کد مطلب: 3392 | تاریخ مطلب: 26/06/1398
  • تلگرام
  • Google+
  • Cloob
  • نسخه چاپی

وقایع و بیانات و رخدادهای حیات پر برکت حضرت امام خمینی (س) 26 شهریور ماه

وقایع و  بیانات و رخدادهای حیات پر برکت حضرت امام خمینی (س) 26 شهریور ماه

حکم [اعزام آقای سید محمد جعفری ورامینی به خرم   آباد] 26 شهریور58

سخنرانی [در جمع خانواده   های شهدا (وابستگی به غرب- تباهی جوانان)] 26 شهریور58

سخنرانی [در جمع خانواده شهدا و پرسنل کمیته (معجزه الهی- روحیه شهادت طلبی)] 26 شهریور58

سخنرانی [در جمع بانوان لنگرود (جدایی دین از سیاست- جامعیت اسلام)] 26 شهریور58

سخنرانی [در جمع طلاب حوزه علمیه (حل مشکلات- فساد رسانه   های پهلوی)] 26 شهریور58

حکم [انتصاب آقای محمد علی رجایی به سمت سرپرستی بنیاد مستضعفان   ]26 شهریور59             

حکم [به فرمانده سپاه (تشکیل و تجهیز نیروهای سه   گانه در سپاه پاسداران)] 26 شهریور64

اجازه نامه [به آقای سید حسن حسامی اصفهانی، در امور حسبیه و شرعیه   ]26 شهریور64

یادبود [و دعا برای رزمندگان در ذیل آرم سپاه پاسداران   ]26 شهریور 65

پیام [به فرماندهان و مسئولان سپاه (رسالت فرماندهان سپاه در زمان صلح)] 26 شهریور67

                 

حکم [اعزام آقای سید محمد جعفری ورامینی به خرم   آباد]

زمان: 26 شهریور 1358/ 25 شوال 1399

مکان: قم  

موضوع: اعزام نماینده به خرم   آباد

مخاطب: جعفری ورامینی، سید محمد

بسمه تعالی  

جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج سید محمد جعفری ورامینی- دامت افاضاته  

با توجه به سابقه و اطلاعاتی که جنابعالی نسبت به منطقه خرم   آباد و لرستان دارید مقتضی است مسافرتی بدانجا نموده و از نزدیک به مشکلات کمیته و نیازمندیهای اهالی رسیدگی کنید، و با کمک علمای اعلام و افراد ذی صلاح در امنیت محل و در رفع مشکلات اقدام نمایید؛ و چنانچه برای رفع نیازمندیهای ایشان احتیاج بود، از طریق کمیته امداد تهران و احیاناً با تماس گرفتن با جناب نخست وزیر و سایر وزرا و مقامات مربوطه اقدام کنید. از خدای تعالی موفقیت جنابعالی را خواستارم.

روح اللَّه الموسوی الخمینی

صحیفه امام، ج   9، ص: 552  

                      

سخنرانی [در جمع خانواده   های شهدا (وابستگی به غرب- تباهی جوانان)]

زمان: 26 شهریور 1358/ 25 شوال 1399

مکان: قم  

موضوع: وابستگیهای همه جانبه در رژیم پهلوی و به تباهی کشیدن نسل جوان  

مناسبت: شهادت حضرت امام جعفر صادق (ع) و سالروز فاجعه مدرسه فیضیه  

حضار: خانواده   های شهدای انقلاب اسلامی  

بسم اللَّه الرحمن الرحیم  

هم سرودی که خواندید دلپذیر بود و مؤثر و راهنما؛ و هم مسائلی که طرح کردید. باید بگویم که شما خودتان پیشاپیش راه را رفتید و مجالی برای اینکه من صحبتی بکنم خیلی نمانده است. و من به همین جهت دلخوشم که ملت ما خودش راه را پیدا کرده، و دارد راه را می   رود. این تحول روحی که در ملت پیدا شده است و در شما جوانها، مردها، زنها، پیدا شده است، این موجب امیدواری است. و من امیدوارم که این راه را ما با آسانی، مشکلاتمان کم باشد، با آسانی این راه را طی بکنیم.

وقتی یک جامعه متحول شد از آن صورتی که در زمان طاغوت بود به یک صورت اسلامی، به یک صورت انسانی، این کارهایی که شما انجام می   دهید انسانی است؛ اسلامی است. و از روی رضا و رغبت عمل می   کنید؛ با اشتیاق عمل کنید این یک تحول روحی است، یک تحقق روحانی است، که باید ما امیدوار به او باشیم، و امیدوار هستیم. و امید است که آتیه بسیار روشنی را در ایران ببینیم؛ و شما ان شاء اللَّه بهترش را ببینید.

اینها که گفتید که نقص دارد، فرهنگمان نقص دارد، کجامان نقص دارد، کجامان نقص ندارد؟ کوشش کردند که نگذارند این مملکت، نگذارند این کشور، یک رشد انسانی بکند؛ یک رشد اقتصادی بکند؛ یک رشد فرهنگی بکند؛ یک رشد نظامی بکند.    در طول تاریخ، و در این پنجاه و چند سال اخیر، مأموریت داشتند اینها برای اینکه ما را عقب نگه دارند، نگذارند که یک دانشگاهی داشته باشیم؛ نگذارند که یک دبیرستان صحیح داشته باشیم. یک مأموریتی بود که آن مراکزی که از آن مراکز ممکن است که انسانهای آگاه پیدا بشوند آن مراکز را نگذارند که رشد بکند. رضا خان اوّلی که وارد شد، البته با صورت اسلامی وارد شد و در مجالس تعزیه داری و در مجالس روضه و در تکیه   ها در ماه محرّم راه می   افتاد دور و تکیه   ها هم می   رفت! ابتدا این طوری، با این اسلحه، پیش آمد. بعد از اینکه قدرتش محکم شد و توانا شد، شروع کرد به کارهایی که مأمور بود. در رأس مأموریتش؛ کوبیدن روحانیون بود. این مدرسه فیضیه که ملاحظه می   کنید، که آن وقت هم تمام حجراتش طلبه داشت، دو تا طلبه یا سه تا طلبه داشت! روز هیچ نمی   توانستند توی حجره   ها بروند. قبل از آفتاب حرکت می   کردند تو باغات، باغهای شهر؛ و اواخر شب می   آمدند. برای اینکه کارآگاهها و پاسبانها و اینها می   آمدند اینها را می   بردند که لباسشان را تغییر بدهند. حمله   ها شد به این طایفه. دانشگاه را نمی   توانستند آن وقت، روی اینکه مثلًا از دنیا یک چیزی داشتند، نمی   توانستند به آن ترتیب حمله کنند به آن. آن وقت از راه تبلیغات و از راه تعلیماتِ بر خلافِ مسلک صحیح پیش آمدند، و برنامه   های استعماری داشتند. این دو قدرت را اینها [...] اعتقادشان این بود که اگر اینها قوه پیدا بکنند، ممکن است که سایر ملت هم دنبال اینها بیایند و نگذارند کارها انجام بگیرد. و لهذا در رأس برنامه کوبیدن روحانیت بود، و کوبیدن دانشگاهیها.در زمان این دومی هم، که دنبال این معنا بود که با سالوسی ابتداءً کارها را انجام بدهد، و معلمهایی هم در این باب داشت، شروع کرد سالوسی از جهاتی. یکی راجع به اینکه خودش را به دیانت می   بست. قرآن چاپ کرد! هر چند وقت یک دفعه می   رفت در حرم حضرت رضا و می   ایستاد و نماز می   خواند و زیارت می   کرد! این یک راه بود. یک راه دیگر هم که برای طبقات دیگر پیش گرفته بود این بود که ما می   خواهیم این مملکت را به «تمدن بزرگ»  برسانیم. کتاب مأموریت برای وطنم را یکی دیگر نوشته و به ایشان نسبت داده! خودش اهل نوشتن نبود، وقتش را هم نداشت. این هم یک دامی بود برای اینکه مردم را غافل کند از اینکه دارد همه چیزشان را از بین می   برد. از این طرف، اینکه ما می   خواهیم برای ملت چه بکنیم و می   خواهیم مملکت را صنعتی   اش کنیم! می   گویند که کلاغ مثل کبک می   خواست راه برود، راه رفتن خودش هم یادش رفت! این نمی   خواست اصلًا مثل کبک راه برود؛ می   خواست بازی بدهد مردم را. درصدد بودند اینها که مردم را اغفال کنند، سرخوش کنند، به اینکه ما مملکتمان بعدها صنعتی می   شود، و بعد از یکی دو سال دیگر ما در ... ادعاها بود دیگر، بعد از یکی دو سال دیگر ما می   رسیم به همان ابرقدرتها! می   شویم مثل ژاپن! ژاپنی که الآن با امریکا تَنه می   زند و صنعتش در خود امریکا جلو از امریکاست. اینها می   گفتند ما می   شویم مثل ژاپن! چه کردند؟

