کدام از هم می ترسند؛ لکن خوب، این حرفها را حالا می زنند برای ترس ما.آن وقت هم یک آخوند ایستاد و گفت «نه». منتها خوب، مردم همراه نبودند؛ مجهز نشده بودند مردم. تبلیغات جوری کرده بود که آخوند را سوار اتومبیل نمی کردند، خدا می داند. مرحوم حاج شیخ عباس تهرانی- رضوان اللَّه علیه- گفت که در عراق من می خواستم سوار اتومبیل بشوم، شوفر گفت ما دو تا طایفه را سوار نمی کنیم، یکی آخوندها را و یکی فاحشه ها را. وضع آخوند این جور شده بود آن روز؛ یعنی این جور کرده بودند؛ جدا کردند اینها را از ملت. رضا خان هر کاری خواست کرد. آن آخوندها هم، آقایان هم قیام کردند، چند تا قیام کردند؛ لکن ملت از باب اینکه گول خورده بود نتوانست، همراهی نکرد؛ آنها هم لشکری نداشتند. الآن هم پشت سر هم تبلیغات هست؛ تبلیغ پشت سر تبلیغ. فلانی در قصر ییلاقیِ آنجا هست و جوانها می روند پیش او در قصر ییلاقی! [خنده امام ]، این قصر ییلاقی ماست که نداریم یک اطاقی که آقایان بتوانند بنشینند! باید این طوری بایستند [خنده امام ]!  این تبلیغات است آقا؛ می خواهند این طوری جدا کنند مردم [را] از دین؛ ولی حالا دیگر ایران این حرفها را گوش نمی دهند. این حرفها مرده است دیگر؛ روشن شده اند مردم، مطلع شده اند مردم بر حیله ها، دیگر به این حرفها گوش نمی دهند؛ و باید برود این آدم؛ هیچ چاره ندارد. اگر بخواهید ایران اصلاح بشود، با بودن محمد رضا در آنجا و این سلسله خبیثه پهلوی، این ایران اصلاح شدنی نیست. باید این برود تا ایران اصلاح بشود. دنبال او باید دست امریکا، انگلستان، عرض می کنم که شوروی؛ این سه ابرقدرت، باید دستشان قطع بشود از ایران، و ایرانْ مستقل برای خودش باشد تا اصلاح بشود. ما دنبال این معنی هستیم ان شاء اللَّه.

حالا ببینیم تکلیف شما که اینجا نشستید، چیست؟- من خسته شدم که نمی توانم دیگر ادامه بدهم- تکلیف ماها چیست؟ برادرهای ما در ایران دارند تکالیفشان را عمل می کنند؛ یعنی الآن هم که ما اینجا نشستیم، شما خاطر جمع باشید در قم یا در جای دیگر یک صدایی هست. در تهران، در نمی دانم زنجان، هر جا بروید، یک مطلبی هست، یک نهضتی هست، یک فریادی هست، یک کتک خوردنی هست، یک عرض می کنم، قتل و غارتی هست؛ آنها مشغول هستند الآن، ما و شما در اینجا مواجه با آن جهتْ مع الأسف نیستیم؛ اما شما هر کدامتان می توانید تبلیغ کنید در همین خارج. هر کدام اهلِ عرض می کنم که مدارس هستید، دانشگاهها هستید، دَه نفر آدمی که آنجا ایستاده از این خارجیها؛ بروید سراغشان، بگویید که ایران وضعش این طور است؛ دارند این کار را می کنند، این سران ممالک دارند این طور ظلم به ما می کنند، این شاه دارد این طور ظلم می کند، این طور مردم را می کشد؛ مردم حقشان این است، این را می خواهند؛ مردم وحشی نیستند. این مردکه دارد می گوید این مملکت ما مردمش حالا قابل نیستند که آزادی به آنها دادیم! او می گوید «قابل آزادی نیستند»، کارتر می گوید که «آن قدر آزادی دادند که اینها دیگر داد  و فریادشان درآمده!» این همه قتل و غارت برای زیادی آزادی است به منطق کارتر، با تصریح! من نمی فهمم این چه جور دِماغی است؟ این چه جور آدمی است؟ می گوید، در روزنامه بود، روزنامه اطلاعات یا کیهان که ایشان گفته اند که شاه یک آزادی تندی به مردم داده اند، و این منشأ این اختلافات است! این «آزادی تند» منشأ این است که مردم دادشان بلند شده است که ای آزادی، ای آزادی! مقصود از «ای آزادی» این است [که ] ما نمی خواهیم آزادی، ما نمی خواهیم آزادی! و حرف کارتر این است! اینها دارند این طوری معرفی می کنند. مردکه می گوید که- باز او [کارتر] بهتر است از این- او می گوید که این ملت ما قابل آزادی نیستند، نمی شود به اینها آزادی داد، برای اینکه اگر آزاد بشوند، مرا نمی خواهند! حرف او این است، [خنده حضار]، تا به آنها گفتند «آزادی»، می گویند «مرگ بر شاه»! آن آدم هم می گوید «از بس آزادی دادند، دارند داد می زنند!» ما گرفتار یک همچو دو نفر آدمی هستیم! یکی از آن طرف افتاده، یکی از این طرف افتاده؛ این گرفتاری ماست. ما که در اینجا نشسته ایم و تماس با هم داریم و شما که تماس با این رفقای اروپایی یا امریکایی تان دارید، بگویید مطالب را؛ درد ایران و درد این ملت را بگویید. بگویید که این بچه های صغیر را اینها دارند می کشند؛ بچه های هفت ساله را، بچه های هشت ساله را اینها دارند می کشند.

