کد مطلب: 3560 | تاریخ مطلب: 28/09/1398
  • تلگرام
  • Google+
  • Cloob
  • نسخه چاپی

وقایع و بیانات و رخدادهای حیات پر برکت حضرت امام خمینی (س) 28 آذر ماه

وقایع و  بیانات و رخدادهای حیات پر برکت حضرت امام خمینی (س)  28 آذر ماه

مصاحبه [با حسنین هیکل نویسنده مصری درباره دخالتهای امریکا]28 آذر 58

سخنرانی [در جمع قهرمانان کُشتی (شکست ابرقدرتها- محاصره اقتصادی)]28 آذر 58

سخنرانی [در جمع فرماندهان سپاه و بسیج (تأثیر فرهنگ  وارداتی  در جامعه)]28 آذر 61

اجازه نامه [به آقای سید فخر الدین دشتستانی، در امور حسبیه و شرعیه ]28 آذر 61

بیانات [در جمع اعضای شورای مرکزی جهاد سازندگی  (اهمیت کشاورزی)]28 آذر 62

 نامه [عرفانی- اخلاقی به آقای سید احمد خمینی (وصیت)]28 آذر 66

نامه [به بانوان عراقی (اعلام وصول کمکهای نقدی آنها به جبهه ها)]28 آذر 66

 

مصاحبه [با حسنین هیکل نویسنده مصری درباره دخالتهای امریکا]

زمان: 28 آذر 1358/ 29 محرّم 1400

مکان: قم

موضوع: دخالتهای امریکا در ایران- نهراسیدن از تهدیدات امریکا

مصاحبه کننده: حسنین هیکل روزنامه نگار و نویسنده مصری

سؤال: [تا سه روز دیگر یک سال از آخرین دیدار با شما در پاریس می گذرد.].

امام: بله

- [و در این سال چیزهای زیادی گذشت.]

- الحمد للَّه. ان شاء اللَّه ... امیدواریم از این به بعد هم چیزهای زیادی بگذرد.

[در نظر شما مهمترین چیزی که در سال گذشته رخ داد چه بود و چه رویدادهایی را انتظار می کشید؟]

- بسم اللَّه الرحمن الرحیم : مهمترین چیزی که در سال گذشته برای ملت ما حاصل شد، قطع ایادی ابرقدرتها از کشور و قطع ظلمی که بر اینها در سالهای طولانی می شد، آن بزرگتر چیزی بود که بر ما گذشت. و بزرگتر چیزی که ما آرزو داریم این است که در این سال ان شاء اللَّه ممالک اسلامی به ما متصل بشوند و ملتهای مسلمین بیدار بشوند و متوجه به این بشوند که این تبلیغاتی که ابرقدرتها کردند و خودشان را آسیب ناپذیر معرفی کردند، اینها حقیقت نداشته است. دیدند ملتها که ملت ما بزرگتر آسیب را به بزرگتر رژیم وارد کرد و الآن هم مشغول است که آسیبها را پشت سر آسیب ها وارد کند و آن بت بزرگی که برای دنیا درست کرده بودند، ملت ما شکست آن را و می شکند. آرزوی بزرگ ما این است که ملتهای دیگر هم با ما متصل بشوند و همان طور که اسلام دستور داده است که مؤمنین اخوه هستند، همان مسائل در پیش روی ملتها باشد. البته من از دولتها باید بگویم مأیوسم. لکن ملتها این طور نیستند. ملت مصر یک حکم دارد و آقای سادات  هم یک  حکم. و همین طور سایر ملتها نسبت به دولتها. کمی از دولتها هست که امیدی به آنها هست و الّا اکثراً امید بر آنها نیست. و ما آرزوی بزرگمان این است که ملتها این معنایی که در ایران واقع شد و دیدند آن چیزهایی که به نظرشان امکان نداشت تحقق پیدا کرد، آنها هم توجه داشته باشند که غیر ممکنها با اراده ملتها، اراده ای که تبع اراده خداست، اراده ای که برای خداست، غیر ممکنها ممکن می شود و محالها واقع.

[در سال گذشته چیزهای زیادی رخ داد و چیزهای زیادی هم شنیدیم و الآن که من آمدم اینجا، می بینم مشکلات زیادی در عین پیروزیهای زیاد در کشور ایران موجود است. مثلًا اجانب، تبلیغات، حمله تبلیغاتی و حمله های دیگری می کنند و ممکن است که یک وقت منجر به حمله نظامی هم بشود. کما اینکه حمله های اقتصادی هم دارند به ایران و در آینده چیزهای زیادی رخ خواهد داد. آیا ممکن است در مورد آینده سؤالی از شما بکنم و آن اینکه شما درباره روابط با امریکا چه در نظر دارید. مثلًا، من باب مثال در روابط با امریکا و مثلًا درباره مسائل و مشکلات دیگری که متوجه ملت ایران و انقلاب ایران خواهد شد، شما چه در نظر دارید و می خواهید چه عملی انجام بدهید؟ دیروز کارتر چیزی گفت که شبیه به تهدید جنگ بود که این تهدید اول ایشان نیست.]

- پشت سر هر انقلابی در عالم این طور آشفتگیها هست. و من باید بگویم که انقلاب ما انقلاب بزرگی بوده است و در حد خودش بالاترین انقلاب بوده است. با وضعی که حاضر است و ما شاهد بودیم و پشت سر آن آشفتگیهایش ناچیز است. آن طوری که انقلابهای دیگر بودند که بعد از پنجاه سال، شصت سال، بعد از چند سال باز گرفتار هستند، ما آن گرفتاریها را نداریم. و مهم هم این است که انقلاب ما اسلامی است و ملی.

ملت مسلم قیام کرده است برای اسلام و هر قیامی که این طور باشد پشت سرش آن طور خونریزیها، آن طور وحشیگریها پیدا نمی شود. شما مطلع هستید که در این انقلابات یک میلیون و یک میلیون و نیم مقتول داشتند. پس از پیروزی، فلان کسی که پیروز شده است می گوید من تا این سیگار را کشیدم هر چه می توانید بکشید. و آن طوری که الآن برای من یعنی چند روز پیش از این، صورت آوردند از ممالکی که در آن یک انقلابی واقع شده و صورتی که از حبسیها دادند، از مقتولین و اینها دادند عددها، عددهای زیادی مثل یک  میلیون، یک میلیون و نیم، دو میلیون بود. و کشور ما بعد از اینکه انقلابش پیروز شد، یک نفر هم حتی بیگناه کشته نشد. آن اشخاصی که در محکمه بردند و ثابت شده است به اینکه اینها مفسد بوده اند و فساد ایجاد کرده اند و قتل عامها کرده اند، امر به قتل عامها کرده اند، آنها یک عده معدودی بودند که بعد از اینکه محاکمه شدند به جزای خودشان رسیدند. بعد از انقلاب ما، یک آزادی داده شد. تمام مرزها باز و تمام فرودگاهها باز و تمام احزاب و تمام نویسندگان آزاد. در صورتی که بعد از انقلاب، شما می دانید که تمام اینها به روی دنیا بسته می شود. انقلاب ما، غیر از انقلاب جاهای دیگر است. انقلاب وقتی متکی بر اسلام شد و ملت متعهد به اسلام بودند این انقلاب نمی تواند آن طور خسارت را داشته باشد. ما هر چه خسارت دیدیم در حالی بوده است که با شاه، شاه مخلوع و دارودسته او برخورد داشتیم و حالا هم هر چه مقتول هست آنهایی هستند که آنها دارند جنایت می کنند و باز هم ناچیز هست، چیزی نیست در نظر ما. اما قضیه تشرهای آقای کارتر. نمی دانم شما این مثل را می دانید. من حیفم می آید که مثل بزنم به شیر، که می گویند وقتی که مقابل یک دشمن می ایستد هم فریاد می زند و هم از آن طرفش چیزی بیرون می آید و هم دمش را حرکت می دهد. فریاد می زند برای اینکه طرف را بترساند. می ترسد، از این جهت از او چیزی هم صادر می شود. دمش را حرکت می دهد برای اینکه میانجی پیدا کند. آقای کارتر را من حیفم می آید که بگویم شیر، لکن یک موجودی است که همین کارها را دارد می کند. این هیاهو و این فریادها و آن ترساندن ماها را از اقدام نظامی، و دخالت  نظامی، اینها کهنه شده است و لهذا یک دفعه یک چیزی می گوید فوراً بعدش یک چیزی دیگر می گوید خلاف آن. اینها همان فریادهایی است که آن حیوان می زد برای اینکه بترساند طرفش را. الآن ملتهای اسلامی و ملتهای غیر اسلامی هم توجهشان به اینجاست و دلهایشان با ماست. شما این را بدانید که اگر چنانچه سرنیزه سادات از روی مصر برداشته بشود، ملت مصر با ماست. برای اینکه ما اسلام را می خواهیم، مصر هم اسلام را می خواهد. ما می خواهیم یک حکومت اسلامی باشد، ملت مصر هم همین را می خواهند. ما می خواهیم یک ملت اسلامی باشد، ملت  عراق هم همین را می خواهند، ملتهای دیگر هم، ترکیه هم همین را می خواهد. هر جا که مسلم است ملتش مایل است که یک رژیم اسلامی، یک رژیم عدل باشد. بلکه اگر ما تبلیغاتمان برسد به دنیا و ما به مردم دنیا حالی کنیم که اسلام چه چیز است. اسلام اصلًا شناخته نشده است. تا حالا اصل اسلام شناخته نشده است. کسی نمی داند چیست. تا حکومت می گویند، به نظرشان حکومت محمد رضا می آید و سادات و کارتر می آید. تا رژیم گفته می شود، این رژیمها به نظرشان می آید. ما هر چه هم بخواهیم به آنها بفهمانیم، تا نتوانیم درست پیاده کنیم آن چیزی را که موافق رضای خدا و رسول خداست، نمی توانیم ادعا کنیم که ما یک رژیم اسلامی داریم. ما الآن در آستانه این واقع شده ایم که یک رژیم اسلامی متحقق بشود و ان شاء اللَّه متحقق بشود. لکن اگر دنیا بفهمد که این اسلام چیست، حکومت اسلام چه جوری است، چه وضعی دارد، حاکم اسلام و رئیس اسلام با محکومین و با اشخاصی که به آنها حکومت می کند چه وضعی داشته اند، سردارهای اسلام در صدر اسلام با مردم چه وضعی داشته اند، سرداری که یک نفر آدم بازاری، سُوقی به او فحاشی می کند، نشناخته و بعد او راه می افتد می رود بعد به او می گویند که این مالک اشتر ظاهراً بود، فهمیدی چه کردی؟ فهمیده و می دود دنبالش که می بیند رفته مسجد. می گوید که من آمدم مسجد دعا کنم برای تو. این یک فرم حکومتی است که دنیا ندیده است. یعنی تا حالا در دنیا نشده است پیاده بشود. زمان حضرت امیر و زمان پیغمبر اکرم و خلفا یک مقداری، آن طوری که می خواستند یک مقداری شد و الّا آن طوری که آنها می خواستند نشده است تا حالا. بعد از آن هم که بنی امیه آمدند و بنی عباس آمدند و حکومتهای ایرانی و نمی دانم بومی و اینها بودند که دیگر بدتر شد مصیبتها. اگر بتوانیم و شما نویسنده هایی که مسئول هستید، همه شما مسئول هستید، همه نویسندگان اسلام مسئول هستند، همه گویندگان اسلام مسئول هستند که معرفی کنند اسلام را به مردم. حکومت اسلام را معرفی کنند به ملتهای خودشان که حکومت این است وضعش. نه آنی که محمد رضا داشت و نه آنی که سادات دارد و نه آنی که سایر سران قوم دارند. آنها اصلش اجنبی است از اسلام. ربطی به اسلام ندارد. اگر ما معرفی  کنیم اسلام را به دنیا، همه دنیا با ما موافق می شوند. همه قلوب دنیا می خواهند عدالت باشد، این جور عدالتی که در اسلام هست. لکن خوب، ما یک اشخاص، ملت ضعیفی هستیم. تبلیغات نداریم در دنیا. دنیا بر ضد ما دارد تبلیغات می کند. همه قلمهای خارج به ضد ماست. همه رادیوهای خارج تبلیغات بر خلاف ما می کنند. مع ذلک یک معجزه ای است که در عین حالی که همه دارند بر خلاف عمل می کنند باز هم این قافله دارد جلو می رود و جلوتر خواهد رفت. پس این معنا که شما می گویید که تشر زده آقای کارتر و ما را خواسته بترساند، این نظیر همان تشری است که آن حیوان می زند و ما هم بنا نداریم بترسیم. یک قومی می ترسند که برایشان مردن یک مسأله باشد. شما یک مقداری باشید توی این مردم. همینهایی که اینجا الآن فریاد دارند می زنند. یک مقداری توی اینها باشید ببینید که اینها منطقشان چیست؟ اینها می گویند که ما می خواهیم که شهید بشویم. همین امروز که در روزنامه من دیدم این عیال مرحوم آقای مفتح  می گوید که ما افتخار می کنیم که یک شهید دادیم. یک مردمی که بانوانش این طور باشند که به شهادت سرپرستشان آن هم یک چنین سرپرستی افتخار بکنند و بسیاری از این زنها که جوانشان را از دست دادند می آیند پیش من می گویند که ما باز هم داریم. باز هم داریم که تقدیم کنیم. یک چنین ملتی را آقای کارتر از نظامی می ترساند؟! از نظامی باید خودش را بترساند که به آن طرف اعتقاد ندارد. آنهایی که دعا را می خواهند وسیله ریاست قرار بدهند، ناقوس را می خواهند وسیله و بلندگویشان باشد برای ریاست. ما از چه می ترسیم؟

مایی که معتقدیم که از اینجا که برویم به یک جای بهتر می رسیم چرا باید بترسیم؟ پس ما از نظامیشان نمی ترسیم. ما مهیا هستیم، تا آن اندازه که می توانیم مقابله کنیم. اگر نتوانستیم شهید می شویم. کاری نیست این. اولیای ما هم همین طور بودند. لکن من به شما می گویم که اصلًا این اسلحه پوسیده است. این اسلحه، اینکه ما مداخله نظامی می کنیم، یک  اسلحه پوسیده ای است که سابقاً اگر یک چنین چیزی می گفتند در ایران، خوفی بود. اما ایران الآن از این چیزها خوفی ندارد و این اسلحه پوسیده است. اصلًا اسلحه در دنیا پوسیده است. مسخره می کند دنیا این حرف را. این حرفی که ما مداخله نظامی می کنیم.

این حرفی است که دنیا مسخره اش می کند. لکن حالا اگر دیوانگی کردند و یک چنین کاری کردند ما هم حاضریم. ما ابایی از این نداریم. البته ما حتی الامکان می خواهیم که بشر انسان باشد و مثل سباع  به هم نریزند. اما اگر سباعی به ما حمله کرد ما دفاع می کنیم تا آن حد که می توانیم. اما قضیه اقتصادی و اینها. این هم همان طور است. از همان قماش است که کهنه شده این اسلحه ها. آقای کارتر خیال می کند که ماها از دنیا اصلًا بی خبر هستیم، هیچ اطلاعی از دنیا نداریم. ایشان را هم به آن طور حالا می شناسیم که ابرقدرت هست و دارای کذا و چقدر نمی دانم لشکر و چقدر سلاح و امثال ذلک و همه دنیا هم. ما عقیده مان مثلًا این است که تا ایشان بگویند که «محاصره اقتصادی» در دنیا به روی ما بسته می شود. این هم از آن خیالاتی است که ایشان کردند پیش خودشان. در آن کاخ سفید قهوه خوردند و یا اگر می خوردند و پاهایشان را روی هم انداختند این فکر را کردند. ما پیشمان این حرفها مطرح نیست. ما این را گفتیم که ما خودمان از این زمین خدا، روزی خودمان را در می آوریم. و علاوه کی گوش می دهند مردم به این حرفها؟ دولت خودشان هم در یکی دو دفعه تا حالا دو سه دفعه تا حالا گفته اند که این حرف صحیح نیست، محاصره اقتصادی صحیح نیست، بکلی نمی شود. ممالک دیگر هم که تابع ایشان نیستند. بلی آقای سادات تبعیت دارد، تابع است. او چشم و گوش بسته مثل شاه ما تسلیم است. و من چقدر باید تأسف بخورم که یکی که در یک مملکت اسلامی دارد می گوید «من رأس این مملکت هستم» با دو نفر که هر دو دشمن اسلام هستند، دشمن اسلام هستند نه دشمن یک طایفه ای، رژیم اسرائیل دشمن اسلام است نه دشمن ما، نه دشمن شما. کارتر هم برادر اوست. اینها سر یک میز بنشینند و با هم معاهده کنند بر ضد اسلام و

ما بنشینیم گوش کنیم. ملت مصر هم بنشیند گوش کند. شما نویسنده ها هم بنشینید گوش کنید. این چقدر تأسف دارد و چقدر من باید متأسف باشم به این وضع اینکه اینها یک چنین پیوندهایی دارند با دشمنهای اسلام. با کسانی که به روی مسلمین آتش کشیدند.

اینها بنشینند با هم سر یک میز و با هم قرارداد کنند بر ضد مسلمین  و از آن بدتر اینکه همه مسلمین بنشینند نگاه کنند. دولتهای اسلامی هم بنشینند نگاه کنند. ملتها هم بنشینند نگاه کنند.

[من یک چیزهایی دارم احساس می کنم و می بینم که از داخل نهضت است، از داخل ایران است و از خارج نیست. مثل قضایای آذربایجان و اکراد و کردستان که شکل مسلح گرفت و مثلًا قضیه دانشجویانی که این گروگانها را گرفتند. این از داخل ملت شروع شد. مثلًا آیا دولت ایران با اینها موافق بود و آیا با آنها همکاری می کرد و دلش می خواست یک چنین چیزی بشود؟ من می خواهم رأی امام را ببینم درباره قضایایی که در داخل کشور و از اندرون آن بروز می کند و تراوش می کند نه آن چیزی که از خارج می آید، چه نظری شما دارید و چه تفسیری بر این قضایا دارید؟ حکومتهایی آمدند و رفتند.

وزیر خارجه ای آمد، وزیر خارجه ای رفت. چیزهای دیگری هست احتمال می دهم یک فشارهای اقتصادی داخلی هم باشد که ما اطلاع نداریم این تغییراتی که دارد می شود. نظر امام، تفسیر امام برای قضایا چیست؟ اینها از کجا می شود؟]

- قضایایی که در ایران واقع شده است اینها ریشه اش از خارج و یک مقداری هم از ریشه هایی که رژیم سابق دارند و طرفدارانشان است. امت اصیل، نه کرد و نه آذربایجانی با ما مواجه نیستند. البته یک تبلیغاتی در کردستان همان اشخاص خارجی کردند که خیال کردند که یک تفرقه ای بین مثلًا اکراد و غیر اکراد، بین اقلیتهای اینجا و غیر آن هست. و این برای این است که اسلام را درست نمی گذارند ما معرفی کنیم. من امید این را دارم که اگر اسلام آن طوری که ما می خواهیم در اینجا تحقق پیدا کند، پیاده بشود، نه کرد و نه لر و

نه ترک و نه سایر قشرها که هستند هیچیک از اینها اصلًا نخواهند که خودشان علی حده باشند. علی حده بودن روی این زمینه است که یک دولت مرکزی بخواهد بر آنها یک تحمیلاتی بکند. مثل همین است که اول هم گفتم که تا گفته می شود رژیم، دولت و اینها، مردم توی ذهنشان همان رژیم سابق و همان دولتهای سابق می آید که در تهران نشسته بودند و تحمیل می کردند به همه قشرهای ایران زور می گفتند و آنها را محروم می کردند و تمام ذخایرشان را به دیگران می دادند و در خوزستان مردم گرسنگی می خوردند و نفت زیر پایشان برای خارج صادر می شد. اینها اگر حکومت اسلامی را ببینند و بدانند که چه خواهیم کرد و چه میل داریم انجام بدهیم، آن روزی که حکومت اسلامی پیدا بشود تمام این قشرهایی که هستند این مسائل پیش آنها دیگر طرح نمی شود. طرح اینکه ما می خواهیم خودمان حکومتمان باشد. ما می خواهیم شهرداری، خودمان باشد. اینها روی این زمینه است که از دولتهای سابق ضربه خوردند. آن ضربه ای که از دولتهای سابق خوردند و تلخی ای که در ذایقه همه قشرها هست این اسباب این شده است که اینها خیال کنند که این حکومت اسلامی هم مثل حکومت شاهنشاهی است. همان طور که حکومت شاهنشاهی همه ذخایر را می برد و کردستان در حال فقر بود و عرض بکنم که بیمارستان نداشتند و دانشگاه نداشتند و هیچ چیز، و فرض کنید که بلوچستان هم همین طور، بختیاری هم همین طور، این طور بود. الآن هم که می شنوند حکومت، اصلًا در ذهنشان بیش از آن حکومتی که در رژیم سابق بود، نمی آید. از این جهت این حرفها را می زنند و ما هم گفتیم که ما الآن حرفهای همه شما را می شنویم تا وقتی فهمیدید حکومت چیست. وقتی گفتید حکومت، دیگر خودتان هم حرفتان را پس می گیرید و ما در داخل از خود ملت، از خود داخل چیزی نداریم. ملت همه شان با ما هستند. آنهایی که الآن صدا درمی آورند در این قشرها، اینهایی اند که از خارج الهام می گیرند نه از داخل. و آنها هم بسیارشان متوجه مسائل نیستند و بعضیشان هم البته کذا هستند. و الّا نه این است که ما، شما خیال کنید که در داخل با یک مشکلاتی الآن مواجه هستیم و مردم در داخل نمی گذارند چه بشود نه، مسائل این طور نیست. البته یک قضیه که واقع می شود قلمهای دشمنهای ما به راه می افتد و یک قضیه کوچکی را بزرگش می کنند الی ما شاء اللَّه. یک قضیه در آذربایجان مثلًا پیش می آید، قضیه جزئی که قابل ذکر خیلی نبود. آذربایجان مخالفتی با اسلام نداشت. این را در خارج بزرگش می کنند و در رادیوها سر و صدا درمی آورند که حکومت آذربایجان چه می خواهد بشود و جمهوری آذربایجان چه و این حرفها نیست در کار. این حرفها تبلیغات است همه اش، واقعیت ندارد. شما الآن می بینید بازارهای ایران باز است و هیچ خبری نیست. همه جا صحیح و سالم و مثل آن نهضتها و آن انقلابات نیست که الآن انقلابی باشد. ما انقلابمان باز یک سالش نشده است و انقلابی که باز یک سال نشده است و پیروزی اش چند ماه است، شما متوقعید که تا این سد شکسته شد تمام امور همچه آسوده و راحت است. خوب، یک سی و پنج میلیون حبسی از حبس بیرون آمدند، ما یک محبس داشتیم ایران اسمش بود. سی و پنج میلیون جمعیت هم توی آن محبوس بودند. اختناقها بود و فشارها بود. یک دفعه یک سدی شکسته شد سی و پنج میلیون ریختند بیرون. شما می خواهید سی و پنج میلیون که بیرون می ریزند، تویشان هم یک عده ای هستند که اینها جاهل هستند. یک عده ای هم هستند که آنها ملهم از خارج هستند. شما می خواهید که فوراً همه سر و صداها بخوابد و اینها. شما خاطر جمع باشید که این سر و صداها چیزی نیست و یک چیزی که پیش ما یک اهمیتی داشته باشد نیست.

اینها مثل همان سر و صداهای آقای کارتر است، که هیچ خبری نیست در اینجا. دشمنهای ما برای ما خبر خیال می کنند، می خواهند درست بکنند. و اما قضیه اینجایی که شما اسمش را سفارت می گذارید و ما اسمش را جاسوسخانه می گذاریم، این قضیه را یک دسته از جوانهای ما رفتند و آنجا را گرفتند و دیدند که محل جاسوسی است اینجا. اصلًا یک سفارتخانه نیست؟ با اسم سفارتخانه یک محلی را درست کردند برای جاسوسی و توطئه در منطقه نه توطئه تنها برای ایران. اینها هم که دیدند در آنجا هستند، آنها هم جاسوس هستند، اصلًا مأمور سیاسی، ما در ایران برایمان ثابت نیست که یک مأمور سیاسی امریکا داشته باشد. امریکا ما را یک دولت سیاسی نمی دانسته که یک مأمور سیاسی بخواهند بفرستند. دولت اینجا هم آن وقتی که بود، رژیمی که بود نوکرش بود، هر کاری می خواست می کرد. می خواست چه کند؟ یک دیپلمات بیاورد اینجا. مگر مواجه بود با یک مملکتی که مثل خودش بود؟ یک مملکتی بود که در قبضه او بود و همه چیز آن دست او بود. این دیگر دیپلمات نمی خواست. این اینجا می خواست که یک مرکزی درست بکند و عمده نظرش خارج بود. دشمنان خارجی او بود. عمده نظر آقای کارتر در این محل که این چیزها را درست می کرد شوروی بود نه اینکه ایران برایش یک چیزی بود. خوب، ایران در مشتش بود. کاری به او نبود. عمده نظر این بود که اینجا پایگاهی درست کنند. در مقابل یک قدرت بزرگی پایگاه نظامی درست کرده. پایگاه همه چیز و پایگاه جاسوسی هم درست کرد، که این مرکز است جوانهای ما رفتند، کشف کردند که مرکز، مرکزِ جاسوسی است. افراد، افرادِ جاسوس و یک موجودی که، یک انسانی که، یک آدمی که دیپلمات باشد و عرض بکنم که از اجزای سفارتخانه- به اینکه سفارت باشد معلوم نیست- در اینجا باشد. بنا بر این همه ملت ما هم دنبال اینها هستند.

دولت هم نمی توانست خلاف بکند. دولت اینجا هم، ملت هست، همه چیز دست ملت است. دولت هم مخالفت نمی کرد برای اینکه دولت هم وقتی ببیند که یک مرکزی مرکز جاسوسی است که نمی تواند بپذیرد که به عنوان یک مرکز دیپلماتیک. وقتی این طور شد راجع به آن را نگذارید پهلوی آن شلوغهایی که کرده اند، آنها یک مسائلی است، این مسأله دیگر است این یک مسأله ملی است که ملت ما همه شان با هم موافق اند در اینکه این لانه باید از بین برود. و ما دیگر اجازه این را نمی دهیم که در مرکز ما، در محل ما یک مرکز جاسوسی برای جاهای دیگر بشود. این اجازه را نخواهیم داد. ملت هم نخواهد داد. دولت هم نخواهد داد. پس قضیه گرفتن جوانها آنجا را، این را حساب نکنید که این هم جزو شلوغیهاست. این اساسی است که برای رهایی یک ملت است نه اینکه جزو شلوغیهاست که شما کردستان را یا چیز را یک چیز حساب می کنید. آذربایجان را اینجا، همردیف او، ردیف او نیستند. یک مسأله است آن یک مسأله است، آنها هم چیزی نیست. نه اهالی کردستان با ما مخالفند و نه اهالی آذربایجان. همه شان اعلام همبستگی به جمهوری اسلامی کردند. آخر چطور امکان دارد این معنا که یک طایفه ای از مسلمین با اسلام بد باشند، یک طایفه ای که می روند نماز می خوانند، یک طایفه ای که قبله شان مکه است، یک طایفه ای که کتابشان قرآن است همه اینها را بگویند لکن شمشیر بکشند بر روی اسلام؟ این معقول نیست یک چنین چیزی. آنها که این کارها را می کنند یک اشخاصی هستند که اغفال می کنند یک دسته ای را. توجه به مسائل دیگر نمی گذارند پیدا بکنند. اینها هم مهم نیستند. اینها چیزی است که قابل حل است و شما از این جهت هم متأسف نباشید.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته

صحیفه امام، ج 11، ص:322- 332

 

سخنرانی [در جمع قهرمانان کُشتی (شکست ابرقدرتها- محاصره اقتصادی)]

زمان: صبح 28 آذر 1358/ 29 محرّم 1400

مکان: قم

موضوع: شکست قدرت افسانه ای ابرقدرتها- دخالت نظامی و محاصره اقتصادی راه بن بست

حضار: قهرمانان کشتی آزاد در مسابقات آسیایی، پهلوانان کشتی باستانی

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

ایستادگی تا آخرین نفر

من از آقایان ورزشکارها و سایر آقایان تشکر می کنم که گاهی تشریف می آورند و ما را از کارهای خودشان، از موفقیّات خودشان و از کارهایی که در سطح بین المللی انجام داده اند و موفقیتهایی که تحصیل کرده اند برای جمهوری اسلامی [مطلع می کنند] تشکر می کنم و دعا می کنم که ان شاء اللَّه همیشه موفق باشند، و به دشمنهای ما بفهمانند که مردانی که در ایران هستند، مرد مبارزه اند و مرد میدانند، مرد جهادند. و امیدوارم که خداوند شما را تأیید کند در این وقتی که مملکت ایران مبتلاست به این طور مصیبتها. که البته از یک طرف مصیبت است و از یک طرف هم سرفرازی برای یک ملت، که در راه هدف تا پای جان ایستاده است. و همه جوانهای ما در این راه مشترک هستند، و بسیاری از آنها برای شهادت از من دعا می خواهند و من دعای پیروزی می کنم برای آنها که خداوند همه آنها را حفظ کند و همه شما جوانها را برای کشور ما حفظ کند. امیدوارم که از اینجا به بعد هم که مشکلات برای کشورتان زیاد است، و این ریشه های فاسد الآن در ایران هستند، و چون مأیوس شده اند دست به یک همچو جنایاتی مثل ترور شخصیتهای محترم می زنند.

