کد مطلب: 3553 | تاریخ مطلب: 25/09/1398
  • تلگرام
  • Google+
  • Cloob
  • نسخه چاپی

وقایع و بیانات و رخدادهای حیات پر برکت حضرت امام خمینی (س) 25 آذر ماه

وقایع و  بیانات و رخدادهای حیات پر برکت حضرت امام خمینی (س)  25 آذر ماه

سخنرانی [در جمع ایرانیان مقیم خارج (منطق کارتر و لزوم اعتصاب کارکنان شرکت نفت)]25 آذر 57

حکم [به آقای ابو القاسم خزعلی جهت رسیدگی به مشکلات منطقه خوزستان ]25 آذر 58

سخنرانی [در جمع پاسداران (توطئه های کارتر)] 25 آذر 58

سخنرانی [در جمع اهالی کنگاور (خصوصیات حکومت اسلامی)]25 آذر 58

سخنرانی [در جمع اعضای انجمن اسلامی پزشکان اصفهان (خیانتهای امریکا)] 25 آذر 58

سخنرانی [در جمع مصدومان و معلولان انقلاب (افشای جنایات امریکا)] 25 آذر 58

سخنرانی [در جمع اقشار مختلف مردم (دولتهای اسلامی، منشأ گرفتاریهای مسلمین)] 25 آذر 60

نامه [به آقای سید احمد خمینی (اهدای کتاب آداب الصلاة 25 اذر 63                                              

 سخنرانی [در جمع ایرانیان مقیم خارج (منطق کارتر و لزوم اعتصاب کارکنان شرکت نفت)]

زمان: 25 آذر 1357/ 15 محرّم 1399

مکان: پاریس، نوفل لوشاتو

موضوع: منطق حقوق بشر کارتر- سرپوشی بر ادامه جنایات شاه- لزوم اعتصاب کارکنان شرکت نفت

حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج

اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

منطق کارتر همان منطق معاویه است

در جنگ صفین وقتی که عمار یاسر برای خاطر جنگ با معاویه در رکاب امیر المؤمنین کشته شد، بین لشکر معاویه حرف واقع شد که پیغمبر به عمار فرمودند که تو را فرقه یاغی و باغی شهید می کنند و حالا لشکر معاویه شهید کرده است عمار یاسر را، پس باید فرقه یاغی و طاغی همین معاویه و لشکر او باشند. معاویه گفت که نه، این را امیرالمؤمنین کشته برای اینکه او فرستاده او را به جنگ، و وقتی که او فرستاد به جنگ پس امیر المؤمنین او را کشته است؛ پس فرقه باغیه عبارت از آن دسته هستند! منطق کارتر همین منطق معاویه است که گفته است به اینکه اینها مردم را به کشتن می دهند- یعنی علمای اسلام مردم را به کشتن می دهند. حالا باید ما حساب این را با ایشان بکنیم ببینیم که آیا این منطق ایشان همان منطق معاویه است یا یک قدری هم بدتر، یا یک منطق صحیحی است.

در ایران از اول محرّم مردم شروع کردند به- ضمن عزاداریهایی که کردند- اظهار انزجار از حکومت شاه؛ و در تاسوعا و عاشورا با کمال آرامش مردم پیاده روی کردند و سلطنت محمد رضا شاه را نفی کردند. ایشان می گوید که مردم همچو اختیاری نداشتند؛  این اسباب این شده است که شاه امر کرده است که روز بعدش مردم را بکشند! این تظاهرات آرام که مردم کردند و سرنوشت خودشان را در این روز تعیین کردند، این آیا مطابق منطق آقای کارتر نیست؟ و این را یک امر انحرافی ایشان تلقی می کنند که مردم یک مملکتی- تمام مردم یک مملکتی- نسبت به سرنوشت خودشان حق ندارند؟! آن «اعلامیه حقوق بشر» در منطق آقای کارتر این است که بشر همچو حقی ندارد که سرنوشت خودش را تعیین کند؟ ایشان از اعلامیه حقوق بشر که خودشان هم امضا کردند این طور فهمیدند که آزادند مردم؛ اول چیزی که برای انسان هست آزادی در بیان است، آزادی در تعیین سرنوشت خودش است؛ آیا ایشان از اعلامیه حقوق بشر این را فهمیده اند که نه، هیچ کس آزاد نیست در این معنا؟! یا در خصوص ایران ایشان این نظر را دارند که هر کس هم که آزاد باشد لکن ایران دیگر آزاد نیست؟! چنانچه در بعضی از حرفها می گویند گفته است که آنجا که پای منافع ماها در کار است، دیگر صحبت از آزادی و حقوق بشر نیست! دیگر آنجا نباید ما از حقوق بشر بحث بکنیم؛ ایران یک جایی است که سوق الجیشی است، وضع سوق الجیشی نسبت به مملکت ما دارد، دیگر اینجا جای این نیست که ما صحبت آزادی بشر را بکنیم و حقوق بشر را بکنیم! این منطق صحیح هست در نظر دنیا؟ در نظر عُقلای دنیا که یک مملکتی چون منفعت به ایشان می رساند، چون مملکت امریکا از این منفعت می برد، پس اینها دیگر آزاد نیستند؟ اینها باید دستشان را روی هم بگذارند تا هر چه منافع دارند، هر چه ذخایر دارند، امریکا و امثال امریکا ببرند؟!

آیا اینکه ایشان می گوید که اینها مردم را به کشتن دادند، آیا این تظاهر آرامی که مردم در این دو روز کردند یعنی هیچ شلوغی نکردند و به دنیا ثابت کردند که ایران می تواند کنترل خودش را در اختیار بگیرد و سرنوشت خودش را به طور عُقَلایی به طور صحیح تعیین کند، خوب این موجب این شد که فردا شبِ یازدهم- از شب یازدهم شروع شد-شروع شد به کشتار مردم؛ اینجا چه باعث شده است که مردم کشتار شدند؟ خوب باز در جنگ صفین این مطلب پیش می آید که خوب او آمده به جنگ و اینها هم رفتند به جنگ و آنها اینها را کشتند. حالا معاویه می تواند یک همچو مغلطه ای بکند که آن کسی که این را فرستاده به جنگ، این کشته او را. خوب این منطق معاویه است! این یک مغلطه ای است که کرده است معاویه. اینجا از او هم بدتر است برای اینکه اینجا به جنگی نرفته بودند! اینها در خیابانهای تهران و در خیابانهای سایر شهرها راه افتاده بودند و می گفتند که ما شاه را نمی خواهیم؛ این جنگ است؟ آیا کسی بگوید که سرنوشت مملکت من با دست خود من هست [جنگ است؟]، حقوق بشر برای ما، [و] همه عالم این مطلب را قائل هستند که هر بشری نسبت به سرنوشت خودش آزاد است، می تواند رأی آزاد بدهد؛ هر مملکتی [بخواهد] سلطان اگر داشته باشد تعیین کند، رئیس جمهور اگر بخواهد داشته باشد تعیین کند، حکومت بخواهد تعیین کند برای مملکتش، هر شکلی که این افراد مملکت بخواهند اداره بشوند، به حَسَب حقوق بشر آن شکل باید مُمضی   باشد؛ همه دولتها هم باید او را تصدیقش بکنند. خوب همین مطلب بود، دیگر بیشتر از این که چیزی نبود؟! روز دهم و نهم، روز تاسوعا و عاشورا غیر از این مطلب چیزی نبود، که همه روزنامه نویسها، همه مجله نویسها این را دیدند؛ اینهایی که رفتند در ایران و تماشا کردند این مسائلی که در ایران واقع شد، همه دیدند که یک مملکتی است که اهالی اش با آرامش، چندین میلیون جمعیت در سرتاسر مملکت با آرامش راه افتادند مرد و زن و بزرگ و کوچک توی خیابانها، و حرفشان این بوده است که ما این شاه را نمی خواهیم. ما فرض می کنیم که شاه خیلی هم مرد صالحی- فرض کنید- باشد، خیلی هم آدم صحیحی باشد، خیلی هم خدمتگزار به مردم باشد، خوب وقتی مردم یک خدمتگزاری را نخواستند باید کنار برود. ما فرض می کنیم این طور که خیر ایشان مصالح مملکت را ملاحظه کرده است، ایشان می خواهد آزادی بدهد، ایشان می خواهد مملکت را مستقل کند، ایشان می خواهد مملکت را به  تمدن نو برساند، همه اینها را ما فرض می کنیم صحیح، می خواهد یک همچو کارهایی را بکند لکن اهالی مملکت- می خواهند- می گویند ما این را نمی خواهیم که سلطان ما باشد؛ سرنوشت اهالی مملکت با خودشان است؛ ما همچو خدمتگزاری را نمی خواهیم؛ ایشان بروند کنار، ما خودمان یک خدمتگزار دیگر جایش می گذاریم. ما فرض می کنیم اگر ایشان آن هم بود، آن طور هم بود، مثل سایرِ مثلًا انسانها یک انسانیتی داشت، باز هم اهالی یک مملکت حق داشتند به اینکه بگویند که ما این خدمتگزار را، این آدم بسیار صالح خوب را که می خواهد مملکت ما را بهشت برین بکند، ما نمی خواهیم ایشان بهشت برین کند مملکتمان را! حق ندارند این را بگویند؟ حقوق بشر این نیست که هر کسی، هر بشری حق دارد که سرنوشت خودش را خودش تعیین کند؟ اینها می خواهند سرنوشت خودشان را خودشان تعیین کنند و این آقای خدمتگزار را نمی خواهند. این در صورتی بود که ایشان خدمتگزار بود؛ و اما اگر چنانچه یک شخصی باشد که خدمتگزار دیگران است، برای خاطر دیگران این مملکت خودش را به باد فنا داده، به تباهی کشیده، یک آدمی است که همه چیز ما را از دست داده و برده است از بین، همه منافعی که در این مملکت قابل این است که برده بشود و مردم از آن استفاده بکنند، خود ملت از آن استفاده بکند، ایشان یا خورده است یا داده به دیگران خورده اند؛ یا خودش در بانکهای خارج جمع کرده و مثل پدرش که جواهرات ایران را برداشت و رفت منتها انگلیس ها از او گرفتند بین راه و بردند، یا خودش برده است و پولهای ایران را، این شصت هزار نفری که می گویند که جزء اشخاصی است که به او مربوط هستند و از رفقایش هستند و از فامیلش هستند و از اینها هستند، به اینها داده خورده اند، و یا به اربابها داده خورده اند، به کارتر و امثال کارتر و به امریکا و به دیگران داده. همه منافع ایران را ایشان از بین برده است. الآن شما ... اگر حالا برود، ده- پانزده سال لازم است تا این مملکت با زحمت اشخاص صالح به پایه آن وقت برسد که ایشان نیامده بودند، که رضا شاه هم نیامده بود. این مدتی زحمت لازم دارد. خیال نکنید که حالا یک مملکتی را که این تهی کرده تا رفت بهشت برین بشود. این خراب کرده همه را.  این مملکت را خراب کرده و به شکل یک ویرانه درآورده. الآن نه زراعتی این مملکت ما دارد، نه مراتعش دست مردم است و خودش دارد، نه جنگلهایش دست اینهاست. آبها را از بین بردند؛ این سدهایی که اینها درست کردند همه اش به منافع دیگران بوده. تا بیاید این مملکت دوباره برگردد به حال قبل از آمدن این آقا، مدتها زحمت دارد. مدتها مردم باید خون دل بخورند، جوانهای ما باید زحمت بکشند، متخصصین ما باید زحمت بکشند تا این را از این آشفتگی بیرون بیاورند، تا بعد بشود یک مملکتی که این آشفتگیهایی که الآن دارد ندارد؛ آن وقت نوسازی بخواهند بکنند.

ایشان می فرمایند که این تظاهرات آرامی که کردند که ما شاه را نمی خواهیم، این است که اینها را به کشتن دادند؟! اینها حتماً باید بگویند شاه را می خواهیم تا نکشندشان؟! ایشان می گوید که حرفهایی که می زنند میزانی ندارد و کنترل ندارد! خوب حرف ما این است. ما در مجمع عمومی دنیا حرف خودمان را می گذاریم، حرف ایشان را هم می گذاریم ببینیم کدام اینها میزان ندارد. حرف ما این است که این آدم خودش و پدرش، این سلسله به ما خیانت کرده است، جنایت کرده است، هر روز دارد جنایت می کند. الآن که ما اینجا نشستیم اینها مشغول جنایت هستند، همین الآن، همین الآن مشغولند، همین دیشب و دیروز قم را به آتش کشیدند، همین دو روز، خراسان را، تبریز را، یزد را- هر شهری را که شما اسم ببرید- اینها یک دسته ای آوردند خرابکاری کردند، این آدمی که این طوری هست، این آدمی که می آید توبه می کند و توبه اش این است، آدمی که می آید به مردم می گوید که نه، کار نداشته باشید، من دیگر اشتباه کردم، اشتباههایم را برمی گردانم، همچو اشتباهی نمی کنم، این کارش این است که دارید می بینید. ایشان نمی داند، آقای کارتر نمی داند کارهای اینها را یا می داند و خودش را به نادانی می زند؟!

خوب ایشان این کارها را دارد می کند، ماها که اهل یک مملکت هستیم، ما هم با سایر مردم این مملکت می گوییم که ما ایشان را نمی خواهیم. ایشان به ما خیانت کرده، ایشان جنایت کرده، ایشان ذخایر ما را به شما و امثال شما داده و ما می خواهیم که خودمان آزاد باشیم، خودمان مستقل باشیم، خودمان مملکتمان را اداره کنیم. این ابهامی در آن هست که ما می خواهیم خودمان اداره کنیم، نمی خواهیم به دست شماها اداره بشود، به دست نوکرهای شما اداره بشود؟! ابهامی در این نیست. آیا حق ندارند اهالی یک مملکتی، آرام این حرف را بزنند که ما نمی خواهیم ایشان را؟! اگر دنبال این معنا که مردم روز تاسوعا و عاشورا آرام گفتند ما این را نمی خواهیم، و همه عالم دیدند که اکثریت قاطع قریب به اتفاق است که ایشان را نمی خواهند، همه بازارهای ایران، همه مملکت ایران، و شهرستان [های ] ایران، همه دهات ایران فریاد کردند ما نمی خواهیم شما را. اگر ایشان بعد از این کاری که مردم کردند و این رفراندمی که مردم کردند گفته بود که بسیار خوب نمی خواهید، من می روم یک کس دیگر بیاید، جنگ و نزاع می شد دیگر؟ دعوا داشت دیگر؟ ایشان بر خلاف قوانین بین المللی دنیا عمل کرده است: دنبال این معنی که مردم آرام گفتند ما شما را نمی خواهیم، چماقدار کشیده، ارتشش را و- نمی دانم- قوای انتظامی اش و همه را وادار کرده به اینکه مردم را بزنند، و به اسم مثلًا چماق به دستها و ... بیایند توی راه، توی شهرها بگویند «جاوید شاه»! خوب این معنا واقع شده است که مردم آرام گفتند نه، و ایشان کتک زده مردم را، ایشان کشته از مردم، ایشان خانه های مردم ریخته، با مسلسل توی خانه ها هم حمله کردند، مساجد را آتش زدند، این همه وحشیگری را کردند؛ شما می فرمایید که بعد از همه این وحشیگریها شما ایشان را باز پشتیبانی کردید و می گویید آنهایی که می گویند که چرا این کارها می شود، آنهایی که تظاهر آرام کردند، آنها خلاف می گویند! اینها میزان ندارد حرفهایشان! حرف ما این است، حرف شما آن است، کدام میزان ندارد؟ هر عاقلی بشنود این دوتا را، کدام را می گوید بی میزان است؟

میزانْ حقوق بشری است که حقوق بشر می گوید که همه افراد یک ملتی آزادند در اینکه عقاید خودشان را بگویند، در اینکه سرنوشت خودشان را خودشان تعیین بکنند؛ مردم ایران این را می گویند، شما خلاف این را می گویید، کدام یکی مطابق میزان است؟ کدامِ ما بی میزان صحبت می کنیم؟! شما می گویید که شماها مردم را به کشتن دادید! معاویه هم همین حرف را می زد، منتها او حرفش منطقی تر از شما بود. معاویه هم می گفت که حضرت امیر او  را فرستاده جنگ، وقتی فرستاد جنگ ما کشتیمش؛ پس او کشته است. مثل اینکه یک مظلومی توی راه بیاید و داد بزند از ظلم یک کسی، او بکشدش و بعد بگوید نه، این مظلوم خودش خودکشی کرده برای اینکه خوب چرا داد کرد؟! مردم ایران چرا فریاد می زنند؟! بگذار هر چه توسری دارند بخورند و فریاد نکنند! آقای کارتر این را می فرمایند که هر چه توی سرتان زدند، هر کاری کردند اینها، شما حرف نزنید برای اینکه اگر حرف بزنید کشته می شوید! پس خودتان، خودتان را به کشتن دادید! این صحیح است که یک ملتی سی میلیونی، سی و چند میلیونی کتک بخورد، خیانت ببیند، جنایت ببیند، سلب آزادیها را ببیند، اختناقها را ببیند، اگر صدایش درآمد که آقا چرا توی سر من می زنی، می کشند او را؟! پس این تقصیر خودش است که می گوید چرا! این منطق آقا است!