 [یکی از حضّار: این مسأله را ما باید حل کنیم یا دیگران؟]

توجه [کنید]، نه، خودمان حل می کنیم؛ فقط کمک می خواهیم.

ما می خواهیم که انعکاس این مطلب در خارج، که اینها یک مردم وحشی هستند؛ نوشته بود که، از قول یک خبرنگاری بود، کی بود؛ اروپایی بود، انگلیسی بود، نوشته بود که من در این اجتماعی که در روز عید فطر مردم با تمام وقار داشتند می رفتند و شعارهایی می دادند؛ ولی هیچ زد و خورد توی کار نبود و آرام بود، نوشته است که من رفتم که بروم، یک اتومبیل بود مال یک امریکایی، نگه داشت دید من خارجی هستم؛ سوار شدم گفت: ببین   وحشیها را. به او گفتم: اینها وحشی اند؟ شما در کجای دنیا اطلاع دارید که نیم میلیون، یک میلیون جمعیت راه بیفتند و این طور آرام، این طور صحیح راه بروند؟ خوب، اینها حقشان را می خواهند، وحشی هستند؟! اینها در خارج منعکس کرده اند که ایران [ی ها] وحشی هستند؛ وحشی را که نمی شود آزاد کرد؛ وحشی [را] باید در باغ وحش [گذاشت و] درش را محکم قفل کرد!

اینها دارند شماها را این طور معرفی می کنند. شما برای اینکه از ذهن این خارجیها بیرون بیاید این مطلب؛ بگویید مطلبی که ما داریم چیست؛ مطلبی که ایرانی ها دارند چیست؛ این است، تا این مسأله از ذهن اینها بیرون برود. وقتی بیرون رفت در اینجا هم یک موجی پیدا می شود. این حکومتها، اینها هم از ملت خودشان یک قدری ملاحظه ممکن است داشته باشند؛ این برای این جهت است؛ نه اینکه برای این است که اینها بلند شوند بیایند کار ما را حل کنند؛ ما کارمان را باید خودمان حل کنیم، لکن این مطلب که دارند درست می کنند برای ملت ایران که ملت ایران وحشی است و آزادی نمی تواند بپذیرد، یا ملتی است که از زیادی آزادی دادش درآمده است، این مطلب را شما باید منعکس کنید و بفهمانید که مسأله و داد ملت ایران چیست و اینها چه چیز می خواهند. بچه هشت ساله شان داد می کند «آزادی، استقلال، حکومت اسلامی»، پیرمردش هم همین را حالا می خواهد، ملایش هم این را می خواهد، عرض می کنم که اهل منبرش هم این را می خواهد، فضلایش هم این را می خواهند، بازاری هم این را می خواهد، دبیرستانی هم این را می خواهد؛ اینها می خواهند آزاد باشند. گرفتار بودند؛ پنجاه سال اختناق؛ اینها می خواهند که مستقل باشند. سالهای طولانی، بیش از پنجاه سال تحت اسارت [بودند]؛ می خواهند بیرون بیایند از این اسارت. ماها باید در اینجا که هستیم تبلیغ کنیم؛ یعنی بگوییم به این افراد این مملکت، با هر کس که روابط داریم مسائل ایران را  طرح کنیم؛ به اینها بگوییم تا این مطلب از ذهن اینها بیرون بیاید که اینها یک دسته وحشی هستند که دارند بانک را آتش می زنند! حالا اگر هم آتش بزنند اینها، یکوقت از خود آنها نباشد. این، یک دسته وحشی هستند اینها! اینها را اگر آزاد کنند، چه خواهند کرد، چه خواهند کرد! نه، مسأله این نیست؛ این بیچاره ها برای آزادی دارند داد می زنند؛ بچه هایشان را هم می دهند که مبادا که باز در قید و [بند] اجانب باشند.

ان شاء اللَّه خداوند همه شما را حفظ کند؛ موفق باشید و اسلام را تقویت کنید؛ امیدوارم که این ملت با این وضعی که دارد پیروز بشود و پیروز خواهد شد ان شاء اللَّه

صحیفه امام، ج 4، ص: 213-228

 

پیام [به ملت الجزایر (بازگشت به فرهنگ اسلامی)]

