پرتال امام خمینی(س): یادداشت ۱۷۰/ مهدی حاضری سی ام تیر روز بزرگداشت مرحوم آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی نامگذاری شده است. بلا تردید آن مرحوم با آنکه یک عالم دینی بود، یکی از شخصیت های تاثیر گذار و مهم در عرصه سیاسی کشور در نیمه اول قرن چهاردهم محسوب می شود. وی در سال ۱۲۵۴(ش) در محله پامنار تهران زاده شد. در شانزده سالگی به سفر حج مشرف شد و از آنجا به عتبات عالیات رفته و مقیم شد. پس از سی سال تحصیل در نجف و کسب مدارج عالی علمی، خواست به ایران برگردد؛ اما به دلیل مشارکت در مبارزات ضد استعماری علیه دولت انگلیس در عراق، در حالی که "سر پرسی ساکس" کمیسر عالی دولت انگلیس در بغداد، تسلیم هفده نفر از سران انقلاب، از جمله کاشانی را از شروط صلح با عراق تعیین کرده بود، از راه مرزهای غربی وارد ایران شد.
او روز سی ام بهمن ۱۲۹۹ یعنی سه روز قبل از کودتای سوم اسفند رضا خان به تهران رسید، همواره نقشی تأثیر گذار در اوضاع و احوال و حوادث مهم سیاسی کشور داشته و فراز و فرود بسیاری را تجربه کرد.
موافقت با جمهوری خواهی رضاخان و حضور در مجلس موسسان همراه با رای مثبت دادن به انقراض قاجار، مخالفت علنی با فرمان کشف حجاب توسط رضاشاه، نمایندگی مردم تهران (دوره های چهاردهم و هفدهم مجلس شورای ملی)، چندین مرتبه دستگیری و زندان و تبعید در داخل و خارج از کشور توسط دولت های انگلستان و ایران در دوره پادشاهی محمدرضا شاه، حمایت همه جانبه از جمعیت فدائیان اسلام و ترورهای سیاسی آنان، مشارکت فعال در نهضت ملی شدن صنعت نفت و حمایت کامل و فداکارانه از نخست وزیری دکتر محمد مصدق، برعهده گرفتن ریاست مجلس شورای ملی در دوره هفدهم و در نهایت همراهی با عوامل کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و مهجوریت و خانه نشینی اجباری، از اهم فعالیت های سیاسی وی محسوب می شود.
مرحوم کاشانی بر خلاف مرحوم آیت الله سید حسن مدرس، موافق جمهوری خواهی رضا خان بود. حضرت امام خمینی نیز علی رغم ارادت بالایی که به مرحوم مدرس داشتند، با آیت الله کاشانی در این موضوع هم نظر بود تا آنجا که در این باره می فرمایند:
رضا خان آن وقت که جمهوری را می خواست درست بکند، مُدرّس نگذاشت درست بکنند. ولو برخلاف مصالح شد، و اگر شده بود بهتر بود.(صحیفه امام، ج۹، ص۲۰۲)
حضرت امام در باره تشکیل مجلس موسسان در دوره رضاخان نیز می گویند:
مجلس مؤسسانی که در زمان رضاخان در ایران تحقق پیدا کرد، علمای طراز اول علمای ایران، در آن مجلس بودند. البته آن وقت با سرنیزه بود؛ لکن علمای درجه اول بودند.(همان، ج۸، ص۲۲۰)
ظاهرا آیتالله کاشانی در دوران پادشاهی رضاشاه، تا قبل از فرمان کشف حجاب روابط خوبی با وی داشت. فرزندش دکتر سید محمود کاشانی می گوید:
[پدرم]تعریف میکردند که شبی در ماه مبارک رمضان شخصی به نام حاجی صدر الممالک آمد و گفت اعلی حضرت (منظور رضاشاه) پیشنهاد کردند که تولیت مسجد شاه و موقوفاتش را شما قبول کنید. حالا حساب کنید این تولیت مسجد شاه و موقوفات چه امکانات مالی بزرگی را در اختیار هر کسی که متولی این موقوفات شود، قرار می دهد. آیتالله گفتند، من قبول نکردم. آن فردی که آمده بود (حاجی صدر الممالک) تا سحر ماه رمضان به من اصرار کرد که اعلی حضرت این پیشنهاد را کردهاند و شما این را بپذیرید، هم کمک زندگی خانوادگیتان میشود و هم در راه مقاصدتان میتوانید از این بهره بگیرید. گفت هر کاری کردند، من زیر بار نرفتم و ایشان دست خالی از منزل من رفتند.(خاطرات سید محمود کاشانی)