اگر ما گفتیم این نفتها، این نفتهایی را که اینها دارند بیرون می دهند از این مملکت، اینها منفعتش به خود ملت نمی رسد، پس اعتصاب کنید نگذارید این نفتها برود، اگر ما گفتیم نفتها را نگذارید، یعنی تأیید کردیم اعتصاب آنها را، خودشان اعتصاب کردند ما هم تأیید کردیم، حالا هم تأیید می کنیم، اگر ما شرکت نفت را و کارمندان نفت را تأیید کردیم به اینکه این نفتی که ذخیره است برای نسلهای آتیه و ذخیره ای است و مالی است برای این مملکت،  برای حالش، برای آینده اش، نگذارید این بیخود از دست برود و هیچی دستتان نیاید- خوب چند سال می خواهید نفت ایران را بخورید و هیچی ندهید، بس نشده؟- اگر ما یک همچو حرفی بزنیم که مردم اعتصاب کنند، که شرکت نفت اعتصاب کند، کارمندان شرکت نفت اعتصاب کنند، به اعتصابشان ادامه بدهند که این ثروت خداداد ملت از دست ملت نرود و هیچی به جیبش نیاید، این یک حرف غیر منطقی است؟! چون به شما می رسد از این جهت دیگر حقوق بشر معنا ندارد؟! چون نفت به شماها می رسد و عوضش هم نمی دهید، به جای اینکه بدهید عوضش را در مملکت ما پایگاه درست می کنید در مقابل شوروی؛ اگر ما بگوییم این اعتصاب صحیح است، مقدس است این اعتصاب، واجب است این اعتصاب، این حرف غیر منطقی است یا شمایی که می گویید که نگویید این حرفها را؟! مبادا یک حرفی بزنید که نفتها نیاید توی جیب ما! شما میزان دارد حرفتان یا ما میزان دارد حرفمان؟ ما یک حرف صحیحی [می زنیم ] که همه عقلا قبول می کنند، که یک ثروتی است مال خودمان و شما دارید مجان می برید؛ پولْ شما نمی دهید به ما. شما می برید این را، اسلحه می دهید که برای خودتان پایگاه درست کند اینجا! یک نوکر اینجا گذاشتید برای این کار. این بی میزان است این حرف؟!

از قراری که بعض علمای قم رفتند به آبادان و آنجا بررسی کردند، این ششصد هزار بشکه ای که خارج می شود، آن طور گفته شده است که اینها به اسرائیل فرستاده می شود. یک مقدار از اینها اعتصاب نکردند، و ششصد هزار بشکه در مقابل ده میلیونی- که پیشتر می گویند- یا نه میلیونی که خارج می شده، این خارج می شود. آنها را بازی دادند به اینکه این برای اداره خود مملکت است! این برای خودمان است! آن بیچاره ها هم مشغول شده اند. حالا معلوم شده است- از قراری که می گویند- معلوم شده است که این به اسرائیل می رود. اگر ما بگوییم که جایز نیست بر این مردمی که اعتصاب دیگران را به آن اعتنا نکردند، و گول خوردند از دولت به اینکه نفت را برای داخله می خواهیم،  اگر اینها فهمیدند که این نفت را برای اسرائیل- دشمن قرآن و اسلام- می خواهند حرام است که اینها اعتصاب نکنند. پیش خدا مؤاخذند، پیش ملت مؤاخذند اینها. تمامشان باید اعتصاب کنند تا یک قطره نفت بیرون نیاید. ملت ایران حاضر است که سرما بخورد و نفتش را اسرائیل نبرد که دارد اسلام را به هم می زند، دارد مسلمین را این قدر می کشد، امریکا نَبرد که همه جنایاتی که ما داریم از دست امریکا هست؛ دیگران هم نبرند. من حالا دارم پیام می دهم به کارکنهای شرکت نفت که بر شما واجب شرعی است، واجب الهی است، به اینکه اعتصابتان را عام کنید، عمومی کنید و نگذارید نفت خارج بشود. و به شما می گویم که اگر چنانچه شما را ترساندند- چنانچه دیروز اینها را ترساندند و «اعلیحضرت» فرمودند که اینها را باید محاکمه کرد! مردکه تو چه کاره ای که اینها را می گویی [باید] محاکمه کرد؟! تو که حالا دیگر شاه نیستی، تو یک آدم یاغی هستی! کی محاکمه کند اینها را؟ تو که شاه نیستی که دستور بدهی، شاه هم بودی معنا نداشت که تو دستور بدهی؛ تو اگر شاه هم باشی، شاه مشروطه هستی نباید دستور بدهی اینها را باید محاکمه کرد و بعد به جزای خودشان!- نترسید از این مرد. یک مردی که به خوابنامه توسل پیدا کرده! [خنده حضار] یک وقت هم به- عرض می کنم ... از این نترسید. این رفتنی است آقا. این شرکت نفت، این عمال شرکت نفت نترسند از این، از این هیاهویی که اینها می کنند. نه اعتنایی به التماسشان بکنند و نه ترس از این حرفهایشان بکنند. هیچ ترس نداشته باشید. به اعتصاب خودتان ادامه بدهید. ملت ایران شما را، بر ملت ایران هم لازم است که این کسانی که در شرکت نفت اعتصاب کردند و فقیر هستند، آنها را همان طوری که آنها به ایشان چیز می دهند، اینها به ایشان بدهند. واجب است این. من سهم امام را اجازه دادم که بدهند. سهم سادات هم من سیدم اجازه می دهم. هم سادات راضی اند هم غیر سادات. و فقرا راضی اند که اینها را سیر کنند که دارند خدمت به اسلام می کنند، خدمت به وطن خودشان می کنند. بدهند سهم امام را به اینها. خود مردم هم مکلفند که اینها را اداره کنند. نترسید از این حرفها، ما شما را چه می کنیم و فلان! فردا این می رود و شما سر و کارتان با یک حکومت عادل    است که به شما همه چیز همراهی خواهد کرد. حالا هم ما به شما همراهی می کنیم. دست بردارید از حرفهای اینها. اگر ما یک همچو حرفی بزنیم که اعتصاب کنید، الزام کنیم اینها را، یک الزام شرعی بکنیم به اعتصاب، حکم به اعتصاب بکنیم، این برای مصلحت یک مملکتی است، برای مصلحت یک ملتی است، ما بی میزان می گوییم؟! شما که می گویید که اعتصاب نکنید، خوب اعتصاب نکنیم چه کنیم؟ نفتها را ... بدهیم؟ «اعتصاب نکنید» ایشان این است که نفتها هر چه هست درآورید از این مخازنتان و بدهید به ما! نسل بعد هر چه شد جهنم! شما هم هر چه فقیر هستید جهنم!کدام میزان دارد؟ حرف شما میزان دارد یا حرف ما میزان دارد؟ ما که می گوییم که اگر از اسرائیل ... اینها ترساندند باز اینها را که ما از اسرائیل- گاهی می گویند از حجاز می آوریم متخصص. امیر حجاز گفته است که ما متخصص می فرستیم. امیر حجاز همچو حرفی چطور می زند؟! مگر مسلمان نیست امیر حجاز؟ امیر حجاز که می گوید من مسلمانم. مگر مسلمان نیست که می خواهد مال مردم را غارت کند به غیر بدهد؟ نمی کند همچو کاری را. غلط می کند! گاهی هم می گویند از اسرائیل ما می آوریم. اگر از اسرائیل آوردند، ما تکلیفمان را با آنها می دانیم چیست. یک دانه اسرائیلی- نه یهودی، به این یهودیها که در ایران هستند کسی حق ندارد تعرض بکند، اینها در پناه اسلام و مسلمین هستند، نه به یهودیها و نه به نصارا، اینهایی که مذهب رسمی دارند، حق ندارند و اخیراً به بهاییها تعرض کردند و دولت تعرض کرده؛ اینها یک نظر شیطنت دارند، به این نظر شیطنت اینها اعتنا نکنند مسلمین؛ اینها می خواهند سایر طبقات را به مسلمین بشورانند؛ شما اعتنا نکنید؛ از هر راه دیدید که سازمان «دولتی» دخالت می کند در یک امری، شما مخالفت کنید برای اینکه اینها نظر سوء دارند به شما- اسرائیلی اگر آمد در ایران و خواست نفت را [صادر] کند، بر همه مسلمانها واجب است که اینها را بیرون کنند و بکشند همه شان را. اینها با اسلام در جنگند،  با مسلمین در جنگند، در حال جنگند؛ ما اگر دستمان برسد تا آخرشان را قطع می کنیم. اگر در ایران پایشان را بگذارند، یک اسرائیلی پایش را بگذارد ایران، بر مردم ایران واجب است که اینها را از بین ببرند. اسرائیلی می آید! غلط می کند اسرائیلی که می آید! اینها می ترسانند شما را. به اعتصابتان ادامه بدهید و مردم هم به اینها همراهی بکنند. لازم است همراهی بکنند. و من هم از سهم امام اجازه دادم که همراهی بکنند با اینها و اداره کنند اینها را. بهتر اداره کنند از آن وقتی که آنها را دولت اداره می کرد. حقوق ندهند آنها جهنم!

اگر ما بگوییم که اعتصاب را ادامه بدهید و نفت یک ملت را به طور هرج و مرج ندهید به خارج، ما حرف خلاف زده ایم؟! و شما که می گویید که کتک را بخورید و منافعتان را هم بدهید و صدایتان هم درنیاید ... شما حرفتان این است که این همه کشتار که می شود، صحبت نکنید اصلش! اگر الآن که در مشهد و در سایر جاها اعتصاب کردند و در مریضخانه رفتند  و آنها هم آن قدر شرارت کردند، و علما هم رفتند در مریضخانه، در یکی از بیمارستانها تحصن کردند و از قراری که گفتند حدود صد هزار نفر مردم هم رفتند اطراف آنجا تحصن کردند برای این شرارتهایی که اینها کردند، اگر اینها فریاد می زنند که چرا می زنی ما را، چرا می کشی اولاد ما را، چرا در خانه های ما حمله می کنید، چرا بازارها را غارت می کنید- قوای «انتظامیه» بازار غارت می کند؟! قوای «امنیه» مردم می کشد؟! خوب این قوای شماست که اسمش را «انتظامی» گذاشتید و اسمش را «امنی» گذاشتید! همین «امنیه» و همین «انتظامی» دارد مردم را می کشد، دارد مردم را همه جهاتش را به باد می دهد، بازارها را دارد ...- اگر آقایان مشهد یا سایر جاها اعتصاب کردند و رفتند آنجا نشستند و گفتند تا این بساط از بین نرود ما از اینجا پا نمی شویم، این حرف غیر  منطقی است؟! شما می گویید که نخیر، شما بروید همه سر جای خودتان بنشینید و تماشا کنید و چماق به دستان بیایند و بزنند و بکشند و چه، و شما هیچ حرف نزنید! اینها هم که رفتند اعتصاب کردند همه باید ... این چماق به دستان واجب القتلند؛ همه شان را باید کشت. هر کس پیدا کند این چماق به دست هایی که مفسد فی الارض هستند و در زمین دارند فساد می کنند، هر که یکی از اینها را پیدا کرد بکشد او را. ما که می گوییم دفاع از مملکتمان می خواهیم بکنیم، دفاع از خودمان می خواهیم بکنیم، ما میزان ندارد حرفمان، اما شما که می گویید که چماق به دستها هر کاری کردند شما حرف نزنید، میزان دارد حرفت؟!

بعضی از آقایان بررسی کرده بود- برای من هم نوشته بود- همین جا بررسی کرده بود که هر دفعه که کارتر پشتیبانی اعلام کرده، فردایش کتک بوده! فردایش کشتار بوده! نوشته است در تاریخ کذا پشتیبانی اعلام کرد، قتل کذا واقع شد. در همین تاریخ هم بعد از عاشورا پشتیبانی اعلام کرد، قتل عام محمد رضا برپا شد! شمایی که با کشتار، با پشتیبانی خودت قتل عامها را فراهم می کنی، دلگرمی به یک قاتل جانی بِالذات می دهی، پشتیبانی از یک آدم جانی می کنی، تو بی میزان نیست کارهایت اما ما که می گوییم چرا، بی میزان است؟! عوض کنید خودتان را.

در هر صورت، گرفتاری ما یکی و دوتا نیست. خوب الآن مملکت ما گرفتار به دست این آدم است و گرفتار به پشتیبانی این دولتها، لکن اطمینان داشته باشید که دیگر تمام شده این حرفها، گسیخته شده همه این حرفها [ان شاء اللَّه حضار]. ان شاء اللَّه.

امید است خدای تبارک و تعالی به همه تان توفیق عنایت کند و به ملت ایران سلامت و توفیق عنایت کند، به اسلام و مسلمین نصرت عنایت کند. [آمین حضار].

صحیفه امام، ج 5، ص: 242-253

                                                                                                                 

حکم [به آقای ابو القاسم خزعلی جهت رسیدگی به مشکلات منطقه خوزستان ]

زمان: 25 آذر 1358/ 26 محرّم 1400

مکان: قم

موضوع: تعیین نماینده برای بررسی مشکلات استان خوزستان

مخاطب: خزعلی، ابو القاسم

بسمه تعالی

26 محرّم 1400

جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج شیخ ابو القاسم خزعلی- دامت افاضاته

با توجه به مشکلاتی که از نظر پاره ای اختلافات در منطقه خوزستان پدید آمده و با سابقه ای که جنابعالی از وضع منطقه و آشنایی محل دارید، مقتضی است مسافرتی به مناطق مختلف خوزستان نموده و به مشکلات رسیدگی نموده و با مشورت افراد ذی صلاح و معتمد محلی در رفع آنها بکوشید. و اهالی محترم محلها را به حساسیت وضع و وظیفه خطیری که از نظر حفظ وحدت در برابر توطئه دشمنان داخلی و خارجی دارند آگاه نمایید. امید است اهالی محترم نیز کمال همکاری را در مورد انجام وظایف محوله با جنابعالی بنمایند. از خدای تعالی موفقیت همگان را مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.

روح اللَّه الموسوی الخمینی

صحیفه امام، ج 11، ص: 246

 

سخنرانی [در جمع پاسداران (توطئه های کارتر)]

زمان: 25 آذر 1358/ 26 محرّم 1400

مکان: قم

موضوع: توطئه های کارتر و آمادگی ملت برای مقابله با آن

حضار: پاسداران مسجد حضرت ابو الفضل تهران، ستاد تبلیغات اسلامی بابل

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

از خواهران و برادران محترم که از تهران و از بابل تشریف آوردند که از نزدیک با هم صحبت کنیم متشکرم. و از اینکه همه شماها، چه خواهرها و چه برادرها، مجهز هستید برای خدمت به اسلام و جمهوری اسلامی مباهات می کنم. اسلام مال همه است. مال شخصی دون شخصی نیست. اسلام مال همه بشر است نه مال همه مسلمین. اسلام آمده است که بشر را از ضلالت به راه مستقیم هدایت ببرد. و اسلام مثل مکتبهای دیگر نیست که فقط برای یک حکومت مادی و دنیایی برنامه داشته باشد.

تمام حکومتهای بشری، تمام سیستمهای غیر توحیدی برنامه شان همین است که در اینجا؛ در این دنیا یک کارهایی بکنند. آنهایی که فرض کنید خوب هم هستند یک نظم دنیایی ایجاد کنند. و اکثراً که منحرف هستند برای این است که سلطه جویی کنند و دیگران را تحت سلطه خودشان بیاورند و استثمار کنند.الآن نمی توانید در تمام حکومتها پیدا کنید یک حکومتی که روی عدالت و لو در همان حیطه ای که خودش دارد رفتار کند. کم است. کم می توانید سراغ کنید یک حکومتی که حکومت عدل باشد و لو راجع به همین نظم دنیا. ادعا زیاد است. ادعای اینکه می خواهیم برای عدالت عمل بکنیم زیاد است. شما هم گوشتان پر شده است از این حرفهایی که محمد رضا می گفت که عدالت اجتماعی، عدالت اجتماعی. دائماً از عدالت اجتماعی و از ترقیات این مملکت گوش ماها را و شماها را پر کرده بود. مملکت به «دروازه تمدن بزرگ» رسیده، و یا همین چند وقت دیگر همه در «تمدن بزرگ» وارد می شویم و ایران می شود مثل یک مملکت پیشرفت کرده، و ترقیاتش چه  خواهد شد و چه خواهد شد. ادعا زیاد است. اما وقتی همین صاحب ادعایی که مال اینجا بود معلوم شد حالش، فهمیدند و فهمیدیم که این آدم نه اینکه می خواست این ملت را به تمدن برساند، بلکه می خواست این ملت به عقب برگردد، و نگذارد جلو برود یک قدم، مأمور این کار بود. و خدمتش [را] هم تا بود خوب انجام داد. یعنی همه دستگاهها را فلج کرد.شما ملاحظه کردید که چه هیاهویی اینها درست کردند. برای اصلاحات ارضی چه بساطی درآوردند. در تمام مملکت ما برای اصلاحات ارضی برنامه این بود که با این اسم اصلاحات ارضی، کشاورزی را زمین بزنند که ما الآن برای گندممان هم محتاجیم به اینکه از کشورهای دیگر وارد کنیم. چه هیاهویی اینها درست کردند برای اینکه «آزادزنان» و «آزادمردان»! چه بساطی خودشان و آن انگلهایی که در مجالس شورای سلطنتی نه ملی و سنا، مأمورهای سازمان امنیت و مأمورهای خود این شاه چه هیاهویی درست کردند، برای اینکه دیگر مملکت ما آزاد شد! آزادزنان و آزادمردان و شما در طول سلطنت این پدر و پسر و خصوصاً پسر که یک یادگار خلفی بود برای آن پدر و از او هم جلو افتاد. شما دیدید در طول تصدی این دو تا جنایتکار، آزادی برای هیچ کس نبود.

هیچ کس آزاد نبود که یک کلمه حقی بگوید. آزادی در آن جهت بود که آزاد کنند تا هر فحشایی می خواهند ایجاد کنند برای عقب راندن نیروی جوانهای ما. اینها آن قدر که به نیروی انسانی این کشور ضرر زدند به آن ذخایر آن قدر ضرر نزدند. انسانها را فلج کردند.جوانهای ما را از بین بردند. جوانهای ما که باید خدمت بکنند به این کشور، کشاندند به یک جاهایی که در آنجاها جز اینکه افکارشان فلج بشود و نتوانند خدمت بکنند به این مملکت، چیز دیگری نبود. تمام مراکز فحشا را اینها درش را باز کردند و با بوق و کرنا ترویج کردند و کمک کردند که این جوانهای ما بروند در این مراکز فحشا و فلج بشوند.  همان جا دفن بشود جوانیشان. جوانی این جوانهای ما را از آنها گرفتند. فلجشان کردند. این خواهرهای محترمی که در دام اینها افتادند و در دام ترویجهای آنها افتادند و در دام تبلیغات آنها افتادند، از آن وظیفه انسانیشان سلب شدند. و ملعبه دست جنایتکاران شدند. برای اشخاصی که غیرتمندند، اشخاصی که خوی انسانیشان را از دست ندادند یک تأسف همیشگی هست که این محترمات را اینها چه کردند به اسم آزادی.و شما دیدید که همچو که این ورق برگشت و اینها به همت همه قشرهای ملت شکست خورده از اینجا رفتند، این ملت عزیز ما چطور زنده شدند. چطور متبدل شدند به یک موجود دیگر. چطور همه شان مشغول شدند به خدمت. الآن شما در هر جای مملکت که بروید می بینید که مشغولند به خدمت کردن [و] جهاد سازندگی کسی نرفته الزامشان کند. خودشان داوطلب از توی مدارس، از توی جاهای دیگر می روند و خدمت می کنند به مردم. همه جای ایران وقتی می رویم سپاه پاسداران هست. کسی ایجادشان نکرده. خودشان ایجاد شدند. هر جایی، برای هر محلی خود آن محل اقدام کردند. روحانی محل، معتمد محل، روشنفکر محل، اینها اقدام کردند و سپاه درست کردند. کمیته درست کردند. دادگاه درست کردند. مردم خودشان مشغول خدمت به کشورشان شدند.