زمان: 8 آبان 1358/ 8 ذی الحجه 1399

مکان: قم

موضوع: قطع وابستگی فکری به غرب و بازگشت به فرهنگ اسلامی

مناسبت: تبریک بیست و پنجمین سالگرد استقلال الجزایر

مخاطب: ملت الجزایر

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

در آغاز بیست و پنجمین سال رهایی کشور عزیز الجزایر از تحت سلطه جابرانه استعمارگران متمدن نما، درود و تحیات خود و ملت شریف ایران را نثار آنان نموده، و به ملت برادر خویش صمیمانه تبریک عرض می نمایم. ملت ما تلخی سلطه اجانب و مفتخوران نفتخوار، مخصوصاً امریکا را چشیده و غم شما برادران را احساس نموده است؛ و به حسب اخوت ایمانی در غم و شادی ملت شریف الجزایر و سایر ملتهای عزیز اسلامی شریک است. من امیدوارم که مسلمانان جهان در آستان قرن حاضر، گرفتاری های خود و منشأ آن را بدرست ادراک کنند؛ و با اتحاد همه جانبه و اتکال به اسلام و در زیر پرچم پر افتخار آن از قید و بندهای استعمارگران رهایی یابند. مسلمین که در آستان این قرن دردهای جانفرسای خود را یافته، و از قدرتهای شیطانی بزرگ جز گرفتاریهای گوناگون و چپاولگریها و جنایات چیزی ندیده اند، باید با به هم پیوستگی صمیمانه و توجه به خداوند بزرگ و اسلام عزیز به فکر چاره برآیند. چاره، و یا مقدمه اساسی آن است که ملتهای مسلمان و دولتها اگر ملی هستند کوشش کنند تا وابستگی فکری خود را از غرب بزدایند و فرهنگ و اصالت خود را بیابند، و فرهنگ مترقی اسلام را- که الهام از وحی الهی می گیرد- بشناسند و بشناسانند. [باید] شرق و آفریقای عزیز- این قاره ای که با نهضت اسلامی ملی و قیام خونین مردم دلاور الجزایر از خواب گران بیرون آمد- و کشوری بعد از کشور دیگر [را] از چنگال امریکا و کشورهای استعمارگر دیگر نجات داد، باید روی پای خودشان بایستند و شدیداً با فرهنگ صادراتی مبارزه کنند. کشورهای آفریقا و آسیا و سایر کشورهای دربند در قاره های دیگر باید بدانند که آنچه از غرب و شرق توطئه گر و استعماری و از امریکای متجاوز بر کشورهای ستم کشیده صادر می شود تباهی و فساد آن قابل مقایسه با اصلاح آن نیست. تمام کشورهای اسلامی چون ایران بنا به وظیفه اسلامی خویش باید از کشورهای در حال رشد و مبارزه با استعمار مادی و معنوی پشتیبانی کنند. کشورهای اسلامی باید در مقابل اسرائیل اشغالگر- که اکثر گرفتاریهای کشورهای اسلامی به دست آن است- موضع خصمانه داشته باشند و با تمام نیرو از آرمان فلسطین و لبنان عزیز دفاع کنند. کشورهای اسلامی باید از سازمانهای آزادیبخش سراسر جهان دفاع کنند. ما توطئه مصر و امریکا و اسرائیل را برای در هم کوبیدن نهضت بزرگ مردم مبارز فلسطین شدیداً محکوم می کنیم. سران و نمایندگان کشورهایی که در الجزایر عزیز جمع شده اید! بیایید متحد شویم و دست جنایتکاران چپ و راست را- که در رأس آن امریکاست- قطع نموده، و اسرائیل را از ریشه برکنیم و حق مردم فلسطین را به خودشان بسپاریم. از خداوند متعال بیداری مسلمین و اتحاد کلمه آنان و عظمت کشورهای اسلامی را خواستارم. و السلام علیکم و علی عباد اللَّه الصالحین.

روح اللَّه الموسوی الخمینی

صحیفه امام، ج 10، ص: 395-396


 

حکم [به آقای ابراهیم امینی (رسیدگی به مشکلات علی آباد گرگان و گنبد قابوس)]

زمان: 8 آبان 1358/ 8 ذی الحجه 1399

مکان: قم

موضوع: اعزام نماینده به علی آباد گرگان و گنبد قابوس

مخاطب: امینی، ابراهیم

بسمه تعالی

8 ذی الحجه 99/ 8 آبان ماه 58

جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج شیخ ابراهیم امینی- دامت افاضاته

پیرو درخواست اهالی محترم علی آباد گرگان و منطقه گنبد قابوس در مورد اعزام آقایان محترم جهت رسیدگی به مشکلات و اختلافاتی که در منطقه به وجود آمده، مقتضی است جنابعالی در معیّت جناب حجت الاسلام آقای آقا شیخ علی اکبر مسعودی بدانجا بروید و از نزدیک مشکلات و کمبودها را بررسی کرده و با همکاری و مشورت علمای اعلام و افراد ذی صلاح محلی در رفع آنها سعی کافی مبذول دارید، و از توطئه های دشمنان تفرقه انگیز، مردم را آگاه سازید، و به وظایف خطیری که دارند و اهمّ آنها اتحاد کلمه است، ایشان را آشنا سازید. از خدای تعالی موفقیت آقایان محترم را خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.