می دانیم امام در کنار اشتغال جدی به امر تحصیل و تدریس و تالیف، همواره در همه صحنه ها حضور داشته و وقایع سیاسی و عملکرد رهبران دینی را دنبال می کرد، با توجه به همسایگی و رفاقت پدر خانم امام، مرحوم آیه الله میرزا محمد ثقفی با آقای کاشانی و شاگردی و علاقه و ارادتی که حضرت امام به دوست همرزم و هم نظر آقای کاشانی یعنی مرحوم آیه الله العظمی سید محمد تقی خوانساری داشت و خود را موظف به شرکت در نماز جمعه و جماعت ایشان می دانست، در طول این چهل سال فعالیت سیاسی آیت الله کاشانی، کاملا با وی آشنا بوده و مکاتباتی نیز باهم داشته اند که در خلال سخنان های خود بعضا به آن اشاره کرده اند.
همسر امام در خاطرات خود می گوید:
امام به آقای کاشانی ارادت داشتند. در ابتدا وقتی آقا برای ازدواج به تهران آمدند و هشت روز در منزل پدرم اقامت کردند، آقای کاشانی را در آنجا دیدند. خانه آقای کاشانی و خانه پدرم در یک کوچه بود و آنان با هم رفیق بودند. در همان جا آقای کاشانی به پدرم گفته بود: «این اعجوبه را از کجا پیدا کردی؟» ( پا به پای آفتاب، ج ۴، ص ۵۲)
امام با ذکر خاطره ای از آقای کاشانی در مورد شجاعت و مخالفت صریح وی با حکم کشف حجاب توسط رضا شاه می گویند:
به علمای بزرگ هم پیشنهاد می کردند که شما مجلس بگیرید با خانمهایتان؛ با زنهایتان بیایید در مجلس، برای اینکه فرموده اند. نقل کردند که یکی شان رفته بود پیش مرحوم آقای کاشانی گفته بود که فرموده اند که شما باید در آن مجلسی که مختلط است شرکت کنید. ایشان فرموده بودند: فلان خوردند. او گفته بود که آن بالاییها گفته اند. گفته بود: من هم همان بالاییها را می گویم. بله، اینها می خواستند با ارعاب و هو و جنجال، کار را انجام بدهند. لهذا، به ایشان هیچ تعرّضی نکردند. (صحیفه امام، ج۱۳، ص۳۲۰)
همچنین با ذکر خاطره ای، نظر آیت الله کاشانی در خصوص لزوم دخالت روحانیون در سیاست را بیان کرده و می فرمایند:
من یک قصه ای از مرحوم حاج آقا روح الله[کمالوند] خرم آبادی شنیدم ...مرحوم آقای کاشانیـ رحمه الله ـ را که تبعید کرده بودند به خرم آباد و محبوس کرده بودند و در قلعۀ فلک الافلاک یا کجا، آقای حاج آقا روح الله می فرمودند که من از آن کسی که رئیس ارتش آنجا، و آقای کاشانی هم تحت نظر او بود و محبوس بود ـ من حالا وقتی می گویم محبوس در زمان رضاخان، شما خیال می کنید مثل حبسهای عادی زمانهای دیگر بود، البته پسرش هم مثل پدر بود لکن آن کسی که گرفتار می شد اگر از اشخاصی عادی بود همچو مرعوب می شد که در حبس یک کلمه ای که برخلاف مثلاً دولت یا آن کسی که در آنجا هست بزنند، امکان نداشت برایشان ـ مرحوم حاج آقا روح الله گفتند که:
