کد مطلب: 2648 | تاریخ مطلب: 10/09/1397
  • تلگرام
  • Google+
  • Cloob
  • نسخه چاپی

تفسیر کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل امام خمینی (س) /10

تفسیر کتاب  شرح حدیث جنود عقل و جهل امام خمینی (س) /10

چگونه زهد ورزی با بهره بردن از مواهب قابل جمع است؟دکتر فاطمه طباطبایی پاسخ می دهد: درک اسماء و صفات حق زهد حقیقی است/دین داری از روی عادت باعث رشد نمی شود

قدمه است!

در مبحث زهد، امام خمینی به  نکته ای اشاره کردند که زهد، مقدمه ی کمالات  است وخود، مقام محسوب نمی شود؛ بدین معنا که انسان باید  زهدورزی کند تا سایر کمالات نفسانی برای او حاصل شود. و وجهه ی آخرتی او شکوفا گردد.

زهدورزی روشی برای فهم بهتر دین

ایشان روایتی از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کنند؛ که فرمودند :"إنَّ من أعون الأخلاقِ علی الدِّینِ الزُّهدَ فِی الدُّنیا"[1]،[2] یعنی بهترین مدد کار انسان در امر دین و بهترین  اخلاق برای دین دارشدن، زهد در دنیاست. بنابراین زهد ورزیدن، بیشترین تأثیر را در کمک و تکامل و فهم و اعتلای دین دارد.

زهد با بهره بردن از مواهب قابل جمع است

در تعریفی که  امام(ره) از زهد ارائه کردند،بر بی رغبتی به دنیا تاکید کردند و متذکر شدند که بی رغبتی، گاه ممکن است  با ترک همراه باشد و گاهی ممکن است با ترک همراه نباشد. لکن آنچه که اهمیت دارد این است که فرد به دنیا دلبستگی و تعلق خاطر نداشته باشد، نه این که انرا ترک کند.

انواع دنیا

در گذشته گفته شد که دنیا دو نوع  است؛ یکی دنیای مذموم و ناپسند و دیگری  محمود و پسندیده. بنابراین دنیا به خودی خود بد نمی باشد؛ چراکه اگر دنیا نمی بود،  اولیاءالهی شناخته نمی شدند. فرستادگان خدا بر همین دنیا وارد گشتند و به مقامات بالا رسیدند  وپیام های وحیانیِ را در این دنیا گرفتند و برای بشر به ارمغان آوردند. بنابراین روشن است که اگر دنیا نبود، رشدی نیزاتفاق نمی افتاد.

دنیا مزرعه ی آخرت است/دنیا خوب است

از این رو گفته اند که دنیا، مزرعه ی آخرت و محل تجارت است. پس اگر دنیا نباشد، هیچ کس نمی تواند به آخرت دست یابد. بنابراین دنیا خوب است؛ آن چه ناپسند دانسته شده،  زرق و برق و اعتباریات و توهماتی است که انسان را به خود  مشغول می نماید. مقصود امام نیز از بی رغبتی به دنیا در تعریفِ زهد، عدم دلبستگی به پندارها و سایه ها و موهومات و اعتباریات است. این عدم دلبستگی، نوعاً ملازم با ترک آن ها است؛ چراکه اگر کسی به امری بی رغبت باشد، طبیعتاً به دنبال آن نیز نخواهد رفت. لکن گاه ممکن است به دلایلی فردی از برخی مواهب بهره مند  شود؛ این  بهره مندی به معنای دلبستگی بدان نیست. نمونه کامل  این مطلب  را می توان  در زندگی  حضرت سلیمان دید همه ی امکاناتِ روی زمین به خواست خداوند در دستان ایشان قرارگرفته بود.ولی موجب دلبستگی او نشد.

بدون زهد، مزه ایمان چشیده نمی شود

امام(س) روایتِ دیگری را نیز درباره زهد در  این جا ذکر می نمایند: "وَ بإِسناده عن أبی عبدالله -علیه السَّلامُ- أنَّه قال: حَرامٌ عَلی قُلوبِکُم اَن تَعرِفَ حَلاوه الایمانِ حَتّی تَزهَدَ فِی الدُّنیا"[3][4] یعنی اگر  کسی در دنیا زهدورزی نداشته باشد، هرگز شیرینی ایمان را نمی چشد. قلب چنین انسانی توانایی چشیدن  مزه ایمان را ندارد. به عبارت دیگر، ذائقه ای که می تواند  مزه ایمان را بچشد، باید در دنیا با زهدورزی ساخته شود.

