نامه [تشکر به آقای محمد تقی فلسفی (اعتراض به انجمن های ایالتی و ولایتی)] 7 ابان 41
سخنرانی [در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره استقلال و آزادی ] 7 ابان 57
سخنرانی [در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره غیر قانونی بودن رژیم پهلوی ] 7 ابان 57
پاسخ استفتاء [استفتاء بانوان در مورد حق طلاق برای زنان در صورت اشتراط] 7 آبان 58
سخنرانی [در جمع دانشجویان مدرسه عالی مفیدی (غرب زدگی)] 7 آبان 58
حکم [به آقای خامنه ای (رسیدگی به گزارش فرمانده سپاه در مورد جبهه ها)] 7 آبان 62
پاسخ استفتاء [ (استفاده از آرم جمهوری اسلامی بر روی سکه های رایج)] 7 آبان 62
نامه [تشکر به آقای محمد تقی فلسفی (اعتراض به انجمن های ایالتی و ولایتی)]
زمان: 7 آبان 1341/ 29 جمادی الاول 1382
مکان: قم
موضوع: تشکر از فعالیتها و خطابه های آقای فلسفی در اعتراض به تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی
مخاطب: فلسفی، محمد تقی
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
خدمت ذی شرافت جناب مستطاب ثقة الاسلام و المسلمین آقای فلسفی، خطیب شهیر اسلامی- دامت افاضاته
به عرض عالی می رساند، ان شاء اللَّه مزاج محترم قرین سلامت و سعادت است. از مساعی جمیله جنابعالی در نشر حقایق و احکام اسلام و ابطال باطل و ردع منحرفین از مقاصد پلید و نیات فاسد، علمای اعلام و علاقه مندان به اسلام و استقلال مملکت جعفری متشکرند. امید است خداوند این زبان گویای اسلام را از شرّ اشرار حفظ فرماید. یقین داشته باشید که خدای تبارک و تعالی با ما است و هیچ قوه ای نمی تواند با خواست خداوند متعال و حضرت ولی امر- عجل اللَّه تعالی فرجه- که خواست ملت اسلام، تبع آن است مبارزه کند و به خواست خداوند تعالی نصرت با اسلام و مسلمین است. ان تنصروا اللَّه ینصرکم و یثبّت أقدامکم. امید است که جنابعالی و سایر وعاظ محترم که زبان قرآن و ملت هستند در این قضیه دینی، دیْن خود را به وجه احسن ادا فرمایند و موجب رضای خداوند تعالی و نبی اسلام- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- و ائمه هدی- علیهم صلوات اللَّه- را فراهم فرمایند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
روح اللَّه الموسوی الخمینی
صحیفه امام، ج 1، ص: 84
سخنرانی [در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره استقلال و آزادی ]
زمان: 7 آبان 1357/ 26 ذی القعدة 1398
مکان: پاریس، نوفل لوشاتو
موضوع: آزادی و استقلال، دو خواست مشروع ملت ایران
حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
از اینکه نمی توانم زیاد با آقایان تماس بگیرم به واسطه سنم، به واسطه ضعف حالم و اینها، خیلی معذرت می خواهم؛ و بین من و شما آقایان، هیچ حجابی نیست که اگر کسی با من کاری داشته باشد؛ من همه را می پذیرم، با همه برادر هستم و علاقه مندم به شما آقایانی که در خارج کشور برای ملت خودتان و برای اسلام خدمت می کنید، لکن اینکه نمی توانم زیاد بیایم بیرون، با شما تماس بگیرم، جهتی [ندارد] جز اینکه هم یک کارهای زیادی دارم و هم وقتم کم است و هم سنم زیاد است، که این حال را ندارم از این جهت؛ نه این است که نخواهم با آقایان تماس بگیرم. من مایلم که با همه آقایان همیشه تماس داشته باشم، و تقدیر و تشکر کنم از شما جوانها که در خارج ایران خودتان اشتغال به، هم تحصیل دارید و هم مسلمان هستید و هم خدمت به اسلام و مسلمین می کنید.
مطلب اول: آزادی
ما حرف تازه ای هم نداریم؛ حرف ما همیشه یک مطلب بوده است. از اولی که این نهضت اسلامی، قریب پانزده سال یا بیشتر از پانزده سال هست که ظهور پیدا کرد تا حالا، البته مراحلی بر آن گذشته است و گاهی وقتها تند می رفته، گاهی وقتها کُند می رفته است تا حالا که بحمد اللَّه به اوج خودش رسیده است، حرف [ما] از اول، آن چیزی که ما از اول صحبتش را داریم و دنبالش را گرفته ایم، این است که ما برای ملت ایران دوتا مطلب می خواهیم، و این دوتا مطلب هم، دوتا مطلب مشروعی است که همه جوامع بشری که منحرف نشده اند از انسانیت، قبول دارند: یکی اینکه یک ملت سی میلیونی، سی و پنج میلیونی، در اختناق است. پنجاه سال این ملت سی میلیونی در حال اختناق و در حال گرفتاری از همه جهات [است ]؛ نه مطبوعاتشان آزاد است، نه رادیوشان یک رادیوی ملی است
که دست مردم باشد اداره اش، و نه خطابه های خطیبهای ما، نطقهای گویندگان ما آزاد است. همه اینها در تحت زور پلیس و فشار پلیس دارد اداره می شود، و این ملت سی میلیونی که پنجاه سال است از حق مشروع خودش محروم بوده است، حالا قیام کرده است و این حق را طلب می کند، می گوید «ما می خواهیم آزاد باشیم»؛ این یک مطلبی است که همه جوامع بشر قبول دارند که یک مطلب صحیح است؛ یک مطلب نامشروعی نمی گویند.
مطلب دوم، استقلال
مطلب دوم ملت ایران که ما داریم عرض می کنیم، این است که ما می خواهیم مستقل باشیم. ما در زمانهای سابق، و خصوصاً در زمان این پدر و پسر، و بالاخص در زمان این پسر، ما همه جهات مملکتمان در تحت سلطه اجانب بوده و هست. ما اقتصادمان به هم خورده است به واسطه اینکه اجانب بر آن تسلط دارند؛ نفت ما را دارند می برند و در ازای آن برای خودشان پایگاه درست می کنند در ایران؛ یعنی اسلحه می دهند برای پایگاه درست کردن برای خودشان. فرهنگ ما را عقب نگه داشته اند؛ جوانهای ما را نمی گذارند تحصیل بکنند؛ برای اینکه مبادا در بین اینها اشخاصی پیدا بشود که مخالف باشند با این کارهایی که دارند اینها می کنند.
فرهنگ اسلامی ما را نمی گذارند که رشد خودش را بکند؛ و با تبلیغات، مردم را می خواهند جدا کنند از اسلام و از علمای اسلام؛ برای اینکه اسلام و علمای اسلام را مخالف با مقاصد خودشان می دانند. اگر چنانچه اسلام به معنای خودش در ایران، یا در سایر بلاد- به معنای خودش- پیاده بشود، دیگر برای اجانب جایی باقی نمی ماند. حکم اسلام است که باید اینها دخالت نداشته باشند در مقدرات مسلمین؛ اگر علمای اسلام قدرت پیدا بکنند نمی گذارند که این حکم اسلامی فراموش بشود، اجرا می کنند این حکم اسلامی را. پس باید این دوتا قدرت، که قدرت اسلام است و قدرت علمای اسلام، باید این دوتا قدرت شکسته بشود.
و از سالهای طولانی با مطالعه هایی که کرده اند کارشناسها، به اینجا رسیدند که این سدهایی که ممکن است جلو منافع آنها را بگیرد باید شکست، و کیفیت شکستنش چه جور باید باشد؛ بعد از مطالعات به اینجا رسیدند که خوب، این سدها یکی فرهنگ مملکت است که اگر چنانچه یک دانشگاه صحیح، دانشگاه غیر انگل و مستقل، ما داشته باشیم و ایران داشته باشد، در آنجا آدمهای صحیح پیدا می شوند، دانشمندهای مستقل در فکر پیدا می شوند و نمی گذارند؛ یک سدی است خودش که نمی گذارند استفاده چیها استفاده خودشان را بکنند. پس باید فرهنگ را عقب نگه داشت تا اینکه استفاده ها را کرد.