من از این رئیس ارتش که در آنجا بود خواهش کردم که من را ببرد خدمت مرحوم آقای کاشانی، قبول کرد و ما را بردند پیش ایشان. آن رئیس، آنجا بود و من هم بودم و آقای کاشانی. آن شخص شروع کرد صحبت کردن، و رو کرد به آقای کاشانی که آقا شما چرا خودتان را ـ قریب به این معانی ـ به زحمت انداختید؟ آخر شما چرا در سیاست دخالت می کنید؟ سیاست، شأن شما نیست، چرا شما دخالت می کنید؟ از این حرفها شروع کرد گفتن. آقای کاشانی فرمودند: «خیلی خری»! شما نمی توانید که این کلمه در آن وقت مساوق با قتل بود. ایشان گفتند: «تو خیلی خری، اگر من دخالت در سیاست نکنم کی دخالت بکند؟»(همان، ص۴۳۰)
مرحوم کاشانی پس از سقوط پهلوی اول و در ابتدای حکومت محمد رضاشاه به فعالیت پارلمانی روی آورده و دو دوره به نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای ملی برگزیده می شود، به نظر می رسد حضرت امام نیز این روش سیاسی وی را قبول داشته و در دوره های چهاردهم و هفدهم، علی رغم مخالفت با سلطنت و حاکمیت پهلوی، تلاش می کنند فرد مورد قبول خود را به مجلس بفرستند. مرحوم حاج شیخ محمد علی معزالدینی (داماد شهید آیت الله محمد صدوقی). در خاطرات خود می گوید:
یکی از سال های۱۳۲۴ یا ۱۳۲۵ بود که در قم منزل آقای صدوقی جلسه ای تشکیل گردید و به آقا سید ضیاءالدین طباطبایی تلگرامی مخابره شد و او را به ایران دعوت کردند. امضا کنندگان این تلگراف آقای حاج رضا صدر (برادر امام موسی صدر)، حاج آقا روح الله خمینی، آقای عبادی و آقای صدوقی و اینجانب و چند نفر دیگر بودند. سید ضیاء از طرف یزدی ها نماینده مجلس شورای ملی شد و به ایران آمد.(خاطرات زندگی/ ص ۲۱۱ ).
همچنین در انتخابات مجلس هفدهم نیز امام نامه ای به علمای یزد نوشته و از آنان می خواهند از نامزدی مرحوم دکتر مهدی حائری یزدی حمایت کنند. ایشان خطاب به مرحوم وزیری یزدی می نویسند:
در این حال که حضرت آقای آقا مهدی آیت الله زاده حائری دامت افاضاته زیر این بار رفته اند و هیاهوی کاندیدای ایشان بلند شده است شکست ایشان برای روحانیت عموماً و برای حضرات آقایان یزدی خصوصاً گران تمام می شود ایشان زمینه های مساعدی دارند لیکن تأیید و تبلیغ حضرات آقایان خیلی مؤثر است اگر چند نفر از قبیل ایشان در مجلس بروند ممکن است بتوانند قدمهای بزرگی بردارند و یا لااقل از فسادها بکاهند انتظار می رود که امثال جنابعالی کمک های مؤثری بفرمایید. ( اسناد منتشر نشده)
البته امام خمینی به عملکرد سیاسی آیت الله کاشانی در دوران وکالت مجلس اشکال و ایراد داشته و این موضوع را طی نامه ای به وی اعلام کرده است. ایشان می گویند: در زمان کاشانی، هم به وی نوشتم و هم گفتم، که باید جنبه های دینی را توجه کنید. نتوانستند و یا نخواستند. ایشان به جای تقویت جنبه های دینی و به جای آنکه جهات دینی را به جهات سیاسی غلبه بدهند، خودشان سیاسی شدند؛ رئیس مجلس شدند که اشتباه بود. من گفتم که باید برای دین کار کنند نه آنکه سیاسی بشوند.(صحیفه امام، ج۵، ص۲۶۸)
براین اساس می بینیم، ایشان بارها در سخنان و پیام های خود خطاب به مردم و نمایندگان مجلس شورای اسلامی، به الگو برداری از آیت الله سید حسن مدرس سفارش و تاکید می کنند ولی در این خصوص هرگز اشاره ای به الگو برداری از مرحوم کاشانی نکرده اند.