آن چیزی که در ایران لازم بود باشد و اقتصاد ایران به او بستگی داشت، که عبارت از کشاورزی بود، از بین رفت. کشاورزی را به صورت اینکه ما می   خواهیم، به اسم اینکه ما می   خواهیم، صنعتی کنیم مملکت را، اول کشاورزی   اش را از بین بردند. کشاورزی که از بین رفت، اشکالاتی پیدا شد: یکی اینکه ما شدیم برای امریکا یک بازاری برای خرید کالاهای امریکا؛ یعنی گندمها و سایر حبوباتی را که آنها زیادی داشتند و باید بریزند به دریا یا بسوزانند، به ما به قیمت اعلا می   فروختند و پول ما را می   گرفتند. یکی دیگر اینکه این کشاورزها را از اطراف ایران کوچ داد این طرح، و آورد اطراف تهران و اطراف شهرهای دیگر، بیشترش در تهران. این همه محله   هایی که در تهران درست شده، محله گودالها و محله نمی   دانم چه و حصیرها و این خانه   های حصیری و این خانه   های چه، این بیچاره   هایی    که در محل خودشان کشاورز بودند. کشاورزی را از بین بردند به اسم اینکه می   خواهیم ما اربابْ رعیتی را برداریم، همه بشوند ارباب! ما هم چقدر غافل. ملت ما هم چقدر حالا یا غافل بود، یا خوب، سرنیزه بود. چه همه «دهقان»! این بیچاره   هایی که الآن اطراف تهران هستند، هر ده نفرشان توی سوراخی هستند- آنی که خانه دارد خانه   شان را نمی   دانم شما دیدید یا نه. من در تلویزیون یک دفعه، دو دفعه دیدم، که خوب، اسباب تأسف است، یک سوراخی است! یک عده   ای بچه و بزرگ از تویش بیرون می   آید- اینها دهقانهایی هستند که می   خواست اربابشان کند، و زندگی   شان را بکلی به هم زد. مملکت ما را از حیث کشاورزی، که می   توانست خودکفا باشد بلکه صادر کند] ... [، مملکت ما از حیث کشاورزی یک مملکت غنی است. اگر کشاورزی صحیح در این مملکت بشود، ممکن است آذربایجان کافی باشد برای همه مملکت؛ باقی   اش باید صادر بشود. یا خراسان برای همه مملکت کافی باشد، و باید باقی   اش صادر بشود. ما الآن در زمان ایشان- نمی   دانم شما در روزنامه   ها گاهی دیدید یا نه؟- خیلی افتخار می   کردند که ما چند صد مثلًا هزار چیز خریدیم! این افتخارشان این بود که ما گندم خریدیم، جو خریدیم! یک مملکت را از این جهت ساقط کرده   اند، و فریاد هم می   زدند که ما همچو هستیم که گندم و جو از امریکا خریدیم و امسال [از] گرسنگی نمی   میریم! این طور اینها وارد شدند. همه آن قوه   ها- قدرتهای انسانی را در این مملکت متوقف کردند و یا عقب راندند. من در پاریس که بودم، از جاهای مختلف، ممالک مختلف، پیش من زیاد می   آمدند. مِنْ جمله آلمان، که خوب نزدیک بود. اینهایی که در این [مرکز انرژی   ] اتمی بودند و در آنجا کار می   کردند از طرف ایران، اینها هم آمدند پیش من، گفتند که این کاری که ما انجام می   دهیم اولًا مُضر برای ایران است؛ ثانیاً نمی   گذارند ما بفهمیم! می   خواهند نگه دارند به یک سطحی که نتوانیم بفهمیم. اگر هم درست بشود، برای ایران  مُضرّ است. یک همچو طرحهایی بود، جوانها را ببرند در خارج نگذارند. الآن، حالا الآنش که من خیلی اطلاع ندارم. در زمان ایشان این جوانهای ما که می   رفتند در امریکا و اروپا پخش شده بودند در آنجا، همه جا را پر کرده بودند- از قراری که برای من نقل کردند- دیپلمهایی که آنها می   دادند، تصدیقهایی که آنها به جوانهای ما می   دادند، غیر از آن تصدیقهایی بود که به خودشان می   دادند! جوانهای ما را، زود به آنها یک تصدیق می   دادند، نخوانده ملّا! مال خودشان را دقت می   کردند. این طور به من کراراً شاید گفته باشند، برای چه؟ برای اینکه نگذارند این رشد بکند؛ این قدرت را نگذارند پیدا بشود. از این قدرت آنها می   ترسیدند. همان طوری که از آخوند اینها می   ترسند، از دانشگاهی هم می   ترسند. این دو تا را می   خواهند کنار بگذارند. ملت هم اگر این دو قدرت را نداشته باشد، نمی   تواند جلو برود. و اینها با این دو قدرت مخالفند.

حالا الحمد للَّه یک تحولی در مملکت ما پیدا شده؛ یعنی وقتی که ملاحظه می   کنیم، خانمها را از آن وضعی که سابق می   خواستند برایشان پیش بیاورند به اسم اینکه «آزاد زنان و آزاد مردان» فهمیدند همه   اش حُقه است و بازی. نه مردها آزاد بودند در زمان ایشان؛ نه زنها، و نه مطبوعات، و نه رادیو، و نه هیچی. آزادی در کار نبود. اسم، صحبتش و تبلیغاتش زیاد بود. آن آزادی هم که آنها می   خواستند برای مملکت ما- حالا هم بعضی از نویسنده   های ما پیشنهاد همان را دارند!- آن آزادی است که هم جوانهای پسر ما را و هم جوانهای دختر ما را به تباهی می   کشد. آن آزادی را آنها می   خواهند. که من از این تعبیر می   کنم به آزادی وارداتی، «آزادی استعماری»؛ یعنی یک آزادی که در ممالکی که می   خواهند وابسته به غیر باشد این آزادیها را سوغات می   آورند: هروئین آزاد؛ مثلًا مشروبات هم آزاد؛ مَحالِّ  فساد، که می   دانید آن طوری که می   گفتند از تهران تا آخر شمیران صدها محل فساد به بدترین فسادها، آن هم آزادی است! اینها آزاد! اما قلم نه، بیان هم نه، اینها آزاد نه! آن آزادی که آنها می   گفتند و هِی آزاد آزاد می   کردند این معنا بود که مشروب فروشی بیشتر از کتابفروشی باشد، و مراکز فحشا بیشتر از مراکز علم باشد. جوانهای ما   را بِکشند به آن مراکز فحشا. خوب، جوان است و اول جوانی است، وقتی راه باز باشد و تبلیغات باشد و آسان کنند کار را برایشان، کشیده می   شوند به آن طرف. وقتی یک جمعیت که باید برای مملکتشان فاعل باشند، مؤثر باشند، این را کشیدند به طرف فحشا، این دیگر نمی   تواند، این مغزِ عادت کرده به فحشا، فکر بکند که نفت ما را کی می   بَرد، به فکرش نمی   آید هیچ، و اینها می   خواهند این طور باشد.

بحمد اللَّه آنی که حالا به ما مژده می   دهد همین تحولی است که پیدا شده؛ یعنی جوانها از آن طرف کشیدند به خیابانها و فریاد زدند بر ضد استعمار و بر ضد دیکتاتوری. حالا هم رشد همچو شده است که مشغولند، خودشان به طور خودکار، بدون اینکه تبلیغاتی لازم داشته باشند به طور خودکار، مشغولند به اینکه تربیت کنند بچه   ها را.تربیت کنید این بچه   ها را به تربیت انسانی، تربیت اسلامی که همان تربیت انسانی است. اگر این مملکت مسلمان بشود، تربیت تربیت اسلامی باشد، هیچ قدرتی نمی   تواند مقابلش بایستد. چنانچه دیدید که این قدرتی که شکست داد این قدرت بزرگ را همین قدرت ایمان بود. همین بود که فریاد می   کردند که شهادت می   خواهیم. حالا هم دارند هِی می   گویند، هِی هم زنها هم می   گویند؛ مردها هم می   گویند. این قدرت بود که جلوی این فسادها را گرفت و شکست داد اینها را. این قدرت را حفظش کنید. اگر بخواهید مملکتتان یک مملکتی باشد از خودتان باشد، کشورتان یک کشور سالم باشد، یک کشور مفید باشد، خودکفا باشد، باید از این سوغاتیهایی که غرب برای ما فرستادند و می   فرستند [اگر به   ] ما این معنا گفته بشود که ما با صنعت خارجیها یا علم مربوط به صنعتشان مخالفیم، ابداً مخالف نیستیم. ما با این آزادیهایی که از غرب می   آیند و اینها هم دامن به آن می   زنند و آزادی وارداتی است، با این مخالفیم. اینکه جوانهای ما را به تباهی می   کشید و به تباهی می   کشد. ما با صنعت مخالف نیستیم. ما با هیچی مخالف  نیستیم. اصلًا سرِ تمدنْ ما می   گوییم کلاه سر ما می   گذارند. غربی و شرقی کلاه سر ما می   گذارید که ما می   خواهیم به شما تعلیمات بدهیم. می   خواهند ما را نگه دارند؛ متوقف کنند. می   خواهند ما را محتاج به مستشار بکنند. نظاممان مستشار داشته باشد و فرهنگمان هم مستشار داشته باشد، و همه چیزمان مستشار داشته باشد. مستشار هم نه اینکه بیایند به ما تعلیم و تربیت یاد بدهند؛ بیایند ما را تا یک حدودی نگه دارند. ما با این مخالفیم.