البته من راجع به این موضوع قبلًا هم عرض کردم، حالا هم باید عرض کنم که شما آقایان که سپاه پاسداران هستید، و خداوند تأییدتان کند ان شاء اللَّه. و تمام سپاه پاسداران و تمام دادگاهها و تمام کمیته ها و تمام قشرهایی که می خواهند خدمت کنند به این کشور، توجه داشته باشند که همه اینها خدمتگزار اسلامند. الآن جمهوری اسلامی است. و شماها از جنود اسلامی هستید. لشکر اسلام هستید. شما کارمند اسلام و کارمند امام زمان هستید. توجه کنید که نبادا یک وقتی یک خطایی بکنید بر خلاف مسیر اسلام. بر خلاف مسیر جمهوری اسلامی قدمی بردارید. این یک وظیفه خطیری است برای همه. برای ما و برای شما.                        

روحانیون که نماینده رسول خدا هستند در بین مردم، اگر خدای نخواسته روحانیونی که مدعی این هستند که نماینده امام زمان الآن هستند در بین مردم، اگر خدای نخواسته، از یکیشان یک چیزی صادر بشود که بر خلاف اسلام باشد، این طور نیست که فقط خودش را از بین برده، این حیثیت روحانیت را لکه دار کرده. این یک وظیفه بزرگی به عهده اش هست. روحانی همچو نیست که اگر یک خلافی بکند، بگویند که زید این خلاف را کرده. خلاف روحانی، به اندازه ای که سعه شعاع نفوذش هست، خطایش خطای بزرگ هست. خطایی است که عفوش در درگاه خدا بسیار مشکل است. برای اینکه این نماینده، یعنی مدعی نمایندگی از طرف امام زمان- سلام اللَّه علیه- و اسلام دارد. نماینده امام زمان اگر خدای نخواسته یک قدمی کج بگذارد این اسباب این می شود که مردم به روحانیت بدبین بشوند. بدبین شدن به روحانیت و شکست روحانیت، شکست اسلام است. آن که حفظ کرده است تا حالا اسلام را، این طبقه بودند. و اگر در این طبقه شخصی، اشخاصی پیدا بشوند که بر خلاف مصالح اسلام خدای نخواسته عمل بکند، جرمی است که از آدمکشی بدتر است. جرمی است که از همه معاصی بدتر. برای اینکه جرم صادر می شود از کسی که آبروی یک روحانیت را از بین می برد. مردم را؛ آنهایی که غافل هستند از اسلام، گاهی وقتها برمی گرداند. این طور نیست که وارد شده است که- چنانچه عالم فاسد بشود عالم فاسد می شود. برای اینکه عالم- به حسب ظاهر- نماینده امام است. و اگر خدای نخواسته یک فسادی در او پیدا بشود، فاسد بشود، قشرهای ملت را فاسد می کند. گاهی عالم را فاسد می کند. و از آن طرف اگر صالح باشد، صالح می کند قشرهای ملت را. صالح می کند عالم را.من در جوانی در یکی از شهرهای اینجا وقتی که رفتم دیدم که- محلات، محلات معروف رفتم دیدم که- مردم اینجا صالح اند. فرق دارند با جاهای دیگر. خوب اند مردمشان. کم در آنها پیدا می شود که منحرف باشد. بعد که توجه پیدا کردم دیدم که عالم آنجا- آن وقتی که من بودم- عالم آنجا عالم خوب، علمای آنجا علمایی بودند که خیلی خوب بودند. مردم چشمشان و گوششان و همه هوششان توجه دارد به اینکه این آقا! این امام جماعت، این چه جور است. اگر این امام جماعت و آقا، آقای وارسته ای باشد، توجه به دنیا نداشته باشد، توجه به خدا داشته باشد، مردم تبعیت از او می کنند. از این جهت یک تکلیف زاید بر همه تکالیف به عهده طبقه روحانیین است. این از روحانیین. شماها هم که حالا وارد شدید در همان کاری که روحانیین می خواهند بکنند و می کردند، آنها خدمت می کردند، شما هم دارید خدمت می کنید به اسلام. شما سپاه پاسداران اسلام هستید. اینها هم سپاه پاسداران اسلامند. همه با هم یک کار را انجام می دهید. پستهاتان اختلاف دارد. شما هم همین طور هستید. خیال نکنید که اگر خدای نخواسته یک کار خلافی بکنید این فقط می گویند که این آدم این کار را کرده. می گویند سپاه پاسداران این جوری. سپاه پاسداران چه اند. سپاه پاسداران اسلامند. آنهایی که غرضمندند، آنهایی که می خواهند یک نقطه ضعفی پیدا بکنند، آنها شروع می کنند به تبلیغات که رژیم سابق رفت، یک رژیمی آمد، این هم مثل آن، این هم بدتر از آن. این اسباب این می شود که رژیم ما بد معرفی بشود. معرفی اش کنند به اینکه رژیم فاسدی است.

این همه زحمت کشیدید شماها. خداوند همه تان را حفظ کند. و این همه زن و مرد این کشور و خصوصاً این خانمها که در صف اول بودند، در این نهضت. و آن قدر زحمت کشیدند برای اینکه اسلام تحقق پیدا بکند. همه نظرشان به این بود که یک جمهوری اسلامی، یک عدل الهی پیدا بشود. اگر خدای نخواسته از ما و از شما یک مطلبی درست بشود و ظاهر بشود که بر خلاف عدالت اسلامی بوده، بر خلاف احکام اسلام بوده است، آنهایی که نشسته اند و دارند نگاه می کنند به شماها، که یک خدشه ای پیدا بکنند و این را بردارند زیادش کنند و بگویند. اینها نمی گویند که این آقای حسن و این آقای حسین بد کرده. اینها می گویند که سپاه پاسداران این جور. آنهایی هم که صالح هستند، برای خاطر یک عملی که انجام می گیرد، آنها هم در ردیف اینها حسابش می کنند. اسباب این می شود که بروند از اینجا بالاتر، بگویند جمهوری اسلامی این طوری است. اسباب این می شود یک قدم بالاتر بروند، بگویند اسلام همین است. عرضه کنند.

الآن در خارج همین تبلیغات هست. در خارج آنهایی که منافعشان از دستشان رفته است که نمی نشینند نگاه کنند. قدرتهای بزرگ؛ این آقای کارتر نمی نشیند که ببینند همه منافع مادی اش از دست رفته. حالا شکست سیاسی هم دارد می خورد، یا خورده است.نمی نشیند این. این مشغول به توطئه است. مشغول به این است که دست را به دامن این رئیس جمهور، آن رئیس جمهور، این نمی دانم رئیس کذا، این مجلس کذا، آن مجلس کذا، دست را به دامن اینها بیندازد، و اینها را وادار کند به اینکه اینها هم همفکر او بشوند در مخالفت با ایران. برای اینکه الآن یک وحشتی این را برداشته است و اینها را. این تنها نه، همه را، یک وحشتی برداشته است که نبادا یک وقتی اسلام هم تحقق پیدا بکند. نبادا یک وقتی از ایران این صدا بلند شده و این نهضت بلند شده و الآن هم شعاعش رفته است در همه جا، همه جای دنیا الآن حرف این، روزنامه ها راجع به ایران، رادیوها، تلویزیونها همه راجع به ایران و راجع به این نهضت دارند بحث می کنند. اینها وحشتشان از این است که نبادا این موج اسلام از اینجا برود به خارج، و یکی یکی ممالک را فتح بکند و اینها را فلج بکند. در دنیا شکستشان بدهد. از این جهت نمی نشینند همین طور نگاه کنند الآن. دور افتادند برای اینکه همصدا پیدا بکنند. تا ببینیم دنیا و رؤسای جمهور دنیا و اینها چه می کنند. ممالک دیگر آیا تا چه اندازه نوکر آقای کارتر هستند، و حیثیت خودشان و ملتشان را برای خاطر آقای کارتر از دست می دهند. آقای کارتر برای خاطر   اینکه به خیال خودش یک مفلوکی را، یک مریضی را ببرد و در امریکا حفظش کند، و عرض کنم که، معالجه اش کند، تا اینکه به ملت امریکا و سایر ملتها وفاداری خودش را از آن خائنهایی که برای او خیانت کردند، نشان بدهد و در دوره آتیه هم رئیس جمهور بشود، برای خاطر این خودش را رسوا کرد.

الآن هر جا اشخاص دانشمند دنیا، اشخاص متفکر دنیا تقبیح می کنند او را. برای خاطر یک آدمی که این قدر خیانت به یک ملتی کرده است. و حالا ملت می گوید آقا، این جانی که آمده پیش شما و او را پناه دادید، این «پناهنده سیاسی» نیست، تا اینکه بگویید پناهنده سیاسی را تحویل نمی توانیم بدهیم. روی قواعد، این یک مجرم است. روی قواعد همه عالم یک کسی که به یک ملتی پنجاه سال، و این آدم سی و چند سال، به یک ملتی آن قدر جرم کرده و آن قدر اذیت کرده و آن قدر از این ملت کشته و آن قدر در تاوه ها اینها را بو دادند، بعضی از اشخاص را پاهایشان را قطع کردند، جرایم آنها را ما نمی توانیم، الآن تصورش هم نمی توانیم بکنیم، که در این حبسهایی که در زیر زمین بوده و دالانهایی [که ] یک وقت نشان دادند؛ دالانهایی که از این سازمان جنایتکار امنیت بوده است. در این دالانها به این مردم اسلامی، به این مردم انسانی، به این متفکرین، به این روشنفکرها چه گذشته است. ما نمی توانیم تصور بکنیم. اینها هم که رفتند و آمدند، شاید برای ما همه مسائل را نتوانند بگویند که چه کردند با اینها. ما یک ملتی هستیم که اعلام می کنیم به همه دنیا که این قدر جریمه بر ما وارد شده. اموالمان این قدر به غارت رفته و به جیب آقای کارتر و امثالش رفته است به دست این آدم، آن قدر جنایات به این مملکت واقع شده است. این قدر قتل و غارت وارد شده است. ما این را می خواهیم بیاوریم اینجا و محاکمه اش کنیم. ببینیم چرا این کارها را کرده. اساس مطلب این است که کارتر از همین می ترسد که نبادا یک وقتی این بیاید و بروز بدهد. می گویند مشغول شدند که این را یک   شستشوی مغزی بدهند. و کاری بکنند که فراموشی برایش بیاید که نتواند دیگر بروز بدهد. مشغول این کارها هستند. از اینها همه کاری می آید. ما نمی توانیم، اما از اینها همه کاری می آید. هر چه می خواهند شستشو بدهند مغز او را. هر چه می خواهند او را بکشانند به اینکه همه چیز را نسیان بکند. لکن ملت ما که نسیان نمی کند. این ملت ماست.

الآن صداشان اینجا بلند شد. این ملتی که الآن دارند فریاد می زنند «مرگ بر امریکا» مقصودشان کارتر است. ملت امریکا که به ما کاری نکرده. ملت امریکا اگر بفهمد مطلب را، اگر بفهمد مطلب را ملت امریکا، به حسب وجدان انسانی اش، با ما موافق است.اینهایی که مخالفت می کنند، اینها از وجدان انسانی بیرون اند. این ابرقدرتها فکر انسان نیستند. یک فکرهای جنون آمیزی در مغز آنها هست که با اسم انساندوستی که می گوید من این مرد را بردم. برای انساندوستی محاصره اقتصادی و دخالت نظامی در یک مملکت سی و پنج میلیونی. انسان که خوب، آن هم یک نفر از اینهاست. دیگر این که از یک جای دیگر نیامده. این هم یک نفر از این افراد اینجاست. شما برای این یک نفر جانی، سی و پنج سال جنایت کن، به اسم دوستی انسان و انساندوستی! سی و پنج میلیون جمعیت از همین جمعیت، نمی توانم بگویم از این قماش، قماش اینها فرق دارد با او. قماش [او] انسانی نیست. سی و پنج میلیون را می خواهی در فشار اقتصادی قرار بدهی که بمیرند. اگر زورتان برسد، می کنید. اما همچو قدرتی ندارید. شمایی که می گویید ما انساندوستیم، سی و پنج میلیون انسان اینجا هست. این سی و پنج میلیون انسان بمیرند برای یک نفر که شما جنایاتتان معلوم نشود! آقای انساندوست! پنجاه نفر ما، پنجاه هزار نفر ما انسان در امریکا داریم که این دانشجوهای عزیز است. پنجاه هزار نفر دانشجو را بیخود بیخودی می خواهید از امریکا خارجشان کنید. شما، انساندوستید؟! شما مطابق حقوق بین المللی دارید عمل می کنید! شما بشر خواهید! شما حقوق بشر را مراعات می کنید؟ این سی و پنج میلیون جمعیت اینجا، سی و پنج میلیون بشر اینجا حق ندارند  هیچ. فقط یک نفر مفلوک حق دارد، یک نفر جانی حق دارد. سی و پنج میلیون جمعیت اینجا که بسیارشان روحانی هستند، بسیاریشان تحصیلکرده هستند، همه شان مؤمن و متقی هستند، شما این سی و پنج میلیون جمعیت می گویید اصلًا حقی در دنیا ندارند. فقط حق مال محمد رضاست. حق مال این جانی است. غیر از این است که ما این طور فکر کنیم که ایشان نه برای این است که یک حس انساندوستی اش او را وادار کرده به این معنا.

برای اینکه این بر خلاف حس انساندوستی است. اینها نیست مسأله.مسأله این است که بد تشخیص داده. روی آن تشخیص بدش، مثل اینکه لج کرده. از اول بد تشخیص داده. می گویند هم تحمیلش کردند. تشخیصش از اول برای اینکه موفقیت پیدا کند برای ریاست جمهوری دوره بعد. راهش را بد رفته است. راه این نبود که ایشان شاه را بردارد برود آنجا، و بخواهد یک توطئه بکند. یا بگویید بخواهد معالجه بکند. حالا من اطلاعی ندارم. یک عده ای می گویند برای توطئه رفته است. بردند او را آنجا. و یک عده ای هم می گویند که نه این مفلوک است و این مریض است دیگر سرطان دارد و چه. این، راه را بد رفت. خیال کرد به اینکه حالا هم وضع مثل وضع سابق است، که یک کلمه ای القا می کرد به محمد رضا، آن هم تحمیل می کرد به ملت. ملت هم حرف نمی زد. وضع آن وقت این طور بود. تا گفته می شد که تو باید این کار را بکنی، مأموری که این کار را بکنی، آن هم می آمد آنجا، و به وسیله این عمالش آن کار را تحمیل می کرد به مردم. مردم هم یک وضعی پیدا کرده بودند که تسلیم بودند.

او خیال می کرد حالا هم ملت ما مثل آن وقت است. نمی داند که ملت ما تحول پیدا کرده. یک موجود انسانی به تمام معنا شده. یک موجودی که دفاع می خواهد از خودش بکند. یک موجودی که زیر بار ظلم نمی رود. دستور اسلام این است که نه ظلم بکنید نه زیر بار ظلم بروید. انظلام یعنی زیر بار ظلم رفتن از ظلم کمتر نیست. انظلام به خود ظلم کردن است. به یک ملت ظلم کردن است. ظلم هم از همین قماش است. هر دویش در اسلام ممنوع است. نه شما حق دارید به کسی ظلم کنید، نه حق دارید که از کسی ظلم بکشید. ما دیگر ملتمان این است که نمی خواهند از تو ظلم بکشند. نمی خواهند. رؤسای جمهوری امریکا که تا حالا به ما ظلم کردند و به وسیله عمالشان همه چیز ما را از بین بردند و بالاتر از همه نیروی انسانی ما را عقب راندند، ما از این به بعد نمی خواهیم این ظلم را بکشیم. ما می خواهیم این آدم بیاید اینجا و محاکمه اش بکنیم. خودش مطرح نیست. خودش یک آدم نیست. آن وقت هم که بود آدم نبود. خودش مطرح نیست. ما می خواهیم چه کنیم یک مفلوکی بیاید اینجا. و عاشق جمالش که مردم نیستند! ما می خواهیم این آدم بیاید اینجا محاکمه اش کنند و پرونده های قطوری که از او هست ارائه بدهند. و این همه معلول و این همه ناقص العضوی که به وسیله او شده است، ما ارائه بدهیم به عالم. آقا وضع ما این است. وضع ملت ما در این سی و چند ساله حکومت، این است. وضعمان این است که جوانهای ما، این پیرزنها را بیاوریم که جوانهایشان را از دست دادند. عکس جوانهاشان را نشان بدهند که اینها آنهایند که در «سینما رکس » مثلًا از بین رفتند.

امروز، الآن یک پیرمردی آمده بود که چهار تا یا پنج تا شش تا از اولادهای من در آنجا بودند. خوب ما این را می خواهیم بگوییم. این آقای انساندوست این را برده نگه داشته. نه اینکه انسان را می خواهد نگه دارد. آن خوب، انسان نیست که نگهش دارد. این نه این است که برای انساندوستی این کارها را دارد می کند. این خوف این را دارد که نبادا تحویل اینجا بدهند و مشت رئیس جمهور امریکا باز بشود که در آتیه نتواند دیگر رئیس جمهور بشود. یعنی قلمِ «نه» روی او امریکا بکشد که شما دیگر لایق رئیس جمهوری   نیستید. ملتش بفهمند که رؤسای جمهوری اینها چه می کردند با مردم. با دنیا چه کردند.

