کد مطلب: 2967 | تاریخ مطلب: 29/11/1398
  • تلگرام
  • Google+
  • Cloob
  • نسخه چاپی

وقایع و بیانات و رخدادهای حیات پر برکت حضرت امام خمینی (س) 29 بهمن ماه

وقایع و  بیانات و رخدادهای حیات پر برکت حضرت امام خمینی (س) 29 بهمن ماه

نامه [به آقای مرتضی مطهری درباره اوضاع  حوزه های  علمیه ]بهمن 56

سخنرانی [در جمع روحانیون درباره جنایات شاه و مدعیان  حقوق  بشر]29 بهمن 56

پیام [به اهالی کردستان و اعزام آقای حسین نوری به منطقه ]29 بهمن 57

حکم [به آقای محمد امامی کاشانی جهت نظارت بر مدرسه و مسجد سپهسالار]29 بهمن 57

سخنرانی [در جمع نویسندگان (تفرقه بین روحانیون و روشنفکران)]29 بهمن 57

سخنرانی [در جمع نمایندگان انجمن زرتشتیان (رفتار اسلام با اقلیتها)]29 بهمن 57

سخنرانی [در جمع هیأتی از لیبی (مشکل  اسلام ؛ دولتهای اسلامی است نه ملتها)]29 بهمن 59

سخنرانی [در جمع خانواده شهدای کشورهای اسلامی (شعار حمایت از حقوق بشر)]29 بهمن 59

اجازه نامه [به آقای سید کاظم دهدشتی، در امور حسبیه و شرعیه ]29 بهمن 63


نامه [به آقای مرتضی مطهری درباره اوضاع  حوزه های  علمیه ]

زمان: اواخر سال 1356 ه. ش./ اوایل سال 1398 ه. ق.

مکان: نجف

موضوع: اوضاع حوزه های علمیه

مخاطب: مطهری، مرتضی- تهران

بسمه تعالی

پس از اهدای سلام و تحیت؛ مرقوم شریف واصل، سلامت و توفیق جنابعالی را خواستارم. مطالبی که مرقوم شده است بسیاری از آن مورد نظر بوده و هست. امید است توفیق پیدا شود که از مفاسد جلوگیری شود. اینکه من از دور بودن شما از حوزه قم و همین طور دور بودن بعضی آقایان که خوب بود در این اوضاع آشفته و هرج و مرجْ حوزه های ما از آنها استفاده کنند، من ناراحتیم برای همین مفاسد منتظره است. اشخاصی را که اسم برده اید این مشکل را حل نمی کنند، اگر بر مشکل به واسطه دخالت بعض از آنها که طبقه جوان از امثال آنها ناراحت هستند اضافه نکنند. قضیه شورا و اجتماع ارباب حل و عقد نیز عقده ای را حل نمی کند بلکه چنین اجتماعی محقق نخواهد شد؛ من تجربه بلکه تجربه ها دارم. آنچه در رأس مفاسد است همان امر سوم است که اشاره کرده اید که حوزه از درون تهدید می شود، باید آن علاج شود و علاجی [نیست ] جز آنکه شخصیتهایی که مورد قبول باشند و از حیث معلومات قابل عرضه باشند در حوزه ها باشند و آنها ابتکار را به دست گیرند. شما برای انتخاب این اشخاص بهتر خبره هستید و می توانید اشخاصی را پیدا کنید که- و لو به نحو نوبت- تمام ایام، حوزه را اشغال کنند و بتدریج در روحیه جوانها مؤثر شوند.

من در نامه ای که اخیراً در جواب «اتحادیه انجمنهای اسلامی در اروپا» نوشته ام  - به طور تفصیل- مسائل اصلیه را توضیح دادم و راه را نشان دادم و مفاسد این عقیده فاسده را که علوم دینیه بلکه فرهنگ جدید نیز بیفایده است تذکر داده ام و شاید اگر مجالی پیدا شد ضمن پیامی به حوزه قم تفصیل دهم؛ لکن تذکر تنها کافی نیست و باید عملًا این انحرافات را جلوگیری کرد و آن به همت شخصیتها، که از آن جمله شما هستید، باید انجام گیرد.

حضرات آقایان هم که بحمد اللَّه تنبه پیدا کرده اند و مسیر خود را قدری عوض کرده اند، امید است که مورد توجه طبقات قرار گیرند و اختلافات و تفرقه ها از بین برود یا لا اقل تخفیف پیدا کند.

صحیفه امام، ج 3، ص: 329


سخنرانی [در جمع روحانیون درباره جنایات شاه و مدعیان  حقوق  بشر]

زمان: 29 بهمن 1356/ 10 ربیع الاول 1398

مکان: نجف، مسجد شیخ انصاری

موضوع: جنایات شاه و مدعیان حقوق بشر

مناسبت: چهلم شهدای قم- 19 دی

حضار: روحانیون و اقشار مردم

اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم

[بسم اللَّه الرحمن الرحیم ]

و لا حول و لا قوة إلا بالله العلی العظیم،

و إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ

الآن که شما آقایان اینجا تشریف دارید، ایران تا آن اندازه که به ما تا حالا اطلاع رسیده است، شهرهای بزرگ از قبیل تهران، تبریز، مشهد، قم، اینها تعطیلند. و بعضیها سرتاسر تعطیلند، مثل قم و بعضیها بازارها و بسیاری جاهای دیگرش تعطیل است؛ و تهران تعطیل بازارهاست الّا چند نفری که شاید وابستگی داشته باشند. و آن طوری که به ما اطلاع رسیده است، این تعطیلْ اعتراض بر شخص شاه است. مردم پیدا کرده اند مجرم را. پیدا بود، جرأت نمی کردند که ذکر کنند. بحمد اللَّه این سدّ خوف شکست و مردم نکته اصلی- مجرم- را به دست آوردند و فهمیدند که بدبختی همه ملت، یعنی ملت ما از کیست.

الآن، امروز، چهل روز است که از مرگ جوانهای ما، از مرگ طلاب علوم دینیه، علما، از مرگ جوانهای متدین قم می گذرد. و مردم در این چهل روز به جوانهای خود چقدر گریه کرده اند و چقدر سوگواری کرده اند. و با چه شجاعت این اهل قم و طلاب علوم دینی، با چه شجاعت- که شاید در تاریخ کم نظیر باشد- و دست خالی، با این دولت و با این عمال شاه مبارزه کردند و کشته دادند. و حتی در خیابانها و در کوچه ها و در پس کوچه ها از قراری که ذکر شده است مأمورین ریخته اند؛ و مردم هم بعد از کشتار و قبل از کشتار آن قدری که می شده است مقاومت کرده اند و زنده بودن خودشان را اثبات کرده اند که ما زنده هستیم، نه مرده. مراجع بزرگ اسلام در قم، چه در خطابه هایشان، چه در اعلامیه هایشان و چه در این اعلامیه اخیری که همین چند روز- همین دو سه روز- برای سوگواری و برای اربعین و تعطیل اربعین داده اند، مطالب را شجاعانه ذکر کرده اند و نکته اصلی را و لو به صراحت نگفته اند، به کنایه ابلَغِ از تصریح فرموده اند. خداوند ان شاء اللَّه آنها را پایدار نگه دارد.

طلاب علوم دینیه، آن طلابی که الآن در مرکزی واقع شده اند که مورد هَجْمه اشرار است، در عین حال که در یک همچو مرکزی واقع شده اند، دیروز عصر اجتماع کثیر و یک مجلس تعزیه بسیار بزرگ تأسیس کرده اند، و بعضی از افراد، جوانهای زنده، در منبر بیباکانه مطالب را گفته اند. الآن که ما اینجا نشستیم، در مسجد اعظم، به طوری که به ما اطلاع وسیع رسیده است، در مسجد اعظم اجتماع بزرگی است. و نمی دانیم آیا دولت با این اجتماع چه خواهد کرد. و من الآن نمی دانم که آیا باز مأمورین ریخته اند، قتل و غارتی باز کرده اند یا نه؟ ما الآن در نگرانی این معنا هستیم. نگران این معنا هستیم که آیا در این شهرهای بزرگ، از قبیل مشهد که دولت نسبت به آن بسیار حساس است، از قبیل آذربایجان و تبریز که نظر دارد دولت به آن، و آیا در قم که مرکز همه این امور است، و از قم همان طوری که اهل بیت فرموده اند علم نشر می شود به همه بلاد- و الآن می بینیم که علمْ مرکزش قم است و از قم دارد نشر می شود، نه علم، علم و عمل؛ علم تنها نه، علم و عمل الآن دارد از قم نشر می شود- مرکز فعالیت اسلامی است، مرکز تحرک اسلامی است. تحرک از قم، از خود قم، از طلاب قم، از علمای قم، از مدرسین قم- حفظهم اللَّه- از توده قم که سربازهای وفادار به اسلام هستند، از آنجا تحرک دارد سرایت می کند به همه جا، تا ببینیم آیا به ما هم سرایت بکند یا نکند؛ و اللَّه عالِم  ما همه بدبختیهایی که داشتیم و داریم- و بعد هم داریم- از این سران کشورهایی است که این اعلامیه حقوق بشر را امضا کرده اند. اعلامیه حقوق بشر را اینهایی امضا کرده اند که سلب آزادی بشر را در همه دوره هایی که کفیل بودند و دستشان به یک چیزی رسیده است کرده اند. سر لوحه اعلامیه آزادی حقوق بشر- سرلوحه اش- آزادی افراد است. هر فردی از افراد بشر آزاد است، باید آزاد باشد. همه باید در مقابل قانون علی السواء باشند. همه باید آزاد باشند در محلشان؛ در سکنی  آزاد باشند، در شغلشان آزاد باشند، در مشی شان باید آزاد باشند. این اعلامیه حقوق بشر است که سرلوحه اش این مطلب است. از اولْ مسلمین بلکه همه بشر، از اول گرفتار اینهایی بوده اند که امضا کردند و تصویب کردند این اعلامیه حقوق بشر را. امریکا یکی از آنهاست که تصویب کردند این را و امضا کردند این مطلب را که حقوق بشر باید محفوظ بماند. و یکی از حقوق بشر آزادی است. همین امریکایی که اعلامیه حقوق بشر را- به اصطلاح- امضا کرده است، شما ببینید چه جنایاتی بر این بشر واقع کرده است. در همین چند سالی که ماها یادمان است، و یک قدر زیادترش را من و یک قدر کمترش را به حَسَب جوانی ای که دارید شما مشاهده کردید، چه گرفتاریهایی از برای بشر هست به دست امریکا که یکی از اشخاصی است که، یکی از دولتهایی است که قضیه حقوق بشر را امضا کرده اند. در هر مرکزی از مراکز مسلمین و غیر مسلمینْ یک مأموری نصب کرده اند که سلب آزادی از همه آن اشخاصی که در آن محیط هستند کرده اند. اینها می گویند آزادند بشر! برای تخدیر توده ها، که حالا دیگر نمی شود تخدیرش کرد. قضیه این چیزهایی که می گذرانند، که یکی اش هم همین اعلامیه حقوق بشر است، این برای اغفال است نه اینکه یک واقعیتی دارد. یک چیز خیلی خوش نمای با زَرْق و برقی را می نویسند، سی ماده می نویسند که همه اش موادی است که خوب به نفع بشر است، و یکی اش را عمل نمی کنند! در مقام عمل، یکی اش عمل نمی شود. این اغفال است؛ افیون است این برای توده ها، برای مردم. ما می بینیم که این امریکا که امضا کرده است همین معنا را، این انگلستان که این قدر از آن تعریف می کنند و از تمدنش تعریف می کنند و از دموکراسی بودنش تعریف می کنند، و این هم جز تبلیغات خود آنها و شیطنت خود آنها چیز دیگری نیست که با شیطنت و با تبلیغات اینها به مردم باور آورده اند که در رأس دموکراسیْ انگلستان است و مشروطیت به معنای حقیقی اش در انگلستان است، اینها به واسطه تبلیغاتی که داشتند به خورد مردم دادند این معنا را؛ و ما دیدیم که انگلستان با هندوستان، پاکستان و دوَل استعماری خودش چه کارها و چه جنایتها در آنجا کرده اند. و این همین امریکاست که می بینید در اسرائیلش که نگاه می کنیم- آنجا را به وجود آوردند- اینها با مسلمین چه کردند و دارند چه می کنند. چه جنایاتی به مسلمین، و خصوصاً شیعه، اینها چه جنایاتی کرده اند و دارند می کنند. از آن طرف یک مأموری هم گذاشته اند در مصر به اسم سادات، که این هم فعالیتهایش فعالیتهای استعماری است. و چند وقت پیش از این رفت به اسرائیل و حرفهای آنها را مثلًا چه بکند.

