کد مطلب: 673 | تاریخ مطلب: 14/02/1396
  • تلگرام
  • Google+
  • Cloob
  • نسخه چاپی

شصت و یکمین جلسه سلسله نشستهای علمی و دینی گوهر معرفت آیت الله سید محمد علی ایازی 96

شصت و یکمین  جلسه سلسله نشستهای علمی و دینی  گوهر معرفت  آیت الله  سید محمد علی ایازی  96

شصت و یکمین جلسه سلسله نشستهای علمی و دینی گوهر معرفت با سخنرانی آیت الله سید محمد علی ایازی موضوع : امید به آینده در مسئله انتظار در محل نگارستان حضرت امام خمینی (س) اصفهان

  شصت و یکمین  جلسه سلسله نشستهای علمی و دینی  گوهر معرفت روز پنج شنبه   14 اردیبهشت 1396  با سخنرانی  آیت الله  سید محمد علی ایازی با موضوع : امید به آینده در مسئله انتظار در محل نگارستان حضرت امام خمینی (س) اصفهان برگزار گردید.

  

یشان  با بیان اینکه  یکی از پرسش‌های مهم در جهان‌بینی انسان، نگرش از آینده بشریت و جهان است  گفت :  این مسئله در فلسفه تاریخ و سنت‌های اجتماعی قرآن مطرح می‌شود و شاید از مهم‌ترین آن‌ها پرسش از چگونگی آینده در شکل خوب و بد آن است. از سوی دیگر شیوه برخورد فعال و یا منفعل به وضعیت جامعه و نقش انسان معاصر است. در این باره در میان عالمان مسلمان ما شاهد دوگونه تفکر هستیم، تفکری که قائل به¬انتظار کشیدن درعین انزوا و گوشه¬گیری و نوعی نوامیدی است و تفکری که نشستن و یاس را گناه می¬شناسد و معتقد به مسئولیت شناسی و امیدبه آینده و در نتیجه تحرک و فعالیت برای اصلاح اندیشه و جامعه است. اهمیت این موضوع به این دلیل است که امروز از سوی عالمان اجتماعی همچون امام خمینی نظریه نخست نقد شده است، زیرا انسان با امید به آینده زندگی می‌کند و در مبارزه با ستم‌ها و کج روی‌ها، اگر دورنمایی خوش از آینده نداشته باشد، نه‌تنها خسته می‌شود، که از کار می‌کشد،  یأس و افسردگی به سراغ او می‌آید و اضطراب و اگر سرخوردگی  باعث تسلیم به دشمن نشود، دست‌کم موجب انفعال، و تن دادن به پلشتی‌ها خواهد داد. تنها با امید به آینده و اعتقاد به پیروزی، می‌توان با سختی‌ها و فشارها مبارزه کرد و آن‌ها را به‌خوبی و نشاط تحمل کرد. این اندیشه بیش از هر چیز مشتمل بر عنصر خوش‌بینی نسبت به جریان کلی نظام طبیعت و سیر تکاملی تاریخ و اطمینان به فردا و طرد عنصر بدبینی نسبت به پایان کار بشر است. دراین‌باره قرآن سخن‌های بسیار دارد و با ذکر داستان‌های امت‌های پیشین یادآوری می‌شود و قوانین اجتماعی حرکت تاریخی را بیان می‌کند. امام خمینی که نظریه نخست را نقد کرده بارها سخن از نشاط و امید و مسئولیت شناسی کرده و همان مسیر قرآنی را دنبال کرده است . در این سخن سعی شده، با مقدمه‌ای دسته‌ای از آیات که خوش‌بینی به آینده و پیروزی حق بر باطل را ترسیم می‌کند، به بحث گذاشته شود، و عوامل و شرایط این موفقیت را در کنار اصل مسئله بیان کند و از این آیات اصول و قوانینی در جهت فلسفه انتظار و اعتقاد به منجی در تمام آیات الهی استنتاج نماید.

( کلیدواژه: سنت‌های تاریخ، امید به آینده، قوانین اجتماعی، انتظار، مهدویت. امام خمینی و مهدویت.)

