جماران ـ حریم امام: دکتر سید حسن عارفی سرتیم پزشکی حضرت امام که از آغازین روزهای ورود امام به میهن تا لحظات پایانی عمر با برکت ایشان در کنار امام بود؛ از توجه حضرت امام به جامعه پزشکی، از شجاعت و آرامش زاید الوصف آن مرد بزرگ، و از توجهات دقیق امام در سخت ترین شرایط به خدای بزرگ برایمان سخن گفت.
چه شد که به عنوان رئیس تیم پزشکی حضرت امام منصوب شدید؟
قبل از این که امام خمینی از پاریس به تهران بیایند در ایران، به خصوص در اطراف بازار، کمیته هایی به عنوان کمیته استقبال تشکیل شده بود. این کمیته ها گروه های مختلفی بودند که کارهایی برای استقبال امام انجام می دادند. از جمله کمیته تدارکات، کمیته مواظبت ها و کمیته پزشکی بود. بنده به علت تخصص های متعددی که داشتم و با شناختی که مردم کوچه و بازار و به خصوص اهالی بازار از من داشتند به عنوان یکی از اعضای تیم پزشکی استقبال امام انتخاب شدم. در بدو ورود حضرت امام از فرودگاه مهرآباد تا بهشت زهرا خدمت ایشان بودم. این ها بارها تکرار و چاپ شده و در کتاب خاطراتم به نام «طبیب دل ها» آمده است. جمعیت در فرودگاه مهرآباد فوق العاده زیاد بود. بنده در معیت امام و در ماشین دیگری خدمتشان بودم. تا این که در بهشت زهرا آن سخنرانی غراء را انجام دادند. بارها هلیکوپتر کوشش می کرد امام را به تهران منتقل کند منتها جمعیت مانع می شد. ما ایشان را از درب عقب آمبولانس وارد و از محیط شلوغ بهشت زهرا خارج کردیم. نهایتاً ایشان در وسط راه با هلیکوپتر به تهران عزیمت کردند. شروع آشنایی من با ایشان از همین جا بود. بعدها هم به عنوان مسئول تیم پزشکی و طبیب ایشان، ایشان را ملاقات و اگر احتیاج بود دارو تجویز می کردم.
شما تأسیس بیمارستان قلب در جماران را پیشنهاد دادید یا ابتکارش از حاج احمد آقا بود؟
طرح آن از بنده بود. بعد از انقلاب حضرت امام به قم تشریف آوردند. اما به علت ناراحتی قلبی به پیشنهاد بنده به تهران منتقل شدند. ایشان حدود 48 روز در بیمارستان شهید رجائی فعلی بودند. بعداً به منزلشان در خیابان دربند، که موقتی بود، منتقل شدند. من هم در خدمتشان بودم. همیشه آمبولانسی در اختیار ما بود که اگر مشکلی به وجود آمد بلافاصله ایشان را به بیمارستان شهید رجائی منتقل کنیم. در جماران نیز همان آمبولانس و همان تیم پزشکی، که کارکنان اورژانس تهران بودند، حضور داشتند. منتها به فکرم رسید که اگر یک شب برای حضرت امام مشکلی به وجود بیاید، چه خواهیم کرد. امکان این که در شرایطی که ترورها وجود داشت بتوانیم حضرت امام را سریع از جماران به بیمارستان نزدیکی منتقل کنیم، وجود نداشت. به حاج احمد آقا پیشنهاد کردم که در نزدیک ترین محل باید یک مرکز قلب، حتی به صورت مختصر، داشته باشیم. ایشان هم قبول کرد. بعد بیمارستان بقیة الله جماران با پیشنهاد بنده ساخته شد. در ساختنش نیز نظارت کامل داشتم.