سد دیگری که از همه سدها بزرگتر است، اسلام است. اسلام مانع هست از اینکه اینها استفاده هایشان را ببرند. اسلام را باید در نظر مسلمین تحقیر کرد، باید مردم را از آن جدا کرد. از این جهت، مبلغینشان در هر جا و با هر صورتی تبلیغ می کنند گاهی به اینکه اسلام یک احکامی است که مال 1400 سال پیش از این بوده و حالا به درد نمی خورد؛ و از آن طرف، به اینکه ارتجاع است و برگرداندن به سابق است؛ و از این حرفهای نامربوط؛ یا یک دسته دیگر می گویند که خوب، اسلام هم که دیکتاتوری است! دیروز یک شخصی اینجا می گفت که می گویند- مثل اینکه خودش می خواست بگوید رویش نمی آمد- که خوب، آن دیکتاتوری را ما دست برداریم، گرفتار دیکتاتوری اسلامی می شویم! گفتم به او: خوب، شما تا کنون چه حکومت اسلامی را دیدید که فهمیدید دیکتاتوری است؟ حالا من بعض قصه هایی که در نظرم است می گویم که این آقایانی که خیال می کنند که اسلام یک رژیم دیکتاتوری است، تا چه اندازه بی اطلاعند.
یک قصه از حضرت رسول- که رئیس اسلام است به قول مطلق- نقل می کنم؛ یک قصه هم از حضرت امیر. در وقتی که حکومت داشت رسول اکرم، در روزهای آخری که مریض بودند، نقل هست که یک روز آمدند مسجد، همین رئیس اسلام به قول این آقا که می گویند دیکتاتور! آمدند مسجد، منبر رفتند و فرمودند: «اگر کسی حقی به من دارد بگوید تا من حقش را بدهم». گفته شده است، نوشته اند که یک کسی پا شد، گفت که بله، یک حقی من به شما دارم. «چیست؟»شما در یک جایی، یک شلاقی زدید به دوش من.گفت: «بسیار خوب، بیا قصاص کن».گفت: من لخت بودم؛ آن وقت شانه ام لخت بوده.دارد که حضرت لخت شد؛ شانه را [نشان ] دادند که شلاق بزن. بعد، عرب آمد بوسید و حرفهای دیگر.
این یک دیکتاتور است! که رئیس ملت می گوید که هر که حقی دارد، [بگیرد]؛ اگر یک کسی ده شاهی از او گرفته بود، می گفت: خوب آقا من این حق را دارم، شما به من فلان تعدی را کردید، شما مال من را گرفتید، چطور؛ خوب آن وقت گفته است بگیرید، کسی نگفت! یک کسی هم گفت که شلّاق زدید، معلوم شد که نبوده این طور؛ خواسته ببوسد، [شانه ] لختِ حضرت را ببوسد؛ با این وضع- با این خلاف- این کار را کرده. خوب حالا اگر شما در تمام حکومتهایی که در دنیا هست، حکومتهای دموکراسی، حکومتی که اسمش را می گذارید، پیدا بکنید یک همچو حاکمی که بیاید مقابل ملت، مقابل این رعیت بایستد بگوید که هر که بر من حقی دارد، بیاید بگیرد. شما اگر در تمام دنیا پیدا کردید یک همچو حکومتی، آن وقت بگویید حکومت اسلام حکومت دیکتاتوری است.
یک قصه هم مال حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- است. قاضی ای که خود حضرت امیر نصبش کرده بود به قضاوت؛قاضی دادگستری اش بود، یک شخصی رفت، یک شخص یهودی، رفت ادعا کرد به حضرت امیر سرِ یک زرهی؛ و قاضی طلب کرد حضرت امیر را. حضرت امیر رفتند با یهودی، نشستند دوتایی آنجا. حتی [درباره ] آدابش هم حضرت به او هی گفت که تو به من زیاد احترام نکن، فرق نداریم ما با هم. نشستند با هم، محاکمه کردند؛ قاضی حضرت امیر را محکوم کرد که باید بدهی این را؛ شما در تمام حکومتهای دنیا (حضرتْ امام بوده آن وقت، آن وقت خلیفه بود، سلطان بود، قاضی ای که خودش نصب کرده بود، خواست او را که بیا به محکمه قضا؛ رفتند. یهودی بود آن شخصِ طرفش؛ با هم نشستند در محضر قاضی. قاضی بر خلاف حضرت امیر رأی داد؛ محکوم کرد حضرت امیر را) شما در تمام این حکومتهای دیپلماسی، حکومتهایِ عرض می کنم دموکراسی، پیدا بکنید یک حکومت این طوری؛ آن وقت بگویید که دیکتاتوری است. بله، شما خیال کردید که حکومت اسلام، این حکومتی است که در حجاز هست! حکومت حجاز به اسلام مربوط نیست. اینها هم یک دیکتاتورهایی هستند که با صورت می خواهند بگویند اسلام. یا آنی که حالا در پاکستان- این نظامی- آمده، سرش نمی شود اسلام چیست.
حکومت اسلامی یک همچو حکومتی است. حاکمش با آن ادنی فردش در حقوق مثل هم هستند، و عملشان این طوری باید باشد. ما که می گوییم حکومت اسلامی، نترسید از آنکه خیال کنید حالا اگر حکومت اسلامی شد، یا اللَّه، می افتند به جان مردم؛ همه مردم را چه می کنند؛ فرهنگشان را کنار می گذارند؛ نمی دانم کارهایشان را [رها می کنند]؛ عقب می روند به زمان کذا!این حرف مفتی است که گفته اند، برای اینکه مردم را غافل کنند و از اسلام مردم را رَم بدهند؛ علمای اسلام را پیش مردم تحقیر کنند، تا آن حدی که در زمان رضا شاه این آقایان، علمای اسلام را سوار اتومبیل گاهی نمی کردند مردم! این طور تحقیر کرده بودند آنها را که وقتی که می خواستند سوار اتومبیل بشوند؛ مردکه می گفت که نه، ما شما را با یک طایفه دیگر سوار اتومبیل نمی کنیم! زمان رضا شاه یک همچو چیزی بود.
تبلیغات اینها، تبلیغات دامنه دار اینها به اینجا رسیده است که به ملت این طور، به جوانهای ما این طور گفتند که این ملّاها، اینها درباری هستند. خوب، این ملاها که درباری هستند چطور مشتشان را گره کرده اند مقابل دربار ایستاده اند. این مردمی که الآن همه مشتها را گره می کنند، دنبال علما رفتند. از علما پیدا شده این نهضتهایی که هست. آنها درباری [اند]؟! البته تویشان کلاهی درباری هست، عمامه ای درباری هست. دوتا، سه تا، چهار تا، که همه مردم می شناسند همه شان آنها را؛ مردم هم می دانند کیست؛ اینها از علما نیستند. علمای درباری که الآن هست، چند تا معممی است که آنها درست کرده اند از همین سازمان امنیت، اسمش را گذاشتند ملّا! کیْ همچو چیزی هست؟ علما درباری هستند؟!