ملتها که این طور نیستند که افکارشان مسموم شده باشد مثل این رؤسا. ملتها افکارشان محفوظ است. مگر آنهایی که دور و بر اینها جمع اند. اینها خوف این معنا را دارند. اگر ملت ما از اول گفته بود که محمد رضا را آنجا نگه داشتید بکشیدش، می کشتندش. همچو آنها باکی از کشته شدن ندارند.شما خیال می کنید که برای این پنجاه نفر که در اینجا هستند، پنجاه و چند نفر جاسوسی که در اینجا هستند، اینها دلشان سوخته؟ و انساندوستیشان و حب به اهل ملتشان اسباب این شده. شما مطمئن باشید که مسأله این نیست. اینها فوج فوج سربازهای خودشان برای اینکه خدمت به آنها بکنند می فرستند به جبهه ها که اینها بریزند در جبهه ها، بکشند و کشته بشوند. هزاران افراد را از خود ملتشان به کشتن می دهند. برای اینکه یک صدایی در خود امریکا پیدا بشود که این رئیس جمهور ما چه آدم کذایی است. وضع این [ها] روحیه اینها این طوری است. اینها وضع روحشان- روح- الآن دیگر آن روح اولی که فطرت انسانی یا فطرت اولی است، اینها از دست دادند. همه انسانها به فطرت صحیح موجود می شوند. لکن بعد در محیطها، در تربیتها در این طور چیزها عوض می شوند. اینها عوض شدند. از آن فطرت اولیشان عوض شدند. اینها برای خاطر این پنجاه و چند نفر که در اینجا حبسند، یعنی حبس هم خوب در محلشان هست، همان جایی که زندگی می کردند حالا هم همان جوری دارند زندگی می کنند. آن طور هم که تا حالا به من اطلاع دادند، و من همیشه سفارششان کردم، در کمال رفاه هم هستند. منتها آنها سر و صدا بلند کردند که اینها چطور و کذا. بعضی از اینها هم که رفتند آنجا گفتند نه، مسائل این نیست. نه برای خاطر این پنجاه و چند نفرشان دست و پا می کنند. همه تشبثش این است که رئیس جمهور بشود. اصلًا تمام نظرش به آنجاست. و من به او قول می دهم که نشود ان شاء اللَّه، رئیس جمهور شدن راه دارد.

  حالا ما فرض هم می کنیم تو چهار سال دیگر هم، پنج سال دیگر هم بخواهی رئیس جمهور بشوی. آخر ارزش دارد که یک انسانی، یک ملتی را، ملت دویست و چند میلیون جمعیتی را در نظر مردم این طور جلوه بدهد. ارزش دارد؟ برای چهار پنج سال دیگر جنایت کردن. خوب، ریاست کردن اینها، همان جنایت کردن است. ارزش دارد برای ریاست کردن که مساوی با جنایتکاری است پنج سال. اینکه این قدر یک ملت امریکا را که آنها تقصیری در این باب ندارند، این قدر آنها را آلوده کند. و مردم دنیا را به ملت امریکا بدبین کند. تو خدمتگزار به ملت خودت هستی! تو اگر خدمتگزار به ملتت بودی، می گفتی خوب این جنایت کرده. ما این جنایتکار را می دهیم دست کسانی که به آنها جنایت کرده است. این خدمتگزاری بود. این آبرویی بود. همه ملت ایران برای تو هورا می کشیدند. اما حالا چه شده؟ حالا تو را یک جنایتکار، بدتر از آن جنایتکار می دانند. حالا مشت باز شده دیگر. و تو را یک آدمی می دانند که داری ملت خودت را هم به باد می دهی. ارزش دارد؟ اگر فرض کنیم تو رئیس جمهور هم بشوی. این ارزش دارد که انسان به این قدر جنایات خودش به پنج سال. حالا این شاه، شاه مخلوع از باب اینکه به قول خودش شاه بود می گفت من تا آخر عمرم شاهم. جنایات که می کرد می گفت: ارزش دارد، من تا آخر عمرم هستم. نمی دانست که خدا نمی خواهد. اما شما رئیس جمهوری. رئیس جمهور پنج ساله اید، شش ساله. یک همچو چیزی نیست.بعدش باید بروی. تا آخر هم که دیگر نوبت شما نمی رسد. رقبای شما هستند در این جورها. معلوم نیست، تو برای توهّم اینکه برسی به این مقام. الآن برای توهّم. الآن که تو نمی دانی تو می شوی یا آن چند نفر دیگری که کاندیدا هستند. تو سر هم دارید می زنید.شما برای خاطر توهّم اینکه من در پنج سال دیگر، شش سال دیگر، مشغول به این ریاست، و نمی دانم این بساط باشم، این را برای توهّم این داری ملت خودت را از دست می دهی. داری ملت خودت را و همه شئون امریکا را در نظر شرق فاسد جلوه می دهی.این ارزش دارد که برای یک توهّم، آدم این کار را بکند. این عقل اقتضا می کند که انسان برای توهّم اینکه شاید برسم به آنجا، این قدر جنایت فعلی بکند. اینها این طورند وضعشان.و ما امروز مبتلای با یک همچو انسانها یا آدمها یا موجوداتی هستیم که باید همه ملت ما با آن مبارزه کند. و ما نمی ترسیم از اینکه در اقتصاد ما را منزوی کند. یا فرض کنید که دخالت نظامی. ما از این چیزها نمی ترسیم. ما قبل از این حرفها، شاید شما هیچ کدامتان یادتان نباشد، همه این شلوغیها که حالا می بینید بود. ما شاهدش بودیم. ما در همان محلی که بودیم، یعنی خمین که بودیم سنگربندی می کردیم. من هم تفنگ داشتم. منتها من بچه بودم به اندازه بچگی ام. بچه شانزده، هفده ساله. ما تفنگ دستمان بود. تعلم تفنگ هم می کردیم. من بلدم الآن تفنگ اندازی را. این اخوی ما بزرگتر از ما بود. ایشان تفنگ انداز است. منتها حالا پیرمرد است. ما سنگر می رفتیم و با این اشراری که بودند و حمله می کردند و می خواستند بگیرند و چپاول بکنند. هرج و مرج بود. دیگر دولت مرکزی قدرت نداشت. و هرج و مرج بود. قبل از این رضا خان بود. هرج و مرج و دولت مرکزی هم بدون قدرت. و همه جا. کاشان و این حدود قم و کاشان دست نایب حسین کاشی بود؛ «نایب حسین»  و پسرش. [به ] آن حدود ما هم حمله می کردند «زلقی » ها و نمی دانم اینها حمله می کردند. و یک دفعه هم آمدند یک محله ای از خمین را گرفتند.

و مردم با آنها معارضه کردند. و تفنگ دست گرفتند. و ما هم جزء آنها بودیم که به اندازه ای که می توانستیم حرکت بکنیم.ما امیدواریم که این ملت ما همه تفنگدار باشند و همه جنگجو. آن قدری که می توانیم می زنیم. حالا شما فانتوم آوردید ریختید سر ما. هر کاری می خواهید بکنید. ما  را نترسانید از اینکه ما نظامی می آوریم. ما نظامیهای شما را اینجا دفنشان می کنیم. و ما را نترسانید از اینکه به شما برای خاطر انساندوستی گرسنگی می دهیم تا بمیرید. نخیر، این طور نیست. روزی ما با خداست. و ما قدرت این را داریم که از این زمین خدا روزیمان را بیرون بیاوریم. همه کشاورزهای ما ان شاء اللَّه بیدار شدند و کشاورزیشان را تقویت می کنند. در هر صورت مسأله این است که ما الآن مبتلای به یک همچو قدرتی هستیم. و مع الأسف در داخل ما هم جناحهایی هستند دست و پا می کنند که همان مسائل را درست کنند. یعنی دست و پا می کنند که امریکا قدرت پیدا کند. این ننگ را ما کجا باید ببریم که اهالی یک کشوری، افرادی که از همین مملکت است، اینجا زاییده شده و اینجا پرورش پیدا کرده، حالایی که مملکت ما و ملت ما قدرت امریکا را در اینجا شکست داده است، باز روابط با امریکا دارند که برگردانند. ما این ننگ را باید کجا ببریم. این شکایت را پیش کی بکنیم که باز هم در بین جمعیت ما اشخاصی هستند که اخلال می کنند که نمی خواهند جمهوری اسلامی تحقق پیدا بکند. جمهوری اسلامی اگر تحقق پیدا کند دست اربابها کوتاه می شود، نبادا این کار بشود.

از آن روز اولی که ما آمدیم به اینجا و قبلش، اخلال می کردند. قدم به قدم اخلال می کردند. خواستید رأی بدهید، رأی نمی گذاشتند بدهید. یک دسته ای نمی گذاشتند.آنجا جلو رفتید و شکست دادید آنها را. بعدش قدم دوم. بعدش راجع به قانون اساسی، چه حرفهای مزخرف زدند. و گفتند و اخلال به اینکه نبادا یک همچه چیزی بشود. بعد مردم رأی دادند. و در این رأی صد در نود از آن رأی سابق بیشتر بود. مردم صدی نود رأی دادند. حالا به دست و پا افتادند که اربابها دارند شکست می خورند، چه بکنیم. باز هیاهو می کنند. می خواهند رأی چند نفر آدم را بر رأی تمام ملت به اسم مصلحت ملت.این همان منطق کارتر است. منطق کارتر این است که ما برای خاطر این انسان داریم سی و پنج میلیون جمعیت را زیر پا له می کنیم. اینها هم برای خاطر چند نفر آدم، برای خاطر  یک عده معدودی یا برای خاطر عشق به امریکا می خواهند نهضت اسلامی ما را شکست بدهند و اسلام را شکست بدهند. تأسف این است. اسلام را می خواهند شکست بدهند.دانسته یا ندانسته. و نمی توانند. امروز مملکت ما، ملت ما همچو شده است. همچو بیدار شده است و چشمهایش را باز کرده که این توطئه ها دیگر فایده ندارد. همه این توطئه ها را این ملت دفع می کند.

خداوند ان شاء اللَّه به شما سلامت بدهد. به خواهران من، برادران من. من به همه شما دعا می کنم و تا نفس می کشم خدمت به شما می کنم. خداوند همه تان را ان شاء اللَّه حفظ کند.

صحیفه امام، ج 11، ص: 247-261

 

                       

سخنرانی [در جمع اهالی کنگاور (خصوصیات حکومت اسلامی)]

زمان: 25 آذر 1358/ 26 محرّم 1400

مکان: قم

موضوع: جامعیت مکتب اسلام- خصیصه های حکومت اسلامی

حضار: اهالی کنگاور

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

ان شاء اللَّه خداوند همه تان را حفظ کند. موفق باشید. هم خواهرها را هم برادرها را.

ان شاء اللَّه خداوند در تحت پوشش اسلام و زیر سایه امام زمان- سلام اللَّه علیه- همه را حفظ کند. و همه با کوشش واحد همان طور که تا این حد رسیدیم ان شاء اللَّه برسیم به آنجایی که اسلام را بتوانیم در همه جا بسط بدهیم.

اسلام یک مکتبی است که مع الأسف، شناخته نشده است یا کم شناخته شده است.نگذاشتند که اسلام را توده های مردم بشناسند. حتی حکومت اسلامی که یک امر ضروری بوده است در احکام اسلام، در بین ملتهای اسلامی مطرح نبوده است. خیال می کردند حکومت اسلامی مثل حکومت این رژیمهای متداول عالم است. اسلام همه چیز است. برای اینکه دستور خدای تبارک و تعالی است. و برای همه ابعادی که انسان دارد. در هیچ رژیمی از رژیمهای دنیا این مسائلی که در اسلام مطرح است مطرح نیست.

در دنیا [در] تمام حکومتها همان مسئله حکومت مطرح است، و اکثرشان حکومت جائرانه است، اگر نگوییم همه شان.در اسلام حکومت یک راهی است، برای آنکه مقصد اسلام است، و این تعلیماتی که از اسلام آمده است هم شامل زندگی طبیعی انسان است. لکن مقصد این نیست. و هم شامل ترقیات معنوی انسان است، تا برسد به جایی که انسان یک انسان الهی بشود که آن مقصد است تمام  دستورات اسلام برای ترقی دادن انسان است از عالم طبیعت به ماورای عالم طبیعت. انبیا آمده اند که مردم را دستشان را بگیرند و از این ظلمتهایی که در این عالم هست نجات بدهند و به عالم نور برسانند.

همه چیز وسیله رسیدن به عالم نور است، که اصلًا در حکومتها و رژیمهای عالم این مطلب مطرح نیست. یک مطلبی بوده است که مطرح شده است در مکتب انبیا، و دستورات انبیا عمل نشده است تا حالا. در زمان خود رسول اللَّه هم یک قدریش عمل شده است. تبلیغ شده است لکن، باز نشده، آن طور که می خواستند. در زمان امیر المؤمنین سلام اللَّه علیه- هم همین طور. نشده است آن که می خواستند. و بعدها هم که دیگر حکومتهای جور که آمده اند؛ مثل خلفای بنی امیه و بنی العباس، و بعد هم حکومتهایی که بین مسلمین بوده است.

رژیم شاهنشاهی که بدترین حکومتها در عالم بوده است یا از بدترین حکومتها، هیچ ارتباطی با اسلام نداشته است، و هیچ مسائل اسلام در آن مطرح نبوده. گاهی ادعای یک مطلبی، مثلًا، ملاحظه کردید که محمد رضا ادعا می کرد که عدالت اجتماعی، عدالت اسلامی. لکن او خبر نداشت از این که عدالت اسلامی چی هست. از اسلام چیزی نمی دانست.

از این جهت اسلام باید گفت که غریب است. همان طوری که غربا را کسی نمی شناسد اسلام را هم نگذاشتند شناسایی بشود. «اصل حکومت در اسلام» مطرح نشده است. هر وقت صحبتش پیش می آید، حتی بین خود مسلمانها، باز صحبت می شود به این که خوب این امر سیاسی است؛ به ما چه ربط دارد. روحانیت باید از سیاست جدا باشد! مسجد مال روحانیون، فقط بروند توی مسجد! اسلام را حبسش کرده اند توی مسجد. فقط در صورتی که اسلام در همین قشر دنیایی و طبیعی اش هم در میدان بیشتر بوده تا مسجد.  زمان رسول اللَّه سیزده سالی که در مدینه بودند هیچ سالی بی جنگ نبود. همه اش جنگ بود. جنگ نه جنگی که این حکومتها می کنند. برای رساندن مردم به سعادت.

پیغمبرها می بینند که مردم غرق دارند می شوند؛ غرق در آتش می شوند. آنها می بینند آن ظلمتهایی که به ماها احاطه کرده است، و آن چیزهایی که ما را دارد می کشد طرف چاه ویل؛ جهنم. آمده اند که ماها را نجات بدهند. با موعظه نجات بدهند. با زور نجات بدهند.پیغمبر اکرم- در یک جایی نقل است که- دیدند که یک عده ای را اسیر کرده اند و دارند می آورند.- این طور هست که- فرمود من باید با غل و زنجیر اینها را به بهشت ببرم.پیغمبرها آمدند که مردم را هدایت کنند. نیامدند جهانگیری کنند. نیامدند که سلطنت کنند. نیامدند که یک قدرتمندی کنند. همه قدرتهایشان را روی هم می گذارند که نجات بدهند این انسانی که باید یک موجود الهی باشد. یک موجود ملکوتی باشد، و حالا از حیوان پست تر شده است. آنها برای این خدمت آمده اند. برای خدمت به انسان آمده اند.انسان اصلش بحث آنهاست، و ساختن انسان بحث آنهاست. دیگر رژیمها اصلًا به این مطلب توجهی ندارند، و نمی دانند قصه چیست. نمی فهمند اینجا را. آنها همان جهات حیوانی را تقویت می کنند. جهت سبعی را تقویت می کنند. آدم خوری را، آدم کشی را. انبیا می خواهند مردم را از این ظلمتها، از این گرفتاریها، از این ظلمها، از این ستمگریها بیرون بیاورند.

کوشششان این است. کوشش همه مردم باید این باشد که زیر بار ظلم نروند. همان طوری که ظلم حرام است، زیر بار ظلم رفتن هم حرام است. مظلوم شدن غیر زیر بار ظلم رفتن است. آدم باید تا آنجا که قدرت دارد زیر بار ظلم نرود. یک وقت زور است دیگر، چه بکند؟ باید تن ندهد به ظلم. کوشش کند که ظلم را برطرف کند. در دستورات اسلام است که اگر کسی آمد توی خیابان، حمله کرد به کسی بکشیدش. دفعش کنید و لو کشته بشود. اگر کسی آمد حمله کرد به شما، و لو بخواهد مالتان را ببرد دفعش کنید، و لو کشته بشود. جلو ظلمش را بگیرید. نباید انسان تن در بدهد به اینکه یک کسی بیاید به او ظلم کند. حکومت اسلامی اگر پیدا شد قطع ریشه ظلم است. یعنی حاکمش هم نمی تواند ظلم بکند. رئیس دولتش هم نمی تواند ظلم بکند. اولًا موظف است نکند. ثانیاً بخواهد بکند نمی گذارند او را. حکومتهای اسلامی حکومتهای عدالت است. برای عدالت آمده اند.

حکومتها نیامدند که به مردم بزرگی بفروشند. حکومتها خدمتگزار باید باشند. اگر از خدمتگزاری تخلف بکنند خلاف موازین اسلام است. این طور نبوده است که حکومتهای صدر اسلام بخواهند که یک آقایی به مردم بفروشند. بخواهند که قدرتمندی کنند. آنها برای خدمت به مردم و جنگهایی که می کردند هم، خدمت به مردم بوده و تمام اقداماتشان برای این بوده است که مردم را نجات بدهند.

اگر ماها همه بتوانیم دست به دست هم بدهیم و این نهضت را به نتیجه برسانیم به طوری که محتوای این جمهوری اسلامی تحقق پیدا بکند، و آن طوری که دستورات اسلام است عمل بشود، برای همه گروهها رفاه هست، آرامش قلبی و طمأنینه هست.یکی از بزرگترین نعمتهای خدا این است که انسان قلبش آرام باشد. با زیر سلطه اجانب و بدتر از او زیر سلطه حکومتهای جور رفتن قلبها مطمئن نمی شود. نمی داند حالا که دارد می رود به بازار، آیا «سازمان امنیت» می آید، یک بهانه ای می گیرد. یا آن پاسبان می آید، یک بهانه ای می گیرد. و او را به حبس می اندازند یا نه. در اسلام این مسائل اصلًا مطرح نیست. در اسلام هر کس باید از خودش بترسد. از حکومت نباید بترسد. برای اینکه حکومت عدل است. اگر خودش کاری کرد که باید بهش رسیدگی بشود، خودش ظلم کرد، حکومت عدل جلوی این ظلم را باید بگیرد. اما، حاکم اسلامی یک قدم برای ظلم   و تعدی برنمی دارد. دستورات اسلام است این. یک پاسبانی که اسلامی است تعدی به هیچ کس نمی کند. یک ارتش اسلامی نباید تعدی کند به کسی. همه باید خدمت ملتها را بکنند. شما دعا کنید که دست اینهایی که الآن دارند اخلال می کنند به این جمهوری اسلامی، اخلال می کنند به این نهضت کوتاه بشود.