در چه مواردی از بیماری های امام غفلت یا در مورد مداوای ایشان اشتباه کردید؟ اصلاً چنین احساسی دارید؟
نه، هیچ اشتباهی نکردیم. چون تیم پزشکی مجهز بود. متخصصان متعدد بودند. از جهت پزشکی دقیق پیشبینی و پیشگیری و راهنمایی می شد. بهترین کاری که صورت گرفت این بود که قبل از این که بیمار شود و به بیمارستان احتیاج پیدا کند، در فاصله بیست متری محل سکونتشان بیمارستان ساختیم. ایشان در همان زمانی که بیمارستان آماده شده بود سکته وسیع قلبی کردند. قلبشان ایست کرد. درست پیش بینی کرده بودیم و بلافاصله ایشان احیا و به آن جا منتقل شدند. در سه سال و سه ماه بعد از آن حادثه به وسیله تله متری، قلب ایشان را کاملاً تحت کنترل داشتیم. تیم پزشکی کاملاً هر ضربه قلب ایشان را تحت کنترل داشت. کار طبی ایشان به بهترین وجه انجام شد. فکر نمی کنم اصلاً مسئولی در دنیا باشد که به این دقت کارهای پزشکی اش رصد و تشخیص و درمان می شده است.
سبب فوت حضرت امام زخم در معده بود. فکر نمی کنید همه توجهتان متوجه قلب امام بود و از بقیه مسائل غفلت کردید؟
نه، ایشان ناگهانی خونریزی معده کرده بود. این هم برای هر فردی ممکن است اتفاق بیفتد. ایشان هم وقتی روز پنجشبه ساعت هفت صبح مریض شدند، تقریباً جمعه صبح تشخیص دادیم. یعنی از این سریع تر در هیچ جای دنیا و هیچ جای طب وجود ندارد. ما هم آندوسکوپی، کاستروسکوپی و اِکو کردیم و تشخیص دادیم که این خونریزی، خونریزی معده است. تشخیص هم سرطان معده بود.
در طول این مدت از حضرت امام چک آپ کامل گرفتید؟ مثلاً سالانه؟
نه، اصلاً سالانه نبود. ایشان هر چند ماه یک دفعه مثلاً احساس ضعف می کردند یا احساس نامطبوعی داشتند و ما از فرصت استفاده می کردیم و یک آزمایش کامل انجام می دادیم.
ظاهراً در روزها یا ماه های پایانی متوجه شدید امام دچار کم خونی شدید است.
نه، متوجه کمخونی نشدیم. بیماری ایشان با خونریزی مشخص شد نه با کمخونی.
یعنی اصلاً دچار کمخونی شدید نبود؟
نه.
نوع بیماری هایی که امام به آن مبتلا می شد چه بود؟
ایشان مثل هر فرد مسنی یک مقدار دردهایی در مفاصلشان داشتند که به وسیله ارتوپدها برطرف شد. از نظر ارتوپدی ورزش هایی به ایشان داده شد که آن را انجام می دادند و درد مفاصل تقریباً برطرف شد. توصیه شد برای سلامتیشان راهپیمایی داشته باشند. ایشان انجام می دادند. استادهای دانشگاه ایشان را معالجه می کردند. یک بار در چشمشان احساس ناراحتی کوچکی کردند. متخصص آوردیم معاینه کردند و گفتند اصلاً مشکلی ندارند. هر چند وقت یک دفعه آزمایش انجام می شد. یک بار چربی ایشان یک مقدار بالا رفت که با رژیم غذایی کنترل شد. ایشان تقریباً از سلامتی نسبی برای سنشان برخوردار بودند. بیماری سرطان هم اکثراً با علائم دیگری ظاهر می شود. این طور نیست که یک فردی بگوید درد دارد. ما دردش را دنبال کنیم و سرطان را تشخیص دهیم. سرطان های مختلف با علائم و نشانه های خیلی مرموز و مخفی ظاهر می شود. منتها اولین علامتی که ایشان ذکر کردند مقداری خون بود که در اجابتشان دیده بودند. از همان تشخیص دادیم که این باید مشکلی باشد. متأسفانه سرطان معده بود. بعد هم معلوم شد سرطان خون بوده که اولین تظاهراتش را به طریق زخم معده نشان داده.