البته همواره از شأن و جایگاه آیت الله کاشانی دفاع کرده و بر حمایت از ایشان تاکید می کردند. آقای واعظ زاده خراسانی می گوید:
امام می گفتند: «باید آیت الله کاشانی را که در کار است، یاری و تأیید کرد.» (برداشت هایی از سیره امام خمینی، ج ۵، ص ۱۲)
ایشان پس از پیروزی انقلاب با یادآوری محبوبیت بالا و متعاقب آن، جسارت و اهانتی که به آن مرحوم شده بود، می فرمایند:
آقای کاشانی از جوانی در نجف بودند و یک روحانی مبارز بودند. مبارزه با استعمار، آن وقت البته انگلستان بود مبارزه با او. در ایران هم که آمدند تمام زندگی شان صرف همین معنا شد و من از نزدیک ایشان را می شناختم. در یک وقت وضع ایشان طوری شد که وقتی که از منزل می خواست حرکت کند فرض کنید بیایند به مسجد شاه، مسجد شاه مطلع می شد، در نظر داشتند، اعلام می شد، این طور بود وضع ایشان. بعدش دیدند که اگر یک روحانی در میدان باشد لابد اسلام را در کار می آورد، این حتمی است و همین طور هم بود. از این جهت شروع کردند به جوسازی... من خودم در یک مجلسی بودم که مرحوم آقای کاشانی وارد شد در آن مجلس، مجلس روضه بود، هیچ کس پا نشد. من پا شدم و یکی از علمای تهران که الآن هم هستند و من جا دادم به ایشان ـ جا هم ندادند ـ. این جو را درست کرده بودند برای آقای کاشانی که دیگر از منزلش نمی توانست بیرون بیاید، در یک اتاقی محبوس بود در منزلش طوری که نمی توانست بیرون بیاید.(صحیفه امام،ج۱۸، ص۲۴۹)
و در جایی دیگر می فرمایند:
یک سگی را نزدیک مجلس عینک به آن زدند و اسمش را «آیت الله » گذاشتند!... من در آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر را شنیدم که یک سگی را عینک زده اند و به اسم «آیت الله » توی خیابانها می گردانند. من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست؛ این سیلی خواهد خورد. و طولی نکشید که سیلی را خورد. و اگر مانده بود سیلی بر اسلام می زد.( همان، ج۱۴، ص۴۵۶).
آیت الله کاشانی هم چشم امیدش به ظهور و برآمدن حضرت امام در سپهر سیاسی و دینی کشور و جهان اسلام بوده و گرویدن و پیروی از ایشان را به علاقمندان و دوستان خود سفارش می کرد. آقای محسن رفیق دوست در خاطرات خود می گوید:
یک روز وقتی که بیشتر بزرگان طرفدار آیت الله کاشانی در اتاق نشسته بودند از ایشان سؤال شد که: حاج آقا، ان شاءالله خداوند به شما طول عمر بدهد، ولی حیات و ممات دست باری تعالی است و اگر اتفاقی برای شما بیفتد، ما باید از چه کسی تقلید کنیم؟ ایشان فرمودند که بروید قم و آنجا یک سید روح الله نامی است، از ایشان تقلید کنید. آن زمان، همه حاضران از مرجع شناسان و عالمان روزگار بودند و وقتی که اسم امام را شنیدند به همدیگر نگاه کردند، یعنی امام را نمی شناختند. یکی از آنان از آیت الله کاشانی پرسید: حاج آقا روح الله کیست؟ فرمودند:«ایشان را نمی شناسید؟ ایشان عالم گیر می شوند.» اولین بار در این مجلس بود که با نام امام آشنا شدم.(خاطرات محسن رفیق دوست، ص۴۳)
حضرت امام نیز تا آخرین روزهای حیات این بزرگمرد، همواره بر تکریم و بزرگداشت وی نظر داشته و علی رغم جو مسمومی که دشمنانش ایجاد کرده بودند، تلاش داشت حرمت ایشان در جامعه محفوظ باشد. آیت اله یوسف صانعی در خاطرات خود می گوید:
امام که در آن زمان دارای شخصیت علمی و شخصیت اجتماعی (البته شخصیت علمی در حوزه های علمیه و شخصیت اجتماعی در نزد خواص) بودند برای عیادت مرحوم آیت الله کاشانی به تهران رفتند. دلیلی و شاهدی از این زنده تر نمی شود پیدا کرد که امام به همه جهات عنایت دارند، یعنی امام نمی روند به دیدن آیت الله کاشانی به عنوان یک مسلمانی که بخواهد از یک بیمار عیادت کند، و به دیدن آیت الله کاشانی به عنوان یک روحانی هم نرفتند، که روحانیون زیادی مریض می شدند و بنا نبود که امام به دیدن آنها بروند. امام وقت خودشان را صرف واجب می کردند. تشییع جنازه معمولاً نمی آمدند. امام دنبال کار دیگر و هدف دیگری بودند. اینجاست که میروند عیادت آیت الله کاشانی و مخصوصاً درسشان را هم تعطیل می کنند.
