کد مطلب: 2883 | تاریخ مطلب: 14/10/1398
  • تلگرام
  • Google+
  • Cloob
  • نسخه چاپی

وقایع و بیانات و رخدادهای حیات پر برکت حضرت امام خمینی (س) 14 دی ماه

وقایع و  بیانات و رخدادهای حیات پر برکت حضرت امام خمینی (س)  14 دی ماه

نامه [تشکر به آقای عباس علی سبیل اردستانی ]14 دی 57

مصاحبه [با تلویزیون «سی. بی. اس» درباره ضدیت با امریکا]14 دی 57

مصاحبه [با گروهی از خبرنگاران درباره انتخابات ]14 دی 57

نامه [تسلیت به خانواده شهید عاشوری ]14 دی 57

پیام [به ملت ایران (اولین انتخابات ریاست جمهوری)]14 دی 58

سخنرانی [در جمع اساتید دانشگاه تهران (ویژگیهای انقلاب اسلامی)]14 دی 58

بیانات [در جمع خانواده جهان پهلوان تختی (ارزش پهلوانی)]14 دی 58

سخنرانی [در جمع گروهی از مردم خلخال (خدمت به اسلام)]14 دی 58

سخنرانی [در جمع سفیران و کارداران ایران (صدور انقلاب با رشد اخلاق و اسلام)]14 دی 59

یادنامه [در تجلیل از شهید محراب آقای سید عبد الحسین دستغیب ]14 دی 60

سخنرانی [در جمع مسلمانان هندوستان (پرهیز از اختلاف  بین  شیعه و سنی)]14 دی 60

حکم [به مسئولان نظامی (اجازه اجرای مقررات انضباطی در مورد متخلفین)]14 دی 61

پاسخ استفتاء [کانون اسلامی جوانان بروجن در مورد ولایت اداری ]دی 61

 

نامه [تشکر به آقای عباس علی سبیل اردستانی ]

زمان: 14 دی 1357/ 5 صفر 1399

مکان: پاریس، نوفل لوشاتو

موضوع: پاسخ به نامه

مخاطب: سبیل اردستانی، عباس علی

[حضور محترم حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- دامت برکاته. ای روح خدا! جان خودم و زنم و شش فرزندم به قربان شما باد! خدا را گواهی می گیرم که اگر میسر بود روحم را در ظرفی می کردم و به حامل این نامه می دادم تا در حضور حضرت عالی آن ظرف را باز نمایند، تا شما را زیارت نمایم. جان خود و خانواده ام به فدای شما باد. عباس علی سبیل اردستانی ]

بسمه تعالی

مرقوم شریف واصل، من از مثل شما مردان عزیزی که با فداکاری خود و فرزندانشان به اسلام و ملت اسلامی خدمت کرده اند متشکرم؛ و از خداوند تعالی برای شما سلامت و عزت خواستارم. و السلام علیکم.

خمینی

صحیفه امام، ج 5، ص: 336

مصاحبه [با تلویزیون «سی. بی. اس» درباره ضدیت با امریکا]

زمان: 14 دی 1357/ 5 صفر 1399

مکان: پاریس، نوفل لوشاتو

موضوع: ضدیت با امریکا- ضرورت سقوط سلسله پهلوی

مصاحبه کننده: خبرنگار تلویزیون سی. بی. اس امریکا

سؤال: [حضرت آیت اللَّه خمینی! بختیار که کاندیدای نخست وزیری است، گفته است که هر موقع که حضرت عالی مایل باشید می توانید به ایران برگردید. آیا شما هیچ تصمیمی برای بازگشت به ایران در آینده نزدیک دارید؟]

جواب: تا کنون تصمیمی نگرفته ام.

[حضرت آیت اللَّه، آیا هیچ نوعی از حکومت که شاه هم در آن حضور داشته باشد مورد قبول شما می تواند باشد؟]

- خیر.

[حضرت آیت اللَّه، در بعضی از محافل امریکایی شما متهم هستید که ضد امریکایی هستید. آیا به نظر حضرت عالی اگر شاه ساقط بشود دلیلی برای ترس امریکایی ها وجود دارد؟]

- اگر معنای ضدیت با امریکا این است که ما می خواهیم وابسته به امریکا نباشیم، آری ما ضد امریکایی هستیم! و اگر ترس امریکا از این است، آری باید بترسند!.

[آیا دلیلی دارد که دولت امریکا از سقوط شاه بترسد، چون این دولت از شاه حمایت کرده است؟]

- آری، چون امریکا با وجود شاه، همه چیز ایران را می برد و با رفتن شاه این دیگر میسر نیست. ولی امریکا به دلیل اینکه از شاه حمایت کرده است پس از سقوط شاه چه می کند، این دیگر به ما مربوط نیست. ما هر کس پول بهتر بدهد با او وارد معامله می شویم. البته مسائل انسانی و معنوی هم در مد نظر ما هست.

[گفته می شود که شاه برنامه دارد که برای تعطیلات کوتاهی از مملکت خارج بشود. آیا این امر حضرت عالی را قانع می کند و موجباتی برای پایان دادن به اعتصابات و تظاهرات خواهد بود؟]

- خیر، رفتن شاه کفایت نمی کند. باید رژیم به هم بخورد و تمام چیزهایی که مربوط به سلطنت است باید از بین برود تا ما راضی شویم- یعنی ملت راضی شود.

[بنا بر این مشروطه سلطنتی یا چیزی شبیه به آن قابل مسامحه و قبول شما نیست؟]

- خیر، مشروطه سلطنتی منظور ما نیست.

[از فرصتی که به ما دادید متشکریم ]

صحیفه امام، ج 5، ص:337- 338

مصاحبه [با گروهی از خبرنگاران درباره انتخابات ]

زمان: 14 دی 1357/ 5 صفر 1399

مکان: پاریس، نوفل لوشاتو

موضوع: انتخابات در جمهوری اسلامی- رابطه با امریکا- خستگی ناپذیری ملت

مصاحبه کننده: خبرنگاران آسوشیتدپرس، فیگارو، میامی هرالد و روزنامه یونانی «ای. تی. ا»

سؤال: [حضرت آیت اللَّه! چه موقعی تصور می فرمایید یک انتخابات آزاد، بعد از رفتن شاه و اعلام حکومت جدید در ایران، برگزار شود و آیا تحت حکومت اسلامی هیچ محدودیتی برای احزاب سیاسی چپ و کمونیستها وجود دارد یا نه؟]

جواب: انتخابات بایستی بعد از اینکه تکلیف حکومت معلوم شد برگزار شود. ولی انتخابات برای مجلس مؤسسان بدون مهلت انجام خواهد گرفت. کسانی که خرابکار نباشند حق رأی دارند.

[نظر شما در مورد امریکا چیست؟ شما فرموده اید که کشورهایی که از شاه حمایت کنند از این زمان به بعد با آنها روابطتان خوب نخواهد بود و تا زمانی که دولتهای حامی سرِ کار باشند با آنها قطع رابطه خواهید کرد. آیا این بدین معناست که تا کارتر در امریکا سرِ کار است شما با امریکا دشمن خواهید بود؟]

- ما تا ایشان با ملت ایران مخالفت می کند، از شاه حمایت می کند، با او مخالف هستیم، اما با ملت امریکا هیچ مخالفتی نداریم.

[تا به حال دولت امریکا با تمام نیرو پشتیبان شاه بوده، آیا با رفتن شاه روابط شما با امریکا خوب خواهد شد؟]

- بعد از رفتن شاه و تشکیل دولت، این مسائل مورد مطالعه قرار خواهد گرفت.

[در صورتی که شاه از ایران خارج بشود، آیا دولت آتی او را به عنوان دشمن ملت ایران برای بقیه عمرش تلقی خواهد کرد یا اجازه خواهد داد که او و خانواده اش به خاک ایران برگشته و مانند یک تبعه ایران زندگی کنند؟]

- شاه جنایتکار است و بایستی بر اساس اصول اسلامی محاکمه شود. آنها مجرم هستند و باید محاکمه شوند.

[بنا بر این مسأله این نیست که او برای همیشه از ایران خارج شود بلکه مسأله محاکمه اوست؟]

- بله، او بایستی محاکمه شود؛ چه برود، چه بماند.

[آیا شورای سلطنت مورد قبول شماست؟]

- خیر، مورد قبول ملت نیست.

[آیا آیت اللَّه و دولت جدید سیاست خود را نسبت به اسرائیل و آفریقای جنوبی تغییر خواهند داد؟ آیا در هر حال، مسئله فروش نفت ایران در گذشته و حال، بر اساس موضع سیاسی کشور خریدار نفت نسبت به ایران خواهد بود؟]

- اسرائیل غاصب است و هیچ گونه رابطه ای بین ایران و یک مشت غاصب وجود ندارد. چه کسی حاضر است به یک کشور نژادپرست جنایتکار نفت بفروشد؟!.

[تحت حکومت اسلامی، شاه به چه مجازاتی محکوم خواهد شد؟]

- ملت خوب می داند که جرم شاه چیست و مجازاتش کدام است.

[در گذشته گفتید شاه باید برود، حالا می فرمایید بایستی محاکمه شود؛ کدام یک؟]

- همیشه نظر من این بوده است که بایستی محاکمه شود. ترک کردن و نکردنش چیزی را عوض نمی کند.

[پس از تظاهرات عظیم، ارتش کما کان به شاه وفادار است. بعضی از عناصر ارتش هم دیده می شود که خیلی خشونت نشان می دهند؛ حتی یک نوع خطر یا احتمال کودتا وجود دارد. آیا در این مورد شما هیچ خطری برای راه حل مذهبی خود احساس نمی کنید؟ آیا خطر کودتا را علیه جنبش اسلامی حس نمی کنید؟]

- بر فرض اینکه کودتا بشود ملت مخالف است. همان طور که حکومت و دولت نظامی شکست خورد، کودتای نظامی نیز شکست خواهد خورد.

- [ماههای متمادی است که مردم در خیابانها هستند. به طوری که کشور کاملًا فلج شده. آیا خطر خسته شدن اکثریت مردم وجود ندارد؟ آیا این احتمال وجود ندارد که علیه شما برخیزند و علیه شما یک موج انقلابی تازه ای، به وجود آید؟]

- این خیلی بعید است.