یک تهمتی مطرح می شود که بیماری در واقع یک بیماری ساختگی بود که امام به این بهانه از قم به تهران بیایند و در جماران مستقر شوند و حکومت را به دست بگیرند و وارد چرخه زمامداری شوند. تا چه حد این تهمت را می پذیرید؟ امام واقعاً بیمار بود؟ بیماری اش چه بود؟
مدارک بیماری ایشان را با مدرک چاپ کردیم. ایشان در قم وقتی از پله های منزلشان بالا رفتند که مردم را ببینند و پاسخگو باشند، سینه شان درد گرفته بود. هر فردی اگر موقع فعالیت، به خصوص موقع بالارفتن از پله یا سربالایی، سینه اش درد بگیرد نشان می دهد رگ های قلبش تنگ است. نواری هم که گرفته شده بود کاملاً غیرطبیعی بود. در همان لحظه ایشان را به عنوان یک مریض قلبی تلقی کردیم. منتها به دلیل شرایط آن موقع که جنگ و کردستان و غیره و غیره مطرح بود، توصیه کردم و این کار را انجام دادم. یک سی.سی.یو خانگی تشکیل دادم. یعنی از بیمارستان شهر مانیتور به خانه آوردیم و آن جا سیم کشی کردند و یک سی.سی.یو در منزل مرحوم اشراقی قرار دادند. من هم به عنوان پرستار نشستم پای مانیتور. کسی که این تهمت را می زند نه اطلاعات علمی دارد نه سواد نه فهم نه شعور. به هر جهت ایشان قم بودند. روزهای اول یک مقدار حالشان بهتر شد. بعد روز سوم چهارم یک خرده ناراحتی شدت پیدا کرد و یک مقدار فشارشان سقوط کرد. پیشنهاد کردم ایشان را بیاورند تهران. یعنی خدمتشان رسیدم و گفتم که امکانات تهران بیشتر از این جاست. ایشان هم قبول کرد. شب برفی ساعت 2 بعد از نصف شب در تهران ایشان را بردیم بیمارستان. ایشان 47 روز در بیمارستان بود. چنین حرف هایی بی پایه و اساس و بی ربط است و ناشی از عدم فهم و درک و شعور آن افراد است. اصلاً جریان بیماری های امام با مدرک در کتاب «طبیب دل ها» چاپ شده. تاریخ تمام نوارهای ایشان آن جا هست. آن افراد بیایند رجوع کنند. نوار اولیه هم آن جا چاپ شده.
امام به جز بیماری های قلبی از بیماری خاصی رنج نمی بردند؟
نه بیماری های مربوط به سن بود. مثل درد مفاصل و درد کمر.
پیش می آمد امام سرما بخورد؟
خیلی نادر بود.
نگاه حضرت امام به جامعه، جایگاه و قداست پزشکی چگونه بود؟ بالاخره این نگاه در برخورد با شما و تیم پزشکی و یا پزشکان جامعه آن روز محسوس بود.
امام بارها ذکر کردند که امکانات پزشکی باید برای تمام آحاد مردم پیاده شود. به خصوص فکر می کردند یک بیمار از مشکلات تمهیدات پزشکی نباید رنج ببرد. یعنی اگر کسی از بیماری اش رنج می برد، نباید از کمبودها و مسائل مالی و غیره هم رنج ببرد. چون رنجشان چندین برابر می شود. حداقل این قسمت از رنج را باید حذف کرد. آن بیماری را باید کنترل کرد نه این که کمبود امکانات پزشکی، رنج را چندبرابر می کند. این نظر ایشان بود و درست است. منتها دولتمردان و حکومت ها باید در این قسمت گام های بلندی بر می داشتند که عملکردشان کمرنگ بوده یا نبوده یا حتی معکوس بوده. اخیراً با ابلاغیه هایی که صادر شده امید آن می رود که مقداری به چیزهایی که حضرت امام گفتند نزدیک تر شویم یا برسیم.
در دوره ای که امام زندانی شدند ساواک از امام ترسیده بود. به اعتراف خودشان در بازجویی ها به جای این که امام بترسد ما ترسیدیم. شجاعت و آرامش ایشان را در لحظات پایانی دست و پنجه نرم کردن با مرگ احساس کردید؟
ایشان آرامش کامل داشت. تا لحظات آخر اصلاً نه احساس ترسی داشت نه چیزی. ذکر می گفت. فشارش به حدود سه و نیم یا چهار سقوط کرده بود مع الوصف دائماً ذکر می گفت. ترسی نداشت. از هیچ چیز نمی ترسید. نه از مرگ می ترسید نه از ساواک نه از دشمن. از هیچ کس نمی ترسید. از خدا فقط می ترسید. آن هم نمی ترسید. چون کارش را انجام می داد.