در بحث مهدویت سه اصل مبنایی نیازمند روشن شدن است. یکی مبنای قرآنی سنت‌های تاریخی و اجتماعی این کتاب است که بر اساس آن هرگونه تحول و تغییر در جامعه را به کنش انسان می¬داند. مبنای دیگر تصور غلط از سنت خداوند و مسئولیت انسان است. بحث دیگر اهمیت و ضرورت ترسیم آینده برای انسان و نقش آن در حیات و پیشرفت او است و در نهایت تحلیل شرایط آینده است. آیا آینده از گذشته بدتر است و روزبه‌روز به ستم و جنایت بیشتر علیه انسانیت پیش می‌رود، یا جامعه جهانی در حال توسعه و بهبود زندگی مادی و معنوی و تغییر معیارها و سنجش او از جامعه جهانی است؟ آنچه امروز بشریت را رنج می‌دهد و آینده را از گذشته متمایز می‌سازد، آگاهی او از ستم‌ها و رنج‌ها است؟ درگذشته برده‌داری و قتل و کشتار و انواع بی‌عدالتی وجود داشته، اما در بسیاری از مواقع مردم بدی و زشتی و رنج‌آوری آن را اگر برای خود درک می‌کردند، اما برای دیگران چنین رنجی نداشتند. بردگان گاه خود داوطلب بردگی می‌شدند. حقوق بشری وجود نداشته و وجدان بشریت از جنایت علیه بشریت رنج نمی‌برده است. امروز جامعه جهانی و نظام‌های پیشرفته حساس شده‌اند. درگذشته حکومت‌های استبدادی بدون رأی و انتخاب مردم سال‌های سال حکومت می‌کردند و مردم زشتی آن را نمی‌فهمیدند و درخواستی هم برای اصلاح آن نداشتند، اما امروز حکومتی بر سرکار می‌آید و آرای جمعی قابل اعتنا را هم در اختیار دارد، اما در کسب موفقیت تقلب کرده و یا شائبه دست‌کاری در آرای آنان شده، اعتراض می‌کنند. آنچه زندگی امروز با دیروز را متمایز می‌سازد، شناخت حق و خواستاری انسان برای دستیابی به آن است. هر چه جامعه دسترسی به اطلاعات داشته باشد و توسعه فرهنگی و سیاسی و اقتصادی بیشتری داشته باشد، حساسیت او نسبت به وضعیت خود و جهان بیشتر خواهد شد، طبعاً خواسته‌ها و توقعات او هم بیشتر خواهد شد. آنچه در این نوشته دنبال می¬شود، امید به آینده با تفسیر مسئولیت¬خواهی انسان است.

در اینجا خواسته‌های انسان به دو صورت تبلور پیدا می‌کند، اما آن را دسترس‌پذیر می‌داند و امید به آینده‌ای بهتر را دارد، یا نسبت به خواسته‌های خود ناامید و درنتیجه مأیوس است. امید به آینده، یکی از عوامل حرکت انسان برای رسیدن است. روان شناسان می‌گویند تا امید نباشد، انگیزه هم نخواهد بود. امید به آینده، عامل نشاط، و شادابی برای مبارزه با سختی‌ها و نامرادی‌ها است. انسان با امید زنده است و اعتماد به نفس در صورتی پیدا می‌کند که راه آینده او روشن باشد. و در صورتی راه‌های حل مشکلات را جستجو می‌کند که بداند کار او دارای فایده است. خوش‌بینی موجب شوق و علاقه می‌گردد. بسا امکانات برای مبارزه ندارد، اما چون امید به پیروزی دارد، منتظر فرصت می‌ماند و یا در جستجوی وسایل جدید می‌رود. گاهی در اثر نداشتن امید به آینده دست از کار می‌کشد، و یأس و افسردگی به سراغ او می‌آید. دچار اضطراب می‌شود. در شرایط نامساعد روانی و هنگامی که در بهبود اوضاع نگرانی دارد، حتی انسان نمی‌تواند درست فکر کند.

اهمیت این موضوع جایی بیشتر می‌شود که دایره خواسته‌ها گسترده شود. هر چه آرمان‌ها و آرزوها بزرگ‌تر باشد، امید به آینده سرنوشت سازتر است. به این دلیل است که انسان با امید به آینده، زندگی می‌کند و در مبارزه با ستم‌ها و کج روی‌ها، اگر دورنمایی خوش نداشته باشد، نه‌تنها خسته می‌شود، که از کار می‌کشد. یکی از روش‌های ستمگران ایجاد یأس در مبارزان است. در زندان‌ها بازجوها سعی می‌کنند تا زندانی را با اخبار ناامید کننده بشکنند. چه بسیار مبارزانی که تسلیم دشمن نشده‌اند، اما چون مأیوس شده‌اند، تن به هر کاری داده و دشمن را خشنود کرده‌اند. آنگاه که یأس و افسردگی به سراغ انسان می‌آید، دچار اضطراب و سرخوردگی می‌شود، تا جایی که اگر باعث تسلیم به دشمن نشود، موجب انفعال و احساس بیهودگی خواهد شد. تنها با اعتقاد به پیروزی، می‌توان با سختی‌ها و فشارها مبارزه کرد و آن‌ها را به‌خوبی و نشاط تحمل کرد.

به این دلیل یکی از انتظارات از دین، روشن کردن آینده بشریت است. پاسخ به این پرسش است که اسلام نسبت به آینده بشریت و جهان چه سخنی دارد. البته این مسئله پاسخی فلسفی می‌طلبد، اما در مباحث جدید قرآنی در این چند دهه اخیر از سوی متفکران مسلمان مسائلی تحلیلی و تفسیری مطرح شده و دسته‌ای از آیات قرآن را ناظر به این مسئله دانسته‌اند. کتاب‌هایی که درباره جامعه و تاریخ و یا سنت‌های تاریخی و یا فلسفه تاریخ نگاشته شده، این موضوع مطرح می‌شود و شاید از مهم‌ترین آن‌ها پرسش از آینده و چگونگی آن است. این اندیشه بیش از هر چیز مشتمل بر عنصر خوش‌بینی نسبت به جریان کلی نظام طبیعت و سیر تکاملی تاریخ و اطمینان به آینده و طرد عنصر بدبینی نسبت به پایان کار بشر است.