[در خیابان صدای «اللَّه اکبر» و «درود بر خمینی» شنیده می شود ولی اینها هنوز هیچ کدام برنامه سیاسی نیست. شما مرتب از «جمهوری اسلامی» صحبت کرده اید که مطلبی خیلی کلی است. آیا ممکن است رئوس کلی این نظام و سرنوشت سومین کشور صادرکننده بزرگ نفت را ترسیم کنید؟]

- قانون ما اسلام است و مدون است؛ چیزی نیست که ما بخواهیم برایشان تعیین کنیم.

صحیفه امام، ج 5، ص:339- 341

 

نامه [تسلیت به خانواده شهید عاشوری ]

زمان: 14 دی 1357/ 5 صفر 1399

مکان: پاریس، نوفل لوشاتو

موضوع: تسلیت

مخاطب: خانواده شهید عاشوری

بسمه تعالی

5 صفر 99

خدمت عائله محترمه مرحوم ثقة الاسلام آقای عاشوری رحمة اللَّه علیه

من از واقعه تأسف آور و مصیبت وارده بر شماها که خودم هم شریک هستم، متأثر هستم و به شما تسلیت می دهم. امید است خداوند تعالی ایشان را رحمت و به شماها صبر و اجر عنایت فرماید و در پناه خود، شماها را حفظ فرماید. و السلام علیکم.

روح اللَّه الموسوی الخمینی

صحیفه امام، ج 5، ص: 342

 

پیام [به ملت ایران (اولین انتخابات ریاست جمهوری)]

زمان: 14 دی 1358/ 15 صفر 1400

مکان: قم

موضوع: اولین انتخابات ریاست جمهوری

مخاطب: ملت ایران

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

در این موقع که به خواست خداوند متعال یکی دیگر از مراحل استقرار نظام جمهوری اسلامی در دست تحقق است؛ و ملت مبارز بیدارِ ایران در صدد تعیین و انتخاب رئیس جمهور می باشد، لازم است تذکراتی داده شود:

1- با اینکه در این دوره به حسب قانون اساسی مصوب از ناحیه ملت، تصدیق صلاحیت رئیس جمهور و واجد بودن شرایط او به عهده این جانب است، به واسطه بعضی مصالح و جهات لازم المراعاة، از آن جمله وضع استثنایی که کشور دارد، لازم است در این امر مهم حیاتی تأخیر نشود. از طرفی شناسایی بیش از 120 نفر محتاج به زمانی طولانی است؛ و تأخیر در این حالِ استثنایی به صلاح ملت و کشور نیست، به این جهت و جهات دیگر این جانب امر صلاحیت و انتخاب را به ملت واگذار نمودم که خود سرنوشت خود را تعیین کنند.

2- در دوره های آینده که ان شاء اللَّه استقرار کامل حاصل شد، به حسب قانون اساسی باید این امر به وسیله شورای نگهبان عمل؛ و آنان هستند که باید تشخیص صلاحیت رئیس جمهور را به حسب موازین قانونی بدهند.

3- این جانب از ملت شریف ایران تقاضا می کنم که در این امر مهم حیاتی، سستی و بی تفاوتی از خود نشان ندهند. و انتظار دارم همان طوری که با شور و شعف به پای صندوقهای رأی برای تصویب جمهوری اسلامی رفتند، در این امر نیز با جدیت و علاقه به اسلام، شرکت کنند؛ که خداوند متعال با آنان است و پیروزی نصیب ملت شریف  مسلمان است.

4- ملت شریف با کمال هوشیاری و توجه به توطئه ها و بند و بستها که در دست اجراست، و می خواهند نگذارند ملت در این مرحله مهم پیروز شود، و در صدد ایجاد انحراف هستند، مراعات شرایطی را که در قانون اساسی ذکر شده است با کمال دقت بنمایند.

5- از آقایان کاندیداها و دوستان آنان انتظار دارم که اخلاق اسلامی- انسانی را در تبلیغ برای کاندیدای خود مراعات؛ و از هر گونه انتقاد از طرف مقابل که موجب اختلاف و هتک حرمت باشد خودداری نمایند، که برای پیشبرد مقصود، و لو اسلامی باشد، ارتکاب خلاف اخلاق و فرهنگ، مطرود و از انگیزه های غیر اسلامی است.

6- این جانب بنا ندارم از کسی تأیید نمایم، چنانکه بنا ندارم کسی را رد کنم. و از تمام احزاب و گروهها و افراد می خواهم از نسبت دادن کاندیدای خود به من که از آن استفاده تأیید و یا تعیین و یا رد شود، خودداری کنند. من بسیار مایل هستم که گروههایی که متعهد و معتقد به جمهوری اسلامی و خدمتگزار به اسلام هستند، در مبارزات انتخاباتی کمال آرامش را در تبلیغ کاندیداهاشان رعایت نمایند، و نسبت به یکدیگر تفاهم و صمیمیت و اخوت اسلامی داشته باشند، و از تفرقه و کدورت شدیداً احتراز کنند که تفرقه و تشتت، دوستان را نگران و دشمنان را کامیاب می کند و موجب تبلیغات سوء می شود. از خداوند متعال عظمت اسلام و مسلمین را خواستارم.

15 صفر 1400/ 14 دی ماه 58

روح اللَّه الموسوی الخمینی

صحیفه امام، ج 12، ص:11- 12

سخنرانی [در جمع اساتید دانشگاه تهران (ویژگیهای انقلاب اسلامی)]

زمان: 14 دی 1358/ 15 صفر 1400

مکان: قم

موضوع: ویژگیهای انقلاب اسلامی و تفاوتهای آن با دیگر انقلابها

حضار: استادان دانشگاه تهران

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

انقلاب ایران و اوضاع افغانستان

من از توجه شما آقایان دانشمندان به مسائل محلِ احتیاج تشکر می کنم، و امیدوارم که با همت والای همه قشرها، خصوصاً دانشگاهیها و دانشمندان، متفکرین، مشکلات کم کم رفع بشود. البته مشکلات زیاد است و دنباله هر انقلابی هم احتراز از مشکلات امکان ندارد. لکن من به شما آقایان مژده می دهم به اینکه این انقلاب اسلامی از تمام انقلاباتی که در دنیا اتفاق افتاده است بهتر است و ضایعاتش کمتر، و آن چیزی که به دست آمده و امید است زودتر به دست بیاید، بیشتر. مهم هم این است که انقلابات دیگر نوعاً از یک قوه جباره ای منتقل می شد به یک قوه جباره دیگر. کودتا واقع می شد، یا احزاب، مثلًا یک حزبی تقویت می شد و به طور کودتا یک رژیمی را از بین می بردند و یک رژیمی دیگر می آمد در کار که هر دو شبیه به هم بودند؛ قضیه قدرت طلبی بود.

الآن شما می بینید که در افغانستان، که ما الآن فعلًا مورد ابتلایمان است، کودتاها می شود. لکن کودتاهایی است که یک قدرتمندی به وسیله قدرتمند بزرگتری می آید روی کار. بعد او می رود یک قدرتمند دیگر می آید توی کار. و ملت هیچ، ابداً رضایت از این امور ندارد. ملتها کار ندارند به این امور. الآن ملت افغانستان با این انقلابی که در، اغتشاشی که در افغانستان اتفاق افتاده و اینکه از طرف شوروی تقویت می شود و اصل کودتا، کودتای شوروی است، نه کودتای آن شخص . قبل از سر کار آمدن آن شخص، آن قوای شوروی وارد شد به افغانستان و وارد شد و حکومت را از بین برد، نه اینکه حکومت خواست او بیاید. به رغم حکومت، آنها آمدند و افغانستان را گرفتند و قبضه کردند و حکومتش یک حکومت فاسدی بود، آن حکومت فاسد را بردند. یک حکومت فاسدتری را به جای آن گذاشتند. و الآن هم افغانستان در قبضه آنهاست بر خلاف ملت و همه اشخاصی که متفکرند، و همه دولتهایی که وابسته به خود شوروی نیستند این امر را محکوم کردند.

و سفیر شوروی همان چند ساعت بعد از این کاری که کرده بودند شب آمده بود اینجا، و مانده بود اینجا، تا وقتی که من همین وقتها- مثلًا- ملاقاتش کردم. آن گفت: من یک پیامی آوردم و پیامش را ذکر کرد، و همین مطالب بود که اشخاص خارجی آمده بودند و در افغانستان مشغول به- مثلًا- اخلال بودند و مخالف با ملت بودند، و دولت افغانستان از شوروی خواست که بیاید این کار را بکند و آن هم بنا دارد بیاید، در صورتی که آمده بودند و از بین هم برده بودند آن را. من از او پرسیدم که آن خارجی که شما می گویید کی هست؟ کدام خارجیها آمدند؟ البته با تمجمج  گفت: مثلًا پاکستان. بعد من بهش قصه ای را گفتم که اساس مسائل ما هم همان قصه است. گفتم اگر شما خیال کنید که با سرنیزه بتوانید یک ملتی را خاضع کنید و استقرار هم پیدا بشود این اشتباه است. سرنیزه می تواند یک مردمی را سرکوب کند، بکشد، چه بکند، لکن نمی تواند مستقر باشد. ملت اگر یک چیزی خواستند، نمی شود به خلاف میل ملت همیشه یک کاری را انجام داد، و اگر حکومت رژیمش دو رژیم باشد، ملت مسْلم باشد، حکومت کمونیست باشد، این نخواهد درست شد و شما همچو امیدی نداشته باشید. با بودن یک ملتی به حال نظام اسلامی، و آمدن یک حکومتی برای این ملت به نظام  دیگری مثل کمونیست این می شود، اول شماها بریزید و بکشید- و چنانچه دارند همین کار را می کنند- و مردم را سرکوب کنید، لکن این استقرار نمی تواند پیدا کند.

و عمده این است که حکومتها نمی توانند بفهمند تکالیف خودشان را راجع به ملتها.

