من 15 ساله بودم که مرحوم آقای اشراقی با خواهرم ازدواج کرد.و داماد ما شده بودند.یک روز ما منزل ایشان دعوت داشتیم .همین جور که من و امام با هم وارد شدیم ،دیدم آقای اشراقی دارند به استقبال می آیند.ما در یک باغچه ای داشتیم حرکت می کردیم.من به امام گفتم:((سلام بکنم آقا ؟))گفتند:((واجب نیست))من هم رویم نشد که سلام نکنم و از داخل باغچه رد شدم که با آقای اشراقی روبرو نشوم.
به نقل از:زهرا مصطفوی-شاهد بانوان-شماره 149.
.
انتهای پیام /*