و البته آنها خیال این را دارند که ما را و شما را سست کنند در این جهاد اسلامی. و اینها غافل از این هستند که وقتی که جهاد برای خدا شد، برای اسلام شد، جهادی است که جهاد معنوی است، نه جهاد صوری و مادی. وقتی بنا شد که جهاد معنوی باشد تا آن فرد آخر هم برای جهاد حاضر است.

و من از حماقت اینها هم تعجب می کنم. اینها نمی خواهند که یک فردی مثل آقای مطهری و مثل آقای مفتح را از بین ببرند. اینها وسیله است برای اینکه نهضت را سست کنند و حماقتشان این است که دیده اند اینها که هر فردی را که اینها ترور می کنند مردم ایران برای نهضت بیشتر وارد میدان می شوند. اگر این طور بود که مثلًا، آن وقتی که مرحوم آقای مطهری را ترور کرده بودند، یک نیمی از مردم عقب نشینی کرده بودند، آن وقت برای نیم دیگرش هم مرحوم آقای قاضی را مثلًا ترور می کردند و مرحوم آقای مفتح را و دیگران را. اما وقتی دیدند که هر شخصی را که اینها ترور کردند بازار نهضت گرمتر شد و مردم بیشتر به این نهضت اقبال کردند. این چه انگیزه ای دارد که اینها به این جنایت دست می زنند؟ اینها همه برای این است که خدای تبارک و تعالی اینها را کر و کور کرده است. اینها را از آن ادراک راه صحیح محروم کرده است. یعنی خودشان اسباب محرومیت را فراهم کردند. خودشان اسباب این شدند که عنایت خدا، که باید همه قشرها را هدایت کند، اینها خودشان را محروم کردند، و بعد از اینکه خودشان را محروم کردند کارهایی انجام می دهند که بر خلاف مصلحت خودشان است.

شما ملاحظه کنید این آقای کارتر برای رسیدن به مقام ریاست جمهور دست و پا می کند لکن خدا او را کر و کور کرده است که راهها را اشتباهی دارد می رود. این اگر چنانچه- همان وقتی که ما اشتغال داشتیم به مخالفت با این مرد آن وقت که دید این دیگر در حال سقوط است، و دید نمی تواند این را نگهش دارد، اگر کمک کرده بود به ایران و اقبال کرده بود به ایران و تصدیق کرده بود حرفهای ایران را، برایش بهتر بود، یا آن پافشاری که آن وقت کرد برای حفظ او، و آن پافشاریهایی که کرد برای حفظ یادگار او بختیار، و آن پافشاریهایی که بعد کرد؟ آن بهتر بود برای رسیدن به آن مقام یا این؟

حالا رفت. آنها از بین رفتند. بعد بردن یک نفر آدم جانی را به امریکا و پناه دادن به اصطلاح خودش آنجا و پرستاری از یک مفلوک باصطلاح آنها، این بهتر بود برای او یا اینکه او را نبرند؟ جای دیگری برود زندگی کند- خوب، بود جای دیگر.

اینها از باب این است که کر و کور شده اند. یک کاری کرده حالا، مثل این بچه ها که لج می کنند. سر آن کار لجبازی می کند. حالا نتوانست او را نگه دارد. این قدم دومی بود که نتوانست نگه دارد این مرد را در امریکا، و فرستاده اش به یک جای دیگر. خوب این بهتر بود برای او که باز سر و صدا در دنیا راه بیندازد، و در پاناما آن قدر تظاهر بر ضد این مرد بکنند که بر ضد امریکاست، یا اینکه او را می فرستاد اینجا و به عالم ثابت می کرد که من هم طرفدار مظلومها هستم، طرفدار آنها هستم که غارت شده اند، نه طرفدار غارتگرها؟ خودش هم غارتگر است. اما قاعده این بود که اگر عقلش سر جایش بود، قاعده این بود که اگر کسی بخواهد راه خودش را، آنی که خیالش هست پیش ببرد، اینها را پیش نیاورد تا اینکه یک مملکتهایی بر ضد او تظاهرات در آن واقع بشود.

امروز روزی نیست که کسی اتکا به سرنیزه بکند. دنیا عوض شده. حالا اگر سابق بود، پنجاه سال پیش از این بود، سی سال پیش از این بود، اتکا به سرنیزه یک مسئله ای بود. اما وقتی که دنیا عوض شده است، ملتها یکی بعد از دیگری دارند بیدار می شوند، دارند از تحت سلطه استعمار بیرون می روند. در یک همچو موقعی دیگر جای صحبت اینکه ما مداخله نظامی می کنیم [نیست ]، یک وقت بگوید مداخله نظامی می کنیم، یک وقت بگوید نه ما مداخله نظامی نمی کنیم، همین طور مشوش هی صحبت کردن، برای همان است که چشمشان باز است و کورند، نمی بینند. اینها همانی است که خدا به چشمها و گوشها و عقلهای آنها غل انداخته. نه از باب اینکه او ابتدا [غل انداخته ] خود اینها وسیله  فراهم کرده اند تا غشاوت  واقع شده است بر عقلهایشان و بر چشمهایشان و بر گوشهایشان، و این یک کمکی است برای مستضعفین. این طور راه را گم کردن یک کمکی است به مستضعفین. اگر قبل از این قضایا یعنی قبل از اینکه این مرد را ببرد به امریکا و باصطلاح خودش بخواهد پرستاری از یک مفلوکی بکند، بعض از ممالک با ما متحد بودند، یعنی از ملتها [...].

حالا بسیاری از ملتها با ما همراه اند. نهضت ما دارد توسعه پیدا می کند، و می رود توی ملتها. ملتهایی که ببینند که ملت ایران در مقابل یک قدرت بزرگ ایستاده و پیش برده، یک قدرت شیطانی را که همه قدرتها دنبالش بودند یک ملتی ایستاده و ایستادگی کرده و پیش برده، سایر ملتها هم گرفتارند دیگر. آنها هم همین گرفتاریهایی که ما داریم آنها دارند. مصر به دست سادات و جاهای دیگر هم به دست دیگران. همه ملتها مبتلای به دولتهایشان هستند. آنها هم می خواهند از زیر این بار بیرون بیایند، وقتی دیدند که ایران قیام کرد و پیش برد، و لو کشته داد اما پیش برد، دیگران هم همین فکر در مغزشان پیدا می شود. ملتهای دیگر هم همین معنا را می خواهند. آنها هم همین کار را خواهند کرد.

شما بدانید که این نهضت شما ملت ایران، این عظمت قدرتهای بزرگ که با تبلیغات تحمیل کرده بودند بر دماغها که اصلًا نمی شود با انگلستان درافتاد، حالا هم دیگر اصلًا با امریکا نمی شود دیگر درافتاد، این عظمت را شکست. یعنی شما ملت عزیز ایران، زن و مردتان ریختید در خیابانها و با فریاد اللَّه اکبر، این عظمتی که در قلوب اشخاص پیدا شده بود و ملتها را وادار می کرد که ساکت باشند مبادا یک وقتی بربخورد به آنها، این را شکست. ما در آن قضیه سابق هم کوشش می کردیم که این معنا که نمی شود با دولت درافتاد، این را بشکنیمش. نمی شود در مقابل قدرتها نفس کشید و باور آورده بودند به  ملت ما، به طوری که به خودشان حق نمی دادند، اگر یک پاسبانی می آمد می خواست یک چیزی تحمیل کند، به خودشان حق نمی دادند که در مقابلش یک کلمه ای بگویند.

سکوت پرده انداخته بود، سایه انداخته بود به سر ملت ما. این معنا کم کم شکسته شد.

صداها درآمد. نهضت شما آن را شکست. و نهضت شما الآن این معنا را هم شکست در دنیا که نمی شود در مقابل امریکا [ایستاد] اول قدم این است که انسان «می شود» و «نمی شود» را ارزیابی کند.

اول قدم هر مبارزه ای ارزیابی این است که در این مبارزه می شود یا نمی شود، و شما ثابت کردید که نه «می شود». می شود با امریکا هم طرف شد. می شود که لانه جاسوسی امریکا را هم تصرف کرد. می شود جاسوسهای امریکایی را هم گرفت و نگه داشت، و حفظ کرد. شما این را ثابت کردید به دنیا. آن عظمتی که از آنها به واسطه تبلیغات زیادی که داشتند، در دنیا سایه افکنده بود که ابرقدرت است، و کسی حق حرف زدن ندارد آن شکست. معلوم شد نه، ملتها می توانند فریاد بزنند. می توانند مرگ بر کارتر بگویند. فریاد هم الآن دارند می زنند. نه اینجا جاهای دیگر هم. هندوستان هم همین است. پاکستان هم همین است. عراق هم همین است. کویت هم همین است. ممالک خودشان هم. ممالک غربی هم همین است. امریکا هم همین است. امریکایی که [مرتب ] می گفت ما با قدرت نظامی ایم. [دایماً] ما را می ترساند، اینها دنبال همان بودند که سابق انجام می دادند. سابق چنانچه یک کلمه ای فرض کنید که در یک روزنامه ای از ایران واقع می شد بر ضد انگلستان یا بر ضد امریکا، با یک کلمه ای که آنها به محمد رضا می گفتند که فضولی موقوف، جلویش را اینجا می گرفت. اگر یک کاری می خواستند انجام بدهند، مثلًا مجلس شورای استعماری غلط، همچو که کشتی انگلستان می آمد طرف ایران مسأله ختم بود با همان حرکتش. همچو که اطلاع می رسید که کشتی انگلستان راه افتاده از آنجا به کجا، اینجا دیگر باید حتماً تسلیم شد. قراردادی اگر می خواستند ببندند و اینها یک  وقتی، در آن وقتی که فرض کنید، یک سرسختی می خواستند نشان بدهند، یک چیزی که در سرحدات و قبل از سرحدات واقع می شد، این کافی بود برای اینکه در مرکز اینها دیگر دست بردارند از مخالفت و موافقت کنند و تسلیم بشوند. اینها چیزهایی بود که اینها با بوق و کرنا، با رادیوها، با تبلیغات، تبلیغاتی که بسیاریش هم در خود کشورها بود، یعنی، عمال آنها، در خود این کشورها تبلیغات می کردند بر ضد خود کشور.

اینها به مردم همچو بزرگ نشان داده بودند مسائل را که مردم خیال می کردند که اگر الآن یک حرفی بزنیم، یکدفعه چتربازهای امریکا می آیند می ریزند و ایران را خراب می کنند. در همین قضیه، این را کراراً برای ما آمدند گفتند که؛ می نوشتند، از خارج هم می نوشتند که چتربازها بناست که از آن بالا بیایند بالای سر سفارت. از آن بالا یک دوایی بریزند و بیهوش کنند همه را و بیایند پایین و همه را ببرند، و در قم هم می خواهند بیایند و شما را بربایند. حتی بعضیها آمده بودند به من می گفتند که شما نمانید اینجا شب. خوب، آقا این شعر است که اینها می گویند. این حرفهایی است که در کتاب «حسین کرد» می نوشتند. این حرف است که می زنند. و الّا «چتربازها می آیند و همه را بیهوش می کنند» این همان حرفهایی بود که «یک دوا می زدند، همه چیزها بیهوش می شدند» حرفهایی که در «الف لیل» می گویند. می خواستند این طوری ما را مثل سابق که از این حرفها ترس داشتند، این طوری ملت ما را بترسانند. غافل از اینکه مسائل این نیست. اصلًا مداخله نظامی دیگر حالا در دنیا اصلًا شکست خورده است. صحبتش هم شکست خورده. اینها به اعتبار اینکه ما را در افکار باز عقب مانده می دانستند این حرفها را می زدند.

بعد هم حالا می گویند که وقتی که در امریکا رأی گیری کردند- حالا به آن اندازه ای  که خودشان می دانند- امروز یا دیشب بود که، پنجاه و پنج [درصد] از جمعیت امریکا با مداخله نظامی مخالف اند. یک غلطی از اول می کنند، بعد می خواهند عذرش را بخواهند. حالا می گویند ملت ما مخالف است. خوب ملت آنها موافق باشد بسم اللَّه . مگر می شود حالا در دنیا یک همچو کارهایی را کرد. این حرفها مال سابق بود، نه مال حالا.

حالا دنیا یک چیز دیگر شده. حالا اگر صدای اینها درآید در آنجا، شرق منفجر می شود.

نه شرق تنها، غرب هم منفجر می شود. مگر می شود حالا از این کارها کرد. بعد حالا از آنجا دست بردارند. نه مداخله نظامی نه از باب اینکه، مثلًا فرض کنید، خوب ملت هم با آن موافق نیست. حتی گفته بودند که اینها می گویند که اگر اینها را هم بکشند، مداخله نظامی نباید بشود. اگر این جاسوسها را بکشند هم، مداخله نظامی نباشد. خوب، اگر یک همچو حرفی راست باشد معلوم می شود که آنها به عقل آمده اند که پنجاه نفر آدم جاسوس را فرضاً کشته- که بنا ندارند حالا اینها را بکشند- پنجاه نفر را بکشند اسهل است از اینکه یک مملکتی، چند تا مملکت، خود امریکا به خاک و خون کشیده بشود. این معلوم می شود یک خرده ای به عقل آمده اند. از اول هم معلوم نبود که این خیالها باشد.

حالا دیگر چسبیده اند به اینکه «ما خیر، محاصره اقتصادی می کنیم» بسم اللَّه ، محاصره اقتصادی بکنید ببینیم چه می کنید. اینها حرف است. محاصره! مگر دنیا تابع آقای کارتر [است؟] مگر همه دنیا می خواهند زحمت بکشند که آقای کارتر بشود رئیس جمهور! سران که می شناسند هم [دیگر] را. سران ممالک هم [دیگر] را می شناسند که از چه قماشی هستند. می دانند که قضیه، قضیه ملت نیست. قضیه، قضیه این است که من می خواهم چه بشوم. او می خواهد رئیس جمهور کجا بشود. او می خواهد رئیس جمهور کجا بشود. اینها که هم را می شناسند. می دانند که مسأله، مسئله این نیست که برای پنجاه تا، مثلًا جاسوس، خیلی دلشان سوخته. یا برای فرض کنید، چه.

این را من کراراً گفته ام، ما در فرانسه که بودیم یک نفر از اشخاصی که می گفتند که  این از طبقه بالاست- چه بود، من نمی دانم- از آنها می آمدند زیاد. راجع به همین مردیکه  هم می آمدند. گاهی هم از امریکا پیغام می آوردند. از رئیس جمهور امریکا پیغام می آوردند که ما را سست کنند. این در یک قضیه ای که آمده بود و حرفش را نقل کردند، گفته بود که یک قصه ای در چین واقع شد که سفارتخانه ما در خطر بود. ما راجع به افرادش هیچ ابداً نگرانی نداشتیم. افراد چیزی نیستند. راجع به مبلش ما نظر داشتیم.

مبلهایش زیاد قیمت داشت.

اینها یک همچو قماش مردمی هستند که مبلها را اهمیت می دهند، نه آدم ها را. رئیس جمهور شدن پیش آقای کارتر ارزش دارد، نه پنجاه نفر. اینها یک چیزهایی درست می کنند برای اینکه آنجا برای خودشان یک راهی پیدا کنند و پیش ملت خودشان یک وجاهتی پیدا کنند. و همان طور که گفتم خدا کر و کورشان کرده که هر راهی را می روند، بر خلاف مصلحتشان است. هر طریقی که بروند خلاف. بردند او را آنجا به خیال اینکه یک کاری بکنند. شکست خوردند. یعنی افکار مردم عوض شد. بعد لجاجت کردند در اینکه این را تحویل بدهند. باز هم به ضرر خودشان است. نتوانستند نگه دارند. فرستادند او را به پاناما. این هم به ضرر خودشان است. حالا اهالی پاناما دارند فریاد می زنند در خیابانها. [تظاهرات ] می کنند که این مردیکه را آورده اند اینجا چه کنند. خوب این یک بنجلی است که باید بیخ ریش ما باشد. اینها اشتباه دارند. باید بیاید در همین مملکت.

بنجل از ماست. برای چه به پاناما برود؟ مردم پاناما را چرا اذیت می کنند؟ خوب بفرستند او را محل خودمان. ما خودمان می دانیم چه بکنیم.

و عمده این است که خوف آنها نه برای این آدم است، نه برای آن پنجاه تاست. اینها نیست. اینکه اصرار دارند که این مردیکه نباید [به ایران بیاید]، برای این است که اگر این بیاید و اینجا محاکمه بشود و محاکمه اش هم یک محاکمه همچو پنهانی و زیر جلی  نیست. محاکمه ای است که با حضور اشخاص برجسته دنیا می شود. برای اینکه محاکمه یک آدم مفلوک نیست. محاکمه رؤسای جمهور است. همان طوری که این مرد گفته بود که اگر من را محاکمه بخواهند بکنند، رئیس جمهور چند سال هم باید محاکمه بکنند.

چند نفر از اینها هم. صحیح است.

این محاکمه یک شخص نیست. یک آدم نیست. یک مفلوک نیست. ما هم او را نمی خواهیم. برای اینکه یک آدم مفلوکی را چه بکنیم. ما می خواهیم این را بیاوریم اینجا و در مقابل این مستکبرین، مستضعفین تکلیفشان را بدانند. مستضعفین دنیا یعنی، مملکت امریکا هم، ملت امریکا هم تکلیفش را با رؤسای جمهورش بفهمد که اینها چه سنخ آدمهایی بودند که به ما حکومت می کردند. همان طور که ما اینجا فهمیدیم که اینها چه سنخ آدمهایی بودند به ما حکومت می کردند. فهمیدیم و خدا خواست که قیام کرد ملت، و خدا خواست که این را بیرونش کرد.

مستضعفین دنیا بفهمند، اینجا وقتی ما یک محاکمه ای راه انداختیم که دنیا را شریک کردیم در این محاکمه، از همه جا دعوت کردیم، و در اینجا متفکرین دنیا، نویسندگان دنیا، سیاسیون دنیا، شخصیات معتبر دنیا را از همه جا، حتی از امریکا، از هر جا ما دعوت می کنیم اینجا، و این آدم را اینجا محاکمه می کنیم. یک محاکمه جار و جنجالدار. تا معلوم بشود به همه دنیا. به همه مستضعفینی که اینها خودشان را جا زدند آنجا، و با یک حرفهای نامربوطی می خواهند خودشان را تحمیل کنند به ملتها. ما به ملتها بفهمانیم که اینها لایق نیستند برای شما حکومت کنند، خودتان فکر کنید. خودتان فکر کنید بین خودتان. یک حکومتی که دست خودتان باشد، نه اینکه یک کسی ارباب شما باشد. ما مقصدمان یک همچو مطلبی است. مقصدمان این نیست که یک نفر آدم بیاید اینجا و مثلًا چه بکند، نه. و همه خوف آقای کارتر این است که مبادا یک همچو قصه ای پیش بیاید. پیش بینی یک چنین مسائلی می کند. دست و پا می کند. او را می رود نگه می دارد، و بعد هم حالا جای  دیگر، و بعدش حالا چه خواهد شد نمی دانم.

و ملت ایران باید توجه داشته باشد که یک ملتی است که الآن همه دنیا توجهشان به اینجاست. شما رادیوهای دنیا را، مطبوعات دنیا را ببینید، در رأس حرفهایشان همین مسائل ایران است الآن. وقتی یک ملتی تحت توجه همه دنیا شد، باید خودش را درست بفهمد. بفهمد که پا را غلط نگذارد. این خیانتهایی که الآن در ایران می شود، در آذربایجان پیش آوردند، در بعضی جاهای دیگر پیش آوردند. این خیانتها هم در نظر ملتها منعکس می شود که چیست. ملتی که پاشده می خواهد خودش خودش را اداره کند.

از دست ابرقدرتها می خواهد خارج کند خودش را. چپاولگریها را می خواهد قطع کند از مملکتش، باز از اهل خود مملکت بیایند و مخالفت کنند! همه ملتها توجه دارند که چیست این، خودش را در دنیا رسوا می کند. همان طوری که کارتر خودش را در دنیا رسوا کرد. اینهایی هم که می گویند ما اهل ایران هستیم؛ و به ایران علاقه داریم، و به ملت علاقه داریم و اینها، در یک وقتی که ملت قیام کرده و قدرتها را شکسته حالا می خواهد یک حکومت ملی به دست خود ملت در اینجا تأسیس کند یک قانون اساسی، خود ملت به دست خودشان، با دست خبرگان خودشان در اینجا تصویب بشود و چه بکند.

همینهایی که می گویند ما از ملت هستیم و ما علاقه به ملت داریم، همینها مخالفت می کنند. دنیا می فهمد که این قشر مخالف چی اند. آن طوری که شما فهمیدید و ما می فهمیم، دنیا هم می فهمد. کاری نیست که فقط در آذربایجان ایجاد بشود، و خدای نخواسته ملت آذربایجان را خدشه دار بکند. ملت آذربایجان خدشه دار نمی شوند. همان طور که ملت ایران، همه ملتهای ما- یعنی ملتها نیست که یک ملت است- همان طوری که آذربایجان خدشه دار نمی شود و تهران خدشه دار نمی شود و کردستان خدشه دار نمی شود و بلوچستان خدشه دار نمی شود همه اینها خدشه دار نمی شوند، همان طور هم که انظار دنیا متوجه است، که این یک عده خائن اقلیت می گویند. این یک عده اقلیتی که  ایستاده اند در مقابل سی و پنج میلیون جمعیت و آرائشان را دیدید که در رفراندم اول همه قوا را روی هم گذاشتند، باز صدی هشتاد با ما بود. حالا با اینکه یک مقداری را بازی دادند و قهر کردند، حالا هم صدی نود باز رأی مثبت دادند.

 دنیا نظر می کند که این آدمها چه می گویند در مقابل یک ملت. این مردم چه می گویند در مقابل ملتی که همه ایستاده اند، و هر روز فریاد دارند می زنند که- بعد از تصویبش هم دارند فریاد می زنند- که ما همین قانون اساسی را می خواهیم؟ این چند نفر آدم چه چیزی می گویند در مقابل این ملت؟ چه حرف حسابی دارند؟ چرا باید اینها یک همچو فکر معوجی داشته باشند که یک عده معدود اقلیتی که یاغی هستند قیام بر ضد حکومت اسلامی کردند، یاغیگری کرده اند، یک همچو عده معدودی می خواهند بر همه ملت ما حکومت کنند. مگر حکومت محمد رضا غیر از این معنا بود که یک عده معدود می خواست دیگران را تحت سلطه قرار بدهد؟ حالا هم همینها نظیر او هستند. و از ریشه های او هستند. چه می گویند اینها در مقابل یک ملت که زن و مردش خون دادند، و بچه دادند، و جوان دادند، و یک حکومت اسلامی می خواهند درست کنند. آقایان چه می گویند در مقابل اسلام؟ چطور جواب اسلام را می دهند؟ ملت باید درست توجه کند.

دشمنهای خودش را در این مسائل بشناسد که چه قشرهایی با ملت دارند مخالفت می کنند و دشمن اند با ملت ما. باید مردم بشناسند اینها را. و من امیدوارم که این تحولی که پیدا شده و اینکه هر قصه ای که به نظر آنها این است که ما در این قصه یک شکستی می خوریم. بیشتر صدا درمی آید. بیشتر مردم با هم منسجم می شوند. من امیدوارم که ان شاء اللَّه این راه را تا آخر برویم. و آنی که آرزوی همه مسلمین است، آنی که آرزوی رسول اکرم است، آن که آرزوی ائمه ما هست، و آن ایجاد یک حکومت اسلامی [که ] همه چیزش اسلامی باشد. من امیدوارم که با دعای همه شما و با توجه همه شما به خدا و با وحدت کلمه این راه را به آخر برسانیم.

صحیفه امام، ج 11، ص:333- 343

 

سخنرانی [در جمع فرماندهان سپاه و بسیج (تأثیر فرهنگ  وارداتی  در جامعه)]

زمان: صبح 28 آذر 1361/ 3 ربیع الاول 1403

مکان: تهران، حسینیه جماران

موضوع: تأثیر فرهنگ وارداتی در جامعه

حضار: رضایی، محسن (فرمانده کل سپاه پاسداران)- سالک (سرپرست بسیج مستضعفان)- مسئولان پایگاههای مقاومت- اعضای بسیج سپاه پاسداران و مربیان بسیج در سراسر کشور

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

ادعای پوچ رضا خان در مورد ارتش

من اول تشکر کنم از شما جوانان عزیز که علاقه من به شما مثل علاقه یک پدر به فرزند و یک برادر به برادر است. تشکر [می ] کنم که تشریف آورده اید و من از نزدیک جمال شما را زیارت می کنم. آقای رضایی راجع به فعالیتهایی که شما آقایان کرده اید، یک گوشه ای را تذکر دادند. و من می خواهم چون دانشگاهها هم باز شده است و ان شاء اللَّه باز می شود، از فرهنگ شروع کنم تا به شما برسد، ببینیم که فرهنگ وارداتی به ما چه کرد و ما در مقابلش باید چه بکنیم.

من از ارتش شروع می کنم که فرهنگ وارداتی در ارتش و در همه ارگانهای دولتی و در قشر توده ها و جمعیتهای ما چه کرد. زمان رضا خان زمانی بود که ادعا می کردند که ارتش قدرتمندترین زمان خودش را دارد و از همه زمانها به ادعای آنها قدرتمندتر است. من تاریخی برای شما بگویم که گمان ندارم هیچ یک از شما در آن وقت بوده باشید و آن مسائل را از نزدیک لمس کرده باشید: وقتی که ارتش انگلستان و شوروی- روسیه آن وقت- جنگ داشتند با آلمان و طرفدارهای او، قبلًا به دستور آنها در ایران راهها را ساختند و خط آهن کشیدند؛ برای اینکه تجهیزات آنها عبور کند از اینجا و بعد در یک  ساعتی، از ارتش روسیه و ارتش انگلستان هجوم کردند به ایران. به مجرد اینکه در سرحد- سرحدهای دور- اینها وارد شدند، وضع ارتش ایران به هم خورد. در سرحدات، ادعا اول شده بود که سه ساعت مقاومت کردند و بعد که رضا شاه پرسیده بود- از قراری که نقل کرده اند- چرا این قدر کم مقاومت کردید؟ گفته بودند: اینکه گفتند سه ساعت، یک دروغ بوده، ما همچو که آمدند فرار کردیم. و آن وقت معروف شد که آن یکی که دو نمی شود اعلامیه ارتش ایران است در این هجوم، که یک اعلامیه داد، دوم نداشت. این در سرحدات بود.

