عاشق سوخته

پــــــــرده بردار ز رخ، چهره‏ گشا ناز بس است
عــــــاشق ســوخته را دیدن رویت هوس است

دست از دامنت ای دوست، نخواهم برداشت
تا مــــــن دلشـده را یک رمق و یک نفس است

کد : 819 | تاریخ : 10 مرداد 1399

پــــــــرده بردار ز رخ، چهره‏ گشا ناز بس است  
عــــــاشق ســوخته را دیدن رویت هوس است

دست از دامنت ای دوست، نخواهم برداشت   
تا مــــــن دلشـده را یک رمق و یک نفس است

همــــــــه خوبان برِ زیبایی‏ ات ای مایه حُسن،   
فی المثل، در برِ دریای خروشان چو خس است

مـــــرغ پــــر سوختــه را نیست نصیبی ز بهار  
عـــرصـه جولانگه زاغ است و نوای مگس است

داد خواهـــــم، غم دل را به کجا عرضه کنم؟  
که چو من دادستان است و چو فریاد رس است

این همـــــــه غلغل و غوغـــا که در آفاق بوَد   
ســـوی دلـــــدار، روان و همه بانگ جرس است

انتهای پیام /*