در آن لحظات و روزهای پایانی ارتباط عاطفی امام با فرزندان، بیت، پزشکان و اطرافیانش چگونه بود؟
عادی بود. ایشان قبول کرده بود این سیری است که باید طی کند. خانواده می آمدند ملاقاتشان. مسئولین می آمدند خدمتشان. در یک لحظه هم که مسئولین آقای خامنه ای، آقای هاشمی، آقای میرحسین موسوی و آقای موسوی اردبیلی بودند گفتند: «شما اگر با هم باشید دشمن هیچ کاری نمی تواند بکند.» این را خودم شنیدم و در نوشته هایم آوردم. با خانواده، بچه ها و نوه ها خیلی دوست بود.
در آن شرایط همه مسئولین نظام و مردم نگران بودند و دغدغه داشتند. کدام یک از بلندپایگان نظام بیشتر به ایشان سر می زدند؟ چه کسی بیشتر از همه نگران بود و دغدغه داشت؟
همه می آمدند. همه هم دغدغه داشتند. عزیزشان، رهبرشان و مرجع تقلیدشان داشت رنج می برد و بیمار شده بود. به طور طبیعی همه بودند. نمی شود گفت چه کسی بیشتر نگران بود. از فرزندان تا مسئولین همه نگران و ناراحت بودند. همه کاری که می توانستند انجام دهند را انجام می دادند.
امام برخوردش با مسئولین یا شخصیت هایی که می آمدند خدمتشان، چطور بود؟ هیچ احساس کردید از آمدن چه کسانی بیشتر خوشحال می شدند؟
ایشان بیمار بود. این که آدم از ناراحتی خودش اطلاع داشته باشد برایش کافی است. دیگر نمی توان فهمید عکس العملش نسبت به حسن بیشتر است یا به حسین یا تقی. هر کس می آمد آن جا سلام می کرد ایشان جواب می داد. دعا می خواست، دعا می کرد. دستبوسی می کردند می رفتند.
در آن شرایط حاج احمد آقا را چطور می دیدید؟
ایشان شدید نگران بود. دائماً مثل پروانه در خدمت ایشان بود و انجام وظیفه می کرد. تیم پزشکی را راهنمایی می کرد. خیلی از راهنمایی ها از طریق حاج احمد آقا بود.
رفتار و منش امام با خدمه بیمارستان و پزشک ها چطور بود؟ احیاناً اگر ضرورت های پزشکی در چارچوب مبانی دینی نبود، واکنش امام چطور بود؟
وقتی به توصیه من حضرت امام را از قم آوردیم تهران، حجاب پرستاری در بیمارستان ها مثل زمان شاه بود. یعنی پرستار بدون روسری کار می کرد. ایشان من را صدا کردند و گفتند: «پرستار من تویی و پزشک من هم تویی.» من هم چون قول داده بودم که وقتی می آیند تهران پرستار و پزشکشان باشم، دیگر اجازه نمی دادم کسی نه طبابت کند نه وارد اتاق ایشان شود. شرایط آن موقع طوری بود که هنوز در بیمارستان ها پرستارها روسری نداشتند. یعنی وقتی وارد بیمارستان شهید رجائی شدیم، اصلاً رئیس پرستاری همان قیافه زمان شاهی را داشت.
واکنش ایشان نسبت به استرس و اضطراب مسئولین و پزشکان چطور بود؟
اگر ایشان می فهمید ما نگرانیم، ما را دلداری می داد.
عجب! یعنی چنین چیزی پیش آمد؟
بارها اتفاق افتاد.
چه می فرمودند؟
هیچ. بالاخره با حرکت و صحبت هایشان یک مقدار ما را دلداری می دادند.