زهد ورزی و درک حقایق/معنای دیگری از آخرت

  همچنین امام(س) روایتِ دیگری از ابی عبدالله -علیه السلام- نقل می کنند: "کُلُّ قلبٍ فیه شکٌّ أو شِرکٌ فَهُوَ ساقطٌ، وَ إنَّما اَرادوا بِالزُّهدِ فِی الدُّنیا لِتَفرَغَ قُلوبُهُم لِلآخِرَه"[5]،[6]  هر قلبی که آلوده به شک و شرک باشد، سالم نیست و غرض از زهدورزی در دنیا آن است که قلب انسان، برای درک حقیقت و حقایق آخرت، آماده شود. آخرت تنها مرحله ای نیست که  بعد از مرگ به وقوع بپیوندد. آخرت  به یک معنا  همان وجهه ی حقیقی و حقانی هر فرد است که در همین زمان نیز برپا می باشد. بنابراین اگر فردی به  سایه ها و پندارها   بپردازد  طبیعی است که از حقیقت دور خواهد ماند.

قلب سلیم به روایت امام خمینی(س)

 امام(ره) در ذیل این حدیث می فرمایند: "و ظاهراً صدر این حدیث شریف این است که قلب سلیم عبارت از قلبی است که ملاقات کند با خدای تعالی در صورتی که در آن غیر خدا نباشد."[7] یعنی  قلب سالم، قلبی است که هنگام ملاقات با خداوند، تنها حقیقت را ببیند و به سایه ها و پندارها توجهی نداشته باشد. پس هرکس با زهدورزی از این امور مزاحم فارغ شود، قادر خواهد بود حق را ملاقات نماید. قلبی هم  که در آن شک وجود داشته باشد، یعنی عاری از  علم و آگاهی و معرفت  است به جای پر شدن از حق وحقیقت  ونور، با پندارها و موهومات پر گشته.

قلب محل تجلی الهی است

به همین دلیل اگر در قلبی شک و شرک وجود داشته باشد، آن قلب ساقط است؛ چراکه حقیقت قلب در این است که حق در آن وجود داشته باشد. قلب، ظرفی است که با مظروفِ خود معنا پیدا می کند و قلب، محل تجلیاتِ الهی می باشد. "... وجزاین نیست که مقصود از زهد در دنیا برای آن است که قلب فارغ شود برای آخرت."[8]  بنابراین، علت زهد ورزیدن در دنیا، رسیدن به حقیقت است.  به تعبیر امام خمینی، خداوند و پیامبران، نعوذ بالله، بخیل نبوده اند که ما را از رسیدن به نعمات دنیا منع نمایند، بلکه این زهد، بدان علت است که قلب ما رشد یافته و حقیقت را دریابد و صاحب خود یعنی حق را در خود جای دهد و وجهه ی آخرتی ما را که همان منِ اصلی ماست، تحقق بخشد.

قلب برای آخرت فارغ گردد/وصل به باب الله چگونه است؟

بنابر آن چه گفته شد، معنای زهداین است که قلب، برای آخرت فارغ گردد و صاحب قلب، در آن مستقر گردد. سپس امام(س) میف رمایند: " و از ملاحظه ی صدر حدیث شریف واضح شود که مقصود از آخرت در این جا، وصول به باب الله است، و حصول ملاقات جمالِ جمیل است، و زهد حقیقی عبارت از آن است که قلب از شک و شرک خالی شود و غیر حق در آن نباشد."[9]  در این جا امام  منظور خود را از آخرت بیان می کنند. مقصود از آخرتی که همیشه گفته می شود خود را برای آن آماده نمایید و یا این که برای آن فکری نمایید و همیشه  بدان بیندیشید، "وصول به باب الله" است،  یعنی حق را با تمامِ اسماء و صفاتش درک  کنیم  در این صورت  می توانیم در محضر حق تعالی بایستیم و با او سخن بگوئیم.  در چنین شرایطی  می توانیم  وجهه ی "یلی الحقی"خود را دریابیم. انسان دو وجهه دارد؛ یکی وجهه ی یلی الخلقی که همان  وجهه ی خلقی انسان است و دیگری وجهه ی یلی الحقی که وجهه ی ربانی انسان می باشد. انسان باید با زهدورزی ،وجهه ی "یلی الحقی" خود را  که اتصال به خداوند دارد، دریابد.