روح اللَّه الموسوی الخمینی

صحیفه امام، ج 10، ص: 397

                  

سخنرانی [در جمع اعضای کمیته امداد (پاکسازی ادارات- اتکا به جوانان)]

زمان: 8 آبان 1358/ 8 ذی الحجه 1399

مکان: قم

موضوع: اتکا به جوانان و اقشار مستضعف- پاکسازی ادارات و اصلاح فرهنگ

حضار: اعضای کمیته امداد

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

از زحمتهایی که شمردید و فعالیتهایی که در منطقه خودتان انجام دادید من تشکر می کنم، و خداوند تعالی اجر به شما خواهد داد. باید ما بدانیم که خود ما باید مشغول فعالیت باشیم. خود ملت در هر جا که هست، باید به ساختن خرابیهایی که در طول مدت شاهنشاهی و در طول این پنجاه و چند سال برای مملکت ما پیش آمده است، خود ملت باید قیام کند؛ قیام برای خدا، و قیام برای بندگان خدا. شما منتظر این نباشید که این ادارات، این استانداریها، و امثال اینها، برای شما کار بکنند. اینها بسیاریشان همان مغزهای فاسد رژیم سابق اند. بسیاری از اینها اگر کارشکنی نکنند، کمک نمی کنند. و ما نباید بنشینیم که این مغزهای فاسد به ما کمک کنند. ما جوانهای خودمان بحمد اللَّه زیاد [است ].

تحول بزرگی که در مملکت ما حاصل شده است و جوانهای ما را- که بسیاری در مراکز غیر مشروع بوده اند- کشانده است در خدمتگزاری به خلق و خدمتگزاری به خدای تبارک و تعالی، باید ما از نیروی این جوانها استمداد کنیم. ما از اول هم امیدمان به ملت و جوانهای برومند ملت بود. ما همیشه توجه مان به خود ملت، به نیروی انسانی- الهی ملت بوده است. و با استمداد از همین طبقه کارگر، طبقه تحصیلکرده جوان، بازاریها، از همین طبقاتِ به قول آنها «طبقات پایین»، و به قول من طبقات بالا، استفاده کردیم. اینها بودند که نهضت را به اینجا رساندند. و اینها هستند که می توانند به پیش ببرند. اینها بودند که درآن وقت که نهضت کرده بودند، ننشستند که فلان استاندار با آنها همراهی کند، یا فلان اداره با آنها همراهی کند. اینها خودشان قیام کردند، و بسیاری از ادارات و کارمندان ادارات هم کمک کردند. لکن در بین اینها اقشاری هستند، افرادی هستند، که الآن هم مشغول کارشکنی هستند. و اینکه می بینید که به شما کمک نمی کنند، این روی همان طرز فکری است که اینها در آن رژیم طاغوتی داشتند، که آن طرز فکر را به این زودی نمی توانیم ما عوض کنیم. این ملت ما در طول پنجاه سال یک طرز فکری برایش پیدا شده است، یک وضعی در دِماغش پیدا شده است، که به این زودی نمی شود عوضش کرد. آنهایی که در خدمت رژیم بودند و چندین سال خدمت کردند به آنها، و الآن هم خدمتگزار به اجانب هستند و الآن هم آرزوی این را می کنند که باز آن رژیم و یا فاسدتر از او برگردد که اینها باز کاخ نشین بشوند و ملت ما حتی کوخ هم پیدا نکند.

اینها الآن هم درصدد هستند. اینها چند تایشان، چند نفرشان، که در همین چند روز اجتماع کرده بودند در یک جایی، افسرده بودند برای اینکه در ایران اشخاصی را اعدام کردند! همان معنایی را که امریکاییها آنجا می گفتند، اینها در ایران و در یک محضر محترم می گفتند که این اعدامها اسباب این می شود که ما دیگر حیثیتمان را در دنیا از دست بدهیم! ما یک حیثیتی در زمان محمد رضا داشته ایم، حالا داریم از دست می دهیم!! ما خیلی حیثیت داشتیم؟ کدام حیثیت را شماها دارید پیش خارج که حالا می خواهید از دست بدهید؟ ما جنایتکارهایمان را بگذاریم راه بروند در بین مردم و مادرها و پدرهایی که [آنها] بچه هایشان را کشته اند، برای اینکه شما دلتان می خواهد که در خارج به شما تبریک بگویند؟ شما این قدر مغزهای خودتان را باخته اید که خیال می کنید که اگر چند تا جنایتکار را مثلًا اعدام کنند و چند تا جنایتکار را تأدیب کنند، حیثیت ما از بین می رود؟ شما چه حیثیتی دارید در دنیا که از بین برود؟ دنیا شما را به چه حیثیتی قبول کرده است؟ دنیایی که امریکایش این طوری است که دوا را می گوید که دراینجا صرف نکنید، و بفرستید در دنیای ثالث، جهان سوم دوایی که آنجا به مردمش نمی دهند از باب اینکه ضرر دارد، می گویند بفرستید به دنیای سوم. شما این حیثیت را در دنیا دارید! و ما می خواهیم این حیثیت را که شما دارید از بین ببریم، یک حیثیت انسانی برای شما پیدا کنیم. شما این قدر گریه نکنید برای این خائنها که کشته شدند، از قبیل نصیری و امثال ذلک.می گویید مغزها فرار می کنند، این مغزهای پوسیده بگذار فرار کنند. این مغزهایی که برای اجانب کار کردند، این مغزهایی که جزء سازمان امنیت بودند، بگذار فرار کنند. شما برای آنها خیلی افسرده نباشید. این مغزها باید فرار کنند. البته الآن می بینند این مغزها می بینند که نمی توانند در اینجا آن استفاده هایی که می کردند استفاده کنند، حالا از اینجا فرار می کنند دنبال همان معانی که دلشان می خواهد می روند. مگر هر مغزی که علم- به قول شما- در آن بود این مغز شریف است؟ احمدی هم در زمان رضا خان دکتر بود، لکن دکتری بود که با آمپولِ خودش، مرگ بر مردم تزریق می کرد! احمدی را شاید اکثر شما اسمش هم نشنیده باشید؛ اما ما بودیم در آن زمان که این مأمور بود که به ملیّین، به اشخاصی که اظهار مخالفت با دیکتاتوری می کردند، آمپول مرگ تزریق می کرد. آن هم یک مغزی بود، حالا اگر یک همچو مغزی از ایران فرار کرد، ما بنشینیم غصه بخوریم که مغز فرار کرده؟! شماها چه طور این طور تشخیص می دهید که این مغزهایی که رفته اند پیش اربابهایشان، این مغزهایی که مجتمع شده اند در انگلستان و بر ضد ایران دارند تبانی می کنند و تظاهر می کنند، این مغزهایی که دنبال بختیار دارند جمع می شوند، و بختیار و اینها را انگلستان پناه داده و در پناه سرنیزه انگلستان دارند زندگی می کنند، ما برای اینها بنشینیم اظهار تأسف بکنیم؟

