کد مطلب: 3404 | تاریخ مطلب: 04/07/1398
  • تلگرام
  • Google+
  • Cloob
  • نسخه چاپی

وقایع و بیانات و رخدادهای حیات پر برکت حضرت امام خمینی (س) 4 مهر ماه

وقایع و  بیانات و رخدادهای حیات پر برکت حضرت امام خمینی (س) 4 مهر ماه

سخنرانی [در جمع هیأت فاطمیون تهران (فلسفه عاشورا- حفظ جمهوری اسلامی)] 4 مهر 58

سخنرانی [در جمع اعضای انجمن اسلامی خبرگزاری پارس (تحول روحی ملت)] 4 مهر 58

سخنرانی [در جمع نمایندگان مردم کردستان (هوشیاری در مقابل توطئه ها)] 4 مهر 58

پیام رادیو- تلویزیونی [به ملت و ارتش ایران و عراق (تفاوت انگیزه دو کشور در جنگ)] 4 مهر 59

پیام [به علما و روحانیون تبریز (تقدیر از مجاهدات روحانیون و مردم آذربایجان)] 4 مهر 59

سخنرانی [در جمع گروهی از مسئولان نظام (تمسک به ولایت حضرت علی «ع»)]4 مهر62

بیانات [در جمع ورزشکاران و وزنه برداران (تقویت جهات معنوی و اخلاقی)] 4 مهر62


            

سخنرانی [در جمع هیأت فاطمیون تهران (فلسفه عاشورا- حفظ جمهوری اسلامی)]

زمان: 4 مهر 1358/ 4 ذی القعدة 1399

مکان: قم

موضوع: مقایسه رژیم پهلوی با دولتهای امَوی و عباسی- فلسفه عزاداری امام حسین (ع)- ضرورت حفظ جمهوری اسلامی با محتوای اسلامی

حضار: هیأت فاطمیون تهران

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

مقایسه رژیم پهلوی با دولتهای اموی و عباسی

تفاوت بین رژیم پهلوی با رژیمهای سابق و دولت اموی و عباسی این بود که [در عین حال که ] همه اینها در یک معنا مشترک بودند، و آن اینکه نمی خواستند اسلام آن طوری که هست تحقق پیدا بکند. هم بنی امیه این مطلب را می خواستند اسلام را به حسب ظاهر قبول داشتند و در راه او هم کارهایی می کردند، و جماعت جمعه را همان سلاطینشان به جا می آوردند، هم بنی امیه، هم بنی عباس. لکن نمی خواستند آن اسلامی که پیغمبر اکرم فرموده است و اهل بیت آن را می شناختند نمی خواستند آن تحقق پیدا بکند؛ برای اینکه آن اسلام آن بود که خود پیغمبر و امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیه- رأس آن بودند و زندگی شان آن بود، اینها می دیدند که اگر اسلام را به آن نحو بخواهند ارائه بدهند، به آن طوری که اهل بیت می خواهند ارائه بدهند، اینها ارائه بدهند، خوب، نمی توانند دیگر کاخ داشته باشند و آن مسائل. مردم در آن کوخها باشند؛ و آنها در آن کاخهای با عظمت باشند، که بعد از اینکه بعضی شان مردند، طلاهایشان را با کلنگ می شکستند و تقسیم می کردند! اسلام یک همچون عنوان سرمایه داری به آن معنایی که هست نمی پذیرد، اسلام قواعد دارد. آنها هم نمی خواستند آن طور باشد. لکن غیر از این رژیم اخیر هم، سلاطین- که همه شان، سر تا تَهِشان، فاسد بودند، و گمان ندارم در تمامشان بتوانید پیدا بکنید به اندازه دو نفر، سه نفر پیدا بکنید که اینها یک اشخاص صحیحی بودند. آنهایی هم که بین شما معروف به «جنت مکان» هستند، آنها هم دوزخ مکان بودند! همانها بودند که پسر خودشان را کور کردند برای اینکه مبادا چه بشود ، و همان که معروف به  «انوشیروان عادل» است وقتی ظلمهایش را تاریخ می گوید روی تاریخ را سیاه کرده، لکن تا قبل از این رژیم اخیر، آن رژیمهای بنی امیه و بنی عباس و رژیمهای سلطنتی غالباً اسلام را به حسب ظاهر پذیرفته، و به حسب واقع نمی خواستند آن طور باشد، لکن برای خودشان همه را می خواستند. هر چیزی را می خواستند برای خودشان. می خواستند که مملکت اسلامی را گسترش بدهند، برای اینکه نفوذ خودشان زیاد بشود. کشورگشایی کنند که نفوذ خودشان را زیاد کنند. هر چه را می خواستند، می خواستند برای خودشان و دارودسته خودشان باشد. لکن این رژیم فاسد ما برای دیگران می خواست! از اول که رضا خان آمد- ایشان گفتند من یادم نیست،  و لیکن من یادم هست، و از اولش در مسائل بودم تا حالا- از اوّلی که آمد و ابتدا با سالوسی شروع کرد و رفتار کرد. وقتی که مستقر شد، اول هدف او اسلام بود، لکن نمی گفت هدف را، آن بود که او نباشد، البته به تعلیم دیگران، به تعلیم خارج. لکن از روحانیین شروع کرد. از مجالس وعظ و خطابه و روضه جلوگیری کرد. از اینجا شروع کردند، که بلکه موفق بشوند اساس را یعنی اساسی که خارجیها از آن می ترسیدند، از بین ببرند.

آنها مطالعات دامنه دار دارند نسبت به شرق و نسبت به ایران ما مطالعات دامنه دار دارند و هم نسبت به ذخایری که ایران دارد نقشه برداری کرده اند و مطلعند، بهتر از خود ایرانی ها می دانند کجا چه هست، و هم مطالعات دامنه داری، شاید بیشتر از آن مطالعات، نسبت به گروههای مردم کردند. عشایر را مطالعات کردند که ببینند اینها چه جور مقاصد دارند؛ چه جور می شود اینها را به دام انداخت. طوایفی که در شهرستانها بودند و جزء عشایر نبودند اینها را با چه جور می شود همراه کرد که [برای ] همان مقصد مشترک- که اسلام نباشد- اینها را با هم همصدا کرد، و بدون  اینکه اسمش را بیاورند، واقعیتش باشد.

در زمان رضا خان- که من شاهد مسائل بودم- طوری کرده بودند که شاعرش، نویسنده اش، گوینده اش، همه بر ضد روحانیت بودند. این شاعرهایی که شاعرهای خودشان بود، گوینده هایی که گویندگان خودشان بود، نه گویندگان ما، شاعرش می گوید شعرش را حالا نمی خواهم بخوانم- که تا آخوند و قَجَر در این مملکت هست، این ننگ را کشور دارا به کجا خواهد برد! آخوند را ننگ می دانستند؛ قَجَر هم که با او دشمن بودند. یک جلسه ای درست کردند اینها- من شنیدم آن وقتها- یک مجلسی نمایش دادند فتح اعراب را که از ایران فتح کرده بود. در آن مجلس نمایش دادند عربهایی که مثلًا پابرهنه بودند و با آن وضعی که بوده نمایش دادند، و اینکه کاخهای آنها را گرفته اند از آنها. در آنجا، دستمالها بیرون آمد به گریه که اسلام غلبه کرد بر ایران!الآن هم که من و شما اینجا نشسته ایم همچو فکرهایی هست که متأسفند از اینکه اسلام بر ملیت غلبه کرده می گویند: ملیت ما، ملیت ما. اسلام را کاری با او ندارند؛ یعنی مخالف با او هستند. الآن هم در نویسنده های ما، در گوینده های ما، در روشنفکرهای ما، در غربزده های ما، این معنا هست که اسلام را نمی خواهند. و آنهایی که راست می گویند ملیت را می خواهند، وقتی هم از ملیتشان می خواهند اسم ببرند از همین شاه ها اسم می برند! از همین شاههایی که همه شان در تاریخ معلوم است چکاره بودند.از اولی که آمد رضا خان، بعد از اینکه مستقر شد، البته اولش خیلی هم روضه می گرفت؛ هم روضه می رفت و هم تکیه ها؛ همه را. یک دفعه در یک محرّمی گفتند همه تکیه ها را رفته است! بعد که بازی داد ملت را، و ملت ما هم صفای نفس دارند زود بازی می خورند، بعد که بازی داد ملت را، آن وقت آن چهره اش را نشان داد؛ تمام روضه ها را در سرتاسر مملکت قدغن کرد؛ و بر معممین آن کرد که نمی توانست یک نفر معمم ظاهر بشود توی خیابان.بعضی از محترمین معممین، که نمی خواهم اسمش را ببرم، بردند در کلانتری، و همان جا با چاقو عبا و قبایش را بریدند به شکل اینکه کت و شلوار باید باشد، و رهایش کردند. و معمّمین را قدغن کرده بودند که شوفرها هم سوار نکنند. بعضی از شوفرها هم خوش رقصی می کردند برای آنها. مقصدْ آخوند نبود؛ مقصد اسلام بود. می دیدند که تا اینها هستند اسلام را نمی شود از بین برد؛ باید اینها را از بین برد، بعدش اسلام را از بین برد. «اسلام منهای روحانیت» همین تِزْ است. حالا یا گوینده اش ملتفت نیست، و یا ملتفت است.