روحانیت با ترقی مخالف نیست؛ با ترقی محمد رضایی مخالف است. با این تمدن «، دروازه تمدن» مخالف است. این «دروازه تمدنی» که همه چیز ما را به باد داد. با این آزادی «آزاد زنان و آزاد مردانی» که ایشان می   گویند مخالفند؛ نه با آزادی. آزادی سر جای خودش، اما بی   بند و باری؟ آزادی یعنی هر که دلش می   خواهد هر کاری بکند! می   خواهم هروئین بکشم، به شما چه! می   خواهم قمار کنم! می   خواهم کارهای زشت بکنم! با این مخالف است روحانیت. نه با آزادی بیان؛ نه با آزادی قلم؛ نه با آزادی گفتار؛ نه با روشنگریها؛ نه با صنعت. شما صنعت درست کنید، کی مخالف با آن است. اما یک قضیه ذوب آهن را حالا چندین سال است که اینها درست کردند؛ حالا هم می   گویند باز اگر بخواهیم که ضرر ندهیم، چند سال دیگر لازم است که کار بکنیم تا ضرر نکنیم، و الّا در هر ماه چقدر میلیون ضرر ما داریم می   کنیم! ما ضرر می   بریم در اینها. ما چشممان از اینها بدی دیده است. آن چیزهایی هم که عرضه می   کنند، به صورت خوب عرضه می   کنند، ما از باب اینکه آدمی هستیم که مار گزیده و او از ریسمان سیاه و سفید می   ترسد، ما از آن قبیل هستیم، ما از این پیشنهادهای اینها می   ترسیم، برای اینکه ما از اینها بدی دیدیم. ما ندیدیم هیچ وقت اینها بخواهند ما را تربیت کنند؛ مثلًا صنعت یاد ما بدهند. صنعتشان این است که دارید می   بینید که ذوب آهنشان حالا تا چند سال دیگر آیا بشود، آیا نشود! حالا ماهی چقدر، چند میلیون، چند، چقدر میلیون- که من حالا یادم نیست-ضرر دارد می   دهد! زراعتمان را از آن طرف از بین بردند؛ فرهنگ را از بین بردند؛ ارتش را وابسته کردند. همه چیز را در هم ریختند. اموال هم هر چه توانستند، جواهر و هر چه توانستند، بار کردند و رفتند و فرار کردند. ان شاء اللَّه خداوند این تحولی که برای شما حاصل شده است، که مایه امیدواری ماست، حفظ کند. و شما این بچه   ها را تربیت کنید. و یک همچو خوی انسانی، یک همچو تحول [روحی برای   ] انسانیت، که در صدد این هستید که این بچه   هایی که باقی ماندند از این شهدا، و موجب تأثر ما، تأسف ماست. و باید بگویم یک بار سنگینی است به دوش من وقتی که ببینم یک بچه، پدرش را از دست داده و می   آید پیش من؛ یا یک پدر پیر بچه   اش را از دست داده. لکن آن چیزی که ما را دلخوش می   کند این است که برای خدا بوده است.چیزی که برای خداست آسان می   شود. همان طوری که در این چیزی که خواندید، از کربلا شروع کردید. خوب، کربلا هم همین مسائل بود اما برای خدا بود. چون برای خدا بود آسان بود. شما هم ان شاء اللَّه برای خداست. و همان طوری که یک چیز خواندید که کُلُّ یَوْمٍ عَاشوُرا وَ کُلُّ أَرْضٍ کَرْبَلا این یک عبارت آموزنده است. نه معنایش این است که هر روز کربلاست، هر روز بنشینید گریه بکنید. ببینید چه کرده، کربلا چه صحنه   ای بوده، هر روز این صحنه باید باشد: مقابله اسلام با کفر؛ مقابله عدل با ظلم؛ مقابله عدد کم با ایمان زیاد، در مقابل عدد زیاد با بی   ایمانی. نه از جمعیت کم بترسید؛ و نه از شکست بترسید، شکستی در کار نیست. وقتی کار برای خدا باشد، شکست تویش نیست. کشته بشوید بهشتی هستید؛ بکشید هم بهشتی هستید. خداوند ان شاء اللَّه همه شما را حفظ کند و همه موفق باشید. من خدمتگزار همه   تان هستم و دعاگو.

صحیفه امام، ج   10، ص: 1-8

                   

سخنرانی [در جمع خانواده شهدا و پرسنل کمیته (معجزه الهی- روحیه شهادت طلبی)]

زمان: 26 شهریور 1358/ 25 شوال 1399

مکان: قم  

موضوع: معجزه الهی- روحیه شهادت طلبی ملت  

مناسبت: شهادت حضرت امام جعفر صادق (ع) و سالروز فاجعه مدرسه فیضیه  

حضار: خانواده   های شهدای انقلاب اسلامی- پرسنل کمیته مرکزی انقلاب اسلامی  

بسم اللَّه الرحمن الرحیم  

من نمی   دانم با چه بیانی از این جوانهایی که در طول این مدت فداکاری کردند تشکر کنم. آن قدری که می   توانم عرض کنم این است که این مطلب برای خداست و ما هم از خدا هستیم؛ إنَّا للَّهِ، و به سوی او هم می   رویم؛ دیر و زود خواهیم رفت؛ و چه بهتر که در این راهی که داریم قهراً به آن طرف می   رویم با یک توشه باشد. و آن توشه توشه توحید است؛ توشه خدمت به اسلام است.

من نمی   توانم برای- خدمتگزاری- جوانی که برای خدمتگزاری به اسلام شب تا صبح، شب زنده داری می   کند، در حال خطر واقع می   شود، مجاهده می   کند، ارزش برای این ما نمی   توانیم حساب بکنیم که ارزش این چقدر است، اجرت این چقدر است، مگر غیر از خدا می   تواند کسی به این اعمال پاداش بدهد؟ مگر طبیعت و زینتهای طبیعت، پاداش یک موجودی است که برای خدا قیام کرده است و برای خدا خودش را به خطر انداخته است؟! آن چیزی که دل ما را خوش می   کند این است که برای شما پیش خدای تبارک و تعالی یک حسابی باز است و الّا ما نمی   توانیم از شماها تشکر کنیم یا خدای نخواسته به شما اجر بدهیم. ما همچو قدرتی نداریم، آنچه هست این است که شما از خدا هستید، برای خدا هم کار کردید و خدا هم اجر شما را می   دهد. اجری که خدا می   دهد، آن ارزش دارد، ارزش عمل شما آن است که خدا به شما می   دهد إنَّ اللَّهَ اشْتَرَی    مِنَ الْمُؤمِنِینَ  أَنْفُسَهُم وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ جنّت، آن جنتی که لقای خداست، جنتی که لقای دوستان خداست؛ آن برای شما کافی است. و از آن که گذشت، دیگر در عالَم طبیعت نمی   شود برای اعمالی که برای خداست یک چیزی قرار داد. هر چه مربوط به عالَم طبیعت است، مادون آن چیزی است که برای خداست.

و شما برای خدا قیام کردید و برای خدا هم مجاهده کردید، و برای خدا ان شاء اللَّه تا آخر مجاهده می   کنید؛ و این نهضت را به پیروزی می   رسانید برای خدا باز. و این للَّه بودن، شما را به پیروزی رساند؛ و الّا با یک همچو قدرت شیطانی و قدرتهای دیگری که دنبال او بودند، اصرار می   کردند، تشر می   زدند، تهدید می   کردند، شما جوانها ایستادید، این قدرت ایمان بود که شما را جلو برد؛ نه قدرت طبیعت و مادی. از حیث مادیت آنها بر ما طرف نسبت نبودند. اینکه دنیا را به تحیر واداشته است و حسابها را همه خطا از کار درآورده است این است که چطور یک ملتی که نه سازوبرگ دارد، نه نظام، نظامی در کار نبود که فکری در این باب نبود که ما بخواهیم یک فکر نظامی بکنیم یک نیروی نظامی داشته باشیم. نه نظامی ما داشتیم، و نه سازوبرگ مقابله با آنها. شما خیال می   کنید که اگر نبود اراده خدا، که منصرف کرد اینها را از اینکه مقابله کنند، و نبود آنکه رعب در بسیاری از آنها ایجاد کرد [کار پیش می   رفت   ] اینها با یک شب می   توانستند همه تهران را خراب کنند. همه چیز دستشان بود. همه مراکزی که یک نفر آدم که گوشش می   جنبید همه را بمباران کنند. نه اینکه برای خدا نکردند؛ خدا اذهان اینها را همچو منصرف کرد و دلهای اینها را همچو پُر از خوف کرد که دست به آن آلاتی که باید بزنند نزدند. این یکی از معجزاتی بود که در این قضیه واقع شد.