و ان شاء اللَّه همه تان با سعادت و سلامت و صحت این راه را طی بکنید تا این مراحل دیگری هم که هست تحقق پیدا بکند. و همه ملت مطمئن باشند که اسلام به صلاح همه است ان شاء اللَّه.

صحیفه امام، ج 11، ص: 262-266

 

سخنرانی [در جمع اعضای انجمن اسلامی پزشکان اصفهان (خیانتهای امریکا)]

زمان: 25 آذر 1358/ 26 محرّم 1400

مکان: قم

موضوع: خیانتهای امریکا به ایران- کارشکنی و غوغاسالاریهای عمال امریکا

حضار: اعضای انجمن اسلامی پزشکان اصفهان

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

من از آقایان تشکر می کنم که زحمت کشیده اند آمده اند، خواهرها، برادرها، تا از نزدیک یک مطالبی که باید گفته بشود، لا اقل بعضی از آن گفته بشود. شما لا بد امروز از رادیو شنیدید که شاه از امریکا رفت به جای دیگر. این اثر جرم و این مجرم که باید بیاید و در اینجا محاکمه بشود تا ما پرده از روی جنایات امریکا، یعنی رؤسای جمهور امریکا که در طول این مدت که این جانی در اینجا جنایت کرده، ریشه اصلی اش امریکا بوده، و این یک شاخه ای از آن ریشه بوده است، اینجا فاش کنیم. اینها گمان می کنند که شاه را از امریکا که خارج کردند تمام شد قضیه. مثل اینکه وزیر خارجه امریکا هم گفت که حالا ببینیم عکس العمل ایران چه خواهد بود. اگر ایران تمام حرفش این بود که شاه چرا در امریکاست دیگر حالا تمام شده بود. برای اینکه شاه در امریکا نیست. اما قضیه این است که شاه؛ شاه مخلوع که الآن یک موجود مفلوکی است، و به نظر من آن وقت که در اریکه قدرت بود مفلوکتر بود؛ مفلوک از جهت ادراکات که نمی توانست بفهمد وظیفه او با ملت چیست و ملت چه مقامی دارد. در هر کشوری این معنا را ادراک نکرده بود. از این جهت مفلوک بود و حالا هم مفلوک است. چنانکه آقای کارتر هم مفلوک است. آنهایی که خودشان در اریکه قدرت نشستند و این نخوت قدرتمندی در مغزهایی که کوچک اند، این اسباب این می شود که هر کاری که می توانند انجام بدهند. به هر چه دستشان می رسد آن [را] انجام بدهند. هر ظلمی که می توانند بکنند. هر ملتی را کهمی توانند زیر پای خودشان له کنند. اینها جزء مفلوکهای عالم هستند. برای اینکه قدرت روحی ندارند که هر چه وارد در مغزشان می شود بتوانند کنترلش کنند. همان طوری که آدم مفلوک نمی تواند یک راه صحیحی را پیش بگیرد. آدم علیل نمی تواند یک راه صحیحی برود. آنها که برای خاطر قدرتمندی، کوچک بودن مغز و قدرت زیاد، در آن وارد شدند نمی توانند کنترل کنند خودشان را، و حفظ کنند مغزشان را، اینها جزء مفلوکها هستند. انبیا و اولیا که هر چه [بر آنها] وارد می شد، هر چه قدرت در عالم وارد می شد بر آنها، هیچ در آنها تأثیری نمی کرد. آن کسی که زمام یک مملکتی که از حجاز گرفته تا مصر و همه اینجاها را؛ ایران و سایر جاها تحت سلطه او بود، و قدرت جسمی و روحی خودش آن طور بود، می بینیم که از یکی از افراد پایین و متوسط متواضعتر است. و این قدرتها ابداً در روح او تأثیر نکرده. برای اینکه، روح این قدر بزرگ است که همه عالم را می گیرد.

یک روح مجردی که از این آلایشها تجرد پیدا کرده است، این قدر وسیع است که همه عالم مثل یک نقطه می ماند در آن. آنها لایق زمامداری اند. اسلام آنها را زمامدار کرده است. وقتی هم که دست به دامن آنها نمی رسد باید آن اشخاصی که نزدیکتر به آنها هستند از سایر افراد، آن اشخاصی که بهتر می توانند هضم کنند قدرتها را، کمتر قدرت مآبی در آنها تأثیر بکند، آنها باید زمامدار باشند. مع الأسف دستمان کوتاه است. امثال اینهایی که تا یک قدرت پیدا می کنند، مثل حیوانهای چموش شروع می کنند به شرارت.اینها مفلوک اند. همان طوری که اینها الآن اسم محمد رضا را می گویند یک مریض مفلوکی، من می گویم در آن زمان که قدرتمند به نظر شما بود مفلوکتر بود از حالا. حالا شما هم مفلوکید. و همه قدرتمندهایی که به واسطه یک قدرت نمی توانند خودشان را کنترل کنند و نمی توانند هضم کنند آن قدرتی که برایشان وارد می شود، اینها جزء همان مفلوکها هستند. و لهذا این مفلوکها هستند که دور هم می نشینند و به تبع آن مفلوک اصلی یک ملتی را محکوم می کنند. لا بد این را هم شنیدید که لاهه، ایران را محکوم کرد. حالا دیگر خواب به چشم ایرانیها نمی رود! لاهه محکوم کرد! این لاهه مدتهاست؛ این سازمانها مدتهاست که اسرائیل را در این شرارتهایش محکوم کردند و هیچ اعتنا به آنها نکرد. هیچ غلطی هم آنها نکردند. ما که مسأله مان یک مسئله حق است که می گوییم که بیایید ببینید که اینجا اصلًا سفارتخانه نیست.

شما می گویید که سفارتخانه باید جزء احکامی که کردند آقایان، سفارتخانه باید به تصرف امریکا داده بشود. ما مدعی هستیم که اینجا سفارتخانه نیست. اصلش قضیه سفارت در کار نبوده. و ما مدعی هستیم که این آدمهایی که در اینجا بودند، اینها اجزای سفارتخانه نبودند.به اسم سفارتخانه شما یک چیزی درست کردید که لانه جاسوسی است. و بیایند ببینند که آیا این چیزهایی که در این سفارتخانه هست، اینها اسباب دست جاسوسهاست یا وسائلی است که سفارتخانه لازم دارد؟ بیایند سفارتخانه های دیگر را ببینند. سفارتخانه ایران را در خارج ببینند، که آیا این سفارتخانه ایران وضعش این طور است که اینجا هست.

و همین طور سفرای ایران در خارج. یا فرض کنید اجزای سفارتخانه ها را ببینید که آنها در آنجا یک همچو مسائلی دارند. و اگر یک وقتی مثلًا ایران، یا جای دیگر در امریکا یک جایی را به اسم سفارتخانه، مرکز توطئه و جاسوسی قرار بدهد، آقایان می گویند که خوب، شما چون که یک اشخاصی بودید دیپلمات، بیایید؛ تشریف ببرید. دیگر راه را باز کنند. و یا نه مسأله این نیست. شما با این حرفها می خواهید کلاه سر عالم بگذارید. و وقت دیر شده است و دیگر از شماها قبول نمی کنند این مسائل را. شما شاه را دک کردید برای اینکه مشتتان باز نشود. ما محاکمه تان می کنیم. در همین جا محاکمه رژیم پهلوی را.

و محاکمه رژیم جمهوری امریکا را. در این مدتی که به ما، این طور جرمها را نسبت به ما روا داشتند، و این طور توطئه ها را کردند.آنها گفتند که، محکوم کردند ما را به اینکه سفارتخانه ها و سفارتخانه امریکا باید تحویل داده بشود. و این دیپلماتها و سفرا و اجزای سفارتخانه باید راه بیندازند اینها را بیایند به امریکا. ما می گوییم که سفارتخانه نیست. اینجا شما می گویید سفارتخانه. ما می گوییم امریکا اصلًا سفارتخانه ندارد اینجا. ما می گوییم که مأمور سیاسی ندارد اینجا.اینها مأمورهای امنیتی هستند نه مأمور سیاسی. اینها از اجزای امن امریکا هستند که در اینجا بودند. اینها نیامدند برای اینکه بین ایران و امریکا را روابط سیاسی ایجاد کنند. اینها آمدند اینجا و این مرکز هم برای همین است که در ایران توطئه کنند. و حالا که شکست خوردند بیشتر توطئه کنند. حالا که آن شخص رفته است و دست آنها هم از مملکت تا حدودی بریده شده است زیادتر می خواهند توطئه کنند. ما این معنا را می گوییم. ما اشخاصی را که می خواهیم دعوت کنیم در اینجا؛ از دانشمندهای دنیا، و از سیاسیون دنیا، و از کارشناسهای دنیا، برای این است که بیایند تشخیص بدهند که این وضعی که در اینجا بوده است، و این اشخاصی که در اینجا مشغول کار بودند، این وضع سفارتخانه است؟

این وضعش وضع سفارتخانه است؟ این یک مکانی است که باید اسمش را سفارتخانه گذاشت یا نه؟ و بیایند و ببینند این اشخاص را. و بررسی کنند از پرونده هایی که اینها دارند. و از کارهایی که آنجا انجام می دادند. ببینند این کارهای سفارتخانه است یا کارهای سفارتخانه نیست. پس شما یک موضوع غلطی را، لاهه یک موضوع غلطی را حکم کرده، یک موضوعی را حکم کرده که در اینجا نیست همچو موضوعی. آن گفته است باید سفارتخانه را تحویل بدهند. ما سفارتخانه امریکا اینجا نداریم. کجاست این سفارتخانه؟ می گویند که باید این دیپلماتها را رها کنند. ما نمی شناسیم دیپلماتی در اینجا.

آنها که نگفتند که باید مرکز جاسوسی را [تحویل بدهند]. باید یک مجلس دیگر بگیرند، آنجا هم باز به اتفاق آرا بگویند که مرکز جاسوسی را باید به امریکا تحویل   بدهند و جاسوسها را باید رها کنند. اگر این را گفتند یک حکمی بر ضد ما هست. اما اینهایی که گفتید، حکمی بر ضد ما نیست. برای اینکه ما که مرکز جاسوسی را گرفتیم نه سفارتخانه را. اصلًا ما هیچ سفارتخانه ای را نگرفتیم. امریکا سفارتخانه ندارد اینجا. پس آقایان می گویند که سفارتخانه را باید تحویل امریکا داد. نه، سفارتخانه ندارد تا ما تحویل بدهیم. امریکا مأمورین سیاسی ندارد اینجا. اینکه می گویند باید مأمورین سیاسی را تحویل بدهید. مأمورین سیاسی کی است. پیدا کنند تا ما تحویل بدهیم. ما مدعی هستیم که اینها هیچ کدام مأمور سیاسی نیستند. و می گوییم بفرستید و ببینید. قضیه را بررسی کنید.

و ما می آوریم بررسی می کنیم این مطلب را. ما محاکمه می کنیم اینها را. و محاکمه می کنیم رؤسای جمهور را؛ منتها محاکمه غیابی. دستمان به آنها نمی رسد. محاکمه غیابی آن مقداری از پرونده هایشان که در اینجا هست. و آن مقداری از جنایاتشان که بر ما در اینجا ثابت است. که این مقدار، من مکرر این را گفتم. اینها یک کارهای زیر پرده ای داشتند، که شاید غیر از رئیس جمهور و شاه کسی نمی دانسته آنها را. ما نمی توانیم پیدا کنیم آن مقداری که منعکس است در خارج. آن مقداری که در وزارتخانه های ما منعکس است، آن مقداری را ما می خواهیم حالا بررسی بکنیم، و پرونده هایشان را مشغول جمع آوری هستند گروههایی تا اینکه جمع بشود، و ما دعوت کنیم از اشخاص بیایند بررسی بکنند. ما یک حرف غیر حقی نداریم. ما یک حرف ساده ای که همه عالم این حرف را اگر بفهمند، باید بپذیرند. البته آقای کارتر نمی پذیرد. برای اینکه آقای کارتر اصلًا از آن مفلوکهایی هست که حق را نمی تواند بپذیرد. مغز او دیگر حق را نمی تواند بپذیرد. آن دارد شاه را از این دست به آن دست می گرداند. و در یک جزیره ای در آنجاها بردند و نگهداری اش می کنند که مبادا گرفتار بشود و به ایران بیاید، و مقداری که بین خودش و او هست هم کشف بشود. آن اسراری که ما بین شاه و کارتر  هست، و سایر چیزهای امریکا هست ، باید کشف بشود. محمد رضا گفته بود که چنانچه بناست من را محاکمه کنند، باید رؤسای جمهوری امریکا هم؛ چند نفر که در زمان من بودند، محاکمه کنند. بله، باید محاکمه کنند آنها را. منتها ما دستمان به آنها نمی رسد. ما همچو قدرتی نداریم که احضار کنیم رئیس جمهور امریکا را. لکن این قدرت را داریم که در محل خودمان پرونده هایشان را رسیدگی کنیم، و اشخاص را دعوت کنیم از خارج و بیایند و رسیدگی کنند و ببینند چیست قصه. ما آنها را هم می خواهیم محاکمه کنیم.

بنا بر این، این فایده ندارد که ایشان بردارد این را ببرد از یک مملکتی به مملکت دیگر. و خیال کند حل شد قضایا. از اول هم همه حرفها این بود که اگر او را تحویل ما ندهید، ما اینهایی که اینجا هست محاکمه می کنیم. و حالا هم می گوییم که ما یک محاکمه ای از رژیم پهلوی می کنیم. و یک محاکمه هم از ... رؤسای جمهوری امریکا، از آن زمانی که این آدم در رأس امور بود تا حالا. و تا آن وقتی که اینها در اینجا هستند و بساطشان اینجا هست. بنا بر این، مسائل حل نشده است.

آنها خیال می کنند که چنانکه این را فرستادند از آنجا، دیگر مسائل حل است. خوب، ما یک مطلب دیگری هم غیر از اینکه اساس مطلب است که می خواهیم جرم آنها را به دنیا ثابت بکنیم. [می خواهیم ] مستضعفین وظیفه شان را با مستکبرین بفهمند. این مستضعفین اکثراً نمی دانند. ما هم نمی دانیم. ما هم جزء مستضعفین هستیم. نمی دانیم که اینها به سر ما چه آوردند. بعضی از ورقه های کوچکش دست ماست و می دانیم. بعضی مشاهدات ما هست و چیزهایی که به چشم دیدیم. اما مسائل زیاد زیر پرده را ما نمی توانیم بفهمیم. ما می خواهیم آن مقداری که فهمیدیم و آن مقداری که امکان دارد بفهمیم این را. درست عرضه کنیم به مستضعفین دنیا. به ممالک دنیا. تا بفهمند مستضعفین که این مستکبرین با آنها چه می کنند. این ابرقدرتها با اینها چه می کنند. ما  می خواهیم بفهمانیم به خود ملت امریکا که نسبت به ملت امریکا اینها چه کردند تا حالا.

اینها چه جنایاتی کردند که ملت امریکا را هم در نظر مردم دارند از بین می برند. اینها چقدر به خود امریکا لطمه وارد کردند. لطمه حیثیتی. لطمه انسانی. و چقدر به سایر کشورها و ملتها و اینها. بنا بر این، مسائل به اینجا ختم نمی شود. ما یک ملت ضعیفی هستیم. ما یک ملتی هستیم که اتکالمان به خداست. و ما جمعیتمان کم است. شما جمعیتتان زیاد؛ جمعیتشان زیاد. یعنی، اینکه ملت امریکا با آنها نیست تا جمعیتشان زیاد باشد. شمایید و سرنیزه ها و فانتومها و آن بساطی که دارید، و ماییم و مشت و صدا و فریاد مظلومیت، تا ببینیم آیا چه خواهد شد. آیا غلبه با مظلومها خواهد شد، یا غلبه باز با ظالمهاست. این راجع به مسائل امروزی که به ما متوجه است.

اما مسائل داخلی خودمان. شما ملاحظه کردید که ما در آن وقتی که ملت ما با این رژیم درافتاد، یک مقابله آدمی که هیچ نداشت با یک آدمی که همه چیز داشت. شما یک وقت مقابله کردید با یک رژیمی که قدرتمند بود. و مجهز به همه جهازات جنگی و دارای قدرت زیاد، که دنبال آن و پشتیبان آن هم قدرتهای عالم بود. یعنی شما یک طرف ایستاده بودید با دست خالی، آن طرف ایستاده بود با تمام تجهیزات، و پشت سر او، پشتوانه او همه عالم بود. شما خیال نکنید که از این همه عالم که می گویم- ملتها را نمی گویم- همیشه مقصودم دولتهاست. این دولتها- الّا کمی شان- پشتیبانی از او می کردند. این قدرتهای بزرگ پشتیبانشان بودند. و خصوصاً امریکا و انگلستان. در یک همچو موقعی آن که شما را پیروز کرد، و اینها در عین حال که همه چسبیده بودند که این آدم را نگهش دارند در اینجا، و بعد هم بختیار را نگه دارند در اینجا که در آن هم خیلی جدیت کردند. اینکه موفق نشدند آنها، و شما موفق شدید چه بود؟ شما قدرت نظامی داشتید؟ شما اصلًا تعلیمات نظامی دیده بودید؟ ما یک دسته طلبه بودیم که نمی دانیم نظام چه می کند. شما هم یک دسته پزشک هستید که باز هم از نظام اطلاع ندارید. تعلیمات نظامی ما ندیده بودیم. ملت ما تعلیمات نظامی ندیده بودند. آنها تعلیمات نظامی داشتند، اما ما نداشتیم. هیچ هم نداشتیم. حالا هم که می بینید چهار تا تفنگ دست جوانهای ما هست، اینها غنیمتی است که از آنها گرفتند و الّا قبلًا که نداشتند. این را قبلًا با زحمت، نمی دانم، یک چیز درست می کردند، پرت می کردند، که در مقابل آنها چیزی نبود اینها. آنی که این ملت را پیش برد، آن یک قدرت غیبی بود. یک قدرت الهی بود.پای هیچ کس حساب نکنید شما. در عین حالی که تشکر می کنم از شما که این مقاله ها را خواندید. لکن تذکر می دهم این قدر تعریف نکنید از یک شخصی، برای اینکه چیزی نیست. هر چه هست، اوست. ما چیزی نیستیم. ما جز یک بنده ضعیف چیزی نیستیم. با یک فوت می توانستند اینها، ما را بیرون کنند. آنکه این قدرت را به این ملت داد، و آن طور وارد شد به میدان و بیرون کرد حریف خودش را، آن یک قدرت روحی بود که خدا داد به اینها. یک قدرت الهی و غیبی بود که این ملت را متحول کرد به یک چیز دیگری. این مردمی که وقتی اسم «سازمان امنیت» می آمد به خودشان می لرزیدند، ریختند و گفتند ما اصلًا نه شاه می خواهیم و نه سازمان امنیت و نه اصل رژیم شاهنشاهی را می خواهیم. و به واسطه این امری که خدای تبارک و تعالی انجام داد به اراده مبارک خودش.