این مطلبی که الآن القا کرده اند به جوانهای ما که تا کیْ گریه و تا کیْ روضه و اینها!؟ بیایید تظاهر کنیم. اینها نمی فهمند روضه چیست؛ و این اساس [را] کی تا حالا نگه داشته است، این را نمی فهمند، و نمی شود هم بهشان بفهمانیم. اینها نمی فهمند که این روضه و این گریه آدم ساز است؛ انسان درست می کند. این مجالس روضه، این مجالس عزای سید الشهداء این آن تبلیغات بر ضد ظلم، این تبلیغ بر ضد طاغوت است. بیان ظلمی که به مظلوم شده تا آخر باید باشد. همینها در عین حالی که جوانهای خودشان که کشته شدند برایشان فریاد می زنند و چه می کنند، لکن بازی خوردند می گویند آن جوانها را از یاد ببرید! برای اینکه آنهایی که به اینها تلقین می کنند اساس را سید الشهداء می دانند. اساسی که همه چیز را تا حالا نگه داشته، اوست. پیغمبر هم فرمود که أنَا مْن حُسَینٍ یعنی دیانت را او نگه می دارد، و این فداکاری دیانت اسلام را نگه داشته است، و ما باید نگهش داریم. این جوانها توجه ندارند، البته یک دسته اند [که ] تزریق به اینها شده از [طرف ] اشخاصی که می خواهند نباشد، این اساس [نباشد] می خواهندروضه را از بین ببرند: روضه نخوانید دیگر! روضه خوانی نکنید دیگر؛ صحبت کنید. اینها نمی دانند که روضه خوانی است که عواطف مردم را همچو تهییج می کند که برای همه چیز حاضرند. وقتی مردم دیدند که سید الشهداء جوانهایش را آن طور قطعه قطعه کردند و آن طور جوانهای خودش را داد، برای مردم آسان می شود که جوان بدهند. و با این حس شهادت دوستی این معنی را ملت ما پیش برد. و رمز همین معنایی بود که از کربلا منعکس شد به همه جهاتی که ما داشتیم، به همه ملت ما؛ و همه آرزوی شهادت می کردند؛ همان شهادتی که سیدش سید الشهداء بود. اینها نمی فهمند که اینهاست که نگه داشته است. آنهایی که می فهمند تزریق می کنند و دیگران را گول می زنند.آنهایی که بر ضد روحانیت حرف می زنند، قلمفرسایی می کنند، و حالا بیشتر، برای اینکه می بینند این روحانیت است که اسلام را نگه داشته؛ و این اسلام است که با منافع آنها مخالف است. این اسلامی است که طرفدار «مستضعفین» است: و نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اْستُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الوارِثِینَ وعده فرموده، و عمل خواهد شد. این طبقه ای که آن بالانشینها اینها را پست می شمردند می گفتند طبقه پایین. منطق مستکبرین همین بود که استکبار [می کردند] تکبر می فروختند بر جامعه؛ ملت ما را طبقه پایین حساب می کردند. بالا کی بود؟ آقای «آریامهر» و آن دستجات خودش! آنها بالاها بودند؛ و همه شما را و همه ما را و همه ملت را حساب نمی آوردند. چیزی نیستند اینها! قضیه استضعاف همین است؛ نه اینکه خدا می فرماید ضعفا. ضعفا نه، مستضعفها. یعنی آنهایی که قدرت دارند، قدرت ایمان دارند، و آنها نمی فهمند و اینها را مستضعف حساب می کنند می گویند اینها ضعیفند.  آنهایی که اینها را جزء ضعفا می شمارند نه اینکه ضعفا. بعضیها این کلمه را چون نفهمیده اند، کلمه «مستضعف» را نفهمیده اند، می گویند که خوب، چرا مستضعف؟ چرا ما باید مستضعف [باشیم ] آنها ما را ضعیف، حساب می کنند؛ نه اینکه شما ضعیفید. شما ایمان دارید، شما آن بودید که یک همچو قدرتی را با مشت عقب زدید و به جهنم فرستادید. قوّت ایمان در شماست و حس شهادت خواهی که جوانها مکرر این معنا را می خواهند؛ زنها مکرر می گویند به اینکه فلان جوان، فلان جوان، از من رفته، دو تا دیگر هم هست، این هم می دهم. این حس بود، این حس شهادت خواهی و فداکاری بود که یک ملتی که هیچ نداشت بر طاغوت غلبه داد.اساس را باید حفظ بکنیم. اساس اسلام است، و جمهوری اسلامی با محتوای اسلامی. باید کوشش کنید تا حفظ بشود این مجالس و مجامع اسلامی را باید حفظ بکنید. هر دو جهت باید باشد. نه آن طوری که سابق بود و اصلش کاری به دستگاه ظلم نداشتند. آن هم با یک تبلیغاتی که شده بود. نه آنکه ما بیاییم نمازمان را بخوانیم، و برویم سراغ کارمان توی خانه مان بنشینیم؛ اهل منبر هم بروند و چهار تا کلمه روضه بخوانند، و فوقش هم چهار تا کلمه اخلاق بگویند و بروند تو خانه هاشان بنشینند. باید در مقابل ظلم، در مقابل ستم، بایستند.

این کلمه «کُلُّ یَوْمٍ عَاشُورَا و کُلُّ أَرْضٍ کَرْبَلاء» یک کلمه بزرگی است که اشتباهی می فهمند. آنها خیال می کنند که یعنی هر روز باید گریه کرد! لکن این محتوایش غیر از این است. کربلا چه کرد، ارض کربلا در روز عاشورا چه نقشی را بازی کرد، همه زمینها باید آن طور باشند. نقش کربلا این بود که سید الشهداء- سلام اللَّه علیه- با چند نفر جمعیت و عدد معدود، آمدند کربلا و ایستادند در مقابل ظلم یزید و در مقابل دولت جبار. در مقابل امپراتور زمان ایستادند و فداکاری کردند و کشته شدند، لکن ظلم را قبول نکردند، و شکست دادند یزید را. همه جا باید این طور باشد. همه روز هم باید این طور باشد. همه روز باید ملت ما این معنا را داشته باشد که امروز روز عاشوراست     و ما باید مقابل ظلم بایستیم؛ و همین جا هم کربلاست و باید نقش کربلا را ما پیاده کنیم، انحصار به یک زمین نداشته؛ انحصار به یک افراد نداشته. قضیه کربلا منحصر به یک جمعیت هفتاد و چند نفری و یک زمین کربلا نبوده. همه زمینها باید این نقشه را اجرا کنند، و همه روزها غفلت نکنند.

ملتها باید غفلت نکنند از اینکه همیشه باید مقابل ظلم باشند. در بعض روایات، که من حالا نمی دانم صحت و سُقْمَش را، هست که یکی از چیزهای مستحب این است که مؤمنین در حال انتظار، اسلحه هم داشته باشند؛ اسلحه مهیا. نه اینکه اسلحه را بگذارند کنار، و بنشینند منتظر. اسلحه داشته باشند برای اینکه با ظلم مقابله کنند، با جور مقابله کنند. تکلیف است، از شُعَب نهی از منکر است، به همه ما تکلیف است، که باید مقابله کنیم با این دستگاههای ظالم، خصوصاً دستگاههایی که با اساس مخالفند. آن وقت دستگاهی بود مثل سلاطین سابق که می خواستند برای خودشان یک چیز درست کنند؛ با اساسش معلوم نبود مخالف باشند. اما یک دستگاهی که با اساس مخالف است، نمی خواهد اسلام باشد؛ نمی خواهد مجالس اسلامی باشد، می خواهد همیشه چیزهایی باشد که مربوط به غیر اسلام باشد، و لو ملت باشد، ملیت باشد.ما «ملیت» را در سایه تعالیم اسلام قبول داریم ... ملت، ملت ایران است، برای ملت ایران هم، همه جور فداکاری می کنیم، اما در سایه اسلام است؛ نه اینکه همه اش ملیت و همه اش گَبْریَّت! ملیت، حدودش حدود اسلام است، و اسلام هم تأیید می کند او را، ممالک اسلامی را باید حفظ کرد، دفاع از ممالک اسلامی جزء واجبات است؛ لکن نه اینکه ما اسلامش را کنار بگذاریم، و بنشینیم فریاد ملیت بزنیم و «پان ایرانیسم»! در هر صورت، نقشه مطالعاتی که اینها کرده اند طولانی و مخازن ما را به دست آوردند که ما چقدر داریم و تا چه وقت می توانیم به آنها پس بدهیم و از ما بگیرند، و همه ملتها و عشایری که ما داریم و همه قطبها را مطالعه کرده اند در این معنا که دیده اند ما اگر بخواهیم این مخازن را از اینها بگیریم و این مملکت و این کشور را پایگاه خودمان کنیم برای پایگاههای نظامی، تا اسلام زنده است نمی شود. باید اسلام را سر بُرید، حالا اگر می شود توی دامن خود مردم! و این را کردند، و خیلی هم توفیق بردند. یک روزی بود که اگر یک ملّایی راجع به مطلب سیاسی یک کلمه ای می گفت، می گفتند آخوند «سیاسی» است، بیندازش دور! شاید نمی رفتند با او نماز بخوانند. این چه بود؟ این یک نقشه ای بود که آخوند را از سیاست کنار بگذارند. اسلام را کنار بگذارند؛ و سیاست هم کنار و علی  حده. آنها کارهای خودشان را بکنند و مخازن ما را ببرند و مملکت ما را تحت سلطه قرار بدهند؛ آخوند هم برود توی خانه اش بنشیند و حمد و سوره بخواند! خیلی هم کار بکند، چند تا کلمه اخلاقی برای مردم بگوید. این نقشه ای بود که می خواستند که اسلام را کنار بگذارند از سیاست، سیاستْ دست آنها، و اسلام هم برکنار پاکروان  به من گفت،.در همان روز آخری که دیگر از حبس بنا بود بیرون بیاییم و به آن حصر وارد بشویم- حبس دوم- گفت که سیاست دروغ گفتن است، خدعه است، فریب است. و کلمه اش هم این بود که «پدرسوختگی» است! این را بگذارید برای ما همین جا می خواست پدرسوختگی کند، یعنی می خواست کلاه سر من بگذارد! من گفتم به این معنا که شما می گویید ما هیچ وقت همچو سیاستی را نداشتیم؛ خدعه و فریب و این چیزها. بعد آمد بیرون و منتشر کرد  در روزنامه که ما تفاهم کردیم با فلانی، و اینکه دخالت در سیاست نکند. من هم سر منبر گفتم که ایشان این را گفت؛ من هم این را گفتم. بیخود گفته! اینها می خواهند که ماها را با همین خدعه و فریب که سیاست خدعه است، شما از سیاست کنار بروید. سیاست خدعه نیست، سیاست یک حقیقتی است، سیاست یک چیزی است که مملکت را اداره می کند؛ خدعه و فریب نیست؛ اینها همه اش خطاست. اسلام، اسلام سیاست است، حقیقتِ سیاست است، خدعه و فریب نیست. این نماز جمعه یک نماز جمعه سیاسی است؛ یک اجتماع سیاسی است که مع الأسف در سالهای طولانی از دست ما رفته بود، و مورد طَعْن دیگران هم شده بود.