حکومتها هر چه روی کار آمدند، تقریباً آمدند برای سرکوبی ملتها. در صورتی که حکومت یک ملت- خصوصاً در آنجاهایی که دعوی دموکراسی و امثال ذلک می کنند- برای خدمت مردم است نه برای سرکوبی مردم. لکن ما می بینیم حکومتها این طور نیستند. این حکومتهایی که ما با ایشان مواجه بودیم و دیدیم، که همه می دانید وضعشان چه بوده، و این حکومتهای همجوار ما هم می دانید که همه این طور هستند که یک دسته اقلیتی با قدرت و سرنیزه و پشتیبان داشتن از خارج می آیند و یک ملتی را سرکوب می کنند، تا آن اندازه ای که بتوانند؛ و ملتها بیدار بشوند. از آن جمله مسئله ایران بود، که ایران مبتلا بود به یک حکومتی که با سرنیزه انگلیسها اول، و با سرنیزه این قوای ثلاثه؛ این متفقین، و در ادامه اش با سرنیزه امریکا به این ملت مسلط شد و رساند کار را به آنجایی که همه دیدید.

لکن این طور نبود که این نهضت ایران نهضت یک قدرتمندی باشد، ضد یک قدرتمند دیگر که آن قدرتمند با سرنیزه بیاید این قدرتمند را خارج کند و خودش با سرنیزه سرکوب کند. این یک نهضتی بود که از متن ملت بپا شد. نهضت، نهضت ملی بود.

یعنی، ملت از زن و مرد، از بچه و بزرگ، همه قیام کردند و این حکومت جائر را از بین بردند. این یک امتیازی است بین این نهضت اسلامی ایران با نهضتهای دیگر، که این صد در صد ملی بود. یک شخصی که سرنیزه دستش باشد، و بیفتد جلو و همه مردم را بکشاند با توپ و تانک، یک توپ و تانک دیگری را بکوبد، این نبود. ملت در مقابل یک دولت ایستاد و هیچ هم توپ و تانکی نداشت. همه اش فریاد و تظاهر و اتکال به خدا بود. از این جهت این امتیاز هست که مال ملت هست این. این نهضت نه کودتاست و نه اینکه یک قدرتی یک قدرت دیگر را از بین برده باشد. یک ملتی یک قدرتی را از بین برده. یک ملتی، در صورتی که نه نظامی بود و نه تعلیمات نظامی داشت و نه چیزی، دانشگاهی بودند و یا دانشجو بودند و یا طلبه بودند و یا زن بودند و یا مرد، مثلًا بازاری بودند و اینها هیچ کدام تعلیمات نظامی نداشتند و ابزار نظام هم دستشان نبود، لکن همه بودند. وقتی همه بودند، یک قدرت ملی، یک قدرت الهی بود. و نکته دیگر، اینکه همه هم که قیام کرده بودند یک چیز می خواستند و آنکه حکومت عدل می خواستند.

حکومت اسلامی می خواستند این آمال همه بود. آن بچه هایی که تازه زبان باز کرده بودند از مادرهاشان یاد گرفته بودند؛ می گفتند «جمهوری اسلامی». زن و مرد و آنهایی که مطلع بودند، همه می گفتند ما حکومت اسلامی می خواهیم. پس این نهضتی که در ایران شده است، به واسطه این دو نکته که یکی نهضت از متن ملت و یکی هم عقاید اسلامی و برای اسلام، این اسباب این شد که این نهضت وقتی جلو رفت دیگر شروع نکرد به سرکوبی. الآن شما وضع افغانستان را ببینید. به مجرد اینکه حکومت حالا، حکومت امین را زده زمین، حالا افتاده به آدمکشی. طیاره های شوروی بالای سر ملت افغانستان و قوای 45 هزار [نفری ] این طور که می گویند، قوای شوروی مجهز توی شهرها ریختند و دارند چه می کنند. البته آنها مقاومت دارند می کنند و بالاخره هم پیروزی با ملت است ان شاء اللَّه. اینجا این جور نبود. اینجا بعد از اینکه- دیگر این یک چیزی است که ما همه مشاهد بودیم- بعد از اینکه این قوا شکسته شد و شاه اول رفت و شاه مخلوع اول رفت و دنباله اش هم بعد رفت، و اینها بعدش بنا نداشتند به اینکه بریزند تو خانه های مردم، سرکوب کنند مردم را، طیاره بیاید و چه. برای آنکه آن ملت بود. همه با هم بودند.دیگر یک قدرتی نیامده بود روی کار به ضد ملت، ملت بودند و همه با هم رفیق و برادر.

بنا بر این، این یک خاصیتی بود در این نهضت ما، که برای این خاصیت دنبالش دیگر این  آدمکشیها شروع نشد، که چند هزار جمعیت، در یکی از اینها که در افغانستان گفتند بیشتر از سه هزار در یک محل، بیشتر از سه هزار را کشتند. یک مسجد که 250 نفر مشغول نماز بودند و افراد دیگری هم در کار بودند، همه شان را با [اسلحه ] کشتند. اینجا این حرفها نبود در کار. برای اینکه اینجا یک قدرتی با یک قدرتی مواجه نبود. یک ملتی با یک قدرت مواجه بود. ملت دیگر بعد از اینکه غلبه کرد، برای کی چیز بکند. تا پنج ماه هم تقریباً، یک آزادی در این مملکت بود که در هیچ انقلابی در دنیا نبود. فرانسه را می گویند که از همه ممالک، مثلًا اقدم است در تمدن. فرانسه بعد از اینکه انقلاب در آن پیدا شد باز این قدرها آدم کشته شد. و الآن هم باز معلوم نیست آن طور استقرار پیدا کرده باشد، این طور آزادی باشد. اینجا بعد از اینکه این سد شکسته شد، پشت سر سد یک آزادی مطلق [بود] تمام فرودگاهها باز بود.

بنا بر این نبود که یک [انقلابی ] که بشود فرودگاه باز باشد. همه جاها را می بستند. تمام مخابرات را کنترل می کردند. قطع می کردند بین آنجا و همه جا. و تمام فرودگاهها بسته می شد. تمام مطبوعات قدغن می شد. توقیف می شد. در کودتاهایی که بوده است و در انقلاباتی که بوده، این طور بوده که پشتش یک اختناقی بوده است که بالاتر از هر اختناقی، اختناق دنبال کودتا بوده. دنبال انقلاب بوده. و همه دیدید که دنبال سر این انقلاب یک آزادی مطلق بود، یک آزادی بود که شروع کردند اشخاص مفسد و فاسد استفاده از آن کردند. تا پنج ماه همه چیز آزاد بود. همه روزنامه ها و همه مقالات و همه گویندگان و همه چیزها و همه راهها هم باز بود. حالا هم که باز است. بعد از چند ماه معلوم شد که خوب، این مطبوعات همچو نیست، یک مطبوعاتی باشد که مثلًا یک دسته ای یک عقایدی دارند، می خواهند آن عقاید را ذکر بکنند. معلوم شد یک توطئه هایی دارند اینها، و از اسرائیل که دشمن بشریت است، اینها دارند ارتزاق می کنند و توطئه دارند. بعد از این هم یک دسته ای از چند تا روزنامه، برای اینکه محاکمه بشوند، ببینند که اینها چرا این کارها را می کنند [توقیف ] شد. اما کشتار دسته جمعی، و آن مسائل هیچ نبود. چند نفر از اینهایی که پنجاه سال مشغول هرزگی بودند و مشغول کشتن و وادار کردن به کشتن بودند، یک عده معدودی از اینها را آوردند محاکمه کردند. بعد از اینکه معلوم شد که اینها این طور بودند، چند نفر [را] کشتند و چقدرها را [به زندان محکوم ] کردند. اینها را به جزای خودشان رساندند.

در دنیا ما نداریم یک همچو انقلابی که دنبال سرش این جوری با انسانیت رفتار شده باشد. آزادی داده شده باشد. نداریم ما یک همچو چیزی. و این برای این بود که از ملت بود و برای اسلام بود. ملت خودش را موظف می دانست به اینکه کار خلاف نکند.

خوب، البته در یک همچو جمعیت سی و چند میلیونی هستند، خوب، یک عده ای هم هستند که کار خلاف می کنند. همیشه بوده و حالا هم هست. و از زمان سابق هم بوده تا حالا. اما این طور نبوده است که یک کشتار دسته جمعی [روی دهد] آن اشخاصی که غلبه کردند یک کشتار دسته جمعی بکنند. آن اشخاص که غلبه کردند یک اختناق فوق العاده پیش بیاورند. این حرفها نبوده در کار. و عمده اش همین بود که مال ملت بود و برای اسلام بود. این یک مسئله ای بود که فرق هست ما بین این نهضت و نهضتهای دیگر. از این جهت که نهضت ملی است و اسلامی.

می بینید شما که همه قشرها- الّا یک دسته های کوچولو که فاسد هستند و آنها از خارج الهام می گیرند- همه مشغول کار شدند. همه احساس این معنا را می کنند که ما باید برای کشورمان یک کاری بکنیم. دانشگاه هم مشغول همین کار است.

دانشسراها هم مشغول همین کار هستند. رعیتها مشغول همین زراعت هستند. در دو روز پیش از اینکه رعیتهای اطراف قم آمده بودند با بیلهاشان،- جالب هم بود- خیلی من خوشم آمد خیلی از اجتماع اینها. دسته های گندم هم آورده بودند نشان می دادند و فریاد هم می زدند که ما خودمان می خواهیم [کشاورزی ] خودمان را درست بکنیم. و کشاورزی خودمان را؛ کشاورزها هم مشغولند. لکن می دانید که یک مملکتی که خوب لا اقل حالا از سابق بوده، لا اقل پنجاه سال کوشش شده در فساد، نه اینکه همین مشغول کار خودشان بودند و کاری نداشتند به رعیت، کاری نداشتند به ملت، نخیر کار داشتند.

کوشش کردند که از همه جهات این مملکت را به آسیب برسانند. در دانشگاهها یک جور، به یک وسیله، یک دانشگاه استعماری درست کرده بودند برای ما که جوانهای ما وقتی آنجا می رفتند، وقتی که بیرون می آمدند به نفع دیگران بیشتر صحبت می کردند تا به نفع خودشان. تربیت این طوری می خواستند بکنند، و هر جا را دست می گذاشتید می دیدید که خرابی کردند. هر جا به یک قسمی. در این توده های مردم ایجاد اختلافات، کم کاری. نگذارند مردم کار بکنند و می خواهند وابسته به غیر باشند. ما را وابسته کردند.