از آن طرف در این پنجاه سالی که ما یاد داریم، در این پنجاه سال عزای ایران، در این پنجاه سال مصیبت ایران که از این خاندان روسیاه به این ملت وارد شد، این انگلستانِ بشر دوستِ دموکراتِ امضاکننده اعلامیه حقوق بشر، به حَسَب اقرار خودش، رضا شاه را به سلطنت رساندند. و قریب بیست سال ماها در زحمت بودیم و ملت اسلام در زحمت بود. و محو آثار شریعت را می خواست بکند. البته موفق نشد اما بنا بر این بود؛ برای اینکه هر صدایی که از آن بوی اسلام می آمد، هر تبلیغی که از آن بوی اسلام می آمد، درِ آن بسته شده بود.

و این امریکایی که امضا کرده است این اعلامیه حقوق بشر را، بر ما مسلط کرده است، بر ایران مسلط کرده است یک آدمی را که خَلَف صالحی است از برای آن پدر. این شاه موجود ما در این مدتی که در رأس حکومت بوده است و ایران را به صورت یک  مستعمره رسمی برای امریکا در آورده است، چه جنایاتی در این خدمت کرده است. این پدر و پسر به واسطه نصب آنهایی که حقوق بشر را، اعلامیه حقوق بشر را امضا کرده اند، آنها این جنایات را بر ماها وارد کرده اند. امضاکنندگان اعلامیه حقوق بشر هستند که این بشر را این طور در زحمت [انداخته ] و این طور اختناق از برای بشر پیش آورده اند، که ما بعضی اش را مشاهده کردیم و بعضی اش را شنیدیم. و با شنیدن که نمی شود انسان درست بفهمد. شما حالا می شنوید که در زمان رضا خان به ملت چه گذشت؛ اما آنی که خود ملت احساس کرده است و لمس کرده است شما نمی توانید این معنا را درست بدانید که اینی که احساس کرده، لمس کرده است؛ و ملت ایران از این آدمها چه دیده. شما حالا لمس می کنید. البته لمسِ به این معنا؛ اینجا هستید.

خوب دیگر حالا روابط طوری است که ایران را درست می توانید بفهمید چه جوری است. لمس می کنید که این آدم چه کرد همین چند روز با ملت ایران. الآن هم هیچ بعید نمی دانم که- الآن هم- یک جنگ و نزاعی در کار باشد. ما اطلاع نداریم. ما آن قدرش را که اطلاع داریم در پیشخوان مسجد شاه ریختند و آن چند تا دکانی که آنجا بوده است آنها را با زور باز کرده اند؛ و اما بازار تسلیم نشده است. در عین حالی که بخشنامه ای از دولت منتشر شده است و به همه بازارهای ایران منتشر شده است که هر کس تعطیل بکند این مثلًا چه خواهد شد و چه خواهد شد، مع ذلک بازارها حتی بازار تهران که ملموس خودشان است، اعتنایی به این حرف نکردند. مردم دیگر اعتنایی به این قاروقورها نمی کنند؛ به این شارت و شورتها دیگر حالا اعتنا نمی کنند. این اعتناها سابق بود که مردم را می ترساندند و مردم هم خیال می کردند ... حالا مردم دارند کشته می دهند و مع ذلک اعتنا به این حرفها ندارند.

الآن در اثر این کشتاری که در ایران شد یعنی در قم شد و بسیاری از اهل علم، بسیاری از متدینین و جوانهای قمی را کشتند و الآن اربعین آنهاست، مردم ایران- که خداوند ان شاء اللَّه آنها را زنده بدارد، چنانچه الآن زنده هستند و زندگی شان تا ابد ثبت است؛ و خداوند حوزه علمیه قم را زنده بدارد و زندگی اش تا ابد ثبت است- اینها الآن که ما اینجا آرام نشسته ایم، آنها در فعالیت و تلاطمند. الآن مشهد چه بساطی است، دیگر من الآنش را نمی دانم اما تعطیل بود. آذربایجان چه بساطی است، من نمی دانم لکن تعطیل بوده. قم سرتاسر- آن طوری که اطلاع دادند- حتی یک بقالی باز نیست، سرتاسر قم تعطیل عمومی است. تهران نود درصد تعطیل است. تعطیل تهران یک چیز آسانی نیست که ما توهّم بکنیم؛ تعطیل تهران تعطیلی است که مشت به دهان این یاوه گوها می زند.

آنهایی که می گفتند که شش میلیون جمعیت با ما موافق هستند و رأی دادند به انقلاب سفید! آن وقت هم که می گفتند جزاف  بود. من فرستادم آدم به تهران- آن وقت ما ایران بودیم- من اشخاصی فرستادم به تهران که آن روزی که رفراندم- به اصطلاح خودشان- می شود وضع چه جوری است. اینهایی که آمدند به ما گفتند بیش از دو هزار تا آنجا نیامد. این دو هزار تا هم مأمورین خودشانند. اینهایی که می گفتند شش میلیون جمعیت ایران با ما هست؛ باقی اش هم آنهایی اند که دیگر رأی بده نیستند، پیر مردها و زنها و بچه ها و اینها، و ما «به اتفاق آرا» ... مکرر شاه در هر جایی که رسیده است گفته است که ملت با من هستند؛ یک چند نفر هستند که اینها مارکسیست اسلامی هستند، اینها گاهی یک چیز دیگری می گویند و الّا ملت است و من! حالا هم شما خواهید دید که دنبال همین سرتاسر تعطیلی باز هیاهویشان راه می افتد. یک بازی در قم در می آورند؛ چنانکه در آوردند قبلًا دنبال آن تعطیلیِ جلو که یک هفته قم و یک هفته اصفهان- هشت روز اصفهان از قراری که گفتند- و تهران هم یکی دو- سه روز که یک روزش تمام تعطیل کردند و اعتراض کردند، دنبالش راه افتادند و اتوبوسها را پر کردند از این بیچاره های بی اطلاع. یک دسته که مأمورینشان بودند بخشنامه صادر کردند به همه  ادارات، به همه مدارس، که همه باید تعطیل کنید و همه باید بیایید.

این آزادی است! به طور آزادانه «باید» همه بیایید اما آزادید! در عین حالی که بخشنامه صادر کردند و به همه ادارات، حتی ادارات هم به اینها اعتنا نکردند. این بیچاره هایی را که در اتوبوسها نشاندند و آوردند و به آنها گفتند که- از قراری که می گفتند- شما را می خواهیم زیارت ببریم، بین راه که ملتفت شدند که قضیه این حرفها نیست هر که توانست فرار کرد! و آنها هم که آمدند- از قراری که به من اطلاع رسیده- مثل اینکه تشییع جنازه می کنند، هر چه به آنها می گویند که بگو «جاوید» جواب نمی دادند، مثل تشییع جنازه! تعبیر این بوده است به اینکه جمعیت چنان ساکت بودند که مثل اینکه دارند تشییع جنازه می کنند! این تشییع جنازه شاه است.