و معجزه دیگر همین توطئه   ای بود که برای کودتا در همان شبهای آخر، که ما در تهران بودیم، اینها دیده بودند.و قبلش توطئه این بود که حکومت نظامی را روز هم اعلام بکنند. ما هم هیچ خبر از هیچ نداشتیم. اعلام بکنند مردم توی خیابانها نیایند، قوای انتظامیه تمام را بگیرند؛ تمام خیابانها و اینها را قوای انتظامی و آلاتی که آنها دارند؛ تانکها را بیاورند مستقر کنند. و بنا بر این بود که در همان شب بریزند و هر کس را که احتمال بدهند که این یک مثلًا چیزی هست از بین ببرند و بعد هم چه بکنند. ما هیچ اطلاع نداشتیم. مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبْ  قضایا واقع شد، مثلًا گفته شد که بشکنید این اعتصاب را، این نظام را، این حکومت نظامی را. خوب، مردم شکستند؛ و آنها نتوانستند که بیاورند نابودشان بکنند. بعد آن درگیریها پیدا شد. مرحوم قرنی، - خدا رحمتش کند- اینجا بود. به من گفت که مقاتله و جنگ ما بین مردم و قوای دولتی در آن شب سه ساعت و نیم بود. با سه ساعت و نیم، دستهای خالی بر تانک و توپ و مسلسل و اینها غلبه کرد! این غلبه، غلبه الهی بود. این نظر خدا بود. این نظر خدا را حفظش بکنید.خودتان را متصل کنید به آن دریای بی   پایان الوهیّت. قلبهایتان را متصل کنید به مبدأ خیر. همه چیز از اوست. او کس همه کس است. همه پیروزیها با اراده او حاصل می   شود. همه خوبیها با اراده او تحقق پیدا می   کند. هر چه بدی هست از ماست، و هر چه خوبی است از اوست. خودتان را به او متصل کنید. آن قطره   های ضعیفی که ما هستیم؛ بلکه لاشی   ء لاشی   ءایم، هیچیم؛ اما اگر متصل بشویم به آن دریای رحمت الهی همه چیز می   شویم؛ قدرت پیدا می   کنیم.

صدر اسلام هم یک دسته از اعرابی که نه نظامی داشتند و نه پرورش نظامی شده بودند و نه سازوبرگی داشتند [و] آنها از شما، دست تهی   تَر بودند. هر چند تایشان یک شمشیری، با یک چیز، خرمابند، بندشان بود لیفهای خرما. هر چند تایشان هم یک اسبی رومی   ها که آمدند با اسلام مواجه شدند، پیشقراول آنها شصت هزار بود! همه لشکر  اسلام سی هزار. به حسب تاریخ، پیشقراول آنها شصت هزار بود. دنبالش هشتصد هزار، یا هفتصد هزار! یکی از سردارهای اسلام گفت که ما اگر بخواهیم به طور عادی با اینها مقابله کنیم، اینها هم طلیعه   شان، که همان پیشقراولشان باشد، دو مقابل ما هستند، ما باید یک کاری بکنیم که اینها را بترسانیم. سی نفر همراه من بیاید ما می   رویم با آنها جنگ می   کنیم. با این شصت هزار تا جنگ می   کنیم! به او گفتند آخر نمی   شود. بالاخره، چَک و چَک کردند تا قبول کرد که شصت نفر باشند. شصت تا یک نفری شبیخون زدند به آنها شکستشان دادند! شصت هزار جمعیت را شصت نفر مؤمن، شصت نفر که برای خدا داشت کار می   کرد، این طلیعه را شکست دادند. اسباب این شد که این سی هزار جمعیت بر روم غلبه کرد؛ بر ایران هم که غلبه کرد. در صورتی که آنها همه چیز داشتند. آنها یراقهای اسبهایشان هم، از قراری که گفتند، طلا بوده است! لکن ایمان نداشتند؛ میانشان تهی بود؛ هر چه بود یک صورت بود؛ هر چه بود یک سازوبرگ بود؛ اما میان تهی بود. این روحیه در آنها نبود که ما اگر بکُشیم هم بهشت می   رویم؛ اگر کشته بشویم هم بهشت می   رویم، این روحیه در آنها نبود، در اینها بود. و این روحیه غلبه کرد.

و من مطمئنم به اینکه شما پیروز می   شوید ان شاء اللَّه؛ برای اینکه یک همچو روحیه   ای امروز من در بین ملتمان می   بینم. یک دفعه و دو دفعه نبوده است، از نجف تا اینجا، مواجه شدم من با جوانهای زیبا، جوانهایی که اول جوانی   شان است، و اینها یکی   شان آمد در نجف آمد جلو من نشست بنا کرد قَسَم دادن من را، که شما [را] قَسَم [می   دهم   ]، قَسَم داد که من شهید بشوم. بعد هم که ما در اینجا آمدیم، زن این تقاضا را کرده؛ جوانها این تقاضا را کرده   اند. زنی که بچه   هایش را از دست داده است باز می   گوید که من یکی- دو تا دارم این را هم می   دهم. این روحیه، روحیه   ای است که اطمینان برای ما می   آورد.                          

این بر همه تانکهای عالَم مُقدَّم است؛ یعنی پیروز می   شود. این روحیه، روحیه   ای است که خدای تبارک و تعالی انعام کرده است، مرحمت کرده است، این مرحمت الهی را حفظ کنید، این امانت است. این را کوشش کنید محفوظ بماند. و مادامی که این روحیه الهی، این هدیه الهی، در بین شماها هست، از هیچ نترسید؛ نگرانی هیچ وقت نداشته باشید. به فکر این نباشید که چرا به ما احسَنت نگفتند؛ چرا به ما اجر ندادند؛ چرا با ما مثلًا همراهی نکردند. خدا همراه شماست. امام زمان- سلام اللَّه علیه- دعاگوی شماست. از چه ما می   ترسیم؟ ما چرا بترسیم؟ مایی که راهمان راه خداست، مایی که در مقابل این قدرت شیطانی، که همه چیز ما را، اسلام ما را، جوانهای ما را، همه چیز ما را، از بین برد، قیام کردیم، از چه بترسیم؟ از این بترسیم که کشته می   شویم؟ خوب، بشویم. جوانهای ما همه کشته شدند. از این می   ترسیم که غلبه بکنند؟ غلبه هم بکنند ما ترس نداریم، برای اینکه ما حقیم. وقتی حق هستیم، غالب هم بشویم ما حق هستیم؛ مغلوب هم بشویم ما حق هستیم. و ان شاء اللَّه غالب می   شویم، مطمئن باشید، دلتان را به این مبدأ خیر متصل کنید. با خدا مناجات کنید، این شبهایی که در این تاریکیها اسلحه به دوش است و در این تاریکیها راه می   روید، دلتان را به آن مبدأ متوجه کنید. متصل بشوید به آن دریای بزرگ رحمت، و از هیچ چیز دیگر باک نداشته باشید. از هیچ کس هم توقع نداشته باشید. نظرتان هم به هیچ کسی نباشد، و غیر از آن یک قدرت هم، هیچ چیز نشناسید. همه اوست. همه هر چه هست آنجاست.

خداوند ان شاء اللَّه به شما اطمینان عنایت کند، ایمان کامل عنایت کند؛ و شماها را در شمار شهدای کربلا محسوب کند؛ و همه ما را موفق کند که این وظیفه   ای که الآن به دوش همه ما هست، این وظیفه را بتوانیم خوب عمل کنیم.

صحیفه امام، ج   10، ص: 9-13

                       

سخنرانی [در جمع بانوان لنگرود (جدایی دین از سیاست- جامعیت اسلام)]

زمان: 26 شهریور 1358/ 25 شوال 1399

مکان: قم  

موضوع: توطئه جدایی دین از سیاست- بیان جامعیت مکتب اسلام  

مناسبت: شهادت حضرت امام جعفر صادق (ع) و سالروز فاجعه مدرسه فیضیه  

حضار: بانوان مجتمع آموزشی طیبه پیراسته لنگرود

بسم اللَّه الرحمن الرحیم  

قبلًا تشکر می   کنم از خانمها که از راه دور آمدند برای تسلیت. من هم به آنها تسلیت عرض می   کنم.

آنچه که در این نهضت مطرح است این است که ما وضعیت نهضت را بفهمیم، و مقصود را، مقصد از جمهوری اسلامی را آگاهانه تعقیب کنیم. تا کنون رژیم طاغوت، تمام احکام اسلام را، در همه کشور و در کادرهای آموزشی و غیر آموزشی، در وزارتخانه   ها و ادارات، در ارتش و در سایر جاها، بر خلاف اسلام سیْر داده بود. دستور اصلًا این بود که نگذارند اسلام در ایران به معنایی که دارد تحقق پیدا بکند؛ برای اینکه خارجیهایی که می   خواستند از ما استفاده ببرند، و بی   زحمت هم استفاده ببرند، اینها تبلیغاتشان و طرحشان این بود که اسلام را نگذارند ظهور پیدا بکند. آن مقداری که کاری به استفاده   های آنها ندارد آن مقدار را مضایقه نداشتند، لکن آن بُعدهای دیگری که با استفاده آنها مخالف بود آنها را می   خواستند اصلًا نگذارند تحقق پیدا بکند. اینها کوشش داشتند به اینکه این معنا را به باور همه بیاورند که دین از سیاست جداست. دیانت یک احکامی است که بروند نمازی بخوانند، و چند تا هم از این مسائلی که هیچ ربطی به آن چیزهایی که آنها می   خواهند نداشته باشد بگویند، و برگردند مشغول کارشان بشوند. آنها مشغول چپاولگری باشند و مشغول ظلم و جور به ملت. و قشرهایی که دینی هستند؛ اینها مشغول به اعمال دیانتی  خودشان باشند، کاری نداشته باشند که چه می   گذرد در این مملکت؛ کار نداشته باشند که خارجیها چه به سر این مملکت می   آورند. برنامه دولتها در زمان طاغوت این بود. و دامن   زده بودند به اینکه نگذارند روحانیون در سیاست دخالت بکنند. و شاید بسیاری از خود روحانیون هم باورشان آمده بود که نباید در امور سیاسی دخالت کنند. و بسیاری از جوانهای ما هم باورشان آمده بود که نباید اینها در امور سیاسی دخالت بکنند. حتی، از قراری که گفتند، یکی از همین افراد فاسد وابسته، در همین چند روز، در یک جایی به این صورت گفته بود که ما می   خواهیم قداست روحانیون محفوظ باشد؛ اینها دخالت در امور مملکتی نکنند تا قداستشان محفوظ باشد! این یک حیله   ای است که غربیها به کار بردند؛ و وابستگان به آنها هم از آنها تقلید کردند به اسم اینکه قداست اینها محفوظ باشد؛ یعنی اینها همان بروند توی مسجدها و دعا بخوانند تا قداستشان محفوظ باشد، و کاری به مملکت و کاری به دولت و کاری به مجلس و کاری به دیگر قشرهایی که باید باشد نداشته باشند؛ اینها را بگذارند برای چپاولگرها، و دعا و ذکر خودشان را بگویند و کاری نداشته باشند. این یک برنامه   ای است که ریخته شده است و ریخته شده بوده است در سالهای طولانی. و در زمان این پدر و پسر به آن دامن زیاد زده شده است، این حرف آنهاست.