از همه بالاتر این است که فرهنگ ما را وابسته به غیر کردند. مغزهای ما را وابسته کردند به غیر. ما عقیده مان این شده است که غیر از غرب دیگر کسی نیست. جایی نیست که بشود [به آن اعتماد کرد] ما باید وابسته باشیم یا به شرق و یا به غرب. آدم خوبهای ما می گفتند به غرب وابسته باشیم. برای اینکه این مقدار ادراکشان نبود که نه، ما می توانیم خودمان بایستیم کار بکنیم. خودمان می توانیم سرپا بایستیم. ما ترجیح می دهیم به اینکه از این تمدنی که ما را فاسد دارد می کند دست برداریم و برسیم به یک زندگی بسیط انسانی.

اگر ما یک همچو [استقلال فکری ] پیدا بکنیم، و از این تمدن مفسد و فاسد پشت بکنیم به آن، خودمان کم کم خودکفا خواهیم شد. آنچه که ما را نمی گذارد به اینکه در هر قشری که داریم خودکفا باشیم، بستگی، وابستگی است که ما به آنها داریم. وقتی بنا شد که قبله یک ملتی غرب شد، رو به آنجا می ایستد و حرف می زند. آتاتورک عکسش  را به رژیم جمهوری تبدیل کرد و کشور عثمانی را «ترکیه» نامید. او از سال 1302 شمسی تا پایان عمر در مقام ریاست جمهوری باقی ماند. وی در مدت ریاست جمهوری خود به ترویج تمدن غرب پرداخت. جدایی دین از سیاست، کشف حجاب، خلع لباس روحانی، تبدیل خط ملی به لاتین، بستن مدارس دینی و مساجد از جمله اقدامات او در راه توطئه اسلام زدایی بود. را، عکسش را من در آن وقت که در ترکیه بودم، من مجسمه اش را دیدم که مجسمه اش این بود، دستش را این طور دراز کرده بود. گفتند آنهایی که آنجا بودند، که دستش را طرف غرب دراز کرده است و می گوید که همه چیز از آنجا باید باشد. و یکی از به اصطلاح دانشمندان ما که در زمان سابق بود و بعد هم فوت شد، او در ایران گفته بود که ما تا همه چیزمان انگلیسی نشود نمی توانیم درست کنیم خودمان را. یک همچو مغزهایی که همه چیز را از آنجا می دانند. و مع الأسف دامن زدند تمام تبلیغاتی که بوده است در عرض این سالهای طولانی، دامن زدند به اینکه به ما باور بدهند- به ما- و تحمیل کنند به ما که خودمان آدم نیستیم. تحمیل کردند به ما، تا یکی دلش درد می گیرد برود اروپا. یکی می خواهد چند تا کلمه چیزی یاد بگیرد برو اروپا. شما اگر اینهایی که رفتند اروپا و تحصیل به خیال خودشان کردند بیاورید با آن کسی که صحیح در اینجا تحصیل کرده باشد، البته اینجا هم تحصیل صحیحی برای ما درست نکردند، اگر مقایسه کنید می بینید که اینکه رفته اروپا، رفته تفریح بکند، رفته کاغذ بگیرد بیاید اینجا، تحمیل مردم بشود، اجازه بگیرد؛ اجازه تحمیل به مردم. این دیپلمی را که به جوانهای ما می دهند خیلی آسانتر و زودتر است از آنکه به خودشان می دهند. برای اینکه خودشان می خواهند دانشمند بشوند، ما را می خواهند نگذارند. ما را همچو کردند که هر چه هست از آنجاست و خودتان هیچ چیز نیستید.

این را باید به خودمان اثبات کنیم که ما هم آدمیم. که ما هم هستیم در دنیا. که شرق هم یک جایی است. همه اش غرب نیست. شرق هم یک جایی است که خزائنش بیشتر از همه جا و متفکرینش بیشتر از همه جا بوده است. تا آن وقتی که ما را اسیر کردند، طب از شرق رفته به غرب، تمدن از شرق رفته به غرب، لکن مع الأسف قضایا چه شده است، و دسته بندیها چه جور بوده، و تبلیغات چه بوده است که ما را به عقب زدند، به طوری که ما دیگر خودمان را هیچ می دانیم. این را کراراً من گفتم. فاستونی را در کارخانه اصفهان می بافند، پشتش می زنند انگلیسی! برای اینکه تا انگلیسی نباشد بازار هم نمی خرد آن را.

من و شما هم نمی خریم. باید انگلیسی باشد تا بخرید. خیابانهای ما اگر بخواهد [رونق داشته ] باشد، خیابان روزولت؛ آن روزولتی که ما را به این مصیبت نشاند و آمدند این مرد را، به قولی که خودش گفت: «صلاح دیدند که من باشم اینجا». و خدا لعنتشان کند که همچو صلاحدیدی را کردند. باز خیابان باید خیابان روزولت، خیابان چرچیل، خیابان کذا. شما بروید بگردید در همه خیابانهای غرب. من که نمی دانم، اما من گمان ندارم که اسم یکی از سلاطین ما مثلًا ... در آنجا باشد، مگر اینکه بخواهند بازی بدهند ما را. گاهی این طوری است که بخواهند بازی بدهند ما را، [نام ] یکی [را] آنجا بگذارند، شما بیایید صد تا ایجاد کنید؟ ما را این طوری کردند که بکلی درِ همه معلومات خودمان را بستیم و معلومات دیگران را نه معلومات، معلومات صادراتی! اگر یک معلوماتی بود که معلومات واقعی بود که ما حالا به این روز نبودیم. معلومات صادراتی، یعنی اینکه نتواند به درد ما بخورد. اینی که نتواند ما را به مرتبه کذا برساند. لکن اسم زیاد بود. تبلیغات، زیاد بود. دروازه تمدن کذا. شما می بینید مایی را که این آقا رساند به دروازه تمدن! حالا که رفته می بینید وضع ما چیست. هیچی نداریم. همه خزائنمان را بردند. هر چه نفت داشتیم بردند، و ایشان هم وعده کرده بود تا بیست سال دیگر، دیگر ما نه نفت داریم و از خورشید استفاده می کنیم بله. البته اگر ایشان بودند تا بیست سال دیگر شاید نفت نداشتیم  دیگر. ولی بحمد اللَّه داریم نفت. دزدی وقتی تو آن نباشد هست.

در هر صورت این خاصیتی که در این انقلاب هست که اسلامی است و ملی، این خاصیت اسباب این شده است، که همه شما آقایان را وادار به کار کرده، هر چه کار ازتان بیاید می کنید. برای اینکه می بینید کار برای خودتان است، نه برای غیر منزل خودتان است. شما الآن ایران را منزل خودتان می دانید. قبل از این می گفتید برای چه من کار کنم.

من کار کنم که امریکا ببرد در صنعت نفت فرض کنید که ما کار کنیم که امریکا ببرد. برای چه بکنیم؟ اما حالا می بینید مال خودشان است. بله در همه جا حالا یک ریشه هایی از آنها باقی مانده است که می خواهند که ما کار کنیم و امریکا ببرد. این اشخاصی که خودشان را معرفی می کنند که ما مثلًا فرض کنید که برای ملت و برای خلق و برای بساط.

اینها دارند کوشش می کنند به اینکه ما کار کنیم خارجیها ببرند. اینها کوشش شان این است. لکن به اسم اینکه نه این طور نیست، می خواهیم ملت چه باشد. ما می خواهیم چه باشد.

یک ملتی که همه ایستادند رأی به یک قانونی دادند، مخالفت می کنند، می گویند که این دموکراسی نیست. دموکراسی غیر از این است که مردم خودشان سرنوشت خودشان [را] دست بگیرند؟ کجای دنیا این قدر دموکراسی هست که برای قانون اساسی، دو دفعه مردم رأی بدهند. کجای دنیا شما دارید که برای یک قانون دو دفعه رأی بدهند. یک دفعه رأی بدهند به اشخاص خبرگانی که بیایند این را ببینند و [بررسی ] بکنند. یک دفعه دیگر هم، همه شان رأی بدهند به خود آن قانون. باز هم آقایان می گویند این محلِ اشکال است. خوب ملت یک چیزی را که خواسته، شما اگر بگویید محل اشکال است، شما می خواهید تحمیل کنید. شما دیکتاتور هستی که می خواهی تحمیل کنی. قضیه هم این نیست که حالا اینها دلشان می خواهد یک مجلس کذایی باشد، و یک مثلًا رژیم  کذایی. قضیه این است، از این رژیم که به دست خود ملت و با اسلامیت پیش بیاید می ترسند.

این خارجیها همه چیز ما را مطالعه کردند. اینها یک جانورهای عجیبی هستند. همه چیز ما را مطالعه کردند. یعنی آمدند کارشناسهاشان تمام بیابانهای ما را آن وقت که اتومبیل نبود با شتر می رفتند، با شتر و ساربان می رفتند، تمام این بیابانهایی که در جاهایی که مثلًا کاروانها می رفتند، اینها می رفتند از بیابانها، از جاهای دیگر نقشه برمی داشتند و آن چیزهایی که زیر زمین بود، اینها با چیزهایی که داشتند می فهمیدند اینجا چیست. در همدان من بودم. یکی از دوستان من یک صفحه بزرگی را آورد. من دیدم که گفت، نقشه همدان است. نقشه همدان و حومه همدان، بزرگ بود. در نقشه دیدم که یک نقطه های زیادی در آن هست. گفت: این نقشه مال خارجیها است، این نقطه ها جاهایی است که یک چیزی تو آن هست. این نقطه هایی که گذاشتند جاهایی است که اینها کشف کردند یک چیزی زیر این در این محل. یک چیزی پیدا می شود. اینها علاوه بر اینکه زمینهای ما را تفحص کردند و همه چیزش را تحت نظر قرار دادند و می دانند ما چه داریم، علاوه بر این قشرهای ملت را مطالعه کردند. تو بختیاریها رفتند. آنجا یک نفر آدم رفته، چند سال مانده آنجا. تو بختیاریها مطالعه کرده که اینها را چطور می شود رام کرد. چطور می شود برانگیخت. روحیات اینها چه جور است. تو بلوچستان هم رفتند، تو کردستان هم رفتند، همه جا. ممکن است یک نفر هم باشد که کردها ندانند. غیر کرد، خیال کنند کرد است. گاهی وقتها یکی از آنها پیدا شده، عمامه سرش بوده، آخوند شده! همه جا رفتند اینها و همه انگیزه هایی که در یک ملتی ممکن است منشأ یک امری بشود، اینها مطالعه اش را کردند. قبلًا اینها مطالعه داشتند لکن خارجی، عینی چیزی به دستشان نیامده بود، آن طوری که باید بیاید. مطالعات بود و علمیات بود. شما ملت بزرگ، آن مطالعات آنها را عینیت به آن دادید. یعنی آنها بعد از مطالعاتشان به اینجا رسیده بودند که آن  چیزی که مضر است، اسلام است برایشان و وحدت کلمه ملت. اگر همه ملت یکی بشود و همه اسلامی باشند، این نمی گذارد آنها زندگی شان درست بشود. این دو نقطه را اینها به آن حمله کردند. زمان رضا شاه به اسلام حمله کردند و به روحانیت حمله کردند. آن کردند که [نباید بکنند].