اینها نمی فهمند؛ باز هم ما نمی توانیم اینها را آدمشان کنیم. اگر اینها با ملت راه رفته بودند، اگر اینها به خواست ملت توجه کرده بودند، اگر اینها به وظایف خودشان عمل کرده بودند، اگر اینها یک گرایشی به اسلام و قواعد اسلام داشتند، مردم چه مخالفتی می کردند با اینها؟ مردم هر جا دست گذاشتند می بینند که «اعلیحضرت» مخالف است. با تاریخ اسلام مخالف است، یعنی با اسلام. بدترین کارهایی که در زمان حکومت این آدم شده است، این تغییر تاریخ است. موفق نمی شوند لکن این می خواست بشود. بدترین کار. از این کشتارها این بدتر است. این با حیثیت رسول اللَّه بازی کردن است. هر جا مردم دست می گذارند، می بینند که «اعلیحضرت» دست رویش گذاشته و بد کرده. به تاریخشان این طور، به مدرسه های علمی شان آن طور. تا حالا چند دفعه مدارس ما به غارت رفته و مدارس ما به- عرض کنم- چپاول اینها رفته است. چند دفعه ریخته اند [تا] حالا در مدارس ما. آن وقت به مدرسه فیضیه چند دفعه ریخته اند و اینها جنایت کردند؛ حالا هم به مدرسه حجتیه و مدرسه خان. حالا محل حمله شان اینهاست. و مدرسه حقانی و هر مدرسه ای که درِ آن باز است و یک قدری اجتماعات هست. مدرسه خان را تمام- از قراری که می گویند- تمامِ در و پنجره هایش را با تفنگ زده اند و شکسته اند. در مدرسه  حجتیه سر یک کسی را بریده اند، یعنی تیر زده اند به او، تیر زده اند به او که خون جاری شده است؛ که یکی از علمای اینجا که رفته بود آنجا و بعد برگشت گفت که ما هم رفتیم دیدیم از آن محلی که این تیر خورده است خون ریخته؛ ریخته تا آمده است لب حوض.

شما احتمال می دهید که رئیس شهربانی قم یک همچو کاری بکند؟ او نمی تواند یک همچو کاری بکند. هی نگویید که مأمورین این کار را کردند. آنی که این کارها را می کند شخص خود شاه است. یعنی شخص خود شاه امر می دهد. شخص خود شاه هم می گوید بکشید؛ تا نگوید نمی کشند. مگر یک امر ساده ای است که یک ملت را به تفنگ و مسلسل ببندند؛ یک حوزه علمیه را که مردم به آن علاقه دارند، مردم آن را بزرگ می شمرند، این را به مسلسل ببندند؟ مگر یک امر ساده ای است که شهربانی تهران و شهربانی قم و رئیس سازمان تهران، رئیس سازمان قم، و نمی دانم نخست وزیر تهران و نخست وزیر چه، مگر اینها می توانند یک همچو کاری بکنند؟ همه اش شخص خود آقاست. مجرم اصلی خود این است. این را کی نصب کرد؟ خود ایشان در کتابشان  نوشتند: متفقین وقتی که آمدند- بعدش محو کردند؛ بعد دیدند غلط کردند، محوش کردند- خود ایشان نوشتند که متفقین وقتی که آمدند در ایران صلاح دیدند که ما باشیم، که دودمان ما سلطنت را داشته باشد. لعنت بر این صلاح! این متفقین، این اشخاصی که امضا کردند حقوق بشر را و اعلامیه حقوق بشر را، اینها به جان ما یک همچو اشخاصی را گماشتند و یک همچو اختناقی را. آزاد است بشر اما ایرانش چطور؟! یکی را گماردند، یکی را گذاشتند آنجا؛ قبلًا او را گذاشته بودند، همه آزادیها را سلب کرده بود. این طور اجتماعی که حالا می شود آن وقت این طورها نمی توانستند، نمی کردند، یا باز روشن نشده بودند مردم  حوزه قم زنده کرد ایران را. حوزه قم خدمتی به اسلام کرده است که تا صدها سال دیگر این خدمت باقی است. کم نشمرید آقایان این را. دعا کنید به حوزه قم؛ و دعا کنید ما هم این جور بشویم. صدها سال دیگر هم اسم حوزه قم در تواریخ هست، و ما مرده ها را دفن کرده است. حوزه علمیه قم زنده کرد اسلام را. حوزه علمیه قم و تبلیغات مراجع قم، علمای قم، دانشگاهها را که ما را جزء افیون ملت می دانستند، ما را دست نشانده انگلیسها و مستعمِرین می دانستند، بیدارشان کردند که نه؛ اینها تبلیغات است، تبلیغات خود آنها است، خود انگلیسها و آلمانها و شوروی و اینها تبلیغ می کنند که خیر حوزه های دین، حوزه های علمیه، علمای دین، اینها افیونند. خود آنها تبلیغ می کنند برای اینکه آنها می دانند که اینها چه فعالیتها دارند و چه تحرکها دارند و اسلام چه دین متحرکی است. اینها می دانند اینها را. می خواستند که از خاصیت بیندازند پیش ملت، تبلیغ کردند.

حالا چند سال است که تبلیغ کردند، به طوری که ما، خودِ آخوندها هم باور کرده اند؛ خود آخوندها هم باور کرده اند: ما را چه به سیاست. این «ما را چه به سیاست» معنایش این است که اسلام را اصلًا کنار بگذاریم؛ اسلام کنار گذاشته بشود؛ اسلام در این حجره های ما، در آنجا دفن بشود؛ در این کتابهای ما دفن بشود اسلام. آنها از خدا می خواهند که اسلام از سیاست جدا باشد، دین از سیاست جدا باشد. این یک چیزی است که از اول سیاسیون انداختند توی دست و دهان مردم، به طوری که الآن ما هم که اینجا هستیم باورمان آمده است که آقا ما چکار داریم به سیاست، سیاست را بگذار برای اهلش. ما مسائل دین می گوییم. اگر این طرف صورتمان را زدند، آن طرفش هم چیز می کنیم [، می آوریم ] تا یکی هم آن طرف بزنند. این را به حضرت عیسی هم غلطی نسبت دادند. این هم خود این جانورها به حضرت عیسی [نسبت دادند]. حضرت عیسی  پیغمبر است؛ پیغمبر نمی تواند منطقش این باشد. شما دیدید پیغمبرها را؛ منتها حضرت عیسی کم عمر کرد در بین ملت، بعد تشریف برد به معراج، به بالا. شما همه می دانید تاریخ انبیا [را]. آن حضرت ابراهیمش، که تقریباً رأس انبیای سلف بود، با تبرش برداشت آن بتها را همه را شکست. هیچ خوف این را هم نداشت که بیندازندش توی آتش. خوف این حرفها را نداشت؛ اگر داشت که پیغمبر نبود. یک همچو موجودی که با یک قدرتهای بزرگ جنگ می کند و یک تنه خودش تنهایی در مقابل یک همچو قدرتهایی می ایستد که بعداً بیایند بخواهند آتشش بزنند، این منطقش این نیست که اگر آن طرفم را سیلی زدند ... بر می گردم این طرف هم بزنند. این منطق آدمهای تنبل است. این منطق آنهایی است که خدا را نمی شناسند. قرآن نخواندند اینها. آن هم حضرت موسی که با یک عصا، یک نفر بود، یک نفر بود- یک نفر چوپان. مقابل کی؟ مقابل فرعون که داد خدایی می زد. اینها هم داد خدایی می خواهند بزنند؛ می بینند حالا خیلی خریدار ندارد. اگر یک خرده سست بیایید آنها هم می گویند: أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی . این مزخرفات همیشه بوده در دنیا و حالا هم هست؛ بعدها هم خواهد بود. آن هم حضرت موسی- سلام اللَّه علیه- این هم رسول اکرم که تاریخش را خوب می دانید دیگر که تنهایی مبعوث شد، سیزده سال نقشه کشید و ده سال جنگ کرد، نگفت که ما را چه به سیاست. اداره کرد ممالکی را، مملکتی را، نگفت ما چکار داریم به این حرفها. آن هم حکومت حضرت امیر است که همه تان می دانید، و آن وضع حکومتش و آن وضع سیاستش و آن وضع جنگهایش. نگفت که ما بنشینیم توی خانه مان دعا بخوانیم و زیارت بکنیم، و چکار داریم به این حرفها؛ به ما چه.

«اگر خود حضرت صاحب- سلام اللَّه علیه- مقتضی بدانند خوب خودشان تشریف بیاورند»! یکی از علما این جوری می گفت- خدا رحمتش کند- که «من که دلم بیشتر نسوخته به اسلام از حضرت صاحب- سلام اللَّه علیه؛ خوب ایشان هم که می بینند این را، خود ایشان بیایند؛ چرا من بکنم»! این منطق اشخاصی است که می خواهند از زیر بار در بروند. اسلام اینها را نمی پذیرد. اسلام اینها را به هیچ چیز نمی شمرد. اینها می خواهند از زیر بار در بروند. یک چیزی درست می کنند، دو تا روایت از این طرف از آن طرف می گردند پیدا می کنند که خیر، با سلاطین مثلًا بسازید، دعا کنید به سلاطین. این خلاف قرآن است. اینها نخوانده اند قرآن را. اگر صد تا همچو روایتهایی بیاید، ضربِ به جِدار می شود. خلاف قرآن است، خلاف سیره انبیاست. با اینکه روایتی نیست. شما وقتی ملاحظه می کنید آن همه روایاتی که اگر کسی میل به این بکند که- روایتی است- که اگر مایل باشی که زنده باشد این سلطان، تو هم با او محشوری. مسلمان مگر می شود مایل باشد به اینکه یکی زنده باشد و ظلم کند، آدم بکشد؟ رابطه داشته باشد با یک کسی که آدم می کشد، عالِم می کشد، علما را می کشد؟ ما الآن چقدر علمای بزرگ و عرض می کنم، مدرسین عالیمقام تو [ی ] حبسها، توی تبعیدگاهها داریم، می دانید شما؟ الآن چند نفر از این علمای ما توی زندانند و چند نفر از این علمای ما در تبعیدگاهها دارند به سر می برند؛ مع ذلک همینها بودند که تبعید شده بودند قبلًا؛ حالا که آمده اند همینها بودند که مشتشان را گره کردند و بر خلاف دولت صحبت کردند و بر خلاف شاه صحبت کردند؛ دوباره هم گرفتار شدند. همین آقای محترمی که- جوان بزرگواری که- در همین دیروز، در عصر فاتحه دیروز آن صحبتها را کرده، این حبس بود و این- عرض می کنم که- تبعید بود و مظنونِ این است بلکه شاید بیشتر از ظن، که این هم حالا یا گرفتندش یا فردا بگیرند. اما از حبس درآمده و مشتش را گره کرده. بچه اسلام این است؛ مسْلم این است. مسلمان اگر بخواهد اهتمام به امور مسلمین نداشته  باشد که مسلمان [نیست ]؛ لَیْسَ بِمُسْلِمٍ؛ مَن اصبحَ و لَمْ یَهْتَمَّ بامورِ المُسلمینَ فَلَیسَ بمُسلِمٍ. هی هم بگو لا اله الا اللَّه، مُسْلم نیست این طور. اسلام آن است که به درد مسلمین بخورد؛ مسْلم آن است که به درد مسلمین بخورد، برسد به درد مسْلم که آقا کشتند جوانهای ما را. ما بی تفاوت باشیم؟ کشتند علمای ما را، ما بی تفاوت باشیم؟ کشتند مؤمنین و مسلمین را، ما بی تفاوت باشیم؟