این اجتماعِ حج از امور بسیار سیاسی اسلام است، که تمام طبقات مستطیع- که هر جای ایران اسلامی هستند، هر جای ممالک اسلامی هستند- جمع بشوند در هر سال در یک محلی؛ چند تا مجتمع بکنند؛ بنشینند مطالبشان را بگویند؛ بنشینند رفع اشکالاتشان را بکنند. یک همچو مجلسهایی که اسلام درست کرده، مثل حج، هیچ قدرتی نمی تواند درست بکند، هیچ قدرتی. همه ممالک اسلامی و سران ممالک اسلامی جمع بشوند که نیم میلیون جمعیت را یک جایی ببرند، نخواهند موفق شد، با خرجهای فلان، با تبلیغات فلان. خدای تبارک و تعالی با کلمه وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حجُ الْبَیْتِ، با یک کلمه، مردم را فرستاده به آنجا، اجتماعات را فراهم کرده است، مع الأسف استفاده کم، اجتماعات هست ولی استفاده کم. وقتی هم که کاروانهای ما در آنجا می رفت. همه استفاده هایش را آریامهر می کرد و شأن و شئون او را در آنجا می گفتند! در صورتی که این اجتماعات، اجتماعات سیاسی است، اجتماعی است. باید در این اجتماعات، گویندگان، نویسندگان همه بلاد مسلمین در آنجا مسائل اسلام را، مسائل مسلمین جهان را [بگویند، بنویسند.]گرفتاریهایی که دارند مسلمین؛ از دست کی گرفتاری دارند؛ با آن باید چه بکنند؛ دولتهایی که با مسلمین چه می کنند باید با او چه بکنند. کوشش کنند در وحدت کلمه؛ کوشش کنند در اینکه مطلب را همه یکی قرار بدهند. اعتصام بحبل اللَّه سرمشق است دیگر. خدای تبارک و تعالی فراهم کرده اسبابش را، و ما مسلمین نمی توانیم از آن استفاده کنیم. بی عُرضه هستیم! او فراهم کرده همه را، سالی یک دفعه حج، آن کنگره عظیمی که در دنیا سابقه ندارد، لکن می روند آنجا و کار مثبتی انجام نمی دهند. از اول [که ] می روند، فکر اینند که مثلًا سوغاتی چقدر ببرند! فکر آنی که باید باشند نیستند. اعمالشان را به جا می آورند؛ بعد هم هیچ کلمه ای راجع به گرفتاریهای مسلمین، گرفتاریهای اسلام این گرفتاریهایی که همه دول اسلامی الآن مبتلا به آن هستند، فکر این نیستند. و ان شاء اللَّه اگر اسلام یک ظهوری پیدا کرد، واقعیتش یک نمایشی داد، امیدوارم که حج هم درست بشود.

باید این نهضت را حفظش کنید. شما با دست خالی یک امپراتوری بزرگ را نه، دنیا را، شکست دادید. الآن به ما می گویند که ایرانی ها ملتفت نیستند چه کردند. خارج می فهمند، خارج که می رویم، عظمت این نهضت و عظمت این فداکاری ایران در خارج منعکس است. هر که از خارج می آید و از هر جا می آید- همین چند روز هم، دیروز هم، یک نفری از بیرون آمد، و از بنگلادش هم یک دسته ای آمده بودند- اینها می گویند که همه توجهات الآن به ایران است، همه دستجات متوجهند به ایران. ایران سرمشق همه مسلمین شده است، و باید بشود ان شاء اللَّه. این را حفظش کنید. بدانید که ماها هیچ نیستیم، هیچ! برای خودتان یک چیزی خیال نکنید. نه من و نه تو، نه هیچ کس هیچ نیستیم. هر چه هست خدای تبارک و تعالی است، اوست که شما را غلبه داد. «اللَّه اکبر» شما را غلبه داد و با مشت خالی همه چیز را در هم شکستید. این ایمان اسباب این معنا شد. این توجه به خدا اسباب این شد که بچه این قدری و پیرمرد هشتاد ساله و زنهای محترمه و مردهای عزیز، همه را به بیرون ریخت مقابل یک دستگاه ظلمی قرار داد. این اسلام بود، اسلام. اسلام همه چیز دست اوست؛ و ما هیچ هستیم، این را حفظش بکنید، این اسلام و این نهضت را با اسلامیتش حفظ کنید. و خداوند ان شاء اللَّه شماها را حفظ کند برای نگهداری این نهضت.  و تا این نهضت هست، از هیچ چیز نترسید، ترس به دلتان راه ندهید. این حرفهایی که کردستان چه شده و بلوچستان چه، اینها حرف است. آنها هم برادر ما هستند، و آنها هم مفسدین را بیرون می کنند. و هیچ وقت به دلتان راه ندهید که مایی که آن قدرت عظیم را در هم شکستیم حالا از یک حزب مثلًا دمکرات و از چهار تا جوان مثلًا ترسیدیم! هیچ این حرفها نیست در کار. مملکت شما بحمد اللَّه بیمه شد و خداوند با شماست، به شرط اینکه شما هم به وظیفه تان عمل بکنید. شما وفای به عهدتان بکنید، خدا هم وفا می کند. شما توجه به اسلام داشته باشید و آن طوری که اسلام فرموده است عمل بکنید، خداوند هم پشتیبان شماست.

خداوند ان شاء اللَّه به شما صحت و سلامت و عظمت و قدرت عنایت کند. و من هم دعاگوی همه تان هستم و علاوه خدمتگزار همه هستم.

صحیفه امام، ج 10، ص: 117-127

                    

سخنرانی [در جمع اعضای انجمن اسلامی خبرگزاری پارس (تحول روحی ملت)]

زمان: صبح 4 مهر 1358/ 4 ذی القعدة 1399

مکان: قم

موضوع: تحول روحی ملت- صداقت در امر خبررسانی

حضار: اعضای انجمن اسلامی سازمان خبرگزاری پارس

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

آیه ای که تلاوت کردید: إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی  یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ یک واقعیتی است، و دستوری. واقعیت به این معنا که تغییراتی که در یک ملتی، یک قومی، حاصل بشود، این منشأ یک تغییرات تکوینی، تغییرات جهانی، تغییرات موسِمی می شود. و دستور است به اینکه تغییراتی که شما می دهید تغییراتی باشد که آن تغییرات دنبالش یک تغییراتی به نفع شما باشد.

شما ملاحظه کردید که این پیشرفتی که ملت ایران کرد مرهون آن تغییری بود، تحولی بود که در نفوس پیدا شد. ما یک قومی بودیم، ملت ما یک قومی بودند که به واسطه تبلیغات سوئی که در طول تاریخ شده بود و به واسطه سلطه همه جانبه اجانب و دست نشاندگان اجانب به یک صورتی درآمده بود که این صورتْ پذیرش این رژیم سابق را می کرد. یعنی یک تغییر حالاتی به واسطه آن تبلیغات و به واسطه آن تربیتهای فاسدی که شده بود، در ملت ما حاصل شده بود که به واسطه این تغییر و تحول پذیرش ظلم و رژیم ستمگر و طاغوت و بستگان به طاغوت و اربابهای طاغوت را فراهم می کرد. تغییری بود که از فطرت سالم انسانی متحول شده بود به یک انسان غیر سالم، مریض؛ افراد، مریض شده بودند. قلمها قلمهایی بود که بر ضد مصالح ملت و بر وِفْق مصالح طاغوت به کار می رفت. نطقها و قلمها و قدمها و گفتار و کردار- همه طوری بود که از آن فطرت تغییر کرده بود.

 وقتی از آن فطرت تغییر کرد، آن وقت یک تغییرات کَوْنی هم حاصل شد. و آن سلطه اجانب بود.و بحمد اللَّه در این نهضت تغییر و تحول از آن طرف شد؛ یعنی یک ملت تحت فشار که در طول تاریخ با این فشار خو گرفته بود و پذیرفته بود این ظلم را و پذیرفته بود این چپاولگری را، در یک مدت کوتاهی متحول شد به یک ملتی که پذیرش هیچیک از این ظلمها را دیگر نداشت؛ یعنی همچو طغیانی کرد این ملت بر خلاف دستگاه ظلم که از آن بچه های کوچکش تا آن خواهرهای محترمه و برادرها، جوان و پیر، دارای هر شغل که بودند، از همه چیز دست برداشتند و ریختند در خیابانها و در کوچه ها و فریاد زدند ما نمی خواهیم این رژیم را و فریاد «اللَّه اکبر» و اینکه این رژیم را نمی خواهیم. پس، قوم ما یک تحولی پیدا کرد، تغییر پیدا کرد؛ تا این تغییر حاصل نشده بود، تغییر نفسانی حاصل نشده بود، این قوم مورد تغییر واقعی- که رفتن یک رژیم طاغوتی و آمدن یک رژیم که ان شاء اللَّه اسلامی باشد، این معنا حاصل نمی شود. پس، خدای تبارک و تعالی تغییر نمی دهد، مگر اینکه ما خودمان تغییر بدهیم خودمان را. اگر خودمان را تغییر دادیم در جانب پذیرش ظلم، یک ظالم به ما مسلط می شود؛ این طبیعی است. چنانچه خودمان را تغییر دادیم برای دفاع از کشور خودمان، دفاع [در مقابل ] چپاولگری، دفاع [در مقابل ] ظلم و ستمگری، خداوند اسبابش را فراهم می کند، چنانچه دیدید؛ یعنی هم آن طرفش را ما دیدیم؛ هم این طرفش را. آن طرفش را دیدیم که سالهای طولانی همه قشرهای ملت در زحمت بودند و تحت فشار ظلم بودند. و آن این بود که از آن فطرت اصلی- که فطرت اللَّه بود- بیرون آمده بودند، و یک فطرت [و] خوی دیگری به خودشان راه داده بودند و یک تربیت دیگری پیدا کرده بود. نفوسشان آماده شده بود برای پذیرش هر چه توسری خوردن. هر کس هر جا بیاید تو سَرِمان بزند، هیچ نزنیم و بی تفاوت باشیم! مستشار از امریکا می آید بپذیریم. هر چه می شود ما پذیرش کنیم، حالت پذیرش داشته   باشیم. هر که دستش را بلند کند سرمان را زیرش بگیریم یا صورتمان را بگیریم بزند. این یک حالتی بود که به واسطه تحت فشار بودن طولانی به مدت طولانی، و تبلیغاتی که از این طرف و آن طرف شده است، که همه چیز شما باید کنار برود و همه چیز امریکا باید روی کار بیاید، این اسباب این شده بود که خداوند تغییر داده بود. موافق تغییری که شما در فطرتتان داده بودید، آن هم تغییر داده بود. وقتی که ملت ما بیدار شد، و به برکت اسلام بیدار شد، و خودش را تغییر داد، متحول شد؛ یعنی آن کسی که از یک پاسبان می ترسید مقابل امریکا ایستاد، آن کسی که یک پاسبان وقتی می آمد توی بازارش می گفت ببندید می بستند، بیرق بزنید می زدند، هیچ برای خودشان قائل نبودند که یک چون و چرایی بکنند، ریختند توی خیابانها و گفتند که «مرگ بر این شاه»! این تحول روحی بود. این تحولِ «ما بِأنْفُسِکُمْ». إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی  یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ تغییر دادید «ما بِأَنْفُس» خودتان را؛ یعنی آن حال پذیرش ظلم، متبدّل شد به حال عدم پذیرش. یک حالِ اینکه دیگر زیر بار این ظلم نمی خواهیم برویم. این طور که شد، تأیید کرد خدای تبارک و تعالی. و شما ظالم را بیرون کردید.