در برابر این نظریه، که کسانی برای جهان خدایی و نظامی قائل نیستند، سردرگم هستند و جهان را رو به بدی می‌بینند و یا آینده را تاریک و مبهم می‌شمارند، از سوی متفکران مسلمان معاصر سنت الهی، بر مبنای آینده روشن و نویدبخش ترسیم شده است و این امید داده شده که حرکت جهان به‌سوی خوبی است و این کار به دست منجی‌ای از آل محمد تحقق خواهد یافت. البته اندیشه آمدن منجی، اختصاصی به جهان اسلام ندارد و در تمام ادیان به‌ویژه ادیان ابراهیمی اعتقاد به منجی وجود دارد . اما امید و آرزوی تحقق این نوید کلی جهانی انسانی، در زبان روایات اسلامی «انتظار فرج» خوانده شده و عبادت، بلکه افضل عبادات شمرده شده است.

اصل «انتظار فرج» از یک اصل کلی اسلامی و قرآنی دیگر استنتاج می‏شود و آن سنت پیروزی حق بر باطل و اصل حرمت ناامیدی یا به تعبیری «حرمت مأیوس شدن از رَوح اللَّه» است. اما در عمل این اعتقاد همانند بسیاری از اعتقادات اسلامی دستخوش تحریف و سوء استفاده گروهی قرارگرفته، تا جایی که موجب بدبینی به اصل اعتقاد به مهدویت شده و برای کسانی کسب مشروعیت و عده‌ای دکان و دستگاه. در این باره امام خمینی سه جمله کلیدی دارد: 

بعضی‌ها انتظار فرج را به این می‌دانند که در مسجد، در حسینیه، در منزل بنشینند و دعا کنند و فرج امام زمان ـ سلام اللّه علیه ـ را از خدا بخواهند. این‌ها مردم صالحی هستند که یک همچو اعتقادی دارند. این‌ها به تکالیف شرعی خودشان هم عمل می‌کردند و نهی از منکر هم می¬کردند و امربه‌معروف هم می‌کردند، لکن همین، دیگر غیر از این کاری ازشان نمی‌آمد و فکر این مهم که یک کاری بکنند، نبودند .

یک دستۀ دیگری بودند که انتظار فرج را می‌گفتند این است که ما کار نداشته باشیم به اینکه در جهان چه می‌گذرد، بر ملت‌ها چه می‌گذرد، بر ملت ما چه می‌گذرد؛ به این چیزها ما کار نداشته باشیم، ما تکلیف‌های خودمان را عمل می‌کنیم، برای جلوگیری از این امور هم خود حضرت بیایند إن شاءاللّه، درست می‌کنند؛ دیگر ما تکلیفی نداریم. تکلیف ما همین است که دعا کنیم ایشان بیایند و کاری به کار آنچه در دنیا می‌گذرد یا در مملکت خودمان می‌گذرد، نداشته باشیم. این‌ها هم یک دسته‌ای، مردمی بودند که صالح بودند.

همه انتظار داریم وجود مبارک ایشان را لکن با انتظار تنها نمی‌شود، بلکه با وضعی که بسیاری دارند انتظار نیست. ما باید ملاحظه وظیفه فعلی شرعی ـ الهی خودمان را بکنیم و باکی از هیچ امری از امور نداشته باشیم

بنابراین در تفسیر تاریخ، دو نظریه وجود دارد، یکی جهان را تاریک، مبهم و ابتر می‌داند و یکی جهان را روشن و امیدبخش. انتظار فرج و آرزو و امید و دل بستن به آینده در بستر چنین اندیشه‌ای معنا دارد، یعنی اگر نمی‌توانی کاری انجام دهی، یا کار و تلاش تو کارساز نیست، کسی هست که بیاید و سرنوشت جامعه را دگرگون کند. یا اگر تو نمی‌توانی به شکل مطلوب و ایدآل حق را پابرجا کنی و با ستم در جهان بشریت مبارزه کنی و عدل را مستقرسازی، ناامید مباش که منجی هست که این کار را انجام می‌دهد. در این مقاله به بررسی آیاتی که ناظر به امید آینده است، به‌ویژه آیه امامت مستضعفان زمین، بحث و بررسی و دلالت آن در جمع میان آیات توجه خواهد شد.

انتظار فرج

فرج یعنی گشایش پیدا کردن و انتظار یعنی نگاه کردن به آینده که نشانه از خوش‌بینی به¬آینده شکل می‌گیرد و با اعتقاد به انتظار گشایش در کارها و بسط عدالت از سوی منجی تشخص پیدا می‌کند. انتظار فرج را به دو گونه می‌توان تفسیر کرد: انتظاری که سازنده و نگه‌دارنده، و تعهدآور، نیرو آفرین و تحرک‏بخش است، به‌گونه‌ای است که می‏تواند نوعی عبادت و حق‌پرستی شمرده شود؛ و انتظاری که به تعطیلی فعالیت و تلاش و کنار گذاردن مبارزه با ستم، و فرصت دادن به ظالم می‌انجامد، که چنین اعتقادی گناه، ویرانگر، اسارت بخش، و فلج‏کننده و نوعی «اباحی¬گری» محسوب می‌گردد .