حرف ما این است که نه روحانی تنها، همه قشرها باید در سیاست دخالت بکنند. سیاست یک ارثی نیست که مال دولت باشد، یا مال مجلس باشد، یا مال افراد خاصی باشد. سیاست معنایش همین وضع آن چیزهایی [است   ] که در یک کشوری می   گذرد از حیث اداره آن کشور. همه اهالی این کشور در این معنا حق دارند. خانمها حق دارند در سیاست دخالت بکنند؛ تکلیفشان است. روحانیون هم حق دارند در سیاست دخالت بکنند، تکلیف آنهاست. دین اسلام یک دین سیاسی است. یک دینی است که همه چیزش سیاست است، حتی عبادتش.

شما ملاحظه کنید همین نماز جمعه   ای که در زمان طاغوت نمی   شد درست به جا بیاورند، گاهی یواشکی در داخل یک مسجدی نماز را می   خواندند، در صورتی که وضع نماز جمعه این نبود. وضع نماز جمعه این است که حالا انجام می   گیرد، و انجام گرفت چند هفته. و مع الأسف آقای طالقانی فوت شدند. و بحمد اللَّه به جای ایشان یک فرد بسیار ارزنده   ای است؛ مُلّای متعهدی است. و ایشان هم حبسها دیده است زجرها کشیده است، و پخته شده است در این امور. نماز جمعه یک اجتماع سیاسی است، در عین حالی که عبادت است. در خطبه نماز جمعه باید مسائل سیاسی روز طرح بشود؛ گرفتاری مسلمانها طرح بشود. در نماز جماعت هم این طور است. نماز جماعت هم اجتماع مردم در یک محلی، این برای این است که اینها مطلع بشوند از حال مملکت خودشان؛ مطلع بشوند از حال برادرهای خودشان؛ گرفتاریهاشان را اطلاع پیدا کنند، و رفع بکنند. اجتماع در مکه، آن اجتماع عظیم در جاهای مختلف، هِی اجتماع، اجتماع در مِنی    اجتماع در عرفات، اجتماع در مَشْعَر، اجتماع در مکه، اجتماع در مدینه، اجتماع از همه قشرهای ممالک اسلامی، همه مسلمین، کسانی که استطاعت دارند و مشرّف می   شوند، اینها همه یک امور سیاسی است. هر کدام به مقدار شعاع خودش. یکجا یک شهر است، یک دِه است، جماعاتی که در این شهر و دِه هست مجمع سیاسی است به اندازه خودش. مع الأسف ما استفاده نتوانستیم بکنیم از این اجتماعاتمان. نه از آن اجتماعات بزرگمان؛ و نه از اجتماعات کوچکمان. و این برای این بود که تبلیغات، اسباب این شده بود که مسجدیها را در آن مسجد محصور کرده بود.

مسجد مرکز تبلیغ است. در صدر اسلام از همین مسجدها جیْشها، ارتشها، راه می   افتاده، مرکز تبلیغ احکام سیاسی اسلام بوده مسجد. هر وقت یک گرفتاری پیدا می   شد، صدا می   کردند که «الصَّلاةُ بالجَماعَة»، اجتماع می   کردند؛  آن گرفتاری را طرح می   کردند، این صحبتها را می   کردند. مسجد، مرکز اجتماع سیاسی است. و از این یک قدری وسعتش زیادتر، می   شود نماز جمعه. در هر هفته همه مجتمع بشوند در یک جایی، به حسب اختلافات: این شهر کوچکی است، به اندازه وسعت خودش. یک شهر بزرگی است مثل تهران، به این ترتیبی که هست، این یک اجتماع بزرگتر در هر هفته. آن اجتماع کوچکها در هر روز چند دفعه؛ این یک اجتماع بزرگ در هر هفته یک دفعه؛ با خطبه   ها و با روشنگریها که باید خطیب، یک آدم روشن روشنگر باشد و مردم را به وظایف سیاسی خودشان، به وظایف اجتماعی خودشان، به وظایف فرهنگی خودشان آشنا بکند. و اجتماعات در هر سال یک دفعه، یا برای دو تا عید، دو اجتماع بزرگ، باز، و یک اجتماع همگانی برای همه مسلمین. اشخاصی که می   توانند به مکه بروند، کسانی که مستطیع هستند، به طور الزام که باید در این مجتمع شرکت کنند. و آن مجتمع هم یک مجتمع سیاسی است. که باید اشخاصی که از اطراف می   روند، از ممالک مختلف می   روند، مسائل ممالک را با هم طرح بکنند؛ مسائل مسلمین را طرح بکنند. و مع الأسف با اینکه اسلام این اجتماعات را به رایگان تحت اختیار قرار داده- شما ملاحظه کنید اگر امیر حجاز بخواهد پانصد نفر آدم را در حجاز در غیر مورد حج دعوت کند، چقدر خرج دارد؛ چقدر تشریفات دارد؛ چقدر زحمت دارد تا پانصد نفر جمع بشوند آنجا، خدای تبارک و تعالی بدون اینکه برای اشخاص، مثل دولتها زحمت زیادی داشته باشد، مردم را خودشان را وادار کرده که مجتمع بشوند. آن هم چندین میلیون جمعیت، میلیونها جمعیت مجتمع بشوند- به رایگان این را تحت اختیار ما قرار داده و ما هم بدون استفاده از دست می   دهیم. این برای این است که از آن طرف تبلیغات بسیار دامنه   دار خارجیها و داخلیهایِ وابسته به خارجیها دامن   زده به اینکه دیانت کاری به سیاست ندارد. آنها برای خودشان! سیاست را واگذارید به امپراتور؛ و دیانت هم مال پاپ و افراد پاپ. در اینجا هم سیاست را واگذارید برای محمد رضا پهلوی؛ شما هم بروید مسأله را بگویید و هر کاری هم اینها می   کنند کاری نداشته باشید، قداست خودتان را حفظ کنید! این یک مسئله   ای است که با کمال توطئه و شیطنت در همین چند روز در یک محلی طرح شد، که من نمی   خواهم اسمش را ببرم. اینها گرفتاری است که ما داشتیم. و من امیدوارم که در این نهضت [...].

یکی از آثار بزرگ این نهضت این تحولی است که حاصل شده است برای همه   تان، برای خانمها، برای برادرها، برای خواهرها، حاصل شده است. و آن احساس وظیفه است که ما همه وظیفه داریم، در مملکتمان وظیفه آموزش داریم؛ آموزش چیزهایی که به دردشان می   خورد در دین و در دنیا.اسلام یک چیزی نیست که برای یک طرف، قضیه را فکر کرده باشد. اسلام در همه اطراف قضایا حکم دارد. تمام قضایای مربوط به دنیا، مربوط به سیاست، مربوط به اجتماع، مربوط به اقتصاد، تمام قضایای مربوط به آن طرف قضیه که اهل دنیا از آن بی   اطلاعند. ادیان توحیدی آمده   اند برای اینکه هر دو طرف قضیه را نگاه بکنند و طرح بدهند. نسبت به هر دو طرف قضیه آنها حکم دارند، طرح دارند. این طور نیست که یا این طرف را، و از آن طرف غافل باشند؛ یا آن طرف را، و از این طرف غافل باشند. نه، آن طرف هم نظر دارند؛ این طرف هم نظر دارند. خصوصاً اسلام که از همه ادیان بیشتر در این معنا پافشاری دارد که همه احکامش یک احکام مخلوط به سیاست است؛ دست به گردن است احکام ... نمازش مخلوط به سیاست است؛ حَجش مخلوط به سیاست است؛ زکاتش سیاست است، اداره مملکت است؛ خُمْسَش برای اداره مملکت است. دیگر حدود و تعزیرات، و اینهایی که قصاص، و این احکامی هست؛ که تمامشان را گذاشتند کنار، و یک عده احکامی که از غرب آمده است اینجا، در این زمانهای طولانی، به آن عمل کرده   اند. من امیدوارم که این تحولی که حاصل شده است از برای همه یعنی هم خانمها و خواهرهای محترم ما و هم برادرهای محترم ما احساس وظیفه کردند. این احساس وظیفه بود که همه   تان را آورد در خیابانها با فریاد، دشمن خودتان را بیرون کردید. این دخالت مستقیم شما در سیاست بود. همانی بود که آنها می   گفتند شما چه کار دارید؟ همانی بود که می   خواستند این خواهرها را بِکشند به یک کارهایی که نه اینکه بی   تفاوتشان کنند؛فاسدشان بکنند، و اسباب این بشوند که دیگران را به فساد بکشند.