در تهران، من آن روز تهران بودم و در یک میدانی که نزدیک به این خط آهن، ایستگاه خط آهن بود، آنجا بودم و دیدم که سربازها در تهران از سربازخانه ها بیرون آمده اند و دارند فرار می کنند. هیچ در تهران خبری نبود. فقط در سرحدات بود که خبرش رسیده بوده که بله، این طور شده است. سربازها از سربازخانه ها بیرون آمده بودند و یکیشان را، یکی دو نفرشان را من دیدم که دنبال یک شتری که یک باری به بارش بود، می گردیدند که چیزی ازش بیفتد، بخورند. تمام، تقریباً تمام فرماندهان ارتش چمدانهاشان را بستند و فرار کردند؛ از تهران فرار کردند؛ فرار کردند که بروند بیرون. شاید از ایران بروند بیرون. و ارتش ما که آن قدر برایش صحبت می کردند که قدرتمند است، فقط این کار را می کرده و همین طور قوای نظامی و انتظامی دیگرش که مردم را سرکوب می کرد. مازندران را تمامش را، املاکش را گرفت رضا شاه. تمام قدرتش این بود که به ما و به مردم و به ملت و بخصوص روحانیت، فشار می آورد و زورگویی می کرد و در مقابل آنها- در صورتی که آنها با ما جنگ نداشتند، می خواستند بیایند و عبور کنند از اینجا و اینجا را بگیرند- این قدر مقاومت کردند که اصل به حسب حرف اول و دروغ اول، سه ساعت و به حسب حرف دوم- که شاید آن صادقانه بوده- اینکه اصلًا مقاومتی در کار نبوده؛ آنها آمدند و ما هم رفتیم؛ فرار کردیم!

این وضع ارتش بود در آن وقت و وضع ژاندارمری آن وقت. این را کسانی که حتی ژاندارمری زمان محمد رضا را اطلاع دارند- گفتن ندارد- می دانند چه خبر بود! و وضع  شهربانی آن وقت که پاسبانها با مردم چه می کردند! پاسبانها که باید پاسبانی کنند از این مردم و از این کشور، به جای پاسبانی یا زور می گفتند یا دزدی می کردند یا رشوه می گرفتند و فشار می آوردند به مردم. این وضع قوای نظامی و انتظامی ما بود که از این بدتر بود. حالا کسانی که اطلاعات عمیق دارند، از آنها باید بپرسید.

این را مقایسه کنید با حالا و پاسداران عزیز ما و ارتش ما و ژاندارمری ما و شهربانی ما. چه شد که آن وقت آن طور بود، در مقابل اجنبی آن طور زبون بودند و این وقت این طور است که جوانها در مقابل امریکا ایستاده اند و شعار می دهند و می گویند که «مرگ بر امریکا»؟!

نکته اینکه این تحول در ارتش پیدا شد، این تحول در سپاه پاسداران پیدا شد، جوانهایی که قبل از این انقلاب در فکر این معنا نبودند اصلًا که جنگی کنند و جهات جنگی را داشته باشند و نظامی باشند، در بین مردم خودشان سربلند بایستند و حفظ کنند مردم را، این چیست؟ فرق ما بین این دو زمان چی است؟ این فرق در فرهنگ است.

فرهنگ ما در آن زمان با زبان فرهنگ ما در این زمان فرق کرده است. شما از دانشگاه شروع کنید تا ادارات دولتی، تا ارتش، تا ژاندارمری آن وقت و تا همه اینها و تا توده های مردم، جوانها؛ ببینید که ارتش ما و سایر قشرهای ملت و دولتی، مجلس آن وقت و دولت آن وقت و همه اینها در اثر فرهنگ وارداتی چه بودند.

ما هر مطلبی را، [ببینیم، همین طور است.] اگر یک شخصی مریض باشد، تا احساس مرض نکند به طبیب رجوع نمی کند. وقتی احساس مرض کرد، آن وقت می رود پیش طبیب. طبیب هم تا مرض را نشناسد، نمی تواند معالجه بکند. جامعه وقتی که مریض باشد همین طور است. تا جامعه احساس نکند که مریض است، احساس نکند که در حال احتضار است، تا این را احساس نکند، به فکر طبیب نمی افتد، به فکر معالج نمی افتد.

جامعه آن وقت خودش احساس مرض نمی کرد؛ خیال می کرد که نه، ما خودمان سالمیم، جامعه مان سالم است. سایه اعلیحضرت به سر ماست! ارتش ما هم ما را حفظ می کند و امثال اینها. در اثر اینکه احساس درد نمی کرد و اگر احساس درد هم می کرد، طبیبی نبود که این مرض را علاج کند، بلکه آنهایی که دست اندرکار بودند، آنها طبیب معالج نبودند، آنها جنایتکارانی بودند که به عوض دارو، سم به مردم می دادند. [نمی توانست معالجه بکند.]

اگر دانشگاه ما دانشگاه خودی بود؛ دانشگاه، دانشگاهی نبود که دنبال فرهنگ وارداتی باز بشود، آن درآمدهایی که داشت، آن نبود که در آن وقت بود. شما از آن چیزهایی که از دانشگاههای آن وقت درآمد- البته من نمی خواهم همه را بگویم، استثنا دارد، اما استثنایش کم است- آنهایی که از دانشگاه بیرون آمدند و سیل آنها راه افتاد به طرف انگلستان و فرانسه و اخیراً امریکا، ببینید که اینها در دانشگاه چی تهیه کردند؟ وقتی رفتند در خارج چی تهیه کردند و برای ما چی سوغات آوردند؟ افرادی که آن وقت از دانشگاه بیرون آمده بودند و تحصیلاتشان را هم در خارج کرده بودند و برگشتند در ایران، همانهایی بودند که وزرای آن وقت را و بسیاری از وکلای آن وقت را آنها تشکیل می دادند. این وزرای آن وقت و آن وکلای آن وقت چه می کردند در ایران؟ برای ایران چه تحفه می آوردند؟ تمام کوشش آنها این بود که رضایت در یک برهه ای، انگلستان را و بعدش امریکا را فراهم کنند. در رأس همه هم، که در آن زمان رضا خان بود و در زمان بعد، محمد رضا خان بود؛ آن هم تمام کوشش اش این بود که آنها راضی بشوند؛ برای اینکه، می دید که اگر آنها راضی نباشند، این از بین می رود. وقتی خودخواه بود و می خواست خودش باقی بماند، به این کار نداشت ملت است؛ هر چه می خواهد باشد، من باشم؛ هر که باشد، هر که نباشد.

شما ببینید که منافع این مملکت، منافع این کشور، از نفت گرفته تا سایر منفعتهایی که در این کشور هست و غنی است بحمد اللَّه، این چه می شد. نفت در آن وقت بیشتر از حالاها صادر می شد. به ایران چه می رسید؟ به دستگاه سلطنتی چه می رسید؟ به خارجیها چه می رسید؟ کی منافعش را می برد؟ آنهایی هم که می خواستند منفعت ایران را برگردانند؛ دستگاههایی برمی گرداندند و چیزهایی، سلاحها و- عرض می کنم که- مهمات از امریکا برمی گرداندند. در ازای پول نفتی که ما نفتش را داده بودیم، برای خودشان پایگاه درست می کردند. و خدا خواست که اینها را آنها آوردند برای خودشان پایگاه درست کردند و بحمد اللَّه، بر ضد خودشان شد. دانشگاه ما در آن وقت، در دست یک دسته از اشخاصی [بود] که در یک وقتی انگلیسی و در اخیر، امریکایی محض بودند؛ یعنی، چشمشان طرف امریکا بود که ببینند چه می گوید تا اینها فرمان ببرند. یک دسته اقلیتی هم که از مردم شریف بودند در مجلس یا در دانشگاه، اینها در اقلیت بودند و نمی توانستند صحبت کنند؛ همراه کسی نداشتند. اینها باید خون جگر بخورند و در حضور آنها ببینند که این جنایات دارد وارد می شود.

شما دست روی هر یک از این ارگانهای سابق بگذارید، [همین طور بود.] بروید سراغ مجلس، مجلس چه فضاحتی در این ایران به بار آورد! مجلسی که اسمش را می گذاشتند «مجلس شورای ملی ایران» با این ملت ایران چه کرد این مجلس؟! شماها دیگر این آخرها یادتان است که این قضیه آخری که گذراندند برای اینکه، کسانی که امریکایی هستند، از امریکا آمده اند، ارتشی هستند، بستگان امریکا هستند، مأمون هستند و نباید در اینجا محاکمه شان کرد. این را مجلس درست کرد. البته یک بازی هم درآوردند که دوتایشان هم مخالفت کرد، دوتایشان چه و مطلب معلوم بود که از اول باید این بشود و این هم شد. مجلس ما آن بود که ما را اسیر امریکا کرد و شاه موشان مجلس ما هم! کشور ما هم آن بود که کشور ما را آن طور اسیر کرد.

و خود ارتش هم، چون فرهنگ، فرهنگ خارجی بود و تربیت و ارتزاق از فرهنگ خارجی می شد، آنها بودند که جز اینکه جیب های خودشان را پر بکنند، کاری نمی کردند، طوری نبود که ما یک ارتش- فرض کنید که- چهار صد هزار نفری که داشتیم، یک ارتشی باشد که بتواند یک مقاومتی بکند. تربیت، یک تربیتی بود که نباید مقاومت  کرد. رفاه در بین آنها به طوری بود که دیگر جای این نمی ماند که بخواهند برای کس دیگری یا برای حفظ کشورشان چه بکنند. در آن وقت هم دفاع از ملت، از ملت ایران بود، دفاع از کشور ایران بود، حالا هم هست. آن وقت دفاعشان آن بود که عرض کردم که اصلًا مقاومت نشد و اساساً خراب بود و معلوم شد که ارتش میان تهی است و امروز هم شما حال ارتش را، حال پاسدارها را، حال بسیج را، حال اینها را می بینید که دو سال و بیشتر از دو سال است که مقاومت کرده اند و ایستاده اند این جوانها.

و این ملیت نیست که اینها را این جور کرده. اگر ملیت بود، آنها هم داشتند این را. این آقایانی که خیال می کنند که از ملیت است این امور، اینها نمی فهمند. اگر می فهمیدند خودشان را به این روز نمی انداختند. این ایمان است که اینها را این طور کرده. آن پاسدار و آن ارتشی که در سنگر خودش نماز شب بخواند، این ارتشی مثل شیر مقاومت می کند؛ برای اینکه برای خداست. آن ارتشی که مشروب بخورد آنجا و قماربازی کند آنجا، برای کی [کار] کند؟ آن تا ببیند پاسدار آمد، سی هزار نفرشان اسیر می شوند، می آیند خودشان را به بند هم می اندازند. شما خیال می کنید که ما در مقابل همین عراق، که همه کشورها دارند از آن حمایت می کنند، پول سرشار را این شیوخ بدبخت به این جانی می دهند و اسلحه های بسیار هم که از همه جا برایشان می آید، شما خیال می کنید که اگر یک روزی در آن زمان اتفاق می افتاد، آن با آن وضعی که داشت و کشور ما با این وضعی که داشت که ملت هیچ کار نداشت به این مسائل، فقط بود ارتشش؛ ارتش آن طوری، یک ساعت اینها می توانستند مقاومت کنند؟ خدا خواست که آن وقت به این فکر نیفتادند؛ یعنی، آن هم از باب این بود که شاه تسلیم امریکا بود. دیگر داعی نداشتند که نوکر خودشان را چی بکنند. امروز که دو سال بیشتر است شما مقاومت کرده اید و دنبال شما این مردم، زن و مردشان در دنبال شما هستند و دارند کوشش می کنند برای پیشبرد شما، این فرهنگ اسلام است که این را آورده است، نه فرهنگ ملی است و نه فرهنگ شاهنشاهی. اینها بود قبلًا و این مسائل نبود. این اسلام است که جوان را، جوانها را از کنار دریا و از آن بازی که برایشان درست کرده بودند، از آن چاههایی که برایشان کنده بودند، نجات داد و به سعادت رساند و مقابل همه قدرتهای دنیا ایستاد و خم به ابرو نیاورد. این فرهنگ این کار را کرد. از دانشگاه اسلامی، ان شاء اللَّه، بعد از چند سال خواهید دید که نتیجه چه خواهد شد.

دولتها از دانشگاه تشکیل می شود، مجلسها از دانشگاه تشکیل می شود. دانشگاه در ارتش دخالت دارد؛ دست دارد. فرهنگ در ارتش تأثیر دارد، فرهنگ در کوچه و بازار و مردم تأثیر دارد. آن روز روزنامه ها را می دیدی، روزنامه هایی بود که همه بر خلاف مصالح خود کشور ما [بود] و چون اسلام را می دیدند که اگر باشد، نمی شود که این اسلام را جلویش را گرفت، بر خلاف اسلام بودند. در زمان رضا خان، خوب شد که شما آن وقت نبودید، خون دلی خوردند اشخاصی که در آنجا بودند، در آن وقت بودند. آقا! در روزنامه یا در مجله ای که آن وقت منتشر شد، به صراحت به رسول اکرم جسارت کرد، یک نفر جواب نداد. به صراحت، شعرای آن وقت، نویسنده های آن وقت، روشنفکران آن وقت همه اینها دست به هم داده بودند که اسلام را بکوبند. البته استثنا داشت، اما آنها در اقلیت بودند، نمی توانستند چیزی بگویند. مجلات آن روز، خدا می داند که آن مجلات با این جوانها چه کرده است! سینماهای آن روز، تئاترهای آن روز، هنرهای آن روز، اینها هم دست به هم داده بودند که اسلام را از اینجا بیرون کنند و امریکا را وارد کنند. این خدا به ما تفضل کرد، ترحم کرد و این تحول حاصل شد و تا این مطلب هست، این تحول هست و باقی هست، شما از هیچ چیز نترسید. کسی که از خدا می ترسد، از کس دیگر نباید بترسد. بین شما و آنها، همین بود که شما برای خدا، فی سبیل اللَّه دارید جهاد می کنید، آن وقت، اصلًا صحبت از خدایی در کار نبود؛ «اعلیحضرت فرمودند، چه فرمان یزدان چه فرمان شاه» این منطق این بود.

اینکه روحانیون فریاد می زنند به اینکه اسلام را باید تقویت کرد در یک کشوری، باید ایمان مردم را تقویت کرد، اینها برای همین است که دیدند که کجاهایی که ایمان هست، جاهایی که ایمان هست، چی هست و جاهایی که ایمان نیست، چی هست. حالا شما خودتان لمس کردید این را. همین جوانهایی که الآن هستند، نظیر آنها در سابق هم بودند. سابق این طور نبود که ما جوان نداشته باشیم. به همین مقدار یک خرده کمتر البته- چون جمعیت زیاد شده- جوان آن وقت بود و همین مقدار اشخاص بودند، مردم بودند، جمعیت همین طور بود، اما چی بود؟ خیابانش را وقتی می گشتیم، همه فساد. این فرهنگ اجنبی است. در خیابانها، کسی وارد می شد، می دید سرتا ته خیابانها یا مشروب فروشی است یا بساط زدن و چه کردن است یا زنهای لخت در بین مردم راه افتادن است.

بازارش را می دیدی، همین بود، همین بود؛ همین مسائل بود. توی مدارسش می رفتی، توی مدارس دانشگاهی همین مسائل بود. در دیوارهای دانشگاه، بدگویی بود به اسلام و به قرآن کریم. حتی بعد از انقلاب، آن وقتی که دانشگاه در قبضه منافقین و امثال منافقین بود، در دیوار دانشگاه به اسلام جسارت می کردند. وقتی که ما دستمان را دراز کردیم که هر چه امریکا می دهد بخوریم و هر چه هم خط می دهد عمل بکنیم و خودمان گوش و چشممان را ببندیم نبینیم، وقتی این طور می شود، آن حال می شود که دیدیم و دیدید.

و این خداست که ما را از این لجنزار و از این چاه هلاکت بیرون آورد و به مقام انسانیت شماها را رساند؛ مقامی که برای خدا، برای پیشبرد اهداف اسلام شما جنگ می کنید. نظیر مجاهدین این زمان، نظیر این جوانهای این زمان، از اول تاریخ تا حالا نبوده است. اگر آنها بوده اند، اما کم بودند. زمان رسول اللَّه- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- تا می آمد به زمان ائمه ما- علیهم السلام- آن زمان رشد اسلام بود. پیغمبر چقدر خون دل از این مردم همان بلاد خودشان می خورد! امیر المؤمنین چقدر شکایت کرده است! قرآن چقدر شکایت کرده است؛ شکایت از همان مسلمانها! امیر المؤمنین از همان مسلمانها و از همین کسانی که در اطرافش بودند شکایت می کردند، منبر می رفت آرزوی مرگ می کرد! امیر المؤمنین وقتی هم که شمشیر را خورد از آن منافق، فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ فرمود؛ برای اینکه راحت شد از این گرفتاری که به دست مردم دارد. می خواستند یک ارتشی را، یک لشکری را به آن طوری که سابق بود، برای دفاع از اسلام راه بیندازند، چقدر خون دل می خوردند، چقدر زحمت می کشیدند، نمی آمدند!

امروز داوطلب شما دارید، می روید؛ داوطلب طرف شهادت می روید؛ طرف مرگ می روید. امروز شما بسیج و پاسداران و کمیته ها و ارتش و قوای نظامی و انتظامی و عشایر، و آنها یک جور دیگری بودند؛ حالا یک جور دیگری شده اند. همه شما امید اسلام هستید. اسلام به وجود شما افتخار می کند. بگذار هر چه می خواهند در خارج بگویند. در خارج بگویند که مردم دیگر برگشته اند دیگر مردم رها کرده اند. انتخابات می شود، اولش می گویند که- همین انتخاب اخیر- اولش در خارج می گفتند که مردم شرکت نمی کنند، مردم شرکت نکردند. می ترساندند که اگر شرکت کنید، چه می شود! بعد که دیدند شرکت می کنند، حالا می گویند: دروغ است. هر چه می شنوند از این چیزها، یکیشان به دیگری می گوید: دروغ است. اینها می خواهند ما را از تحلیلمان اغفال کنند. این طور بود می گوییم: بابا، مردم آنجا در صحنه هستند؟ می گویند: نخیر، هیچ در صحنه نیستند! دانشگاهها باز می شود، می گویند: مردم نخیر، نمی روند! انتخابات شد، نخیر انتخابات نبود، این انتصابات بود! دولت مردم را با زور برد! بابا، مردم در دانشگاه اجتماع می کنند برای نماز! نخیر، به اینها پول می دهند! همه را می گویند دروغ است؛ برای اینکه، نبادا ... می گویند این دروغ است که می خواهند ما شک در تحلیلمان بکنیم.

وضع این جور شده برای آنها.

اگر اینها یک آدمهایی بودند، [این طور نمی کردند.] واقعاً انسان تأسف می خورد به بعضی اشخاص که می توانستند آدم باشند، می توانستند مفید باشند، می توانستند برای خودشان مفید باشند، می توانستند برای کشور مفید باشند، همچو جهالت کردند، نفهمی کردند با همه، اصلًا نشناخته بودند اسلام چه هست. قدرت اسلام را نمی دانستند چیست، هی دم از ملیت زدند و هی دم از چی زدند. اسلام اینها را این طور از خود بی خود کرده و عاشق کرده است. اینها نشناختند؛ ملت را نشناختند؛ ایمان ملت را نشناختند. به خیال  خودشان، می خواستند خدمت برای دیگران بکنند که خودشان به نوایی برسند، خودشان هم به هیچ چی نرسیدند. آنها گمان می کردند که بالاخره امریکا می آید، پس ما یک جای پایی برای خودمان بگذاریم، بعضیشان هم شاید مبعوث بودند از طرف آنها، لکن امریکایی در کار نیست! تا اینها زنده اند، امریکا تو کار نیست! حالا اگر یک وقت در تاریخ- خدای نخواسته- یک چیزی بشود، ایران باز فراموش کند این صحنه های انسانی را، آن مسئله دیگر است. اما ان شاء اللَّه، این مسائل هست و به قوّت خودش هست. و اینها باختند، بدبخت کردند خودشان را و یک دسته های دیگر هم هستند، دارند [آنها را] بدبخت می کنند. نکنند اینها دیگر! این جوانها رها کنند این مسائل را! می بینند که دیگر نمی شود، می دانند که دیگر این منحرفین نمی توانند بیایند اینجا برسند به یک حکومتی؟! حکومت به کی بکنند؟ به اینها؟ در صورتی که می دانند خوب، بیایند درست مثل آدم مشغول کار بشوند و توبه کنند، برگردند به کارهای خودشان.

در هر صورت، آن چیزی که ملتها را می سازد فرهنگ صحیح است. آن چیزی که دانشگاه را بارور می کند که برای ملت مفید است، برای کشور مفید است، آن عبارت از آن محتوای دانشگاه است، نه درس است. صنعت ما عدای ایمان فساد می آورد، علم ما عدای ایمان فساد می آورد؛ اذ فَسَدَ الْعالِم فَسَدَ الْعالَم. هر چه علم بیشتر شد، فسادش هم بیشتر است. اهل جهنم از تعفن عالم به ایذا دارند، اذیت می کشند. عالمی که ایمان دارد آن است که خدا تعریفش می کند، پیغمبر تعریفش می کند، اسلام تعریفش می کند.

اگر ایمان پهلوی تخصص نباشد، تخصص مضر است. تخصص در یک کشوری باشد که ایمان تویش نباشد، تخصص کشور را به هلاکت می رساند، به بستگی می رساند. این همه متخصص ما داشتیم در هر رشته ای، در زمان سابق، برای این ملت چه کردند این متخصصین ما؟ جز هی ملت را به عقب راندند، هی وابسته کردند، همه چیز وابسته شد؛ هر چه اسم می بردند، می گویند باید برویم به سراغ اروپا. لولهنگ  لولهنگ سازی را خوب بلد بودند، آنها ما را می بردند برای اینکه تعلیم کنند، تعلیم نمی کردند. جوانهای ما را می بردند یک دسته را فاسد می کردند، یک چیزهای ناقصی [تعلیم می کردند.] میان راه اینها را رها می کردند بیایند. ما را هی بازی دادند، کشور ما را هی بازی دادند، ملت ما را هی بازی دادند که ما می خواهیم شما را برسانیم به تمدن بزرگ! وقتی رفتند دیدیم که تمدن بزرگ که نبود هیچ، ما را منحط کردند تا حدی که همه چیزمان وابسته به غیر بود.

و همه دارایی ما را بردند اینها. اینها که رفتند، تمام بانکهای اینجا را غارت کردند، رفتند این قدر بدهکار هستند این فراریها به این بانکها. سالهای طولانی باید زحمت بکشند تا [بدهی ] بانکها را حالا خود ایران بدهد؛ برای اینکه فرهنگ، فرهنگ ایمانی نبود، ایمان توی جامعه نبود، ایمان تو بازار نبود، ایمان توی- عرض می کنم- خیابان نبود، ایمان توی دانشگاه نبود. هرجا را- منتها- مؤثرتر می دانستند، آنجا را بیشتر فشار می آوردند.

روحانیون هم که الّا خیلی خیلی نادر، از آن مسائل اوّلی که صدر اسلام داشته، نگذاشته بودند؛ همان سر جای خودشان بودند. اینها را دیگر نمی توانستند منحرف کنند، از بین می بردند، اسیر می کردند، تبعید می کردند، حبس می کردند، می کشتند. عده ای از روحانیون بزرگ را کشتند در زمان رضا خان. از شهرهای خودشان بیرونشان کردند، بردند یک جای دور دستی آنجا نگهشان داشتند. علمای آذربایجان را از آنجا برداشتند، بردند یک جای دیگر. علمای مشهد را همه را اسیر کردند، آوردند تهران. یکی از بزرگترین علمای آنجا را در همین تهران- من خودم این را دیدم- که توی یک خیابانی که اجازه داشت تا اینجا بیاید از خانه اش بیرون، با شبکلاه نشسته بود و مردم می آمدند، می رفتند، خیلیها نمی شناختند، بعضیها هم می شناختند، جرأت نمی کردند سلام بکنند به او. و همین را که از علمای درجه یک مشهد بود؛ مرحوم «آقازاده بزرگ» که از علمای  درجه یک بزرگ بود، با پاسبان توی خیابان می بردندش برای محاکمه. آخرش هم کشتند او [را]. این ملت همان ملت بود، اما چرا حرف نزد؟ برای اینکه فرهنگ خارجی نگذاشته بود. این چشمش را این جوان وقتی باز می کرد، به مجله نگاه می کرد، می دید که همه اش یک مسائل جنسی [است،] به روزنامه نگاه می کرد، یا فحش به آخوند بود یا فحش- عرض می کنم که- به ملّا بود یا به اسلام یا به این چیزها. بچه را از کوچکی بزرگش کردند به ضد اسلام، به ضد وطن، به ضد ایمان. و اگر خدای تبارک و تعالی به این ملت مظلوم ترحم نفرموده بود، آن خواب هایی که اینها دیده بودند، بیشتر از این مسائل بود.

شما یکی دو سه تا مسأله اش که در این آخر واقع شد، ازدواج پسر یک سرهنگی به پسر سرهنگ دیگر، ازدواج پسر به پسر! این یکی از مسائلی بود که راهش باز شد. بعدها هم اگر مهلت داده بودند، مسأله رایج می شد؛ چنان که در بعضی جاهای دیگر هست.

فحشای علنی در خیابان، در شیراز! اینها خیلی خواب دیده بودند برای ما. دیگر قضیه دریایش را که همه آنهایی که رفته اند، دیده اند- و عرض می کنم- یا شنیده اید و قضیه کاباره ها و قضیه میخانه ها و قضیه قماربازی ها و این قضایایی که سر تا ته ایران پر از این مسائل بود. اصلًا صحبت از اسلام توی کار نبود.

خداوند رحم کرد، همه شما را متحول کرد. تمام جوانهای ما را از آن منجلاب نجات داد و وارد کرد در یک محیط اسلامی- انسانی که در مقابل شرق و غرب ایستاده است و ابداً خم به ابرو نمی آورد که اینها دارای- نمی دانم- چه چیزهای پیشرفته [ای ] هستند.

شما این را بدانید که آنها همیشه این طور بوده که استعمارگر کوشش اش این بوده است که  از خود مردم به جان خود مردم بریزد، همیشه بنا بر این بوده که یک کودتایی در خود کشور ایجاد کند. یک اختلافی در خود کشور ایجاد کند، اینها در این صدد هستند همیشه. دست از ما برنمی دارند؛ بیدار باشد ملت ما! بیدار باشد ارتش ما! بیدار باشد پاسدارهای ما! کمیته ها، بسیج- نمی دانم- عشایر، همه اینها بیدار باشند! بفهمند که اگر یک وقت بنا شد که یک زمزمه خلاف بیدار شد، بدانید که نمونه این است که یک مسأله درست کنند. دانشگاه که باز شده است، بدانند این جوانها که دستها ممکن است در کار باشد که باز مسائل را طور دیگری کنند و شماها را منحرف کنند. همان دفعه اولی که شما از یک استاد یا از یک دانشجو یک چیز انحرافی دیدید، همان دفعه اول گزارش بدهید تا جلویش گرفته بشود.