ما راضی بشویم به این امر؟ ما کاری بکنیم که از آن انتزاعِ رضایت بشود؟ باید ما خودمان را عوض کنیم. این جوانهایی که از ما حبس رفتند، تبعید شدند، الآن هم تبعید هستند، اینها بعد از اینکه یک دوره تبعیدشان را، حبسشان را تمام کردند و آمدند دوباره به قم، باز همان مصایب را شروع کردند و همان تبلیغات را شروع کردند؛ و باز رفتند به تبعیدگاه. اگر ده دفعه دیگر هم برشان گردانند، همانند؛ برای اینکه اینها تربیت شدند، تربیت اسلامی شدند. اگر حضرت امیر را صد دفعه بکشند و زنده بشود باز همان است، همان حضرت امیر است. و اگر منِ تنبل [را] هم صد دفعه بکشند یا یک دفعه بکشند، من همان آدم تنبل هستم.

ما از این سران دولتها [چه بگوییم ] که اعلامیه حقوق بشر را امضا کرده اند و آزادی بشر را اعلام کرده اند، این همه مصیبتهای ما از اینهاست. از انگلیس بود، تا آن وقتی که یک قدری دستش کوتاه شد. حالا از شوروی است، و از آن طرف از امریکا. همه گرفتاری ما زیر سر اینهاست. اینهاست که مأمورند اگر اینها دستشان را، سایه شان را از روی سر اینها بردارند، مردم اینها را پوستشان را می کنند. مصونیت دادند به امریکایی ها و آنها را مصون از همه چیز قرار دادند، در مقابلش هم یک چند تا دلار گرفتند آن وقت. الآن هم که ملاحظه می کنید چقدر از امریکایی و صاحب منصبهای امریکا در ایران  هستند با چه حقوقها، با چه حقوقهای گزاف. اینها گرفتاریهایی است که ما داریم، که تمام خزاین ما باید سرشار برود به جیب امریکایی ها؛ اگر یک ته مانده کمی هم بماند به جیب شاه و دار و دسته شاه باید برود. اینها هم در خارج ویلا بخرند، چه بخرند، چه بخرند، در بانکها انباشته کنند اموال مردم را.

دولت ایران الآن از دوَل مترقی عالَم است! الآن در عرض امریکا و ژاپن است این! الآن از ژاپن یک خورده جلو افتاده است! اما این حرفها فسادش و فضاحتش دیگر درآمده؛ حتی آن بقال سر محله دیگر می گوید این حرف مفت دارد می زند لکن پرروست؛ می زند، چه می شود. الآن هم شما فردا در روزنامه ها همین- بعد از این وقایع که واقع شده است- خواهید دید که در روزنامه ها دوباره شروع می کنند به اینکه همه ملت با ما موافقند، همه مردم با ما هستند، یک چند نفری هم هستند که انحراف دارند! هر که مسلمان است، هر که روحانی صحیح است، با ما موافق است! روحانی روشنفکر صحیح با ما موافق است! این روحانیها اینها مرتجعینند! این علمای قم، مراجع بزرگ قم، که اعلام تعطیل عمومی کردند، اینها جزء مرتجعین هستند! علمای بزرگ چیز فهم با ما موافقند! علمای حقیقی- اسمش را علمای حقیقی می گذارند!- علمای حقیقی با ما موافقند! هیچ پیدا نمی کنی یک همچو علمای حقیقی را. فقط تو [ی ] روزنامه علمای حقیقی با ما هستند! کدام علما؟! مگر مسلمان می شود با تو موافق باشد؟ مگر مسلمان می شود راضی به قتل اینها باشد؟ منتها گاهی می ترسد یک مسلمانی، حرف نمی زند یا یک عالِمی حرف نمی زند؛ گاهی هم نمی ترسد و حرف می زند. گاهی یک طلبه می ترسد و از خانه اش بیرون نمی آید؛ گاهی هم نه، نمی ترسد و حرفش را می زند؛ اما «موافقند» حرف غلطی است، حرف نامربوطی است.

کدام عالِم با تو می تواند موافق باشد؟ مگر می شود که یکی عالِم باشد، اسمش را روحانی بگذارد، اسمش را عالِم بگذارد، و با قتل عام موافق باشد؟ مگر می شود یک نفر مسلمان باشد، یک نفر به اسلام اعتقاد داشته باشد، و با تبدیل تاریخ اسلام به تاریخ کفار موافق باشد؟ مگر می شود یک نفر مسلمان باشد و با این ستور، [با] کشف حجاب مبتذل موافق باشد؟ زنهای ایران هم قیام کردند بر ضدش و تودهنی به او زدند که ما نمی خواهیم این طور چیز را، ما باید آزاد باشیم. و این مردک می گوید آزادید لکن- باید حتماً- آزادید اما باید حتماً بدون چادر و بدون روسری توی مدارس بروید! این آزادی است؟! اصلًا یک بساطی است در ایران؛ من نمی فهمم چه جور است. یک چیزی است، یک معجونی است این. دولت ایران و شاه ایران یک معجونی است که معلوم نیست چه جور [است ]: «شتر گاو پلنگ»! یک چیزی است؛ «شیر، گاو، پلنگ». یک بساطی است در ایران. من نمی دانم چه قضیه ای است این گرفتاریهای ما. البته زیاد گرفتاری داریم، خوب خیلی گرفتاریهاست که نمی توانیم بگوییم؛ این گرفتاریهای ماست از دست این تصویب کنندگان و امضاکنندگان اعلامیه حقوق بشر. ماها و امثال ماها و شماها و امثال شماها مرتجع و- عرض می کنم که- عقب افتاده و امثال ذلک، و آنها مترقی و مملکتْ یک مملکت مترقی!

خدا می داند که مراجعاتی که می شود، که یک جزئی اش به من مراجعه می شود، راجع به اینکه می خواهیم فلان جا آب انبار بسازیم، مردمش آب ندارند؛ این زنها از یک فرسخی باید بروند آنجا آب بیاورند. آب ندارند. وقتی آب ندارند، برق دارند؟ آسفالت دارند؟ هیچ چیز ندارند. ملاحظه نکنید که یک تهرانی را، سر و صورتش را، این طرف را درست کنند؛ شما بروید آن طرف تهران را ببینید. شما بروید آن گودالهایی که هست، گودالهای نمی دانم کذا و کذا که هست، بروید آنجاها را ببینید چه خبر است. گودال است که گفت صد تا پله، نمی دانم چقدر پله باید بخورد تا برسند به سطح زمین؛ آنجا خانه درست کرده اند. چه خانه ای! یا با حصیر یا با گِل. یک چیزی درست کرده اند که این بچه های بیچاره شان در آنجا زندگی بکنند. نه آب دارند، نه ... تهران را دارم می گویم، نه دورافتاده ها؛ تهران این جور است. شما وقتی وارد تهران بشوید می بینید که پر از اتومبیل است و اینها و کذا و کذا؛ نرفته اید آن طرف تهران را ببینید چه خبر است. آب برای خوردن ندارند اینها. باید کوزه هایشان را بیاورند از آن پله ها بروند بالا، گفتم صد تا پله، چقدر، از آنها بروند بالا و برسند به یکی از اینهایی که حالا آب در آن گذاشته اند، کوزه شان را از آنجا آب کنند؛ دوباره از این پله این زن بیچاره در زمستان سرد باید این طوری بیاید تا آب پیدا کند برای بچه هایش. فقرشان چیست؟ بعضی از آنهایی که از آنجا بیرونشان کرده بودند- یک خانه ای بوده مال یکی از آنها بوده، یک اتاقش هم مال چند نفر بوده- آمده بودند توی پامنار؛ آنجا توی وسط خیابان؛ آنجا خودش و زن و بچه اش آنجا در وسط خیابان. این کسی است که- آدم وثیقی  که امام جماعت پامنار است برای من آمد گفت که- اینها بیچاره ها [را] از آن گودال [بیرون کرده ] آن گودال را هم از او گرفته بودند. حالا آمده توی پامنار، توی اینجا هم نشسته، توی خیابان همین طوری با بچه هایش بیچاره نشسته، که مردم آنجا جمع شدند یک چیزی بَدْواً[1] برایش درست کردند. این مملکت «مترقی» است که مرکز شهر، مرکز مملکت- که تهران باشد، مرکز مملکت- این طوری است! در خود روزنامه ها بود که در فلان جا- حالا من یادم نیست کجا را نوشته بود، یک جایی را نوشته بود- نوشته بود که اینها از بی آبی- طرف شوشتر و آنجاهاست این مسأله ظاهراً- صبح که پا می شوند این بچه ها به واسطه تراخمْ چشمشان به هم است و باز نمی شود. با بَول صورت اینها را، چشم اینها [را شستشو] می کنند! این وضع مملکت ماست! این مملکت مترقی است! با بَول! اینها آب ندارند این قدر که دستشان را بزنند، چشم بچه شان را ... اگر هم یک قدری آب داشتند می خواهند بخورند. در روزنامه نوشته بود که با بَول اینها چشم بچه های خودشان  را چیز می کنند که باز بشود!