خارج از همه تعارفات امام را چطور برای نسل جوان توصیف می کنید؟
حضرت امام آدمی کاملاً صادق بود. یک عده ممکن است صداقتشان زبانی باشد. در صورتی که ایشان در عمل صادق بود. ایشان غیر از خدا از هیچ چیز نمی ترسید. فقط کوشش می کرد آن چیزی که خدا ذکر کرده اجرا کند. امام انجام وظیفه اش را مهم ترین کار می دانست. بارها ذکر کرده بود که شما کارتان را انجام دهید. موفقیت و غیرموفقیتش مهم نیست. از صبح که بلند می شدند فعال بودند تا آخر شب. یا مشغول مطالعات بودند یا مجلات و گزارش های سیاسی دنیا را می خواندند یا رادیو دستشان بود و جلسات مجلس را گوش می کردند یا رادیو دستشان بود و بی.بی.سی و رادیوهای خارجی را گوش می کردند که ببینند چه می گویند. از نظر سیاسی و اجتماعی جلوتر از همه بود. ایشان اخلاق را عملی به کسانی که در اطرافشان بودند نشان می داد. بنابراین الگویی از علم و فعالیت و عمل و و صداقت و و شهامت بود. مجموعه ای از همه چیز بود. یعنی یک آدم چندبُعدی بود که در هر بُعد کاملاً قابل تقدیر و قابل تقدیس و قابل اکرام بود.
شیرین ترین خاطره ای که در این ایام از ایشان دارید کدام است؟
ده یازده سالی که خدمت ایشان بودم همه اش خاطره بود. تقریباً تمام خاطرات در طبیب دل ها نوشته شده. ایشان در آن سن نسبتاً بالا به صورت خستگی ناپذیر فعالیت می کرد. تمام مسائل سیاسی دنیا را دقیق گوش می کردند و می خواندند و دقت می کردند.
هر کس فکر می کند جمعه برای خودش است و باید استراحت کند. به خصوص فکر نمی کنم بعدازظهر جمعه کسی اجازه دهد دیگران با او حرف بزنند. می خواهد بخوابد و استراحت کند. یک روز جمعه ایشان به دلیلی من را صدا کردند. کار داشتند. وقتی رفتم خدمتشان دیدم خبرگزاری پارس را دارد می خواند. ساعت 1:30 بعدازظهر. یعنی می خواست ببیند در دنیا چه خبر است. چون خبرگزاری به ایشان می رسید و اخبار جهان در اختیارشان بود. یک بار هم روز عید فطر تمام مسئولین مملکت آمدند در اتاقشان و دور هم جمع شده بودند. در یک لحظه سکوت برقرار شد. یکی از مسئولین گفت مفتی اعظم عربستان چنین حرفی ذکر کردند. ایشان چیزی گفتند که برای یک ساعت بعد بود. اتفاقاً آن جا با یکی از برادرهایی که کنارم نشسته بود گفتیم امام جلوتر از این هاست. ایشان در همه چیز الگو و پیشقدم و پیشگام بود. پیشوای ما بود در همه چیز.
هزینه های پزشکی امام در این مدت چطور تأمین شد؟
اگر دکتری را دعوت می کردم تا کارهایی انجام دهد، هزینه ها پرداخت می شد. خود امام هزینه ها را می دادند.
درباره تساوی اهمیت جان امام و سایر بیماران برای پزشکان، خاطره خاصی از ایشان دارید؟ مخصوصاً در بحث تأسیس بیمارستان قلب. به هر حال برای امام بیمارستان ویژه ای با تجهیزاتی که از آلمان آمد ساخته شد. امام نسبت به این حقی که در بیمارستان برای ایشان در نظر گرفتید چگونه برخورد کرد؟
کسانی که این حرف ها را می زنند حتماً مغرض یا بی اطلاع هستند. آن بیمارستان قلب جماران، قبل از این که امام ناراحت شوند، در اختیار مردم بود. ما و همکارانمان به آن جا مریض می بردیم و آنژیوگرافی می کردیم. نزدیک رایگان. بعد از این هم که امام به آن جا تشریف آوردند به صورت کاملاً آشکار راه افتاد و تخت های دیگرش در اختیار مردم بود. بعد از رحلت ایشان تا کنون نیز آن جا یک مرکز قلب بوده که روزی ده پانزده آنژیوگرافی و پنج شش عمل جراحی قلب باز در آن انجام می شود. آن هم با یک تعرفه بسیار بسیار پایین. یعنی آن بیمارستان فردی نبود. در اختیار مردم بود. درمان ایشان هم به عنوان یک آدمی که آن جا بستری بود انجام می شد.