و یک نکته بزرگی که شاید اکثراً از آنها غافل باشند، آن ایجاد رعبی بود که در اینها کرد. در قرآن هم هست که «نصر» گاهی به «رعب» است. گاهی جمعیت اینها را جوری می کند که به نظرشان زیاد می آید. گاهی قدرت نمایی اینها، و لو چیزی نیست، در نظر آنها بزرگ می آید. اینها همه چیز داشتند. و مطمئن باشید که اگر این رعبی که خدا در قلب اینها انداخته بود، نبود، اینها می توانستند یک شب تمام تهران را خراب کنند. همه   چیز داشتند. قبلًا هم که ایشان گفته بود که اگر من بروم ایران را خرابش می کنم. خراب هم کرده. آن وقتی که اینجا بود خراب کرده. حالا که رفته. ما بتوانیم آیا آباد کنیم این خرابی را یا نه، نمی دانم. این معنا که توی دل آنها را خدا خالی کرد، و از آن طرف سربازها و درجه دارهای پایین از آنها دیگر اطاعت نکردند. اینها کارهایی بود که خدا کرد. من و شما نمی توانستیم بکنیم. اینها کارهایی بود که جز آن رده اول که آنها دیگر منقلب شده بودند به یک آدم فاسد؛ به یک حیوان، رده های بعد از آن، هم افسرهایشان، و هم درجه درجه دارهایشان، و هم سربازهایشان، اینها از آنها برگشته بودند. اگر امر هم می کردند، اطاعت نمی کردند. حتی من، آن طور که شنیدم بختیار وقتی که می خواسته برود، در همین راهی که داشته می رفته که برود، امر کرده است که به عنوان اینکه خوب، نخست وزیر هستم، امر کرده است که آن را بمباران کنید، گوش به او ندادند. این تخلف این جمعیت از آنها یک چیزی بود که خدا درست کرد برای آنها. اگر این جمعیت، این سرباز مجهز و کذا تبعیت کرده بودند از این درجه اولی ها، از شاه و از بختیار، و از آن بالاترها و بالاها، اگر اطاعت کرده بودند، حالا نه من اینجا نشسته بودم و نه آقا و نه جمع شما. نبودیم، یا در بیغوله ها بودیم و در حبسها بودیم یا قتل عام. ما را هم کشته بودند.

اما غفلت نباید بشود از این نصری که خدای تبارک و تعالی، نصرتی که خدای تبارک و تعالی نصیب ما کرد. از اینکه آنی که باید مقابل ما بایستد، به ما ملحق شد. آن شبی که می خواستند اینها کودتا بکنند، ما تهران بودیم. و یک شب بنا بود کودتا بکنند. به ما هم اطلاع دادند. حتی آمدند اصرار هم بعضی کردند که شما از این خانه بیایید بیرون. گفتم نه، من همین جا هستم. آن شبی که اینها می خواستند کودتا بکنند ... بعدها ما فهمیدیم که بنای آنها بر این بوده است که هر کس احتمال بدهند که [مؤثر] باشد بکشند او را. از بین ببرند. و اعلام کردند حکومت نظامی روز را؛ که روز هم نباید بیرون بیایید. خدا خواست که شکسته شد این. من هیچ فکر نمی کردم که این روی چیست. بعد به من گفتند کودتاست. فکر نمی کردم که این حکومت نظامی را برای چه دارند تأسیس می کنند. ما برای اینکه یک مقابله ای با آنها کرده باشیم گفتیم به این اعتنا نکنید .... بعد معلوم شد که این را خدا خود پیش آورده که این نقشه ای که اینها کشیده بودند که حکومت نظامی روز درست بکنند و تمام خیابانها را بگیرند و تمام قدرتهایشان را در اینجاها مجهز کنند، و با هر چیزی که دارند در خیابانها نصب کنند، کودتا کنند و بساط را تمام کنند، مردم آمدند خنثی شد. مردم ریختند بیرون و خنثی کردند. اینها یک چیزهایی بود که خدا ایجاد کرد.نباید یک کسی نسبت به من یا نسبت به شما یا نسبت به کسی دیگر بدهد. همه از اوست.

همه چیز از اوست. تا روحیه شما توجه به آن مبدأ قدرت دارد پیروزید. از آن منفصل نشوید. از این مبدأ قدرت منفصل نشوید. اتصالتان را زیاد بکنید به مبدأ قدرت.اینها الآن دست بردار نیستند. اینها یک چیز کمی از جیبشان نرفته. هم از حیث مال کم از دستشان نرفته، که نفتهای ما را همین طوری می خوردند. و مهمترش آن جهت سیاسی است که یک قدرتی که تحمیل کرده بود بر دنیا که دیگر مقابل این کسی نمی تواند بایستد. یک جمعیت کمی در مقابل آنها ایستاد. و حرفش را زد و بیرون کرد آنی که آنها می خواستند باشد. این شکست در این معنا یک شکست کمی و آسانی برای آنها نبود، که آن وضع که آنها پیش آورده بودند، که به همه مغزها تحمیل کرده بودند که شما هیچ کاری نمی توانید بکنید. تا ما حرکتی بکنیم چه خواهد شد. سابق این طور بود. اگر یک کاری می خواستند بکنند، یک قراردادی، یک کاری و ایران یک اهمالی می کرد، یک کشتی از انگلستان می آمد طرفهای خرمشهر و آنجاها خودش را نشان می داد تمام می شد. آن قرارداد بسته می شد به هر طوری که آنها می خواستند. اگر یک کشتی از امریکا می آمد در نزدیکیهای خلیج، مطلب تمام بود. دیگر همه دستشان را روی دست هم می گذاشتند. اما حالا می بینند این طور شده است که یک جمعیتی در این طرف دنیا قیام کرده است، و کشتیهای اینها همه اش می آید اینجا و سرگردان دارد می گردد. اینها هیچ  اعتنا نمی کنند. نشستند همین طور نگاه می کنند. اعتنا به آن نمی کنند. تشر می زند، به تشرش اعتنا نمی کنند. تا ملزم بشود به اینکه شاه را از آنجا ببرد. خوب، این یک شکستی بود. ایشان می خواست نگه دارد. مهمان عزیزش! را می خواست نگه دارد آنجا. دنبال این بود که او را نگه دارند. معالجه کنند. یک مفلوکی را معالجه بکنند. این یک قدم را که عقب رفت که از آنجا شرّ این را از سر خودش کند.

اگر عقل حسابی، سرش بیاید و آن نخوت قدرت را کنار بگذارد، با قدرتمندی نخواهد پیش برود، به طور سیاسی پیش برود نه سیاست باصطلاح آنها، با سیاست سالم پیش برود ممکن است مسائل را بشود تا یک حدودی حل کرد. و آن این است که به آن که گفته است آن را ببر آنجا. به او بگوید که ببرش بده به ایران دیگر. برایش هم خیلی خیلی ننگ نیست. برای اینکه آن وقت می گفتند ننگ است و سر لج ایستاده بود که از امریکا راست بیاید اینجا. این را به شما عرض بکنم که یک نفر آدم پیش من گفت که اینها حاضرند. الآن یادم نیست که از کجا آمده [بود]. یکی از خارج آمد اینجا به من گفت- شاید بیست روز پیش از این- که اینها حاضرند که این شاه را بنشانند توی طیاره ای به اسم یک جایی ببرند و بعد چند نفر از اینهایی که طیاره ها را می ربایند، اینها بربایند و بیاورند اینجا. حاضرند این کار را بکنند برای حل مسأله. من خیلی زودباور نیستم. گفتم نه. ما این کار را نمی کنیم. ما می خواهیم تحویلش بدهند. اگر اینها درست توجه بکنند به مصالح و مفاسد ملت خودشان. نه اینکه فقط فکر این باشد که من قدرتمندم، هر کاری دلم می خواهد می کنم. و بفهمند که این معنا در این زمان دیگر این طور نیست که قدرتمند هر کاری دلش می خواهد بکند. قدرتمند خیلی زیاد هست در دنیا که مقابلتان می ایستند، نمی گذارند بکنید. همچو نیست که اگر تو از آن طرف صدایت درآید رفیقت از آن طرف صدایش درآید. آن رقیبت از آن طرف صدایش در بیاید. آنها هم صداشان درمی آید. بنا بر این مطرح نیست این معنا که تو بتوانی با قدرت نظامی پیش ببری. حالا اگر  درست سر عقل بیاید و آنها هم که آن وقت هی می ترساند ما را، خیال می کرد که مثل سابق است که تا کشتی بیاید آنجا ما بگوییم آقا، بفرمایید هر کاری می خواهید بکنید، و تا یک کلمه نظامی پیش بیاید ما از آن بترسیم، حالا آن وقت گذشته، و ملت ما حاضر به شهادت است. کفنپوش شده است. [اگر کارتر] سر عقل بیاید، مسائل را می تواند حل بکند. اموال این را الآن هر چه آنجا دارد بدهند. اموال خود ملت است.

ما مدعی هستیم که، یعنی تاریخ هست، کتاب هست، رضا خان که آمد در این اراک بوده است. یک وقتی، در شرح احوالش هست، در یک کتابی که پیش من آوردند، در این اراک بوده رضا خان و یک سربازی، یک همچو چیزی بوده. آنجا شرح حال خودش را برای اینها نقل کرده است. خودش نقل کرده است که من در اراک بودم و ماهی نمی دانم چقدر داشتیم و ما [دائماً] دنبال این بودیم که اول ماه بیایند این را دست ما بدهند ما زندگیمان را بکنیم. ماهی هفت تومان، چقدر، چیز کمی بوده. این در آن گفتگویش که در آن وقت با وزرای خودش صحبت می کرده این قصه را، گفته و این را گفته. پس رضا خان خودش گفته که ما هیچ نداشتیم. همه ما می دانیم که یک آدم مجهولی بود. و نه مالک بود و نه- عرض می کنم که- کاسب بود و نه تاجر بود. هیچ اینها نبود. این در این حال آمد اینجا. و بسیاری از شما شاید یادتان باشد. و اکثرتان یادتان نیست که وقتی رضا شاه آمد مازندران را می خواست، تمامش را برای خودش قباله کند.

آن وقت به من گفتند که وقتی که بردند صورت مازندران را آنجایی که این طرف شمال را که این می خواست بگیرد، وقتی بردند آنجا نگاه کرد دید، بعضی جاهایش یک خطی مثلًا چطوری غیر از جاهای دیگرش. گفت اینها چیست؟ گفتند اینهاست که تا حالا نشده است. یعنی به ملک شما درنیامده. نه اینکه خریدیم از آنها. مردم را به قباله کردن الزام کردند. انداخته دور. گفت ببرید تمامش کنید. وقتی که آمد اینجا هیچ نداشت. مازندران را یا شمال را؛ هر جا که توانست این املاک را گرفت. خوب، البته بعدش دیگر نتوانستند نگه دارند. آن بعدش ایشان نتوانست نگه دارد. ایشان هم وارث یک آدمی است که هیچ چیز نداشته. حقوق سلطنتی هم که به زور، بیخودی می برده است. برای اینکه سلطان قانونی نبوده است. من مکرراً این را اثباتش کردم. این قانونی نبوده است. آن حقوق سلطنتی هم ببینند چقدر بوده است. خرج ایشان چقدر بوده. حقوقش چقدر بوده.حساب کنند ببینند که این اموالی که الآن در خارج دارد. اینکه در بانکهای همه جا. تقریباً در بانکهای امریکا دارد. در سوئیس دارد. جاهای دیگر دارد. اگر طلب دارد واقعاً، خوب، به او بدهند برود. و اگر یک آدمی که هیچ نداشته و حالا اینها را دارد، خوب، ما از او می پرسیم از کجا آوردی. یک وقتی اینها می گفتند که قانون را «از کجا آورده ای»؟

حالا به خودشان می گویم که شما، از کجا اینها را آورده اید؟ جز این است که از ملت است.ما حرفمان یک حرفی نیست که خیلی محتاج به تأمل باشد. محتاج به بررسی باشد.یک حرف روشنی است. این آقا، آن وقتی که پدرش آمده است وضعش آن بوده به اقرار خودشان. بعد هم که خودش آمده، نه تجارت و نه کسب و نه چیزی داشته، و شده است این طوری. و این اموالی که از این ملت برده است، ما اینها را می خواهیم می گوییم بررسی کنند. ببینند اگر از ما طلب دارد به او می دهیم. اگر ما از او طلب داریم به ما بدهد. به فشار اقتصادی از بین ببرد برای یک مفلوکی حس انساندوستی این است که سی و پنج میلیون جمعیت بمیرند، یک مفلوک زنده بماند. آن خیال کرده که ما را محاصره اقتصادی بکند و ما دیگر از گرسنگی چه بشویم. او نمی داند اینها که نه نمی شود یک همچو چیزی.در هر صورت الآن اینها به واسطه اینکه هم از جهت جنبه سیاسی شکست خوردند و هم از جهت جنبه مادی و مالی شکست خوردند، اینها دست بردار نیستند. اینها در خارج و داخل مشغول توطئه اند. یکی از توطئه های بزرگشان این است، که نگذارند یک حکومت مستقری ما پیدا کنیم. برای اینکه اگر یک حکومت مستقر پابرجایی پیدا کنیم، دیگر گذشته است. حالایی که بین دعوا و این چیزها هست کارشکنی کنند. شما ملاحظه کردید که از آن اولی که صحبت جمهوری اسلامی شد، اینها شروع کردند به کارشکنی.

یک دسته ای را تراشیدند به اینکه ما هم بگوییم جمهوری اسلامی اش چیست. و عجب این بود که ملت ما «جمهوری» می خواهد. «جمهوری اسلامی» یعنی چه. تا اینکه نگذارند اسلام پایش تو کار بیاید. اگر «جمهوری» باشد همه کاری می شود با آن کرد. اما اگر «جمهوری اسلامی» باشد اسلام نمی گذارد کسی کاری بکند. یک دسته دیگر تراشیدند بگویند که «جمهوری دمکراتیک». باز از اسلامش فرار می کردند. یک دسته سومی هم که یک خرده می خواستند نزدیکتر بشوند و بازی بدهند ماها را می گفتند «جمهوری اسلامی دمکراتیک». این هم غلط بود. ما همه اینها را گفتیم ما قبول نداریم.

ما دمکراتیک سرمان نمی شود. برای اینکه دمکراتیک در عالم معانی مختلفه دارد در هر جا. یک معنی ندارد. در سابق یک معنا داشته، در حالا یک معنای دیگر دارد. ما یک مطلبی که پیشمان معلوم نیست قبولش نمی کنیم. ما آنکه پیشمان معلوم است اسلام را می شناسیم. یعنی می دانیم که احکامش چیست و چه وضعی دارد. و جمهوری هم اسمش را می دانیم. می دانیم چیست اینکه می دانیم ما به آن رأی می دهیم. آنکه نمی دانیم، نمی توانیم رأی بدهیم.

اینها نه اینکه می خواستند واقعاً یک جمهوری پیش بیاید و یک جمهوری دمکراتیک. اینها می خواستند غائله ایجاد کنند. می خواستند وضع را طوری کنند که یک تشنجاتی پیدا بشود و یک دسته آن ور بیفتد و یک دسته از آن ور و نگذارند رأی به جمهوری اسلامی داده بشود خوب، اینجا که شکست خوردند. یعنی، صدی نود و هشت، یک قدری بیشتر، مردم رأی دادند. یعنی، یک رفراندمی که نظیرش را در دنیا یا نمی یابید یا کم می یابید. اینجا که باختند. بعد رفتند در درجه دوم. برای اینکه مجلس خبرگان را نگذارند وجود پیدا کند. مناقشه کردند. نگذاشتند، هی اشکال، هی اشکال.

بالاخره مجلس خبرگان هم مردم رأی دادند. تعیین کردند. از آن وقتی که مجلس خبرگان تهیه شد و اینها رفتند سراغ بررسی تا حالا، همه اش اشکال می کنند. همینها یک ریشه هایی هستند از آنها که می خواهند با اشکالتراشی نگذارند این جمهوری اسلامی پیدا بشود. هر کسی یک جور اشکال می کند. یک مطلبی که به اکثریتی که نود و نه درصد راجع به قانون اساسی ملت رأی داده، یک دسته فرض کنید پنجاه هزار نفری، فرض کنید، و الّا کی هستند این قدر، یک دسته ای، این طوری، به اسم اینکه ما می خواهیم که مملکت دمکراسی باشد. یک پنجاه هزار نفر بر یک سی و پنج میلیون نفر می گویند تحمیل کنید به زور، بزنند و بکشند و بروند، بگیرند. مثلًا فلان جا شلوغی بکنند برای اینکه نگذارند جمهوری اسلامی تحقق پیدا کند. نگذارند قانون اساسی، قانون اساسی گذشته را دیگر بیجاست که کسی صحبتش را بکند. هر که صحبت بکند معلوم می شود به دمکراسی اعتقاد ندارد. معلوم می شود دیکتاتور است. شما همه اش می گویید که «قانون اساسی! این قانون اساسی به دیکتاتوری می رسد». یک قانون اساسی که به وفق احکام اسلام، نمایندگان خود مردم، یک سرنیزه ای که طرف مردم نبوده است که اینها را تعیین کنید. یک دولتی که تحمیل بخواهد بکند که نبوده است. تحمیلی در کار نبوده. خود مردم با آزادی رفتند یک دسته ای را تعیین کردند. این مخالف با دمکراسی است که شما می گویید؟ بعد به این اکتفا نشد.