کسانی که اگر یادشان باشد دیدند، کسانی که ندیدند در تاریخ بعدها ببینند، چون تاریخ هم نمی توانست بنویسد، بعدها شاید بیاید در تاریخ، و در زمان این هم با فرم دیگر. اساس این بود که اسلام را ببرد. تاریخ اسلام را به اسم اینکه ما خودمان یک کذایی هستیم، تاریخ اسلام را می خواست از بین ببرد. موفق نشد. همه چیز را اینها می خواستند از بین ببرند. اسلام را ضعیفش کنند و مردم را از آنهایی که کار برای اسلام می کردند، یا کارشناس اسلام بودند جدا کنند، به اسم اینکه اینها مرتجع هستند. از این طرف هم دانشگاهیها یک دسته فکلی آنجا نشستند برای خودشان چه می کنند. به ما می آمدند این طوری تزریق می کردند که اینها یک دسته بی دین و ریش تراش و فکلی. به شما می آمدند از آن طرف می گفتند اینها یک دسته انگلیسی اند. اینها، همان عمال انگلیسی [اند]. می آمدند می گفتند آخوندها، این آخوندها انگلیسی اند. انگلیسی ها این حوزه ها را درست کردند. من خودم با گوشم شنیدم گفت: انگلیسی ها نجف و قم را درست کردند، که ما را نگذارند ترقی بکنیم. نقشه این بود که وحدت کلمه ای که امکان داشت بین این دو قشر متفکر پیش بیاید، نگذارند.

و خدا خواست که در یک برهه از زمان، این دو قشر با هم شدند. هر دو یک قصد داشتند. هر دو یک مطلب داشتند. و حالا باز همان قضایا می خواهند پیش بیاورند. باز دانشگاهیها را از مدارس قدیمه جدا کنند. و حزبها پیش بیاورند و گروههای فراوان که همه با هم مختلف باشند، و مع الأسف ماها ملتفت نیستیم. عمق مسائل را ما نمی توانیم  درک کنیم که در ظرف یک سال کمتر، دویست تا گروه در یک مملکت پیدا شدن و دویست تا حزب اظهار وجود کردن، این یعنی چه! این چه بوده، که چیست که این طور می شود. دویست تا گروه در اینجا پیدا می شود. هر چه گروهها هم زیادتر می شوند اختلافات زیادتر می شود. اصل حزب بازی را، به نظر من که در صدر مشروطیت حزب را در ایران درست کردند، حزب بازی را برای همین درست کردند که نگذارند این ملت با هم آشتی کنند. برای اینکه، حزب را می دیدند که اینجا بنای اینها این است که وقتی این حزب شد حزب عدالت و آن حزب شد حزب دموکرات که در صدر مشروطه بوده، اینها با هم دشمنند. این برای آن می زند، این برای آن می زند. احزاب در خارج این جور نیستند. اگر نمایش بدهند که این جور هستند برای اینکه کلاه سر ما بگذارند. اگر نمایش بدهند که اینها اختلاف دارند، اختلاف اساسی ندارند. اینها کلاه سر ما می خواهند بگذارند تا ما اختلاف پیدا بکنیم. مثل یک بچه ای ما را حساب می کنند که یک توپ می اندازند میدان که سرگرم کنند مردم را.

اگر شما آقایان و همه ملت ما بخواهند استقلال خودشان را،- و می خواهند- بخواهند آزادی خودشان را،- و می خواهند- باید اول افکارشان را آزاد کنند. افکار ما الآن در قید و بند است. حالا هم هست. ان شاء اللَّه بشود الآن یک نهضت، یک نهضت فکری هم شده الآن، لکن باید این [نهضت ] را تتمیمش کرد. شماهایی که در دانشگاه هستید و دانشمند هستید و متفکر هستید، این جوانهای ما را یک جوری بار بیاورید که خودشان بفهمند که خودشان یک چیزی اند. نگویند که ما باید گیر غرب باشیم، نگویند که ما باید غربی باشیم، شرقی باشند. اگر از غرب هم صنعتی می آید، یاد بگیرند، اما غربی نشوند، یاد گرفتن مسأله یک چیزی است و مغز را غربی کردن و از خودش غافل شدن، مسئله دیگر است.

ما با تمدن مخالف نیستیم، با تمدن صادراتی مخالفیم. تمدن صادراتی ما را به این   روز نشانده است.آزادی صادراتی! آزادی است که بچه های ما را به فحشا کشاند و مراکز فساد هر چه خواست زیاد شد به اسم آزادی. به اسم آزادی همه مطبوعات ما در خدمت آنها بودند.

برای اینکه، این بچه های ما را، جوانهای ما را از دانشگاه منصرف کنند و به فحشا بکشند.در عین حالی که دانشگاه باز یک دانشگاه مطلوب نبود. لکن همین مقدارش هم دوست نداشتند اینها باشد. اینها جوانهای ما را از آنجایی که مرکز کار است، برای فعالیت است، بیرون بیاورند، به مراکزی بردند که تنبل پرور است. تمام مراکز فحشا تنبل پرور است، آدم را تنبل می کند.

یک کسی که عادت کرد که شب برود به سینما، آن سینماها، نه سینمای آموزنده، آن سینماهایی که همه اش برای این بود که ما را تخدیر کند، این وقتی عادت کرد به آن مراکز یا به آن مراکز فحشایی که لا بد شنیدید که در تهران چقدر بوده، بین تهران و شمیران چقدر بوده است، وقتی بنا شد جوانهای ما کشیده شدند به آنجا، یعنی عضو فعاله ای که باید یک مملکت را اداره بکند مهمل بشود، هروئین را این طور ترویج کردند که همه قشر مملکت پر هروئین شده است و شده بود، این همچو نبود که خود به خود شده باشد. این نقشه بود. وقتی بنا شد یک جوانی که قدرت فعاله یک مملکت هست، مبتلای به هروئین بشود، می شود هیچ، مهمل می شود. اینها ما را مهمل می خواستند بکنند که هر چه از ما ببرند و هر بازی سر ما درآورند ما هیچ نفهمیم. اصلًا فکر این نباشیم که چرا باید بشود.

آدم هروئینی و آدم تریاکی و آدم مثلًا دنبال فحشا رفتن، فکرش نمی آید به اینجا که نفت ما را چرا می برند، کی می برد، کی می خورد، تو فکر این نمی آید. آن فقط فکرش این است که چه وقت، وقت این است که من تریاک بکشم. یا چه وقت، وقت این است بروم در آن مرکز. یا چه وقت، وقت هروئین است. اصلًا فکر آن قضیه نمی آید. و اینها همین نقشه را داشتند که جوانهای ما را از این افکاری که باید با آن افکار ما برسیم به یک مطلبی، بازدارند، و آن فعالیتی که باید جوان ما، و طبقه جوان ما داشته از دستش بگیرند مهمل بارش بیاورند. هر چه می خواهند بکنند و ما حرف نزنیم. لکن خدا نخواست. به داد شما رسید. خدا نخواست این طور بشود، و در بین راه، خدا دریافت شما را و شما حفظ کنید این را.

جوانهاتان را تربیت کنید به یک تربیتی که فعال باشند. همه برای این نباشد که یک میزی را بگیرند. آقا این یک مصیبتی است که همه دانشگاهها زحمت بکشند، زحمت بکشند برای اینکه بروند [پشت سرهم ] میز اشغال کنند. اشغال کنند چیست، کار نیست، بروند بنشینند آنجا حقوق بگیرند. خوب سابق این بود دیگر. ادارات ما الآن هم خراب است. این طور بود که فرض کنید یک اداره ای که می شد با صد نفر اداره بشود پانصد نفر، هزار نفر داشت. صد نفرش کار از او می آمد، به طور اهمال هم باز و باقی شان حقوق می گرفتند و آنجا می نشستند تفریح می کردند. یک دفعه هم در تلویزیون نشان دادند. آن وضع اداره را نشان داد. یک دفعه، وضع همین بود. اینها می خواهند این طور درست بکنند. دانشگاه باید عالِم درست کند نه اداری. اداری یک مسئله کوچکی است. حالا یک احتیاجی هست. البته باید برود آنجا. اما دانشگاه باید عالم درست کند. دانشگاه باید اشخاصی را درست کند که مملکت خودش را اداره کند از حیث علمیت. اداره کند از حیث فرهنگ. نه اینکه غایت آمال این باشد، یک چیزی دستش بیاید برود توی یک اداره ای بنشیند مهمل. کار هم بود، خوب بود. اما کار نیست توی ادارات. یک اداره که نمی تواند این همه جمعیت را بپذیرد. جز این است که بروند آنجا بودجه مملکت را بیخودی صرف بکنند، خودشان هم مهمل بار بیایند. یک قوه فعاله مهمل بار می آید و بودجه مملکت را هم از بین می برد. اینها باید اصلاح بشود.