اینها را تبلیغات اینها درست کرده که شما را از آنها جدا بکند. وقتی که قوه علما از قوه ملت جدا شد، دیگر نمی توانند یک کاری انجام بدهند. اینها نقشه هایی است که اینها کشیده اند؛ با اسمهای مختلف به جوانهای ما تبلیغات کرده اند که شما را از اسلام و از عرض می کنم علمای اسلام جدا بکنند. وقتی جدا کردند، هر کاری که می خواهند بکنند.در هر صورت، الآن این قیامی که در ایران شده و این نهضتی که در ایران شده است و هر روز دارد دامنه اش زیادتر می شود، الآن که ما اینجا نشسته ایم بدانید که در ایران در خیلی از شهرستانهای ایران، الآن انقلاب هست؛ و همین حالا که ما نشستیم، آنجا فریاد هست یا زد و خورد هست یا عرض می کنم کشت و کشتار هست. این انقلابی که الآن در ایران پیدا شده است، مثل یک سیل دارد شاه را می برد و خواهد برد؛ نه شاه تنها را، آنهایی هم که استفاده می کردند از وجود شاه و منافعشان به وجود شاه بود منافع آنها را هم باید از بین ببرند و می برند ان شاء اللَّه. ما می خواهیم یک مملکتی که [از] خودمان [و] مال خودمان هست، یک مملکتی که از آباء و اجداد ما به ما رسیده است، می خواهیم خودمان اداره اش کنیم. نمی خواهیم که آقای نمی دانم رئیس جمهور امریکا بفرستد اداره کند. نظامش را هم بفرستد آن اداره کند، نمی دانم دانشگاهش با فرمان او باشد؛ نمی دانم مجلسش را لیستْ آنها بدهند و هر کس را آنها تعیین کردند مجلس برود. ما می خواهیم که وکلایش را خودمان تعیین کنیم، ملتمان تعیین کنند. ما پنجاه سال وکیل نداشته ایم در ایران.
مشروطه از اول که پیدا شده است تا حالا به آن عمل نشده. تا حالا این مملکتِ ما همه اش استبداد [بوده ]، و بدتر از زمان استبداد، الآن مملکت ما هست. کیْ در زمانهای استبداد این قدر آدمکشی بود؟ کیْ در زمانهای استبداد این قدر اختناق بود که نه روحانی بتواند صحبت کند، نه سیاسی بتواند صحبت کند، نه دانشگاهی بتواند صحبت کند؛ هیچ کس نتواند یک کلمه حرف بزند؟ در دو سال پیش از این، این طور بود، در چند سال پیش از این. خوب حالا الحمد للّه یک قدری جلو آمده اند. مردم حالا حرفهایشان را یک قدری می زنند.
اینها خواسته اند که شما را، همه را، از هم متفرق کنند. هر کس را با یک اسمی، هر کس را با یک جوری می خواهند از اسلام و از مسلمین جدا بکنند و بعد هر کاری دارند بکنند. با حرفهای مختلف، با انحرافات مختلف، با این طور چیزها و تبلیغات زیادی که کرده اند: اینها عقب هستند، اینها ارتجاعی هستند! کدام ارتجاع؟! با کدام یک از مظاهر تمدن مخالفت کرده اند روحانیون؟ همه مظاهر تمدن را ما قبول داریم. آنی که ما قبول نداریم این انحرافاتی [است ] که هست.
ما می گوییم یک مملکتی که در آن مراکز فساد بیشتر از کتابخانه است، این مملکت نمی تواند مملکت باشد برای ما. یک مملکتی که اجزایش صف می کشند که خونشان را بدهند پول بگیرند! خونش را بیچاره دارد می دهد! صف می کشند. می گویند در آن جاهایی که خون می خواهند، صف می کشند خونهایشان را می دهند، چند شاهی می گیرند، چند تومان می گیرند؛ برای اینکه معاش کنند، امرار معاش کنند! ما می گوییم این بساط نباید باشد. مراکز فحشا نباید باشد. این چپاولها باید نباشد. ما می گوییم یک دسته توی آن زاغه ها نروند بخوابند، یک دسته ویلای چند صد میلیونی در خارج و در داخل داشته باشند. علمای اسلام اینها را می گویند. می گویند باید اسلام، باید عدل باشد، باید عدالت اسلامی باشد، باید تعدیل بشود این سرمایه ها؛ باید به احکام اسلام عمل بشود. تعدیل کنیم این سرمایه ها را؛ این چپاولها بکلی از بین باید برود.
حکومت اسلامی یک نظام عادلانه است؛ یک نظام بهتر از این نظام حال. این برای اینکه منهای دزدیها، منهای چپاولها، منهای غلطرویها، منهای زورگوییها [است ]. زورگویی نباید باشد؛ چپاول نباید باشد؛ مال ملت را نباید ببرند و بخورند؛ باید مردم همه در رفاه باشند؛ باید فقرا را برایشان فکر کرد؛ باید این زاغه نشینهای بیچاره ای که هیچ ندارند، هیچ ندارند، باید برای اینها فکر کرد؛ نه همه برای آن بالا و آن اشراف، برای اشراف؛ هم حکومتها برای اشراف کار می کنند. نه، حکومت مال همه است، برای همه باید کار بکنند. برای ضعفا باید بیشتر کار بکنند تا اینها را برسانند به آن حدها. این تبلیغات اینها را گوش نکنید.
و یک چیز دیگری که من اینجا باید به آقایان عرض بکنم این است که آقایان به اعمالشان، به اعمالی که از طرف اسلام به آنها هدایت شده، عمل بکنید. اینها برای خود شماست.این احکامی که اسلام آورده است برای این است که روح شما را تربیت بکند. برای اینکه در شما یک جور حالتی پیدا بشود که بعد از اینجا هم یک زندگی سالم و یک زندگی با سعادت داشته باشید. همه اینها برای سعادت خود شماست. همان طوری که مبارزه می کنید و درس می خوانید، همین طور به این اعمالی که از طرف خدا سفارش شده است، عمل بکنید و کم نگیرید. نماز را کوچک حساب نکنید. نماز لازم است که بخوانید؛ روزه و نمی دانم سایر احکام برای تربیت شماست، برای هدایت شماست؛ برای رساندن شماست به یک مدارج کامله و یک سعادتهایی. از این جهت، من از همه شما خواهش می کنم، به همه شما سفارش می کنم، که در اعمال فرعی کوتاهی نکنید. چون اینجا به من گاه گفته شده است که بعضی از جوانها یک قدری کوتاهی می کنند. کوتاهی نکنید آقا؛ اینها همه به صرفه شماست و برای خاطر شماست؛ و اگر چنانچه شما مستحکم کنید رابطه خودتان را با خدا، خداوند تأییدتان می کند و تمام شرها را از شما رفع می کند و شما را مستقل و آزاد می کند. از خدای تبارک و تعالی سلامت شما و عظمت اسلام و مسلمین را خواستارم. خداوند ان شاء اللَّه همه شما را توفیق بدهد و تأیید کند.
صحیفه امام، ج 4، ص: 194-202
سخنرانی [در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره غیر قانونی بودن رژیم پهلوی ]
زمان: 7 آبان 1357/ 26 ذی القعدة 1398
مکان: پاریس، نوفل لوشاتو
موضوع: غیر قانونی بودن رژیم پهلوی- جنایات نابخشودنی شاه- ناتوانی قدرتها در برابر اراده ملت
حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
مطلبی که ما مکرر گفته بودیم وزیر خارجه انگلستان فاش کرد. ما از اول گفته بودیم که شاه سابق به دستور انگلیسها کودتا کردند و آمدند و منافع آنها را می خواستند حفظ بکنند؛ و وقتی که یک خطایی کرد، یک تخلفی کرد، بیرونش کردند و بردندش به جزیره موریس و رفت سراغ کارش؛ و شاه فعلی هم روی «1» منافع متفقین، ... در ایران هستند؛ و برای منفعت متفقین: شوروی و امریکا و بریتانیا، مشغول کارند، و وزیر خارجه بریتانیا همین مطلب را در چند روز پیش از این گفت که ما نمی توانیم که ساکت باشیم و کسی که برای منفعت ما در ایران هست و حافظ منافع ماست این طور باشد. ملت ایران هم که الآن قیام کرده است، روی همین معناست که وزیر خارجه انگلستان گفته است.