مقصد این بود اینکه طرح می   کردند که بله، ما «آزادزنان و آزادمردان»! ما آزاد کردیم؛ مثلًا پانزده میلیون زن را آزاد کردیم! آن آزادی که آنها می   خواستند چه بود؟ مردها آزاد بودند تا زنها آزاد باشند؟ آزادمردان و آزادزنان در چی؟ شما آزاد بودید در چی؟ ما آزاد بودیم در چه؟ مردها آزاد بودند؟ بله، در یک چیزهایی آزاد بودند و آنها هم دامن به آن می   زدند در اینکه یک مراکز فسادی درست بکنند. آن زنها که سنخ خودشان هست و آن جوانها که سنخ آنها هستند در آن مراکز فساد، آزاد بودند بروند هر کاری دلشان بخواهد بکنند. در این کنار دریاها، که شماها می   دانید که چه خبر بود، همان جا آزاد بودند! «آزاد زن» و «آزاد مرد» این طوری بود! و الّا یکی از مطبوعات ما در آن زمان آزاد بود که یک کلمه بگویند؟ یکی از شما آزاد بودید که یک صحبت بکنید؟ اینکه آزاد نبودید. آنی که آنها می   خواستند آزاد باشند همانی بود که فساد بود و فسادآور بود؛ رنج بود و رنج آور بود؛ زحمت بود و زحمت آور بود. به باد داد این قشر جوان ما را در این چند سال و از بین برد این قشر را. و امسال الحمد للَّه در این چند سال اخیر یک تحول بزرگی حاصل شد؛ و شما خواهرها و برادرها همه فهمیدید که باید خودتان مملکت خودتان را اداره کنید؛ خودتان آن قشرهای فاسد را بیرون کنید؛ و بیرون کردید.

خود شما مشغول آموزش باشید و مشغول پرورش دخترها و پسرها باشید، و مشغول هستید. و البته شغل بسیار شغل شریف، ولی مسئولیتش هم زیاد است. شغلتان شریف است؛ مسئولیتش هم زیاد است. یعنی مسئولید که این بچه   ها را تربیت بکنید، این دختر بچه   ها را تربیت تربیت اسلامی، تربیت انسانی. روحهای آنها را متحول کنید به یک روح انسانی و اسلامی تا برای مملکتتان مفید باشد. در مقابل اینکه آنها بنا داشتند این جوانهای ما را فاسد کنند تا اینکه بی   تفاوت بشوند راجع به مسائل خودشان. هر قضیه   ای، هر بلایی سرشان بیاید، این جوان هروئینی دیگر نمی   تواند فکر بکند به اینکه سرِ این مملکت چه آمده است. آن جوانی که عادت کرده هر روز برود به سینماهای آن ترتیبی و نمی   دانم کذا، این دیگر نمی   تواند فکر کند که مملکتش چه دارد می   شود. آنها هم می   خواستند همین طور بشود. و من امیدوارم که با این نهضتی که ارواح شما هم نهضت کرده است، اجسام شما هم نهضت کردند، و همه توجه به اسلام و توجه به قرآن کریم، ان شاء اللَّه این مملکت بزودی اصلاح بشود.

و بدانید این مطلب را که تا کنون انقلابی به خوبی انقلاب ایران نبوده است. انقلابهایی که در عالَم واقع شده است میلیونها جمعیت کشته شده   اند و میلیونها خانه از بین رفته است. همین انقلاب اکتبری که در شوروی واقع شده است، می   گویند الآن شصت و چند سال از عمر این گذشته، باز به جا نیامده؛ باز نتوانسته درستش کند؛ باز آزاد نیستند مردم، از باب اینکه نتوانستند این را درست اداره کنند. لکن این انقلابِ پنج   ماهه ما، و طفل پنج، شش   ماهه ما، این الحمد لِلّه بسیاری از امور را درست کرده؛ و در صدد است درست بکند؛ برای اینکه انقلاب اسلامی است. فرق ما بین انقلاب اسلامی و انقلاب غیر اسلامی همین است که انقلاب وقتی اسلامی شد، توده   های مردم همراه با آن هستند. و وقتی توده   های مردم با یک شیئی همراه شوند، زود پیش می   رود، و کم فساد است؛ فسادش کم است. البته هست؛ نمی   گویم که الآن صد در صد نیست؛ هر انقلابی یک همچو چیزهایی را دارد، یک همچو لوازمی دارد، لکن هیچ انقلابی مثل انقلاب ایرانِ ما به این خوبی و به این کم زحمتی و به این سرعت نگذشته است. و من امیدوارم که خداوند همه شما را سلامت، عزت، عظمت، عنایت کند؛ و همه ما خدمتگزار باشیم به این مملکت و اسلام که همه امور ما را ان شاء اللَّه اصلاح کند.

صحیفه امام، ج   10، ص: 14-20

                 

سخنرانی [در جمع طلاب حوزه علمیه (حل مشکلات- فساد رسانه   های پهلوی)]

زمان: 26 شهریور 1358/ 25 شوال 1399

مکان: قم  

موضوع: مخرب بودن رسانه   های رژیم پهلوی- لزوم کوشش همگانی برای حل مشکلات  

حضار: گروهی از فضلا و طلاب حوزه علمیه قم  

 [بسم اللَّه الرحمن الرحیم   ]

هر انقلابی دنبالش این آشفتگیها زیاد است. من هم بی   اطلاع نیستم؛ این چیزی که شما گفتید همچو نبود که ندانم؛ می   دانم. نه تنها در آنجا؛ سایر جاها هم همین طور است؛ یعنی ما تا حالا آن قدری که عمل کردیم و کردید این بوده است که یک موانع بزرگی را از سر راه برداشتیم که عبارت از رژیم بود؛ لکن برای ساختن یک مملکتی که در طولِ باید گفت 2500 سال تا حالا، اگر بخواهیم کاری به آن نداشته باشیم در طول چند سالی که خود ما یعنی من شاهدش بودم آنها با تمام قوا در خراب کردن این مملکت کوشش کردند. در خراب کردن فرهنگ، خراب کردن تبلیغات و وسایل تبلیغی از قبیل روزنامه   ها، مجلات، رادیو- تلویزیون و هر چیزی را که شما خیال کنید؛ چیزهایی را که باید برای این مملکت خدمت بکند، آموزنده باشد، تربیت بکند مملکت را، مثل مثلًا سینما، سینما یک چیزی است که آموزنده است؛ اگر به دست انسان بیفتد؛ اگر به دست آدم صحیح بیفتد، یک چیزی است که جوانها وقتی بروند در آنجا چیز یاد می   گیرند، آموزنده است. یا رادیو و تلویزیون یک امری است که آموزنده است برای ملت، باید آموزنده باشد. مطبوعات هم همین طور؛ مجله   ها و روزنامه   ها و اینها باید آموزنده باشند و تربیت کنند جوانهای ما را. لکن مع الأسف در این پنجاه و چند سال دامن   زدند به فساد و به افساد. یعنی آن چیزهایی که باید آموزنده باشد درست بعکس بود؛ مخرب بود و مفسد. مجلات، مجلاتی بود که اگر دیده باشید این صورتها را داشت. و آن تبلیغات [و]  مسائلی که راجع به عکسها و چیزهای مبتذل و مخرب بود و یک مقالاتی که بدتر از آن عکسها بود. روزنامه   ها همان طور، و رادیو و تلویزیون هم همان طور، و مراکز فحشا هم که الی    ما شاء اللَّه درست کرده بودند؛ با همه قدرت و قوّت؛ و همه ابزاری که دست آنها بود کوشش کرده بودند که این مملکت را خرابش بکنند، خراب هم کردند.