این حال را حفظ کنید. الآن متوجه باشید که این حال حفظ بشود؛ یعنی این تغییری که به سبب توفیق الهی حاصل شد و نفوس شما تغییر کرد به یک نفوسی که شهادت را برای خودتان فَوْز می دانید، و ذلّت و تبعیت را برای خودتان ننگ می دانید، این حال حفظ بشود. مادامی که این حال حفظ شد، خداوند همین را حفظش می کند. اگر خدای نخواسته «ما بأنفسِ» ما دوباره برگردد به حال اول، باز دوباره حال اول می شویم. این یک سنت الهی است که کارهایی که می شود روی اسباب و مسببات، خدای تبارک و تعالی کار می کند، اسباب و مسببات، است. وقتی که شما خودتان مهیّا شدید برای اینکه زیر بار ظلم بروید، ظالم پیدا می شود، این سبب می شود که ظالم پیدا بشود. هر چه بیشتر ما  خضوع بکنیم برای ظالم، ظالم بیشتر فشار می آورد. وقتی که مهیا بشویم برای جلوگیری از ظالم، ظالم عقب می نشیند. هر چه زیادتر فشار بیاورید، او عقبتر می نشیند. یک قدم شما که عقب بنشینید، او جلو می آید. یک قدم شما جلو بروید، او عقب می رود. این سنت الهی است، و مطلبی بود که با تجربه، خودِ شما ثابت کردید که شما وقتی قدمها را برداشتید طرف اینکه طاغوت نباید باشد، رفت از بین و تمام شد؛ بساطشان را برچیدند و رفتند. و شما حالا باید این را حفظش بکنید، که ان شاء اللَّه این تتمه ای که چیزی نیستند اینها، دیگر این تتمه هایی است که دنبال هر چیزی هست، انتقالی که پیدا می شود، نقلی که پیدا می شود، این مسائل هست. اینها دیگر هیچ نگرانی ندارد.

آن چیزی که می خواستم راجع به این خبرگزاری پارس بگویم این بود که من گاهی وقتها می بینم در این خبرگزاری پارس، خبرها همچو مثل اینکه با یک غرضی خبر داده می شود. گاهی من این طور می بینم که یک مطلب کوچکی را بزرگ نمایش می دهند، تضعیف می کنند. یک مطلبی که نیست، یا محتمل است نباشد، مطلب را می گویند؛ چه می کنند. این باید اصلاح بشود. خبرگزاری باید خبرگزاری باشد که مطالب همان طور که هست گفته بشود. نمی خواهند که طرفداری از یک طرف بکنند؛ یک چیزی را کوچک بکند؛ یک چیزی را بزرگ بکند. این طور چیزها نباید باشد. خبرگزاریها باید امین باشند در خبرگزاری. و اگر توطئه گری در خبرگزاریتان هست، باید تصفیه بشود. چاره نیست جز اینکه تصفیه بشود. وقتی تصفیه شد، ان شاء اللَّه چیزها هم درست می شود.

ان شاء اللَّه امیدوارم همه تان موفق باشید. هم این برادرهای اهل سنّت ما و هم شماها موفق باشید. همه با هم باشیم؛ و این حال روحی که برای ملت ما پیدا شده است، که همه متوجه به خدای تبارک و تعالی، متوجه به اینکه باید مملکت یک مملکت اسلامی باشد، جمهوری یک جمهوری اسلامی باشد، این حال را حفظ بکنید، تا خداوند دست دیگران را قطع کند.

صحیفه امام، ج 10، ص: 128-131

                     

سخنرانی [در جمع نمایندگان مردم کردستان (هوشیاری در مقابل توطئه ها)]

زمان: صبح 4 مهر 1358/ 4 ذی القعدة 1399

مکان: قم

موضوع: اتحاد در راه سازندگی- هوشیاری در مقابل توطئه ها

حضار: نمایندگان و علمای طایفه نقشبندیه کردستان

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

من از شما آقایان که زحمت کشیدید و برای تفقد از من تشریف آوردید تشکر می کنم شما می دانید که.در ظرف پنجاه و چند سال حکومت این سلسله به همه اقشار ملت چه گذشت. چه مصیبتهایی که ملت ما از آن سلسله ندید؛ و چه جنایاتی که اینها نکردند؛ چه خیانتهایی که به بیت المال نکردند. اینها تمام خیانتها و جنایتها را به همه اقشار ملت کردند. ذخایر ما را برداشتند و فرار کردند. ما الآن در یک وضعی واقع هستیم که همه اوضاع ایران، از اقتصاد تا فرهنگ، تا ارتش، همه چیزش، در خطر و آشفته است. بر همه ما اقشار ملت، در هر مقامی که هستیم، واجب است، واجب الهی است، که با هم پیوسته باشیم و با هم یکدست و یکدل و یکجهت برای ساختن ایران خراب. تا کنون ما دزدها را بیرون کردیم؛ قلدریها را ملت ایران شکست به قدرت ایمان و اسلام؛ الآن وقت سازندگی است، که اهمیتش بیشتر از آن قدم اول است. امروز است که یک روز حساسی است که بر ملت ایران می گذرد و بر کشور ما، که باید همه با هم همصدا بدون هیچ اختلاف و بدون هیچ اغراض شخصیه، قیام کنیم و این کشور را از سر و از نو بسازیم.

بر شما مردم کردستان و علمای کردستان، به حسب وظیفه ملی و شرعی، است که اگر چنانچه آنجا نغمه هایی از جهّال و یا از مفسده جوها در این امور بلند شد، بدانید که این از حلقوم اجانب است.آنها می خواهند این اختلاف را ایجاد کنند تا باز برگردند به حال اول؛ منتها به فرم دیگر. باید بیدار باشید. باید هوشیار باشید. اسلام را در نظر بگیرید. قرآن را در نظر بگیرید. همه با هم به دست واحد و ید واحده. همه با هم قیام کنید و اسلام را تقویت کنید.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته

صحیفه امام، ج 10، ص: 132-133

 

 

پیام رادیو- تلویزیونی [به ملت و ارتش ایران و عراق (تفاوت انگیزه دو کشور در جنگ)]

زمان: 4 مهر 1359/ 16 ذی القعدة 1400  مکان: تهران، جماران

موضوع: تجلیل از جوانمردیهای نیروهای مسلح- توصیه به ارتش و ملت عراق

مخاطب: ملت و ارتش ایران- ملت و ارتش عراق

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

من یک کلمه با ارتش خودمان صحبت دارم، و یک کلمه با ملت و یک کلمه با ارتش عراق و یک کلمه با ملت عراق. جوانمردی ارتش و سایر قوای مسلحه- مثل سپاه پاسداران و دیگران- ما را به یاد جوانمردیهای صدر اسلام انداخت. در صدر اسلام با اینکه قوای دشمن با قوای اسلام قابل مقایسه نبودند، در جنگ روم، هفتصد یا هشتصد هزار آنها بودند و سی هزار هم لشکر اسلام، و آن طلیعه لشکر- که پیشروها هستند- شصت هزار نفر بودند، دو مقابل تمام لشکر اسلام، خالد بن ولید- که یکی از سردارهای اسلام بود گفت: ما باید یک ضربه ای به اینها بزنیم تا اینکه روحیه شان را از دست بدهند- حالا به این تعبیر که من می گویم- و ما سی نفر می رویم با این طلیعه که شصت هزار نفرند، سی نفرمان می رویم با آنها جنگ می کنیم. بالاخره عده ای قبول نمی کردند.بالاخره بنا شد شصت نفرشان بروند و جنگ کنند، شبیخون بزنند. شصت نفر رفتند و شب شبیخون زدند، و آن شصت هزار نفر را تار و مار کردند، از بین بردند.ما در تمام طول مدتی که در این قضایای ایران بودیم، همیشه به حسب قوا و به حسب آن چیزهایی که در جنگ مثلًا باید به کاربرد، ما در مقابل ارتشی که آن وقت شاه مخلوع داشت یک چیز ناچیزی بودیم، و دنبالش بگذارید که او قوای بزرگ دنیا؛ ابرقدرتها را همراه داشت، و ما از این اسباب طبیعی کسی را نداشتیم که همراه باشد.   آخر هم که سی میلیون جمعیت ایران بود باز در مقابل چند صد میلیون جمعیتی که با ما مخالف بودند.

آن چیزی که مطرح است در جنگ، عدد نیست. آن چیزی که مطرح هست آن قدرت فکری انسان هست. همان قدرتی که با اتکال به خدا در صدر اسلام، یک عده کمِشان لشکرهای زیاد را به هم می زد، و اوضاعشان را به هم می زد. بحمد اللَّه در مملکت ما هم با اینکه عدد کم است، و آنها- دشمنهای ابرقدرت- زیاد، لکن امتحان داد ملت ما به اینکه با این وحدت کلمه، و با این اتکال به ذات مقدس حق تعالی، می تواند که آن لشکرهای زیاد را و آن جمعیتهای زیاد را شکست بدهد. پس آنکه مطرح هست، آن قدرتی است که برای اشخاص از غیب پیدا می شود، و آن قدرت بحمد اللَّه الآن هست، و آن طوری که برای ما ذکر می کنند الآن در ارتش و در سپاه پاسداران و در سایر قوای انتظامی و نظامی ما آن قدرت هست. همچنین هست که اگر چنانچه، دَم مرگ هم باشند، مع ذلک فریادشان به اللَّه اکبر بلند است و حمله می کنند. چند نفر معدود در یک پایگاهی هستند و بودند آن وقت، و از آن طرف آن جمعیت زیادی که در کردستان بود و حمله می کرد. اینها با جمعیت کمی جواب آنها را می دادند. برای اینکه، اینها اتکال به خدا داشتند و آنها اتکال بر خدا نداشتند. پس ارتش ما نباید بگوییم که یک ارتشی است که مثل ارتشهای دیگر است. ژاندارمری ما هم مثل ژاندارمری دیگر است. سپاه پاسداران ما هم مثل قوای مسلح دیگران است. این صحیح نیست. برای اینکه سپاه دیگران، ارتش دیگری برای کی جنگ می کند؟ ارتش عراق برای صدام حسین. کدام عاقل است که برای صدام حسین جان خودش را بدهد؟ که چه بشود؟ ارتش ما حجت دارد. می گویند که ما اگر بمیریم پیش خدا می رویم. این روحیه است که مقدّم می دارد. این روحیه ای که عقیده ایمانی اش این است که من اگر کشته بشوم، یک توفیقی است برای من، و من می روم در جوار رحمت الهی. این روحیه است که ما را پیروز کرده، و ارتش ما هم این روحیه را بحمد اللَّه دارند. و سایر قوای مسلحه ما هم از قبیل پاسدارها و ژاندارمری و شهربانی و همینهایی که در حال نظم و انتظام هستند. پیام من به ارتش این است که اولًا تقدیر می کنم از شماها از همه قوای مسلحه تقدیر می کنم به اینکه شماها مردانه و مثل سربازهای صدر اسلام الآن دارید عمل می کنید. و به آنها بشارت می دهم که شما اگر بکشید آنها را، شما به بهشت می روید، و اگر آنها هم شما را بکشند، شما به بهشت می روید. این هم بشارتی است. پس این قدرت، یک قدرت الهی است، و قوای انتظامی، نظامی و سپاه پاسداران ما مجهز به قوه الهی هستند. سلاحشان اللَّه اکبر است و هیچ سلاحی در عالم مقابل همچو سلاحی نیست. ملت ما هم همین طور است.