من، آخر عمرم است، اما شما جوانید. اصلاح کنید اینها را. اصلاح کنید اینها را، اگر بخواهید مستقل باشید. این چیزها را در صدد برآیید اصلاحش بکنید. همه مملکت باید مشغول بشوند برای اصلاح خودشان. اول اصلاح آدمها را بکنند که مقدم بر همه چیز است. دانشگاهها را مرکز تربیت قرار بدهید. علاوه بر دانش، تربیت لازم است. اگر یک دانشمندی تربیت نداشته باشد مضر است. خیانت می کند، و آن کسی که با علم خیانت بکند، با دانشمندی خیانت بکند، خطرش بیشتر از سایر مردم هست. دانشگاهها را تربیت بکنید. دانشگاهیها تربیت بکنند، این دانش آموزها را. اینها قابل تربیتند. اگر تربیتشان کردید درست حسابی، می توانند اداره کنند. شما بعدها باید این مملکت را با این جوانها اداره بکنید. بخواهید مستقل باشید و ان شاء اللَّه همه می خواهید آزاد باشید و همه می خواهید. باید شماهایی که اهل دانشگاه و تربیت و اهل تعلیم هستید، جوانها را تربیت کنید و تعلیم. همراه تعلیم، تربیت باشد. خداوند ان شاء اللَّه همه تان را حفظ کند. همه موفق باشید، مؤید باشید. من تا آن قدر که هستم خدمت می کنم به شما. آن قدر که می توانم. البته من که نمی توانم خدمت صحیح بکنم. آن قدر که می توانم می کنم.

صحیفه امام، ج 12، ص:13- 28

 

بیانات [در جمع خانواده جهان پهلوان تختی (ارزش پهلوانی)]

زمان: 14 دی 1358/ 15 صفر 1400

مکان: قم

موضوع: ارزش پهلوانی

حضار: تختی، بابک و همسرِ جهان پهلوان تختی

پهلوان باش، نه قهرمان

[روز جمعه بابک و خانم شهلا توکلی، همسر مرحوم تختی، به حضور امام شرفیاب شدند. هنگام ظهر بود و موقع ناهار. آنها ناهار را که نان و سیب زمینی بود به اتفاق امام صرف نمودند. بعد از ناهار بابک به امام می گوید: من تا به حال سه افتخار بزرگ دارم: 1- به حضور امام امت رسیده ام. 2- فرزند جهان پهلوانی چون تختی هستم. 3- این انقلاب به رهبری امام به پیروزی رسیده است. امام بعد از اینکه حرفهای بابک تمام می شود، دستی به سر بابک می کشند و او را می بوسند و فقط دو سه کلمه ای که دریایی از معانی را در برمی گیرد به بابک گفتند. و این خود می تواند سرمشقی برای تمام ورزشکاران شود. امام فرمودند:].

«پسرم، سعی کن همیشه پهلوان باشی نه قهرمان».

صحیفه امام، ج 12، ص: 29

 

سخنرانی [در جمع گروهی از مردم خلخال (خدمت به اسلام)]

زمان: (احتمالًا) 14 دی 1358/ 15 صفر 1400

مکان: قم

موضوع: خدمت به اسلام

مخاطب: گروهی از مردم خلخال

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

از شما برادران و جوانان که زحمت فوق العاده کشیدید و از راههای دور آمدید تشکر می کنم. خداوند شما جوانان را حفظ کند؛ خداوند شما را برای اسلام نگه دارد.

توجه داشته باشید که در این وقت حساس، در این وقتی که مشکلات در پیش است، برای اسلام خدمت کنید. ان شاء اللَّه خدا شما را حفظ کند؛ موفق باشید. من از شما از اینکه در یک منزل تنگی هستید و فشار به شما وارد می آید معذرت می خواهم، و چون وقتم کم است نمی توانم بیشتر از این تصدیع بدهم. خداوند همه شما را موفق و مؤید کند.

صحیفه امام، ج 12، ص: 30

سخنرانی [در جمع سفیران و کارداران ایران (صدور انقلاب با رشد اخلاق و اسلام)]

زمان: صبح 14 دی 1359/ 27 صفر 1401 مکان: تهران، جماران

موضوع: لزوم انطباق وضع سفیران و سفارتخانه ها با اسلام- صدور انقلاب با رشد اخلاق و حقایق اسلامی نه با زور

حضار: سفیران و کارداران جمهوری اسلامی ایران و جمعی از اعضای انجمنهای اسلامی دانشجویان خارج از کشور

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

لزوم انطباق وضع سفیران و سفارتخانه ها با اسلام

من سلامت همه آقایانی که از خارج به کشور خودتان آمدید، چه اعضای سفارتخانه ها و سُفَرا و چه دانشجویان عزیز خارج کشور، از خدای تبارک و تعالی خواستارم من گمان می کنم که تکلیف شما آقایان که در خارج هستید، و در سفارتخانه های اسلامی ایران در بیرون از کشور هستید، و همین طور جوانان عزیز ما که در خارج از کشور هستند، مشکلتر است تکلیفتان از ما که در داخل هستیم. برای اینکه، ملت ما وضع اسلام و جهات اسلامی را می دانند، و اگر فرض کنید یک گروهی یا یک شخصی بر خلاف اسلام رفتار کند، آنها آن شخص را، آن گروه را محکوم می کنند. و اما شما در محیطهایی هستید که آن محیطها مثل غرب، مثل جاهایی که ملتها اسلامی نیستند، یا اگر اسلامی باشند توجه به مسائل، باز آن طور که باید، پیدا نکردند. چنانچه شما شخصاً یا سفارتخانه هایتان وضعش یک وضعی باشد که با اسلام درست جور نیاید، در آنجا خواهند گفت که اسلام همین است. اگر بنا باشد که سفارتخانه های ما در خارج از کشور به همان وضع طاغوتی یا نزدیک به وضع طاغوتی باشند، معنایش این است که باز اسلام در سفارتخانه ها نرفته است. مع الأسف تا آنجا که به من در طول این مدت اطلاع دادند- که  اخیراً را درست نمی دانم- سفارتخانه های ما، سفارتخانه های اسلامی که باید باشد نیست- چه در مکانها و چه در کیفیت مستخدمینی که آنجا هستند. خصوصاً مستخدمین زن و چه در سایر جهاتی که هست- باز [این ] احساس درست نشده است که جمهوری اسلامی یعنی چه. بعض از سفرایی که پیغمبر اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- به دربار سلاطین بزرگ آن وقت فرستاده بودند، اینها وقتی وارد شدند با شمشیر خودشان آن پارچه ای که حریر بود زدند کنار. این شکستن آن دماغ فرعونی سلاطین آن زمان بود.

مطلب به نظر ساده می آید لکن مسأله این طور نیست. اینها که رفتند، یک اعراب ساده ای بودند، متعهد به اسلام بودند. از اول خواستند بفهمانند که وضع ما چی است و ما برخوردار از چه مکتبی هستیم. و این طور جلال و جمال و دستگاه به ما تأثیری نمی کند.

بسیاری هستند که وقتی که یک شخصیت خیلی به نظر خودشان عالی را دیدند، دست و پایشان را گم می کردند و می کنند. خصوصاً در زمان قدرتهای بزرگ و در این نیم قرنی که ما مبتلا بودیم، جلوی او هم همین طور. یک حکومت وقتی که می آمد در یک محلی، این حکومت مثل یک شاه با مردم عمل می کرد. مردم را هیچ به حساب نمی آورد. و من خودم شاهد این معنا بودم که یک حاکمی که برای گلپایگان آمده بود، و خمین هم آن وقت جزء گلپایگان بود، این در حضور تجاری که آمده بودند برای آنجا ملاقاتش، آن بزرگتر فرد تاجر را گفت ببرند ببندند به چوب. من شاهد بودم- که بچه بودم شاهد بودم- که یک نفر مرد متدین محترمی که در بازار رئیس تجار بود، این شخص فاسد این طور با او عمل کرد که در حضور جمع پایش را بستند به فلک و چوب زدند به او. این کارها را می کردند. و همین طور گاهی این کار را می کردند که وقتی که یک محترمی می رفت، یک عالمی مثلًا می رفت ملاقات می کرد با آنها، در حضور آن عالم یک بیچاره دیگری را می آوردند به چوب می بستند برای اینکه بفهمانند تو باید اطاعت بکنی. و از آن وقت یک همچو وضعی بود و از این بدتر. این عملی که سفیر یا سفرای حضرت رسول انجام دادند، یک عمل ساده بزرگی بود. از اول، شخصیت آن فرعون را از اول شکستند. مرحوم مدرّس هم این عادت را داشت. توی حیاطش یک فرشی انداخته بود و آنجا می نشست. قلیان هم وقتی می خواست پا می شد خودش شروع می کرد درست کردن. در این خلال فرمانفرما وارد می شد، فرمانفرمای آن وقت را شما شاید نمی دانید چه مسئله ای بود. ایشان می گفت که قلیان را دستش می داد و می گفت که شما آبش را بریز تا من آتشش را درست کنم. فرمانفرما شکست می خورد. تحت تأثیر همچو واقع می شد که مدرّس به او گفت تو آب قلیان را بریز. وادارش می کرد که آب قلیان را بریزد و من خودم آتش را درست می کنم تا قلیان درست بشود. این برای این بود که برخورد با این مغزهای فاسد گاهی باید طوری باشد که از اول طمع نکنند به آن طرف. اگر با تواضع و خضوع و آن طوری که آن وقتها متداول بود رفتار می کردند، او طمع می کرد که اگر مطلبی دارد تحمیل کند. اما وقتی برخورد یک برخورد این طوری بود، ساده و لکن کوبنده، دیگر نمی توانست به او تحمیل کند مطلبی را.

شما در خارج که هستید برخورد دارید با سفرای آنجا، با وزرای خارجه آنجا، با همه اینها برخورد دارید. اگر بنا باشد که شما وقتی که می خواهید در وزارت خارجه بروید خودتان را گم کنید، خیال کنید که حالا در یک محضر کذا، وزیر خارجه امریکا، وزیر خارجه شوروی، لکن باید شما توجه داشته باشید که شما سفیر مملکت اسلامی هستید که از همه این قدرتها، قدرتش بالاتر است. و از همه این «شریف ها»- اگر آنها شرافتی داشته باشند- شرافتش بالاتر است.