انسان از روح الهی است

 طبق آیه ی "نفخت فیه من روحی" اتصال  انسان بدان دم و روحی است که او را نگه داشته است و او باید آن دم را دریابد. از آن جا که  به همه  انسان ها توصیه به آمادگی برای آخرت - که  وصول به باب الله است – شده  است،  معلوم می شود این وصول برای همه انسان ها  امکان پذیر  است و همه ی انسان ها قادرند به  باب الله رسیده و به ملاقات با حق و جمال جمیل دست یابند.و اساساً برای همین  منظور آفریده شده اند. بنابراین  رسیدن به این باب با رویگرداندن از سایر باب ها  امکان پذیر است  و همین معنای زهد است.

در ادامه امام(س)،  حدیث دیگری نقل می کنند: "و بإسناده عَن أبی عَبدِاللهِ، أنَّهُ یَقُولُ: ((إذا تَخَلّی المُؤمِنُ مِن الدُّنیا سَما وَ وَجَدَ حَلاوةُ حُبِّ اللهِ فَلَم یَشتَغِل بِغَیرِهِ))."[10]،[11]این حدیث نیز شبیه احادیث مشابهی است که قبل از این حدیث آورده اند و مضمون آن این است که اگر قلبِ مؤمن از دنیا و ظواهر پوچ آن و اعتباریات، خالی شود، رشد خواهد کرد و در آن صورت است که  حلاوت ایمان را می چشد. و همان طور که گفته شد، هنگامی که از پندارها رها شود، حقیقت را خواهد چشید و در این صورت دیگر به غیر حق  مشغول نخواهد شد و طعم ایمان را خواهد چشید  حدیث دیگری را امام خمینی  در باره زهد مطرح می کنند.

زهد زمینه ساز رسیدن به حقیقت

"وَ فی مِصباحِ الشَّریعةِ، قالَ الصادِقُ: ((الزُّهدُ مِفتاحُ بابُ الآخِرَةِ وَ البَراءَةِ مِنَ النّار، وَ هُوَ تَرکُکَ کُلَّ شَیءٍ یُشغِلُکَ عَن الله تَعالی مِن غَیرِ تَأسُّفٍ عَلی فَوتِها وَ لا إعجابٍ فِی تَرکِها...))[12] الحدیث."[13]از این حدیث و احادیث دیگر متوجه می شویم که امام(س) براین باورند که زهد، زمینه سازِ رسیدنِ به حقیقت است  "الزُّهدُمِفتاحُ بابُ الآخِرَةِ"  پس اگر کسی بخواهد حقیقت را بفهمد، ناگزیر است که از دنیا دور گردد. در این جا باز هم اشاره می کنم که دنیا صرفاً پول و زرق و برق نیست؛ چه بسا این ها می تواند تأمین کننده ی آخرت باشند و یا در مقابل مسجد و عبادت  ما نیز می تواند دنیایی باشد.اگر بخواهیم به حقیقت نائل آییم باید نسبت به عادت ها و  دینداری از روی عادت بی رغبت گردیم. چنین دین و دینداری سبب رشد ما نمی شود و یک قدم نیز ما را پیش نخواهد برد و ما را از این پندارها نجات نخواهد داد.

سوزنده ترین آتش؛ فراق معبود است

"الزُّهدُمِفتاحُ بابُ الآخِرَةِ وَ البَراءَةِِ منَ النّار" زهد کلید آخرت و گشایشِ حقیقت است؛ چراکه نتیجه ی بستن چشم از باطل و باز شدن چشم به حقیقت است و همچنین  سبب دوری از آتش نیز می باشد. این نار را می توان به هرچیزی تفسیر نمود؛ آتش فراق و هجرانِ از معبود که گفته می شود بالاترین آتش است و یا هر تفسیر دیگر. در جمله دیگر می خوانیم  "وَهُوَتَرکُکَ کُلَّ شَیءٍ یُشغِلُکَ عَن الله تَعالی مِن غَیر ِتَأسُّفٍ عَلی فَوتِها وَ لا إعجابٍ فِی تَرکِها"و این ترک و از دست دادنی است که در اثر آن، ناراحتی ای بر تو عارض نمی شود و در اثر به دست آوردن آن ها، دچار هیجان و شگفت زدگی نشوی زهد ترک هرچیزی است که تو را از حق باز بدارد. و در این جا کل شیء بیانگر این حقیقت است که ممکن است که هرچیزی را -همچون پول و ثروت و فرزند و دین و مسجد و تفسیر و کتاب و یا هر آن چه که تو بدان عادت نموده ای و آن تو را از یاد خداوند مشغول به خود می گرداند. - شامل شود.