و من امیدوارم که خدای تبارک و تعالی به شما عزیزان، که عزیز اسلام هستید، عزیز پیغمبر اسلام هستید، عزیز حضرت ولیّ امر هستید، به شما توفیق عنایت کند که در راه اسلام، در راه میهن خودتان جدیت کنید. و ان شاء اللَّه، آن بسیج عمومی که برای یادگرفتن باشد، هم تعلیمات دینی و یاد گرفتن قرآن و کتاب و هم تعلیمات نظامی و اینها، یک کشور نظامی بشود؛ نظامی- الهی. یک همچو کشوری که این طور شد، دیگر کسی به آن طمع نمی کند؛ برای اینکه می داند ضررش بیشتر از نفعش است.

توجه کنید شما به افغانستان، در صورتی که کمونیستهایش، دولتش- نمی دانم- مخالف بودند با مردم. همین عده مردمی که مال ملت بودند و مال اسلام بودند، همه طریقه اسلامی داشتند؛ همینها تا کنون بعد از بیشتر از یک سال مقاومت کردند و شوروی را پشیمان کردند از این کاری که کرده است. و یکی از کسانی که از ارتشیهای شوروی بود و فرار کرده بود، می گفت: تا کنون سی هزار جمعیت ارتشی شوروی در افغانستان کشته شده است. اینها می بینند نمی شود در یک کشوری که ملتش یک چیزی را می خواهند، نمی شود خلافش کرد. حالا آنجا دولتشان هم موافق با آنها بود و حزب- نمی دانم- زهر مارشان هم موافق با آنها بود. اینجا که ما نه یک حزب مخالفی داریم و نه یک دولت مخالفی داریم و [نه ] یک مجلس مخالفی؛ هیچی. در اینجا بیایند چه بکنند؟ هر کوچه  بروند، هر کوچه، اینها باید بروند از ماورای ابرها عبور کنند. بالاخره کشورگیری و منفعت از کشور با آسمان نمی شود؛ زمین می خواهد، زمین هم نمی توانند بیایند.

ان شاء اللَّه، خداوند به شما توفیق بدهد که ایمانتان قوی بشود. ایمان همه ما، ایمان همه ما ان شاء اللَّه، قوی باشد؛ توجه به خدایمان، به خدای تبارک و تعالی هر روز زیادتر بشود؛ و وحدت کلمه و اجتماع ما که در رأس امور است، در باب حفظ کشور بیشتر بشود، ان شاء اللَّه.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته

صحیفه امام، ج 17، ص:144- 157

 

اجازه نامه [به آقای سید فخر الدین دشتستانی، در امور حسبیه و شرعیه ]

زمان: 28 آذر 1361/ 3 ربیع الاول 1403

مکان: تهران، جماران

موضوع: اجازه در امور حسبیه و شرعیه

مخاطب: دشتستانی، سید فخر الدین

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

الحمد للَّه رب العالمین، و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین، و لعنة اللَّه علی اعدائهم اجمعین.

و بعد، جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج سید فخر الدین دشتستانی- دامت افاضاته- از طرف این جانب مجازند در تصدی امور حسبیه و اخذ وجوه شرعیه و صرف آن در معاش خود به نحو اقتصاد و صرف ثلث ما زاد از سهم مبارک امام- علیه السلام- و نصف از سهم سادات عظام را در محل در موارد مقرره شرعیه، و ارسال ما بقی را نزد این جانب جهت صرف در حوزه های مقدسه علمیه- صانها اللَّه تعالی عن الحدثان.

«و اوصیه- ایّده اللَّه تعالی- بما اوصی به السلف الصالح من ملازمة التقوی و التجنب عن الهوی»؛ و السلام علیه و علی اخواننا المؤمنین و رحمة اللَّه و برکاته.

سوم ربیع المولود 1403

روح اللَّه الموسوی الخمینی

صحیفه امام، ج 17، ص: 158

 

بیانات [در جمع اعضای شورای مرکزی جهاد سازندگی  (اهمیت کشاورزی)]

زمان: صبح 28 آذر 1362/ 14 ربیع الاول 1404

مکان: تهران، جماران

موضوع: اهمیت کشاورزی و نقش جهاد سازندگی

مناسبت: در آستانه تغییر نهاد جهاد سازندگی به وزارتخانه

حضار: نوری، عبد اللَّه (نماینده امام در جهاد سازندگی)- اعضای شورای مرکزی جهاد سازندگی

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

از زحمات جهاد در روستاها و جبهه ها تشکر و تقدیر می نمایم. کراراً درباره زحمات جهاد در جبهه ها گفته ام. زحمات جهاد در سراسر ایران چشمگیر و مورد تصدیق همه ما بوده است. توجه کنید که کارهایتان برای خدا باشد. شما از خدا پاداش بخواهید نه از دولت و ملت. باید کاری کنیم که او راضی باشد.

اما راجع به بودجه جهاد، ان شاء اللَّه وقتی وزیر تعیین شد، تجدید نظر لازم را می نماید. من هم سفارش می کنم که ان شاء اللَّه دولت به محرومین نظر بهتری بنماید. کار در روستاها بسیار ارزشمند است. در سابق به روستاها هیچ نمی رسیدند و کار اساسی برای روستاها نشده بود. و امروز هم اگر پشتوانه مردم نبود، دولت توان رسیدگی به تمام روستاها را پیدا نمی کرد. امروز بحمد اللَّه با همت جوانها وضع روستاها رو به بهبود است.

ایران کشوری است که باید کشاورزی اش اساس همه کارها باشد. آن عده ای که می گویند از نظر کشاورزی نمی شود خودکفا شد، اطلاع دقیق ندارند. روستاییان هم سعی کنند به شهرها نیایند و در روستاهای خود بمانند. چون آنها که نمی خواهند مثل بالا شهریهای ما زندگی کنند، پس در روستاها بمانند. ان شاء اللَّه دولت به وضع آنها رسیدگی می نماید. ان شاء اللَّه جهاد سازندگی بتواند محرومیتهایی را که روستاییان دارند بتدریج رفع نماید. جهاد هم خوب عمل کرده است. وقتی دست در دست یکدیگر دهید ان شاء اللَّه تمامی کارها به صورت خوبی انجام می گیرد.

اگر با هم باشید مطمئن باشید مشکلات رفع می شود. کوشش کنید کارهای بسیار خوب و عالی برای اسلام و مسلمین داشته باشید، و مظلومین را از ظلم و گرفتاری نجات دهید. نماینده من در جهاد می ماند و به کارهایش ادامه می دهد.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته

صحیفه امام، ج 18، ص:258- 259

 

 نامه [عرفانی- اخلاقی به آقای سید احمد خمینی (وصیت)]

زمان: 28 آذر 1366/ 27 ربیع الثانی 1408

مکان: تهران، جماران

موضوع: وصیّت عرفانی- اخلاقی

مخاطب: خمینی، سیّد احمد

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

الحمد للَّه ربّ العالمین الذی لا رحمان و لا رحیم غیره، و لا یُعْبَدُ و لا یُستَعانُ إلّا منه، و لا یُحْمَدُ سِواهُ، و لا رَبَّ و لا مُربیَّ إلّا إیّاه، و هو الهادی إلی الصراط المستقیم و لا هادی و لا مرشد إلّا هو و لا یُعْرَفُ إلّا به، هو الأوّل و الآخر و الظاهر و الباطن. و الصلاة و السلام علی  سیّد الرُّسُل و مُرشِد الکلّ الذی ظَهَر من غیب الوجود إلی عالم الشهود و أ تمَّ الدائرة و أَرْجَعها إلی أوَّلِها، و علی آل بیته الطاهرین الذین هم مخازن سِرُّ اللَّه و معادنُ حکمة اللَّه و هداةُ ما سِوَی اللَّه. و بعد این وصیتی است از پیری درمانده که در تمام دوره عمر قریب به نود ساله اش در غرقاب ضلالت و سُکْر طبیعت به سر برده و اکنون ارذل العُمُر را به سوی قَعْر جهنم می پیماید و امیدی به نجات خود ندارد ولی از روح الله و رحمته مأیوس نیست و امیدی جز او ندارد و آن چنان در پیچ و خم علوم رسمی- که سر به سر قیل است و قال- خود را عاجز می داند که جز خدای تبارک و تعالی نتواند احصای معاصی او کند.

و درود و سلام بر آقای پیامبران و ارشادگرِ همگان که از غیب هستی و وجود به جهان آشکار و شهود، ظاهر شده است و دایره هستی را تمام نموده و آن را به ابتدا و شروع آن بازگردانیده است، و (درود و سلام) بر خاندان پاکِ وی باد، کسانی که ایشان مخزنهای سرّ خدایی هستند و معادن حکمتِ الهی و راهنمایان آنچه که جز خداوند است

علم رسمی، سر به سر قیل است و قال

نه از او کیفیّتی حاصل، نه حال

این وصیت به جوانی است که امید است به توفیق خدای بزرگ و هدایت هادیان سُبُل - علیهم سلام اللَّه- راهی به سوی حق پیدا کند و خود از این منجلاب که پدرش را فرا گرفته نجات یابد.

ای پسر عزیزم احمد- سلّمک اللَّه تعالی - در این اوراق نظر کن و انْظُرْ إلی  ما قالَ وَ لا تَنْظُرْ إلی  مَنْ قالَ

من خود آن چه به تو می گویم گرچه خودم عاری و بری هستم لکن امیدوارم که برای تو تنبّهی باشد. بدان که هیچ موجودی از موجودات از غیب عوالم جبروت و بالاتر و پایین تر چیزی ندارد و قدرتی و علمی و فضیلتی را دارا نیست و هر چه هست از او جلّ و علا است، او است که از ازل تا ابد زمام امور را به دست دارد و احد و صمد است. از این مخلوقاتِ میان تهی پوچ و هیچ باکی نداشته باش و چشم امیدی هر گز به آنها مبند که چشم داشتن به غیر او شرک است و باک از غیر او- جلّ و علا- کفر.

پسرم! تا نعمت جوانی را از دست ندادی فکر اصلاح خود باش که در پیری همه چیز را از دست می دهی، یکی از مکاید شیطان که شاید بزرگ ترین آن باشد که پدرت بدان گرفتار بوده و هست- مگر رحمت حق تعالی دستگیر او باشد- استدراج  است. در عهد نوجوانی شیطان باطن که بزرگ ترین دشمنان اوست او را از فکر اصلاح خود بازمی دارد و امید می دهد که وقت زیاد است، اکنون فصل برخورداری از جوانی است و هر آن و هر ساعت و هر روز که بر انسان می گذرد درجه درجه او را با وعده های پوچ از این فکر بازمی دارد تا ایام جوانی را از او بگیرد. و آن گاه که جوانی رو به اتمام است، او را به امید اصلاح در پیری سرخوش می کند و در ایام پیری نیز این وسوسه شیطانی از او دست نکشد و وعده توبه در آخر عمر می دهد و در آخر عمر و شهود موت، حق تعالی را در نظر او مبغوض ترین موجود جلوه می دهد که محبوب او که  دنیا است از دستش گرفته است. این حال اشخاصی است که نور فطرت در آنها بکلی خاموش نشده است و اشخاصی هستند که غرقاب دنیا آنها را از فکر اصلاح، به دور نگهداشته و غرور دنیا سر تا پای آنان را فرا گرفته است. من خود چنین اشخاصی را در اهل علم اصطلاحی دیده ام و اکنون بعض آنها در قید حیاتند و ادیان را هیچ و پوچ می دانند.

پسرم! توجه کن که هیچ یک از ما نمی تواند مطمئن باشد که به این دام شیطانی نیفتد. عزیزم! ادعیه ائمه معصومین را بخوان و ببین که حسنات خود را سیئات می دانند و خود را مستحق عذاب الهی می دانند و بجز رحمت حق به چیزی نمی اندیشند و اهل دنیا و آخوندهای شکم پرور این ادعیه را تأویل می کنند؛ چون حق- جل و علا- را نشناخته اند. پسرم! مسأله بزرگتر از آن است که ما تصور می کنیم. آنان که در پیشگاه عظمت حق تعالی از خود فانی شده اند و جز او چیزی نمی بینند در آن حال، کلام و ذکر و فکری نیست و خودی نیست؛ این ادعیه کریمه در حال صَحْو قبل از محو یا بعد از محو که خود را در حضور حاضر می بینند صادر شده است و دست ما و همه کس غیر از اولیاء خُلَّص از آن کوتاه است.

پس سخن را از آن که در خورِ مِثل منی نیست درهم پیچم و آنچه برای تو فرزندم ممکن است که امید است به فضل خدا و دستگیری اولیای او- علیهم السلام- بدان برسی آغاز کنم و آن چیزی است که در فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها جمیعاً حاصل است یعنی فطرت توحید که تمام انسانها بلکه تمام موجودات بر آن مفطورند و آنچه توجه به آن شود و دنبال آن هر کس رود چه در علوم و فضائل و فواضل و چه در معارف و امثال آنها و چه در شهوات و هواهای نفسانی و چه در توجه به هر چیز و هر کس از قبیل بتهای معابد و محبوبهای دنیوی و اخروی ظاهری و خیالی و معنوی و صوری، چون حب به زن و فرزند و قبیله و سران دنیوی چون شاهان و امیران و سپهبدان یا اخروی چون علما و دانشمندان و عارفان و اولیا و انبیا- علیهم السلام- همه و همه عین توجه به واحد کامل مطلق است؛ حرکتی واقع نشود جز برای او و وصول به او؛ و قدمی برداشته نشود جز به سوی آن کمال مطلق. و اکنون امثال ما در حجابهای ظلمانی- بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ - واقعیم، دردها و رنجها و عذابها از این احتجاب است. و اوّل قدم که مقدّمه رفع حجب است آن است که گرایش پیدا کنیم که در حجابیم و از این خِدْر طبیعت که تمام وجود ما را از سرّ و عَلَن و باطن و ظاهر فرا گرفته به تدریج به هوش آییم و این «یقظه» ایست که بعض اهل سلوک، منزل اول دانسته اند، و چنین نیست بلکه این به هوش آمدن و بیدار شدن مقدّمه دخول در سیر است. و رفع همه حجب ظلمانی و پس از آن نورانی، وصول به اوّل منزل توحید است. و اگر به قدم عقال  عقل پیش رویم، آن هم با همه عقال، همین نغمه را دارد و گوید کمال مطلق همه کمالات است و الّا مطلق نیست و هیچ کمالی و جمال و جمیلی ممکن نیست در غیر حق ظهور کند که این غیریّت، عین شرک است اگر نگویم الحاد است.

عزیزم! اوّل باید با قدم علم، لنگان لنگان پیش روی و این هر علمی باشد حجاب اکبر است که با ورود به این حجاب به رفع حجب آشنا می شوی، بیا با هم به سوی وجدان رویم که ممکن است راهی بگشاید. هر انسانی بلکه هر موجودی بالفطره عاشق کمالات است و متنفر از نقص؛ شما اگر علم می جویید چون کمال است می جویید و از این جهت ممکن نیست که فطرت شما به هر علم که دست یابد به آن قانع شود و اگر توجه کند که مراتب بالاتری است در این علم بالفطره آن را می جوید و می خواهد و از این علم که دارد به واسطه محدودیت و نقصش متنفر است و آنچه بدان دل باخته حیثِ کمال آن است نه نقص. و اگر قادری توجه به قدرتش دارد این توجه به کمال قدرت است نه نقص آن؛ و لهذا قدرتمندان دنبال قدرتهای بالاتر می گردند و خود نمی دانند. قدرت مطلق، موجودِ مطلق است و تمام دار تحقق جلوه ای است از آن موجود مطلق و به هر چه رو آوری به او رو آوردی و خود محجوبی و نمی دانی؛ و اگر بقدم وجدان همین مقدار را درک کنی و بیابی ممکن نیست که بجز موجود مطلق به چیزی توجه کنی و این گنجینه ای است که انسان را بی نیاز کند از غیر او و هر چه به او برسد از محبوب مطلق رسیده و هر چه از او سلب شود، محبوب مطلق از او سلب کرده است؛ در این حال از عیب جوییها و هرزه درایی های دشمنان لذت می بری؛ چه که از محبوب است نه از اینان و دل به هیچ مقامی نمی بندی جز به مقام کمال مطلق.

پسر عزیزم! حالا می خواهم با تو با زبان و قلم ناقصی که دارم صحبت کنم:

تو و همه می دانید که در نظامی واقع هستید که به یمن قدرت الهی و توفیق او- جلّ و علا- و دعا و تأیید حضرت بقیة اللَّه- ارواحنا لِتُراب مَقْدَمِه الفداء- و ملت انقلابی ایران- که جانم فدای یک یک آنها- دست رد به سینه همه قدرتهای شیطانی زده است، نظامِ بی نظام ستمشاهی را که هزاران سال جز ستم و ظلم و مردم آزاری و قتل و غارت کاری نکرده اند به خاک مذلت کشاند و در این راستا کسانی که به طفیل آنان دود و دمی داشتند و ظلم و ستمی و غارت و چپاولی می کردند و الآن هم بسیاری از آنان یا در ممالک دیگر و یا در داخل هستند و شیفته آنانند؛ و با بلوک غرب سر پنجه نرم کرده و آنان را که با قدرتهای شیطانی و تبلیغات وسیع عالم که در تحت فرمان آنان است از اوج قدرت نمایی به پایین کشیده و در صحنه های بین المللی مشت آنان را باز کرده و رسوایی آنان را بر سر زبانها انداخته.

و اکنون همه خصوصاً امریکای جهان خوار طرفدارانی در جهان و بین ملتهای دربند و غافل از قدرت اسلام و بین افراد بسیاری از ملت ما که دل باخته آنان یا قدرت آنانند موجود و شمشیرها را بر ضد این جمهوری و سران آن از نیام کشیده و در انتظار محو این جمهوری به سر می برند و چون منافع غرب در خطر است و اسلامِ قدرتمند تنها قدرتی  است که این خطر را پیش آورده است و همین طور بلوک شرق ملحد که با هر صدایی که منافی قدرت آنان است مخالف و نصفی از جهان به دست آنان است و احساس خطر بزرگ از اسلام قدرتمند برای خود و دوستان خود می کنند و در داخل و خارج نیز دل باختگانی دارند که آنان نیز به تبع معبودشان با اسلام بزرگ و جمهوری اسلامی و دست اندرکاران آن در دشمنی بسر می برند و در فکر محو آثار آنند، با این اوضاع و احوال توقع این دارید که دست جمهوری اسلامی را بفشارند و «اهلًا وَ سَهْلًا» گویان به مداحی جمهوری اسلامی و گردانندگان آن برخیزند!

این طبیعی افکار فاسد بشر است که باید به هر وسیله خار راه را از سر راه برداشت؛ و یک وسیله بزرگ علاوه بر وسائل نظامی و اقتصادی و قضایی همان بُعْد فرهنگی است.

فرهنگ فاسد غرب و شرق اقتضا می کند که با وسائل عظیمی که در دست دارند در تمام ساعات روز به دروغ پردازی و تهمت و افتراء بر فرهنگ الهی اسلام بتازند، و در هر فرصتی قوانین الهی جمهوری اسلامی و اصل اسلام را بکوبند و وابستگان به آن را مرتجع کهنه پرست فاقد شعور سیاسی بخوانند، و قوانین اسلام را کافی برای این زمان ندانند. به بهانه آنکه قوانینی که هزار و چهار صد سال بر آن گذشته قدرت اداره امور را ندارد، که دنیا نوآوردهایی دارد که در آن اعصار نبوده و بعض اشخاص مدعی اسلام نیز این مطلب را تکرار کرده و می کنند.

در این محیط باید به حسب فرهنگ الهی اسلامی، در مقابل این توطئه های دامنه دار استقامت کرد و از این فرصت الهی که به دست آمده است نویسندگان متعهد و گویندگان و هنرمندان استفاده کرده و به مدد روحانیون آشنا به فقه اسلام و قرآن کریم، احکام الهی را- که برای همه قرون است- با اجتهاد صحیح از قرآن کریم، سنت نبی اکرم (ص) و اخبار سرشار از معارف الهی و فقه سنتی استخراج کرد و به عالم عرضه داشت. و از خرده گیری کج روشان و آخوندهای درباری و وعاظ السلاطین نهراسید و به آن روحانی نمایان یا روحانیان که از روی عمد یا کج فهمی، یا حسد و دسیسه های شیطانی [مخالفت می کنند] با موعظه حسنه و طریقه نبی اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- و امیر المؤمنین و سایر ائمه معصومین- علیهم صلوات اللَّه- فهماند که این کجرَوی ها اگر خدای نخواسته بجایی برسد و خللی در جمهوری اسلامی- که می خواهد اسلامِ مظلومِ در طول تاریخ را تجدید کند- وارد شود، اسلام چنان سیلی از غرب و شرق و وابستگان به آنان می خورد که قرنها فسادی بالاتر از عصر ستمشاهی را شاهد خواهیم بود.

و اکنون وقت آن است که وصیت و نصیحت پدرانه به احمد فرزند خود بکنم. پسرم! تو با آنکه در هیچ شغلی از شغلهای سران اسلامی- ایّدهم اللَّه تعالی- وارد نیستی، این سیلی های طاقت فرسا را که می خوری برای آن است که فرزند منی و به حسب فرهنگ غرب و شرق باید من و هر کس به من نزدیک و به ویژه تو که از هر کس نزدیکتری مورد تهمت و آزار و افتراء واقع شود. در حقیقت جرم تو این است که فرزند منی و این در نظر. آنان کم جرمی نیست؛ البته بالاتر از اینها هم باید بگویند و خواهند گفت و باید منتظر و مهیا باشی؛ اما اگر ایمان و اعتقاد به حق تعالی داشته باشی و اعتماد به حکمت و رحمت بی پایان او بکنی، خواهی این تهمتها و افتراها و آزارهای بی پایان را تحفه ای از دوست برای سرکوب نفسانیت خود بدانی و ابتلایی و امتحانی است الهی برای خالص کردن بندگان خود. پس سیلی ها را بخور و شکر خداوند را بجاآور که چنین عنایتی فرموده و آرزوی بیشتر بکن.

پسر عزیزم! بارها به من گفتی که درباره تو صحبتی که دال بر تبرئه تو از این تهمتها است نکنم و این را برای اسلام و مصلحت جمهوری اسلامی گفتی؛ لکن من اگر در این ورقه بر خلاف آنچه گفتی درباره تو چیزی بگویم برای ادای تکلیف الهی است که یک نفر مسلمان یا بنده خدا برای من، مورد این همه تهمت و آزار باشد و من آنچه می دانم درباره او نگویم.

من خدای قاهر حاضر منتقم را شاهد می گیرم که احمد از آن روزی که در کمک این جانب در بیرونی مشغول اداره امور من بوده تا الآن که این ورقه را می نویسم قدمی یا قلمی بر خلاف گفتار و نوشتار من بر نداشته و با وسواس عجیب در کلیه گفتارهای من یا نوشته های من سعی نموده که حتی یک کلمه بلکه گاهی یک حرف را که به نظر او محتاج به اصلاح است بدون اذن من تصرف نکند. من در نوشته و گفتارهایی که دارم به او و بعض اعضای دفتر- حفظهم اللَّه- و به اشخاصی که متکفّل رسانه ها بوده اند و هستند اجازه دادم که هر چه بر خلاف صلاح به نظر آنها است به من تذکر دهند و احمد فرزند من در جریان این امور بوده و هست و تا کنون اتفاق نیفتاده که کلمه [ای ] را بدون رجوع به من اضافه یا کم کند «وَ اللَّهُ عَلی  کُلِّ ذلِکَ شَهِیدٌ». خداوندا! من با آنکه نمی خواهم از بستگانم چیزی که بوی مدح و ثنا می آید بگویم یا بنویسم، لکن تو می دانی که ساکت ماندن در مقابل تهمتها جرم و گناه است؛ این جانب از دوستانی که در دفتر هستند خلافی که موجب نارضایتی من باشد سراغ ندارم؛ اینان سابقه ممتد با من دارند و در بین آنها به آقای صانعی برای بستگی به من در طول زندگی من صدمات بسیار وارد شده است که از خدای متعال برای همه اجر جزیل و صبر جمیل خواهانم. و در آخر این را هم بگویم که احمد تا کنون برای مصارف خود دیناری از بیت المال صرف نکرده و من از مال شخصی خودم زندگی او را اداره می کنم.

خداوندا! بر ما بندگان ناچیز سر تا پا گناه ببخشا و رحمت واسعه خود را از ما دریغ نفرما هر چند نالایق هستیم لکن مخلوق تو هستیم. خداوندا! این جمهوری اسلامی و دست اندرکاران آن را و رزمندگان عزیز ما را در پناه عنایت خود حفظ، و شهدا و مفقودین و شهدای عزیز را با خانواده آنها در رحمت خود غریق بفرما، و محبوسین و مفقودین ما را که به وطن خود بازگردان، به حق محمد و آله الاطهار علیهم صلوات و سلم.

تاریخ 27 ربیع الثانی 1408

روح اللَّه الموسوی الخمینی

صحیفه امام، ج 20، ص:436-  443

 

 

نامه [به بانوان عراقی (اعلام وصول کمکهای نقدی آنها به جبهه ها)]

زمان: 28 آذر 1366/ 27 ربیع الثانی 1408

مکان: تهران، جماران

موضوع: اعلام وصول کمکهای نقدی اهدایی بانوان عراقی جهت کمک به جبهه های جنگ تحمیلی

مخاطب: بانوان عراقی

بسمه تعالی

مبلغ بسیار ارزنده ای که خانمهای معظم عراقی- که خداوند به آنها هر چه بیشتر توفیق خدمت به اسلام و رزمندگان عزیزی که برای رفع شرّ قدرتها و وابستگان پست آنان، جانفشانی می کنند [عنایت فرماید]- واصل شد. از خداوند تعالی سلامت و سعادت همه را خواهانم. دعاگو.

روح اللَّه الموسوی الخمینی

صحیفه امام، ج 20، ص: 444

 

مصاحبه [با حسنین هیکل نویسنده مصری درباره دخالتهای امریکا]28 آذر 58

سخنرانی [در جمع قهرمانان کُشتی (شکست ابرقدرتها- محاصره اقتصادی)]28 آذر 58

سخنرانی [در جمع فرماندهان سپاه و بسیج (تأثیر فرهنگ‏ وارداتی‏ در جامعه)]28 آذر 61

اجازه نامه [به آقای سید فخر الدین دشتستانی، در امور حسبیه و شرعیه‏]28 آذر 61

نامه [به بانوان عراقی (اعلام وصول کمکهای نقدی آنها به جبهه‏ها)]28 آذر 66

 

مصاحبه [با حسنین هیکل نویسنده مصری درباره دخالتهای امریکا]

زمان: 28 آذر 1358/ 29 محرّم 1400

مکان: قم‏

موضوع: دخالتهای امریکا در ایران- نهراسیدن از تهدیدات امریکا

مصاحبه‏کننده: حسنین هیکل روزنامه‏نگار و نویسنده مصری‏

سؤال: [تا سه روز دیگر یک سال از آخرین دیدار با شما در پاریس می‏گذرد.].

امام: بله‏

- [و در این سال چیزهای زیادی گذشت.]

- الحمد للَّه. ان شاء اللَّه ... امیدواریم از این به بعد هم چیزهای زیادی بگذرد.