این دو نوع تفسیر از انتظار فرج، معلول دو نوع برداشت از ظهور عظیم مهدی موعود است؛ و این دو نوع برداشت به‌نوبه خود از دو نوع بینش درباره تحولات و انقلاب‌های تاریخی ناشی می‏شود. یکی این انتظار را در ظرف مهیا کردن خود و دیگران برای آمدن شخص نجات دهنده می‌داند و همه انسان‌ها را در بسط عدالت و دگرگون کردن شرایط مسئول می‌داند، و بینشی که می‌گوید، از ما کاری ساخته نیست و باید کاری کنیم که او زودتر بیاید و وسیله ظهورش با دعا فراهم شود. دراین‌باره از دو جهت، مسئله در قرآن مطرح شده است، یکی از این جهت که حق پیروز و باطل ماندنی نیست و کسانی که پیروی از حق می‌کنند، نوید می‌دهد که آینده از آن شما است. زیرا از قوانین مهم اجتماعی قرآن پیروزی حق بر باطل به عنوان سنت الهی با شرایط خاص است. دیگری آنکه خداوند وعده پیروزی را به کسانی داده که در ظرف خاص عمل کنند.

اهمیت اعتقاد به نجات دهنده

گفته شد، این قانون در تعبیرها و با اشکال مختلف در همه ادیان بیان شده و اعتقاد به آن در سرنوشت بشریت و تلاش و کوشش وی دارای اهمیت است. اهمیت بیان این موضوع از دو جهت برای انسان قابل توجه است.

الف: سمت‌وسوی جهان و انسان

اولاً، حرکت جهان و انسان به‌سوی تکامل و تحول است و این حرکت برای مبارزان حق اهمیت دارد که بدانند حرکت جامعه در جهت پیروزی و مرهون موفقیت است. ثانیاً، اهمیت آن در جهت ایجاد امید به آینده و دچار یأس نشدن رهروان حق است. این معنا در آیات فراوانی تأکید شده است. گاهی به‌صراحت و گاهی در قالب بیان تمثیل. که به 10 آیه اشاره می‌کنم که ناظر به این موضوع است.

1- «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلاً إِلی‏ قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذینَ أَجْرَمُوا وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنینَ» .(روم: 47). پیش از تو فرستادگانی به‌سوی قومشان گسیل داشتیم، پس دلایل آشکار برایشان آوردند، و از کسانی که مرتکب جرم شدند انتقام گرفتیم، و یاری‏کردن مؤمنان بر ما فرض است.

2- «وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِینَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ:» (الصافات: 173). بی تردید ما این فرمان را به نفع بندگان مرسل خود صادر کرده‏ایم که آنانند که یاری خواهند شد و لشکریان ما هستند که پیروز خواهند شد.

3- قرآن برای فهم این سنت الهی از تمثیل استفاده می‌کند که حق پیروز و باطل همچون کفی بر روی آب از بین رفتنی است. این سبقه وجودی حق بر باطل را به‌خوبی در قالب تمثیل آب و کف توضیح داده شده است. «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً ... کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ». (رعد:17)، [همو که] از آسمان آبی فرو فرستاد. پس رودخانه‌هایی به‌اندازه گنجایش خودشان روان شدند، و سیل کفی بلند روی خود برداشت.. خداوند حق و باطل را چنین مثل می‌زند. اما کف، بیرون افتاده از بین می‌رود، ولی آنچه به مردم سود می‌رساند در زمین [باقی] می‌ماند.

نکته مهم آیه این است که قرآن می‌گوید: وقتی‌که سیل جریان پیدا کرد، به دنبالش مجموعه‌ای را به حرکت در می‌آورد و نیرو می‌بخشد و هر چه در برابرش قرار دارد می‌برد، آب است، و آنچه آب با خودش می‌آورد، اما شما کف را می‌بینید که حرکت می‌کند. اگر آب نبود کف یک‌قدم هم نمی‌توانست برود، ولی به علت اینکه آب هست، روی آب سوار می‌شود و از نیروی آب استفاده می‌کند، اما آنچه باقی می‌ماند کف نیست، بلکه آب است. در نزاع حق و باطل نیز چنین است که باطل هویت و حقیقت مستقلی ندارد، در سایه حق حرکت می‌کند و اگر حق نباشد، جایی برای جولان ندارد.

این تمثیل در بیان قانون الهی است. اما شامل هر حق و باطل فردی و اجتماعی در شکل گسترده آن می‌شود، در صورت فردی آن، هر فعل باطلی که از انسان سر بزند، هرچند به وجهی از وجوه باطل بوده باشد، ولی در ظاهر شبیه حق باشد، نابود می‌شود. مثلاً در باطن خیانت و در ظاهر امانت، یا در باطن بدی و دشمنی و در ظاهر احسان باشد، یا در باطن نیرنگ و در ظاهر خیرخواهی باشد، یا در باطن دروغ و در ظاهر صداقت باشد، اثر واقعی تمامی این‌ها روزی نه خیلی دور ظاهر می‏شود هرچند که چند صباحی امرش مشتبه و به لباس صدق و حق ملبس باشد. در امور اجتماعی، رفتار جامعه یا سمت و سوی حق و درستی نداشته باشد، مانند کار حکومت‌های باطل و یا کار حکومت حق، اما با رفتار غلط. از سنت‌های الهی آشکار شدن باطل و نابود شدن آن کار و رفتار غلط در همه ابعاد است.