وقتی که تفسیر قرآن انسان را از خدا دور می کند

 تفسیر قرآن چگونه می تواند انسان را از خدا به خود مشغول سازد؟

پاسخ: اگر تفسیری به هدف خودنمایی کتابت گردد چنین خواهد شد.

رغبت به دنیا موجب دوری از حق است

به فصل چهارم از مقصد پانزدهم می رسیم که امام در این فصل، از دریچه ی دیگری به مبحث زهد ورود می نمایند. عنوان این فصل در بیان آن است که  رغبت به دنیا موجب احتجاب از حق است،. احادیثی را که تا بدین جا  مطرح کردند، به همین نکته اذعان داشت. تا این جا، در ترک دنیا که همان زهد است سخن گفتند. در این فصل به رغبت به دنیا که موجب احتجاب می گردد، پرداخته و از منظر دیگری این موضوع را پی می  گیرند و چنین می فرمایند: "بدان که رغبت به دنیا، موجب احتجاب از حق و بازماندن از سلوک الی الله است"[14] بدین معنا که اگر کسی به این موضوع توجه داشته باشد، نخواهد توانست سالک الی الله باشد.

شرط اول سلوک

بنابراین شرط اول سلوک، ترک پندارها و موهومات است. اگر فردی در خود نظر کرده و متوجه شود که ثروت و جاه و مقام را بسیار دوست دارد و بدان ها رغبت بسیاری دارد و حکم خداوند را به راحتی برای این امور زیر پا می گذارد، باید بداند که قادر به سلوک نبوده و نخواهد توانست قدمی برای انسانیت خود بردارد. برای آنکه کاملاً هر فردی متوجه شود که اینگونه است یا خیر، باید برای خود شاخصی در نظر گرفته و خود را با آن بسنجد؛ چراکه در وهله ی اول، همه گمان می کنند که این گونه نیستند. اما آن شاخص این است که در همه ی فعالیت های خود دقت کنیم که آیا مغایر با حکم خداوند است یا نه؟  اگر مغایر است  روشن است که ما سالک الی الله  نیستیم و به دنیا بیشتر از خداوند رغبت داریم  و در مسیر حق حرکت نمی کنیم.

تهیه ی جدولی برای محاسبه و مراقبه ی اعمال روزانه

 امام خمینی در ابتدای کتاب چهل حدیث،  توصیه کردند جدولی برای نوشتن اعمال روزانه تهیه کنیم تا با محاسبه آن ها  ببینیم که در اردوگاه شیطان مستقر گشتیم یا اردوگاه خداوند، و سرمایه ی عمر خود را که غیر قابل بازگشت است  در چه راهی مصرف نمودیم.

هر چیز که انسان را از حق دور کند دنیا است

."و مقصود از دنیا هرچیزی است که انسان را از حق تعالی به خود مشغول کند. و چون این معنی در عالم ملک بیشتر تحقق دارد، این اسم احق است از برای آن."[15] امام(ره) در این جا می فرمایند علت آن که گفته می شود دنیا هر چیزی است که انسان را از خدا منصرف و به خود مشغول می سازد به خاطر این است که در بین عوالم مختلف، دنیا بیشتر انسان را به خود مشغول می نماید. و علت آن که به عالم مُلک، دنیا گفته شده، این  است که  این عالم فریبندگی  و جذابیت بیشتری دارد و انسانی را که با عالم طبیعت خو گرفته،  بیشتر فریفته خود می کند، پس دنی و مذموم است.

حجاب های نورانی و حجاب های ظلمانی حق

"و اشاره ی به این معنی است همین حدیث مصباح الشریعه که زهد را تعبیر فرماید به ترک هرچیزی که انسان را از حق تعالی مشغول کند و غافل نماید. و اهل معرفت، حجب نورانیه و ظلمانیه را -که در حدیث است که از برای خدای تعالی هفتاد هزار حجاب از نور است و هفتاد هزار حجاب از ظلمت[16]- به وجود اشیاء و عوالم و تعیّن آن ها تفسیر فرمودند[17] ؛ چه که اشتغال به هر یک، انسان را از وجه جمال جمیل محروم و محجوب نماید. و گاهی از این حجب کثیره به حسب کلیات به هفت حجاب تعبیر شده، چنانچه در احادیث شریفه وارد است."[18]

اهل معرفت بین انسان و خداوند، هفتاد هزار حجاب را مطرح کرده اند؛ اعم از عوالم ملکوت و جبروت و  ملک. از آن جایی که این عوالم، مانع رؤیت حق تعالی می باشند، حجاب نامیده می شوند و البته برخی آن ها را در هفت حجاب خلاصه نمودند. به طور مثال عزیز الدین نَسَفی  می گوید :اصل تمام حجب، چهار چیز می باشد که عبارتند از: دوستیِ مال و نه خودِ مال بلکه  دوستیِ آن، دوستیِ جا ، دوستیِ تقلیدِ از پدر و مادر، دوستیِ معصیت.