یا این مغزهایی که به امریکا فرار کردند، برای اینکه بروند آنجا پولهایی که در اینجا جمع کرده اند خرج بکنند، ما برای اینها باید اظهار تأسف بکنیم؟ فکرهایتان را عوض کنید! افکاری که پنجاه سال در مغزهای شما جمع شده است، و اصلًا تشخیص نمی توانید بدهید به واسطه آن افکار ما بین صحیح و غیر صحیح را. عوض کنید خودتان را.ما باید این مملکت را عوض کنیم؛ این افکار را عوض کنیم. دانشگاه ما باید عوض بشود، از این افکار عوض بشود. این مغزهایی که بچه های ما را سی سال، چهل سال، به تباهی کشیدند بگذار فرار کنند، یک مغزهای صحیح بیایند روی کار. حالا که می خواهند تصفیه کنند، و اشخاص خیرمند می خواهند تصفیه بکنند، شما نشسته اید غصه می خورید که چرا تصفیه می کنند! غصه می خورید که چرا اعدام می کنند. کی ها را اعدام کردند؟ برای کی  غصه می خورید؟ ای اساتید دانشگاه! بعضی تان، برای کی  غصه می خورید؟ برای نصیری نشسته اید نوحه سرایی می کنید؟! برای هویدا  نوحه سرایی می کنید؟! برای کی ؟ بعد هم می گویند که یک بچه دوازده ساله را اعدام کرده اند! خوب، این را آنهایی که با ما مخالف اند می گویند. آن مخالفین می گویند من هم امر کرده ام که پستان زنها را بِبُرَّند! آنها می گویند که یک بچه دوازده ساله را؛ آنها می گویند یک زن حامله را، و الّا نه بچه دوازده ساله اعدام می شود، و نه زن حامله اعدام می شود. چه حرفهایی است که شما می زنید؟ چرا کمک می کنید به استعمار؟ چرا کمک می کنید به رژیم شاهنشاهی؟ای مغزهای پوسیده! ای انسانهای از بین رفته! بیدار بشوید یک قدری. چرا این طور بحث می کنید؟ چرا اسلام را تخطئه می کنید؟ چه شده شما را که اسلام را تخطئه می کنید؟جوانهای ما بیدار بشوید! ای جوانهای برومند ما، ای خواهران ما، ای برادران ما، بیدار بشوید! ای شمایی که با دست شما نهضت به اینجا رسیده، و این آقایان که حالا اشکال می کنند، در کنار نشسته بودند و یا کمک نمی کردند و یا بی تفاوت بودند وحالا آمده اند در میدان، ای جوانهایی که درمقابل توپ و تانک رفتید، ای خواهرهایی که جوانهای خودتان را از دست دادید و خودتان هم در بین مردم تظاهر کردید و اللَّه اکبر گفتید! حفظ کنید خودتان را. نهضت خودتان را حفظ کنید. ننشینید دیگران برای شما کار بکنند. اینها برای شما کار نمی کنند. همان طور که اجانب کار نمی کنند، اینها هم کار نمی کنند.باید ادارات تصفیه بشود. باید فرهنگ تصفیه بشود. باید دانشگاهها تصفیه بشود. باید به دست اشخاصی بیفتد که پیوندش با رضا خان پهلوی و با محمد رضا خان پهلوی در سالهای طولانی نبوده. اینهایی که با آنها پیوند دارند نمی توانند مملکت ما را اداره کنند، اینها باید تصفیه بشوند، دولت باید تصفیه کند اینها را. اتکال به قدرت خودتان بکنید. همان طوری که می بینید خودتان این همه کار را انجام دادید، و می گویید استاندار ما همراهی نمی کند؛ و شاید بعضی وقتها هم کارشکنی بکند. ابداً اعتنا به همراهی او نکنید، و خودتان کار بکنید [با] اتّکال به قدرت الهی. همان طور که از اول نظرتان به این نبود که این قشرهای بالا به شما کمک بکنند- و نکردند، و کارشکنی هم شاید کردند- همین طور حالایی که به سازندگی رسیدید، خودتان سازنده باشید. خودتان دنبال مطالب خودتان بروید. ملت خودش باید قیام کند. مملکت مال شما است. این مغزها فرار می کنند، و مملکت مال شماست. اینها ارزها را برداشتند و فرار کردند، و حالا هم دارند یکی یکی فرار می کنند، می بینند دیگر اینجا جای دزدی نیست.