ملت ایران که الآن این قدر در خاک و خون کشیده شده است، جوانانشان را آن قدر کشته اند، تمام شهرهای ایران، شهرهای مهم ایران، قصبات ایران الآن انقلاب است. زنجان را نوشته است، تمام زنجان در آتش دارد می سوزد. تهران هر گوشه اش انقلاب است. قم، سایر شهرها، همه جا این مسائل هست و یک قیام همه جانبه، و منتهی به یک انقلابی من می ترسم بشود که دیگر نشود جلویش را بگیرند؛ و عقل وزیر خارجه انگلستان و همین طور وزرای خارجه این ممالک استفاده جو، سر جای خودش نیامده که بفهمند با یک ملت نمی شود این طور رفتار کرد. سران کشورهای ابرقدرت خیال می کنند که به واسطه همین که ابرقدرت شدند باید همه عالَم را بخورند!اگر ملتی همگی قیام کردند و همه چیزشان را دارند می دهند؛ برای اینکه آزادی و استقلال خودشان را به دست بیاورند، نمی شود این را با سرنیزه و حکومت نظامی و دولت نظامی، این آتش را خواباند. این جزء اشتباهاتی است که اینها می کنند. اگر بخواهند اینها، فرض کنید که یک حکومت نظامی [سر] کار بیاورند، خوب الآن دوازده تا شهر رسماً نظامی است؛ همه ایران هم به غیر رسمی نظامی است. الآن حکومت ایران حکومت نظامی است، لکن مع ذلک مردم زیر بار حکومت نظامی نمی روند؛ کسی که گذشته از همه چیزش، دیگر اعتنا به حکومت نظامی نمی کند. فرضاً که یک کودتای نظامی بشود، یک نظامی سر کار می آید، مثل این آدم «1»؛ این آدم با نظامی سر کار آمدن فرقی ندارد. الآن هم حکومت ایران، حکومت نظامی است.مردم ایستاده اند و حق خودشان را می خواهند. یک چیزی نمی خواهند که غیر مشروع باشد؛ مردم حق مشروع خودشان را می خواهند؛ مردم می گویند که ما پنجاه سال با اختناق زندگی کردیم و خسته شدیم؛ پنجاه سال است! بیشتر از پنجاه سال است این جوانهای چهل- پنجاه ساله ما، چهل ساله ما، چشم که باز کردند در حال اختناق بودند.
مردم دو حرف دارند: یکی اینکه این شاه، شاه مشروطه نیست، استبداد است، و جنایاتی که کرده است قابل عفو نیست. بر فرض اینکه ایشان آن طوری که حالا دارد توبه می کند و قول می دهد به اینکه «من دیگر از این به بعد از این کارها نمی کنم و دیگر مطابق قانون اساسی رفتار می کنم» فرضاً که راست بگوید راست که نمی گوید، لکن فرضاً که راست بگوید- یک کسی که این همه جنایت کرده و این همه کشتار از مردم کرده، حالا می گوید «توبه کردم» مگر می پذیرند از تو؟ کسی که امر می کند به کشتن غیر و لو خودش نکشد، امر می کند به کشتن غیر، یک نفر، به کشتن یک نفر، این در اسلام محکوم به حبس ابد است. کسی که امر کرده است ملتی را فوج فوج کشته اند، حالا می گوید که من همین سلطنت می کنم و حکومت نمی کنم!! تو غلط می کنی سلطنت می کنی! سلطنت مال آن است که قانونی باشد سلطنتش؛ آن وقت مطابق قانون اساسی سلطنت بکند و حکومت نکند.
ما همه اطلاع داریم که اصلًا روی قوانین نیست سلطنت پهلوی. و سلسله پهلوی، اوّلی که رضا شاه آمد به ایران و کودتا کرد، اولش به شکل یک صاحب منصب بود و بعد وزیر جنگ شد و بعدش حکومت موقت شد و با سرنیزه تمام اینها شد. ملت ایران، ابتداءً ملتفت نبودند که این چه آدمی است، صحبتی نمی کردند، لکن بعد کم کم آن روی واقعیش را نشان داد که یک آدمی است که از هیچ چیز نمی گذرد. تمام حیثیات ایران را از دست داد این آدم، و با زور، با سرنیزه، مجلس درست کرد. این مجلسی که او درست کرد؛ برای اینکه خلع قاجاریه را بکند و خودش به سلطنت برسد، یک مجلسی نبود که به مردم ارتباط داشته باشد. مردم اطلاعی از آن نداشتند، کاری به آن نداشتند. و لیکن خود آنها، خود سرنیزه مجلس درست کرد! با سرنیزه اینهایی که در مجلس بودند برای او رأی دادند. همه اش قضیه رأی بود! این موادی که از قانون اساسی برداشتند و جایش یک مواد دیگر گذاشتند؛ یعنی سلطنت قاجاریه را گفتند «نه» و سلطنت اینها را گفتند «آره» این همه اش روی سرنیزه بود، قانونی نبود اینها. اصلًا این موادی که الآن هست از مواد قانون اساسی نیست؛ قانون اساسی این مواد را نداشت. این با سرنیزه [آمد] مردم هم هیچ اطلاعی نداشتند. بر خلاف میل یک ملت، با سرنیزه، ایشان آمد سر کار؛ بر خلاف قانون اساسی. سلطنت بعد از او منتقل شد به پسرش، و خود پسرش هم گفت که «من را متفقین گفتند که باید باشی سر سلطنت!» یک سلطنت غیر قانونی! از اول یک سلطنت غیر قانونی. یاغی است این شاه، نه اینکه شاه پدرش یاغی بود، خودش هم یاغی است؛ منتها مردم نمی توانستند حرف بزنند. حالا بحمد اللَّه می توانند حرف بزنند؛ حالا کشته می دهند و حرف می زنند.
همه حرف ملت ما این است که این آدم، یک آدمی است که خیانت [کرده ]، بر فرض اینکه یک سلطنت قانونی، فرض کنید، فرض کنید که خیر، سلطنت قانونی و به قانونِ صحیح هم- که همه اش باطل است، لکن ما حالا فرض می کنیم- یک نفر آدمی که سلطنت قانونی داشته باشد به حَسَب قانون اساسی، اگر به ملتی خیانت کرد، اگر تخلف از قوانین اساسی کرد این عزل است، این دیگر سلطان نیست.این آدم در تمام دوره سلطنتش مردم را از آزادی [محروم و] آزادی را از مردم سلب کرده؛ این را خودش هم قبول دارد! اینکه می گوید «من آزادی می دهم»، دلیل بر این است که آزادی را گرفته بوده! تو جیبشان بوده، حالا می خواهد بدهد! این اقرار به جرم است. اگر در محاکم این محاکمه بشود- که ان شاء اللَّه بشود- اینکه می گوید «من آزادی به ملت دادم، آزادی به ملت دادم» ملت، آزاد هست به حَسَب قانون اساسی؛ به حَسَب شرع ملت آزاد است؛ قانون اساسی، ملت را آزاد کرده؛ حالا شما آزادی دادید؟! معلوم می شود که آزادی را گرفته بودید حالا می خواهید بدهید! این اقرار به جرم است.
صدای مردم و فریاد مردم این است که ما آزادی نداشتیم در زمان سلطنت این [شاه ] و پدرش. از اول تا حالا آزادی را به چشم خودشان جوانهای ما ندیدند؛ نمی دانند مزه آزادی چیست. هر جا چشمشان را باز کردند، یک پاسبان بالای سرشان بوده؛ و یک نظامی بالا سرشان بوده و یک مأمور دولت بالا سرشان بوده و یک چپاولگر بالا سرشان بوده؛ اصلًا ندیدند اینها [آزادی را]؛ یک روزِ آزاد ندیدند؛ ما هم ندیدیم. برای اینکه از زمان رضا شاه تا حالا [در] هیچ مسئله ای آزادی در کار نبوده. یک داد مردم این است که ما آزادی می خواهیم.