. امام(س) در کتاب آداب الصلاة راجع به استفاده  و بهره مندیِ  از قرآن  به چند نوع حجاب اشاره می کنند  که در این جا هم کاربرد دارد. و من مناسب دیدم بیان کنم که إن شاءالله مفید واقع گردد.

حجاب خودبینی

ایشان می نویسند انسان  باید بداند که حجاب هایی میان او و خدا، میان و او و حقیقت وجود دارد و او باید با آگاهی و عمل، آن ها را از میان بردارد. اولین و مهم ترین حجاب ها، حجاب خودبینی است.

حلول و اتحاد چیست؟

دوم، آراءِ وعقاید فاسد است؛ برای مثال توحید، یک عقیده ی صحیح است که بر یگانگی خدا تاکید دارد ولی اگر این مطلب درست درک نشود، به رأی ناصواب حلول و اتحاد، که آراءِ فاسده ی آن می باشد، می انجامد . فرقه ای در گذشته بوده اند به نام حلولی و اتحادّی که می گفتند  خداوند در همه  موجودات  حلول کرده است.

جبر شرک است

 یا این رأی که انسان و همه ی موجودات، مقهور اراده ی حق تعالی می باشند؛ این نظر درستی است ولی در اثر کج فهمی، به رأی فاسدی منجر می شود و گفته می شود، انسان موجودی جبری است. در حالی که جبر، شرک است ولی خودرا مقهور اراده ی حق تعالی بودن، عین توحید است.

معصیت عاملی برای عدم فهم قرآن

 سوم مذهب و مرام باطل است؛ چهارم تفسیر به رأی است  و پنجم معصیت است. یعنی گناه، خود حجاب بزرگی است که مانع درک قرآن می شود و افزون بر این، اگر فارغ از این مطلب  و فارغ از صورت زشت اخروی آن  هم،  به گناه نگاه کنیم، گناه، سرپیچی و عصیانگری است  و عملی زشت و بی ادبانه ای است.

شان انسان گناه نیست

در گذشته گفتیم  ما هر فعلی که انجام می دهیم، اول آن است که دارای صورتی است و دوم آن که  زشت یا زیبا است. و زشتی و زیبایی  آن  نیز، به وجهه ی انسانی ما مربوط می شود؛ یعنی  اگر با شأن انسان متناسب باشد،زیبا  و در غیر این صورت، زشت تلقی می شود. بدیهی است که زشتی و زیبایی امری نسبی است؛  پس اگر عملی دون شأن انسانیت یک انسان باشد،  زشت است. همان گونه که انسان برخی افعال را برای خداوند نمی پسندد ومی گوید مثلا بخل ویا ظلم، در شأن خدایی خداوند نیست، برخی افعال نیز در شأن انسانی یک انسان نمی باشد  و این عمل غیر مناسب با شأن انسان ،گناهی است که  میان انسان و انسانیتِ او،میان او و خدای اوفاصله می اندازد و حجاب می گردد.

کدورت حاصل از عصیان

 ششمین حجاب از حجبی که امام(س) بیان می دارند، کدورتِ حاصل از سرکشی و عصیان است؛یعنی گناه علاوه بر این که خود، حجاب است،  اثراتی نیز به همراه دارد. به طور مثال، غیبت و یا یک دروغ، افزون بر این که خود امر ناپسندی است  و جامعه انسانی را  فاسد می کند و به  روابط انسانی خدشه وارد می کند، موجب تیرگی قلب  و نافهمی حقیقت نیز می شود.  هفتمین حجاب از نظر امام، حبّ دنیا است.

سؤال: فرمودید که گناه، عملی دون شأن یک انسان است؛ آیا شأن هر انسانی به خود فرد بستگی دارد و در مورد هر انسانی این شأن تفاوت دارد؟ و اصلاً بر چه مبنایی این شأن تعیین می گردد؟

پاسخ: شریعت برای همه ی انسان ها با توجه به انسان بودن آن ها شأنیتی متناسب با انسانیت آن ها تعیین کرده است و بر این اساس افعالی را به عنوان "واجبات "تعیین کرده و انسان عاقل بالغ را مکلّف به انجام آن می کند و برخی امور و فعالیت ها را متناسب با شأن انسان ندانسته و آن را "منهیات "می شمارد و او را از انجام آن ها نهی می کند.  در خلقیات، نیز همین گونه است به طور مثال  حسد را دونِ شأن یک انسان می داند. و یا ریا و کبر و دیگر رذائل اخلاقی را دون شأن انسان می شمارد.