بعضی از اینهایی که حالا اشکال می کنند، آن وقت می گفتند که لازم نیست که دیگر رفراندم بشود، همان مجلس خبرگان کافی است. بعد که مجلس خبرگان رأیش را داده و رفراندم هم شد، حالا اشکال می کنند. این جز اینکه یک مرضی تو کار هست، چیزی نیست. و آن مرض این است که مبادا یک وقت جمهوری اسلامی تحقق پیدا بکند، و دست این اربابها کوتاه بشود. این، برای خاطر این، الآن هی شلوغ می کنند این ور، آن ور.و من می دانم فردا هم که می خواهند رئیس جمهور تعیین کنند، همین بساط است. و پس فردا هم که می خواهند وکیل تعیین کنند، مصیبت آن وقت زیادتر است.

    ملت باید با تمام هوشیاری این مراحل را طی کند. از اینکه حالا فلان جا شلوغ است، فلان جا غیر شلوغ است، از اینها هیچ نترسید. یک انقلاب بزرگی شما ایجاد کردید که این نحو انقلاب که از خود ملت هیچ ندار انقلاب تحقق پیدا بکند. کودتا در کار نبوده. نظامی تو کار نبوده. ملت بوده است. این انقلابی که شما ایجاد کردید. و بعد از تمام انقلابهای دنیا این شلوغیها هست. وقتی که یک حکومت مرکزی قوی نباشد این شلوغیها هست.علاوه بر اینکه، شلوغیها بیشترش را همین ریشه های گندیده ای که از رژیم سابق در داخل و خارج هستند، و آنهایی که برای امریکا دارند خوشرقصی می کنند، از اینهاست.

و از اینها هیچ خوفی نداشته باشید. یک ملت با یک قدرت الهی، اتکال به خدا تا اینجا آمده است. و این اتکال به خدا و قدرت الهی را حفظش کنید. و وحدت کلمه خودتان را حفظ کنید. یک عده اقلیت، خیلی اقلیتی که هر چه هم نصیحتش بکنید برایشان فایده ندارد، اینها را به چیزی حساب نکنید. و من امیدوارم که همه قشرهای ملت، همه جاهای مملکت توجه بکنند به اینکه رژیم جمهوری اسلامی یعنی، احکام اسلام. احکام اسلام برای همه خوب است. احکام اسلام برای حتی اقلیتهای مذهبی به قدری رفاه ایجاد خواهد کرد که اینها خوابش را نمی بینند. ظلم حتی به یک نفر آدمی که منحرف است، اسلام جایز نمی داند. اصلًا ظلم پایه کن شده است در اسلام. و شما هم مطمئن باشید که چنانچه این اتکال به خدا را حفظ بکنید، و توجه به خدا را، و این وحدتتان را حفظ بکنید و این نهضت را همین طور گرم نگه دارید، ان شاء اللَّه که امیدوارم که بزودی پیش ببرید. و اما راجع به شما، طولانی شد. ولی خوب حالا چند کلمه ای: [یکی از حضار: آقا، ما هیچ خوفی نداریم و مطمئنیم.].

امام: الحمد للَّه.

همه جای این مملکت را اینها خراب کردند و رفتند. یعنی هر جا دست بگذاری  خرابی است. چه کسی باید این را درستش کند؟ شما خیال کردید که یک قدرتی می تواند این را درست کند الّا ملت؟ ملت یک قدرت بزرگی است. اگر بخواهد یک کاری بکند، چون یک سی و پنج میلیون- فرض کنید- قیام به یک امری بکند، آسان عمل می شود. اگر بخواهد هر قشری بگذارد گردن دیگری، شما بگویید خوب، دولت این کار را بکند، دولت بگوید ملت، نمی شود. باید همه دست به هم بدهیم، و هر کس در هر جا هست خوب کار بکند. هر کس هر چیزی را که مشغولش هست؛ همان پست خودش را خوب انجام بدهد، نگاه نکند که کی می کند یا نه، این لازم نیست که شما بروید مناقشه کنید که در عدلیه چه خواهد شد. در نظام، در فرض کنید، که در دادگستری چه خواهد شد. اینها به ما ربط ندارد ما پزشکیم. کار پزشکیمان را خوب می کنیم. کسان دیگر نمی کنند خلاف وظیفه می کنند. آنها هم که در دادگستری است باید کار خودش را خوب انجام بدهد. آن شبیه خوانهای سابق را یادتان است که شبیه می خواندند. حالا هم خیلی می پرسند. و ما هم می گوییم بهتر این است روضه بخوانند. شمر خوب آن بود که در شمری خوب باشد. و شبیه سید الشهدای خوب این بود که شبیه او را خوب درآورد. در این امور آن کسی که کار خودش را، این تصرف در کار او نکند. آن هم تصرف در کار او نکند. هر کسی کار خودش را خوب انجام بدهد. اگر هر کسی خودش را موظف داشت به اینکه آن کاری که محول به اوست خوب انجام بدهد، خواهد خوب انجام گرفت.

شما پزشکید، خداوند حفظتان کند، شما مثل یک پدری نسبت به مریضها باید باشید که علاقه مند به این باشید که این خوب بشود. همان طور که اگر خدای نخواسته فرزندتان مریض بشود، چطور علاقه مند و از روی محبت این کار را می کنید. اینها هم برادر شما هستند. خواهر شما هستند. خداوند عقد اخوت بین همه مؤمنین انداخته: المؤمِنونَ اخوَةٌ  برادر شما هست مریض شده. اینجا خواهر شماست مریض شده. این را باید با کمال رأفت، محبت، انجام بدهید. پرستارها این طوری. آنکه می خواهد اداره کند فرض کنید این بیمارستان را، آن هم باید با علاقه که می خواهد یک خانه خودش را اداره کند، به علاقه این کار را بکند. هر کسی باید آن کار که به او محول می شود خوب انجام بدهد.

دیگری انجام می دهد یا نمی دهد، به من چه، من کار خودم را خوب انجام می دهم، او مسئول است، نباید اگر یکی دیگر کار را بد انجام داده، به من سرایت بکند، که من کار را بد انجام بدهم، باید کار خوب شما را دیگران سرمشق قرار بدهند. نه، کار بد دیگران را شما سرمشق قرار بدهید. اگر یک همچو روحیه ای در ملت پیدا شد و بحمد اللَّه پیدا شده است، یک همچو مسائلی الآن پیدا شده، یک همچو حس تعاونی الآن در ملت ما هست، و باید تقویت کرد این حس را. خوب، ملاحظه می کنید که الآن اشخاصی که اهل مثلًا این کار نبودند که بروند در بیابانها درو بکنند، یا بروند خانه بسازند یا برای ... الآن اشخاصی که از مدارس می روند آنجا، فرض کنید که، پزشک است، دکتر است، چه هست، پا می شود می رود آنجا مشغول می شود به همان کارها. این حس تعاونی است که اگر تقویت بشود، این حس تعاون، به زودی این خرابیها، اینها مرمت ان شاء اللَّه خواهد شد.

خداوند ان شاء اللَّه همه شما را حفظ کند و موفق و مؤید باشید.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.

صحیفه امام، ج 11، ص: 267-284

 

سخنرانی [در جمع مصدومان و معلولان انقلاب (افشای جنایات امریکا)]

زمان: 25 آذر 1358/ 26 محرّم 1400

مکان: قم

موضوع: محاکمه شاه و افشای جنایات امریکا در ایران

حضار: مصدومان و معلولان انقلاب، پزشکان و پرستاران کمیته های امداد

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

اینکه ما اصرار داریم که در ایران محاکمه بشود این شخص جانی ، و محکمه تأسیس بشود برای اینکه بازرسی بشود به جنایات امریکا در ایران، برای این است که کراراً گفتیم که ما یک جنایاتی در اینجا داریم که نمی توانیم [شاهدان ] این جنایات را [بفرستیم ] به امریکا مثلًا. علاوه بر اینکه مجالسی که در آنجا و سازمانهایی که در آنجا هست همه در خدمت ابرقدرتهاست. علاوه بر این ما چطور این همه معلول را، این همه مادرهای داغدیده را، این همه زنهای جوان از دست داده را، ما چطور می توانیم اینها را به امریکا ببریم و عرضه کنیم به آنها، بگوییم که این جنایاتی که وارد کرده اند به اینها وارد کردند. پرونده های آنها در اینجاست؛ و ما نمی توانیم این همه پرونده ها را حمل کنیم به آنجا. اصرار ما برای این است. و من وقتی این اشخاص را می بینم که در این راه معلول شده اند، یا در این راه جوانهایشان از دست رفته است، دو احساس برای من پیدا می شود:

یکی احساس تأثر و تألم که چرا باید یک رژیمی این قدر از خدا بی خبر و این قدر حیوان منش باشد، سبع  باشد، که برای چند روز ریاست این قدر جنایت بکند. چرا انسان این قدر جنایتکار است. چرا انسان از همه حیوانات بدتر است، اگر از آن طرف بیفتد. این  یک [سبب ] است که انسان متأثر می شود از اینکه تعلیمات انبیا، از اول تا حالا، نتوانسته است که این انسانهای فاسد را اصلاح کند. این همه تعلیمات الهی نتوانسته امثال محمد رضا و کارتر را به راه بیاورد.

کارتر می رود دعا می کند! برای کی؟ وامی دارد ناقوسها را به صدا درآورند برای کی؟ برای به دست آوردن یک حیثیتی، به خیال خودش، که چهار پنج سال دیگر هم جنایت بکند. به اسم اینکه یک بیمار  را من دارم نگه داری می کنم. به اسم اینکه من برای پنجاه نفر امریکایی دارم دعا می کنم و وادار می کنم به دعا. حالا هم افتادند دنبال قشرهای مختلف، و در مدرسه ها می روند و امضا می گیرند، و این مسائل. اینها نیست مسأله. مسأله همین است که این قدرتمندها می خواهند به قدرت خودشان تا آن اندازه که می توانند باقی بمانند، و لو اینکه همه قشرها، مظلومین، زیر پا له بشوند. اینها ادعا می کنند که ما این مفلوک  را نگه داشتیم برای حس انساندوستی! و در عین حال فوجهایی از انسانها را می کشند یا وادار می کنند به کشتن. در ویتنام آن کارها را می کنند. در ایران که ما خودمان شاهد هستیم چه کردند: پشتیبانی از یک نفری که جنایاتش آن طور است، و با دست آنها در اینجا جنایات را انجام داده است؛ یعنی پشتیبانش آنها بودند. پشتیبانی از یک کسی که این قدر جنایت کرده و برای ما این قدر معلول گذاشته است و آن قدر شهید و آن قدر مادر داغدیده گذاشته، اینها صحبت از انساندوستی و بشر دوستی [می کنند]. تمام مقصد این جنایتکارها رسیدن به یک نقطه است و آن قدرت است. قدرت برای کوبیدن هر کس در مقابلشان است.

اینکه ما می گوییم بیایند و اینجا ببینند، برای اینکه ما در اینجا داریم معلولین را. ما چه  طور معلولین را از مریضخانه ها برداریم ببریم به امریکا. ما می خواهیم اینجا بیایند، عرضه کنیم، ببریمشان در مریضخانه ها، ببریمشان توی جاهایی که از معلولین انقلاب نگهداری می کنند، نشان بدهیم که اینها آثار جرم است. آثار جرم را نشان بدهیم به آنها.

و اینکه کارتر اصرار دارد که شاه نیاید به ایران، تا می توانست در امریکا نگهش داشت، حالا در یک جای دیگر برده است و او را نگهداری می کند، که او هم مربوط به خودش است، همه برای این است که مبادا در اینجا بیاید و مسائلی در اینجا کشف بشود که در زیر پرده است؛ مسائلی برای ملت امریکا کشف بشود که بفهمند مستضعفین در دنیا با چه اشخاصی و با چه جنایتکارهایی مواجه هستند که خودشان را به صورت یک آدم انساندوست می خواهند درآورند و جا بزنند، و به صورت یک کسی که به تعلیمات حضرت مسیح- سلام اللَّه علیه- اعتقاد دارد و اهل این است که دعا بکند و برود کلیسا و وادار کند در سرتاسر امریکا کلیساها برایش ناقوس بزنند!

ما نظایر این را خودمان دیدیم. ما دیدیم رضا خان البته اکثر شما یادتان نیست، شاید بین شما یکی دو تا باشند که یادشان باشد، دیدیم که رضا خان راه می افتاد دنبال اینکه برود این روضه خوانی و آن تکیه و آن تکیه. و حتی می گفتند پیاده می رود آنجا ما دیدیم که مجلس روضه بپا می کند، و خودش وارد می شود و در مجلس روضه. بعد هم دیدیم که آن روزی که قدرت پیدا کرد، تمام مجالس روضه ما را تعطیل کرد! ما دیدیم که محمد رضا قرآن طبع کرد و منتشر کرد، و به اسم اسلام این کارها را کرد. و دیدیم که در سال یک دفعه به مشهد [می رفت ] و آنجا با کمال بیحیایی در مقابل حضرت رضا می ایستاد. دلش آنجا نبود. برای اغفال ملت بود. دیدیم که همین جانی و همان جانی در ایران چه کردند. آن که آن طور اظهار اسلامیت می کرد در جوار حضرت رضا چه کرد و چه قتل عامی کرد در مسجد گوهرشاد و معبد مسلمین. و دیدیم که این آدم که اظهار  می کند من یک مسلمان هستم و من قرآن طبع می کنم و من متعهدم و من قسم خوردم- در نطقهایش بود که من قسم خوردم که برای شیعه خدمت بکنم- ما دیدیم خدمت او به این مملکت چه بوده است. علاوه بر این همه کشتار و این همه معلولین، تمام حیثیت مملکت ما را از بین برد این آدم. تمام ذخایر ما را از بین برد. تمام قدرتهای انسانی و نیروهای جوان ما را عقب زد و نگذاشت ترقی بکند. ما که می گوییم باید بیاید اینجا و اینجا رسیدگی بشود، برای اینکه اینها اموری است که اینجا باید معلوم بشود. و ما او را می خواهیم. از آنجا هم که رفته است باز. از امریکا می خواهیم او را که تحویل بدهد. این را از یک محلی به محل دیگری که مربوط به خود [امریکا] است برده است.

در هر صورت، من از یک جهت متألمم برای این برادرها و فرزندها و عزیزها؛ چه آنها که اینجا هستند، و چه آنهایی که در مریضخانه ها هستند. و در یک جهت هم، من و همه مسلمانها مباهات می کنیم به همچو جوانهایی. مباهات می کنیم به جوانهایی که عصر اول اسلام را زنده کردند، مباهات می کنیم به اشخاصی که صحنه کربلا را در ایران ایجاد کردند. همان طور که آنها خدمت کردند و جان دادند و از بین رفتند، لکن اسلام را زنده کردند، جوانهای ما هم معلول شدند و جان دادند و همه چیزشان را از دست دادند و اسلام را زنده کردند.

اسلام امروز غیر از آنی است که پیشتر بود. الآن در همه قشرهای دنیا توجهشان به ایران است، به جمهوری اسلامی ایران است، که اینجا چه خواهد شد: یک دسته خوف اینکه مبادا این اسلام برود به جاهای دیگر. یک دسته شوق اینکه این اسلام بیاید همه جا. ملتهای اسلامی، اگر ملتهای مستضعف غیر اسلامی هم توجه بکنند به خواسته های ما، همه شان عاشق این اند که این رژیمی که در اینجا ان شاء اللَّه تحقق پیدا می کند آنجاها هم تحقق پیدا بکند. و آنهایی که خائن بودند و می خواستند استفاده بکنند از عدم تحقق    اسلام، در غیاب اسلام می خواستند استفاده بکنند، خوف این را دارند که مبادا یک همچو امری تحقق پیدا کند. و از آن جمله است آقای کارتر که آن هم از آن اشخاصی است که می ترسد که اسلام در ایران تحقق پیدا بکند. برای اینکه اگر اسلام تحقق پیدا کرد، آنها تا آخر منافعشان مدفون است.

و من امیدوارم که شما آقایان، آقایانی که [گروه ] وحدت هستند و راهپیمایی کردند و برای اظهار وحدت حرکت کردند و پیاده آمده اند، و برای این معلولین عزیزی که تأثر من دارم راجع به آنها، و برای خانمهایی که تشریف آوردند، از همه تشکر می کنم. و از همه امیدوارم که همه آنها در سلامت و صحت باشند؛ و خداوند شفا بدهد این معلولین ما را [در] سرتاسر ایران ان شاء اللَّه که همه تان موفق و مؤید باشید.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته

صحیفه امام، ج 11، ص: 285-289


         

سخنرانی [در جمع اقشار مختلف مردم (دولتهای اسلامی، منشأ گرفتاریهای مسلمین)]

زمان: 25 آذر 1360/ 19 صفر 1402

مکان: تهران، جماران

موضوع: دولتهای اسلامی منشأ گرفتاریهای اساسی مسلمین

حضار: فرمانده و رؤسای ستاد و سیاسی ایدئولوژیک- فارغ التحصیلان دانشکده افسری ژاندارمری- شورای وحدت فیضیه و دانشگاه- آقای موسوی تبریزی (دادستان کل انقلاب)- پرسنل قضایی دادستانی کل انقلاب- کارکنان اداره ارشاد و گزینش نیروی انسانی- مسئولان و هنرجویان آموزشگاه بهیاری نیروی هوایی- رزمندگان عازم جبهه های نبرد.