[در نظر شما مهمترین چیزی که در سال گذشته رخ داد چه بود و چه رویدادهایی را انتظار می‏کشید؟]

- بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏: مهمترین چیزی که در سال گذشته برای ملت ما حاصل شد، قطع ایادی ابرقدرتها از کشور و قطع ظلمی که بر اینها در سالهای طولانی می‏شد، آن بزرگتر چیزی بود که بر ما گذشت. و بزرگتر چیزی که ما آرزو داریم این است که در این سال ان شاء اللَّه ممالک اسلامی به ما متصل بشوند و ملتهای مسلمین بیدار بشوند و متوجه به این بشوند که این تبلیغاتی که ابرقدرتها کردند و خودشان را آسیب ناپذیر معرفی کردند، اینها حقیقت نداشته است. دیدند ملتها که ملت ما بزرگتر آسیب را به بزرگتر رژیم وارد کرد و الآن هم مشغول است که آسیبها را پشت سر آسیب‏ها وارد کند و آن بت بزرگی که برای دنیا درست کرده بودند، ملت ما شکست آن را و می‏شکند. آرزوی بزرگ ما این است که ملتهای دیگر هم با ما متصل بشوند و همان طور که اسلام دستور داده است که مؤمنین اخوه هستند، همان مسائل در پیش روی ملتها باشد. البته من از دولتها باید بگویم مأیوسم. لکن ملتها این طور نیستند. ملت مصر یک حکم دارد و آقای سادات‏ هم یک‏ حکم. و همین طور سایر ملتها نسبت به دولتها. کمی از دولتها هست که امیدی به آنها هست و الّا اکثراً امید بر آنها نیست. و ما آرزوی بزرگمان این است که ملتها این معنایی که در ایران واقع شد و دیدند آن چیزهایی که به نظرشان امکان نداشت تحقق پیدا کرد، آنها هم توجه داشته باشند که غیر ممکنها با اراده ملتها، اراده‏ای که تبع اراده خداست، اراده‏ای که برای خداست، غیر ممکنها ممکن می‏شود و محالها واقع.

[در سال گذشته چیزهای زیادی رخ داد و چیزهای زیادی هم شنیدیم و الآن که من آمدم اینجا، می‏بینم مشکلات زیادی در عین پیروزیهای زیاد در کشور ایران موجود است. مثلًا اجانب، تبلیغات، حمله تبلیغاتی و حمله‏های دیگری می‏کنند و ممکن است که یک وقت منجر به حمله نظامی هم بشود. کما اینکه حمله‏های اقتصادی هم دارند به ایران و در آینده چیزهای زیادی رخ خواهد داد. آیا ممکن است در مورد آینده سؤالی از شما بکنم و آن اینکه شما درباره روابط با امریکا چه در نظر دارید. مثلًا، من باب مثال در روابط با امریکا و مثلًا درباره مسائل و مشکلات دیگری که متوجه ملت ایران و انقلاب ایران خواهد شد، شما چه در نظر دارید و می‏خواهید چه عملی انجام بدهید؟ دیروز کارتر چیزی گفت که شبیه به تهدید جنگ بود که این تهدید اول ایشان نیست.]

- پشت سر هر انقلابی در عالم این طور آشفتگیها هست. و من باید بگویم که انقلاب ما انقلاب بزرگی بوده است و در حد خودش بالاترین انقلاب بوده است. با وضعی که حاضر است و ما شاهد بودیم و پشت سر آن آشفتگیهایش ناچیز است. آن طوری که انقلابهای دیگر بودند که بعد از پنجاه سال، شصت سال، بعد از چند سال باز گرفتار هستند، ما آن گرفتاریها را نداریم. و مهم هم این است که انقلاب ما اسلامی است و ملی.

ملت مسلم قیام کرده است برای اسلام و هر قیامی که این طور باشد پشت سرش آن طور خونریزیها، آن طور وحشیگریها پیدا نمی‏شود. شما مطلع هستید که در این انقلابات یک میلیون و یک میلیون و نیم مقتول داشتند. پس از پیروزی، فلان کسی که پیروز شده است می‏گوید من تا این سیگار را کشیدم هر چه می‏توانید بکشید. و آن طوری که الآن برای من یعنی چند روز پیش از این، صورت آوردند از ممالکی که در آن یک انقلابی واقع شده و صورتی که از حبسیها دادند، از مقتولین و اینها دادند عددها، عددهای زیادی مثل یک‏ میلیون، یک میلیون و نیم، دو میلیون بود. و کشور ما بعد از اینکه انقلابش پیروز شد، یک نفر هم حتی بیگناه کشته نشد. آن اشخاصی که در محکمه بردند و ثابت شده است به اینکه اینها مفسد بوده‏اند و فساد ایجاد کرده‏اند و قتل عامها کرده‏اند، امر به قتل عامها کرده‏اند، آنها یک عده معدودی بودند که بعد از اینکه محاکمه شدند به جزای خودشان رسیدند. بعد از انقلاب ما، یک آزادی داده شد. تمام مرزها باز و تمام فرودگاهها باز و تمام احزاب و تمام نویسندگان آزاد. در صورتی که بعد از انقلاب، شما می‏دانید که تمام اینها به روی دنیا بسته می‏شود. انقلاب ما، غیر از انقلاب جاهای دیگر است. انقلاب وقتی متکی بر اسلام شد و ملت متعهد به اسلام بودند این انقلاب نمی‏تواند آن طور خسارت را داشته باشد. ما هر چه خسارت دیدیم در حالی بوده است که با شاه، شاه مخلوع و دارودسته او برخورد داشتیم و حالا هم هر چه مقتول هست آنهایی هستند که آنها دارند جنایت می‏کنند و باز هم ناچیز هست، چیزی نیست در نظر ما. اما قضیه تشرهای آقای کارتر. نمی‏دانم شما این مثل را می‏دانید. من حیفم می‏آید که مثل بزنم به شیر، که می‏گویند وقتی که مقابل یک دشمن می‏ایستد هم فریاد می‏زند و هم از آن طرفش چیزی بیرون می‏آید و هم دمش را حرکت می‏دهد. فریاد می‏زند برای اینکه طرف را بترساند. می‏ترسد، از این جهت از او چیزی هم صادر می‏شود. دمش را حرکت می‏دهد برای اینکه میانجی پیدا کند. آقای کارتر را من حیفم می‏آید که بگویم شیر، لکن یک موجودی است که همین کارها را دارد می‏کند. این هیاهو و این فریادها و آن ترساندن ماها را از اقدام نظامی، و دخالت‏ نظامی، اینها کهنه شده است و لهذا یک دفعه یک چیزی می‏گوید فوراً بعدش یک چیزی دیگر می‏گوید خلاف آن. اینها همان فریادهایی است که آن حیوان می‏زد برای اینکه بترساند طرفش را. الآن ملتهای اسلامی و ملتهای غیر اسلامی هم توجهشان به اینجاست و دلهایشان با ماست. شما این را بدانید که اگر چنانچه سرنیزه سادات از روی مصر برداشته بشود، ملت مصر با ماست. برای اینکه ما اسلام را می‏خواهیم، مصر هم اسلام را می‏خواهد. ما می‏خواهیم یک حکومت اسلامی باشد، ملت مصر هم همین را می‏خواهند. ما می‏خواهیم یک ملت اسلامی باشد، ملت‏ عراق هم همین را می‏خواهند، ملتهای دیگر هم، ترکیه هم همین را می‏خواهد. هر جا که مسلم است ملتش مایل است که یک رژیم اسلامی، یک رژیم عدل باشد. بلکه اگر ما تبلیغاتمان برسد به دنیا و ما به مردم دنیا حالی کنیم که اسلام چه چیز است. اسلام اصلًا شناخته نشده است. تا حالا اصل اسلام شناخته نشده است. کسی نمی‏داند چیست. تا حکومت می‏گویند، به نظرشان حکومت محمد رضا می‏آید و سادات و کارتر می‏آید. تا رژیم گفته می‏شود، این رژیمها به نظرشان می‏آید. ما هر چه هم بخواهیم به آنها بفهمانیم، تا نتوانیم درست پیاده کنیم آن چیزی را که موافق رضای خدا و رسول خداست، نمی‏توانیم ادعا کنیم که ما یک رژیم اسلامی داریم. ما الآن در آستانه این واقع شده‏ایم که یک رژیم اسلامی متحقق بشود و ان شاء اللَّه متحقق بشود. لکن اگر دنیا بفهمد که این اسلام چیست، حکومت اسلام چه جوری است، چه وضعی دارد، حاکم اسلام و رئیس اسلام با محکومین و با اشخاصی که به آنها حکومت می‏کند چه وضعی داشته‏اند، سردارهای اسلام در صدر اسلام با مردم چه وضعی داشته‏اند، سرداری که یک نفر آدم بازاری، سُوقی به او فحاشی می‏کند، نشناخته و بعد او راه می‏افتد می‏رود بعد به او می‏گویند که این مالک اشتر ظاهراً بود، فهمیدی چه کردی؟ فهمیده و می‏دود دنبالش که می‏بیند رفته مسجد. می‏گوید که من آمدم مسجد دعا کنم برای تو. این یک فرم حکومتی است که دنیا ندیده است. یعنی تا حالا در دنیا نشده است پیاده بشود. زمان حضرت امیر و زمان پیغمبر اکرم و خلفا یک مقداری، آن طوری که می‏خواستند یک مقداری شد و الّا آن طوری که آنها می‏خواستند نشده است تا حالا. بعد از آن هم که بنی امیه آمدند و بنی عباس آمدند و حکومتهای ایرانی و نمی‏دانم بومی و اینها بودند که دیگر بدتر شد مصیبتها. اگر بتوانیم و شما نویسنده‏هایی که مسئول هستید، همه شما مسئول هستید، همه نویسندگان اسلام مسئول هستند، همه گویندگان اسلام مسئول هستند که معرفی کنند اسلام را به مردم. حکومت اسلام را معرفی کنند به ملتهای خودشان که حکومت این است وضعش. نه آنی که محمد رضا داشت و نه آنی که سادات دارد و نه آنی که سایر سران قوم دارند. آنها اصلش اجنبی است از اسلام. ربطی به اسلام ندارد. اگر ما معرفی‏ کنیم اسلام را به دنیا، همه دنیا با ما موافق می‏شوند. همه قلوب دنیا می‏خواهند عدالت باشد، این جور عدالتی که در اسلام هست. لکن خوب، ما یک اشخاص، ملت ضعیفی هستیم. تبلیغات نداریم در دنیا. دنیا بر ضد ما دارد تبلیغات می‏کند. همه قلمهای خارج به ضد ماست. همه رادیوهای خارج تبلیغات بر خلاف ما می‏کنند. مع ذلک یک معجزه‏ای است که در عین حالی که همه دارند بر خلاف عمل می‏کنند باز هم این قافله دارد جلو می‏رود و جلوتر خواهد رفت. پس این معنا که شما می‏گویید که تشر زده آقای کارتر و ما را خواسته بترساند، این نظیر همان تشری است که آن حیوان می‏زند و ما هم بنا نداریم بترسیم. یک قومی می‏ترسند که برایشان مردن یک مسأله باشد. شما یک مقداری باشید توی این مردم. همینهایی که اینجا الآن فریاد دارند می‏زنند. یک مقداری توی اینها باشید ببینید که اینها منطقشان چیست؟ اینها می‏گویند که ما می‏خواهیم که شهید بشویم. همین امروز که در روزنامه من دیدم این عیال مرحوم آقای مفتح‏ می‏گوید که ما افتخار می‏کنیم که یک شهید دادیم. یک مردمی که بانوانش این طور باشند که به شهادت سرپرستشان آن هم یک چنین سرپرستی افتخار بکنند و بسیاری از این زنها که جوانشان را از دست دادند می‏آیند پیش من می‏گویند که ما باز هم داریم. باز هم داریم که تقدیم کنیم. یک چنین ملتی را آقای کارتر از نظامی می‏ترساند؟! از نظامی باید خودش را بترساند که به آن طرف اعتقاد ندارد. آنهایی که دعا را می‏خواهند وسیله ریاست قرار بدهند، ناقوس را می‏خواهند وسیله و بلندگویشان باشد برای ریاست. ما از چه می‏ترسیم؟

مایی که معتقدیم که از اینجا که برویم به یک جای بهتر می‏رسیم چرا باید بترسیم؟ پس ما از نظامیشان نمی‏ترسیم. ما مهیا هستیم، تا آن اندازه که می‏توانیم مقابله کنیم. اگر نتوانستیم شهید می‏شویم. کاری نیست این. اولیای ما هم همین طور بودند. لکن من به شما می‏گویم که اصلًا این اسلحه پوسیده است. این اسلحه، اینکه ما مداخله نظامی می‏کنیم، یک‏ اسلحه پوسیده‏ای است که سابقاً اگر یک چنین چیزی می‏گفتند در ایران، خوفی بود. اما ایران الآن از این چیزها خوفی ندارد و این اسلحه پوسیده است. اصلًا اسلحه در دنیا پوسیده است. مسخره می‏کند دنیا این حرف را. این حرفی که ما مداخله نظامی می‏کنیم.

این حرفی است که دنیا مسخره‏اش می‏کند. لکن حالا اگر دیوانگی کردند و یک چنین کاری کردند ما هم حاضریم. ما ابایی از این نداریم. البته ما حتی الامکان می‏خواهیم که بشر انسان باشد و مثل سباع‏ به هم نریزند. اما اگر سباعی به ما حمله کرد ما دفاع می‏کنیم تا آن حد که می‏توانیم. اما قضیه اقتصادی و اینها. این هم همان طور است. از همان قماش است که کهنه شده این اسلحه‏ها. آقای کارتر خیال می‏کند که ماها از دنیا اصلًا بی‏خبر هستیم، هیچ اطلاعی از دنیا نداریم. ایشان را هم به آن طور حالا می‏شناسیم که ابرقدرت هست و دارای کذا و چقدر نمی‏دانم لشکر و چقدر سلاح و امثال ذلک و همه دنیا هم. ما عقیده‏مان مثلًا این است که تا ایشان بگویند که «محاصره اقتصادی» در دنیا به روی ما بسته می‏شود. این هم از آن خیالاتی است که ایشان کردند پیش خودشان. در آن کاخ سفید قهوه خوردند و یا اگر می‏خوردند و پاهایشان را روی هم انداختند این فکر را کردند. ما پیشمان این حرفها مطرح نیست. ما این را گفتیم که ما خودمان از این زمین خدا، روزی خودمان را در می‏آوریم. و علاوه کی گوش می‏دهند مردم به این حرفها؟ دولت خودشان هم در یکی دو دفعه تا حالا دو سه دفعه تا حالا گفته‏اند که این حرف صحیح نیست، محاصره اقتصادی صحیح نیست، بکلی نمی‏شود. ممالک دیگر هم که تابع ایشان نیستند. بلی آقای سادات تبعیت دارد، تابع است. او چشم و گوش بسته مثل شاه ما تسلیم است. و من چقدر باید تأسف بخورم که یکی که در یک مملکت اسلامی دارد می‏گوید «من رأس این مملکت هستم» با دو نفر که هر دو دشمن اسلام هستند، دشمن اسلام هستند نه دشمن یک طایفه‏ای، رژیم اسرائیل دشمن اسلام است نه دشمن ما، نه دشمن شما. کارتر هم برادر اوست. اینها سر یک میز بنشینند و با هم معاهده کنند بر ضد اسلام و

ما بنشینیم گوش کنیم. ملت مصر هم بنشیند گوش کند. شما نویسنده‏ها هم بنشینید گوش کنید. این چقدر تأسف دارد و چقدر من باید متأسف باشم به این وضع اینکه اینها یک چنین پیوندهایی دارند با دشمنهای اسلام. با کسانی که به روی مسلمین آتش کشیدند.

اینها بنشینند با هم سر یک میز و با هم قرارداد کنند بر ضد مسلمین‏ و از آن بدتر اینکه همه مسلمین بنشینند نگاه کنند. دولتهای اسلامی هم بنشینند نگاه کنند. ملتها هم بنشینند نگاه کنند.

[من یک چیزهایی دارم احساس می‏کنم و می‏بینم که از داخل نهضت است، از داخل ایران است و از خارج نیست. مثل قضایای آذربایجان و اکراد و کردستان که شکل مسلح گرفت و مثلًا قضیه دانشجویانی که این گروگانها را گرفتند. این از داخل ملت شروع شد. مثلًا آیا دولت ایران با اینها موافق بود و آیا با آنها همکاری می‏کرد و دلش می‏خواست یک چنین چیزی بشود؟ من می‏خواهم رأی امام را ببینم درباره قضایایی که در داخل کشور و از اندرون آن بروز می‏کند و تراوش می‏کند نه آن چیزی که از خارج می‏آید، چه نظری شما دارید و چه تفسیری بر این قضایا دارید؟ حکومتهایی آمدند و رفتند.

وزیر خارجه‏ای آمد، وزیر خارجه‏ای رفت. چیزهای دیگری هست احتمال می‏دهم یک فشارهای اقتصادی داخلی هم باشد که ما اطلاع نداریم این تغییراتی که دارد می‏شود. نظر امام، تفسیر امام برای قضایا چیست؟ اینها از کجا می‏شود؟]

- قضایایی که در ایران واقع شده است اینها ریشه‏اش از خارج و یک مقداری هم از ریشه‏هایی که رژیم سابق دارند و طرفدارانشان است. امت اصیل، نه کرد و نه آذربایجانی با ما مواجه نیستند. البته یک تبلیغاتی در کردستان همان اشخاص خارجی کردند که خیال کردند که یک تفرقه‏ای بین مثلًا اکراد و غیر اکراد، بین اقلیتهای اینجا و غیر آن هست. و این برای این است که اسلام را درست نمی‏گذارند ما معرفی کنیم. من امید این را دارم که اگر اسلام آن طوری که ما می‏خواهیم در اینجا تحقق پیدا کند، پیاده بشود، نه کرد و نه لر و

نه ترک و نه سایر قشرها که هستند هیچیک از اینها اصلًا نخواهند که خودشان علی حده باشند. علی حده بودن روی این زمینه است که یک دولت مرکزی بخواهد بر آنها یک تحمیلاتی بکند. مثل همین است که اول هم گفتم که تا گفته می‏شود رژیم، دولت و اینها، مردم توی ذهنشان همان رژیم سابق و همان دولتهای سابق می‏آید که در تهران نشسته بودند و تحمیل می‏کردند به همه قشرهای ایران زور می‏گفتند و آنها را محروم می‏کردند و تمام ذخایرشان را به دیگران می‏دادند و در خوزستان مردم گرسنگی می‏خوردند و نفت زیر پایشان برای خارج صادر می‏شد. اینها اگر حکومت اسلامی را ببینند و بدانند که چه خواهیم کرد و چه میل داریم انجام بدهیم، آن روزی که حکومت اسلامی پیدا بشود تمام این قشرهایی که هستند این مسائل پیش آنها دیگر طرح نمی‏شود. طرح اینکه ما می‏خواهیم خودمان حکومتمان باشد. ما می‏خواهیم شهرداری، خودمان باشد. اینها روی این زمینه است که از دولتهای سابق ضربه خوردند. آن ضربه‏ای که از دولتهای سابق خوردند و تلخی‏ای که در ذایقه همه قشرها هست این اسباب این شده است که اینها خیال کنند که این حکومت اسلامی هم مثل حکومت شاهنشاهی است. همان طور که حکومت شاهنشاهی همه ذخایر را می‏برد و کردستان در حال فقر بود و عرض بکنم که بیمارستان نداشتند و دانشگاه نداشتند و هیچ چیز، و فرض کنید که بلوچستان هم همین طور، بختیاری هم همین طور، این طور بود. الآن هم که می‏شنوند حکومت، اصلًا در ذهنشان بیش از آن حکومتی که در رژیم سابق بود، نمی‏آید. از این جهت این حرفها را می‏زنند و ما هم گفتیم که ما الآن حرفهای همه شما را می‏شنویم تا وقتی فهمیدید حکومت چیست. وقتی گفتید حکومت، دیگر خودتان هم حرفتان را پس می‏گیرید و ما در داخل از خود ملت، از خود داخل چیزی نداریم. ملت همه‏شان با ما هستند. آنهایی که الآن صدا درمی‏آورند در این قشرها، اینهایی‏اند که از خارج الهام می‏گیرند نه از داخل. و آنها هم بسیارشان متوجه مسائل نیستند و بعضیشان هم البته کذا هستند. و الّا نه این است که ما، شما خیال کنید که در داخل با یک مشکلاتی الآن مواجه هستیم و مردم در داخل نمی‏گذارند چه بشود نه، مسائل این طور نیست. البته یک قضیه که واقع می‏شود قلمهای دشمنهای ما به راه می‏افتد و یک قضیه کوچکی را بزرگش می‏کنند الی ما شاء اللَّه. یک قضیه در آذربایجان مثلًا پیش می‏آید، قضیه جزئی که قابل ذکر خیلی نبود. آذربایجان مخالفتی با اسلام نداشت. این را در خارج بزرگش می‏کنند و در رادیوها سر و صدا درمی‏آورند که حکومت آذربایجان چه می‏خواهد بشود و جمهوری آذربایجان چه و این حرفها نیست در کار. این حرفها تبلیغات است همه‏اش، واقعیت ندارد. شما الآن می‏بینید بازارهای ایران باز است و هیچ خبری نیست. همه جا صحیح و سالم و مثل آن نهضتها و آن انقلابات نیست که الآن انقلابی باشد. ما انقلابمان باز یک سالش نشده است و انقلابی که باز یک سال نشده است و پیروزی‏اش چند ماه است، شما متوقعید که تا این سد شکسته شد تمام امور همچه آسوده و راحت است. خوب، یک سی و پنج میلیون حبسی از حبس بیرون آمدند، ما یک محبس داشتیم ایران اسمش بود. سی و پنج میلیون جمعیت هم توی آن محبوس بودند. اختناقها بود و فشارها بود. یک دفعه یک سدی شکسته شد سی و پنج میلیون ریختند بیرون. شما می‏خواهید سی و پنج میلیون که بیرون می‏ریزند، تویشان هم یک عده‏ای هستند که اینها جاهل هستند. یک عده‏ای هم هستند که آنها ملهم از خارج هستند. شما می‏خواهید که فوراً همه سر و صداها بخوابد و اینها. شما خاطر جمع باشید که این سر و صداها چیزی نیست و یک چیزی که پیش ما یک اهمیتی داشته باشد نیست.

اینها مثل همان سر و صداهای آقای کارتر است، که هیچ خبری نیست در اینجا. دشمنهای ما برای ما خبر خیال می‏کنند، می‏خواهند درست بکنند. و اما قضیه اینجایی که شما اسمش را سفارت می‏گذارید و ما اسمش را جاسوسخانه می‏گذاریم، این قضیه را یک دسته از جوانهای ما رفتند و آنجا را گرفتند و دیدند که محل جاسوسی است اینجا. اصلًا یک سفارتخانه نیست؟ با اسم سفارتخانه یک محلی را درست کردند برای جاسوسی و توطئه در منطقه نه توطئه تنها برای ایران. اینها هم که دیدند در آنجا هستند، آنها هم جاسوس هستند، اصلًا مأمور سیاسی، ما در ایران برایمان ثابت نیست که یک مأمور سیاسی امریکا داشته باشد. امریکا ما را یک دولت سیاسی نمی‏دانسته که یک مأمور سیاسی بخواهند بفرستند. دولت اینجا هم آن وقتی که بود، رژیمی که بود نوکرش بود، هر کاری می‏خواست می‏کرد. می‏خواست چه کند؟ یک دیپلمات بیاورد اینجا. مگر مواجه بود با یک مملکتی که مثل خودش بود؟ یک مملکتی بود که در قبضه او بود و همه چیز آن دست او بود. این دیگر دیپلمات نمی‏خواست. این اینجا می‏خواست که یک مرکزی درست بکند و عمده نظرش خارج بود. دشمنان خارجی او بود. عمده نظر آقای کارتر در این محل که این چیزها را درست می‏کرد شوروی بود نه اینکه ایران برایش یک چیزی بود. خوب، ایران در مشتش بود. کاری به او نبود. عمده نظر این بود که اینجا پایگاهی درست کنند. در مقابل یک قدرت بزرگی پایگاه نظامی درست کرده. پایگاه همه چیز و پایگاه جاسوسی هم درست کرد، که این مرکز است جوانهای ما رفتند، کشف کردند که مرکز، مرکزِ جاسوسی است. افراد، افرادِ جاسوس و یک موجودی که، یک انسانی که، یک آدمی که دیپلمات باشد و عرض بکنم که از اجزای سفارتخانه- به اینکه سفارت باشد معلوم نیست- در اینجا باشد. بنا بر این همه ملت ما هم دنبال اینها هستند.

دولت هم نمی‏توانست خلاف بکند. دولت اینجا هم، ملت هست، همه چیز دست ملت است. دولت هم مخالفت نمی‏کرد برای اینکه دولت هم وقتی ببیند که یک مرکزی مرکز جاسوسی است که نمی‏تواند بپذیرد که به عنوان یک مرکز دیپلماتیک. وقتی این طور شد راجع به آن را نگذارید پهلوی آن شلوغهایی که کرده‏اند، آنها یک مسائلی است، این مسأله دیگر است این یک مسأله ملی است که ملت ما همه‏شان با هم موافق‏اند در اینکه این لانه باید از بین برود. و ما دیگر اجازه این را نمی‏دهیم که در مرکز ما، در محل ما یک مرکز جاسوسی برای جاهای دیگر بشود. این اجازه را نخواهیم داد. ملت هم نخواهد داد. دولت هم نخواهد داد. پس قضیه گرفتن جوانها آنجا را، این را حساب نکنید که این هم جزو شلوغیهاست. این اساسی است که برای رهایی یک ملت است نه اینکه جزو شلوغیهاست که شما کردستان را یا چیز را یک چیز حساب می‏کنید. آذربایجان را اینجا، همردیف او، ردیف او نیستند. یک مسأله است آن یک مسأله است، آنها هم چیزی نیست. نه اهالی کردستان با ما مخالفند و نه اهالی آذربایجان. همه‏شان اعلام همبستگی به جمهوری اسلامی کردند. آخر چطور امکان دارد این معنا که یک طایفه‏ای از مسلمین با اسلام بد باشند، یک طایفه‏ای که می‏روند نماز می‏خوانند، یک طایفه‏ای که قبله‏شان مکه است، یک طایفه‏ای که کتابشان قرآن است همه اینها را بگویند لکن شمشیر بکشند بر روی اسلام؟ این معقول نیست یک چنین چیزی. آنها که این کارها را می‏کنند یک اشخاصی هستند که اغفال می‏کنند یک دسته‏ای را. توجه به مسائل دیگر نمی‏گذارند پیدا بکنند. اینها هم مهم نیستند. اینها چیزی است که قابل حل است و شما از این جهت هم متأسف نباشید.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته‏

صحیفه امام، ج‏11، ص:322- 332

 

سخنرانی [در جمع قهرمانان کُشتی (شکست ابرقدرتها- محاصره اقتصادی)]

زمان: صبح 28 آذر 1358/ 29 محرّم 1400

مکان: قم‏

موضوع: شکست قدرت افسانه‏ای ابرقدرتها- دخالت نظامی و محاصره اقتصادی راه بن بست‏

حضار: قهرمانان کشتی آزاد در مسابقات آسیایی، پهلوانان کشتی باستانی‏

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

ایستادگی تا آخرین نفر

من از آقایان ورزشکارها و سایر آقایان تشکر می‏کنم که گاهی تشریف می‏آورند و ما را از کارهای خودشان، از موفقیّات خودشان و از کارهایی که در سطح بین المللی انجام داده‏اند و موفقیتهایی که تحصیل کرده‏اند برای جمهوری اسلامی [مطلع می‏کنند] تشکر می‏کنم و دعا می‏کنم که ان شاء اللَّه همیشه موفق باشند، و به دشمنهای ما بفهمانند که مردانی که در ایران هستند، مرد مبارزه‏اند و مرد میدانند، مرد جهادند. و امیدوارم که خداوند شما را تأیید کند در این وقتی که مملکت ایران مبتلاست به این طور مصیبتها. که البته از یک طرف مصیبت است و از یک طرف هم سرفرازی برای یک ملت، که در راه هدف تا پای جان ایستاده است. و همه جوانهای ما در این راه مشترک هستند، و بسیاری از آنها برای شهادت از من دعا می‏خواهند و من دعای پیروزی می‏کنم برای آنها که خداوند همه آنها را حفظ کند و همه شما جوانها را برای کشور ما حفظ کند. امیدوارم که از اینجا به بعد هم که مشکلات برای کشورتان زیاد است، و این ریشه‏های فاسد الآن در ایران هستند، و چون مأیوس شده‏اند دست به یک همچو جنایاتی مثل ترور شخصیتهای محترم می‏زنند.