انسان خلیفه خداوند

پس از آنجا که انسان خلیفه ی خداوند است، یک شأنی دارد و کمالاتی را که خداوند در وجود او قرارداده، باید آشکار کند. از جهت عرف انسانی نیز یک شأنی دارد؛ زیرا   عرف مردم هم در شریعت مهم است؛ باید دید عرف مردم، چه چیزهایی را برای  انسان پسندیده و نیک می شمارد و  کدام یک را  ناپسند  می داند. اگرچه جامعه عرفی متفاوت است؛ ممکن است عمل و رفتار و گفتاری درجایی پسندیده وعین ادب باشد و همان رفتار درجای دیگر، ناپسند باشد، با این حال فقه و شرع به آن  اهمیت داده است.

  زیارت امام حسین (ع)و رفع حجاب های هفت گانه

"در باب سجده وارد است که سجود به تربت قبر حسین بن علی -علیهما السلام- خرق کند حجاب های هفت گانه را[19]و ممکن است، این هفت حجاب فوق این حجب باشد، چنان چه از حدیث "علل" ظاهر شود."[20] در روایت ما چنین امده که سجده بر تربت امام حسین (ع)  حجاب های هفت گانه را  ازبین می برد؛ یعنی انسانی که  با آگاهی به ارزش تربت امام حسین -علیه السلام- بر او سجده می کند و حقیقتاً امام حسین -علیه السلام- را کشتیِ نجات می داند، این باور و عمل به آن حجاب ها و موانع ملاقات با خدا را برای او خرق می کند.

هفت تکبیر و رفع حجب

"از علل به سند خود از هشام بن الحکم نقل نموده که گفت: به حضرت ابی الحسن موسی -علیه السلام-گفتم: به چه علت در افتتاح نماز، هفت تکبیر افضل شده است؟ فرمود: ((ای هشام! همانا خلق آسمان ها هفت است و زمین ها هفت است و حجاب ها هفت است، پس چون سیر داده شد در شب معراج پیغمبر، و گردید نزدیک به پروردگار خود {قابَ قَوسَینِ أو أدنی}، رفع شد از برای او حجابی از حجب از حق، پس تکبیر گفت رسول خدا و بنا کرد کلماتی را که در افتتاح است گفتن. پس چون رفع حجاب دوم شد، تکبیر گفت. پس لازالَ چنین بود، تا به هفت حجاب رسید و هفت تکبیر گفت. و از این جهت است که در نماز برای افتتاح، هفت تکبیر گفته می شود."[21]،[22]

امام(ره) این حدیث را در اینجا بیان نمودند که بگویند چگونه می توان هفت حجاب را با زهد زائل نمود؟

هشام  از امام موسی -علیه السلام-  می پرسد چرا در آغاز نماز بهتر است هفت تکبیر (الله اکبر) گفته شود؟ ایشان در جواب می فرمایند، درآفرینش، ازخلق هفت زمین و هفت آسمان سخن رفته و همچنین  از هفت حجاب نیز یادشده است. در شب معراج، حجاب ها برای پیامبر صلی الله  علیه وآله  رفع گردید و ایشان به قدری به خداوند نزدیک شدند که از دو کمان نیز نزدیک تر بود،  وپیامبر بعد از رفع هر حجاب، یک تکبیر گفتند و چون حجاب ها  هفت تا بود، ایشان نیز هفت مرتبه تکبیر گفتند. از این رو، مسلمانان نیز به تبع ایشان، به جهت استحباب در افتتاح نماز هفت تکبیر می گویند.