4- «کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی». (مجادله:21). خدا نوشته است که محققاً من و فرستادگانم به زودی پیروز خواهیم شد. ظاهر اطلاق کلمه: « لَأَغْلِبَنَّ» برای بیان غلبه دادن حق و بدون قید آوردنش، برای این است که خدا از هر جهت غالب می‌باشد، هم از جهت استدلال و هم از جهت تائید غیبی، و هم از جهت طبیعت ایمان به خدا و رسول. زیرا درک حق و خضوع در برابر آن فطری انسان است، اگر حق را برایش بیان کنند، و به‌ویژه از راهی که با آن راه مأنوس است روشن سازند، بدون درنگ آن را می‏فهمد، و وقتی فهمید فطرتش به آن اعتراف می‏کند . به همین دلیل کسانی که می‌خواهند حق را جایگزین کنند، از اصل تبلیغ و آگاه ساختن نباید غافل باشند و کمک خدا در این بخش با فعالیت انسان تحقق می‌یابد و این‌گونه نیست که کسی در خانه بنشیند و امید گرایش مردم به‌حق را داشته باشند. تعبیر کَتَبَ در این آیه برای بیان این نکته است که این اصل قطعی و از سنت‌های غیرقابل تغییر الهی است.

5- این پیروزی از آن‌کسانی است که تلاش می‌کنند: «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ». (عنکبوت:69). کسانی که در راه ما مجاهدت می‏کنند ما بطور یقین به راههای خود هدایتشان می‏کنیم و به یقین خدا با نیکوکاران است."

6- شرط دیگر موفقیت این است که این مبارزان پروادار باشند، هوس باز و دنیاطلب و خود خواه نباشند. اصول اخلاقی را در مبارزه و هدف رعایت کنند. «وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی‏». سرانجام از آن صاحبان تقوا است. (طه:132). زیرا احسان محسن، احسان کننده را و تقوای متقی، متقی را به آن هدایت می‏کند، و راه می‏نماید. این جمله هرچند کوتاه با عنوان تقوا بیان شده، اما متناسب با مبارزه و حرکت اجتماعی بیان شده، یعنی تقوایی متناسب با عمل اجتماعی و مبارزه ای با پروا بر علیه باطل.

7- پیروزی و نصرت تنها به پیامبران اختصاص ندارد، بلکه کسانی که ایمان و باور به راه دارند، و در مسیر خدا قرار دارند، با همه جامعیت راه الهی از سوی خدا نصرت خواهند شد: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا:» (غافر:51).  ما فرستادگان خود و کسانی را که ایمان آورده، قطعاً یاری می‏کنیم.

8- «وَ یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرِینَ (7) لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ» (انفال: 7-8). تا خداوند حقّ را ثابت کند و باطل را نابود گرداند، هرچند بزهکاران خوش نداشته باشند. این جمله در ادامه این نکته بیان شده که خدا می‏خواهد حقّ [اسلام‏] را با کلمات خود ثابت، و کافران را ریشه‏کن کند. و منظور از" احقاق حق" آشکار کردن و تثبیت آن به ترتیب آثار حق است، و منظور از کلمات خدا، تعیین سرنوشت و سنتی است که در سیر تاریخ بشر قرار داده، به اینکه انبیای خود را یاری کرده و دین حق خود را ظاهر سازد. هم چنان که در آیه دیگر وعده داده که عباد مرسل خود را منصور و لشگریان خودش را غالب بگرداند: «وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِینَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُون» «صافات: 173» و همچنین آیه: «یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ، هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی‏ وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ» «صف: 9» نیز اشاره به همین سنت کرده، که هرچند کسانی می‌خواهند نور خدا خاموش شود، ولی خدا با آن کار شعاع نور خود را افزایش می‌دهد، و دین حق را برتری می‌دهد.

از این آیات استفاده می‌شود که سنت غلبه حق تنها مشمول عباد مرسل و جندالله، است و دلالت بر حصر و قصر از جمله: «إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ» استفاده می‌شود و جبهه مخالف آنآن‌کسانی است که منکر و جاحد حق هستند و پیروزی نور بر تاریکی است.

9- مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی، أَحْسَنَ مَثْوایَ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ». (یوسف: 23) . پناه می‏برم به خدا، او پروردگار من است، او است که جایگاهی نیکو ارزانیم کرد، ستمگران هیچگاه رستگار نخواهند شد.

10- «وَ قُل جاءَ الحَق وَ زَهَقََ الباطل إنّ الباطلَ کانَ زَهوقا». : «و بگو حق آمد و باطل نابود شد، آری باطل همواره نابود شدنی است.»(اسراء: 81).

از این آیات به‌خوبی استفاده می‌شود که در سنت خدا این بهروزی است که پیامبران، مؤمنین و سپاهیان حق را نصرت کند و آنان را پیروز بگرداند، و در برابر ظالم نه خودش رستگار می‏شود، و نه ظلمش او را به هدفی که می خواهد برساند، می‌رساند و باطل همواره نابود شدنی و فرجام نیکی ها از آن اهل تقوا است.