و البته آنها خیال این را دارند که ما را و شما را سست کنند در این جهاد اسلامی. و اینها غافل از این هستند که وقتی که جهاد برای خدا شد، برای اسلام شد، جهادی است که جهاد معنوی است، نه جهاد صوری و مادی. وقتی بنا شد که جهاد معنوی باشد تا آن فرد آخر هم برای جهاد حاضر است.

و من از حماقت اینها هم تعجب می‏کنم. اینها نمی‏خواهند که یک فردی مثل آقای مطهری و مثل آقای مفتح را از بین ببرند. اینها وسیله است برای اینکه نهضت را سست کنند و حماقتشان این است که دیده‏اند اینها که هر فردی را که اینها ترور می‏کنند مردم ایران برای نهضت بیشتر وارد میدان می‏شوند. اگر این طور بود که مثلًا، آن وقتی که مرحوم آقای مطهری را ترور کرده بودند، یک نیمی از مردم عقب‏نشینی کرده بودند، آن وقت برای نیم دیگرش هم مرحوم آقای قاضی را مثلًا ترور می‏کردند و مرحوم آقای مفتح را و دیگران را. اما وقتی دیدند که هر شخصی را که اینها ترور کردند بازار نهضت گرمتر شد و مردم بیشتر به این نهضت اقبال کردند. این چه انگیزه‏ای دارد که اینها به این جنایت دست می‏زنند؟ اینها همه برای این است که خدای تبارک و تعالی اینها را کر و کور کرده است. اینها را از آن ادراک راه صحیح محروم کرده است. یعنی خودشان اسباب محرومیت را فراهم کردند. خودشان اسباب این شدند که عنایت خدا، که باید همه قشرها را هدایت کند، اینها خودشان را محروم کردند، و بعد از اینکه خودشان را محروم کردند کارهایی انجام می‏دهند که بر خلاف مصلحت خودشان است.

شما ملاحظه کنید این آقای کارتر برای رسیدن به مقام ریاست جمهور دست و پا می‏کند لکن خدا او را کر و کور کرده است که راهها را اشتباهی دارد می‏رود. این اگر چنانچه- همان وقتی که ما اشتغال داشتیم به مخالفت با این مرد آن وقت که دید این دیگر در حال سقوط است، و دید نمی‏تواند این را نگهش دارد، اگر کمک کرده بود به ایران و اقبال کرده بود به ایران و تصدیق کرده بود حرفهای ایران را، برایش بهتر بود، یا آن پافشاری که آن وقت کرد برای حفظ او، و آن پافشاریهایی که کرد برای حفظ یادگار او بختیار، و آن پافشاریهایی که بعد کرد؟ آن بهتر بود برای رسیدن به آن مقام یا این؟

حالا رفت. آنها از بین رفتند. بعد بردن یک نفر آدم جانی را به امریکا و پناه دادن به اصطلاح خودش آنجا و پرستاری از یک مفلوک باصطلاح آنها، این بهتر بود برای او یا اینکه او را نبرند؟ جای دیگری برود زندگی کند- خوب، بود جای دیگر.

اینها از باب این است که کر و کور شده‏اند. یک کاری کرده حالا، مثل این بچه‏ها که لج می‏کنند. سر آن کار لجبازی می‏کند. حالا نتوانست او را نگه دارد. این قدم دومی بود که نتوانست نگه دارد این مرد را در امریکا، و فرستاده‏اش به یک جای دیگر. خوب این بهتر بود برای او که باز سر و صدا در دنیا راه بیندازد، و در پاناما آن قدر تظاهر بر ضد این مرد بکنند که بر ضد امریکاست، یا اینکه او را می‏فرستاد اینجا و به عالم ثابت می‏کرد که من هم طرفدار مظلومها هستم، طرفدار آنها هستم که غارت شده‏اند، نه طرفدار غارتگرها؟ خودش هم غارتگر است. اما قاعده این بود که اگر عقلش سر جایش بود، قاعده این بود که اگر کسی بخواهد راه خودش را، آنی که خیالش هست پیش ببرد، اینها را پیش نیاورد تا اینکه یک مملکتهایی بر ضد او تظاهرات در آن واقع بشود.

امروز روزی نیست که کسی اتکا به سرنیزه بکند. دنیا عوض شده. حالا اگر سابق بود، پنجاه سال پیش از این بود، سی سال پیش از این بود، اتکا به سرنیزه یک مسئله‏ای بود. اما وقتی که دنیا عوض شده است، ملتها یکی بعد از دیگری دارند بیدار می‏شوند، دارند از تحت سلطه استعمار بیرون می‏روند. در یک همچو موقعی دیگر جای صحبت اینکه ما مداخله نظامی می‏کنیم [نیست‏]، یک وقت بگوید مداخله نظامی می‏کنیم، یک وقت بگوید نه ما مداخله نظامی نمی‏کنیم، همین طور مشوش هی صحبت کردن، برای همان است که چشمشان باز است و کورند، نمی‏بینند. اینها همانی است که خدا به چشمها و گوشها و عقلهای آنها غل انداخته. نه از باب اینکه او ابتدا [غل انداخته‏] خود اینها وسیله‏ فراهم کرده‏اند تا غشاوت‏ واقع شده است بر عقلهایشان و بر چشمهایشان و بر گوشهایشان، و این یک کمکی است برای مستضعفین. این طور راه را گم کردن یک کمکی است به مستضعفین. اگر قبل از این قضایا یعنی قبل از اینکه این مرد را ببرد به امریکا و باصطلاح خودش بخواهد پرستاری از یک مفلوکی بکند، بعض از ممالک با ما متحد بودند، یعنی از ملتها [...].

حالا بسیاری از ملتها با ما همراه‏اند. نهضت ما دارد توسعه پیدا می‏کند، و می‏رود توی ملتها. ملتهایی که ببینند که ملت ایران در مقابل یک قدرت بزرگ ایستاده و پیش برده، یک قدرت شیطانی را که همه قدرتها دنبالش بودند یک ملتی ایستاده و ایستادگی کرده و پیش برده، سایر ملتها هم گرفتارند دیگر. آنها هم همین گرفتاریهایی که ما داریم آنها دارند. مصر به دست سادات و جاهای دیگر هم به دست دیگران. همه ملتها مبتلای به دولتهایشان هستند. آنها هم می‏خواهند از زیر این بار بیرون بیایند، وقتی دیدند که ایران قیام کرد و پیش برد، و لو کشته داد اما پیش برد، دیگران هم همین فکر در مغزشان پیدا می‏شود. ملتهای دیگر هم همین معنا را می‏خواهند. آنها هم همین کار را خواهند کرد.

شما بدانید که این نهضت شما ملت ایران، این عظمت قدرتهای بزرگ که با تبلیغات تحمیل کرده بودند بر دماغها که اصلًا نمی‏شود با انگلستان درافتاد، حالا هم دیگر اصلًا با امریکا نمی‏شود دیگر درافتاد، این عظمت را شکست. یعنی شما ملت عزیز ایران، زن و مردتان ریختید در خیابانها و با فریاد اللَّه اکبر، این عظمتی که در قلوب اشخاص پیدا شده بود و ملتها را وادار می‏کرد که ساکت باشند مبادا یک وقتی بربخورد به آنها، این را شکست. ما در آن قضیه سابق هم کوشش می‏کردیم که این معنا که نمی‏شود با دولت درافتاد، این را بشکنیمش. نمی‏شود در مقابل قدرتها نفس کشید و باور آورده بودند به‏ ملت ما، به طوری که به خودشان حق نمی‏دادند، اگر یک پاسبانی می‏آمد می‏خواست یک چیزی تحمیل کند، به خودشان حق نمی‏دادند که در مقابلش یک کلمه‏ای بگویند.

سکوت پرده انداخته بود، سایه انداخته بود به سر ملت ما. این معنا کم کم شکسته شد.

صداها درآمد. نهضت شما آن را شکست. و نهضت شما الآن این معنا را هم شکست در دنیا که نمی‏شود در مقابل امریکا [ایستاد] اول قدم این است که انسان «می‏شود» و «نمی‏شود» را ارزیابی کند.

اول قدم هر مبارزه‏ای ارزیابی این است که در این مبارزه می‏شود یا نمی‏شود، و شما ثابت کردید که نه «می‏شود». می‏شود با امریکا هم طرف شد. می‏شود که لانه جاسوسی امریکا را هم تصرف کرد. می‏شود جاسوسهای امریکایی را هم گرفت و نگه داشت، و حفظ کرد. شما این را ثابت کردید به دنیا. آن عظمتی که از آنها به واسطه تبلیغات زیادی که داشتند، در دنیا سایه افکنده بود که ابرقدرت است، و کسی حق حرف زدن ندارد آن شکست. معلوم شد نه، ملتها می‏توانند فریاد بزنند. می‏توانند مرگ بر کارتر بگویند. فریاد هم الآن دارند می‏زنند. نه اینجا جاهای دیگر هم. هندوستان هم همین است. پاکستان هم همین است. عراق هم همین است. کویت هم همین است. ممالک خودشان هم. ممالک غربی هم همین است. امریکا هم همین است. امریکایی که [مرتب‏] می‏گفت ما با قدرت نظامی‏ایم. [دایماً] ما را می‏ترساند، اینها دنبال همان بودند که سابق انجام می‏دادند. سابق چنانچه یک کلمه‏ای فرض کنید که در یک روزنامه‏ای از ایران واقع می‏شد بر ضد انگلستان یا بر ضد امریکا، با یک کلمه‏ای که آنها به محمد رضا می‏گفتند که فضولی موقوف، جلویش را اینجا می‏گرفت. اگر یک کاری می‏خواستند انجام بدهند، مثلًا مجلس شورای استعماری غلط، همچو که کشتی انگلستان می‏آمد طرف ایران مسأله ختم بود با همان حرکتش. همچو که اطلاع می‏رسید که کشتی انگلستان راه افتاده از آنجا به کجا، اینجا دیگر باید حتماً تسلیم شد. قراردادی اگر می‏خواستند ببندند و اینها یک‏ وقتی، در آن وقتی که فرض کنید، یک سرسختی می‏خواستند نشان بدهند، یک چیزی که در سرحدات و قبل از سرحدات واقع می‏شد، این کافی بود برای اینکه در مرکز اینها دیگر دست بردارند از مخالفت و موافقت کنند و تسلیم بشوند. اینها چیزهایی بود که اینها با بوق و کرنا، با رادیوها، با تبلیغات، تبلیغاتی که بسیاریش هم در خود کشورها بود، یعنی، عمال آنها، در خود این کشورها تبلیغات می‏کردند بر ضد خود کشور.

اینها به مردم همچو بزرگ نشان داده بودند مسائل را که مردم خیال می‏کردند که اگر الآن یک حرفی بزنیم، یکدفعه چتربازهای امریکا می‏آیند می‏ریزند و ایران را خراب می‏کنند. در همین قضیه، این را کراراً برای ما آمدند گفتند که؛ می‏نوشتند، از خارج هم می‏نوشتند که چتربازها بناست که از آن بالا بیایند بالای سر سفارت. از آن بالا یک دوایی بریزند و بیهوش کنند همه را و بیایند پایین و همه را ببرند، و در قم هم می‏خواهند بیایند و شما را بربایند. حتی بعضیها آمده بودند به من می‏گفتند که شما نمانید اینجا شب. خوب، آقا این شعر است که اینها می‏گویند. این حرفهایی است که در کتاب «حسین کرد» می‏نوشتند. این حرف است که می‏زنند. و الّا «چتربازها می‏آیند و همه را بیهوش می‏کنند» این همان حرفهایی بود که «یک دوا می‏زدند، همه چیزها بیهوش می‏شدند» حرفهایی که در «الف لیل» می‏گویند. می‏خواستند این طوری ما را مثل سابق که از این حرفها ترس داشتند، این طوری ملت ما را بترسانند. غافل از اینکه مسائل این نیست. اصلًا مداخله نظامی دیگر حالا در دنیا اصلًا شکست خورده است. صحبتش هم شکست خورده. اینها به اعتبار اینکه ما را در افکار باز عقب‏مانده می‏دانستند این حرفها را می‏زدند.

بعد هم حالا می‏گویند که وقتی که در امریکا رأی‏گیری کردند- حالا به آن اندازه‏ای‏ که خودشان می‏دانند- امروز یا دیشب بود که، پنجاه و پنج [درصد] از جمعیت امریکا با مداخله نظامی مخالف‏اند. یک غلطی از اول می‏کنند، بعد می‏خواهند عذرش را بخواهند. حالا می‏گویند ملت ما مخالف است. خوب ملت آنها موافق باشد بسم اللَّه‏. مگر می‏شود حالا در دنیا یک همچو کارهایی را کرد. این حرفها مال سابق بود، نه مال حالا.

حالا دنیا یک چیز دیگر شده. حالا اگر صدای اینها درآید در آنجا، شرق منفجر می‏شود.

نه شرق تنها، غرب هم منفجر می‏شود. مگر می‏شود حالا از این کارها کرد. بعد حالا از آنجا دست بردارند. نه مداخله نظامی نه از باب اینکه، مثلًا فرض کنید، خوب ملت هم با آن موافق نیست. حتی گفته بودند که اینها می‏گویند که اگر اینها را هم بکشند، مداخله نظامی نباید بشود. اگر این جاسوسها را بکشند هم، مداخله نظامی نباشد. خوب، اگر یک همچو حرفی راست باشد معلوم می‏شود که آنها به عقل آمده‏اند که پنجاه نفر آدم جاسوس را فرضاً کشته- که بنا ندارند حالا اینها را بکشند- پنجاه نفر را بکشند اسهل است از اینکه یک مملکتی، چند تا مملکت، خود امریکا به خاک و خون کشیده بشود. این معلوم می‏شود یک خرده‏ای به عقل آمده‏اند. از اول هم معلوم نبود که این خیالها باشد.

حالا دیگر چسبیده‏اند به اینکه «ما خیر، محاصره اقتصادی می‏کنیم» بسم اللَّه‏، محاصره اقتصادی بکنید ببینیم چه می‏کنید. اینها حرف است. محاصره! مگر دنیا تابع آقای کارتر [است؟] مگر همه دنیا می‏خواهند زحمت بکشند که آقای کارتر بشود رئیس جمهور! سران که می‏شناسند هم [دیگر] را. سران ممالک هم [دیگر] را می‏شناسند که از چه قماشی هستند. می‏دانند که قضیه، قضیه ملت نیست. قضیه، قضیه این است که من می‏خواهم چه بشوم. او می‏خواهد رئیس جمهور کجا بشود. او می‏خواهد رئیس جمهور کجا بشود. اینها که هم را می‏شناسند. می‏دانند که مسأله، مسئله این نیست که برای پنجاه تا، مثلًا جاسوس، خیلی دلشان سوخته. یا برای فرض کنید، چه.

این را من کراراً گفته‏ام، ما در فرانسه که بودیم یک نفر از اشخاصی که می‏گفتند که‏ این از طبقه بالاست- چه بود، من نمی‏دانم- از آنها می‏آمدند زیاد. راجع به همین مردیکه‏ هم می‏آمدند. گاهی هم از امریکا پیغام می‏آوردند. از رئیس جمهور امریکا پیغام می‏آوردند که ما را سست کنند. این در یک قضیه‏ای که آمده بود و حرفش را نقل کردند، گفته بود که یک قصه‏ای در چین واقع شد که سفارتخانه ما در خطر بود. ما راجع به افرادش هیچ ابداً نگرانی نداشتیم. افراد چیزی نیستند. راجع به مبلش ما نظر داشتیم.

مبلهایش زیاد قیمت داشت.

اینها یک همچو قماش مردمی هستند که مبلها را اهمیت می‏دهند، نه آدم‏ها را. رئیس جمهور شدن پیش آقای کارتر ارزش دارد، نه پنجاه نفر. اینها یک چیزهایی درست می‏کنند برای اینکه آنجا برای خودشان یک راهی پیدا کنند و پیش ملت خودشان یک وجاهتی پیدا کنند. و همان طور که گفتم خدا کر و کورشان کرده که هر راهی را می‏روند، بر خلاف مصلحتشان است. هر طریقی که بروند خلاف. بردند او را آنجا به خیال اینکه یک کاری بکنند. شکست خوردند. یعنی افکار مردم عوض شد. بعد لجاجت کردند در اینکه این را تحویل بدهند. باز هم به ضرر خودشان است. نتوانستند نگه دارند. فرستادند او را به پاناما. این هم به ضرر خودشان است. حالا اهالی پاناما دارند فریاد می‏زنند در خیابانها. [تظاهرات‏] می‏کنند که این مردیکه را آورده‏اند اینجا چه کنند. خوب این یک بنجلی است که باید بیخ ریش ما باشد. اینها اشتباه دارند. باید بیاید در همین مملکت.

بنجل از ماست. برای چه به پاناما برود؟ مردم پاناما را چرا اذیت می‏کنند؟ خوب بفرستند او را محل خودمان. ما خودمان می‏دانیم چه بکنیم.

و عمده این است که خوف آنها نه برای این آدم است، نه برای آن پنجاه تاست. اینها نیست. اینکه اصرار دارند که این مردیکه نباید [به ایران بیاید]، برای این است که اگر این بیاید و اینجا محاکمه بشود و محاکمه‏اش هم یک محاکمه همچو پنهانی و زیر جلی‏ نیست. محاکمه‏ای است که با حضور اشخاص برجسته دنیا می‏شود. برای اینکه محاکمه یک آدم مفلوک نیست. محاکمه رؤسای جمهور است. همان طوری که این مرد گفته بود که اگر من را محاکمه بخواهند بکنند، رئیس جمهور چند سال هم باید محاکمه بکنند.

چند نفر از اینها هم. صحیح است.

این محاکمه یک شخص نیست. یک آدم نیست. یک مفلوک نیست. ما هم او را نمی‏خواهیم. برای اینکه یک آدم مفلوکی را چه بکنیم. ما می‏خواهیم این را بیاوریم اینجا و در مقابل این مستکبرین، مستضعفین تکلیفشان را بدانند. مستضعفین دنیا یعنی، مملکت امریکا هم، ملت امریکا هم تکلیفش را با رؤسای جمهورش بفهمد که اینها چه سنخ آدمهایی بودند که به ما حکومت می‏کردند. همان طور که ما اینجا فهمیدیم که اینها چه سنخ آدمهایی بودند به ما حکومت می‏کردند. فهمیدیم و خدا خواست که قیام کرد ملت، و خدا خواست که این را بیرونش کرد.

مستضعفین دنیا بفهمند، اینجا وقتی ما یک محاکمه‏ای راه انداختیم که دنیا را شریک کردیم در این محاکمه، از همه جا دعوت کردیم، و در اینجا متفکرین دنیا، نویسندگان دنیا، سیاسیون دنیا، شخصیات معتبر دنیا را از همه جا، حتی از امریکا، از هر جا ما دعوت می‏کنیم اینجا، و این آدم را اینجا محاکمه می‏کنیم. یک محاکمه جار و جنجالدار. تا معلوم بشود به همه دنیا. به همه مستضعفینی که اینها خودشان را جا زدند آنجا، و با یک حرفهای نامربوطی می‏خواهند خودشان را تحمیل کنند به ملتها. ما به ملتها بفهمانیم که اینها لایق نیستند برای شما حکومت کنند، خودتان فکر کنید. خودتان فکر کنید بین خودتان. یک حکومتی که دست خودتان باشد، نه اینکه یک کسی ارباب شما باشد. ما مقصدمان یک همچو مطلبی است. مقصدمان این نیست که یک نفر آدم بیاید اینجا و مثلًا چه بکند، نه. و همه خوف آقای کارتر این است که مبادا یک همچو قصه‏ای پیش بیاید. پیش‏بینی یک چنین مسائلی می‏کند. دست و پا می‏کند. او را می‏رود نگه می‏دارد، و بعد هم حالا جای‏ دیگر، و بعدش حالا چه خواهد شد نمی‏دانم.

و ملت ایران باید توجه داشته باشد که یک ملتی است که الآن همه دنیا توجهشان به اینجاست. شما رادیوهای دنیا را، مطبوعات دنیا را ببینید، در رأس حرفهایشان همین مسائل ایران است الآن. وقتی یک ملتی تحت توجه همه دنیا شد، باید خودش را درست بفهمد. بفهمد که پا را غلط نگذارد. این خیانتهایی که الآن در ایران می‏شود، در آذربایجان پیش آوردند، در بعضی جاهای دیگر پیش آوردند. این خیانتها هم در نظر ملتها منعکس می‏شود که چیست. ملتی که پاشده می‏خواهد خودش خودش را اداره کند.

از دست ابرقدرتها می‏خواهد خارج کند خودش را. چپاولگریها را می‏خواهد قطع کند از مملکتش، باز از اهل خود مملکت بیایند و مخالفت کنند! همه ملتها توجه دارند که چیست این، خودش را در دنیا رسوا می‏کند. همان طوری که کارتر خودش را در دنیا رسوا کرد. اینهایی هم که می‏گویند ما اهل ایران هستیم؛ و به ایران علاقه داریم، و به ملت علاقه داریم و اینها، در یک وقتی که ملت قیام کرده و قدرتها را شکسته حالا می‏خواهد یک حکومت ملی به دست خود ملت در اینجا تأسیس کند یک قانون اساسی، خود ملت به دست خودشان، با دست خبرگان خودشان در اینجا تصویب بشود و چه بکند.

همینهایی که می‏گویند ما از ملت هستیم و ما علاقه به ملت داریم، همینها مخالفت می‏کنند. دنیا می‏فهمد که این قشر مخالف چی‏اند. آن طوری که شما فهمیدید و ما می‏فهمیم، دنیا هم می‏فهمد. کاری نیست که فقط در آذربایجان ایجاد بشود، و خدای نخواسته ملت آذربایجان را خدشه‏دار بکند. ملت آذربایجان خدشه‏دار نمی‏شوند. همان طور که ملت ایران، همه ملتهای ما- یعنی ملتها نیست که یک ملت است- همان طوری که آذربایجان خدشه‏دار نمی‏شود و تهران خدشه‏دار نمی‏شود و کردستان خدشه‏دار نمی‏شود و بلوچستان خدشه‏دار نمی‏شود همه اینها خدشه‏دار نمی‏شوند، همان طور هم که انظار دنیا متوجه است، که این یک عده خائن اقلیت می‏گویند. این یک عده اقلیتی که‏ ایستاده‏اند در مقابل سی و پنج میلیون جمعیت و آرائشان را دیدید که در رفراندم اول همه قوا را روی هم گذاشتند، باز صدی هشتاد با ما بود. حالا با اینکه یک مقداری را بازی دادند و قهر کردند، حالا هم صدی نود باز رأی مثبت دادند.

دنیا نظر می‏کند که این آدمها چه می‏گویند در مقابل یک ملت. این مردم چه می‏گویند در مقابل ملتی که همه ایستاده‏اند، و هر روز فریاد دارند می‏زنند که- بعد از تصویبش هم دارند فریاد می‏زنند- که ما همین قانون اساسی را می‏خواهیم؟ این چند نفر آدم چه چیزی می‏گویند در مقابل این ملت؟ چه حرف حسابی دارند؟ چرا باید اینها یک همچو فکر معوجی داشته باشند که یک عده معدود اقلیتی که یاغی هستند قیام بر ضد حکومت اسلامی کردند، یاغیگری کرده‏اند، یک همچو عده معدودی می‏خواهند بر همه ملت ما حکومت کنند. مگر حکومت محمد رضا غیر از این معنا بود که یک عده معدود می‏خواست دیگران را تحت سلطه قرار بدهد؟ حالا هم همینها نظیر او هستند. و از ریشه‏های او هستند. چه می‏گویند اینها در مقابل یک ملت که زن و مردش خون دادند، و بچه دادند، و جوان دادند، و یک حکومت اسلامی می‏خواهند درست کنند. آقایان چه می‏گویند در مقابل اسلام؟ چطور جواب اسلام را می‏دهند؟ ملت باید درست توجه کند.

دشمنهای خودش را در این مسائل بشناسد که چه قشرهایی با ملت دارند مخالفت می‏کنند و دشمن‏اند با ملت ما. باید مردم بشناسند اینها را. و من امیدوارم که این تحولی که پیدا شده و اینکه هر قصه‏ای که به نظر آنها این است که ما در این قصه یک شکستی می‏خوریم. بیشتر صدا درمی‏آید. بیشتر مردم با هم منسجم می‏شوند. من امیدوارم که ان شاء اللَّه این راه را تا آخر برویم. و آنی که آرزوی همه مسلمین است، آنی که آرزوی رسول اکرم است، آن که آرزوی ائمه ما هست، و آن ایجاد یک حکومت اسلامی [که‏] همه چیزش اسلامی باشد. من امیدوارم که با دعای همه شما و با توجه همه شما به خدا و با وحدت کلمه این راه را به آخر برسانیم.

صحیفه امام، ج‏11، ص:333- 343

 

سخنرانی [در جمع فرماندهان سپاه و بسیج (تأثیر فرهنگ‏ وارداتی‏ در جامعه)]

زمان: صبح 28 آذر 1361/ 3 ربیع الاول 1403

مکان: تهران، حسینیه جماران‏

موضوع: تأثیر فرهنگ وارداتی در جامعه‏

حضار: رضایی، محسن (فرمانده کل سپاه پاسداران)- سالک (سرپرست بسیج مستضعفان)- مسئولان پایگاههای مقاومت- اعضای بسیج سپاه پاسداران و مربیان بسیج در سراسر کشور

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

ادعای پوچ رضا خان در مورد ارتش‏

من اول تشکر کنم از شما جوانان عزیز که علاقه من به شما مثل علاقه یک پدر به فرزند و یک برادر به برادر است. تشکر [می‏] کنم که تشریف آورده‏اید و من از نزدیک جمال شما را زیارت می‏کنم. آقای رضایی راجع به فعالیتهایی که شما آقایان کرده‏اید، یک گوشه‏ای را تذکر دادند. و من می‏خواهم چون دانشگاهها هم باز شده است و ان شاء اللَّه باز می‏شود، از فرهنگ شروع کنم تا به شما برسد، ببینیم که فرهنگ وارداتی به ما چه کرد و ما در مقابلش باید چه بکنیم.

من از ارتش شروع می‏کنم که فرهنگ وارداتی در ارتش و در همه ارگانهای دولتی و در قشر توده‏ها و جمعیتهای ما چه کرد. زمان رضا خان زمانی بود که ادعا می‏کردند که ارتش قدرتمندترین زمان خودش را دارد و از همه زمانها به ادعای آنها قدرتمندتر است. من تاریخی برای شما بگویم که گمان ندارم هیچ یک از شما در آن وقت بوده باشید و آن مسائل را از نزدیک لمس کرده باشید: وقتی که ارتش انگلستان و شوروی- روسیه آن وقت- جنگ داشتند با آلمان و طرفدارهای او، قبلًا به دستور آنها در ایران راهها را ساختند و خط آهن کشیدند؛ برای اینکه تجهیزات آنها عبور کند از اینجا و بعد در یک‏ ساعتی، از ارتش روسیه و ارتش انگلستان هجوم کردند به ایران. به مجرد اینکه در سرحد- سرحدهای دور- اینها وارد شدند، وضع ارتش ایران به هم خورد. در سرحدات، ادعا اول شده بود که سه ساعت مقاومت کردند و بعد که رضا شاه پرسیده بود- از قراری که نقل کرده‏اند- چرا این قدر کم مقاومت کردید؟ گفته بودند: اینکه گفتند سه ساعت، یک دروغ بوده، ما همچو که آمدند فرار کردیم. و آن وقت معروف شد که آن یکی که دو نمی‏شود اعلامیه ارتش ایران است در این هجوم، که یک اعلامیه داد، دوم نداشت. این در سرحدات بود.