این تحولی که پیدا شد در ملت، یک تحولی بود که الهی بود. امکان نداشت کسی تصور این را بکند که سی میلیون جمعیت یا بیشتر، که اکثراً کار نداشتند به این کارها، زمان طاغوت مردم کارشکنی می کردند یا اکثرشان کاری هم نداشتند، هر کاری می کردند، کرده بودند، و همچو خوف در آنها پیدا شده بود که یک پاسبان اگر می رفت در بازار و هر حکمی می کرد، تخلف نمی کردند. یک وقت یک دست غیبی پیدا شد، که این دست غیبی متحول کرد این مردمی که ضعیف بودند، به یک اشخاص پولادین. و با عده ای که البته زیاد بودند لکن مجهز نبودند. همه سلاحها دست آنها بود. بدون خوف از اینکه این چیزی که دارد می آید تانک است. این چیزی که دارد می آید مسلسل است. بدون خوف این وارد می شدند. بعضی شان می رفتند روی آن چیزهایی که می آوردند، آن آلاتی را که می آوردند، روی آن سوار می شدند و می رفتند. این یک قدرت الهی بود که ملت ما داشت، و الآن هم بحمد اللَّه دارد. و این توهّم است که انسان خیال کند که حالا دیگر کاری ندارند. حالا دیگر چه. اینها دلخوشی است که بعضی طایفه ها و بعضی گروهها به خودشان می دهند، که حالا دیگر مثلًا آن طور نیست. ولی ما می بینیم که در مشکلات یکدفعه همه اینها می آیند قیام می کنند. الآن در خرمشهر و در جاهای دیگری که هست، آبادان و اهواز و اینها سنگربندی کردند و آقای رئیس جمهور الآن اینجا بودند. گفتند ما رفتیم دیدیم سنگربندی کردند و مجهز هستند. و آن مطالبی که برای ما و برای ملت ما از خارج نقل می شود اینها شایعات است. شایعه کردند که خرمشهررا آنها گرفتند. اصلًا از نزدیک، خود آقای بنی صدر رفته در خرمشهر، در آبادان، در جاهای دیگر رفته، خودش رفته. این شایعات را درست می کنند برای دلخوشی خودشان. شنیدم که امروز هم یک شایعه مرگ فلانی شده است، و دلخوش کرده خودش را به اینکه فلانی مُرد. من بمیرم که شما باید دعا کنید خدا بمیرد! خدا هست، من کی هستم. ملت ما خدا دارد. ملت ما از اول تا حالا، همیشه ملت پشتیبانش خدای تبارک و تعالی بوده، منتها گاهی ملموس بوده است و گاهی غیر ملموس. حالا الآن ملموس است که کارها بر خلاف آن چیزی که آنها خیال می کنند انجام می گیرد. پس ملت ما یک ملتی است که از ضعف به قدرت متحول شده است، و آرزوی شهادت می کند. یک همچو ملتی که آرزوی شهادت می کند، این ملت دیگر خوف ندارد، خوب پیروز است ان شاء اللَّه.و آنکه می خواهم به ارتش عراق بگویم. من متأسفم که ارتش عراق که مسْلم هستند- حالا آنهایی که از اسرائیل آوردند من اطلاعی ندارم من با آنها کار ندارم ارتش عراق که مسلمان هستند، کعبه قبله آنهاست، و قرآن کتاب آنهاست، و پیغمبر اکرم رسول آنهاست، اینها برای چه جنگ می کنند؟ با کی جنگ می کنند؟ روی چه انگیزه ای جنگ می کنند؟ مقابل آنها مسلمانها هستند. البته صدام حسین منطقش در اسلام غیر ماهاست. او البته ما را می گوید مجوسند اینها، اهل مجوسی هستند. این چیزی که کهنه شده است، و سابقاً یک کسی می گفت یک چیزی. این ارتش عراق برای کی دارند خون خودشان را می دهند؟

اینها نمی دانند که اگر به جنگ ایران بیایند این طور کشته می شوند؟ الآن نفهمیدند که در جنگ ایران نمی توانند هیچ اعمال قدرتی بکنند؟ اینها برای چی خون خودشان را می دهند؟ روی چه انگیزه ای خونشان را می دهند؟ اینها می توانند بگویند ما برای خدا داریم کار می کنیم؟! صدام حسین به خدا چه کار دارد؟ میشل عَفْلَق به خدا چه کار دارد؟ حزب بعث، حزبی است که به خدا کار ندارد، مأنوس به خدا نیست این. پس شما دارید در غیر راه خدا  خون خودتان را می دهید. انگیزه شما چی است؟ انگیزه قدرتهایی که ما داریم، انگیزه این است که ما برای خدا جنگ می کنیم. خدا به ما همه چیز داده. ما از او هستیم و به او هم تحویل می دهیم. این انگیزه لشکر اسلام است. در صدر اسلام هم همین انگیزه بوده. الآن هم همین انگیزه است. شما انگیزه تان چیست؟ شما برای خدا با اسلام مخالفت می کنید؟! برای خدا با قرآن مخالفت می کنید یا برای صدام حسین؟ اگر برای خداست که راهی ندارید شما. راهی ندارید که بگویید برای خداست. پس برای صدام حسین است. انگیزه تان هم این است که اسلام قدرت پیدا بکند؟! خوب اینجا اسلام است، قدرت هم دارد. خود ملت عراق که با صدام حسین موافق نیست، مخالف است. تمام توده های اسلامی مخالفند. برای اینکه، صدام حسین، هم مسلکش الحادی است و هم خودش ملحد است. پس انگیزه، آن انگیزه ای که در ارتش و در قوای مسلحه ما و پاسدارها و همه نیروهایی که هست، نیروی دریایی، نیروی زمینی، نیروی هوایی و سایر نیروهایی که در ایران هستند، انگیزه آنها یکی است، و آنکه ما برای خدا داریم کار می کنیم. مملکت، مملکت اسلامی است. طاغوت را از بین بردند و اسلام به جای طاغوت نشسته، و ما برای اینکه اسلام را پیاده کنیم، و طاغوت را هم همه ریشه هایش را بکَنیم، برای این انگیزه داریم جنگ می کنیم. اما شما، ارتش عراق برای چه انگیزه ای خون خودشان را می دهند؟ خون خودشان را که دادند چه تحویلشان می دهند آنها؟ آنها چه می دهند به شما وقتی خون خودتان را دادید؟ اینجا می گویند که ما وقتی خون خودمان را دادیم خدا در بهشت ما را مقامات عالیه از اینجا بهتر می دهد.

برگردید به اسلام ای ارتش عراق! ای قوای مسلحه عراق برگردید به اسلام تا وقت نگذشته! آن روزی که وقت گذشت دیگر نمی توانید برگردید. الآن که وقت باقی است توبه کنید. همان طوری که از برادران شما بسیاری توبه کردند و آمدند اینجا و جزء لشکر اسلام شدند. شما هم برگردید و ملحق بشوید به کشور اسلامی و به لشکر اسلامی. هم برای دنیا و هم برای آخرتتان، این صلاحتان هست. دنبال یک کافر، یک ملحد که هم مسلکش  الحادی است و هم خودش ملحد است، دنبال این نروید. دنبال یک مسلکی بروید که می گوید من اسلام مسلکم است. دنبال رسول خدا شما باشید، نه دنبال صدام، رها کنید اینها را. اگر شما رها کنید اینها را، آنها دیگر چیزی نیستند. شما رها کنید اینها را. اگر می توانید بکُشید اینها را. سلاحها را در مقابلشان قرار بدهید و بکشید اینها را. و اگر دستتان هم نمی رسد به اینها رها کنید و اعراض کنید از ایشان. بیایید در ایران، جای شما در ایران باز است، و کشور ایران خانه خود شماست. بیایید در اینجا ما از شما پذیرایی می کنیم، هم خدمت به شما می کنیم.

ملت عراق هم، با اینکه من سابقاً این معنا را به نظرم بود که این عشایری که در عراق هستند مسلح اند و ملت عراق هم یک ملت زنده ای است، حالا هم همین طور است، لکن نمی دانم چه شده است الآن که آن طوری که باید حرکت کنند و نهضت بکنند، آن طور نیست. من می دانم که همه دل خون دارند از این حکومت، و هیچ مسلمی نمی تواند موافق باشد با او. لکن حالا که سرگرم جنگ با ایران هستند، و قبل از اینکه ما آنها را اعدام کنیم، از بین ببریم، ملت قیام کند و نهضت کند، مثل قیامی که ملت ایران کرد. ملت ایران قیام کرد و یک قدرت صد چندانی قدرت صدام حسین را از بین برد. شماها هم قیام کنید.

الآن این آدم مشغول است به ایران. شما از پشت خنجر به او بزنید. قیام کنید. اعتصاب کنید. راهپیمایی کنید بر خلافش. مگر می تواند قتل عام بکند وقتی همه شهرهای عراق راهپیمایی کردند بر ضد او، و منطقشان هم این بود که تو داری با اسلام مخالفت می کنی. برای خدا، برای اسلام راهپیمایی کنید. اقتصادش را فلج کنید. ندهید مالیات به او. حرام است دادن مالیات به این. از گناهان کبیره است. برای اینکه، اعانت بر یک کسی است که بر خلاف اسلام است. و پول آب و برق را ندهید. چیزهای دیگر را که می خواهند، ندهید. زیر بار نروید و تظاهرات بکنید و راهپیمایی بکنید. محکوم کنید او را. نمی تواند با یک ملت طرف بشود او. حالا هی در رادیوشان می گویند که ملت عراق چطور، ملت عراق چطور. این را شما می دانید، ملت عراق می دانند که این با ملت عراق دارد چه می کند و چه کرده است تا حالا. و اگر این دستش برسد، اگر این خبیث دستش برسد، تمام آثار اسلام را در عراق از بین خواهد برد. تمام مساجدتان را از بین خواهد برد. الآن این فرصت نیست برایش. اگر فرصت پیدا بشود برایش تمام آثار اسلام را به آن طوری که رأی اینها این طور است، مسلک این طور است، تمام آثار اسلام را اینها خواهند از بین برد.