بچه های کوچولو داد می زنند «آزادی»، مردهای بزرگ هم داد می زنند «آزادی»، دانشگاهی هم فریاد می زند، غیر دانشگاهی هم فریاد می زند، همه آزادی می خواهند. ایشان سلب آزادی یک ملت را کرده. کسی که سلب آزادی ملت را کرده، صالح نیست از برای سلطنت، و بر فرض اینکه سلطنت این قانونی بوده، الآن دیگر سلطان نیست ایشان. علاوه بر این، ما همه اینها را فرض می کنیم که واقعیتی داشته و ایشان هم سلطان بودند، ایشان هم [قانونی بودند]، الآن تمام ملت می گویند «ما نمی خواهیم»؛ الآن می گویند که «مرگ بر این سلطنت پهلوی!» این رفراندمی است که همه مردم، همه مردم در همه بلاد ایران دارند فریاد می زنند که ما نمی خواهیم. بازارها را می بندند، عرض می کنم که مؤسسه های دولتی را تعرض به آن می کنند همه؛ نمی خواهند او را؛ و بسا این شاه به حَسَب قانون اساسی، به حَسَب رأی ملت، شاه هست؛ اگر ملت رأی بر شاه ندهد، شاه نیست. الآن ملت ما می گوید که ما نمی خواهیم این را. یک جهتش هم این است که سلب آزادی ما را کرده است. پنجاه سال است پدرش و خودش سلب آزادی کرده [اند] و ما این را نمی خواهیم.
یک جهت دیگر هم این است که منافع ما را فروخته به غیر. ما هر چه داشتیم اینها دادند به غیر؛ خدا نکند که دوام پیدا کند سلطنت این، چند سال دیگر. اگر این [شاه ]، چند سال دیگر سلطنتش دوام پیدا کند، تمام این نفت ما را می دهد به امریکا و انگلستان و سایر ممالک دیگر؛ تمام نفت ما را دارد همین طوری می دهد، بدون اینکه معلوم باشد که این برای چه خرج می شود؛ چه جور هست. خوب، بله، می دانیم این را که از امریکا اسلحه می خرند؛ اسلحه هایی که فقط برای این است که پایگاه امریکایی درست بشود. نفت ما را می گیرند می دهند به امریکا. امریکا می خواهد یک پایگاه نظامی درست کند در ایران، در مقابل شوروی؛ نفت ما را می گیرد پایگاه برای خودش اینجا درست می کند! هم خود نفت را می برد، هم عوضش را می برد؛ عوضش هم به نفع خود او هست، و الّا چه احتیاجی ایران دارد به این طور اسلحه های بزرگی که بی اطلاع است اصلش لشکر ایران؛ جیش ایران بی اطلاع هست از اینکه اینها چه جوری [است و] اصلًا برای چه، به چه درد می خورد؛ این را خود کارشناسهای آنها می دانند.
یک آدمی است که اقتصاد مملکت ما را به هم زده است. از آن طرف، نفت ما را دارد می دهد به غیر و ما بعد از چند سال دیگر، نه نفت داریم و نه مخازن دیگر، اگر این بماند. از آن طرف، زراعت ایران را به اسم «اصلاحات ارضی» از بین برده است و بازار درست کرده است برای امریکا، که ما همه چیزمان احتیاج به خارج دارد که اگر یکدفعه جلوی این را گرفتند [یا] بگیرند؛ ایران می ماند بدون آذوقه، اگر از خارج نیاورند. این [شاه ] اگر چند سال دیگر بماند، نفت تمامش برود، زراعت [را] هم که از بین برده؛ این نسل آتیه با چه زندگی باید بکنند؟ چه چیز دارند که زندگی بکنند؟ هیچ چیز ندارند.
این راجع به اقتصاد مملکت ما. راجع به فرهنگ ما؛ یک فرهنگی که نمی گذارند، دست غیر نمی گذارد که این اولاد، این اولادهای ما تحصیل بکنند و خوب تحصیل بکنند. مانع هستند از اینکه تحصیل بکنند. الآن دادِ همه معلمها و شاگردها و همه درآمده که «ما می خواهیم مستقل باشیم، ما می خواهیم خودمان اداره بکنیم کار خودمان را؛ نمی گذارید شما که ما زندگی بکنیم». فرهنگ را مأمورند که عقب نگه دارند؛ نگذارند انسان پیدا بشود، نگذارند یک آدمهای تحصیل کرده صحیح مستقل پیدا بشود که مستقل فکر کند. می خواهند نگذارند که نسلی پیدا بشود که مستقل فکر بکند و زمام مملکت را آنها بخواهند دست بگیرند؛ باید حتماً یک اشخاصی باشند انگل، مربوط به سیاست امریکا و انگلستان و شوروی، تا اینکه اینها بتوانند استفاده های خودشان را بکنند! پس ما فرهنگ هم الآن نداریم. هم فرهنگ ما را از بین برده، هم اقتصاد ما را از بین برده؛ ما چه داریم دیگر؟
وقتی که به ارتش نگاه می کنیم، ارتشی است تحت فرمان مستشارهای امریکا؛ ما ارتش داریم؟! ارتشی که استقلال ندارد، ارتشی که خودش نمی تواند یک کاری را انجام بدهد؛ مستقل نیست در کارش. شصت هزار مُفت خور امریکایی آمده به اسم «مستشار»! حالا دیگر چه می کنند من نمی دانم؛ اما ارتش ما تحت نظر آنهاست؛ پس ما ارتش هم نداریم. چه چیز ما داریم دیگر؟ ایران چه چیز دارد؟ این ایرانی که ایشان می فرمایند که به «تمدن بزرگ» [رسیده ] این کارایی اش است؟! این تمدن بزرگش است؟!
آن آزادی که کارتر می گوید که چون شاه یک آزادی خیلی سریعی، خیلی تندی به مردم داده؛ از این جهت با او اختلاف می کنند! به منطق کارتر این همه فریادی که دارند مردم می زنند، از این است که تُخَمه «1» کردند برای آزادی! آزادی این قدر به اینها دادند که اینها دیگر نمی توانند هضمش بکنند! فریاد می زنند! خوب، این حرفها، حرفهای آنهاست دیگر. کارتر در چند روز پیش از این همین را گفت. در روزنامه ما نقل کردند که می گوید یک «آزادی تندی» به مردم داده است و از این جهت منشأ اختلاف مردم با او این است! این همه داد می کنند «آزادی» برای این است!