این «مملکت مترقی»! پولهایش کجا می رود؟ مملکت ما مملکت فقیر است؟ مملکت ما یک نفتی دارد، یک دریای نفت دارد مملکت ما، مملکت ما آهن دارد، مملکت ما همه چیز دارد؛ جواهر دارد. مملکت ما یک مملکت غنی ای است اما این «بشر دوستها» یک مأمور گذاشته اند آنجا، بالای سر این مملکت، که نگذارند این منافع به این مردم فقیر برسد. همه اش باید برود توی جیب آنها و عیاشیهای آنها. اگر یک مقدارش هم ماند، یک مقدار هم قسمت اینهاست. با اینکه قسمت اینها یک قسمت ناچیزی است، مع ذلک در همه جاهایی که تشریف می برند، ویلا دارند و عرض می کنم قصر دارند و زمین دارند و در بانکهایش هم پول دارند و همه چیز دارند؛ خیلی غنی. این کارتر، که یک مدتی مردم را گول زده بودند که اگر این بیاید سرِ کار چه خواهد کرد و چه خواهد کرد، این با صراحت لهجه- دروغگو کم حافظه این است!- با صراحت لهجه گفت که اینجاهایی که پایگاه نظامی ما داریم، اینجا دیگر بساط حقوق بشر چیزی نیست! این دیگر صحبت از حقوق بشر نباید بکند! این حقوق بشری که در [آن ] ماده آزادی مردم و اینها هست- که این قابل انتزاع نیست، این آزادی قابل انتزاع نیست- این امریکایی که امضا کرده است این معنا را، با صراحت لهجه می گوید که [در] ایران، چون ما پایگاه داریم، دیگر بحث از حقوق بشر نباید کرد. احترامِ حقوق بشر مال آنجاهایی است که ما در آن پایگاه نداریم. این امریکایی که این قدر حقوق بشر می گوید، در خود امریکا، در امریکای لاتین، چه بساطی سر این مردم دارد در می آورد؛ یک مأمور هم گذاشته آنجا. لبنان را آن طورش کرده که الآن می بینید. آن مردکه  هم می رود آنجا تصدیق می کند حرف او را. شاه هم همین معنا را تصدیق می کند که خیر مطلب همین است باید با اسرائیل چه. این مردیکه  اسرائیل را از بیست سال پیش از این [به رسمیت ] شناخت؛ همان  اوایل هم ما قم بودیم که این اسرائیل را شناخت به رسمیت در مقابل همه مسلمین، در مقابل قرآن. یک دولت کفر را- آن هم کفر یهود- این را به رسمیت شناخت! اولش درست اسم نمی بردند و چه، بعدش هم خوب، اسم بردند. از آن اول این آدم نوکر بود؛ بعدها خودش اظهار کرد! این از اولِ مسأله این طور بود. اسرائیل را از آن اول به رسمیت شناخت در مقابل قرآن، در مقابل اسلام، در مقابل حکومتهای اسلامی، در مقابل مسلمین.

آن مردِکه هم که با صراحت لهجه گفت که قضیه حقوق بشر- قضیه حقوق بشر- یعنی چه؟ خوب، راست هم می گفت این را. راست می گوید؛ قضیه حقوق بشر یعنی چه! یعنی منطق قلدرها! مسأله، حقوق بشر نیست. منطق قلدرها قلدری است، تفنگ است و مسلسل، مسلسل بستن به علمای دین. این منطق اینهاست: مدرسه فیضیه خراب کردن؛ گرفتن و ندادن. الآن تعطیل است مدرسه فیضیه؛ مع ذلک در عین حالی که مدرسه فیضیه را گرفتند غارت کردند، طلبه ها را غارت [کردند]، عمامه هایشان را آتش زدند، کتابهایشان را آتش زدند، قرآن را اهانت کردند، در عین حال همین جمعیتْ مرکزشان را در مدرسه حجتیه قرار دادند و در مدرسه خان؛ حالا آنجا دارند کتک می خورند. صد دفعه دیگر هم کتک بخورند، یک مدرسه دیگر. اینها زنده شدند؛ بیدارند اینها. به هر صورت، ما این گرفتاریهاست که داریم و الآن که اینجا نشستیم نمی دانیم که چه می گذرد به برادرهای ما؛ نمی دانیم. من نگرانم. حالا تا عصری، تا فردایی اتفاقی آنجا بشود یا از اینجا بشود؛ ببینیم چه می شود. اما این قدر را می دانم که دیروز یک مجلس با شکوهی بوده است برای این اسلاف؛ و امروز هم مسجد اعظم از قراری که اطلاع داده بودند پر بوده از جمعیت، و بازارها هم تعطیل. بازار قم تمامش، هم خیابان و هم بازار همه اش تعطیل بوده، و بازارهای شهرستان [ها] تا آن قدر که به ما رسیده. از شیراز اطلاع نرسیده، از اصفهان اطلاع نرسیده، می رسد اطلاع؛ نمی شود نباشد. ما چه بکنیم با این وضع؟ با این واقعاً انسان متحیر است چه بکند.

منطق اینها منطق مسلسل است، منطق ما منطق سکوت! باید سکوت کنیم! چاره نیست! منطق آنها سیلی زدن است، منطق ما سیلی خوردن! به حضرت عیسی هم نسبت داده اند که یکوقت فرمود که اگر این طرف من سیلی بزنند، آن طرف [هم ] سیلی [بزنند]! همچو حضرت عیسی را ما نمی خواهیم. حضرت عیسی نمی گوید همچو چیزی. این منطق تنبلهاست. حضرت عیسی پیغمبر اعظم است؛ آن کسی است که در مهدش شروع می کند به گفتن که من چه می کنم، چه می کنم، اقامه صلات می کنم، چه می کنم، چه می کنم. در مهدْ پیغمبرِ مبعوث بوده به حَسَب مثال قرآن  یک همچو موجودی حرفهای تنبلها را می زند؟! حرفهای بی عرضه ها را می زند که اگر این طرف بزنند؟ این را همین، همین اشخاص، همینهایی که به عیسی منتسبند- اینها عیسوی که نیستند، منتسبند- همین اشخاص اینها را درست کرده اند که این عیسویها و این کاتولیکها و اینها را بازی شان بدهند. آنها هم- احمقها- بازی خوردند و لهذا در مقابل حکومتشان هیچ نمی کنند.

از آن طرف، در بین ما هم اشخاصی هستند که [می گویند] اولو الامر هر چه، هر زهر ماری می خواهد باشد، باید ما از او اطاعت کنیم! اولو الامر است! اولو الامر یعنی زورگو! با زورگو نباید حرف زد. خوب، پس چرا امام حسن مخالفت کرد؟ چرا امام حسین مخالفت کرد با اولو الامر، آن وقت که اولو الامر عبارت از یزید بود؟ تُؤْتِی الْمُلْکَ  یکی از آخوندها به من نوشته بود- چند سال پیش از این- که شما مخالفت چرا می کنید با او؛ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ؛ خداوند هر کس را می خواهد [سلطنت می دهد]، این  مملکت را خدا داده [به او]؛ من جواب او را که ندادم، قابل جواب نبود اما این تکذیب قرآن است. مگر فرعون را کس دیگر مُلْک به او داده بود؟ آن هم خدا به او داده بود، پس چرا موسی رفت با او مخالفت کرد؟ مگر نمرود را کسی دیگر به او اعطای مُلْک کرده بود؟ آن هم از طرف خدا است، پس چرا ابراهیم می رود با او مخالفت می کند؟ چرا پیغمبر مخالف است؟ چرا حضرت امیر با معاویه؟ خوب معاویه هم در آنجا یک اولو الامری است برای خودش. خوب، بعد از آن چرا امام حسن با او مخالفت کرد؟ امام حسن پدر معاویه را درآورد. امام حسین چرا پا شد با چند نفر از عیالاتش رفت؛ با پنجاه- شصت نفر راه افتاد رفت آنجا مخالفت اولو الامر کرد. این حرفها حرفهای نامربوط است. آن اولو الامری که پهلوی خدا و رسول قرار می گیرد باید پهلوی خدا و رسول باشد. باید مثل خدا و رسول- بلاتشبیه- یعنی ظِلّ خدا و رسول باید باشد. حکومت سلطان اسلام «ظلّ اللَّه» است. معنی «ظل» این است که حرکتی ندارد خودش، حرکت به حرکت اوست: سایه آدمْ خودش که حرکتی ندارد؛ هر حرکتی آدم می کند سایه هم، دستش را این جور می کند، سایه هم همان طور. «ظلّ اللَّه» این است؛ آن کسی را که اسلام به «ظلّ اللّهی» شناخته است، این است که از خودش یک چیزی مایه نگذارد، به تَبَع احکام اسلام حرکت بکند، حرکتْ حرکت تَبَعی باشد. رسول اللَّه این طور بود، «ظلّ اللَّه» بود. این مردیکه هم ظلّ اللَّه است؟! اولو الامر! یک طایفه از ما هم، بیچاره ها غفلت کردند و غافل شدند و اولو الامر را ... یزید هم اولو الامر است! بر ضد یزید هم اگر قیام کرد قتلش واجب است! قتل سید الشهداء [را] واجب می داند! قاضی شان است حکم کرد به اینکه واجب القتلند! قیام بر خلاف مصالح مسلمین! این واجب القتل است! خوب، کتاب و سنت را نمی دانیم؛ چه باید کرد؟ ما قرآن را نخواندیم نمی دانیم؛ منطق قرآن را نمی دانیم. باید قرآن بخوانیم، قبل از همه چیزها ببینیم قرآن چه می گوید. تکلیف ما و وظیفه ما [را] قرآن تعیین می کند. وظیفه ما را با سلطانْ قرآن تعیین می کند. قصه می خواسته خدا بگوید؟! قصه سرایی می خواسته بکند؟!