قبل از اینکه اینها فارغ بشوند از جنگ با ایران، شما از پشت مشغول بشوید. راهپیمایی کنید. منفجر کنید جاهایی را که مال دولت است. و آن طوری که در ایران عمل می کردند و حالا هم عمل می کنند. پس شما باید در مقابل جمعیتی که بر ضد اسلام است، قیام کرده است بر ضد اسلام باید دفاع از اسلام بکنید. دفاع از اسلام یک چیز واجبی است.چیز لازمی است. به علاوه این دفاع از حیثیت خودتان است. این آدم با تشبثات مختلف که همه اش دروغ است، تشبث به اینکه ما عربی هستیم، دروغ می گوید، خیر شما امریکایی هستید. شما عرب نیستید. عرب مسلم است. شما عرب نیستید. شما امریکایی هستید. آمدی حالا در اینجا ادعای اسلام می کنید. این مطلب را باید ملت عراق بدانند که امروز جنگ بین اسلام و کفر است، و بر همه مسلمین واجب است که دفاع کنند از اسلام. اگر این آدم به فرض محال غلبه پیدا کند بر ایران و جمهوری اسلامی را از بین ببرد، این عکس العملش در همه کشورهای اسلامی می شود. اینها مایلند که اصل کشور اسلامی نباشد. اینها تابع میشل عَفْلَق هستند. میشل عَفْلَق به اسلام کار دارد؟! میشل عَفلَق اسلام را منافی با مقاصد خودش می داند. این حزب بعث، اسلام را منافی می دانند با مقاصدی که دارند. ملت عراق باید بیدار بشوند. باید قیام کنند. باید نهضت کنند. باید انقلاب کنند. انقلاب کنید تا این را از بین ببرید، و بدانید این را که اگر برای خدا انقلاب کنید، شما پیروز خواهید بود، چنانچه ما برای خدا، ملت ما برای خدا قیام کرد و پیروز شد. حالا هم پیروز خواهد شد و ان شاء اللَّه این مرد را از بین [برده ] هم شما و ما با هم دست به هم بدهیم و این حزب را منحلش کنیم، و اشخاص حزبی که برنگردند به اسلام اعدامشان بکنیم، تا اینکه این مملکت از شرّاینها و از شرّ «میشل عَفْلَق» ها و «صدام حسین» ها و «سادات» ها، از شرّ اینها فارغ بشود، و دیانت خودشان را پیاده کنند، و بشود یک مملکت اسلامی. همه جا حکومت خودش سر جای خودش. حکومت اسلامی سر جای خودش. ایران حکومت خاص دارد. عراق حکومت خاص دارد. مصر حکومت خاص دارد. اینها سر جای خودشان، لکن همه با هم در تحت لوای اسلام باشید. و ان شاء اللَّه اینها را از بین ببریم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.

روح اللَّه الموسوی الخمینی

صحیفه امام، ج 13، ص: 233-240

                    

پیام [به علما و روحانیون تبریز (تقدیر از مجاهدات روحانیون و مردم آذربایجان)]

زمان: 4 مهر 1359/ 16 ذی القعدة 1400

مکان: تهران، جماران،

موضوع: تقدیر از مجاهدات روحانیان و مردم آذربایجان

مخاطب: انگجی، سید حسن و علما و روحانیان تبریز

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

به وسیله حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج میرزا حسن آقای انگجی- دامت برکاته- خدمت حضرات حجج اسلام و علمای اعلام تبریز- دامت برکاته

تلگراف شریف مبنی بر پشتیبانی از دولت و ارتش و سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران موجب کمال تشکر گردید. آذربایجان همیشه سنگر پایدار و محکم اسلام و کشور بوده، و ان شاء اللَّه خواهد بود. علمای عظیم الشأن تبریز و سایر نقاط آذربایجان چون مردم دلیر و غیورش در صف مقدم دفاع از کیان اسلام بزرگ و کشور اسلامی بوده اند، و در مقابل رژیم منحط سابق به مجاهدت برخاسته و زحماتی جانفرسا متحمل گردیده اند. جنابعالی و سایر حجج اسلام اخلاف صالحه اسلاف عظیم می باشید. و واضح است که در این جنگ بین ایران عزیز و اسلام مقدس با امریکای ستمگر و نوکران سرسپرده آن، اهالی معظم آذربایجان، و در رأس آن حضرات حجج اسلام و علمای اعلام در طلیعه هستند و در موقع لزوم در صف مقدم رزمندگان اسلامی برای سرکوبی دولت کافر بعث خواهند جنگید؛ چنانچه قشرهای عظیم ملت اسلامی چون صفوف ملائکة اللَّه همرزم و هم صدا خواهند بود.

در خاتمه در صورتی که علمای آن منطقه با این جانب کاری دارند، می توانند به وسیله جنابعالی و یا سایر برادران با این جانب تماس برقرار نمایند. امیدوارم در خدمت به آقایان کوتاهی نشود. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.

روح اللَّه الموسوی الخمینی

صحیفه امام، ج 13، ص: 241

               

سخنرانی [در جمع گروهی از مسئولان نظام (تمسک به ولایت حضرت علی «ع»)]

زمان: صبح 4 مهر 1362/ 18 ذی الحجه 1403

مکان: تهران، حسینیه جماران

موضوع: چگونگی تمسک به ولایت امیر المؤمنین (ع)

مناسبت: عید غدیر

حضار: خامنه ای، سید علی (رئیس جمهور)- هاشمی رفسنجانی، اکبر (رئیس مجلس شورای اسلامی)- حکیم، سید محمد باقر (رئیس مجلس اعلای انقلاب عراق)- بنکدار، حسین (شهردار تهران)- خانواده های ایتام تهران، مجروحان و جانبازان انقلاب اسلامی- کارکنان شهرداری و کشاورزان نجف آباد- اهالی جنوب تهران- پرسنل ارتش و سپاه و بسیج مستضعفان- اعضای جهاد سازندگی- کارکنان صدا و سیما، ستاد تبلیغات جنگ، خبرگزاری جمهوری اسلامی، هلال احمر، وزارت بهداری، امور تربیتی مدارس، خبرنگاران خارجی

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

تأسف از فقدان حاملان علوم ائمه (علیهم السلام)

متقابلًا من این عید بزرگ را به همه حضار و همه ملت ایران و همه مسلمین جهان و مظلومین سرتاسر عالم تبریک عرض می کنم.

و چه خوب مجلسی است که در یک همچو روز عیدی صاحبان اصلی انقلاب که همین طبقه گودنشینان و کشاورزان و کارگران و مجاهدان هستند، در اینجا تشریف دارند و ما از محضرشان استفاده معنوی می کنیم. آن چیزی که موجب تأسف است، این است که مجال پیدا نکرد حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- نگذاشتند مجال پیدا بکند، که آن حکومتی که حکومت اللَّه است در دنیا به آن نحوی که می خواست، خود حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- می خواست پیاده کند تا دنیا بفهمد که اسلام چی آورده است و چه شخصیت هایی دارد. در آن وقت که حکومت دست ایشان نبود، که مجال نبود، آن وقت هم که حکومت دست ایشان آمد، باز مجال ندادند؛ سه تا جنگ بزرگ در زمان ایشان افروختند و مجال اینکه یک حکومتی که دلخواه او هست برقرار کند نشد، و این را ما باید تا    آخر ابد از آن متأسف باشیم. اگر یک همچو مجالی برای ایشان پیدا می شد، الگویی بود آن حکومت برای همه کسانی که می خواهند به عدالت و به امور الهی قیام کنند، الگو می شد. ولی تأسف این است که نشد، و آن قدری که شد هم باز نورش متجلی است، و الآن هم همان اثر کمی که از ایشان مانده است در باب حکومت، همان اثر کم هم معلوم است که وضع باید چه باشد. و تأسف دیگر اینکه مجال پیدا نکرد ایشان که آن علومی که در سینه ایشان بود «و هاهُنا عِلْماً جَمّاً» «إنَّ هاهنا عِلْماً جَمّاً» پیدا نکرد اشخاصی که حَمَله آن علم باشند. و بلااشکال آن علمی که ایشان حَمَلِه اش را پیدا نکرده اند، آن علم اسرار ولایت، اسرار توحید است. و باید همه عرفا تأسف بخورند بر اینکه این مجال برای ایشان پیدا نشد که آن اسرار را که باید افشا کند، افشا بفرماید.مجال نشده و این هم جزء تأسف هایی است که باید خصوصاً عرفا و فلاسفه و علما و دانشمندان در این تأسف روزگار بگذرانند.

