کد مطلب: 2016 | تاریخ مطلب: 05/08/1397
  • تلگرام
  • Google+
  • Cloob
  • نسخه چاپی

شانه هایشان تکان می خورد

شانه هایشان تکان می خورد

یک روز به مناسبت یکی از وفیات ائمه علیهم السلام چند نفری به عنوان خواندن دعای توسل ،به اتاق امام رفتیم...

یک روز به مناسبت یکی از وفیات ائمه علیهم السلام چند نفری به عنوان خواندن دعای توسل ،به اتاق امام رفتیم .همه رو به قبله نشستند و شروع به دعا کردند .بعد از شروع امام وارد شدند و در صف نشستند و همراه با همه دعا خواندند .در ضمن دعای توسل ،یکی از آقایان ذکر مصیبت مختصری کرد .با آنکه ذاکر ،روضه خوان ماهری نبود و با حضور امام دستپاچه شده بود و صدایش هم مرتعش و بریده بریده بود .اما همین که شروع به روضه کرد ،با آنکه هنوز مطلب حساسی را بیان نکرده بود ،امام چنان به گریه افتادند که شانه هایشان به شدت تکان می خورد.بنده وقتی زیرچشمی به سیمای امام نگاه کردم ،دانه های متوالی اشک را که از زیر محاسن معظم له روی زانوانشان فرو می ریخت ،می دیدم.چند لحظه ای طول نکشید که یکی از نزدیکان از زاویه ای که امام نبیند ،به ذاکر اشاره کرد که روضه را قطع کن.زیرا این گریه شدید ،ممکن بود خدای نکرده بر قلب مبارک امام اثر بگذارد.* 


--------------------------------------------------------------------------------
*به نقل از:حجةالاسلام و المسلمین رحیمیان -در سایه آفتاب-صفحه36

. انتهای پیام /*