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

این هم که گروههای مختلف نظامی و غیر نظامی، روحانی و دانشجو و سایر طبقات در یک محل مجتمع و با یک مقصد مشغول فعالیت هستند یا می شوند، از برکات اسلام و انقلاب اسلامی است. کجا شما آقایان می توانستید در رژیم سابق- که دل بسته بود به جدا کردن روحانی از دانشگاه و نظامی از غیر نظامی و هر گروهی را در مقابل گروه دیگر با تحریکات و تبلیغات قرار دادن- در یک مجلس مجتمع بشوید و روی یک مقصد، آن هم مقصد پیشبرد اسلام و انقلاب اسلامی و تحکیم جمهوری اسلامی، همه فعالیت داشته باشید؟

ما از دست امریکا نباید خیلی گله کنیم و لوام الفساد اوست، لکن از کشورهای اسلامی و از حکومتهای اسلامی باید شکوه کنیم و فریاد بزنیم. اسلام این قدر برای اجتماع و برای وحدت کلمه، هم تبلیغ کرده است و هم عمل کرده است؛ یعنی، روزهایی را پیش آورده است که با خود این روزها و انگیزه این روزها تحکیم وحدت می شود مثل عاشورا و اربعین. و قرآن کریم پافشاری دارد در این مطلب که متفرق نباشند مردم، مسلمین از هم،   و ید واحده باشند و معتصم به «حبل اللَّه» باشند. امریکا باید به حسب آن تزی که دارد و آنکه اختلاف بین مسلمین بیندازد و بهره برداری کند و همه حیثیت مسلمین را و دارایی مسلمین را و ذخایر مسلمین را بچاپد و مسلمین را به حال مصرفگرا نگه دارد.

آنها البته روی مقاصد پلید خودشان این مسائل را پیش می آورند و ما هم از آنها توقع اینکه این طور نباشند نداریم، اما مسلمین یعنی سران مسلمین، اینها را ما از آنها شکایت داریم و باید فریاد بزنیم از دست اینها که خودشان را طرفدار اسلام معرفی می کنند و بر خلاف نص قرآن کریم و بر خلاف سنت رسول اللَّه اعظم عمل می کنند و بر خلاف مصالح کشورهای زیردست خودشان عمل می کنند. مشکل مسلمانها این حکومتهایی است که بر آنها دارند حکومت می کنند و این اختلافاتی است که با دست خود آنها در بین خودشان ایجاد می شود.

اگر نبود این طرح امریکا و طرح دوم امریکا به دست فهد و طرحهایی هم که بعدها خواهند درست کرد، اسرائیل به خودش حق نمی داد که بیاید و ارتفاعات جولان را به خاک خودش ملحق کند. این طرحها موجب اختلاف شد و راه را باز کرد برای اسرائیل و شما گمان نکنید که قضیه ارتفاعات جولان است فقط، قضیه بیشتر از این مسائل است و هیچ کس نباید گمان کند که این دستگاههایی که درست شده است از قبیل سازمانهای بین المللی، سازمانهای حقوق بشر و امثال اینها، برای منافع ملتها قدمی بردارند و هیچ وقت گمان نکنید که مخالفت این سازمانها تأثیری داشته باشد در جنایات اسرائیل و امثال اسرائیل. امریکا هم اظهار مخالفت کرده است با این الحاق، لکن کدام آدم عاقلی است که باورش بیاید که اسرائیل بدون اجازه امریکا و بدون تفاهم با او این اعمال را انجام بدهد؟ اشکال در این بی توجهی حکومتهاست که منافع خودشان را می دهند، ذخایر خودشان را تقدیم می کنند و در ازای آن ذلت برای خودشان و برای ملتشان به هدیه   می آورند. مشکل همه مسلمین و اسلام در این بی توجهی یا با توجه خیانت بعض از سران کشورهاست.

ملتها اگر نشسته اند که این دولتها برای آنها جلو اسرائیل را بگیرند و جلو قدرتهای دیگری که اینها را می خواهند به ذلت بکشند و ذخایر آنها را ببرند، این توقع بیجایی است. شما ببینید که بین خود اعراب با این طرحها اختلاف انداخته اند. بین حکومت اسلامی ما می خواهند با یک تبلیغاتی اختلاف بیندازند؛ تبلیغ به اینکه اسلحه از اسرائیل می خرند، تبلیغ به اینکه تروربازیها را اینها دارند درمی آورند و در بحرین چه کردند.

اینها همه نقشه هایی است که برای مسلمین کشیده اند و راه اختلاف را هر روز بیشتر باز می کنند و شکاف بین حکومتها را هم هر روز زیادتر می کنند و نتایجی که باید بگیرند شروع کردند.قضیه ضمیمه شدن بلندیهای جولان به خاک غاصب اسرائیل، این ابتدای قضیه است و اسرائیل با پشتیبانی امریکا اعتنا به سازمانهای دست نشانده امریکا ندارد، هر چه می خواهند مخالفت کنند، او کار خودش را انجام می دهد.مسلمانها ننشینند که حکومتهاشان برایشان عمل بکنند و اسلام را از دست صهیونیسم نجات بدهند. ننشینند که سازمانهای بین المللی برای آنها کار بکند. ملتها خودشان باید قیام کنند در مقابل اسرائیل. ملتها باید خودشان قیام کنند و حکومتهای خودشان را وادار کنند که در مقابل اسرائیل بایستند و اکتفا نکنند به محکوم کردن. همانهایی که با اسرائیل عقد اخوت هم دارند، آنها هم محکوم می کنند اسرائیل را، لکن یک محکومیتی که با صورت جدی و به حسب واقع شوخی است. اگر مسلمین نشستند که امریکا برای آنها کار بکند یا دست نشانده های امریکا برای آنها کار بکند، این قافله تا ابد لنگ خواهد بود.

یکی از روزهایی که برای وحدت مسلمین؛ مسلمین آگاه، از سالهای طولانی انتخاب کردند، مسأله این است که به اعیاد از قبیل مولود رسول اکرم و سایر موالید و سایر ایام اللَّه   مردم احترام قائل بشوند و اجتماع کنند در محافل و موجب تحکیم وحدت آنها بشود.در همین قضیه مولد حضرت رسول- سلام اللَّه علیه- که از طرف بعضی از علمای ایران؛ آقای منتظری دعوت شده است به اینکه از دوازدهم تا هفدهم شرکت کنند همه مسلمین در جشن تا وسیله وحدت بین مسلمین باشد، باز می بینیم که یک بوقی از یک آخوند بسیار بی توجه به مسائل اسلام و وابسته به دیگران فریاد می زند که شرک است احترام به پیغمبر، شرک است جشن گرفتن، منتها او ایران را محکوم می کند و معلوم است چرا. یک آخوند که بسته به دربار است و مقاصد آنها را می خواهد اجرا بکند، در مقابل مسلمین می ایستد و اعلام می کند به اینکه احترام به رسول خدا شرک است، این آخوند معنی شرک را نمی فهمد. اگر احترام به رسول خدا شرک است، پس اول مشرک خود پیغمبر اکرم است و اول مشرک خدای تبارک و تعالی است که احترام پیغمبر را تا آنجا بالا برده است که در نمازها اسم او هست و اگر نباشد در بعضی جاهایش، باطل می شود نماز. اگر بعد از شهادت یا فوت حضرت رسول- صلی اللَّه علیه و آله- اگر بعد از فوت ایشان به نظر این آخوند و دوستان نادان این آخوند وابسته به دربار، احترام پیغمبر شرک است، پس در نماز که بعد از فوت رسول اکرم همه مسلمین می خوانند و سلام به رسول اکرم می دهند ، همه مسلمین، حتی خود آخوند هم مشرک است اگر نماز بخواند. این نیست الّا اینکه مأمورند این نحو معممین که خودشان را به عنوان مفتی جا زدند در بعضی از بلاد مسلمین، مأمورند که ایجاد اختلاف بکنند. از ایران صدای وحدت بلند می شود و از حجاز صدای اختلاف. از مرکز وحی که رسول اکرم در آنجا مردم را دعوت به اعتصام به حبل اللَّه و وحدت فرموده است، یک آخوند درباری صدای نفاق برمی دارد و فریاد نفاق انگیز می کشد و این ایران که به نظر آن آخوند مشرک هستند، ندای وحدت از این ایران بلند می شود. جشن برای رسول اکرم آیا کجایش شرک است؟ شرک را نمی داند چیست؟ یا می داند و می خواهد بین مسلمین ایجاد اختلاف کند؟ ما گِله مان از این آخوندهای درباری فاسد است و از این دولتهایی که مثل آن آخوند را به نوکری خودشان می پذیرند. امریکا روی مقاصد خودش باید آن کارها را بکند، روی مقصد فاسد خودش باید ایجاد اختلاف بکند؛ لکن این آخوندها چرا و این دولتها چرا؟ شما که حربه نفت در دستتان هست و اگر یک روز نفت را ببندید بر غرب و بر شرق، به اطاعت شما در می آیند، شما هدیه می کنید از قیمت نفتتان به امریکا و سایر قدرتهای بزرگ و خودتان را به اسارت می کشید. اینهاست که برای مسلمین و برای اسلام ضربه است. آنها هر تهمتی می خواهند می زنند به کشور اسلام، به کشور ایران، که از اولی که نهضت پیدا شده است و قبل از او این ملت با اسرائیل مخالف بوده است و یکی از مخالفتهایی که با محمد رضای معدوم داشتند همین بود که چرا به اسرائیل کمک می کند. حالا این بوقهایی که از گلوی امریکا و از گلوی بستگان امریکا به او نفخ می شود، اینها ایران را متهم می کنند که اسلحه از اسرائیل می خرد، و بعض مطرودین خود ایران هم تأیید می کنند این را.

گرفتاری مسلمین این است که با داشتن این همه ذخایر، این همه اراضی و دارا بودن یک میلیارد- تقریباً- جمعیت، به واسطه کجروی یک دسته اقلیتی که در رأس واقع شده اند، باید مطیع قدرتهای بزرگ باشد. حالا که ایران از این قید اسارت بیرون آمده است و با مشت در دهان امریکا و سایر قدرتها کوبیده است و آنها را بیرون کرده است از کشور خودش و روحانی و دانشگاهی، ارتشی و ژاندارمری و ملت همه با هم منسجم شده اند و نخواهند گذاشت که قدرتهای دیگری در اینجا دخالت کند، این البته بر ذائقه آن آخوندی که جیره خوار امریکا و پیوندهای امریکاست تلخ است و در ذائقه بعض حکومتهایی که دست نشانده هستند تلخ است و با همه قدرت دارند جدیت می کنند که این انسجام را از بین ببرند و این وحدت کلمه را از بین ببرند.

  کشور ایران با تمام قدرتی که دارد و با تمام قدرتی که خواهد پیدا کرد ان شاء اللَّه، هیچ گاه نظر به این ندارد که تجاوز به یک ملت دیگر و یک کشور دیگر هر چه ضعیف باشد بکند، بلکه پشتیبان آنهاست. قدرت دارد، لکن قدرت خودش را صرف پشتیبانی از سایر مسلمین می کند. این امثال صدام خائن گول خورده است که قدرت خودش را صرف می کند در اینکه اسلام را سرنگون کند و نهضت اسلامی را از بین ببرد و الآن که در لبه پرتگاه هلاکت افتاده است، دست و پا می کند و از کشورهای دیگری که هم مسلک با او هستند، استمداد می کند که از این ورطه او را نجات بدهند و نخواهند توانست.

برادران من، برادران ارتشی، برادران نظامی، برادران پاسدار، برادران روحانی، برادران دانشگاهی، برادران کشاورز و صنعتگر و سایر قشرها، این انسجامی که شما دارید قدرش را بدانید. اسلام در کشور شما تجلی کرده است. نور خدا در کشور شما جلوه گر شده است. قدر این جلوه الهی را بدانید. به فعالیتهای خودتان هر چه می توانید ادامه بدهید و ازدیاد بدهید؛ فعالیت خودتان را زیاد کنید. ارتشیان و پاسداران و بسیج و سایر قوای مسلح و سایر قوای مردمی در محلی که هستند و در جبهه ها که هستند، به فعالیت خودشان ادامه بدهند و فعالیت خودشان را زیاد کنند و دست این جنایتکارها را از کشور خودشان کوتاه کنند؛ به آنها مهلت ندهند که منسجم کنند خودشان را و از طرف جاهای دیگر و قدرتهای دیگر به آنها کمک برسانند، مجال به آنها ندهند. برادران، جوانان پشت جبهه، توجه کنند که باید فعالیت کنند و باید داوطلبانه بروند به این جنگ و این مسأله را زود حلش کنند. فعالیت جوانها گرچه زیاد است لکن باید زیادتر بشود و هر روز از روز قبل بهتر باشد و خودشان را آماده کنند برای اینکه در مقابل این قدرتهای بزرگ ایستادگی کنند.

قدر این نعمت خدایی را که بین همه شما آشتی انداخت و ائتلاف انداخت [بدانید] و این از نعم بزرگی است که خدای تبارک و تعالی در قرآن به طور منت بر مسلمین می فرماید که «شماها که با هم مختلف بودید، مؤتلفتان کردیم» ، این از نعمتهای بزرگ الهی است که در یک مجمعی تمام قشرهای مختلفی که پیشتر هیچ با هم ارتباط نداشتند، همه مجتمعاً و همه یک فریاد دارند و همه یک ندا می کنند و همه اسلام را می خواهند و همه استقلال کشور خودشان را می خواهند. آزادی از تمام قید و بندهای قدرتهای بزرگ را می خواهند و بحمد اللَّه به دست آوردند. حفظ کنید این نعمت بزرگ را و چنانچه احتمال دادید که در یک جایی به واسطه سستی ما یک نقیصه ای وارد بشود در جنگ، باید جبران بکنید.

این روزهای بزرگ را بزرگ بشمارید و اربعینها را، عاشوراها را و امثال اینها را بزرگ بشمارید و در موارد شهادت عزیزان ما آنها را هم بزرگ بشمارید، مثل روز مفتح، رَحِمَهُ اللَّه تعالی؛ اینهایی که در خدمت اسلام بودند و دشمنان اسلام آنها را شهید کردند. شما این همه شهید دادید تا آزادی و استقلال را به دست آوردید و باید با چنگ و دندان این آزادی و استقلال را حفظ کنید و کمک کنید همه به جبهه ها تا اینکه ان شاء اللَّه، بزودی این غائله رفع بشود و دولت ان شاء اللَّه مشغول بازسازی بشود. خداوند همه شما را حفظ کند و تأیید کند و این انسجام و اتحاد را هر چه بیشتر بفرماید و همه قشرهای ملت را سرتاسر کشور را با هم الفت بدهد و این جوانها، جوانهای گولخورده را هدایت کند که برگردند به دامن اسلام و بس کنند این فریب خوردگیها را.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه

صحیفه امام، ج 15، ص: 437-443

                       

نامه [به آقای سید احمد خمینی (اهدای کتاب آداب الصلاة)]

زمان: 25 آذر 1363/ 22 ربیع الاول 1405

مکان: تهران، جماران

موضوع: اندرزهای اخلاقی- اجتماعی، و اهدای کتاب «آداب الصلاة»

مخاطب: خمینی، سید احمد

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

کتاب «آداب الصلاة» را که خود از آن بهره ای نبردم جز تأسف بر قصور و تقصیر بر ایام گذشته که توانایی بر خودسازی داشتم، و حسرت و ندامت در روزگار پیری که دستم تهی و بارم سنگین و راهم بس دراز و پایم لنگ و آوای رحیل در گوش است، هدیه کردم به فرزند عزیزم «احمد» که از قدرت جوانی کامیاب است؛ شاید او- ان شاء اللَّه تعالی- از محتویات آن که از کتاب کریم و سنّت شریف و افادات بزرگان فراهم شده است، بهره مند شود و به معراج حقیقی از رهنمایی اهل معرفت راه یابد، و دل از این ظلمتکده برکَند، و به مقصد اصلی انسانیت که انبیای عظام و اولیای کرام- علیهم صلوات اللَّه و سلامه- و اهل اللَّه بر آن راه یافتند و دیگران را دعوت فرمودند، توفیق یابد.

پسرم! خود را- که به فطرت اللَّه تخمیر شده ای- دریاب و از گرداب ضلالت امواج سهمگین خودبینی و خودخواهی نجات ده و به سفینه نوح که پرتو ولایت اللَّه است رکوب کن که مَنْ رَکِبَها نَجی  وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها هَلَکَ.

فرزندم، کوشش کن که در صراط مستقیم که صراط اللَّه است، و لو لنگان لنگان حرکت کنی و حرکات و سکنات قلبی و قالبی را رنگ معنویت و الوهیت دهی و خدمت به خلق را برای آن که خلق خدا هستند بنمایی. انبیای عظام و اولیای خاصّ خدا در عین حال که مشابه دیگران اشتغال به کارها داشته اند، هیچ گاه در دنیا وارد نبوده اند؛ چون اشتغالشان بالحق و للحق بوده، در عین حال از رسول ختمی- صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم- روایت شده که فرموده است: لَیُغانُ عَلی  قَلبی  و انّی  لَأسْتَغْفِرُ اللَّهَ فی  کُلِّ یَوْمٍ سَبْعینَ مَرَّة  شاید رؤیت حق در کثرت را، کدورت حساب می فرمود.

پسرم! خود را مهیا کن که پس از من بر تو جفاها رود و نگرانی ها که از من دارند به حساب تو گذارند. اگر حساب خود را با خدای خود صاف کنی و پناه به ذکر اللَّه بری، هراسی از خلق به خود راه مده که حساب خلق زودگذر است و آنچه ازلی است، حساب در پیشگاه حق است.

فرزندم! پس از من ممکن است پیشنهاد خدمتی بر تو شود، در صورتی که قصدت خدمت به جمهوری اسلامی و اسلام عزیز است رد مکن؛ و اگر خدای نخواسته برای هواهای نفسانی و ارضای شهوات است، از آن اجتناب کن که مقامات دنیوی ارزش آن ندارد که خود را در راه آنها تباه کنی.

بارالها! احمد و تبارش و متعلّقانش که از بندگان تو و تبار رسول اکرمند، اینان را در دنیا و آخرت سعادتمند فرما و دست شیطان رجیم را از آسیب به آنها کوتاه فرما.

خداوندا! ما ضعیف و ناتوانیم و عقب افتاده از قافله سالکان، تو خود از ما دستگیری فرما. رَبَّنا عامِلْنا بِفَضْلِکَ وَ لا تُعامِلْنا بِعَدْلِکَ. و السلام علی عباد اللَّه الصالحین.

23 ربیع الاول 1405 / 25 آذر 1363

روح اللَّه الموسوی الخمینی

صحیفه امام، ج 19، ص: 120-120

. انتهای پیام /*