و شما باید حیثیت خودتان را از اول حفظ کنید. و از مسائل مهمی که شماها مثل ماها موظف بر آن هستید این است که با عمل خودتان در آنجا، با وضعیت سلوکتان با کارمندان، با وضعیت اصل سفارتخانه و وضع سفارتخانه طوری باشد و طوری بکنید که با همین عمل بتدریج انقلاب شما صادر بشود به آن کشوری که در آن هستید. مسائل اخلاقی، یک مسائلی است که وقتی که یک کسی مقیّد به آن بود و دنبالش بود، این سرایت می کند. و مردم به حسب طبیعتشان، به حسب فطرتشان- فطرتها سالم است منتها تربیتها ضایع می کند فطرتها را- [آن را قبول می کنند].

شما باید خیال کنید خودتان که در یک مملکتی وارد شدید و می خواهید این مملکت را مثل مملکت خودتان تربیت کنید. و می خواهید اسلام را در آنجا هم صادر کنید. صدور اسلام به این است که اخلاق اسلامی، آداب اسلامی، اعمال اسلامی آنجا طوری باشد که مردم توجه به آن بکنند. و از امور مهمه داشتن یک نشریه در هر سفارتخانه هست. نشریه، نه مثل نشریه های زمان طاغوت. نشریه، یک نشریه اخلاقی- اسلامی و در آن درج بشود مسائلی که در ایران گذشته است. شما می بینید که الآن در همه جای دنیا تقریباً به ضد جمهوری اسلامی تبلیغات می شود. تبلیغات همه جانبه، چه دستگاههای تبلیغات غرب با همه وابستگان و چه دستگاه تبلیغات شرق با همه وابستگانش. این برای این است که اینها از جمهوری اسلامی وحشتزده شده اند. علاوه بر اینکه منافعشان در خود ایران از دست رفته است و- ان شاء اللَّه- تا ابد از دست خواهد رفت. علاوه بر این، خوف این را دارند که این مطلب سرایت کند و این نهضت و انقلاب سرایت کند به خارج و صادر بشود در مملکتهای دیگری. و آنها هم بعد از فهم این معنا که اسلام باید در آن محل باشد، اسلام وضعش چطور است، آن را هم می ترسند که مبادا آنجا هم مثل ایران بشود، و آن دستگاههای طاغوتی شان کم کم رو به زوال باشد و ان شاء اللَّه هست رو به زوال. شما باید به هر سفارتخانه ای که دارید، به جای آن خرجهای طاغوتی که در آن وقت می شد، آن مهمانیهای طاغوتی که همه اش بر خلاف اخلاق اسلامی بود، و آن خرجهای دیگری که خود شما هم می دانید که در آنجاها می شد، آن مخارج را صرف تبلیغات بکنید، و به دنیا بفهمانید که اسلام چطور است و مملکت ما چه وضعی دارد. در مقابل همه تبلیغاتی که می شود، از هر جور تبلیغی که می شود جواب بدهید و آشنا کنید ممالک دیگر را. کشورهای دیگر را به آن چیزی که در ایران هست و آن طوری که در ایران می گذرد. آشنا کنید مردم را به اسلام و به نهضت اسلامی و انقلاب  اسلامی. خوف اینکه ما اگر ساده رفتار کنیم، با آن سفارتخانه های آنها و آن وضعی که دارد، ما در نظر آنها تحقیر می شویم، این خوف را در خودتان راه ندهید.

بلکه شما با عملتان تحقیر کنید آن طور بناها و بنیادهای ظلم و طاغوتی را. شما گمان نکنید که چنانچه به طور ساده عمل بکنید و سفارتخانه شما یک امر، یک جای ساده ای باشد، یک مرکزی باشد که از آنجا علم و دانش و اخلاق صادر بشود، شما تحقیر خواهید شد. خیر، این حرف، حرف غربزده هاست که خیال می کنند که ما اگر مثل غرب نباشیم، ما تحقیر می شویم. ما الآن بنا داریم که مثل غرب نباشیم، و بنا داریم وابسته نباشیم، و بنا داریم مستقل باشیم و آزاد باشیم. و الآن می بینید که آنهایی که، ملتهایی که تحت تأثیر تبلیغات امریکا و شوروی و سایر اذناب آنها واقع نشدند، همه آنها به نظر اعجاب و عظمت به شما نگاه می کنند.

عظمت انسان به لباس و کلاه و اتومبیل و- نمی دانم- پارک و امثال ذلک نیست. انسان یک حقیقتی است که آن حقیقت اگر بروز کند شرافتمند است، عظمت دارد. شما می بینید که بزرگترین افراد بشر انبیا بودند و ساده ترین از همه هم آنها بودند. در عین حالی که بزرگتر از همه بودند و همه آنها را به بزرگی می شناختند، در عین حال ساده ترین افراد بودند در وضع زندگی شان. تمام انبیا این طور بودند و تاریخ، همه آنها را نشان می دهد که با وضع بسیار ساده ای عمل می کردند. در صدر اسلام آن امر بسیار روشن است که چه جور وضع داشتند، حکومتها چه وضعی داشتند و امرای ارتش چه وضعی داشتند، و خود اشخاصی که در رأس بودند با مردم چه وضعی داشتند. در عین حالی که وضعشان آن طور بود که وقتی یک کسی از خارج می آمد در مسجد رسول اللَّه، و این افراد نشسته بودند، نمی شناخت که کدام یکی اینها رسول اللَّه هستند. سؤال می کرد که کدام یکی هستید؟ برای اینکه نه بالایی بود، نه پایینی بود، دور می نشستند. اگر حصیری هم بود یا بوریایی بود من نمی دانم، لکن این فرشهایی که شما خیال کنید، حتی این فرشی که شما زیرتان انداختید نبوده است. آن وقت دور هم می نشستند و لیکن عظمتشان، عظمتی بود که دنیا را تحت تأثیر قرار داد. عظمت انسان به روحیت روح انسان است.

عظمت انسان به اخلاق و رفتار و کردار انسان است، نه به اینکه اتومبیلش سیستم کذا باشد، نه به اینکه گارد داشته باشد نه به اینکه خَدَمه داشته باشد. اینها عظمت انسان نیست، اینها انسان را منحط می کند از آن مقامی که دارد.

شما آقایان که در سفارتخانه ها هستید موظفید عقلًا و شرعاً به اینکه هر چه ساده تر، سفارتخانه هاتان هر چه ساده تر باشد. و کیفیت معاشرتتان با آن اشخاصی که کارمند هستند در آنجا و به اصطلاح شما زیردست گفته می شوند، برادرانه باشد. و در عین حالی که آنها از شما بپذیرند مطالبی که می گویید، لکن برادرانه باید باشد. و همین طور وضع مهمانیهایتان، وضع گذران خودتان، وضع کسانی که در آنجا کار می کنند، آنها باید متحول بشود به یک وضع اسلامی که هر کس می آید در آنجا اسلام را در آنجا عملًا ببیند. ما هر چه فریاد بزنیم که ما اسلامی هستیم و جمهوری اسلامی هستیم، لکن وقتی ببینند ما را که در عمل، غیر او هستیم، از ما دیگر باور نمی کنند. وقتی می توانند باور کنند از ما که مایی که می گوییم جمهوری اسلامی هستیم، عملمان هم آن طور باشد. عمل طاغوتی نباشد. و قول، قول اسلامی، عمل اسلامی باشد و خود رفتار، اسلامی باشد.

گفتار اسلامی باشد تا صادر بشود این جمهوری اسلامی در سایر کشورها. صدور با سر نیزه، صدور نیست. صدور با زور، صدور نیست. صدور آن وقتی است که اسلام، حقایق اسلام، اخلاق اسلامی، اخلاق انسانی در اینجاها رشد پیدا بکند. و شما موظف به این معنا هستید، و باید این کار را انجام بدهید که هم در عمل و هم در نوشته هایی که در آنجا منتشر می کنید، باید بکنید و مجله داشته باشید و آن مجله یک مجله ای باشد که هم در عکسهایی که در آن هست، و هم در مسائلی که در آنجا طرح می شود همه اش موافق باشد با جمهوری اسلامی تا به واسطه تبلیغات، اسلام نفوذ کند در آنجا، و این را بدانید که اگر شما تبلیغات بکنید و همین طور دانشجوهای عزیز ما در آنجا کوشش کنند در اینکه در هر جا که هستند با هر طایفه ای که برخورد می کنند مسائل ایران را، مسائل اسلامی  ایران را در آنجا طرح بکنند، و آن چیزهایی که در مجلات خارج، در روزنامه های خارج در هر جا نوشته می شود، آنها را یکی یکی برای آنها تحلیل کنند و دروغ آن چیزها را بر آنها ثابت بکنند.

عمده مسأله این است که ما فهمیده باشیم در قلبمان که ما می خواهیم جمهوریمان اسلامی باشد. باید همان طوری که با زبان می گوییم، قلب ما معتقد شده باشد به اینکه ما می خواهیم اسلام باشد. «ما می خواهیم اسلام باشد» دیگر با تمام اعوجاجات باید مبارزه بکند انسان. اول از خودش شروع کند، ببیند خودش چه اعوجاجاتی دارد. هر انسانی لا محاله در خودش نقصهایی می بیند. کم است کسی که نقص نبیند در خودش. و اگر کسی نقص در خودش نمی بیند، این خودش یک نقصی است که دارد. انسان باید تربیت بشود، باید به تزکیه تربیت بشود. و انسان از خودش باید شروع بکند، از خانواده خودش باید شروع کند. و شما از خودتان، خانواده هایتان، خودتان همه شروع کنید تا به خارج برسد. دانشجویان ما باید خودشان اول توجه بکنند که رفتار خودشان، کردار خودشان، گفتار خودشان همه اینها منطبق با موازین اسلامی و اخلاقی باشد تا اینکه اگر مردم را دعوت کردید به اسلام، و باید هم دعوت بکنید، حرف شما مخالف با عمل شما نباشد.

خودتان یک وضعی نداشته باشید که وقتی بگویید، مسخره کنند که آقا خودش فلان است و ما را دعوت به چه می کند.