ب: سنت تاریخ درباره آینده جهان

و دیگری بیان آینده جهان به‌طور کل به عنوان فلسفه تاریخ است. این بیان در آیاتی چند مطرح شده که از جمله آن‌ها این دو آیه شریفه است.

1- وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ، وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی‏ لَهُمْ، وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی، لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً" (نور: 55). خدا به کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالحه انجام دادند، وعده داده که بطور قطع ایشان را در زمین جانشین سایر اقوام کند، هم چنان که قبل از ایشان را خلیفه و جانشین کرد، برای هدفهایی ناگفتنی، و برای اینکه دینی را که برای آنان پسندیده برایشان رونق دهد و مسلط کند، و باز برای اینکه بعد از عمری ناامنی خوفشان را مبدل به امنیت سازد، تا به شکرانه‏اش مرا بپرستند و چیزی را شریک من نگیرند.

2- «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ». (قصص: 5) و خواستیم بر کسانی که در آن سرزمین فرو دست شده بودند منّت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم‏] گردانیم، و ایشان را وارث [زمین‏] کنیم.

 

این آیه هرچند در سیاق آیات سوره قصص مربوط به داستان حضرت موسی و مبارزه او با فرعون آمده، اما شیوه بیان آن کلی و در مقام بیان یکی از سنت‌های الهی در تاریخ است، و اگر این آیه در کتاب های کلامی به امام زمان تطبیق داده شده، به این جهت است که ایشان یکی از مصادیق مستخلفین زمین و وارثان خواهند بود. و کسانی که اشکال کرده‌اند، که این آیه را نباید به مسئله انتظار فرج آن حضرت جری و تطبیق داد، توجه نکرده، که این فراز از آیات قرآن عام و شامل همه مواردی است که به آن تطبیق داده می‌شود، هرچند سبب نزول خاص داشته باشد، و یا سیاق آن مربوط به موضوعات معین می‌باشد، باز نمی‌تواند آن را محدود به موضوع کند، به تعبیر قرآن پژوهان، سبب خاص موجب محدودیت دلالت نمی‌شود، به‌ویژه آن که لحن آیه کلی است و خطاب آیه اگر به حضرت موسی است، اما به بنی‌اسرائیل نوید می‌دهد که اراده و سنت الهی بر این تعلق گرفته که پیروان حق را که در سرزمین فرو دست شده‌اند، کمک کند و آنان را پیشوایان مردم و وارث زمین گرداند. اکنون با این توضیخ کوتاه به تفسیر این آیه از جهت مختلف اشاره می‌شود:

1-         جمله" وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ ... هرچند ناظر به جمله: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ» دارد، که فرعون در حالی که برتری جویی و ستم می کرد و مردان را می کشت و زنان را نگه می داشت، و ظاهراً حکایت از گذشته دارد که چنین و چنان بود، اما با کلمه مضارع: «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ» می خواهد بیان کند که این اراده خدا اختصاصی به آنان ندارد و سنتی ابدی و قانونی اجتماعی و تاریخی است که در برابر هر ستمگری، اگر مردم آن بایستند و قیام کنند و با ظالم همراهی نکنند، خداوند آنانرا پیروز می‌کند.

2-         تمکین مستضعفان در زمین، به این است که مکانی و جایی به ایشان دهد که مالک آنجا شوند، و در آن استقرار یابند. در این صورت قدرت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی پیدا خواهند کرد.

3-         جمله: «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ ...» حال از کلمه" طائفة" است و تقدیر کلام: «الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ» و در حالی که ما اراده کردیم که به آنان منت نهیم و پیروزشان کنیم.

4-         با جمله: «وَ نُرِیدُ» اراده الهی چنین بود که تمامی آن اسباب و نقشه‏هایی را که علیه بنی‌اسرائیل جریان می‏یافت، همه را به نفع آنان گرداند و آنچه به نفع آل فرعون جریان می‏یافت، به ضرر آنان تمام کند.

5-         و جمله: «وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً» عطف تفسیر است برای" نَمُنَّ" و همچنین جملات دیگری که بعد از آن پی در پی آمده، همه منت مذکور را تفسیر می‏کنند.

6- نکته دیگر هرچند جمله: «الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ»، عام و شامل هر مستضعفی می‌شود، اما به تناسب حکم و موضوع: «نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ». تخصیص می خورد و این سنت پیروزی، از آن‌کسانی است که در مسیر حق باشند و ایمان به خدا و در مسیر انبیا قرار گرفته باشند، تا بتوانند امام و راهنمای مردم و وارث پیشینیان شوند، و گرنه مشغول شدن ظالمی با ظالم دیگر خواهد شد و مشمول وعده و نصرت حق نخواهد شد. جمله های آیات گذشته چون: وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِینَ»، «لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی‏ لَهُمْ»، «إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ». برای بیان این نکته است که ظالم و مجرم و کافر بودن برای از بین رفتن کافی نیست و علل و شرایط دیگری هم لازم است.