قصه حضرت موسی را آن همه در قرآن تکرار می کند. اگر می خواست قصه بگوید، خوب قصه گو یکی می گوید بس است دیگر. چند دفعه می گویی! آن همه قرآن پافشاری می کند و در هر چند صفحه اش موسی را پیش می آورد و مخالفت با فرعون، برای اینکه بگوید آقا بفهم! آن همه قرآن از- عرض بکنم- مقاتله، از قتال با کفار، و از قتال با کذا و منافقین و اینها ذکر می کند، می خواهد قصه بگوید؟! خوب، قصه یک دفعه گفت بس است دیگر. مگر قرآن کتاب قصه است؟! قرآن کتاب انسان سازی است، کتاب انسان متحرک است، کتاب آدم است، کتابی است که آدمی باید از اینجا تا آخر دنیا و تا آخر مراتب حرکت بکند، یک همچو کتابی است که هم معنویات انسان را درست می کند و هم حکومت را درست می کند. همه چیز توی قرآن هست، و در سنت نبی- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- و اخبارْ ما مطالعه باید بکنیم ببینیم که- ما- تکلیفمان چیست، قرآن با ما چه گفته، باید چه بکنیم؟ هی ما قرآن را خوانده ایم که فرعون کذا و کذا، موسی کذا و کذا؛ تدبّر نکردیم که خوب آن چیزی که گفته برای چه گفته. برای اینکه تو هم مثل موسی باش نسبت به فرعون عصرت، تو هم عصایت را بردار مخالفت کن با این مردک. لا اقل تأیید نکنید از این دستگاه.

خداوند ان شاء اللَّه که همه شما را توفیق بدهد؛ موفق باشید. خداوند ان شاء اللَّه این را از سر مسلمین بردارد. خداوند تبارک و تعالی این مردمی که الآن ممکن است گرفتار باشند، خدا حفظشان بکند. خداوند تبارک و تعالی این قضیه را به صلاح مسلمین و به صلاح مذهب ختم بفرماید.

صحیفه امام، ج 3، ص:330- 349

 

پیام [به اهالی کردستان و اعزام آقای حسین نوری به منطقه ]

زمان: 29 بهمن 1357/ 20 ربیع الاول 1399

مکان: تهران، مدرسه علوی

موضوع: اعزام آقای حسین نوری به کردستان

مخاطب: اهالی کردستان

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

20 ع 1 99

29/ 11/ 57

برادران عزیز کردستانی- وفّقهم اللَّه تعالی

ملت ایران هر گز همگامی و سختکوشی و مجاهدات دلیرانه برادران کردستانی در مبارزات ضد استعماری و استبدادی رژیم طاغوتی پهلوی را فراموش نخواهد کرد.

نهضت اسلامی ایران مظهر برادری شیعه و سنی و همگامی نژادهای مختلف کشور ایران است.

شما خواهران و برادران عزیز باید توجه داشته باشید که دشمن اصلی یعنی استعمار هنوز با وسایل مختلف دست اندرکار سنگ اندازی و تفرقه افکنی است تا بدین وسیله بار دیگر بر مخازن ما سیطره پیدا کرده و به چپاول و غارت این ملت بپردازد. من به شما فرزندانم توصیه می کنم که گول نیرنگهای استعمار را نخورید و حکم خدای بزرگ که  وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا را با همکاری و همگامی با سایر برادران همرزم خود کما کان ادامه دهید.

این جانب حضرت حجت الاسلام آقای حاج شیخ حسین نوری- دامت برکاته- را که از مدرسین قم هستند و مدتها در دوران اختناق در آن منطقه از طرف رژیم تبعید بوده اند، به نمایندگی از طرف خود به آن منطقه فرستادم که اگر آن برادران مطالبی داشته  باشند بتوانند به وسیله مشارٌ الیه به اطلاع من برسانند.

از خداوند متعال مسألت دارم که به همه ما توفیق دهد که ایرانی اسلامی بسازیم و در زیر پرچم عدل اسلامی با آزادی و برادری و برابری راه تکامل و خیر را بپیماییم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.

روح اللَّه الموسوی الخمینی

صحیفه امام، ج 6، ص:184- 185


حکم [به آقای محمد امامی کاشانی جهت نظارت بر مدرسه و مسجد سپهسالار]

زمان: 29 بهمن 1357/ 20 ربیع الاول 1399

مکان: تهران، مدرسه علوی

موضوع: انتصاب ناظر بر امور مدرسه و مسجد سپهسالار

مخاطب: امامی کاشانی، محمد

بسمه تعالی

21 ربیع الاول 99/ 29 بهمن 57

جناب حجت الاسلام آقای آقا شیخ محمد امامی کاشانی- دامت افاضاته

لازم است جنابعالی تا تعیین تکلیف قطعی مدرسه و مسجد سپهسالار جدید، به امور آنجا- به طور کلی- نظارت نمایید و دفاتر آنجا و سایر امور مربوطه به آنجا را تحت نظر بگیرید. و السلام علیکم.

روح اللَّه الموسوی الخمینی

صحیفه امام، ج 6، ص: 186


سخنرانی [در جمع نویسندگان (تفرقه بین روحانیون و روشنفکران)]

زمان: 29 بهمن 1357/ 20 ربیع الاول 1399

مکان: تهران، مدرسه علوی

موضوع: ایجاد تفرقه بین روحانیون و روشنفکران برای غارت ذخایر

حضار: نمایندگان کانون نویسندگان ایران

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

نقشه استعمار برای ایجاد اختلاف میان ملت

من از آقایان که اینجا تشریف آورده اند و اظهار لطف کردند متشکرم. من از چیزهایی که در این نهضت، ثمراتی که در این نهضت یافتم، یکی روبه شدن با چهره های تازه ای [است ] که تا کنون ما با آنها روبه نبودیم. از هم جدا کردند قشرهای ملت را. از هم جدا کردند. روحانیون را از روشنفکران، از طبقات متفکر جدا کردند؛ و آنها را با هم در صف مقابل قرار دادند. و این در اثر کوششهایی بود که استعمار برای اینکه بتواند ذخایر ما را ببرد این کوششها را کردند که قشرهای روشن ملت را، قشرهای کارآمد ملت را، آنهایی که می توانند در مقابل آنها و اجانب ایستادگی کنند و می توانند آنها را عقب بزنند، برای اینکه اینها مجتمع نشوند و متفرق باشند بلکه با هم در دو جناح مخالف، و گاهی با هم اختلافات شدید و حدید پیدا بکنند، کوششها کردند. و البته به آمال خودشان هم بسیار رسیدند. روحانیون را در نظر شما- طبقه نویسنده متفکر- طوری قلمداد کردند که حاضر نبودید از آنها یادی بکنید؛ و شما را در مقابل روحانیون طوری قلمداد کردند که آنها هم حاضر نبودند از شما ذکری بکنند. این تفرقه باعث شد که آنها به آمال خودشان رسیدند و با آزادی همه ذخایر ما را بردند؛ و با آزادی- بدون مزاحم- مملکت ما را به عقب راندند و عقب مانده نگه داشتند و نیروهای انسانی ما را نگذاشتند شکوفا بشود.

ما در این نهضت اخیر آنچه را که می توانم بگویم بهترین ثمرات این نهضت است، این وحدتی [است ] که حاصل شد بین قشرهای مختلف. دانشگاهی به روحانیین نزدیک شد، روحانیین به آنها نزدیک شدند، بازاری با همه اینها نزدیک شد، دهقان با همه اینها نزدیک شد. و شما الآن می بینید که در سرتاسر ایران تمام طبقات با هم همفکر و هم عقیده و یکصدا جمهوری اسلامی را می خواهند. و رمز موفقیت ما، که قدرتهای بزرگِ دنیا را عقب نشاند و یک قدرت شیطانی مثل قدرت خاندان پهلوی را فرو ریخت، این رمز موفقیت همین وحدت اقشار و وحدت کلمه بود. اگر بنا بود که قشر روحانی تنها می خواست به جنگ اینها برود خفه می کردند او را؛ نویسنده می خواست به جنگ آنها برود آنها را از بین می بردند؛ دانشگاهی می خواست این کار را بکند نمی توانست؛ بازار می خواست این کار را تنها بکند نمی شد؛ دهقان می خواست بکند نمی شد. اینکه همه چیز را ما به دست آوردیم، و ان شاء اللَّه بعد هم به دست می آوریم، این برای همین پیوستگی است که بین اقشار ملت حاصل شد. و ما باید این همبستگی را نگه داریم.

آقایان! شما نویسندگان الآن تکلیف بسیار بزرگی بر عهده تان هست. پیشتر قلم شما را شکستند؛ الآن قلم شما باز است لکن استفاده از قلم در راه آزادی ملت، در راه تعالیم اسلامی بکنید. این ملت که می بینید، تمامشان زیر بیرق اسلام است که وحدت پیدا کردند. اگر نبود قضیه وحدت اسلامی، ممکن نبود اجتماع اینها. الآن از بچه چند ساله تا پیرمرد هشتاد ساله همه با هم در این نهضت شرکت دارند، و همه با هم در این پیروزی شرکت دارند؛ همه با هم هم صدا آزادی را طلب می کنند و استقلال را- و الحمد للَّه اینها دست آمده است- و جمهوری اسلامی را می خواهند؛ و آن هم ان شاء اللَّه با آرای عمومی  به دست می آید. آنچه که لازم است الآن برای همه ما حفظ این وحدت است. در دانشگاه گاهی الآن دیده شده که یک تشنجاتی واقع می شود. این یا آگاهانه هست یا از روی ناآگاهی. در هر صورت اگر خدای نخواسته آگاهانه باشد باید بگویم خیانت است، و اگر ناآگاهانه باشد باید بگویم که جهالت است. امروز روزی نیست که این ملت [که ] این پیروزی را به دست آورده است ما با تشنجات این را به هم بزنیم. امروز روزی نیست که ما با حمله به مراکز عمومی یا به مراکز خصوصی این نهضت را آلوده کنیم. امروز روز وحدت کلمه است. همه ما، هر کدام در هر راهی که هستیم، در هر راهی [هر] مسلکی که داریم، همه الآن باید مجتمع بشویم تحت یک لوا. اگر مجتمع نشویم تحت یک لوا همه ما را از بین خواهند برد.

پیشتر که به من پیشنهاد می کردند، در پاریس بودم بعضی آمدند و پیشنهاد می کردند به اینکه خوب است قدم قدم جلو برویم؛ حالا شاه را نگهش داریم و سلطنت بکند و حکومت نکند، بعدش ما مجلس درست کنیم، بعدش چه کنیم و بعدش اینها را از بین ببریم.