در هر صورت من از خدای تبارک و تعالی، سلامت و سعادت شما، همه شما را می خواهم. و همه ملت ما موظف اند به اینکه رفتارشان یک رفتاری باشد که با همین رفتار، اسلام را نمایش بدهند به خارج. و چنانچه رفتاری باشد و لو در بعضی از جاهایی که بعضی از اشخاص نفوذ کردند در آنجا، رفتار طوری باشد که این رفتار، مخالف با موازین اسلامی باشد این اسباب این می شود که دست دشمنهای ما یک بهانه بدهد، و ما را و جمهوری ما را با تمام قوا بکوبند. هم جوانان خارجی ما و هم شما سفرا و کارمندانی که در سفارتخانه ها هستید، همه شما، همه انجمنهای اسلامی که در خارج هست و همه افراد مُسْلِم و همین طور ایرانی و غیر ایرانی که در خارج هست، این معنا برای آنها بیشتر وظیفه است از ما که در داخل هستیم. همه وظیفه داریم و لیکن وظیفه شما سنگینتر است، بیشتر است. و باید با خواست خدا- ان شاء اللَّه- موفق بشوید که اسلام را در همه جا معرفی کنید و پس از معرفی، نفوس سالم- که اکثر مردم هستند- پذیرش می کنند. پذیرش که کردند کم کم عمل می کنند. کم کم این انقلاب صدور پیدا می کند به خارج. خداوند همه شما را- ان شاء اللَّه- حفظ کند و همه شما و ما را موفق کند به اینکه دنبال این باشیم که اسلام را در همه جا تقویت کنیم. و از مروّجین اسلام باشیم. و از جنود خدای تبارک و تعالی باشیم. تا- ان شاء اللَّه- به سعادت و سلامت [برسیم ] هم مملکت خودمان و هم سایر ممالکی که در اسلام هستند، و همین طور مستضعفین جهان ان شاء اللَّه همه موفق و مؤید باشید.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته

صحیفه امام، ج 13، ص:483- 490

یادنامه [در تجلیل از شهید محراب آقای سید عبد الحسین دستغیب ]

زمان: 14 دی 1360/ 8 ربیع الاول 1402

مکان: تهران، جماران

موضوع: تجلیل از شهید محراب آقای سید عبد الحسین دستغیب

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

پیشنهاد شد که در رابطه با یادواره شهید معظم حجت الاسلام و المسلمین مرحوم آقای حاج سید عبد الحسین دستغیب- قدس سره- کلمه ای بنویسم.

یاد این شهید در دل عاشقان فضیلت و ملت وفادار ایران زنده است. مسجد و محراب و منبر شیراز نغمه ملکوتی این شهید راه اسلام را از یاد نمی برند. درسهای انسان ساز ایشان که در قلب انسانهای متعهد غوغا برپا می کرد جاویدان است. دستغیب به دستِ غیب نشینان ملکوت سپرده شد و در آغوش رفیق اعلی آرمید. او نمرده؛ که زندگانی جاوید در جرگه پرده نشینان قدس و عاشقان لقاء اللَّه یافت. از خدا بیخبرانی که همت بر قتل این رهبران فضیلت و رهروان به سوی محبوب گماشته اند با فضیلت و حق طلبی مخالفند. اینان گمان می کنند با این حرکات غیر انسانی مذبوحانه در صف عاشقان شهادت و سوختگان در راه پیوستن به لقاء اللَّه شکافی پیدا می شود. اینان طعم ایمان به غیب و عشق به محبوب را نچشیده و شب پرگانی  هستند که از وصل آفتاب گریزانند؛ و مردگانی هستند به صورت زندگان که با اعمال وحشیانه خود می خواهند سد راه حقیقت کنند و اسلام عزیز را به خیال فاسد خود به تباهی کشند. خداوند قادر، اسلام بزرگ را فرو فرستاده و حفظ و نگهبانی آن را تضمین فرموده است. از خداوند تعالی رحمت برای شهیدان، خصوصاً این شهید معلم اخلاق و مُهذِّب نفوس خواستار، و برای بازماندگانشان صبر و اجر مسألت می نمایم. و السلام علی عباد اللَّه الصالحین.

هشتم ربیع الاول 1402/ 14 دی ماه 60- روح اللَّه الموسوی الخمینی

صحیفه امام، ج 15، ص: 463

سخنرانی [در جمع مسلمانان هندوستان (پرهیز از اختلاف  بین  شیعه و سنی)]

زمان: 14 دی 1360/ 8 ربیع الاول 1402

مکان: تهران، جماران

موضوع: ضرورت پرهیز از اختلاف بین شیعه و سنی

حضار: مسلمانان هندوستان

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

گرفتاری مسلمانها همه در پرتو اختلاف بین قشرهای مسلمین است. امروز که روز بیداری همه ملتهاست مسلمین باید بیدار باشند.

از قرار مذکور در هندوستان خصوصاً، دهلی نو اختلافات ایجاد می کنند بین برادرهای مسلم؛ بین برادرهای شیعه و سنی و من به هر دو قشر از برادرها پیام می فرستم که خدای تبارک و تعالی همه مسلمین را دعوت فرموده است که اعتصام «بحبل اللَّه» پیدا کنند و متفرق نباشند. باید حالا احساس کرده باشند این معنا را که گرفتاریها همه از جهت اختلافی است که بین مسلمانها هست.

اگر مسلمانهای جهان با هم مجتمع بشوند و اختلاف نداشته باشند، هیچ یک از این گرفتاریها برای آنها پیش نمی آید و اگر مسلمانهای هندوستان، چه شیعه و چه سنی، با هم اتفاق پیدا بکنند و در مسائل اسلامی روی مبانی اسلامی عمل بکنند، آنها از این گرفتاریهایی که همیشه داشتند و در طول تاریخ همه مسلمانها گرفتاری داشتند از این گرفتاریها خارج خواهند شد.

امروز باید ما همه مان توجه به عمق مسائل پیدا کنیم و بدانیم که قدرتهای بزرگ برای اینکه استفاده بکنند و استفاده های مادی بکنند از مردم، آنها را به اختلاف وامی دارند.

امروز روزی نیست که مسلمانها با هم اختلاف داشته باشند.شیعه و سنی هر دو با هم باید مجتمع باشند و اختلافات را کنار بگذارند و با هم در امور اجتماعی و سیاسی فعالیت بکنند که ان شاء اللَّه، با رفع اختلافات رفع گرفتاریها بشود. خداوند ان شاء اللَّه همه مسلمانها را در هر جا که هستند بیدار کند و همه را به تکالیف الهی خودشان آشنا کند و همه را در زیر پرچم توحید مجتمع کند تا اینکه گرفتاریهای همه ان شاء اللَّه، رفع بشود.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه

صحیفه امام، ج 15، ص:464- 465

 

حکم [به مسئولان نظامی (اجازه اجرای مقررات انضباطی در مورد متخلفین)]

زمان: 14 دی 1361/ 19 ربیع الاول 1403

مکان: تهران، جماران

موضوع: اجازه اجرای مقررات انضباطی در مورد متخلفین نظامی و انتظامی

مخاطب: رئیس ستاد مشترک- فرماندهان نیروهای سه گانه ارتش- فرمانده ژاندارمری- ریاست شهربانی  بسم اللَّه الرحمن الرحیم

ریاست ستاد مشترک و فرماندهان نیروهای سه گانه و ژاندارمری و ریاست شهربانی کل کشور برای حفظ نظام و عدم هرج و مرج و بی بند و باری در قوای نظامی و انتظامی مجازند با رعایت احتیاط کامل مقررات انضباطی متخلفین نظامی و انتظامی را اجرا نمایند، و در این رابطه به فرماندهانی که مطمئن هستند از این اجازه سوء استفاده نمی کنند در موارد ضروری اجازه دهند.

14/ 10/ 1361/ 19 ربیع الاول 1403

روح اللَّه الموسوی الخمینی

صحیفه امام، ج 17، ص: 217

 

پاسخ استفتاء [کانون اسلامی جوانان بروجن در مورد ولایت اداری ]

زمان: دی 1361/ ربیع الاول 1403

مکان: تهران، جماران

موضوع: ولایت اداری

سؤال کننده: کانون اسلامی جوانان شهرستان بروجن

[بسمه تعالی. محضر مبارک رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام خمینی- دامت برکاته پس از تقدیم عرض سلام و آرزوی توفیق پیروزی آن رهبر عظیم الشأن، بر مبنای مسائلی که در جامعه مان می گذرد لازم دانستیم از محضر مبارک آن رهبر بزرگ طلب فتوای مورد ذیل را بنماییم: در جامعه از طرف مسئولین ادارات هرگاه حرکتی خلاف حق و قسط اسلامی و قانون و دستورات آن رهبر عظیم الشأن انجام می گیرد و مورد سؤال افراد متعهد و کارمندان دلسوز وابسته به آن اداره قرار می گیرند که چرا در این مورد بر خلاف حق و قسط و قانون عمل نموده اید از طرف مسئولان و یا افراد نزدیک به آنها این مسأله عنوان می گردد که این گونه برخوردها با مسئولین بر خلاف ولایت اداری است و چون ولایت اداری به ولایت فقیه و ولایت امام و پیغمبر و خدا ختم می شود پس فرد معترض که از طریق قانون و پیروی دستورات آن رهبر اعتراض خود را به مسئولین اعلام داشته است کافر و ملحد است. خواهشمند است نظریه شریف را در این مورد اعلام فرمایید. و السلام.

4/ 10/ 1361- از طرف برادران کانون اسلامی جوانان شهرستان بروجن ].

بسمه تعالی

ولایت اداری در اسلام نیست و کارمندان و مسئولین در ادارات فقط مسئولیت دارند که بر طبق مقررات اداره و دولت اسلامی عمل کنند و ولایتی بر کسی و چیزی ندارند. و اگر بر خلاف موازین شرعی یا قانونی عمل نمایند، دیگران می توانند بدون ایجاد هرج و مرج و فساد به آنان تذکر دهند.

روح اللَّه الموسوی

صحیفه امام، ج 17، ص: 218

 

 

. انتهای پیام /*