هر موجودی حجاب برای حق است

"در هر صورت، وجود هر موجود یا عالم حجابی است،"[23] هر فرد و هر موجودی  وهر عالمی خودش یک حجاب است و مانعی بین او و حق تعالی می باشد."وتعین آن نیزحجابی است. و این حجب انسان را از جمال محبوب باز دارد و دلبستگی به هر چه غیر حق است، خار طریق سلوک الی الله است."[24]  

تعینات  و" انیت "ها هرکدام حجاب است، غیر دیدن و  دلبستگی به غیر، حجاب است. هرگاه انسان بگوید  هر آن چه عقل من می گوید، معیار است، چنین عقلی حجاب است؛ چرا که عقل جزئی، باید به عقل کلی متصل شود و به وحی الهی توجه کند. بنابراین، عقل هم می تواند حجاب و خار طریق سلوک الی الله باشد و هم می تواند راهبر انسان برای رسیدن به مقصود شود. کسی که طالب وصول به خداوند است، باید در صدد رفع این حجاب ها باشد و این مهم، با ریاضت و تمرین و ممارست و در یک کلمه با علم و عمل  حاصل شدنی است.

وقتی که زهد حجاب می شود

"پس سالک الی الله و طالب وصول به لقاء الله و صعود به معارج معارف الهیه، این خار طریق را باید با ریاضت شرعی از بین بردارد."[25]

در صفحه ی قبل خواندیم، آخرت باب الله و وصول به لقاءالله است. بدین معنا که کمال انسان و وجهه ی آخرتی و کمال نهایی انسان، همان  لقاء خداوند و رسیدن به دیدار جمالِ جمیل مطلق می باشد نه معبودهای مجازی و جزئی و شأن انسان در گرویدن به مطلق  ودور شدن از نقایص است. پس باید دلبستگی خویش را از این حجب که خار راه می باشند، کم کند.  این کم کردن دلبستگی همان "زهد" است .  

. پس  زهد به خودیِ خود مقام نبوده بلکه وسیله ای برای رسیدن به آخرت  می باشد. بنابراین اگر زهد در نظر سالک مقام گردد، در آن صورت خودِ زهد حجاب خواهد شد و او را از رسیدن به حقیقت باز خواهد داشت. خواجه عبدالله انصاری نیز هنگام برشمردن منازل، آن را جزء منازل سلوک نیاورده  است .

 حاصل این که "زهد " فی نفسه، مقام نیست؛ چراکه معنای آن عدم رغبت است- ولو برای رغبت به حق - و واضح است که عدم رغبت نمی تواند مقام باشد. حتی اگر معنای ترک را در تعریف زهد هم لحاظ کنیم، این ترک چون برای رسیدن به مقامات است،  زهد محسوب نمی شود و در زمره مقامات قرار نمی گیرد.

صعود به کمال با تبعیت از شهوات ممکن نیست

"و با دلبستگی و علاقه مندی به غیر حق و تبعیت از شهوات بطن و فرج، عروج به کمالات روحانیه و وصول به لقاء جمال جمیل امکان ندارد، بلکه کلیه حجب به یک معنی به خود انسان رجوع کند: تو خود حجاب خودی حاقظ از میان برخیز[26]،[27]"  این یک قاعده ی کلی است که عروج و صعود  به کمالات روحانی و ملاقات با محبوب مطلق   با علاقه مند ی و دلبستگی  به غیر حق تعالی و تبعیت از شهوات ممکن نیست. فردی که اسیر  شهوت است باید بداند مادامی که در این اسارت است، به حقیقت نخواهد رسید و به مقامات روحانی و جمال جمیل الهی نائل نخواهد آمد.

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

  امام(س)  توجه می دهند که تمامی حجاب هایی که ذکر شد،  به خود انسان باز می گردد یعنی عامل همه آن حجابها  خود انسان است  به تعبیر حافظ  تو حجاب خودی حافظ از میان برخیز. اما چرا این گونه است؟ زیرا انسان در عالم مُلک به دنیا آمده است و با این عالم خوگرفته و همین وجهه ی ملکی که مرتبه ای از مراتب وجودی اوست ، حجاب وجهه ی آخرتی او می گردد. از این رو باید با زهد ورزی، از این مرتبه نازله  رها شود و وجهه آخرتی خود را آباد کند.  امام(س)  به شعر زیبایی اشاره می کنند که :

"بینی و بینک "إنّیّی" یُنازِعُنی                                       فارفعُ بلُطفِکَ "إنّیّی" مِنَ البینِ"[28]،[29]

 این شعر در خطاب به خداوند می فرماید که میانِ من و تو إنّیت من مانع وحجاب است. به لطف خودت إنّیت و انانیت مرا از میان بردار.

بزرگان گفته اند : از خود برستی، رستی؛ یا  یک قدم بر خود بنه گام دیگر در کوی یار. اگر قدم بر این مسیر گذاشتی و خود را ندیدی، حق را خواهی دید.