من به آن آقا که آدم صحیحی بود و لیکن فکرش اشتباه بود- به آن آقا گفتم شما تضمین می کنید این معنا را که این نهضتی که الآن حاصل شده بعد از خوابیدن دوباره روشنش کنید؟ گفت نه. گفتم شما تضمین می کنید که اگر ما مهلت به شاه دادیم یک قدم به جلو برود، فردا همه ما را از بین نبرد؟ گفت نه. گفتم الآن این آتشی که روشن شده است، از این آتش ما باید استفاده کنیم. اگر الآن ما تمام مقاصدمان را حاصل نکنیم، در شکست خواهیم بود بلااشکال. الآن ما باید همان مطلب نهایی مان را عرضه بکنیم.

مطلب نهایی ما رفتن رژیم منحوس شاهنشاهی [است ] که در طول تاریخ معلوم است جنایات آنها؛ و رفتن جناحهای چپ و راست و آنهایی که می خواهند، امپریالیستها یا چپیها که می خواهند ما را اسیر کنند. ما از الآن باید مستقل باشیم: نه طرف راست نه طرف  چپ؛ بلکه همه تحت لوای اسلام مستقل. اگر بخواهید مملکتتان مستقل بشود، اگر بخواهید آزادی برای شما پیدا بشود، افکار متشتت را الآن کنار بگذارید و با هم، هم صدا با هم، این بار را به منزل برسانید.

شما می دانید که الآن مملکت ما یک مملکت آشفته است. الآن همه چیزهای ما فرو ریخته است: اقتصاد ما عقب مانده است، یعنی کردند این کار را با ما؛ کشاورزی ما را عقب راندند به طوری که ما الآن همه چیزمان محتاج به خارج است؛ صنعت ما را نگذاشتند شکوفایی پیدا کند، صنعتهای کوچک را هم از بین بردند؛ و ارتش ما را آن طور کردند که می دانید. همه چیز ما را از بین بردند. نیروی انسانی ما را از بین بردند.

اینها در این طول تاریخ و در این زحماتی که کشیدند همچو کردند که ما نتوانیم خودمان فکر بکنیم. فکر استقلال در ذهن ما کم می آمد. قشرهای مردم توجه به این معانی نداشتند که ما باید مستقل باشیم؛ فکر این را نمی کردند که بشود یک همچو سلطنتی را به زمین زد؛ فکر این را نمی کردند که امریکا با آن همه تجهیزات، شوروی با آن همه تجهیزات نتوانند دخالت بکنند در امور داخلی ایران. اینها می خواستند بکنند. البته پیغامها دادند، تشرها زدند، حرفها زدند، که ما را عقب بنشانند لکن ما عقب ننشستیم، و دیدیم که ما تکلیفمان این است که جلو برویم. و من هر کس که آمد از اینهایی که همچو یواش یواش می خواستند راه بروند و میانه روی کنند، به آنها گفتم که ما تکلیف خدایی [داریم ]، تکلیف من نیست که [مسامحه ] بکنم؛ با من نیست که یک قدری آسان راه بروم. من یک تکلیف الهی دارم و مطابق تکلیف الهی عمل می کنم. کشته بشوم، عمل کردم به تکلیف الهی؛ پیش ببرم، عمل کردم به تکلیف الهی ام.

شما تکلیف الهی دارید. متکی به خدا باشید. متکی به امام زمان- سلام اللَّه علیه- باشید. و شما پیش می برید ان شاء اللَّه اگر این وحدت کلمه حفظ بشود، که رمز پیروزی ماست. ما پیشرفت کردیم و به آخر می رسانیم. دیگر اجازه نخواهیم داد که ثروتهای ما را ببرند و فقرای ما این طور در کوچه ها بخوابند بی نان و بی آب. و اگر این وحدت کلمه خدای نخواسته از بین برود، دوباره بدانید که آنها هوشمندند: آن روزی که ما وحدت کلمه را از دست دادیم، آنها حمله خواهند کرد و باز یک قلدری را مثل رضا خان یا به اسم او یا دیگری می آورند. به هر رژیمی که باشد می آورند سرِ کار. باز همان معانی است و همان آش و همان کاسه است، و همان عقب ماندگی است و همان ذلت است و همان چیزهاست.

امروز باید وحدت کلمه حفظ بشود. می بینید وحدت کلمه الآن هست، در همه اقشار الآن هست. اشخاصی که بخواهند این وحدت را به هم بزنند و بخواهند تضعیف کنند، آنهایی را که این وحدت را ایجاد کردند، بخواهند آنها را تضعیف کنند، اینها باید تجدید نظر در فکر خودشان بکنند؛ توجه بکنند. ما خیرخواه شما هستیم. ما خیرخواه این ملت هستیم. اسلام خیرخواه شماست. اسلام دنیا و آخرت شما را سعادتمند می کند.

با اسلام آشتی بکنند آنهایی که آشتی ندارند. بیایند زیر لوای اسلام. بیایند تعلیمات اسلامی ... همین اجانب نگذاشتند تعالیم اسلام معلوم بشود. یک قشری که به آنها مربوط نیست رها کردند. آن قشرهایی که به آنها مربوط بود، آن تعالیمی که به آنها مربوط بود و با منافع آنها مخالف بود، آنها را نگذاشتند ما مطالعه بکنیم، نگذاشتند ما انتشار بدهیم. شما بدانید که اسلام همه چیز دارد. یعنی از قبل از اینکه ازدواج واقع بشود بین مرد و زن، تا آن وقتی که توی قبر می رود آثار دارد، احکام دارد، دستور دارد. همهْ دستورهای مترقی. همهْ دستورهایی که برای سعادت انسان، چه در این دنیا چه در آن دنیا، مفید است. و من چیزی که از نویسندگان می خواهم این است که همان طور که ما طلبه ها مکلف هستیم، شما آقایان نویسندگان هم مکلف هستید. الآن از قلمتان استفاده کنید و برای خیر این ملت و برای خیر این جامعه قلمفرسایی کنید. خداوند به همه شما سلامت و عزت بدهد.

صحیفه امام، ج 6، ص:187- 191

 

سخنرانی [در جمع نمایندگان انجمن زرتشتیان (رفتار اسلام با اقلیتها)]

زمان: 29 بهمن 1357/ 20 ربیع الاول 1399

مکان: تهران، مدرسه علوی

موضوع: رفتار اسلام با اقلیتها

حضار: نمایندگان انجمن زرتشتیان ایران

[بسم اللَّه الرحمن الرحیم ]

زرتشتیها خدمتگزاران ایران

من از آقایان تشکر می کنم. آقایان همه اقلیتها مطمئن باشند که اسلام با اقلیتها همیشه به طور انسانی، به طور عدالت، رفتار کرده است و همه در رفاه هستند. و اینها هم مثل سایر اقلیتها جزئی از ملت ما هستند، و ما و آنها با هم در این مملکت زندگی می کنیم ان شاء اللَّه؛ و رفاه همه حاصل خواهد شد. و رمز این پیروزی که وحدت کلمه است باید حفظ بشود. ما در محل خودمان، شما در محل خودتان، سایر طبقات همین طور، همه کوشا باشیم که این ایرانی که الآن دست ما داده اند و خرابه ای است، همه با هم و با فعالیت، همه دست به هم بدهیم و این ایران خراب را از سر بنا بکنیم.

اینها تمام ذخایر ما را بردند. جواهرات ما را یک مقداری اش را آن پدر برد، و بیشترش را این پسر و اتباعش بردند. و همین طور پولهای اینجا را به بانکهای خارج ... که میلیاردها پول از اینجا به بانکهای خارج منتقل کردند، که ان شاء اللَّه از آنها پس گرفته خواهد شد. و شاه را خواهیم خواند به ایران، یا محاکمه خواهیم کرد او را غیاباً و اموالش را ضبط خواهیم کرد. برای اینکه آنها اموال نداشتند. این اموال اموالِ ملت است. شما هم که زرتشتیها هستید و همیشه خدمتگزار این ملت و این مملکت بودید، باید به کار خودتان ادامه بدهید و وحدت کلمه را حفظ کنید. از خداوند تعالی توفیق همه ملت ایران را خواهانم.

صحیفه امام، ج 6، ص: 192


سخنرانی [در جمع هیأتی از لیبی (مشکل  اسلام ؛ دولتهای اسلامی است نه ملتها)]

زمان: صبح 29 بهمن 1359/ 12 ربیع الثانی 1401[2] مکان: تهران، جماران

موضوع: مشکل اسلام؛ دولتهای اسلامی است نه ملتها

حضار: آقای سَعْد مُجْبِر (دبیر دفتر مردمی لیبی)- هیأتی از نمایندگان مجلس و شخصیتهای لیبی و سرپرست برگزاری مراسم تجلیل از خانواده های شهدا و جانبازان

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

من از تقدیر و احترامات شما متشکرم. ملتهای اسلامی و بعضی دولتهای اسلامی همه در طریق حق هستند. و ما از آنها؛ یعنی از همه ملتهای مسلمان و بعضی دولتهایی که در طریق اسلام هستند تشکر می کنیم. و البته وظیفه مسلمانان است که قیام در راه اسلام کنند و دست قدرتهایی را که برای نابودی اسلام و برخورداری از منابع مسلمین مشغول توطئه هستند، قطع کنند. و امیدوارم خداوند تعالی این دولت و ملتهایی را که در مبارزه با امپریالیسم هستند پشتیبانی کند، تا این مطلب حق به ثمر برسد. از مشکلات مسلمانان قضیه دولتهاست؛ دولتهایی که گمارده شده اند بر سر ملتها و به نفع دولتهای بزرگ فعالیت می کنند. مشکل اسلام؛ دولتهای اسلامی است، نه ملتها. این ملتهای اسلامی هستند که باید برای قطع دست اجانب به کمک دولتشان اقدام و قیام کنند. مع الأسف بعضی از دولتها بر ضد مصالح کشور و ملت خود برای کسب قدرت قیام می کنند؛ چون می خواهند به قدرت برسند و خود در صف جنایتکاران بین المللی دولتهای متعهد و ملتها را در فشار بگذارند. و این از مصیبتهایی است که بر ملتهای اسلامی می گذرد. و باید خود دولتها و ملتهایی که بیدارند، از مصائب با خبر و با مسلمین متعهد، همفکر، ملتها را بیدار و دولتهای دیگر را بیدار کنند که از توطئه بر علیه ما و از مخالفت با مصالح دولتهای اسلامی و ملتها دست بردارند، تا بتوانند دست قدرتها را از سر خود بردارند.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.