و ما در این روز، این روز مبارک که از اعیاد بزرگ اسلام است و به حسب نفوس ما بالاترین عید است و نکته اش هم این است که این ادامه نبوت است، ادامه آن معنویت رسول اللَّه است، ادامه آن حکومت الهی است، از این جهت از همه اعیاد بالاتر است. و ما در این روز سعید یکی از چیزهایی که وارد شده است این است که بگوییم، بخوانیم:الْحَمْدُ للَّه الّذی  جَعَلَنا مِنَ الْمُتَمَسِّکینَ بِوَلایَة امیر الْمُؤمِنینَ وَ اهْلِ بَیْتِهِ.تمسک به ولایت امیر المؤمنین چی هست؟ یعنی ما همین این را بخوانیم و رد بشویم؟ آن هم تمسک به ولایت امیر المؤمنین در روزی که ولایت به همان معنای واقعی خودش بوده است، نه تمسک به محبت امیر المؤمنین، تمسک به محبت اصلًا معنا هم ندارد، تمسک به مقام ولایت آن بزرگوار به اینکه گرچه ما و بشر نمی تواند به تمام معنا  آن عدالت اجتماعی و عدالت حقیقی را که حضرت امیر قدرت بر پیاده کردنش داشت، نمی توانیم ماها و هیچ کس، قدرت نداریم که پیاده کنیم، لکن اگر آن الگو پیدا شده بود و حالا هم ما باید به یک مقدار کمی که قدرت داریم تمسک کنیم. تمسک به مقام ولایت معنایش این است که،- یکی از معانی اش این است که- ما ظِلّ آن مقام ولایت باشیم. مقام ولایت که مقام تولیت امور بر مسلمین و مقام حکومت بر مسلمین است، این است که چنانچه حکومت تشکیل شد، حکومت تمسکش به ولایت امیر المؤمنین و این است که آن عدالتی که امیر المؤمنین اجرا می کرد، این هم به اندازه قدرت خودش اجرا کند. به مجرد اینکه ما بگوییم ما متمسک هستیم به امیر المؤمنین، این کافی نیست، این تمسک نیست اصلش. وقتی که حکومت الگو قرار داد امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیه- را در اجراء حکومتش، در اجراء چیزهایی که باید اجرا بکند، اگر او را الگو قرار داد، این تمسک کرده است به ولایت امیر المؤمنین. چنانچه او الگو نباشد، یا اینکه تخلفات حاصل بشود از آن الگوی بزرگ، هزار مرتبه هم روزی بگوید «خدا ما را از متمسکین قرار داده است»، جز یک کذبی چیزی نیست. و مجلس که از مقامات بلند یا بلندترین مقام کشوری است، چنانچه الگو قرار داد آن چیزی که امیر المؤمنین می خواست، و آن عدالتی را که آن در همان برهه کمی که به او مجال دادند- خیلی کم مجال پیدا کرد- اگر الگو قرار بدهند آن را برای اینکه احکام را و اموری که باید محوّل به آنهاست به آن نحو اجرا بکنند، به آن نحو تصویب بکنند و دقت بکنند، آن وقت می شود گفت که مجلس ما هم از متمسکین به امیر المؤمنین هستند. و ما چنانچه مجلس نتواند این کار را بکند، یا خدای نخواسته نخواهد این کار را بکند، یا بعض افراد نگذارند که این کارها بشود، آن وقت ما نمی توانیم بگوییم که یک مجلس متمسک به ولایت امیر المؤمنین داریم. و هکذا قوّه قضائیه، اگر قوّه قضائیه هم تبعیت نکند از آن قضاء امیر المؤمنین که «اقْضاکُمْ عَلِیٌ» و اگر تبعیت نکند از قضاوت اسلام، متشبث به همان قضاوت اسلامی نباشد، آن هم هر چه بگوید ما متمسک هستیم، بر خلاف واقع است. تمسک وقتی است که قوّه قضائیه هم کارهایی که می کنند از روی الگوی علوی باشد که همان الگوی اسلامی است. و مردم ما هم که این دعا را یا این فقره را می خوانند آنها هم باید توجه کنند به اینکه تمسک به ولایت حضرت امیر برای آنها تبعیت از مقاصد اوست.

همین طور گفتند که ما شیعه علی هستیم، و همین که گفتند ما متمسک به ولایت امیر المؤمنین هستیم، این کافی نیست، نمی شود این. این امور، اموری نیست که لفظی باشد و با الفاظ و با عبارات بتوانیم ما بگوییم تحقق پیدا کرده است؛ اینها یک امور عملی است، یک حکمت عملی است اینها. باید کسانی که مدعی هستند که ما شیعه امیر المؤمنین هستیم، تبع او هستیم، باید در قول و فعل و نوشتن و گفتن و همه چیز تبعیت از او داشته باشند. اگر این تبعیت نباشد و ما بگوییم که ما شیعه هستیم، یک گزافی گفته ایم، یک لا طائلی گفته ایم.امیر المؤمنین در زمان حکومتش- که بسیار کوتاه و بسیار با ناگواریها مقابل بود- می بینید که وقتی که آن نامه را به مالک اشتر می نویسد چه مسائل مهمی را، مسائل سیاسی را، مسائل اجتماعی را، همه چیز را در آنجا ذکر می فرماید، با اینکه یک بخشنامه ای برای یک نفر بوده است. یک نامه ای برای یک نفر بوده است و آن این است که می گوید که- به حسب نقلی که شده است که یک خلخال را از پای یک ذمّی در حکومت او در آوردند،- به حسب این روایت، می فرماید که اگر انسان بمیرد برای این، این مَلوم نیست.شیعه این است که این طور باشد نه مثل ما، شیعه این است که اگر چنانچه در حکومت اسلامی، در کشور اسلامی، ظلم و لو به یک ذمّی وارد بشود، آن هم ظلم به همین کمی که یک خلخال را از پای یک ذمیّه درآورند، بگوید که انسان اگر بمیرد ملوم  نیست، ملامت نباید به او بشود، این طور اهمیت دارد.

 و ما امروز می بینیم که در بلاد مختلفه مسلمین، ظلم هاست که بر مسلمین دارد می شود. در لبنان آن آتشی که برافروخته اند، امریکا برافروخته، و آن لشکرکشی ای که از طرف امریکا و فرانسه و سایر اذناب آنها برای یک مشت مظلوم شیعه و مظلوم مسلمان در آنجا انجام می گیرد، سایر مسلمین نشسته اند و تماشا می کنند. غایتِ کاری که امسال حکومت ها کردند این بود که عید نگرفتند. کافی است این؟ این هم یک کاری است، اما آنها دارند ظلم خودشان را می کنند، آنها دارند فوج فوج جوان های ما را در لبنان و فلسطین می کشند. آنها دارند در افغانستان آن جنایات را می کنند. آنها دارند در عراق آن جنایات را می کنند، و آنها بر ایران آن جنایات را وارد می کنند. مجرد اینکه امسال ما عید نداریم، این کار را درست می کند؟ این تکلیف را از دوش این دولت ها بر می دارد؟ آنها با سرنیزه پیش می آیند و با توپ و تانک پیش می آیند و مظلومین هم تنها مانده اند و مع ذلک تو دهنی دارند به آنها می زنند، لکن دولت ها نشسته اند تماشا می کنند، و غایت امر این است که عید را نمی گیرند. شما عید نگیرید، عید را امریکا می گیرد، عید را اسرائیل می گیرد. بهتر از این عید چی که شماها مرتبه تان به آنجا رسیده که هیچ کاری از شما نمی آید الّا اینکه عید نگیرید. چه تأثیری در دنیا دارد این عید نگرفتن؟ آنجائی که دنبالش مشت های گره کرده در مقابل امریکا و در مقابل شوروی و در مقابل صهیونیسم و سایر جنایتکاران با مشت های گره کرده بایستید و با آن همه امکاناتی که دارید مقابله کنید؛ آن وقت این عید نگرفتن هم یک اثری دارد، و الّا از آن طرف نفت را به رایگان بدهید به آنها، از آن طرف کمک های معنوی را به آنها بکنید، از آن طرف همه مسلمان ها را در بند خودتان نگه دارید و نگذارید که حتی آنها یک کلمه ای بگویند، آن وقت عید نگیرید، این عید نگرفتن چه اثری دارد؟ اینها انحراف است. اینها تعمیه  است. می خواهند به ملتهای خودشان و مسلمین جهان تعمیه کنند که ما الآن ایستاده ایم  مقابل اسرائیل. در مقابل توپ و تانک عید نگرفتن کاری است؟ قدرت ندارید شما؟! شما نفتتان را اگر ده روز ببندید به روی دنیا، دنیا خاضع شما می شود.

اینها مصیبت هایی است که بر کشورهای اسلامی دارد وارد می شود، و خودشان را همه پیرو اسلام می دانند، پیرو دین اسلام می دانند، لکن آنی که اسلام هست اصلًا خبری از آن نیست. اسلامی که در قرآنش با صراحت می گوید که نباید سلطه جویان عالم، کفّار عالم، بر مسلمین مسلط بشوند و سلطه پیدا بکنند، شما کوشش می کنید به اینکه آنها سلطه پیدا بکنند. الآن وضع لبنان چه وضعی است؟ این شیعیان لبنان، این مسلمان های لبنان الآن در چه حالی هستند؟ و این دولت ها می خواهند باز بسازند با امریکا، از امریکا تبعیت کنند و با اسرائیل بسازند و با امین جُمَیِّل بسازند. این سازش چه معنی دارد؟ شمایی که قدرت دارید که اینها را سر جایشان بنشانید و نجات بدهید یک دسته مظلومین را، و اسلام هم تکلیف دارد بر شما که مظلومین را نجات بدهید از دست کفار، آن وقت همه کار شما این است که عید نداشتید! شما عید درست می کنید برای اسرائیل و برای امریکا. آنها همه روزشان عید است، برای اینکه می بینند در منطقه کاری کرده اند که اسلام مهار بشود، هیچ نتواند یک قدم جلو بگذارد. آنها هر روزشان عید است و برای ماها هر روز عزاست.

مایی که می خواهیم اسلام در همه جا باشد و می خواهیم اسلام صادر بشود، ما که نمی گوییم که می خواهیم با سرنیزه صادر بکنیم؛ ما می خواهیم با دعوت، با دعوت به همه جا اسلام را صادر کنیم.ما می خواهیم یک الگویی از اسلام در عالم- و لو یک الگوی ناقصی باشد- نشان بدهیم که همه عقلای عالم غیر از آنهایی که جنایتکارانِ بالذات هستند، همه ملت های مظلوم بفهمند که اسلام چی آورده و می خواهد چه بکند در دنیا. اسلام با این محرومین، با این مظلومین، با این گرفتارها می خواهد چه کند که اینها را نجات بدهد. و شما دولت های خلیج و غیر خلیج کوشش دارید به اینکه این اسلام را نگذارید از ایران یک قدم بیرون بگذارد،  و لو اینکه به رغم انف شما، بیرون پا گذاشته است و خواهد گذاشت. مسلمین، انصافاً انسان باید بگوید که این دولت های اسلامی، همه دولت های اسلامی، الّا یک معدود بسیار کمی اصلًا به اسلام کاری ندارند، اسلام وسیله برای مقام است، اسلام غیر از این نیست که وسیله باشد، با لفظ اسلام و با قول به اسلام، مثل اسلام رضا خانی و محمد رضا خانی، اسلام اینها این بود که قرآن هم طبع می کردند، و رضا خان مجلس روضه هم داشت و عزاداری هم آن وقت ارتشش می کردند و همه اینها بود، دسته هم در می کردند- من خودم دیدم- اما اساس را می خواست از بین ببرد؛ با این صورت اساس را می خواست از بین ببرد. و از او بدتر محمد رضا بود که روی نقشه کار می کردند و هر کاری می کردند برای بردن- اساس است- اساس بود. الآن هم حزب بعث عفلقی عراق همین کار را دارد می کند، حالا دیگر عابد و مسلمان شده اند، لکن عابد و مسلمانی که عبید زاکانی  می گوید. اساس را اینها از بیخ قبول ندارند. اینها اسلام را منافی با مقاصد خودشان می دانند و منافی هم هست. مقاصد آنها این است که بزنند و بکوبند و مردم را زیر فشار قرار بدهند و غارت کنند و هر چه مردم دارند بگیرند از آنها و برای خودشان در بانک های خارجی انبار کنند، مثل محمد رضا که کرد این کار را. اسلام با این آشنایی ندارد با یک همچنین مطلبی. آنها می دانند که اسلام این طوری نیست، پس، این اساس نباید باشد.