در تهران، من آن روز تهران بودم و در یک میدانی که نزدیک به این خط آهن، ایستگاه خط آهن بود، آنجا بودم و دیدم که سربازها در تهران از سربازخانه‏ها بیرون آمده‏اند و دارند فرار می‏کنند. هیچ در تهران خبری نبود. فقط در سرحدات بود که خبرش رسیده بوده که بله، این طور شده است. سربازها از سربازخانه‏ها بیرون آمده بودند و یکیشان را، یکی دو نفرشان را من دیدم که دنبال یک شتری که یک باری به بارش بود، می‏گردیدند که چیزی ازش بیفتد، بخورند. تمام، تقریباً تمام فرماندهان ارتش چمدانهاشان را بستند و فرار کردند؛ از تهران فرار کردند؛ فرار کردند که بروند بیرون. شاید از ایران بروند بیرون. و ارتش ما که آن قدر برایش صحبت می‏کردند که قدرتمند است، فقط این کار را می‏کرده و همین طور قوای نظامی و انتظامی دیگرش که مردم را سرکوب می‏کرد. مازندران را تمامش را، املاکش را گرفت رضا شاه. تمام قدرتش این بود که به ما و به مردم و به ملت و بخصوص روحانیت، فشار می‏آورد و زورگویی می‏کرد و در مقابل آنها- در صورتی که آنها با ما جنگ نداشتند، می‏خواستند بیایند و عبور کنند از اینجا و اینجا را بگیرند- این قدر مقاومت کردند که اصل به حسب حرف اول و دروغ اول، سه ساعت و به حسب حرف دوم- که شاید آن صادقانه بوده- اینکه اصلًا مقاومتی در کار نبوده؛ آنها آمدند و ما هم رفتیم؛ فرار کردیم!

این وضع ارتش بود در آن وقت و وضع ژاندارمری آن وقت. این را کسانی که حتی ژاندارمری زمان محمد رضا را اطلاع دارند- گفتن ندارد- می‏دانند چه خبر بود! و وضع‏ شهربانی آن وقت که پاسبانها با مردم چه می‏کردند! پاسبانها که باید پاسبانی کنند از این مردم و از این کشور، به جای پاسبانی یا زور می‏گفتند یا دزدی می‏کردند یا رشوه می‏گرفتند و فشار می‏آوردند به مردم. این وضع قوای نظامی و انتظامی ما بود که از این بدتر بود. حالا کسانی که اطلاعات عمیق دارند، از آنها باید بپرسید.

این را مقایسه کنید با حالا و پاسداران عزیز ما و ارتش ما و ژاندارمری ما و شهربانی ما. چه شد که آن وقت آن طور بود، در مقابل اجنبی آن طور زبون بودند و این وقت این طور است که جوانها در مقابل امریکا ایستاده‏اند و شعار می‏دهند و می‏گویند که «مرگ بر امریکا»؟!

نکته اینکه این تحول در ارتش پیدا شد، این تحول در سپاه پاسداران پیدا شد، جوانهایی که قبل از این انقلاب در فکر این معنا نبودند اصلًا که جنگی کنند و جهات جنگی را داشته باشند و نظامی باشند، در بین مردم خودشان سربلند بایستند و حفظ کنند مردم را، این چیست؟ فرق ما بین این دو زمان چی است؟ این فرق در فرهنگ است.

فرهنگ ما در آن زمان با زبان فرهنگ ما در این زمان فرق کرده است. شما از دانشگاه شروع کنید تا ادارات دولتی، تا ارتش، تا ژاندارمری آن وقت و تا همه اینها و تا توده‏های مردم، جوانها؛ ببینید که ارتش ما و سایر قشرهای ملت و دولتی، مجلس آن وقت و دولت آن وقت و همه اینها در اثر فرهنگ وارداتی چه بودند.

ما هر مطلبی را، [ببینیم، همین طور است.] اگر یک شخصی مریض باشد، تا احساس مرض نکند به طبیب رجوع نمی‏کند. وقتی احساس مرض کرد، آن وقت می‏رود پیش طبیب. طبیب هم تا مرض را نشناسد، نمی‏تواند معالجه بکند. جامعه وقتی که مریض باشد همین طور است. تا جامعه احساس نکند که مریض است، احساس نکند که در حال احتضار است، تا این را احساس نکند، به فکر طبیب نمی‏افتد، به فکر معالج نمی‏افتد.

جامعه آن وقت خودش احساس مرض نمی‏کرد؛ خیال می‏کرد که نه، ما خودمان سالمیم، جامعه‏مان سالم است. سایه اعلیحضرت به سر ماست! ارتش ما هم ما را حفظ می‏کند و امثال اینها. در اثر اینکه احساس درد نمی‏کرد و اگر احساس درد هم می‏کرد، طبیبی نبود که این مرض را علاج کند، بلکه آنهایی که دست‏اندرکار بودند، آنها طبیب معالج نبودند، آنها جنایتکارانی بودند که به عوض دارو، سم به مردم می‏دادند. [نمی‏توانست معالجه بکند.]

اگر دانشگاه ما دانشگاه خودی بود؛ دانشگاه، دانشگاهی نبود که دنبال فرهنگ وارداتی باز بشود، آن درآمدهایی که داشت، آن نبود که در آن وقت بود. شما از آن چیزهایی که از دانشگاههای آن وقت درآمد- البته من نمی‏خواهم همه را بگویم، استثنا دارد، اما استثنایش کم است- آنهایی که از دانشگاه بیرون آمدند و سیل آنها راه افتاد به طرف انگلستان و فرانسه و اخیراً امریکا، ببینید که اینها در دانشگاه چی تهیه کردند؟ وقتی رفتند در خارج چی تهیه کردند و برای ما چی سوغات آوردند؟ افرادی که آن وقت از دانشگاه بیرون آمده بودند و تحصیلاتشان را هم در خارج کرده بودند و برگشتند در ایران، همانهایی بودند که وزرای آن وقت را و بسیاری از وکلای آن وقت را آنها تشکیل می‏دادند. این وزرای آن وقت و آن وکلای آن وقت چه می‏کردند در ایران؟ برای ایران چه تحفه می‏آوردند؟ تمام کوشش آنها این بود که رضایت در یک برهه‏ای، انگلستان را و بعدش امریکا را فراهم کنند. در رأس همه هم، که در آن زمان رضا خان بود و در زمان بعد، محمد رضا خان بود؛ آن هم تمام کوشش‏اش این بود که آنها راضی بشوند؛ برای اینکه، می‏دید که اگر آنها راضی نباشند، این از بین می‏رود. وقتی خودخواه بود و می‏خواست خودش باقی بماند، به این کار نداشت ملت است؛ هر چه می‏خواهد باشد، من باشم؛ هر که باشد، هر که نباشد.

شما ببینید که منافع این مملکت، منافع این کشور، از نفت گرفته تا سایر منفعتهایی که در این کشور هست و غنی است بحمد اللَّه، این چه می‏شد. نفت در آن وقت بیشتر از حالاها صادر می‏شد. به ایران چه می‏رسید؟ به دستگاه سلطنتی چه می‏رسید؟ به خارجیها چه می‏رسید؟ کی منافعش را می‏برد؟ آنهایی هم که می‏خواستند منفعت ایران را برگردانند؛ دستگاههایی برمی‏گرداندند و چیزهایی، سلاحها و- عرض می‏کنم که- مهمات از امریکا برمی‏گرداندند. در ازای پول نفتی که ما نفتش را داده بودیم، برای خودشان پایگاه درست می‏کردند. و خدا خواست که اینها را آنها آوردند برای خودشان پایگاه درست کردند و بحمد اللَّه، بر ضد خودشان شد. دانشگاه ما در آن وقت، در دست یک دسته از اشخاصی [بود] که در یک وقتی انگلیسی و در اخیر، امریکایی محض بودند؛ یعنی، چشمشان طرف امریکا بود که ببینند چه می‏گوید تا اینها فرمان ببرند. یک دسته اقلیتی هم که از مردم شریف بودند در مجلس یا در دانشگاه، اینها در اقلیت بودند و نمی‏توانستند صحبت کنند؛ همراه کسی نداشتند. اینها باید خون جگر بخورند و در حضور آنها ببینند که این جنایات دارد وارد می‏شود.

شما دست روی هر یک از این ارگانهای سابق بگذارید، [همین طور بود.] بروید سراغ مجلس، مجلس چه فضاحتی در این ایران به بار آورد! مجلسی که اسمش را می‏گذاشتند «مجلس شورای ملی ایران» با این ملت ایران چه کرد این مجلس؟! شماها دیگر این آخرها یادتان است که این قضیه آخری که گذراندند برای اینکه، کسانی که امریکایی هستند، از امریکا آمده‏اند، ارتشی هستند، بستگان امریکا هستند، مأمون هستند و نباید در اینجا محاکمه‏شان کرد. این را مجلس درست کرد. البته یک بازی هم درآوردند که دوتایشان هم مخالفت کرد، دوتایشان چه و مطلب معلوم بود که از اول باید این بشود و این هم شد. مجلس ما آن بود که ما را اسیر امریکا کرد و شاه موشان مجلس ما هم! کشور ما هم آن بود که کشور ما را آن طور اسیر کرد.

و خود ارتش هم، چون فرهنگ، فرهنگ خارجی بود و تربیت و ارتزاق از فرهنگ خارجی می‏شد، آنها بودند که جز اینکه جیب‏های خودشان را پر بکنند، کاری نمی‏کردند، طوری نبود که ما یک ارتش- فرض کنید که- چهار صد هزار نفری که داشتیم، یک ارتشی باشد که بتواند یک مقاومتی بکند. تربیت، یک تربیتی بود که نباید مقاومت‏ کرد. رفاه در بین آنها به طوری بود که دیگر جای این نمی‏ماند که بخواهند برای کس دیگری یا برای حفظ کشورشان چه بکنند. در آن وقت هم دفاع از ملت، از ملت ایران بود، دفاع از کشور ایران بود، حالا هم هست. آن وقت دفاعشان آن بود که عرض کردم که اصلًا مقاومت نشد و اساساً خراب بود و معلوم شد که ارتش میان تهی است و امروز هم شما حال ارتش را، حال پاسدارها را، حال بسیج را، حال اینها را می‏بینید که دو سال و بیشتر از دو سال است که مقاومت کرده‏اند و ایستاده‏اند این جوانها.

و این ملیت نیست که اینها را این جور کرده. اگر ملیت بود، آنها هم داشتند این را. این آقایانی که خیال می‏کنند که از ملیت است این امور، اینها نمی‏فهمند. اگر می‏فهمیدند خودشان را به این روز نمی‏انداختند. این ایمان است که اینها را این طور کرده. آن پاسدار و آن ارتشی که در سنگر خودش نماز شب بخواند، این ارتشی مثل شیر مقاومت می‏کند؛ برای اینکه برای خداست. آن ارتشی که مشروب بخورد آنجا و قماربازی کند آنجا، برای کی [کار] کند؟ آن تا ببیند پاسدار آمد، سی هزار نفرشان اسیر می‏شوند، می‏آیند خودشان را به بند هم می‏اندازند. شما خیال می‏کنید که ما در مقابل همین عراق، که همه کشورها دارند از آن حمایت می‏کنند، پول سرشار را این شیوخ بدبخت به این جانی می‏دهند و اسلحه‏های بسیار هم که از همه جا برایشان می‏آید، شما خیال می‏کنید که اگر یک روزی در آن زمان اتفاق می‏افتاد، آن با آن وضعی که داشت و کشور ما با این وضعی که داشت که ملت هیچ کار نداشت به این مسائل، فقط بود ارتشش؛ ارتش آن طوری، یک ساعت اینها می‏توانستند مقاومت کنند؟ خدا خواست که آن وقت به این فکر نیفتادند؛ یعنی، آن هم از باب این بود که شاه تسلیم امریکا بود. دیگر داعی نداشتند که نوکر خودشان را چی بکنند. امروز که دو سال بیشتر است شما مقاومت کرده‏اید و دنبال شما این مردم، زن و مردشان در دنبال شما هستند و دارند کوشش می‏کنند برای پیشبرد شما، این فرهنگ اسلام است که این را آورده است، نه فرهنگ ملی است و نه فرهنگ شاهنشاهی. اینها بود قبلًا و این مسائل نبود. این اسلام است که جوان را، جوانها را از کنار دریا و از آن بازی که برایشان درست کرده بودند، از آن چاههایی که برایشان کنده بودند، نجات داد و به سعادت رساند و مقابل همه قدرتهای دنیا ایستاد و خم به ابرو نیاورد. این فرهنگ این کار را کرد. از دانشگاه اسلامی، ان شاء اللَّه، بعد از چند سال خواهید دید که نتیجه چه خواهد شد.

دولتها از دانشگاه تشکیل می‏شود، مجلسها از دانشگاه تشکیل می‏شود. دانشگاه در ارتش دخالت دارد؛ دست دارد. فرهنگ در ارتش تأثیر دارد، فرهنگ در کوچه و بازار و مردم تأثیر دارد. آن روز روزنامه‏ها را می‏دیدی، روزنامه‏هایی بود که همه بر خلاف مصالح خود کشور ما [بود] و چون اسلام را می‏دیدند که اگر باشد، نمی‏شود که این اسلام را جلویش را گرفت، بر خلاف اسلام بودند. در زمان رضا خان، خوب شد که شما آن وقت نبودید، خون دلی خوردند اشخاصی که در آنجا بودند، در آن وقت بودند. آقا! در روزنامه یا در مجله‏ای که آن وقت منتشر شد، به صراحت به رسول اکرم جسارت کرد، یک نفر جواب نداد. به صراحت، شعرای آن وقت، نویسنده‏های آن وقت، روشنفکران آن وقت همه اینها دست به هم داده بودند که اسلام را بکوبند. البته استثنا داشت، اما آنها در اقلیت بودند، نمی‏توانستند چیزی بگویند. مجلات آن روز، خدا می‏داند که آن مجلات با این جوانها چه کرده است! سینماهای آن روز، تئاترهای آن روز، هنرهای آن روز، اینها هم دست به هم داده بودند که اسلام را از اینجا بیرون کنند و امریکا را وارد کنند. این خدا به ما تفضل کرد، ترحم کرد و این تحول حاصل شد و تا این مطلب هست، این تحول هست و باقی هست، شما از هیچ چیز نترسید. کسی که از خدا می‏ترسد، از کس دیگر نباید بترسد. بین شما و آنها، همین بود که شما برای خدا، فی سبیل اللَّه دارید جهاد می‏کنید، آن وقت، اصلًا صحبت از خدایی در کار نبود؛ «اعلیحضرت فرمودند، چه فرمان یزدان چه فرمان شاه» این منطق این بود.

اینکه روحانیون فریاد می‏زنند به اینکه اسلام را باید تقویت کرد در یک کشوری، باید ایمان مردم را تقویت کرد، اینها برای همین است که دیدند که کجاهایی که ایمان هست، جاهایی که ایمان هست، چی هست و جاهایی که ایمان نیست، چی هست. حالا شما خودتان لمس کردید این را. همین جوانهایی که الآن هستند، نظیر آنها در سابق هم بودند. سابق این طور نبود که ما جوان نداشته باشیم. به همین مقدار یک خرده کمتر البته- چون جمعیت زیاد شده- جوان آن وقت بود و همین مقدار اشخاص بودند، مردم بودند، جمعیت همین طور بود، اما چی بود؟ خیابانش را وقتی می‏گشتیم، همه فساد. این فرهنگ اجنبی است. در خیابانها، کسی وارد می‏شد، می‏دید سرتا ته خیابانها یا مشروب فروشی است یا بساط زدن و چه کردن است یا زنهای لخت در بین مردم راه افتادن است.

بازارش را می‏دیدی، همین بود، همین بود؛ همین مسائل بود. توی مدارسش می‏رفتی، توی مدارس دانشگاهی همین مسائل بود. در دیوارهای دانشگاه، بدگویی بود به اسلام و به قرآن کریم. حتی بعد از انقلاب، آن وقتی که دانشگاه در قبضه منافقین و امثال منافقین بود، در دیوار دانشگاه به اسلام جسارت می‏کردند. وقتی که ما دستمان را دراز کردیم که هر چه امریکا می‏دهد بخوریم و هر چه هم خط می‏دهد عمل بکنیم و خودمان گوش و چشممان را ببندیم نبینیم، وقتی این طور می‏شود، آن حال می‏شود که دیدیم و دیدید.

و این خداست که ما را از این لجنزار و از این چاه هلاکت بیرون آورد و به مقام انسانیت شماها را رساند؛ مقامی که برای خدا، برای پیشبرد اهداف اسلام شما جنگ می‏کنید. نظیر مجاهدین این زمان، نظیر این جوانهای این زمان، از اول تاریخ تا حالا نبوده است. اگر آنها بوده‏اند، اما کم بودند. زمان رسول اللَّه- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- تا می‏آمد به زمان ائمه ما- علیهم السلام- آن زمان رشد اسلام بود. پیغمبر چقدر خون دل از این مردم همان بلاد خودشان می‏خورد! امیر المؤمنین چقدر شکایت کرده است! قرآن چقدر شکایت کرده است؛ شکایت از همان مسلمانها! امیر المؤمنین از همان مسلمانها و از همین کسانی که در اطرافش بودند شکایت می‏کردند، منبر می‏رفت آرزوی مرگ می‏کرد! امیر المؤمنین وقتی هم که شمشیر را خورد از آن منافق، فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ فرمود؛ برای اینکه راحت شد از این گرفتاری که به دست مردم دارد. می‏خواستند یک ارتشی را، یک لشکری را به آن طوری که سابق بود، برای دفاع از اسلام راه بیندازند، چقدر خون دل می‏خوردند، چقدر زحمت می‏کشیدند، نمی‏آمدند!

امروز داوطلب شما دارید، می‏روید؛ داوطلب طرف شهادت می‏روید؛ طرف مرگ می‏روید. امروز شما بسیج و پاسداران و کمیته‏ها و ارتش و قوای نظامی و انتظامی و عشایر، و آنها یک جور دیگری بودند؛ حالا یک جور دیگری شده‏اند. همه شما امید اسلام هستید. اسلام به وجود شما افتخار می‏کند. بگذار هر چه می‏خواهند در خارج بگویند. در خارج بگویند که مردم دیگر برگشته‏اند دیگر مردم رها کرده‏اند. انتخابات می‏شود، اولش می‏گویند که- همین انتخاب اخیر- اولش در خارج می‏گفتند که مردم شرکت نمی‏کنند، مردم شرکت نکردند. می‏ترساندند که اگر شرکت کنید، چه می‏شود! بعد که دیدند شرکت می‏کنند، حالا می‏گویند: دروغ است. هر چه می‏شنوند از این چیزها، یکیشان به دیگری می‏گوید: دروغ است. اینها می‏خواهند ما را از تحلیلمان اغفال کنند. این طور بود می‏گوییم: بابا، مردم آنجا در صحنه هستند؟ می‏گویند: نخیر، هیچ در صحنه نیستند! دانشگاهها باز می‏شود، می‏گویند: مردم نخیر، نمی‏روند! انتخابات شد، نخیر انتخابات نبود، این انتصابات بود! دولت مردم را با زور برد! بابا، مردم در دانشگاه اجتماع می‏کنند برای نماز! نخیر، به اینها پول می‏دهند! همه را می‏گویند دروغ است؛ برای اینکه، نبادا ... می‏گویند این دروغ است که می‏خواهند ما شک در تحلیلمان بکنیم.

وضع این جور شده برای آنها.

اگر اینها یک آدمهایی بودند، [این طور نمی‏کردند.] واقعاً انسان تأسف می‏خورد به بعضی اشخاص که می‏توانستند آدم باشند، می‏توانستند مفید باشند، می‏توانستند برای خودشان مفید باشند، می‏توانستند برای کشور مفید باشند، همچو جهالت کردند، نفهمی کردند با همه، اصلًا نشناخته بودند اسلام چه هست. قدرت اسلام را نمی‏دانستند چیست، هی دم از ملیت زدند و هی دم از چی زدند. اسلام اینها را این طور از خود بی‏خود کرده و عاشق کرده است. اینها نشناختند؛ ملت را نشناختند؛ ایمان ملت را نشناختند. به خیال‏ خودشان، می‏خواستند خدمت برای دیگران بکنند که خودشان به نوایی برسند، خودشان هم به هیچ چی نرسیدند. آنها گمان می‏کردند که بالاخره امریکا می‏آید، پس ما یک جای پایی برای خودمان بگذاریم، بعضیشان هم شاید مبعوث بودند از طرف آنها، لکن امریکایی در کار نیست! تا اینها زنده‏اند، امریکا تو کار نیست! حالا اگر یک وقت در تاریخ- خدای نخواسته- یک چیزی بشود، ایران باز فراموش کند این صحنه‏های انسانی را، آن مسئله دیگر است. اما ان شاء اللَّه، این مسائل هست و به قوّت خودش هست. و اینها باختند، بدبخت کردند خودشان را و یک دسته‏های دیگر هم هستند، دارند [آنها را] بدبخت می‏کنند. نکنند اینها دیگر! این جوانها رها کنند این مسائل را! می‏بینند که دیگر نمی‏شود، می‏دانند که دیگر این منحرفین نمی‏توانند بیایند اینجا برسند به یک حکومتی؟! حکومت به کی بکنند؟ به اینها؟ در صورتی که می‏دانند خوب، بیایند درست مثل آدم مشغول کار بشوند و توبه کنند، برگردند به کارهای خودشان.

در هر صورت، آن چیزی که ملتها را می‏سازد فرهنگ صحیح است. آن چیزی که دانشگاه را بارور می‏کند که برای ملت مفید است، برای کشور مفید است، آن عبارت از آن محتوای دانشگاه است، نه درس است. صنعت ما عدای ایمان فساد می‏آورد، علم ما عدای ایمان فساد می‏آورد؛ اذ فَسَدَ الْعالِم فَسَدَ الْعالَم. هر چه علم بیشتر شد، فسادش هم بیشتر است. اهل جهنم از تعفن عالم به ایذا دارند، اذیت می‏کشند. عالمی که ایمان دارد آن است که خدا تعریفش می‏کند، پیغمبر تعریفش می‏کند، اسلام تعریفش می‏کند.

اگر ایمان پهلوی تخصص نباشد، تخصص مضر است. تخصص در یک کشوری باشد که ایمان تویش نباشد، تخصص کشور را به هلاکت می‏رساند، به بستگی می‏رساند. این همه متخصص ما داشتیم در هر رشته‏ای، در زمان سابق، برای این ملت چه کردند این متخصصین ما؟ جز هی ملت را به عقب راندند، هی وابسته کردند، همه چیز وابسته شد؛ هر چه اسم می‏بردند، می‏گویند باید برویم به سراغ اروپا. لولهنگ  لولهنگ‏سازی را خوب بلد بودند، آنها ما را می‏بردند برای اینکه تعلیم کنند، تعلیم نمی‏کردند. جوانهای ما را می‏بردند یک دسته را فاسد می‏کردند، یک چیزهای ناقصی [تعلیم می‏کردند.] میان راه اینها را رها می‏کردند بیایند. ما را هی بازی دادند، کشور ما را هی بازی دادند، ملت ما را هی بازی دادند که ما می‏خواهیم شما را برسانیم به تمدن بزرگ! وقتی رفتند دیدیم که تمدن بزرگ که نبود هیچ، ما را منحط کردند تا حدی که همه چیزمان وابسته به غیر بود.

و همه دارایی ما را بردند اینها. اینها که رفتند، تمام بانکهای اینجا را غارت کردند، رفتند این قدر بدهکار هستند این فراریها به این بانکها. سالهای طولانی باید زحمت بکشند تا [بدهی‏] بانکها را حالا خود ایران بدهد؛ برای اینکه فرهنگ، فرهنگ ایمانی نبود، ایمان توی جامعه نبود، ایمان تو بازار نبود، ایمان توی- عرض می‏کنم- خیابان نبود، ایمان توی دانشگاه نبود. هرجا را- منتها- مؤثرتر می‏دانستند، آنجا را بیشتر فشار می‏آوردند.

روحانیون هم که الّا خیلی خیلی نادر، از آن مسائل اوّلی که صدر اسلام داشته، نگذاشته بودند؛ همان سر جای خودشان بودند. اینها را دیگر نمی‏توانستند منحرف کنند، از بین می‏بردند، اسیر می‏کردند، تبعید می‏کردند، حبس می‏کردند، می‏کشتند. عده‏ای از روحانیون بزرگ را کشتند در زمان رضا خان. از شهرهای خودشان بیرونشان کردند، بردند یک جای دور دستی آنجا نگهشان داشتند. علمای آذربایجان را از آنجا برداشتند، بردند یک جای دیگر. علمای مشهد را همه را اسیر کردند، آوردند تهران. یکی از بزرگترین علمای آنجا را در همین تهران- من خودم این را دیدم- که توی یک خیابانی که اجازه داشت تا اینجا بیاید از خانه‏اش بیرون، با شبکلاه نشسته بود و مردم می‏آمدند، می‏رفتند، خیلیها نمی‏شناختند، بعضیها هم می‏شناختند، جرأت نمی‏کردند سلام بکنند به او. و همین را که از علمای درجه یک مشهد بود؛ مرحوم «آقازاده بزرگ» که از علمای‏ درجه یک بزرگ بود، با پاسبان توی خیابان می‏بردندش برای محاکمه. آخرش هم کشتند او [را]. این ملت همان ملت بود، اما چرا حرف نزد؟ برای اینکه فرهنگ خارجی نگذاشته بود. این چشمش را این جوان وقتی باز می‏کرد، به مجله نگاه می‏کرد، می‏دید که همه‏اش یک مسائل جنسی [است،] به روزنامه نگاه می‏کرد، یا فحش به آخوند بود یا فحش- عرض می‏کنم که- به ملّا بود یا به اسلام یا به این چیزها. بچه را از کوچکی بزرگش کردند به ضد اسلام، به ضد وطن، به ضد ایمان. و اگر خدای تبارک و تعالی به این ملت مظلوم ترحم نفرموده بود، آن خواب‏هایی که اینها دیده بودند، بیشتر از این مسائل بود.

شما یکی دو سه تا مسأله‏اش که در این آخر واقع شد، ازدواج پسر یک سرهنگی به پسر سرهنگ دیگر، ازدواج پسر به پسر! این یکی از مسائلی بود که راهش باز شد. بعدها هم اگر مهلت داده بودند، مسأله رایج می‏شد؛ چنان که در بعضی جاهای دیگر هست.

فحشای علنی در خیابان، در شیراز! اینها خیلی خواب دیده بودند برای ما. دیگر قضیه دریایش را که همه آنهایی که رفته‏اند، دیده‏اند- و عرض می‏کنم- یا شنیده‏اید و قضیه کاباره‏ها و قضیه میخانه‏ها و قضیه قماربازی‏ها و این قضایایی که سر تا ته ایران پر از این مسائل بود. اصلًا صحبت از اسلام توی کار نبود.

خداوند رحم کرد، همه شما را متحول کرد. تمام جوانهای ما را از آن منجلاب نجات داد و وارد کرد در یک محیط اسلامی- انسانی که در مقابل شرق و غرب ایستاده است و ابداً خم به ابرو نمی‏آورد که اینها دارای- نمی‏دانم- چه چیزهای پیشرفته [ای‏] هستند.