صحیفه امام، ج 14، ص: 135


سخنرانی [در جمع خانواده شهدای کشورهای اسلامی (شعار حمایت از حقوق بشر)]

زمان: قبل از ظهر 29 بهمن 1359/ 12 ربیع الثانی 1401

مکان: تهران، جماران

موضوع: بی توجهی کشورهای اسلامی به مشکلات جهان اسلام- ادعاهای دروغین حامیان حقوق بشر

حضار: کروبی، مهدی (سرپرست بنیاد شهید) و خانواده های شهدای کشورهای اسلامی

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

مدعیان دروغین طرفداری از اسلام و مسلمین

من امروز مواجهم با چهره های معصومی که تحت ستمکاریهای ابرقدرتها به دست عمّالشان یتیم شده اند، آواره شده اند. ادعاها زیاد است. ادعای اسلام، همه سران کشورها دارند، و ادعای بشر دوستی و حقوق بشر همه سران کشور عالم دارند. این ادعاها تازگی ندارند؛ در صدر اسلام هم ادعاها زیاد بود؛ لکن در مقام امتحان، عملها موافق با ادعاها نبود. خوارج هم ادعای اسلام داشتند، و امثال عمرو عاصها هم ادعای اسلام داشتند، و امروز هم صدام ادعای اسلام و ادعای عرب دوستی دارد، و برادرهای خائنشان هم همین ادعا را دارند- از قبیل سادات و امثال او. لکن وقتی اعمالشان را مشاهده می کنید و مشاهده می کنیم، بین اعمال آنها و گفتارشان فرسنگها فاصله است. این اسلام دوستها و طرفداران اسلام در طائف جمع شدند، به اسم اسلام در مرکزی که از آن مرکز اسلام بروز کرد- و آن حجاز بود- لکن چه گفتند و چه کردند؟ آیا اسمی از این اطفال معصومی که به دست صهیونیسم بی پدر شده اند بردند، و آیا از لبنان نامی بردند؟ و آیا از سایر کشورهای اسلامی که تحت فشار ابرقدرتها و بستگان آنها هستند نامی بردند؟

این اسلام خواهها نمی بینند که اسلام در تمام کشورهای اسلامی زیر چکمه ابرقدرتها و وابستگان آنها پایمال می شود؟ آیا نمی دانستند که در جنوب لبنان، در فلسطین و در ایران و در عراق و در سایر کشورهای اسلامی چه می گذرد و با مردم آنجا چه کرده اند و چه  اطفال بیگناه صغیر را بی پدر کرده اند و از منازل خودشان آواره کرده اند؟ آیا کنفرانس طائف این امور را نمی دانست؟ به اسم اسلام مجتمع شدند در آن کنفرانس، و از اسلام بویی در آنجا نبود. آنچه بود خرجهای گزاف و زندگیهای اشرافی، بدون توجه به اسلام و اهتمام به امور مسلمین. آیا نشنیده اند اینها حدیث رسول خدا را که کسی که صبح کند و اهتمام به امور مسلمین نداشته باشد مسلم نیست؟

مَنْ أصْبَحَ و لَمْ یَهْتَمَّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِین فَلَیسَ بِمُسلِمٍ

آیا اینها اهتمام داشتند به امور مسلمین جهان؟ این سرانی که در کنفرانس طائف در کشوری که رسول خدا و پیغمبر اسلام در آن کشور بود و تبلیغات او در آن کشور بود، مجتمع شدند، آیا درباره اسلام چه گفتند؟ درباره مسلمین و در امور مسلمین چه اهتمامی کردند؟ آیا به نص حدیث شریف اینها را ما می توانیم جزء مسلمین محسوب داریم؟ اینها [با] اطلاع بر کشورهای اسلامی که زیر بار ابرقدرتها و با دست آنها و وابستگان آنها آواره شده اند، به قتل رسیده اند، و بچه های معصوم را به جا گذاشته اند، هیچ صحبتی کردند؟ آیا به تجاوز اسرائیل به لبنان و به فلسطین اهتمامی کردند؟ آیا به تجاوز عراق به کشور اسلامی ایران که جرمی ندارد جز آنکه طاغوت را برداشته است و اسلام را به جای او می خواهد پیاده کند و به جای رژیم طاغوت، رژیم اسلامی برپا کند، جرمی نداشتند جز این، آیا در کنفرانس طائف از این مسائل بحثی شد؟ یا همه ادعاست.

اسلامی بودن هم ادعاست و این ادعای رایج بین همه سران کشورهاست.

توجه به حقوق بشر هم یک ادعایی است. و این رایج بین تمام سران کشورهای دنیاست. لکن در مقام عمل چه؟ کارتر هم ادعا می کرد که ما حقوق بشر را احترام می گذاریم؛ لکن به حقوق بشر احترام گذاشت؟ آیا شاه مخلوع در ایران به حقوق بشر احترام می گذاشت که آنها پشتیبانی از او کردند؟ آیا کشورهایی که دودمان پهلوی را بر ما مسلط کردند، این حقوق بشری ها و احترام به حقوق بشر، نمی دیدند که اینها چه کردند با اسلام و مسلمین؟ و آیا نمی دانستند که صهیونیسم با لبنان و با فلسطین چه کرد؟ یا خودشان شریک بودند؟ همه ادعا می کنند. کسانی که مسلمان باشند و اهتمام به امور مسلمین داشته باشند کم اند. ملتها خودشان باید در فکر اسلام باشند. مأیوسیم ما از سران اکثر به اتفاق مسلمین. لکن ملتها خودشان باید به فکر باشند. و از آنها مأیوس نیستیم. در قضیه هجوم عراق به ایران ملتها بودند که پیشتیبانی خودشان را اعلام کردند؛ از دولتها کم یک همچو امری واقع شد. یا تأیید کردند از مقابله کفر با اسلام؛ تأیید کردند کفار بعثی را، بعث عراقی را و یا بی صدا و بی تفاوت کنار نشستند و هجوم کفر بر اسلام را نظاره کردند. اینها که ادعای اسلامیت می کنند، نظاره کردند؛ بی تفاوت بودند نسبت به تجاوز اسرائیل به لبنان، به فلسطین و جنایتهای بسیاری که کردند. آیا اینها اهتمام به امور مسلمین دارند و مسلمین در همه بلاد زیر چکمه طرفداران دولتهای بزرگ در فشار هستند و اینها بی تفاوت هستند؟ ما چطور این ادعاها را قبول کنیم؟ آنهایی هم که حضرت امیر المؤمنین علی- علیه السلام- را در محراب عبادت کشتند، مدّعی اسلام بودند. آنهایی هم که لشکرکشی کردند و هجوم آوردند به لشکر اسلام در صدر اسلام و هجوم آوردند به لشکر علی بن ابی طالب آنها هم ادعای اسلام داشتند، با اسم اسلام با اسلام جنگیدند. اینها هم ادعای اسلام دارند، و با اسم اسلام به اسلام خیانت می کنند.

صدام هم مدّعی اسلام است، و با اسم اسلام به کشور اسلامی هجوم آورده است و با اسم اسلام هزاران جوان ما را شهید کرده است و قریب دو میلیون آواره، و با اسم اسلام در مملکت خودش با اسلام و علمای اسلام آن می کند که مغول کرد با ایران. ادعاها همیشه زیاد بوده است، و حالا هم هست. من به همه شما اطفالی که به واسطه جور مجرمین بی پدر شده اید، به همه شما تسلیت عرض می کنم، و ما شریک غم شما هستیم.

ما شریک غم شما هستیم در اینکه از آقای موسی  صدر بی اطلاعیم. و ما شریک غم شما ملت عراق  هستیم که آقای صدر و خواهر عزیز ایشان را به آن طور کشتند و شکنجه کردند. و ما شریک غم همه مظلومین جهان هستیم، و پشتیبان همه مظلومان جهان. باید مظلومان جهان که هستند خودشان قیام کنند بر ضد مستکبرین. مستضعفین نباید بنشینند که دولتهایشان این کار را بکنند، خودشان انجام بدهند.

خداوند ان شاء اللَّه اسلام و مسلمین را قدرت بدهد؛ و شما برادران و خواهرانی که از منزلهای خودتان آواره شدید نصرت بدهد.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.

صحیفه امام، ج 14، ص:136- 139

 

اجازه نامه [به آقای سید کاظم دهدشتی، در امور حسبیه و شرعیه ]

زمان: 29 بهمن 1363/ 27 جمادی الاول 1405

مکان: تهران، جماران

موضوع: اجازه در امور حسبیّه و شرعیه

مخاطب: دهدشتی، سید کاظم

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

الحمد للَّه رب العالمین، و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین، و لعنة اللَّه علی اعدائهم اجمعین.

و بعد، جناب حجت الاسلام آقای حاج سید محمد کاظم دهدشتی- دامت افاضاته- از طرف این جانب وکیل و مأذونند در امور حسبیّه، و آنچه در زمان غیبت حضرت ولی عصر- عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف- مختص به فقیه جامع الشرایط می باشد؛ و نیز وکیل و مجازند در اخذ وجوه شرعیه از قبیل زکوات و مظالم عباد و صدقات و صرف آنها در موارد مقرره شرعیه و اخذ سهمین مبارکین و صرف آن در اعاشه خودشان به نحو اقتصاد، و در ما زاد آن مجازند نصف از سهمین مبارکین را در محل و در مصارف معیّنه صرف نموده، و ما بقی را جهت اعلای کلمه طیبه اسلام نزد این جانب ارسال دارند.

«و اوصیه- ایّده اللَّه تعالی- بما اوصی به السلف الصالح من ملازمة التقوی و التجنب عن الهوی و التمسک بعروة الاحتیاط فی امور الدین و الدنیا»؛ و السلام علیه و علی اخواننا المؤمنین و رحمة اللَّه و برکاته.

به تاریخ 27 ج 1 1405

روح اللَّه الموسوی الخمینی

صحیفه امام، ج 19، ص: 165

 

 

. انتهای پیام /*