الآن که شما اینجا نشستید من نمی دانم در ایران؛ می دانم که خبرهاست؛ اما حالا کدام نقطه است؟ کشتار چی است؟ امشب چند نفر را کشته اند؟ امروز چقدر کشتار شده؟ اینها را ما الآن اطلاعی نداریم، اما هر روزنامه ای که از ایران می آید؛ با اینکه روزنامه ها معلوم نیست بتوانند تمامش را بنویسند، چند تا کشته کجا بوده، چند تا کشته [کجا]. در «کبودرآهنگ» [که ] دهی است در اطراف همدان؛ یک دهی است در اطراف کبودرآهنگ، نوشته است که پنج نفر کشته آنجا داشته. در یک ده! این آتشی که الآن در ایران روشن شده، زبانه کشیده و دهات ایران را، عرض می کنم که قصبات ایران را، شهرهای بزرگ و کوچک ایران را فرا گرفته و این یک مژده ای است برای ما که همه ناراضی صدا درآورده اند [و] کشته داد [ه ا] ند؛ بیخود که نیست؛ برای فریادی است که می زنند که ما نمی خواهیم.تا فریاد «مرگ بر شاه» هم نکنند، نمی زنند آنها را. این فریاد، این امرشان این است که «هر وقت اسم شاه آمد و نگفتند که اعلیحضرت آریامهر یا اللَّه بزنید»! الآن همه ایران، از آن بچه های کوچک تا آن پیرمردهای بزرگ، با یک کلام، یک کلام حرفشان است که ما نمی خواهیم این را؛ این برود! و یک همچو ملتی نمی شود پیروز نشود. شما بدانید که پیروز است این ملت.با یک ملت نمی شود بازی کرد. شما نترسید از اینکه کارتر از آن طرف می گوید «ما پشتیبانی می کنیم» و وزیر خارجه انگلستان از آن طرف می گوید که «ما پشتیبانی می کنیم» و نمی دانم کرملین از آن طرف می گوید «پشتیبانی می کنیم»؛ اینها همه حرف است که می زنند. هیچ از این معنا نترسید. یک ملت- هر چه هم که ضعیف باشد- وقتی همه گفتند نه، این «نه» است، نمی شود «آره» بشود. نه می تواند نظامی این کار را بکند، نه می تواند ارتش امریکا و روسیه این کار را بکند؛ این یک چیزی است نشدنی.چاره حل این بن بستی که الآن هست، نه وزیر می تواند این را حلش کند، نه وکیل می تواند حلش کند. حلش دست شاه هست! و آن این است که بگذارد و برود، بگذارد و برود! بگذارد مردم را به حال خودشان. بن بستش این است که الآن دولتها بن بست آوردند، شاه این بن بست را پیدا کرده، و بن بست به دست شاه واقع شده. [دائماً] می گویند بن بست است، بیایید بنشینیم حلش کنیم؛ حل کی و حل کی! هیچ کس نمی تواند حلش کند، این آتش را هیچ کس نمی تواند خاموش کند؛ فقط کلیدش دست خود ایشان است که گورش را گم کند برود! وقتی که رفت یک آرامشی هست. وقتی دنباله هایش هم رفتند؛ یعنی آنهایی که پشتوانه او بودند، آنها هم قدرتهایشان را جمع کردند رفتند، مملکت آرام می شود. مملکت ایران چرا آرام نباشد؟ مردم ایران مردم آرامی هستند، لکن وقتی این قدر فشار به آنها می آید، آن وقت صدایشان در می آید؛ و الّا مردم نجیب آرامی هستند. الآن از نجابتشان است که این داد را دارند می زنند؛ از اصالت ایران است که دارند این داد را می زنند.
ان شاء اللَّه خداوند تأیید کند همه شما را، همه اهالی مملکت ما را؛ و این را هر شب من دارم عرض می کنم که ما تکلیف داریم آقا. شما الآن که اینجا ایستادید یا نشستید تکلیف دارید؛ یعنی ملت ایران الآن یک دَیْنی به عهده ما دارد. اینهایی که در ایران هستند بچه هایشان کشته شده است؛ مادرها داغ پسر دیدند، پدرها داغ جوانها را دیدند، آنها الآن به ما یک دَیْنی پیدا کردند؛ یعنی ما مدیون آنها هستیم. آنها برای نفع همه ملت است که قیام کردند؛ خودشان تنها نیستند، برای ملت قیام کردند؛ ما هم از ملت ایران هستیم، پس برای ما هم قیام کردند. ما باید در اینجا که هستیم، یا در هر جا؛ امریکا هستید، اروپا هستید، انگلستان، هر جا هستید، شماها باید خدمت کنید به این مملکت؛ خدمتتان به این است که تبلیغ کنید. شما می توانید، هر کدام می توانید با چند نفر تماس که پیدا می کنید مسائل ایران را طرح کنید.مسائل ایران را به واسطه تبلیغات سوئی که شده، اشتباه به مردم می گویند؛ خلاف به مردم گفتند. گفتند به اینکه: نه آنچه اینها می خواهند ... ارتجاع است ایران را؛ می خواهند برگردانند ... به حالِ نمی دانم هزار و چند صد سال پیش از این. نخیر، ارتجاع نیست. شما مرتجع هستید که تاریخ فعلی ما را برگرداندید به تاریخ 2500 سال قبل و تاریخ گبرها؛ این ارتجاع است، نه ارتجاعی که ما می گوییم. ما تاریخمان را می خواهیم، تاریخ زنده اسلام خودمان را می خواهیم. می گویند: اینها مرتجع هستند؛ نخیر، مرتجع نیستند و مترقی هم هستند و می خواهند که آزادی داشته باشند و استقلال. کسی که آزادی و استقلال می خواهد، مرتجع است؟ مرتجع آن است که آزادی را سلب می کند، برگشته به حال سلاطین قلدر! و مرتجع آن است که آزادی را سلب می کند، مرتجع آن است که خیانت می کند به مملکتی و به ملتی؛ نه [اینکه ] مرتجع مردمی هستند که می گویند چرا خیانت می کنی، چرا آزادی را به ما نمی دهی.
ان شاء اللَّه امیدوارم که همه تان خدمت کنید؛ و همه تان مسائل را در دانشگاه [که ] هستید، دانشگاهیها را وقتی چند نفرشان جمع شدند، بایستید بگویید ایران این طور است، این طور است و مسائل ایران این است؛ به ما این طور ظلم کرده این مردِکه. وقتی ده هزار نفر ایرانی که فرض کنید (اینجاها بیشتر از اینها هست) هر کدام به ده نفر بگویند یک جمعیت زیادی مطلع می شوند، اطلاع هم دارند؛ اما مطلع تر می شوند، مطالب روشن می شود پیششان که این ملت یک همچو گرفتاری دارد و می خواهد آزاد باشد. ان شاء اللَّه موج در اینجا هم پیدا بشود و بلکه نتیجه زود حاصل بشود. نتیجه حاصل می شود، لکن ان شاء اللَّه زود حاصل بشود. ان شاء اللَّه خدا همه تان را حفظ کند.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته
صحیفه امام، ج 4، ص: 203-212
پاسخ استفتاء [استفتاء بانوان در مورد حق طلاق برای زنان در صورت اشتراط]
زمان: 7 آبان 1358/ 7 ذی الحجه 1399
مکان: قم
موضوع: حق طلاق برای زنان در صورت اشتراط
سؤال کننده: بانوان
[بسمه تعالی. حضور محترم آیت اللَّه العظمی، امام خمینی- دامت برکاته
مسئله اختیار طلاق به دست مرد، موجب ناراحتی و تشویش خاطر گروهی از زنان مبارز ایران شده است؛ و گمان می کنند که دیگر به هیچ وجه حق طلاق ندارند. و از این موضوع افرادی سوء استفاده کرده و می کنند. نظر حضرت عالی راجع به این مسأله چیست؟].
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
برای زنان، شارع مقدس راه سهلی معین فرموده که خودشان زمام طلاق را به دست بگیرند، به این معنا که در ضمن عقد نکاح اگر شرط کنند که وکیل باشند در طلاق، یا بطور مطلق یا به طور مشروط، یعنی اگر مرد بدرفتاری کرد یا مثلًا زن گرفت، زن وکیل باشد که خود را طلاق دهد، در این صورت هیچ اشکالی برای خانمها پیش نمی آید، و می توانند خود را طلاق دهند.
از خداوند تعالی توفیق بانوان را خواستارم. امید است تحت تأثیر مخالفین اسلام و انقلاب اسلامی واقع نشوند، که اسلام برای همه است و برای همه نافع است.
7 ذی الحجه 99/ آبان 58
روح اللَّه الموسوی الخمینی
صحیفه امام، ج 10، ص: 387
سخنرانی [در جمع دانشجویان مدرسه عالی مفیدی (غرب زدگی)]
زمان: 7 آبان 1358/ 7 ذی الحجه 1399
مکان: قم
موضوع: غرب زدگی؛ بیماری مزمن در ایران
حضار: دانشجویان انجمن اسلامی مدرسه عالی ترجمه مفیدی
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
مَثَل کشور ما مَثَل بیماری است که لا اقل پنجاه و چند سال بیماری کشیده است، و همه قشرها به بیماری او دامن زدند، و الآن از بار قشرهایی که دامن به بیماری او می زدند فارغ شده است، لکن بیمار است. از بیماری که پنجاه و چند سال به بیماری او کمک کردند و خائنین دامن زدند، نباید متوقع بود که به مجرد اینکه [اینها] دامنْ زنها خارج شدند، بیمار فوراً صحیح بشود. این بیماری که در جامعه ما از غرب پیدا شده است، از ممالک خارجی که می خواستند همه چیزمان را ببرند، این بیماری غربی را توقع نداشته باشید که با هشت ماه یا با هشت سال یا با بیست سال رفع بشود. اینهایی که در دانشگاهها هستند بعضیشان البته- پنجاه سال اینها از غرب به مغزهای آنها بیماری تزریق شده و تربیت شدند اینها به همان تربیتهای غربی؛ و آنها اینها را هم آماده کردند برای اینکه جوانهای ما را آن طوری بار بیاورند. شما بخواهید که فوراً این بیمارها سالم بشوند، یا این بیمارها را کنار بگذارید و سالم پیدا بکنید، این توقع غیر معقولی است. من می دانم که در همه قشرها، و خصوصاً در مراکز تعلیم و تربیت که بیشتر خارجیها عنایت داشتند به نگهداری آنها در یک سطح معینی، یا منحرف کردن آنها از آن راهی که باید بروند.