موضوع مهم این است که هر سیستمی در هر جای دنیا وظیفه دارد بیماری های مسئولینش را تشخیص دهد و درمان کند. سیستم ما هم موظف بود برای امام تختی داشته باشد و ایشان را بستری و وسایلی برای درمانش تهیه کند و بیماری اش را تشخیص دهد. ما هم آن جا را برای ایشان و مردم دیگر درست کردیم. آمار و ارقام هم نشان می دهد قبل از این که ایشان اصلاً پایش را آن جا بگذارد، آن جا فعال و در اختیار مردم بود. منتها به صورت مخفی. مردم می گفتند: ما را در یک ماشین می گذارند و می برند یک جا آنژیوگرافی می کنند که نمی فهمیم. ولی بعداً آنژیو می شدند و می آمدند بیرون و می رفتند به خانه شان. از برکات وجود ایشان در آن بیمارستان بود که الان آن جا یکی از بیمارستان های قلب ایران است. آن جا دهها کار پزشکی انجام می شود که ممکن است در آمریکا هم انجام نشود. بنابراین مطالبی که ذکر می کنند به این دلیل است که مغرضند یا بی شعورند و شعور ندارند یا نفهمند و نمی دانند فهم چیست. پایتان را آن جا بگذارید تا ببینید چه افرادی به آن جا می آیند و می روند. یعنی بیمارستانی است در اختیار مردم با تعرفه پایین و نسبتاً دولتی و با پزشکان و امکانات خوب.
بعد از آن که ایشان رحلت کردند آن دستگاه مستهلک و تمامش جمع آوری و دستگاه دیگری خریداری شد و بیمارستان توسعه پیدا کرد. آن موقع تعداد تخت هایش کم بود و به تدریج به آن اضافه شد و قسمت های جدید ساخته شد. الآن به عنوان یک مرکز قلب فعالیت می کند. یعنی اگر آن جا ساخته نمی شد الان خیلی مردم از تجهیزات پزشکی و تشخیص درمان محروم بودند.
معیارتان در گزینش پزشکان امام چه بود؟
دقت می کردیم که هم جنبه های مذهبی آن ها قوی باشد و جنبه های علمیشان. یعنی فقط مذهبی بودن ملاک نبود. از نظر علمی در سطوح بالا و تمامشان استادهای دانشگاه بودند. از نظر علمی کاملاً به روز و از نظر مذهبی هم درجه یک بودند.
برخورد امام با بیماری و دقت و دغدغه ایشان نسبت به سلامت شان چگونه بود؟
دستوراتی که می دادیم را صددرصد اجرا می کردند. منظم ترین مریضی بود که ما دیده بودیم.
در این مدت چه درس های فقهی در زمینه فقه پزشکی از امام یاد گرفتید؟
تلویزیون بارها نشان داد ایشان در حالی که خون به وسیله سرم در رگش جاری بود، نمازش را ایستاده می خواند. یعنی اگر انسان با وجود خون و سرم می تواند بایستد و نمازش را بخواند باید چنین کند. بنابراین ایشان دقیق اجرا می کرد و اجرا کرد. درس از این بالاتر نیست. حالا یک کسی ممکن است شصت پایش یک مقدار ناراحت باشد بگوید می شود نماز نخواند یا قضایش را خواند. در صورتی که تلویزیون بارها نشان داده ایشان با کمک اطرافیان در حالی که خون در لوله سرم جاری بود با زحمت نمازش را ایستاده خواند و رکوع و سجودش را انجام داد. این بزرگ ترین درس فقهی است که یک مرجع می دهد. دیگر فکر نمی کنم چیزی عملی تر از این وجود داشته باشد. یعنی در هر شرایطی باید نماز را خواند. حتی اگر انسان در آب دارد خفه می شود باید آن قدر که روی آب است و زیر آب نرفته نمازش را باید بخواند. ایشان عملاً به ما و همه جهانیان نشان داد که نماز را باید خواند. حتی موقعی که از نظر بیماری مشکل داریم.