مملکت مال خود شماست؛ مال جوانهای ماست. مملکت مال این زاغه نشینان اطراف تهران است. که من خدا می داند برای اینها غصه می خورم. و برای اینها تا حالا فکری نشده. مملکت مال اینهاست. نهضت را اینها پیش برده اند. در یکی از روزهایی که تلویزیون نشان می داد اطراف تهران را، یکی از او پرسید که شما چه می کردید؟ می گفت که- یک پیرمردی تقریباً بود، با یک عده از یک سوراخی بیرون آمد! از یک جایی که جای انسان نبود بیرون آمد- گفت؛ ما صبح که می شود می رویم به تظاهر. زندگیشان این بود و صبح می رفتند تظاهر؛ می رفتند کمک می کردند به ملت. ما مرهون اینها هستیم. ما زندگیمان را اینها اداره می کنند. اینها اداره کردند. این جمعیت و امثال این جمعیت؛ جوانها؛ جوانهای دانشگاهی، جوانهای اداری، آنهایی که پیوند با ملت داشتند، بازاری، کشاورز، کارگر، همه اینها. آن طبقه بالا به ما کاری نداشتند. حالا هم کارشکنی می کنند و همه چیز می خواهند، می گویند مغزها فرار کردند! بگذار فرار کنند. جهنم که فرار کردند این مغزها! مغزهای علمی نبودند این مغزها، مغزهای خیانتکار بودند، و الّا کسی از مملکت خودش فرار می کند به امریکا؟! از مملکت خودش فرار می کند به انگلستان و زیرِ سایه انگلستان می خواهد زندگی بکند؟ پیوند می کند با بختیار و امثال بختیار که مملکت ما را به تباهی کشیدند؟ این مغزها بگذار فرار بکنند، بهتر که فرار می کنند! غصه نخورید برای اینها، برای اینها که کشته شده اند غصه نخورید این قدرها.

برادرها! خودتان بیدار باشید که این مغزهایی که دارند فرار می کنند این مغزهاست که شما را به تباهی کشیده اند. این مغزهایی است که نگذاشتند جوانهای ما تحصیل کامل بکنند. اینها باید هم بروند؛ باید هم فرار کنند؛ دیگر جای زندگی برای آنها نیست. برای اینکه ملت بیدار است. یک ملت بیدار نمی گذارد که شما هر کدامتان هر کاری می خواهید بکنید. باید خودتان، خودتان را اداره کنید. باید همه مان به میدان بیاییم. فکر اینکه استاندار یک کاری بکند، یک کاری کسی بکند، اتّکال به آنها نکنید.خودتان همان طوری که می گویید [باشید] الحمد للَّه الآن یک تحولی حاصل شده است که همه طبقات، مهندسش می آید کار می کند؛ دکترش می آید کار می کند. اینهایی که حالا مغزهای انسانی دارند. اینها که مغزهایی ندارند که فرار کنند. آقا! مغزهایی فرار می کنند، ما هم یک مغزهایی داریم که با اینکه مغز علمی هستند دارند به مردم کمک می کنند؛ دارند می روند دِرو می کنند. این مغزها را ما می خواهیم؛ نه آن مغزهایی که حالا که برایشان تَعیّش حاصل نیست فرار کنند. چرا به خود نمی آیند اینها؟ چرا اینها نمی فهمند مقدار خودشان را و مقدار مملکت ما را؟ ما این مغزهایی را می خواهیم که در عین حالی که دکتر است، در عین حالی که مهندس است، می رود در جهاد سازندگی و جهاد سازندگی را راه می اندازد. ما این مغزها را می خواهیم که از امریکا پا می شود می آید اینجا می گوید من آمده ام برای کمک؛ نه پا بشود فرار کند از اینجا! این مغزهای فرّار به درد ما نمی خورد، بگذار فرار کنند. اگر شما هم می دانید که در اینجا جایتان نیست، شما هم فرار کنید! راه باز است. مملکت ما آدم می خواهد حالا؛ نه مغزهایی که می روند در پناه انگلستان و در پناه امریکا.خداوند به همه شما توفیق عنایت کند. و من وقتی شما را، این چهره های انسانی، نورانی، خدمتگزار را می بینم مباهات می کنم به اینکه مملکت ما این طور است. دنیا الآن نظرش به مملکت ماست. نه به آن طبقه؛ به شما. نه به آن طبقاتی که سابق هم سر همه کارها بودند، و الآن هم شما می گویید که اتومبیلهایشان، بچه هایشان را می برند به مدرسه، و از همین اتومبیلها هست و به ما نمی دهند برای جهاد سازندگی! دنیا به شما نظر دارد؛ نه به این اتومبیل سوارها؛ نه به اینهایی که در کاخ می نشینند. کوخ نشینها هستند که مئونه این مملکت و سرمایه این مملکت اند؛ نه آن کاخ نشینها. خداوند این کوخ نشینها را برای ما حفظ کند. و خداوند این مسلمینی که تعهد دارند برای اسلام، این جوانهایی که خدمت دارند می کنند به کشور خودشان، خدمت دارند می کنند به اسلام، خداوند برای ما حفظ کند. خداوند همه شما را، خواهرها را، برادرها را حفظ کند و قدرت، عنایت کند. مطمئن باشید که با این روحیه ای که دارید پیروز هستید. و نمی تواند کسی بر شما غلبه کند؛ و شما بر همه غلبه خواهید کرد.