آن قدری که به دانشگاهها آنها عنایت داشتند که نگذارند رشد بکنند، بلکه آنها را به مسیر دیگری ببرند، به راه دیگری ببرند، شاید به جاهای دیگر این قدرها عنایت نداشتند. در یک همچو مسیری که آنها عمال خودشان را وادار کردند و جوانهای ما را به مسیر دیگری بردند، شما متوقع نباشید که فوراً آنها از آن مسیر برگردند و به مسیر ملت بیایند، لکن مأیوس نباشید. ملت راه خودش را پیدا کرده است، شما جوانها راه خودتان را پیدا کردید. اگر امروز نشود تصفیه، فردا تصفیه می شود. ناچار از این تصفیه است؛ یعنی یک ملتی که فهمیده مرضش چیست. ابتدای هر چیزی فهم این است که ما گرفتاریمان چیست. در این پنجاه سال ما را از اینکه بفهمیم گرفتاریمان چیست اغفال کرده بودند. ما آن میکروبهای فاسد را و مُفسِد را برای خودمان درمان می دانستیم! ما آنهایی که ما را به تباهی می کشیدند برای خودمان معالج می دانستیم. ما را این طور درست کرده بودند، با آن تبلیغات دامنه دارشان به ما این طور حالی کرده بودند که شما باید هر چه که می خواهید، هر تمدنی که می خواهید، هر فرهنگی می خواهید، از غرب باید برای شما بیاید، خودتان ندارید.
[با] این افکار پوسیده ای که اینها تزریق کردند به وسیله قلمهای فاسد و به وسیله گفتارهای منحرف کننده، ما را همچو بار آوردند و جوانهای ما را همچو بار آوردند که آنکه زهر مُهلِک برای جامعه ما بود خیال کند دوای دردش است! الآن هم همین فاسدها، بعضی از همین فاسدها، در جامعه ما هستند، در همه جا هستند، در دانشگاه هم هست، در همه جای مملکت ما هست. و توقع این را نداشته باشید که یک درد پنجاه و چند ساله به چند روز و چند ساعت و چند وقت و چند ماه و چند سال معالجه بشود. شما ملاحظه کنید، یک کسی که یک ربع ساعت سرماخوردگی برایش پیش می آید یک ماه گاهی احتیاج به معالجه دارد. و یک جامعه ای که دو هزار و پانصد سال زیرِ یوغ اشخاصی بوده است که برای خودشان می خواستند جاه و مقام درست کنند و ظلمشان بر جامعه از همه طرف بوده است.آنکه ما یادمان است [در این ] پنجاه و چند سال، بدترین اوقات را مملکت ما گذراند، بدترین اوقات تاریخ ما بود؛ یعنی از همه اطراف به ما هجوم آورده بودند، به مملکت ما هجوم آورده بودند. همه قشرها را بعد از مطالعه در خدمت گرفته بودند؛ و ما را از خودمان بکُلی تهی کرده بودند.باید ما، نه ما تنها، شرق باید، شرق که خودش را که گم کرده پیدا کند. اینها با تبلیغات خودشان ما را همچو به غرب برگرداندند و غربزده کردند که همه چیز خودمان، همه مفاخر خودمان، یادمان رفت، برای خودمان دیگر چیزی قائل نیستیم. همین چند روز پیش از این یک آقایی- که من نمی شناسمش- آمد اینجا نشست همچو تُند تُند هِی شروع کرد گفتن که آقا ما محتاجیم به آنها، ما محتاجیم به آنها، ما از آنها همه چیز باید بگیریم! من اصلًا جوابش را ندادم. یک همچو مغزهایی است! ما تا نفهمیم که محتاج به آنها نیستیم، نفهمیم که آنها محتاج به ما هستند نه ما محتاج به آنها، نمی توانیم اصلاح بشویم. شرق همه چیز دارد. فرهنگش از فرهنگ غرب بهتر است، فرهنگ غرب از شرق رفته است، همه چیزش از غرب بهتر است، فقط تُهیش کردند از خودش. فقط تبلیغات دامنه داری که به وسیله نوکرهای اینها- که الآن هم موجودند در مملکت ما، الآن هم با صورتهای مختلف در مملکت ما موجودند، و مع الأسف اشخاصی دامن می زنند به اینکه اینها را بزرگ کنند ما را از خودمان تهی کردند به طوری که ما خیال می کنیم هر چیز که هست از آنجاست. ما تا خودمان را پیدا نکنیم، تا شرق خودش را پیدا نکند، تا این گمشده پیدا نشود، نمی توانیم سر پای خودمان بایستیم. باید از مغزهای ما اسم «غرب» زدوده بشود، در مقابلِ آن وقت که هر خیابانی که می خواستند بیشتر ترویجش کنند [اسمش را می گذاشتند] خیابان «روزولت»! خیابان نمی دانم زهر مار! هِی از آنها. هر دواخانه ای که می خواستند بیشتر مشتری پیدا بکند، یک اسمی از خارجی رویش می گذاشتند. هر دوایی را که می خواستند، دوا را خودشان درست می کردند، لکن می خواستند ترویج بشود، یک اسمی از آنها رویش می گذاشتند. هر پارچه ای را که می بافتند، اصفهان پارچه می بافت، لکن اسمِ آنها را رویش می گذاشتند! ما همه چیزمان را باختیم. حالا دزدها را بیرون کردیم، اما خودمان را پیدا نکردیم.
باید خودمان را پیدا کنیم. شرق باید درِ غرب را ببندد؛ در غرب را به روی خودش ببندد. تا غرب راه به اینجا دارد، شما به استقلال خودتان نمی رسید. و تا این غربزده هایی که در همه جا موجودند از این مملکت نروند یا اصلاح نشوند، شما به استقلال نخواهید رسید. اینها نمی گذارند، ما باید خودمان را پیدا کنیم تا بتوانیم سرِ پای خودمان بایستیم و بفهمیم ما هم موجودی هستیم.غرب به ما یک چیزی که مفید به حال ما باشد نخواهد داد و نداده است. غرب هر چه به این طرف فرستاده آنهایی بوده که برای خودش مفید نبوده است؛ حالا مُضرِّ به حال ما باشد یا نباشد مطرح نیست.من این را مکرر گفته ام، و از بس متأثر شده ام این را باز مکرر می کنم، که در چند روز پیش از این، چند وقت پیش از این، در مجله، در روزنامه، خواندم که دواهایی که در امریکا قدغن شده است که استعمال بکنند آنجا لکن مجازند که به دنیا (ثالثاً) بفرستند! شما ببینید با ما اینها چه نظری به ما می کنند! ما را مثل یک موجود زنده شاید فرض نمی کنند! و اللَّه برای هر موجود زنده، انسان این طور حاضر نیست که یک دوایی که مُضر است بفرستد و به حیوان بدهد. شما ببینید که ما با چه موجوداتی مقابل هستیم! با چه موجودات کثیفی در امریکا ما مواجه هستیم. امریکا و- ملت را نمی گویم، دولت را می گویم دولتهای ابرقدرت با ما چه معامله می کنند. و ما باز خاضع آنها هستیم! باز برای آنها کار می کنیم. بشکند قلمهایی که برای اینها دارد کار می کند! و بشکند زبانها و بِبُرَّد زبانهایی که به نفع اینها دارد صحبت می کند و ملت را می خواهد تباه کند! شما فکر کنید که دوایی که آنجا نباید استعمال بشود، بفرستند به دنیای ثالث، بفرستند پیش ما. جهنم! ما هر چه به سرِمان آمد از آن دواها مانع ندارد؛ آنها پولش را بگیرند! از اول همین بوده است. چیزهایی که به حال ما مفید باشد به ما ندادند.آقا! تمام گرفتاریهای شرق از این اجانب است؛ از این غرب است؛ از این امریکاست.