علامه طباطبایی بدون اشاره به علل و شرایط تحقق این سنت الهی، پیروزی حق بر باطل را بر اساس قانون کلی نظام هستی حق بودن و نبودن تفسیر می‌کند. و گویی جمله: «الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ»، را عام و شامل هر مستضعفی کرده، چون می‌نویسد: این‌که فرعون برخلاف حق است و با بنی‌اسرائیل معامله بردگان را می‏کند، و در تضعیف آنان بسیار می‏کوشد، و در ستم کردن تا بدان جا پیش می‌رود که دستور می‌دهد هر چه فرزند پسر برای این دودمان به دنیا می‏آید سر ببرند، و دختران آنان را باقی بگذارند، نتیجه‌ای که از سرانجام این نقشه شوم به دست می‌دهد، برعکس خواسته وی می‌شود، او در ادامه می‌گوید: فرعون می‏خواست به‌کلی مردان بنی‌اسرائیل را نابود کند، که درنتیجه نسل آنان به‌کلی منقرض ‏شود. اما باعث آن می‌گردد که خودش نابود شود. ازنظر ایشان علت اینکه فرعون چنین نقشه‏ای را طرح کرد، این بود که وی جزو مفسدین در زمین بود، خدا در بسط وجود فرق نگذاشته، و تمامی قبایل و دودمان‌ها را به‌طور مساوی از هستی بهره داده، آنگاه همه را به‌سوی حیات اجتماعی با بهره‌وری از حیات زمین، هدایت می‌کند، تا هر یک به‌قدر ارزش وجودی و وزن اجتماعی خود بهره‏مند شوند . در حالی که این به‌تنهایی برای زوال حکومت کافی نیست، باید در کنار آن رهبری عاقل، خردمند، همراه با مردم باشد که این وعده را عملی کند.

7- نکته دیگر همان‌طور که علل زوال باطل عام نیست، شرایط تحقق پیروزی هم مطلق نیست. اگر گفته‌شده که فرعون نابود شدنی است، تنها به این خاطر نیست که تنها فرعون تجاوز از این سنت کرده و قومی را برده قومی دیگر کرده، و بهره‏مندی قومی به قیمت محروم کردن قومی دیگر بوده و فرعون انسانیت را به‌سوی هلاکت و نابودی ‏کشانده است و درنتیجه، تمامی اسباب و شرایط برای فنای خود را فراهم کرده است، خیر باید فردی دیگر با موقعیت رهبری موسی بیاید و بنی‌اسرائیل را متحد کند و زمینه‌های مبارزه را فراهم سازد و نقشه‏هایی را که علیه بنی‌اسرائیل جریان می‏یافت، همه را به نفع خود تغییر دهد، در این صورت است که آنچه به نفع آل فرعون جریان می‏یافت، به ضرر آنان تمام می‌شود.

بنابراین، تنها ستم کردن عامل بیرون آمدن و آشکار شدن این سنت نمی‌شود، چه بسیار از اقوامی بوده‌اند که مورد ستم قرار گفته و نابود شده و شاهد تحقق وعده الهی نبوده و ظالمی بعد از ظالمی رخ نموده است. حتماً باید در این قانون تبصره¬ای وجود داشته باشد که بیان کند در کجا این پیروزی به سراغ اهل حق می‌آید، زیرا درگذشته¬های بسیار دور برخی از جریان‌های حق پیروز نشده‌اند و چرا در ظاهر اهل باطل موفق شده و برخی که در جبهه اهل حق بوده، و یا در برابر جبهه باطل بوده‌اند، موفق نشده‌اند، در حالی که درباره این قوم می‌گوید: اراده پیروزی و پیشوایی آنان را کرده و می¬خواهد که آن قوم ستمگر را نابود و آنان را جانشین قرار دهد؟

به این دلیل گفته می‌شود، دلالت آیه نمی‌تواند مطلق باشد و پاسخ به این سؤال از آیه دیگری استفاده می‌شود که قانون دیگری را یادآور می‌شود: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم». (الرعد: 11). خدا حال قومی را تغییر نمی‏دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند. و چون خدا برای قومی آسیبی بخواهد، هیچ برگشتی برای آن نیست، و غیر از او حمایتگری برای آنان نخواهد بود. چنانکه در جایی دیگر می فرماید: «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی‏ قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ». (انفال: 53). دلیل می‌آورد و قانون ذکر می‌کند، چون خداوند نعمتی را که بر قومی ارزانی داشته تغییر نمی‏دهد، مگر آنکه آنان آنچه را در دل دارند تغییر دهند، و خدا شنوای داناست. در آیه نخست هم با قید مجاهدت آمده: «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا»، یعنی اگر تلاش و کوشش کردند، خدا راه بعدی مبارزه را نشان می‌دهد، نه این‌که در خانه بنشینند و بگویند انتظار می کشیم.

شاهد دیگر بر این‌که پیروزی موسی با فعلیت و تلاش بنی‌اسرائیل انجام گرفت، استفاده از صورت عکس مسئله است. در آنجا که پس از نابودی فرعون و سیطره بر مصر آن‌ها از ادامه مبارزه باز ایستادند، و گفتند: «إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ (24). و موسی می دانست او برادرش به‌تنهایی نمی‌توانند پیش ببرند، هرچند موسای کلیم الله با معجزات فراوان باشد، و چنین گفت: «قالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلاَّ نَفْسِی وَ أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ» (25). در این صورت است که خداوند سنت دیگر خود را بیان می‌کند: «قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ» (مائده: 24- 26). [خدا به موسی‏ فرمود: «ورود به‏ آن سرزمین‏ چهل سال بر ایشان حرام شد، که‏ در بیابان سرگردان خواهند بود. پس تو بر گروه نافرمانان اندوه مخور».