ما که امیدواریم که یک جلوه و لو بسیار ناقصی از ولایت، ولایت علی- علیه السلام در کشور ما شده باشد،-   ما باید توجه بکنیم، کافی ندانیم اینکه ما تظاهر می کنیم و شعار می دهیم و چه، اینها کافی نیست. دولت واقعاً باید با تمام قدرت آن طوری که علی- علیه السلام- برای محرومین دل می سوزاند، این هم با تمام قدرت دل بسوزاند برای محرومین، مثل یک پدری که بچه هایش اگر گرسنه بمانند، چطور با دل افسرده دنبال این می رود که آنها را سیر بکند، یک دولت تابع امیر المؤمنین باید این طور باشد. الحمد للَّه هستند، خیلی البته من نمی گویم که کسی می تواند مثل حضرت امیر باشد. خود او هم گفت که شما نمی توانید، نمی توانیم هم واقعاً، اما اعانت کنیم ما او را به ورع و تقوا، اعانت کنیم به اینکه تا آن اندازه که می توانیم. برای همه تا یک اندازه ای قدرت هست که هم خودش را نگه دارد و هم جمهوری اسلامی را نگه دارد. این قدرت های کوچک وقتی پهلوی هم گذاشته می شود یک قدرت بزرگ است.

الآن چهل میلیون جمعیت ایران یک قدرت اسلامی بزرگ است که ان شاء اللَّه اگر با همین وضع باقی باشد، به همین انسجام باقی باشد، طرفداری از دولتشان بکنند، طرفداری از مجلس شان بکنند و پشتیبان باشند برای جنگ هایی که در این کشور به بار آورده اند، اگر اینها به همین حال باشند، آن وقت یک پرده ای از مقام ولایت در این کشور جلوه پیدا کرده است. کوشش کنید بر اینکه، کوشش بکنند همه جمعیت ها و ارگان ها و همه نهادهای اسلامی در اینکه این تبعیت از مرام علی- علیه السلام- را حفظ کنند و به پیش ببرند. قانع نشوند به اینکه ما حالا تا یک حدودی چه شده است، نخیر، هیچ قانع نشوید.انسان حد ندارد، بیحد است انسان. انسان در معنویات هیچ حدی ندارد، تا آنجایی که برگردد به مبدأ کمال مطلق. در قدرت هم همین طور است. قدرت اسلامی انسانی بیحد است. بنا بر این، باید همه کشور ما به این توجه داشته باشند که اگر چنانچه دیر بجنبند گرگ ها آنها را می خورند. اگر به این قدرتی که الآن در جبهه ها هست و بحمد اللَّه هر روز برای اسلام پیروزی ایجاد می کنند، اگر دیر بجنبند آن قدرت ها و دیر بجنبند این ملت، به دنبال آنها  گرگ ها از اطراف نشسته اند و فرصت طلبی می خواهند بکنند که همه ایران را ببلعند، و شمایید که باید حفظ بکنید. و شما گودنشینان و زاغه نشینان که به ما منت دارید و برای اسلام پیروزی ایجاد کردید، و شما عزیزانی که سلامت خودتان را برای اسلام از دست دادید- و ما همه مرهون زحمات شما هستیم- باید توجه بکنید که این وحدت الهی محفوظ باشد. شیاطین نیایند و وسوسه ایجاد کنند که حالا هم چیزی نشده است.

این شیاطین می خواهند آنی که بشود این است که باز مجالس رقص زمان محمد رضا و مجالس- نمی دانم- عیش و عشرت آن وقت و سینماهای آن وقت باشد. البته این نشده و نمی شود هم. آنهایی که می گویند که این کشور باز چیزی نشده است، مثل آن وقت و بدتر از آن وقت است، برای این است که در نظر آنها بدتر است. آنها می خواهند آن طور باشد، آنها می خواهند که در همه کشور ما مسکرات مثل آب جریان داشته باشد، آنها می خواهند فحشا در همه جا باشد، آنها نیست، البته آنها هم ناراضی هستند. لکن شما گودنشین ها، شما زاغه نشین ها، شما کشاورزان، شما کارگرها که بُنیه این کشور هستید، و اساس این کشور هستید، توجه کنید که شیاطین وسوسه نکنند به شما، شما را در کارهایتان سست نکنند.

شما می بینید که در همین مدت کوتاه چه کارهایی در ایران شده است. همین قضیه نشت نفت و آن موشک های حزب بعث که این کار را، این جنایات را کرد، و بعد هم در دنیا آن همه بساط در آوردند و به گردن ما هم می گذاشتند، آن همه بساط درست کردند، تبلیغات که باید همه جمع بشوند چه بکنند، باید یک صندوق بین المللی پیدا بشود و چه بکند و امریکا باید بکند، و انگلستان مثلًا و امثال اینها. این جوان های ما که متعهد به اسلام هستند و فهمیده اند که خودشان باید برای خودشان کار بکنند، اینها این کار را کردند.حالا آنها بنشینند در خارج هر چی مفت می خواهند بگویند. اینها این معجزه را کردند، پس می توانید بکنید. کارخانه ها را راه انداخته اند همین رفقا، همین دوستان، همین زاغه نشینان، همین کارگران، می توانید همه کارها را انجام بدهید، لکن باید یک لحظه از خدا غافل نباشید.  غفلت از مبدأ قدرت، انسان را به هلاکت می رساند. مبدأ قدرت، اوست و همه چیز به دست اوست و ما چیزی نیستیم. ما شکر می کنیم که خدای تبارک و تعالی به ما عنایت کرده است و از قدرت لا یزال خودش یک ذره ای، یک جلوه مختصری در این کشور بذل کرده است، عنایت کرده است.

و امروز قدرت شما یک قدرت الهی آسیب ناپذیر است مادامی که همین طور باشید.مادامی که تحت تأثیر این تبلیغات نباشید که یک چیزی کم است، یک چیزی چی. خوب، شما نمی دانید که در وقتی که جنگ است، جنگ داخلی است، جنگ خارجی است، همه چیز هست، محاصره اقتصادی است، همه کشورها با ما مخالف هستند، همه قدرت های بزرگ به ضد ما هستند و دولت را در آن مضیقه گذاشته اند؛ مع ذلک دولت تا کنون یک شاهی قرض نکرده و دارد کارها را انجام می دهد، و مجلس با قدرت خودش دارد قوانین را که به صلاح مسلمین و اسلام است و قوانین اسلامی است دارد طرح می کند و دارد تصویب می کند، و قدرت های دیگر مشغول به تعمیر این کشور هستند و تا کنون بسیار کارهای مهمی کرده اند، و لو اینکه کم گفته اند و لکن زیاد کرده اند.

این برای این است که یک کشوری است احساس کرده است که خودش باید سرپای خودش بایستد، این احساس وقتی که در جمعیت پیدا شد، این معجزات هم دنبالش است. و آن وقت ما را این طور کرده بودند که احساس این بود که نمی شود، نمی توانیم، باید از خارج بیایند، همه چیز ما از خارج است، سرتا قدممان باید فرنگی بشود، احساس این بود. وقتی احساس این بود، افکار جامد شده بود، یعنی افکار رفته بود دنبال اینکه ما نمی توانیم و باید دیگران دست ما را بگیرند. دیگران هم دست شما را نمی گرفتند، دیگران مال شما را می گرفتند، خزائن شما را می گرفتند. امروز احساس این است که می توانیم، این احساس، توانایی می آورد، این احساس افکار را متوجه و متمرکز می کند

که هر کسی در هر جایی هست کار بکند، در هر جایی هست خدمت بکند- تا- این احساس مادامی که هست، شما به پیش می روید.

و من امیدوارم که این احساس همیشه باشد و همیشه کشور شما به پیش برود، و یک روزی باشد که هر چیزی که هر جا درست می کردند خود شما هم درست بکنید. خدا ان شاء اللَّه همه شما را از موالیان ائمه اطهار و از شیعیان علی بن ابی طالب- سلام اللَّه علیه- قرار بدهد و دشمنان شما را ان شاء اللَّه یا آدم کند یا از بین ببرد.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه.

صحیفه امام، ج 18، ص: 152-162

                

بیانات [در جمع ورزشکاران و وزنه برداران (تقویت جهات معنوی و اخلاقی)]

زمان: صبح 4 مهر 1362/ 18 ذی الحجه 1403 مکان: تهران، جماران

موضوع: لزوم توجه ورزشکاران به تقویت جهات معنوی و اخلاق

مناسبت: عید غدیر

حضار: داودی (سرپرست تربیت بدنی)- ورزشکاران و وزنه برداران

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

از زیارت همه آقایان خوشحال و به همه شما دعا می کنم. ان شاء اللَّه ورزشکاران به همان صورتی که ورزش جسمی دارند، ورزش روحی هم داشته باشند. و از قدیم ورزشکاران ایران به یاد خدا و علی- علیه السلام- بوده اند و این از برجستگی های آنان بوده است. ان شاء اللَّه هر جا می روید قهرمان باشید و موفق شوید انقلاب را در تمام معانی آن صادر کنید. امیدوارم از حیث اخلاقی هم قهرمان باشید که بحمد اللَّه اخلاق خوب در ورزشکاران بسیار پیدا می شود. شما توجه داشته باشید که تمام تبلیغاتی که بر ضد ملت ایران می شود برای این است که کشور را برگردانند به صورت اول، سعی کنید که تحت تأثیر این تبلیغات قرار نگیرید. امروز کشور شما در دنیا مطرح است و این به خاطر قدرت شماست. کشور شما امروز یکی از قدرتمندترین کشورهای جهان است، باید سعی کنیم این قدرت را حفظ کنیم.

 [سپس حضرت امام با اشاره به یکی از ورزشکاران که در جبهه حق علیه باطل دو پا و یک دست خود را در راه خدا از دست داده بود، فرمودند:] ما به داشتن چنین جوانانی افتخار می کنیم.

خداوند ان شاء اللَّه به ایشان در آخرت دو بال عنایت کند تا با آنها بتواند در بهشت پرواز نماید.

صحیفه امام، ج 18، ص: 151

. انتهای پیام /*