صحیفه امام، ج 10، ص: 398-404

 

نامه [به آقای سید عبد اللَّه شیرازی (تلاش منحرفین برای تخریب وجهه مردمی روحانیون)]

زمان: 8 آبان 1360/ 2 محرم 1402

مکان: تهران، جماران

موضوع: تلاش منحرفین برای تخریب وجهه مردمی روحانیون

مخاطب: شیرازی، سید عبد اللَّه

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

2 محرم 1402/ 8 آبان ماه 60

حضرت مستطاب آیت اللَّه آقای شیرازی- دامت برکاته

مرقوم محترم که حاکی از صحت مزاج شریف بود واصل گردید. در موضوعی که مرقوم فرموده اید، خود متصدیان به این مسائل توجه دارند و تذکرات لازمه به آنان داده شده و ان شاء اللَّه تعالی عملی بر خلاف موازین و بدون صلاحدید و جلب موافقت حضرات آقایان معظم انجام نخواهد شد.

از خدای تعالی ادامه موفقیت و سلامت جنابعالی را مسألت دارم و در مظانّ استجابت دعوات ملتمس دعا هستم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.

توجه داشته باشید که اشخاص منحرف موجب نشوند که روحانیت را به عنوان طرفدار زمینخواران و تبهکاران و رباخواران معرفی نمایند. چنانکه [منحرفین ] تا کنون این نحو نموده اند.

روح اللَّه الموسوی الخمینی

صحیفه امام، ج 15، ص: 344

سخنرانی [در جمع مسئولان وزارت راه و ترابری (استقلال ایران و تأثیر آن در جهان)]

زمان: صبح 8 آبان 1363/ 5 صفر 1405

مکان: تهران، حسینیه جماران

موضوع: استقلال ایران و تأثیر آن در جهان

حضار: نژاد حسینیان، هادی (وزیر راه و ترابری)، معاونان، کارکنان صنعت حمل و نقل و خدمات هواپیمایی سراسر کشور، خلبانان، تکنیسینها، مهندسان پرواز، کارکنان شرکت هواپیمایی آسمان، سازمان هواپیمایی کشوری و سازمانها و نهادهای خدمات هواپیمایی و کارکنان امور تربیتی خمینی شهر

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

از برادران و خواهرانی که زحمت کشیدند و تشریف آوردند در این جا تشکر می کنم و من دعاگوی همه شماها هستم. ان شاء اللَّه خداوند همه شما را موفق کند که به این کشوری که در طول تاریخ تقریباً مورد ظلم بود، حالا به دست خودتان افتاده است و خدمت می کنید. مسائلی را که آقای وزیر گفتند، من جمله قضیّه وابستگی هواپیما به خارج، یک مسئله اختصاصی به هواپیما نبوده است. می دانید که تمام گرفتاری ما و عدم پیشرفت کشورهای اسلامی برای همین وابستگی های به خارج بوده است. هر جا و در هر ارگانی که ملاحظه می کنید، آنها دست داشتند، و به واسطه مأمورین بد، مجلس بد، سران بد- همه اینها به واسطه این که آنها مخالف بودند با ملت های ما و موافق بودند با وابستگی- همه اینها وابسته به خارج شدند. در حقیقت ایران یک مستعمره ای بود که به حسب ظاهر مستقل، ولی به حسب واقع همه چیزش وابسته به غیر بود. و امروز که بحمد الله با همّت همه قشرهای کشور، این کشور به روی پای خود ایستاده است و فعالیت در همه قشرها شروع شده است، شما می بینید که در هر جا، چه تفاوت ها حاصل شده است؛ تمام اینها برای این است که کشور به دست خود شما افتاده است، استقلال فکری دارید، استقلال  عمل دارید، یا خودتان برای خودتان و برای کشور خودتان خدمت می کنید.

این مسائلی را که آقای وزیر راه گفتند موجب بسیار تشکر است از پرسنل هواپیمایی و شما آقایان، و مهم همین است که شماها وابسته نیستید الآن. این که این قدر پیشرفت کردید و آن طور که گفتند در زمان سابق برای چهل هزار حاجی، نمی توانستند همه را حمل کنند و محتاج بودند به این که لا اقل نصف او را یا بیشتر او را دیگران ببرند، برای همین بود که خود فکرهای ملت به کار نیفتاده بود. دیگران می خواستند برای ما راهنمایی کنند و آنها هم بنایشان بر این بود که ما عقب باشیم، بنایشان این بود که نگذارند ما ترقی بکنیم. مستشارهایی که از امریکا یا از جاهای دیگر این جا می آمد، به صورت برای این بود که راهنمایی کنند و هدایت کنند، در واقع برای این بود که نگذارند خود شما کار کنید، نگذارند فکر شما به کار بیفتد. امروز که می بینید این طور پیشرفت کرده است که صد و پنجاه هزار یا بیشتر، حجاج را شما در ظرف چند روز می برید و برمی گردانید، و رکورد را که شکستید در دنیا راجع به این معنا، برای این است که خودتان کار می کنید، احساس می کنید که کشور مال شماست. وقتی که انسان ببیند که یک آقا بالاسر دارد، یک کس دیگری دارد که می خواهد به او آقایی بفروشد، به اسم این که آمدم خدمت کنم می خواهد به خدمت بکشد ملت را، دلسرد می شود ملت. آنها از یک طرف نمی گذارند که شما به یک مسائل اساسی برسید، خود شما هم از آن طرف می بینید که خدمت برای تقریباً بیگانه است.