یعنی دستگاههایی که آنها به جا گذاشتند یک دستگاههایی بود که همه   اش فاسد بود. آن دستگاه فاسد تا بیاید از این حال برگردد به یک حال متعارف و به یک حال بلندپایه، این نمی   شود با پنج ماه، شش ماه، یک سال، این مسئله   ای است که شدنی نیست، نمی   گویم نباید کوشش کرد؛ باید کوشش کرد، اگر کوشش نکنیم که هیچ وقت درست نمی   شود. اما شما بدانید با تمام کوششی که بخواهد بشود هم یک چیزی که فاسد بارش آورده   اند بزودی نمی   شود اصلاح کرد. شما متوقع نباشید که تا این دیوار شکسته شد، پشت دیوار بهشت برین باشد. یک جهنم است این دیواری که شکستید. وقتی رفتید پشتش دیدید که همه چیزش خراب است. آن رژیم شاهنشاهی که فساد آورده بود در این مملکت، و فاسد کرده بود این مملکت را به اسم «تمدن بزرگ» و به اسم اصلاحات، به اسم صنعتی کردن مملکت و این حرفهای مزخرفی که هی گفتند و تبلیغ کردند و ما را خواب کردند. این دیوار شکست، آن طرف این دیوار را وقتی که نگاه کردیم دیدیم هیچ نداریم، هر چه داریم فاسد است. شما یک چیزش را دیدید؛ هر جا بروید همین است، فاسد است، لکن عذر نمی   شود این. ما باید همه   مان، همه باید دست به دست هم بدهیم و یک همچو مملکت فاسدی را دسته جمعی درستش بکنیم. نه شما دنبال این باشید که مثلًا دولت درست بکند؛ نه دولت دنبال این باشد که روحانیت درست بکند و نه هر دوشان دنبال این باشند که کسان دیگری درست بکنند؛ همه باید بکنند؛ یعنی همه مکلف، کُلُّکُمْ راعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ.این اعمال نفوذها، همه اینها دست به دست هم داده است و حالا یک مسائل بغرنج ناراحت کننده   ای به وجود آورده، اینها با تدریج باید درست بشود. ما غفلت از آن نداریم؛ داریم هم فعالیت می   کنیم در باره   اش؛ لکن مسائلی است که با یک روز و دو روز نمی   شود. یک چیزی که همه   اش خراب است نمی   شود فوراً همه   اش آباد شود. این را بتدریج، باید پله پله رفت، پله پله که رفت درست بکنیم. الآن در هر یک از این دستگاهها که بروید یک دسته مفسد است. از بقیه آن رژیم یک دسته هستند که خودشان را وارد کرده   اند و فرصت طلبانی که خودشان را وارد کرده   اند و یک دسته منحرفینی که می   خواهند به انحراف بکشند. یک دسته   ای که با صورت حق به جانب اسلامی، بر خلاف مسیر اسلام هستند.

همچو دستجات مختلفی با صورتهای مختلف و مرام واحد، و آن اینکه نه اسلام را می   خواهند و نه روحانیت را. این مشترک بین همه   شان است. همه این دسته   های فاسد، اینها از این دو چیز می   ترسند؛ یکی از اسلام می   ترسند؛ برای اینکه اگر اسلام در یک مملکتی بیاید جای اینها دیگر نیست. و اینها جا می   خواهند؛ با اینکه اگر گرایش به اسلام بکنند جا دارند، لکن توهّم این را می   کنند که اگر اسلام ... البته یک چیزهایی که آنها می   خواهند اسلام نمی   تواند به آنها بدهد. آنها یک آزادی بی   بند و بار می   خواهند. آنها می   خواهند آزاد باشند که شراب بخورند، قمار بکنند و در فحشا وارد بشوند و اینها. اینها یک چیزهایی است که اسلام به آنها نمی   دهد و اینها می   ترسند. یک قشر دیگری هم که اینها از آن می   ترسند عبارت از روحانیین است. از آنها ضربه دیده   اند، و اینها هم می   ترسند از آنها. رضا خان هم از آنها می   ترسید، پسرش هم می   ترسید؛ و همیشه هم در صدد بودند که آنها را فاسد بکنند، یا در داخل خودشان یک کاری بکنند که فساد پیدا بشود، و ضربه بزنند و چه بکنند.

حالا تکلیف من و شما چیست؟ اولش شاید خودمان. آقا! الآن تمام چشمها دوخته  است به اینکه یک اشکالی به شما بکنند و یک اشکالی به روحانیت بکنند و صدایش را درآورند. همه چشمها دوخته شده به این. می   خواهند زمین بزنند شما را! اینها الآن یک ضربه مهلکی- اینها که رو به فساد بودند و مملکت ما را می   چاپیدند- یک ضربه مهلکی از این ملت با دست روحانیت خورده   اند. اینها می   خواهند این ضربه را جبران کنند. جبران به این است که روحانیت را یک صورتی به آن بدهند که این صورت در دنیا مُشوَّه باشد و در بین ملت هم همین طور.اول کار این است که ما خودمان را تهذیب کنیم؛ به طوری که ما وقتی که اسم خودمان را «روحانی» گذاشتیم؛ الهی باشیم، روحانی باشیم. عرضه بکنیم خودمان را به دنیا، بگوییم که ما اشخاصی هستیم که روحانی هستیم و مربی جامعه هستیم. اگر از مربی جامعه خدای نخواسته یکوقت- یک چیز خلاف دیدند خوب، چه خواهد شد؟ این خواهد شد که خدای نخواسته اگر زیاد شد، خوب روحانیت شکست می   خورد. شکست روحانیت، شکست اسلام است. یعنی آنی که اسلام را تا اینجا آورده است روحانیین بوده   اند. آنی که اسلام را، همه احکام اسلام را ضبط کرد و جمع کرد و ترویج کرد همین قشر روحانی است. اگر خدای نخواسته از ما یک چیز خلافی ببینند، کم کم زیاد و زیاد، یکوقت به آنجا برسد که مردمْ ما را بر خلاف مسیر اسلام ببینند و به ما پشت بکنند. آن روزی که مردم به شما پشت کردند و خدای نخواسته- خدا نیاورد یک همچو روزی را- آن روز است که اسلام از دست ما خواهد رفت. بنا بر این، یک تکلیف الهی بزرگ معیّناً بر هر یک از ماست. نه منِ تنها؛ نه آقایِ تنها؛ نه شما تنها؛ یک تکلیف الهی به طور وجوب عینی بر همه افراد ما طلبه   ها و روحانیین است و آن حفظ خودمان؛ که یکوقت قدم خلاف نگذاریم؛ و حفظ کسانی که با ما رابطه دارند. هر کس به اندازه خودش؛ یکی امام جماعت است آن جمعیت را، یعنی آقای یک شهر است به همان مقداری که هست. یکی طلبه است و توی مدرسه است، با آنهایی که تماس دارد. همه ما الآن موظفیم دراین زمانی که ما مدعی هستیم که می   خواهیم آن رژیم نباشد و یک رژیم روحانی، یک رژیم انسانی، یک رژیم اسلامی باشد. اگر در این وقت که ما این ادعا را داریم که ما آن رژیم را کنار گذاشته   ایم و می   خواهیم    اسلام را بیاوریم روی کار، اسلام را هم ماها باید معرفی   اش بکنیم، اگر در یک همچو مقطع از زمانی، خدای نخواسته ملت از ما یک چیزی دید که نباید ببیند، یک مسائلی دید که نباید باشد، این اسباب این می   شود که روحانیت شکست بخورد. با شکست روحانیت، اسلام شکست خورده است. این تکلیفی است که بر همه ماست، و هر کدام باید هم شخص خودمان را و هم شعاعی که داریم تربیت بکنیم.

من می   دانم الآن آشفتگی است. این چیزی نبود که شما تازه گفته باشید. چیزی است که من چند ماه است می   شنوم، هر روز می   شنوم، هر روز اقدام می   کنم. لکن وضع وضعی است که به این زودی نمی   شود درستش کرد باید درستش کرد. و ان شاء اللَّه من امیدوارم که بتوانیم همه   مان دست به هم بدهیم و همه با هم این کارها را انجام بدهیم؛ چنانکه تا حالا همه با هم ان شاء اللَّه انجام دادیم، از این به بعد هم همین طور. خداوند همه   تان را تأیید کند.

صحیفه امام، ج   10، ص: 21-25

                 

حکم [انتصاب آقای محمد علی رجایی به سمت سرپرستی بنیاد مستضعفان   ]

زمان: 26 شهریور 1359/ 7 ذی القعدة 1400

مکان: تهران، جماران  

موضوع: سرپرستی بنیاد مستضعفان  

مخاطب: رجایی، محمد علی (نخست وزیر)

بسم اللَّه الرحمن الرحیم  

26/ 6/ 59

جناب آقای رجایی نخست وزیر- ایّده اللَّه تعالی  

چون وضع بنیاد مستضعفین موجب نگرانی این جانب است و مسائل آن پیچیده است، لازم است جنابعالی امور بنیاد را در دست گرفته و تحت نظر اشخاص متدین متعهد کاردان، آن را به نفع مستضعفین اداره نمایید.

اطلاعات لازم را می   توانید از هیأتی که این جانب معیّن نمودم به دست آورید.

ان شاء اللَّه تعالی موفق در خدمت به اسلام و مسلمین و خصوص مستضعفین باشید.

و السلام علیکم.

روح اللَّه الموسوی الخمینی  

صحیفه امام، ج   13، ص: 220

           

حکم [به فرمانده سپاه (تشکیل و تجهیز نیروهای سه   گانه در سپاه پاسداران)]

زمان: 26 شهریور 1364/ 1 محرّم 1406

مکان: تهران، جماران  

موضوع: تشکیل و تجهیز نیروهای سه   گانه در سپاه پاسداران  

مخاطب: رضایی، محسن (فرمانده سپاه پاسداران)

بسم اللَّه الرحمن الرحیم  

جناب آقای محسن رضایی، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران  

با توجه به اینکه در اصل 150 قانون اساسی ادامه نقش سپاه در نگهبانی از انقلاب و دستاوردهای آن تصریح شده است، و نظر به آنکه انجام این نقش بدون آمادگی کامل سپاه از جهت تجهیزات و آرایش جنگی و فنون دریایی، زمینی، هوایی امکانپذیر نیست، شما مأموریت دارید هر چه سریعتر سپاه پاسداران را مجهز به نیروهای زمینی، هوایی، دریایی قوی نمایید، تا در موارد لازم با همکاری و هماهنگی با ارتش جمهوری اسلامی ایران از مرزهای زمینی، دریایی، هوایی کشور حفاظت نمایند.