[1]شرح حدیث جنود عقل و جهل، مقصد پانزدهم، فصل سوم، ص299
[2]وسائل الشیعه، چ16، ص12، باب62، از أبواب جهادالنفس، ح4؛ اصول کافی، ج2، ص104، باب ذمِّ الدنیا و الزُّهد فیها، ح3.
[3]شرح حدیث جنودعقل و جهل، مقصد پانزدهم، فصل سوم، ص299.
[4]امام صادق -علیه السلام- فرمودند: حرام است بر دلهای شما که شیرینی ایمان را بچشد، مگر آنکه در دنیا زهد پیشه کنید.  
(وسائل الشیعه، همان باب، ص12،ح5؛اصول کافی، همان باب، ح2).
[5]شرح حدیث جنود عقل و جهل، مقصد پانزدهم، فصل سوم، ص299.
[6]وسائل الشیعه، همان باب، ص12، ح7؛ اصول کافی، همان باب، ص12، ح5.
[7]شرح حدیث جنود عقل و جهل، مقصد پانزدهم، فصل سوم، ص299.
[8]شرح حدیث جنود عقل و جهل، مقصد پانزدهم، فصل سوم، ص299.
[9]شرح حدیث جنودعقل و جهل، مقصد پانزدهم، فصل سوم، ص299.
[10]امام صادق -علیه السلام-  میفرمودند: وقتی مؤمن از دنیا کناره گرفت، ترقی کرده و شیرینی محبت خدا را می یابد، لذا دیگر به غیر خداوند اشتغال پیدا نمی کند.    (وسائل الشیعه، همان باب، ص13، ح8.)
[11]شرح حدیث جنود عقل و جهل، مقصد پانزدهم، فصل سوم، ص299.
[12]زهد کلید در آخرت و برائت از آتش است، و آن ترک هرچیزی است که آدمی را از خدا مشغول سازد، بدون تأسف بر فوت دنیا و نداشتن خودپسندی در ترک آن.    (شرح فارسی مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقة، عبدالرزاق گیلانی، باب31، در بیان زهد، ص194-191).
[13]شرح حدیث جنود عقل و جهل، مقصد پانزدهم، فصل سوم، ص300.
[14]شرح حدیث جنود عقل و جهل، مقصد پانزدهم، فصل چهارم، ص300.
[15]شرح حدیث جنود عقل و جهل، مقصد پانزدهم، فصل چهارم، ص300.
[16]بحار الانوار، ج55، ص44، کتاب السماءِ و العالم، باب الحُجُب و الأستار(5)، ح12 و ص45، ذیل ح13.
[17]نگاه کنید به أنوار جلّیه، مولی عبدالله زنوزی(ره)، ص360.
[18]شرح حدیث جنود عقل و جهل، مقصد پانزدهم، فصل چهارم، ص300.
[19]متن حدیث امام صادق -علیه السلام- این است: "إنَّ السُجُودَ عَلی تُربَةِ أبِی عَبدِ اللهِ -عَلَیهِ السَّلامُ- بَخرُقُ الحُجُبَ السَّبعَ".  (وسائل الشیعه، ج5، ص366، کتاب الصّلاة، باب16 از أبواب ما یسجد علیه، ح3).
[20]شرح حدیث جنود عقل و جهل، مقصد پانزدهم، فصل چهارم، ص301.
[21]وسائل الشیعه، ج6، ص23، کتاب الصّلاة، باب7 از أبواب تکبیرة الإحرام، ح7، علل الشرایع، شیخ صدوق(ره)، ج2، ص333، ح4.
[22]شرح حدیث جنود عقل و جهل، مقصد پانزدهم، فصل چهارم، ص301.
[23]شرح حدیث جنود عقل و جهل، مقصد پانزدهم، فصل چهارم، ص301.
[24]شرح حدیث جنود عقل و جهل، مقصد پانزدهم، فصل چهارم، ص301.
[25]شرح حدیث جنود عقل و جهل، مقصد پانزدهم، فصل چهارم، ص301.
[26] تمام بیت: میان عاشق و معشوق، هیچ حائل نیست        تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز    (دیوان حافظ، تصحیح انجوی شیرازی، ص301)
[27] شرح حدیث جنود عقل و جهل، مقصد پانزدهم، فصل چهارم، ص302.
[28] میان من و تو، إنّیت من با من در نزاع است، پس به لطف خودت، إنّیت مرا از میان بردار.       (دیوان حلاج، ص90).
[29] شرح حدیث جنود عقل و جهل، مقصد پانزدهم، فصل چهارم، ص302.

. انتهای پیام /*