الآن تمام گرفتاری ما از امریکاست. تمام گرفتاری مسلمین از امریکاست. از این امریکایی است که صهیونیسم را آن طور تقویت کرده است و آن طور دارد تقویت می کند، و برادرهای ما را فوج فوج می کُشند.ما تا تمام حیثیت خودمان را نفهمیم، نفهمیم ما چی بودیم، ما در تاریخ چه بودیم، چه هستیم، چه داریم، تا اینها را نفهمیم، استقلال نمی توانیم پیدا کنیم. تا فکر شما مستقل نباشد، کشور شما مستقل نمی شود. بروید دنبال اینکه فکرتان را مستقل کنید. دانشگاهها بروند دنبال اینکه جوانهای ما را مستقل بجا بیاورند، تربیت کنند که بفهمند خودشان یک فرهنگ دارند؛ یک فرهنگ بزرگ دارند. بفهمند فرهنگ از اینجا صادر شده است به خارج. بفهمند که ما هم یک چیزی در عالم هستیم؛ و ما خودمان می خواهیم خودمان را اداره کنیم، باید این طور تربیت بشود حالا، باید تصفیه بشود از این مغزهای پوسیده ای که عاشق امریکا هستند و عاشق غرب هستند، باید تصفیه بشود از این موجودات. باید ادارات ما تصفیه بشود از آن خائنهایی که الآن هم به نفع رژیم سابق یا کم عمل می کنند، یا عمل نمی کنند، یا ضدش را عمل می کنند. تصفیه می خواهد این مملکت، و البته تصفیه وقت می خواهد، باید بشود، اما یکدفعه نمی شود.
تکلیف ما چیست؟ تکلیف هر یک از ما و هر یک از افراد ملت این است که آن کاری را که می کند خوب انجام بدهد. شما متوقع این نباشید که استاد چه جور هست. آن را هم باید دنبالش باشید، اما نایستید به اینکه او عمل خوب بکند. خودت اول عمل خوب را بکن، اول خودمان، از خودمان شروع بشود، تا برسد به جامعه مان.اصلاح از اول باید از خود آدم شروع بشود، تا برساند به اینکه دیگری را اصلاحش کند. خوب کار بکنید، جدی کار بکنید، کشاورزهایمان جدی کار بکنند، کارگرهایمان جدی کار بکنند. گول اینهایی که می خواهند ما را دوباره برگردانند به حال سابق، به حال اینکه وابسته همه چیزمان وابسته به خارج باشد، گول اینها را نخورند، گول تبلیغات اینها را نخورند.
تکلیف ما این است که اولًا هر کاری که محوَّل به ماست خوب انجام بدهیم. محصِّلید، خوب تحصیل کنید. معلِّمید، خوب تعلیم کنید. استادید، خوب استادی کنید. کارگرید، خوب کار بکن. کشاورزید، خوب کشاورزی بکن. ملایی، خوب ملایی بکن. هر چی هستی، همان کاری که به تو محوَّل است او را خوب انجام بده. اگر یک ملتی یک همچه هوشیاری برایش پیدا شد که هر شخصی کار خودش را خوب انجام بدهد، یک ملت اصلاح می شود؛ زود هم اصلاح می شود. اما اگر من بنشینم برای اینکه یکی دیگر کار بکند، شما بنشینید که من کار بکنم، من بنشینم شما کار بکنید، نه من کار انجام می دهم، نه شما انجام می دهید. منتظر نباشید دیگران برای شما کار بکنند. این انتظاری بود که ما منتظر باشیم امریکا برای ما دلسوزی بکند؛ منتظر باشیم که امریکا به ما اسلحه بدهد. اسلحه هایی به ما دادند که به دردمان نمی خورد؛ به ضررمان بود! قراردادهایی با ما کردند که همه قراردادهایشان به ضرر ما بود، یا اکثرش. آنها برای ما کار نمی کنند.
ننشینید دیگران برای شما کار کنند. خودتان کار کنید. ملت خودش کار بکند. هم خودش عملی را که می خواهد انجام بدهد خوب انجام بدهد؛ هم به رفیقش بگوید خوب انجام بده؛ هم به جامعه کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ همین است.همه مسئولیم در مقابل ملت؛ و مسئولیم در مقابل خودمان. خودم را اصلاح کنم، دیگران را هم اصلاح کنم؛ به هر مقداری که می توانید. بازننشینید به اینکه من اهل منبر نیستم نمی توانم یک جامعه ای را دعوت کنم؛ من اهل خطابه نیستم. نخیر، شما همان مقداری که می توانی خودت عمل بکن؛ به رفیقت هم با همان زبانی که داری بگو که خوب عمل کن. او هم خودش عمل کند، به رفیقش بگوید. اگر یک همچو حسی در یک مملکت پیدا شد، مملکت زود اصلاح می شود. ما ننشینیم که دیگران برای ما کار بکنند. ما ننشینیم که از غرب برای ما وارد بشود. ما خودمان کار بکنیم و خودمان کارهایمان را انجام بدهیم. غرب را فراموش کنیم. خداوند ان شاء اللَّه همه شما را حفظ کند؛ موفق و مؤید به پیش بروید.
صحیفه امام، ج 10، ص: 388-394
حکم [به آقای خامنه ای (رسیدگی به گزارش فرمانده سپاه در مورد جبهه ها)]
زمان: 7 آبان 1362/ 22 محرّم 1404
مکان: تهران، جماران
موضوع: دستور رسیدگی به گزارش فرمانده کل سپاه پاسداران در رابطه با موقعیت جبهه های جنگ و عملیات آتی
مخاطب: خامنه ای، سید علی (رئیس جمهور و رئیس شورای عالی دفاع)
بسمه تعالی
جناب آقای خامنه ای، رئیس شورای عالی دفاع
در شورای عالی دفاع به این امر رسیدگی فوری شود و نتیجه را ابلاغ نمایند. و السلام علیکم.
7/ 8/ 62
روح اللَّه الموسوی الخمینی
صحیفه امام، ج 18، ص: 199
پاسخ استفتاء [ (استفاده از آرم جمهوری اسلامی بر روی سکه های رایج)]
زمان: 7 آبان 1362/ 22 محرم 1404
مکان: تهران، جماران
موضوع: استفاده از آرم جمهوری اسلامی بر روی سکه های رایج
مخاطب: معقول زاده، رضا- عزیزیها، ابو القاسم (از مسئولین اداره ضرابخانه بانک مرکزی)
[بسمه تعالی- دفتر حضرت امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی
محترماً نظر به اینکه بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران در نظر دارد از آرم جمهوری اسلامی ایران بر روی سکه های رایج استفاده نماید. خواهشمند است نظر حضرت امام را راجع به امکان و یا عدم امکان این مورد اظهار فرمایید. با آرزوی پیروزی رزمندگان اسلام و طول عمر امام- 7/ 8/ 1362.
رضا معقول زاده؛ ابو القاسم عزیزیها].
بسمه تعالی
این آرم روی سکه ها گذاشته نشود.
روح اللَّه الموسوی الخمینی
صحیفه امام، ج 18، ص: 200
.
انتهای پیام /*