26 شهریور 1364

روح اللَّه الموسوی الخمینی  

صحیفه امام، ج   19، ص: 386

                      

اجازه نامه [به آقای سید حسن حسامی اصفهانی، در امور حسبیه و شرعیه   ]

زمان: 26 شهریور 1364/ 1 محرّم 1406

مکان: تهران، جماران  

موضوع: اجازه در امور حسبیّه و شرعیه  

مخاطب: حسامی اصفهانی، سید حسن  

بسم اللَّه الرحمن الرحیم  

1 محرّم الحرام 406

الحمد للَّه رب العالمین، و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین، و لعنة اللَّه علی اعدائهم اجمعین.

و بعد، جناب ثقة الاسلام آقای آقا سید حسن حسامی اصفهانی- دامت توفیقاته- مجازند از طرف این جانب در تصدی امور حسبیّه و اخذ وجوه شرعیه از قبیل سهمین مبارکین و مظالم عباد و زکوات و صرف مظالم و زکوات را در مصارف مقرره؛ و در مورد سهمین نیز مجازند با رعایت احتیاط در مصارف و مخارج خود صرف کنند، و نسبت به ما زاد مجازند ثلث آن را در موارد مقرره شرعیه صرف نموده و دو ثلث دیگر را جهت صرف در ترویج شریعت مقدسه و اعلای کلمه طیبه اسلام نزد این جانب ارسال دارند. و السلام علیه و علی اخواننا المؤمنین و رحمة اللَّه و برکاته.

روح اللَّه الموسوی الخمینی

صحیفه امام، ج   19، ص: 387  

یادبود [و دعا برای رزمندگان در ذیل آرم سپاه پاسداران   ]

زمان: 26 شهریور 1365/ 12 محرّم 1407

مکان: تهران، جماران  

بسمه تعالی  

از خداوند تعالی سلامت و پیروزی نیروهای اسلامی را خواستارم.

- 26 شهریور 65

روح اللَّه الموسوی الخمینی  

صحیفه امام، ج   20، ص:134


پیام [به فرماندهان و مسئولان سپاه (رسالت فرماندهان سپاه در زمان صلح)]

زمان: 26 شهریور 1367/ 5 صفر 1409

مکان: تهران، جماران  

موضوع: تجلیل از رشادتهای سپاه پاسداران و بیان رسالت فرماندهان سپاه در زمان صلح  

مخاطب: فرماندهان و مسئولان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی  

بسم اللَّه الرحمن الرحیم  

فرزندان عزیزم، فرماندهان و مسئولین محترم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی  

در پایان قریب هشت سال دفاع مقدسی که منتهی به استقلال و تمامیت ارضی کشور و شکست طرحهای توسعه طلبانه دشمنان انقلاب اسلامی   مان گردید، نمی   دانم با چه بیانی احساسات و علاقه خویش را به شما سربازان گمنام و سرداران دلاوری که توفان خشم این امت حزب اللَّه از سینه صحنه کارزار شما جوشیده است بیان نمایم. در نزد موحدین و سالکان طریقت سخن از اجر و پاداش دنیایی، اسائه ادب به منزلت و مقام آنان است؛ و دنیا با همه زرق و برقها و اعتباراتش به مراتب کوچکتر از آن است که بخواهد پاداش و ترفیع مجاهدان فی سبیل اللَّه گردد. و مجاهد فی سبیل اللَّه بزرگتر از آن است که گوهر زیبای عمل خود را به عیار زخارف دنیا محک بزند. اما من که وظیفه   ام دعاگویی و سپاس و تشکر از همه سپاهیان و بسیجیان و ارتشیان است، باید به همه نیروهای مسلح کشور و به شما اطمینان بدهم که تا من زنده هستم و تا رَمق در جسم و جان دارم از حمایت و دعای خیر برای شما دریغ نخواهم کرد؛ و شما را از بهترین عزیزان و همراهان خود می   دانم؛ و همان گونه که در ایام جنگ در کنار شما بوده   ام، و شاید یکایک شما محبت و ارادتم را به خود احساس کرده   اید، بعد از این نیز چنین خواهم بود. شما آیینه مجسم مظلومیتها و رشادتهای این ملت بزرگ در صحنه نبرد و تاریخ مصور انقلابید. شما فرزندان دفاع مقدس و پرچمداران عزت مسلمین و سپر حوادث این کشورید. شما یادگاران و همسنگران و فرماندهان و مسئولان بیداردلانی بوده   اید که امروز در قرارگاهِ محضر حق مأوا گزیده   اند. و از آنجا که من بین خودم و شما فاصله   ای نمی   بینم و سخن دل شما و همه عاشقان انقلاب اسلامی را پیش از اینکه به کاغذ و قلم کشیده شود درک می   نمایم،  

تصور می   کنم که شما به خاطر آن غرور مقدس و آن روح پر حماسه   ای که سالها در میدانهای نبرد و در هنگامه آتش و خون و از دل صخره   های صعب مشکلات در فضای سرد و گرم حوادث آبدیده شده است و همه ذرات وجودتان با شجاعت و بیقراری عجین گردیده، از سکون و آرامش رنج ببرید و دلتان در همان حال و هوای خیمه جنگ بتپد، و چه بسا از خود بپرسید که در شرایط صلح چه نیازی به وجودِ ما است که این هم از برکات معنویت و تحول در کشور ما است که پس از هشت سال دفاع مقدس خود احساس خستگی نمی   کنید. ولی من به طور جِدّ و اکید می   گویم که انقلاب و جمهوری اسلامی و نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، که بحق از بزرگترین سنگرهای دفاع از ارزشهای الهی نظام ما بوده و خواهد بود، به وجود یکایک شما نیازمند است، چه صلح باشد و چه جنگ. من باز تأکید می   کنم که ما در سیاست خود برای رسیدن به صلح در چهارچوب قطعنامه شورای امنیت جدی هستیم، و هر گز پیشقدم در تضعیف آن نخواهیم بود؛ ولی آثار کارشکنی را در سیاست و رفتار نظامی عراق مشاهده می   کنیم، که بعید به نظر نمی   رسد که دست بعضی از قدرتها و ابرقدرتها در این قضایا پنهان باشد و چه بسا صدامیان بخواهند بخت سیاه و تیره   گون خود را مجدداً آزمایش کنند.

در هر حال، ما باید آماده و مهیا باشیم. روزهای حساس و تعیین کننده   ای در پیش داریم؛ و انقلاب اسلامی هنوز سالها و ماههای تعیین   کننده دیگر در پیش خواهد داشت؛ که واجب است پیش کسوتان جهاد و شهادت در همه صحنه   ها حاضر و آماده باشند، و از کیْد و مکر جهانخواران و امریکا و شوروی غافل نمانند؛ و حتی در شرایط بازسازی نیروهای مسلح، باید بزرگترین توجه ما به بازسازی نیروها و استعدادها و انتقال تجارب نظامی و دفاعی به کلیه آحاد ملت و مدافعان انقلاب باشد، چرا که در هنگامه نبرد مجال پرداختن به همه جهات قوّتها و ضعفها و طرحها و برنامه   ها، و در حقیقت ترسیم استراتژی دفاع همه جانبه، نبوده است. ولی در شرایط عادی باید با سعه صدر و به دور از حب و بغضها به این مسائل پرداخت؛ و از همه اندوخته   ها و تجربه   ها و استعدادها و طرحها استفاده نمود؛

و در جذب هر چه بیشتر نیروهای مؤمن به انقلاب همت گماشت، و تجارب را به دیگران منتقل ساخت؛ و در تجهیز کلیه آحاد و افراد این کشور، بر اساس اصول و فرمول خاصِ دفاعِ همه جانبه، و تا رسیدن به تشکل واقعی و حقیقی بسیج و ارتش بیست میلیونی، کوشش نمود. و در کنار این مسئولیت بزرگ و پیروی از خطوط کلی سیاست نظامی کشور، باید همان محافل انس و نورانیت و برادری و وحدتی که در میدانهای نبرد و در جبهه بوده است و همان ارتباط معنوی که میان شما و روحانیون عزیز برقرار بوده به مجامع داخلی و به همه محیطهای سیاسی و اجتماعی و نظامی کشانده شود، تا انقلاب اسلامی ما از خطر آفتها و تفرقه   ها و بی   تفاوتیها محافظت گردد. و مبادا که این سرمایه   های عظیمی که محصول سالها تجربه و تلاش در عُسرتها و فراز و نشیبها بوده است، در مسیر زندگی روزمره به فراموشی سپرده شود.

من به شما دعا می   کنم و عزت و سعادت دنیا و آخرتتان را از پیشگاه مقدس حق مسألت دارم. ان شاء اللَّه در لوای عنایت پروردگار و در ظل توجه حضرت بقیة اللَّه- أرواحنا فداه- پایدار و سرفراز باشید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.

26 شهریور ماه 1367

روح اللَّه الموسوی الخمینی

صحیفه امام، ج   21، ص: 133-135

. انتهای پیام /*