بنابراین سنت الهی بر پیروزی حق بر باطل است، اما یکی از این حق‌ها آن است که خودِ طلب کننده حق باشند، تلاش و مجاهده کنند. بدون تردید آزادی دادنی نیست، آزادی گرفتنی است. ستم از بین می‌رود، مگر آنکه خود مردم بخواهند و در این راه تلاش کنند، اما وقتی‌که خود ما بخواهیم این ستمکار از بین برود، اما اگر با خود ستمکار با علم به باطل بودنش همکاری کردیم، دیگر نابود نمی‌شود، که هیچ تقویت هم می‌شود.

بنابراین، تفسیر آیه در بافت جمله و قرینه خارجی چنین می‌شود: ما اراده کردیم و سنت قراردادیم و خواستیم که بر همان ضعیف شدگانی که در برابر ستمکار ایستادند، ازهرجهت، نعمتی ارزانی بداریم که از سنگینی آن گرانبار شوند، خواستیم آنان را پیشوا کنیم، تا دیگران به ایشان اقتدا کنند و درنتیجه پیشرو دیگران باشند، درحالی‌که مهروموم‌ها تابع دیگران بودند، و نیز خواستیم آنان را وارث دیگران در زمین کنیم، پس از آنکه زمین در دست دیگران بود، و خواستیم تا در زمین مکنتشان دهیم، تا در آن استقرار یابند، و مالک آن باشند، بعد از آنکه در زمین هیچ جایی نداشتند، جز همان جایی که فرعون می‏خواست آنان را در آنجا مستقر کند.

نتیجه‌گیری

امید به آینده یکی از تعلیمات ادیان الهی و اعتقاد به آن در جهان‌بینی موحدان و تأثیرگذار در زندگی انسان مؤمن است. به همین دلیل انتظار فرج کشیدن یک عمل مثبت و موجب نشاط و تلاش جمعی می‌گردد و همین تلاش جدی زمینه بهبود و فراهم کردن فرصت‌های بهتر می‌گردد. از سوی دیگر در این تعلیم افسردگی، ناامیدی و به کنار نشستن با انتظار قرآنی سازگار نیست. دلیل دیگرش از سخن قرآن درباره بنی‌اسرائیل استفاده می‌شود که می‌گفتند: «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ». تو و پروردگارت بروید و جنگ کنید که ما همین جا می‏نشینیم. خیر باید حرکت کرد، تلاش و مجاهده نمود، و گرنه مسئله سرگردانی قوم موسی را خواهید داشت. اما باید به آینده هم امیدوار بود که بدون امید کاری از پیش نمی‌رود و اگر این اهداف به‌خوبی تحقق نیافت، باید در انتظار کسی بود که همه این آرمان‌ها را به شکل خوبی تحقق می‌بخشد.

جمع بندی نکات:

1-         از نظر قرآن مجید، حرکت جامعه حرکتی تکاملی و در مجموع تخلف ناپذیر است. مردم می‏توانند با استفاده از سنن جاریه الهیه در تاریخ، سرنوشت خویش را نیک یا بد گردانند و مسئولیت تاریخی خود را ایفا نمایند.

2-         از نظر قرآن مجید، از آغاز جهان همواره نبردی پیگیر میان گروه اهل حق و گروه اهل باطل، برپا بوده و هیچگاه این حرکت متوقف نمی‌شود.

3- هرچند در مجموع، حرکت تاریخ حرکتی تکاملی و موفقیت حق مرحله به مرحله است، ولی این سیر تکاملی در هر مرحله تاریخ جبری و لایتخلف نیست، یعنی چنین نیست که هر جامعه در هر مرحله تاریخی لزوماً نسبت به مرحله پیش از خود کاملتر بوده باشد. نظر به اینکه عامل اصلی این حرکت انسان است و انسان موجودی مختار و آزاد و انتخابگر است. یک جامعه همچنان ‏که تعالی می‏یابد، اگر قوانین و سنت‌های خدا را رعایت نکند، انحطاط و سقوط پیدا می‏کند.

3-         عامل اصلی حرکت تاریخ، فطرت تکامل‏جو و قناعت‏ناپذیر و تلاش و برنامه ریزی انسان است که به هر مرحله‏ای برسد مرحله بالاتر را آرزو و جستجو می‏کند.

4-         نبردهای پیشبرنده که تاریخ و انسانیت را به جلو برده و تکامل بخشیده، نبرد میان انسان متعالیِ وارسته از خودخواهی و منفعت‏پرستی و وابسته به عقیده و ایمان، با انسان بی‏مسلک خودخواه منحطّ حیوان‏صفت و فاقد حیات عقلانی و آرمانی بوده است.

5-         سنت الهی بر پیروزی حق بر باطل در صورتی است، که خود طلب حق کنند، تلاش کنند و مجاهده نمایند. انتظار فرج کشیدن یک عمل مثبت و همراه با جدیت و تکاپو برای یافتن بهترین راه ها برای رسیدن به مقصد است.

 

 

 

. انتهای پیام /*