شما این را بدانید که آنها همیشه این طور بوده که استعمارگر کوشش‏اش این بوده است که‏ از خود مردم به جان خود مردم بریزد، همیشه بنا بر این بوده که یک کودتایی در خود کشور ایجاد کند. یک اختلافی در خود کشور ایجاد کند، اینها در این صدد هستند همیشه. دست از ما برنمی‏دارند؛ بیدار باشد ملت ما! بیدار باشد ارتش ما! بیدار باشد پاسدارهای ما! کمیته‏ها، بسیج- نمی‏دانم- عشایر، همه اینها بیدار باشند! بفهمند که اگر یک وقت بنا شد که یک زمزمه خلاف بیدار شد، بدانید که نمونه این است که یک مسأله درست کنند. دانشگاه که باز شده است، بدانند این جوانها که دستها ممکن است در کار باشد که باز مسائل را طور دیگری کنند و شماها را منحرف کنند. همان دفعه اولی که شما از یک استاد یا از یک دانشجو یک چیز انحرافی دیدید، همان دفعه اول گزارش بدهید تا جلویش گرفته بشود.

و من امیدوارم که خدای تبارک و تعالی به شما عزیزان، که عزیز اسلام هستید، عزیز پیغمبر اسلام هستید، عزیز حضرت ولیّ امر هستید، به شما توفیق عنایت کند که در راه اسلام، در راه میهن خودتان جدیت کنید. و ان شاء اللَّه، آن بسیج عمومی که برای یادگرفتن باشد، هم تعلیمات دینی و یاد گرفتن قرآن و کتاب و هم تعلیمات نظامی و اینها، یک کشور نظامی بشود؛ نظامی- الهی. یک همچو کشوری که این طور شد، دیگر کسی به آن طمع نمی‏کند؛ برای اینکه می‏داند ضررش بیشتر از نفعش است.

توجه کنید شما به افغانستان، در صورتی که کمونیستهایش، دولتش- نمی‏دانم- مخالف بودند با مردم. همین عده مردمی که مال ملت بودند و مال اسلام بودند، همه طریقه اسلامی داشتند؛ همینها تا کنون بعد از بیشتر از یک سال مقاومت کردند و شوروی را پشیمان کردند از این کاری که کرده است. و یکی از کسانی که از ارتشیهای شوروی بود و فرار کرده بود، می‏گفت: تا کنون سی هزار جمعیت ارتشی شوروی در افغانستان کشته شده است. اینها می‏بینند نمی‏شود در یک کشوری که ملتش یک چیزی را می‏خواهند، نمی‏شود خلافش کرد. حالا آنجا دولتشان هم موافق با آنها بود و حزب- نمی‏دانم- زهر مارشان هم موافق با آنها بود. اینجا که ما نه یک حزب مخالفی داریم و نه یک دولت مخالفی داریم و [نه‏] یک مجلس مخالفی؛ هیچی. در اینجا بیایند چه بکنند؟ هر کوچه‏ بروند، هر کوچه، اینها باید بروند از ماورای ابرها عبور کنند. بالاخره کشورگیری و منفعت از کشور با آسمان نمی‏شود؛ زمین می‏خواهد، زمین هم نمی‏توانند بیایند.

ان شاء اللَّه، خداوند به شما توفیق بدهد که ایمانتان قوی بشود. ایمان همه ما، ایمان همه ما ان شاء اللَّه، قوی باشد؛ توجه به خدایمان، به خدای تبارک و تعالی هر روز زیادتر بشود؛ و وحدت کلمه و اجتماع ما که در رأس امور است، در باب حفظ کشور بیشتر بشود، ان شاء اللَّه.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته‏

صحیفه امام، ج‏17، ص:144- 157

 

اجازه نامه [به آقای سید فخر الدین دشتستانی، در امور حسبیه و شرعیه‏]

زمان: 28 آذر 1361/ 3 ربیع الاول 1403

مکان: تهران، جماران‏

موضوع: اجازه در امور حسبیه و شرعیه‏

مخاطب: دشتستانی، سید فخر الدین‏

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

الحمد للَّه رب العالمین، و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین، و لعنة اللَّه علی اعدائهم اجمعین.

و بعد، جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج سید فخر الدین دشتستانی- دامت افاضاته- از طرف این جانب مجازند در تصدی امور حسبیه و اخذ وجوه شرعیه و صرف آن در معاش خود به نحو اقتصاد و صرف ثلث ما زاد از سهم مبارک امام- علیه السلام- و نصف از سهم سادات عظام را در محل در موارد مقرره شرعیه، و ارسال ما بقی را نزد این جانب جهت صرف در حوزه‏های مقدسه علمیه- صانها اللَّه تعالی عن الحدثان.

«و اوصیه- ایّده اللَّه تعالی- بما اوصی به السلف الصالح من ملازمة التقوی و التجنب عن الهوی»؛ و السلام علیه و علی اخواننا المؤمنین و رحمة اللَّه و برکاته.

سوم ربیع المولود 1403

روح اللَّه الموسوی الخمینی‏

صحیفه امام، ج‏17، ص: 158

 

بیانات [در جمع اعضای شورای مرکزی جهاد سازندگی‏ (اهمیت کشاورزی)]

زمان: صبح 28 آذر 1362/ 14 ربیع الاول 1404

مکان: تهران، جماران‏

موضوع: اهمیت کشاورزی و نقش جهاد سازندگی‏

مناسبت: در آستانه تغییر نهاد جهاد سازندگی به وزارتخانه‏

حضار: نوری، عبد اللَّه (نماینده امام در جهاد سازندگی)- اعضای شورای مرکزی جهاد سازندگی‏

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

از زحمات جهاد در روستاها و جبهه‏ها تشکر و تقدیر می‏نمایم. کراراً درباره زحمات جهاد در جبهه‏ها گفته‏ام. زحمات جهاد در سراسر ایران چشمگیر و مورد تصدیق همه ما بوده است. توجه کنید که کارهایتان برای خدا باشد. شما از خدا پاداش بخواهید نه از دولت و ملت. باید کاری کنیم که او راضی باشد.

اما راجع به بودجه جهاد، ان شاء اللَّه وقتی وزیر تعیین شد، تجدید نظر لازم را می‏نماید. من هم سفارش می‏کنم که ان شاء اللَّه دولت به محرومین نظر بهتری بنماید. کار در روستاها بسیار ارزشمند است. در سابق به روستاها هیچ نمی‏رسیدند و کار اساسی برای روستاها نشده بود. و امروز هم اگر پشتوانه مردم نبود، دولت توان رسیدگی به تمام روستاها را پیدا نمی‏کرد. امروز بحمد اللَّه با همت جوانها وضع روستاها رو به بهبود است.

ایران کشوری است که باید کشاورزی‏اش اساس همه کارها باشد. آن عده‏ای که می‏گویند از نظر کشاورزی نمی‏شود خودکفا شد، اطلاع دقیق ندارند. روستاییان هم سعی کنند به شهرها نیایند و در روستاهای خود بمانند. چون آنها که نمی‏خواهند مثل بالا شهریهای ما زندگی کنند، پس در روستاها بمانند. ان شاء اللَّه دولت به وضع آنها رسیدگی می‏نماید. ان شاء اللَّه جهاد سازندگی بتواند محرومیتهایی را که روستاییان دارند بتدریج رفع نماید. جهاد هم خوب عمل کرده است. وقتی دست در دست یکدیگر دهید ان شاء اللَّه تمامی کارها به صورت خوبی انجام می‏گیرد.

اگر با هم باشید مطمئن باشید مشکلات رفع می‏شود. کوشش کنید کارهای بسیار خوب و عالی برای اسلام و مسلمین داشته باشید، و مظلومین را از ظلم و گرفتاری نجات دهید. نماینده من در جهاد می‏ماند و به کارهایش ادامه می‏دهد.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته‏

صحیفه امام، ج‏18، ص:258- 259

 

 

نامه [عرفانی- اخلاقی به آقای سید احمد خمینی (وصیت)]

زمان: 28 آذر 1366/ 27 ربیع الثانی 1408

مکان: تهران، جماران‏

موضوع: وصیّت عرفانی- اخلاقی‏

مخاطب: خمینی، سیّد احمد

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

الحمد للَّه ربّ العالمین الذی لا رحمان و لا رحیم غیره، و لا یُعْبَدُ و لا یُستَعانُ إلّا منه، و لا یُحْمَدُ سِواهُ، و لا رَبَّ و لا مُربیَّ إلّا إیّاه، و هو الهادی إلی الصراط المستقیم و لا هادی و لا مرشد إلّا هو و لا یُعْرَفُ إلّا به، هو الأوّل و الآخر و الظاهر و الباطن. و الصلاة و السلام علی‏ سیّد الرُّسُل و مُرشِد الکلّ الذی ظَهَر من غیب الوجود إلی عالم الشهود و أ تمَّ الدائرة و أَرْجَعها إلی أوَّلِها، و علی آل بیته الطاهرین الذین هم مخازن سِرُّ اللَّه و معادنُ حکمة اللَّه و هداةُ ما سِوَی اللَّه. و بعد این وصیتی است از پیری درمانده که در تمام دوره عمر قریب به نود ساله‏اش در غرقاب ضلالت و سُکْر طبیعت به سر برده و اکنون ارذل العُمُر را به سوی قَعْر جهنم می‏پیماید و امیدی به نجات خود ندارد ولی از روح الله و رحمته مأیوس نیست و امیدی جز او ندارد و آن چنان در پیچ و خم علوم رسمی- که سر به سر قیل است و قال- خود را عاجز می‏داند که جز خدای تبارک و تعالی نتواند احصای معاصی او کند.

و درود و سلام بر آقای پیامبران و ارشادگرِ همگان که از غیب هستی و وجود به جهان آشکار و شهود، ظاهر شده است و دایره هستی را تمام نموده و آن را به ابتدا و شروع آن بازگردانیده است، و (درود و سلام) بر خاندان پاکِ وی باد، کسانی که ایشان مخزنهای سرّ خدایی هستند و معادن حکمتِ الهی و راهنمایان آنچه که جز خداوند است‏

علم رسمی، سر به سر قیل است و قال‏

نه از او کیفیّتی حاصل، نه حال‏

این وصیت به جوانی است که امید است به توفیق خدای بزرگ و هدایت هادیان سُبُل‏- علیهم سلام اللَّه- راهی به سوی حق پیدا کند و خود از این منجلاب که پدرش را فرا گرفته نجات یابد.

ای پسر عزیزم احمد- سلّمک اللَّه تعالی‏- در این اوراق نظر کن و انْظُرْ إلی‏ ما قالَ وَ لا تَنْظُرْ إلی‏ مَنْ قالَ

من خود آن چه به تو می‏گویم گرچه خودم عاری و بری هستم لکن امیدوارم که برای تو تنبّهی باشد. بدان که هیچ موجودی از موجودات از غیب عوالم جبروت و بالاتر و پایین‏تر چیزی ندارد و قدرتی و علمی و فضیلتی را دارا نیست و هر چه هست از او جلّ و علا است، او است که از ازل تا ابد زمام امور را به دست دارد و احد و صمد است. از این مخلوقاتِ میان تهی پوچ و هیچ باکی نداشته باش و چشم امیدی هر گز به آنها مبند که چشم داشتن به غیر او شرک است و باک از غیر او- جلّ و علا- کفر.

پسرم! تا نعمت جوانی را از دست ندادی فکر اصلاح خود باش که در پیری همه چیز را از دست می‏دهی، یکی از مکاید شیطان که شاید بزرگ ترین آن باشد که پدرت بدان گرفتار بوده و هست- مگر رحمت حق تعالی دستگیر او باشد- استدراج‏ است. در عهد نوجوانی شیطان باطن که بزرگ ترین دشمنان اوست او را از فکر اصلاح خود بازمی‏دارد و امید می‏دهد که وقت زیاد است، اکنون فصل برخورداری از جوانی است و هر آن و هر ساعت و هر روز که بر انسان می‏گذرد درجه درجه او را با وعده‏های پوچ از این فکر بازمی‏دارد تا ایام جوانی را از او بگیرد. و آن گاه که جوانی رو به اتمام است، او را به امید اصلاح در پیری سرخوش می‏کند و در ایام پیری نیز این وسوسه شیطانی از او دست نکشد و وعده توبه در آخر عمر می‏دهد و در آخر عمر و شهود موت، حق تعالی را در نظر او مبغوض ترین موجود جلوه می‏دهد که محبوب او که‏ دنیا است از دستش گرفته است. این حال اشخاصی است که نور فطرت در آنها بکلی خاموش نشده است و اشخاصی هستند که غرقاب دنیا آنها را از فکر اصلاح، به دور نگهداشته و غرور دنیا سر تا پای آنان را فرا گرفته است. من خود چنین اشخاصی را در اهل علم اصطلاحی دیده‏ام و اکنون بعض آنها در قید حیاتند و ادیان را هیچ و پوچ می‏دانند.

پسرم! توجه کن که هیچ یک از ما نمی‏تواند مطمئن باشد که به این دام شیطانی نیفتد. عزیزم! ادعیه ائمه معصومین را بخوان و ببین که حسنات خود را سیئات می‏دانند و خود را مستحق عذاب الهی می‏دانند و بجز رحمت حق به چیزی نمی‏اندیشند و اهل دنیا و آخوندهای شکم‏پرور این ادعیه را تأویل می‏کنند؛ چون حق- جل و علا- را نشناخته‏اند. پسرم! مسأله بزرگتر از آن است که ما تصور می‏کنیم. آنان که در پیشگاه عظمت حق تعالی از خود فانی شده‏اند و جز او چیزی نمی‏بینند در آن حال، کلام و ذکر و فکری نیست و خودی نیست؛ این ادعیه کریمه در حال صَحْو قبل از محو یا بعد از محو که خود را در حضور حاضر می‏بینند صادر شده است و دست ما و همه کس غیر از اولیاء خُلَّص از آن کوتاه است.

پس سخن را از آن که در خورِ مِثل منی نیست درهم پیچم و آنچه برای تو فرزندم ممکن است که امید است به فضل خدا و دستگیری اولیای او- علیهم السلام- بدان برسی آغاز کنم و آن چیزی است که در فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها جمیعاً حاصل است یعنی فطرت توحید که تمام انسانها بلکه تمام موجودات بر آن مفطورند و آنچه توجه به آن شود و دنبال آن هر کس رود چه در علوم و فضائل و فواضل و چه در معارف و امثال آنها و چه در شهوات و هواهای نفسانی و چه در توجه به هر چیز و هر کس از قبیل بتهای معابد و محبوبهای دنیوی و اخروی ظاهری و خیالی و معنوی و صوری، چون حب به زن و فرزند و قبیله و سران دنیوی چون شاهان و امیران و سپهبدان یا اخروی چون علما و دانشمندان و عارفان و اولیا و انبیا- علیهم السلام- همه و همه عین توجه به واحد کامل مطلق است؛ حرکتی واقع نشود جز برای او و وصول به او؛ و قدمی برداشته نشود جز به سوی آن کمال مطلق. و اکنون امثال ما در حجابهای ظلمانی- بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ‏- واقعیم، دردها و رنجها و عذابها از این احتجاب است. و اوّل قدم که مقدّمه رفع حجب است آن است که گرایش پیدا کنیم که در حجابیم و از این خِدْر طبیعت که تمام وجود ما را از سرّ و عَلَن و باطن و ظاهر فرا گرفته به تدریج به هوش آییم و این «یقظه» ایست که بعض اهل سلوک، منزل اول دانسته‏اند، و چنین نیست بلکه این به هوش آمدن و بیدار شدن مقدّمه دخول در سیر است. و رفع همه حجب ظلمانی و پس از آن نورانی، وصول به اوّل منزل توحید است. و اگر به قدم عقال‏ عقل پیش رویم، آن هم با همه عقال، همین نغمه را دارد و گوید کمال مطلق همه کمالات است و الّا مطلق نیست و هیچ کمالی و جمال و جمیلی ممکن نیست در غیر حق ظهور کند که این غیریّت، عین شرک است اگر نگویم الحاد است.

عزیزم! اوّل باید با قدم علم، لنگان لنگان پیش روی و این هر علمی باشد حجاب اکبر است که با ورود به این حجاب به رفع حجب آشنا می‏شوی، بیا با هم به سوی وجدان رویم که ممکن است راهی بگشاید. هر انسانی بلکه هر موجودی بالفطره عاشق کمالات است و متنفر از نقص؛ شما اگر علم می‏جویید چون کمال است می‏جویید و از این جهت ممکن نیست که فطرت شما به هر علم که دست یابد به آن قانع شود و اگر توجه کند که مراتب بالاتری است در این علم بالفطره آن را می‏جوید و می‏خواهد و از این علم که دارد به واسطه محدودیت و نقصش متنفر است و آنچه بدان دل باخته حیثِ کمال آن است نه نقص. و اگر قادری توجه به قدرتش دارد این توجه به کمال قدرت است نه نقص آن؛ و لهذا قدرتمندان دنبال قدرتهای بالاتر می‏گردند و خود نمی‏دانند. قدرت مطلق، موجودِ مطلق است و تمام دار تحقق جلوه‏ای است از آن موجود مطلق و به هر چه رو آوری به او رو آوردی و خود محجوبی و نمی‏دانی؛ و اگر بقدم وجدان همین مقدار را درک کنی و بیابی ممکن نیست که بجز موجود مطلق به چیزی توجه کنی و این گنجینه‏ای است که انسان را بی‏نیاز کند از غیر او و هر چه به او برسد از محبوب مطلق رسیده و هر چه از او سلب شود، محبوب مطلق از او سلب کرده است؛ در این حال از عیب‏جوییها و هرزه‏درایی‏های دشمنان لذت می‏بری؛ چه که از محبوب است نه از اینان و دل به هیچ مقامی نمی‏بندی جز به مقام کمال مطلق.

پسر عزیزم! حالا می‏خواهم با تو با زبان و قلم ناقصی که دارم صحبت کنم:

تو و همه می‏دانید که در نظامی واقع هستید که به یمن قدرت الهی و توفیق او- جلّ و علا- و دعا و تأیید حضرت بقیة اللَّه- ارواحنا لِتُراب مَقْدَمِه الفداء- و ملت انقلابی ایران- که جانم فدای یک یک آنها- دست رد به سینه همه قدرتهای شیطانی زده است، نظامِ بی‏نظام ستمشاهی را که هزاران سال جز ستم و ظلم و مردم آزاری و قتل و غارت کاری نکرده‏اند به خاک مذلت کشاند و در این راستا کسانی که به طفیل آنان دود و دمی داشتند و ظلم و ستمی و غارت و چپاولی می‏کردند و الآن هم بسیاری از آنان یا در ممالک دیگر و یا در داخل هستند و شیفته آنانند؛ و با بلوک غرب سر پنجه نرم کرده و آنان را که با قدرتهای شیطانی و تبلیغات وسیع عالم که در تحت فرمان آنان است از اوج قدرت‏نمایی به پایین کشیده و در صحنه‏های بین المللی مشت آنان را باز کرده و رسوایی آنان را بر سر زبانها انداخته.

و اکنون همه خصوصاً امریکای جهان خوار طرفدارانی در جهان و بین ملتهای دربند و غافل از قدرت اسلام و بین افراد بسیاری از ملت ما که دل باخته آنان یا قدرت آنانند موجود و شمشیرها را بر ضد این جمهوری و سران آن از نیام کشیده و در انتظار محو این جمهوری به سر می‏برند و چون منافع غرب در خطر است و اسلامِ قدرتمند تنها قدرتی‏ است که این خطر را پیش آورده است و همین طور بلوک شرق ملحد که با هر صدایی که منافی قدرت آنان است مخالف و نصفی از جهان به دست آنان است و احساس خطر بزرگ از اسلام قدرتمند برای خود و دوستان خود می‏کنند و در داخل و خارج نیز دل باختگانی دارند که آنان نیز به تبع معبودشان با اسلام بزرگ و جمهوری اسلامی و دست‏اندرکاران آن در دشمنی بسر می‏برند و در فکر محو آثار آنند، با این اوضاع و احوال توقع این دارید که دست جمهوری اسلامی را بفشارند و «اهلًا وَ سَهْلًا» گویان به مداحی جمهوری اسلامی و گردانندگان آن برخیزند!

این طبیعی افکار فاسد بشر است که باید به هر وسیله خار راه را از سر راه برداشت؛ و یک وسیله بزرگ علاوه بر وسائل نظامی و اقتصادی و قضایی همان بُعْد فرهنگی است.

فرهنگ فاسد غرب و شرق اقتضا می‏کند که با وسائل عظیمی که در دست دارند در تمام ساعات روز به دروغ‏پردازی و تهمت و افتراء بر فرهنگ الهی اسلام بتازند، و در هر فرصتی قوانین الهی جمهوری اسلامی و اصل اسلام را بکوبند و وابستگان به آن را مرتجع کهنه‏پرست فاقد شعور سیاسی بخوانند، و قوانین اسلام را کافی برای این زمان ندانند. به بهانه آنکه قوانینی که هزار و چهار صد سال بر آن گذشته قدرت اداره امور را ندارد، که دنیا نوآوردهایی دارد که در آن اعصار نبوده و بعض اشخاص مدعی اسلام نیز این مطلب را تکرار کرده و می‏کنند.

در این محیط باید به حسب فرهنگ الهی اسلامی، در مقابل این توطئه‏های دامنه‏دار استقامت کرد و از این فرصت الهی که به دست آمده است نویسندگان متعهد و گویندگان و هنرمندان استفاده کرده و به مدد روحانیون آشنا به فقه اسلام و قرآن کریم، احکام الهی را- که برای همه قرون است- با اجتهاد صحیح از قرآن کریم، سنت نبی اکرم (ص) و اخبار سرشار از معارف الهی و فقه سنتی استخراج کرد و به عالم عرضه داشت. و از خرده‏گیری کج‏روشان و آخوندهای درباری و وعاظ السلاطین نهراسید و به آن روحانی نمایان یا روحانیان که از روی عمد یا کج‏فهمی، یا حسد و دسیسه‏های شیطانی [مخالفت می‏کنند] با موعظه حسنه و طریقه نبی اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- و امیر المؤمنین و سایر ائمه معصومین- علیهم صلوات اللَّه- فهماند که این کجرَوی‏ها اگر خدای نخواسته بجایی برسد و خللی در جمهوری اسلامی- که می‏خواهد اسلامِ مظلومِ در طول تاریخ را تجدید کند- وارد شود، اسلام چنان سیلی از غرب و شرق و وابستگان به آنان می‏خورد که قرنها فسادی بالاتر از عصر ستمشاهی را شاهد خواهیم بود.

و اکنون وقت آن است که وصیت و نصیحت پدرانه به احمد فرزند خود بکنم. پسرم! تو با آنکه در هیچ شغلی از شغلهای سران اسلامی- ایّدهم اللَّه تعالی- وارد نیستی، این سیلی‏های طاقت فرسا را که می‏خوری برای آن است که فرزند منی و به حسب فرهنگ غرب و شرق باید من و هر کس به من نزدیک و به ویژه تو که از هر کس نزدیکتری مورد تهمت و آزار و افتراء واقع شود. در حقیقت جرم تو این است که فرزند منی و این در نظر. آنان کم جرمی نیست؛ البته بالاتر از اینها هم باید بگویند و خواهند گفت و باید منتظر و مهیا باشی؛ اما اگر ایمان و اعتقاد به حق تعالی داشته باشی و اعتماد به حکمت و رحمت بی‏پایان او بکنی، خواهی این تهمتها و افتراها و آزارهای بی‏پایان را تحفه‏ای از دوست برای سرکوب نفسانیت خود بدانی و ابتلایی و امتحانی است الهی برای خالص کردن بندگان خود. پس سیلی‏ها را بخور و شکر خداوند را بجاآور که چنین عنایتی فرموده و آرزوی بیشتر بکن.

پسر عزیزم! بارها به من گفتی که درباره تو صحبتی که دال بر تبرئه تو از این تهمتها است نکنم و این را برای اسلام و مصلحت جمهوری اسلامی گفتی؛ لکن من اگر در این ورقه بر خلاف آنچه گفتی درباره تو چیزی بگویم برای ادای تکلیف الهی است که یک نفر مسلمان یا بنده خدا برای من، مورد این همه تهمت و آزار باشد و من آنچه می‏دانم درباره او نگویم.

من خدای قاهر حاضر منتقم را شاهد می‏گیرم که احمد از آن روزی که در کمک این جانب در بیرونی مشغول اداره امور من بوده تا الآن که این ورقه را می‏نویسم قدمی یا قلمی بر خلاف گفتار و نوشتار من بر نداشته و با وسواس عجیب در کلیه گفتارهای من یا نوشته‏های من سعی نموده که حتی یک کلمه بلکه گاهی یک حرف را که به نظر او محتاج به اصلاح است بدون اذن من تصرف نکند. من در نوشته و گفتارهایی که دارم به او و بعض اعضای دفتر- حفظهم اللَّه- و به اشخاصی که متکفّل رسانه‏ها بوده‏اند و هستند اجازه دادم که هر چه بر خلاف صلاح به نظر آنها است به من تذکر دهند و احمد فرزند من در جریان این امور بوده و هست و تا کنون اتفاق نیفتاده که کلمه [ای‏] را بدون رجوع به من اضافه یا کم کند «وَ اللَّهُ عَلی‏ کُلِّ ذلِکَ شَهِیدٌ». خداوندا! من با آنکه نمی‏خواهم از بستگانم چیزی که بوی مدح و ثنا می‏آید بگویم یا بنویسم، لکن تو می‏دانی که ساکت ماندن در مقابل تهمتها جرم و گناه است؛ این جانب از دوستانی که در دفتر هستند خلافی که موجب نارضایتی من باشد سراغ ندارم؛ اینان سابقه ممتد با من دارند و در بین آنها به آقای صانعی برای بستگی به من در طول زندگی من صدمات بسیار وارد شده است که از خدای متعال برای همه اجر جزیل و صبر جمیل خواهانم. و در آخر این را هم بگویم که احمد تا کنون برای مصارف خود دیناری از بیت المال صرف نکرده و من از مال شخصی خودم زندگی او را اداره می‏کنم.

خداوندا! بر ما بندگان ناچیز سر تا پا گناه ببخشا و رحمت واسعه خود را از ما دریغ نفرما هر چند نالایق هستیم لکن مخلوق تو هستیم. خداوندا! این جمهوری اسلامی و دست‏اندرکاران آن را و رزمندگان عزیز ما را در پناه عنایت خود حفظ، و شهدا و مفقودین و شهدای عزیز را با خانواده آنها در رحمت خود غریق بفرما، و محبوسین و مفقودین ما را که به وطن خود بازگردان، به حق محمد و آله الاطهار علیهم صلوات و سلم.

تاریخ 27 ربیع الثانی 1408

روح اللَّه الموسوی الخمینی‏

صحیفه امام، ج‏20، ص:436-  443

 

 

نامه [به بانوان عراقی (اعلام وصول کمکهای نقدی آنها به جبهه‏ها)]

زمان: 28 آذر 1366/ 27 ربیع الثانی 1408

مکان: تهران، جماران‏

موضوع: اعلام وصول کمکهای نقدی اهدایی بانوان عراقی جهت کمک به جبهه‏های جنگ تحمیلی‏

مخاطب: بانوان عراقی‏

بسمه تعالی‏

مبلغ بسیار ارزنده‏ای که خانمهای معظم عراقی- که خداوند به آنها هر چه بیشتر توفیق خدمت به اسلام و رزمندگان عزیزی که برای رفع شرّ قدرتها و وابستگان پست آنان، جانفشانی می‏کنند [عنایت فرماید]- واصل شد. از خداوند تعالی سلامت و سعادت همه را خواهانم. دعاگو.

روح اللَّه الموسوی الخمینی‏

صحیفه امام، ج‏20، ص: 444

 

. انتهای پیام /*