ما باید شکر خدا را بکنیم که خداوند به ما عنایت کرد، مرحمت فرمود که یک کشوری که به تمام معنا وابسته بود به خارج و نمی گذاشتند افکار اینها به کار بیفتد، نمی گذاشتند صنعتگرهای اینها به کار خودشان ادامه بدهند، امروز خدای تبارک و تعالی کشور را به دست خود شما سپرده است و خود شما بحمد الله مشغول خدمت هستید، و این خدمت را امیدوارم که صد چندان کنید. باید همین معنا را در نظر داشته باشید، امروز شمایید تنها تقریباً، کشور شما امروز در بین همه کشورها تنهاست. همه کشورها به ضد ما هستند، الّا معدودی. لکن در عین حال که همه بر ضد هستند، چون خود کشور و خود اهالی مؤمن هستند، معتقد هستند به این که باید با عنایات خدا مسائل را حل کنند، فکرها به کار افتاد و فعالیت ها شروع شد. و الآن ایران با آن زمانی که آن همه هیاهو می کردند برای تمدن بزرگ، حالای ایران بسیار پیشرفته تر از آن وقت است. و مهم این است که ما الآن مستقل هستیم، یعنی هیچ کشوری در دنیا نیست که بتواند به یک سپور ما جسارت کند. شما الآن مستقلّید و آقای خودتان هستید. و اسلام هم این طور نیست که طبقاتی باشد و بخواهد یک طبقه ای را حاکم کند، یک طبقه ای را محکوم. اسلام خدمتگزار دارد و کسانی که خدمت می کنند، ملت باید با این خدمتگزارها همراهی کند. و دولت ما یک دولت خدمتگزاری است، مجلس ما یک مجلس خدمتگزاری است، رئیس جمهور ما یک خدمتگزاری است نسبت به همه کشور. و همان طوری که اسلام مقرر فرموده است که طبقات در کار نباشد. و انَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقیکُمْ، آنی که تقوایش بیشتر است، آنی که ترسش از خدا بیشتر است، آنی که خدمت برای خدا می کند، او مقدم است. من امیدوارم که شما کوشش کنید که وارد بشوید در این جمعیت متّقین که خدای تبارک و تعالی بفرماید: أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقیکُمْ و شما هم از آنها باشید.

و یک نکته ای را که می خواهم عرض بکنم این است که شما می بینید که دست های مختلفی در همه جا هست که به شما و به کشور ما صدمه بزند. می بینید که جایی که دعوی می کند که محل تمدن بشر است، و تمدن از آن جا به جاهای دیگر رسیده است؛ فرانسه، امروز محل تروریست ها شده است. تروریست هایی که خودشان اعتراف می کنند که ما کشتیم و ما منفجر کردیم. یک کشوری که ملتش آن طور باید باشد، دولتش آن طور است و پناهگاه شده است از برای کسانی که فاسد هستند، تروریست هستند و اشخاصی  هستند که جنایتکارند و مع ذلک ادعای چه می کنند، هواپیما دزدی را محکوم می کنند، و هواپیما دزدها اگر از ایران شد، آنها را تشویق می کنند. شما باید توجه کنید که خود شما باید به طوری باشید و طوری حرکت کنید که مورد تجاوز اینها واقع نشوید. و اگر چنانچه ملاحظه کردید که پاسدارها و دولت قرارداد کردند که در هواپیما اشخاصی باشند یا از اشخاص تفتیش بشود، این موجب نگرانی نباشد. این باید موجب سرافرازی باشد؛ برای این که ما نه از باب این که می خواهیم به اشخاص اهانت کنیم، ما می خواهیم نگذاریم که به شما اهانت بشود، دولت می خواهد نگذارد به شما اهانت بشود. هواپیما را از شما وقتی ربودند، این یک اهانتی است به اصل هواپیمایی. از این جهت، اگر فرض کنید که اشخاصی آمدند و تفتیش خواستند بکنند، هیچ ناراحت نباشید و آنها را تشویق کنید. به این معنا که مبادا خدای نخواسته، باز یک اشخاص ناسالمی پیدا بشود، و باز هم یک همچو امیدی پیدا بشود که موجب نگرانی خود شما آقایان باشد و موجب اهانت به شما باشد. من از خدای تبارک و تعالی خواستارم که همه شما را حفظ کند. و تشکر می کنم از شما که این طور فعالیت می کنید و این طور به پیش بردید؛ قضیه هواپیمایی را این طور با خوبی و با عظمت دارید به پیش می برید، و امیدوارم که بیش از این باشد.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته

صحیفه امام، ج 19، ص: 96-99

. انتهای پیام /*