مرحوم آیت الله کاشانی را به خاطر درگیریها و مخالفتهایی که با مصدق داشت از شخصیت اجتماعی انداختند. ایشان مریض شدند و تنها کسی که از قم به عیادت آیت الله کاشانی رفت امام بود. به این خاطر حوزه درس اصول امام تعطیل شد.آن روز صبح امام درس فقه شان را دادند، ولی درس اصول، به خاطر رفتن ایشان به عیادت مرحوم کاشانی تعطیل شد. این حرکت امام زمانی بود که برای مرحوم آقای کاشانی سرودهای مبتذل می خواندند و مرحوم کاشانی را در روزنامه ها با سرودها و شعرهای مبتذل هتک می کردند. ( برداشت هایی از سیره امام خمینی، ج ۵، ص۱۲)
فرزند آقای کاشانی می گوید: روز ۱۹ اسفند شاه آمد به دیدار آیتالله کاشانی، آن هم بدون اطلاع قبلی به همراه آقای رضا رفیع که عضو سنا بود وارد خانه شدند که هیچ کس در خانه نبود، جز یکی از خواهران من و یک پیشخدمت. آنها هم در این خانه قدیمی پیچ در پیچ یک مقداری سردرگم شده بودند که از کجا بروند که به دیدار آیتالله کاشانی بروند.(خاطرات سید محمود کاشانی)
آن مرحوم روز ۲۳اسفند ۱۳۴۰ از دنیا رفت و حضرت امام برای تکریم و بزرگداشت ایشان دوبار مجلس ترحیم در مسجد اعظم گرفته و در هردو مجلس نیز شخصا حضور یافت. در حالی که منش و سیره حضرت امام بر دوری از اینگونه امور بود و برای مرحوم آیه الله بروجردی بعد از چهل روز مجلس ترحیم گرفت.
آیت الله مرتضوی لنگرودی در خاطرات خود می گوید:
در اقامه مجلس ختم برای آیت الله بروجردی، امام صبر کردند تا همه بزرگان مجلس گرفتند. حتی افراد درجه دو و سه. بعد ایشان مجلس گرفتند. تقریباً هفده یا هجده روز بعد از فوت آیت الله بروجردی فاتحه گرفتند. (برداشت هایی از سیره امام خمینی، ج ۵، ص۱۴۷)
از مجموع مطالب فوق می توان نتیجه گرفت، از نظر حضرت امام، صفات زیادی نظیر علم، تقوی، شجاعت، سیاست ورزی، زهد و دنیا گریزی در آیت الله کاشانی جمع بود که او را انسانی واجب التعظیم و تکریم می کرد ولی الگوی عالم دینی مطلوب حضرت امام کسی است که توانسته باشد سیاست را در کنار دیانت دنبال کند و وظیفه اصلی خودش را هدایت و رهبری دینی مردم بداند. ایشان این خصوصیت را در آیت الله مدرس به وضوح مشاهده کرده و می فرمایند:
من یک روز رفتم درس ایشان ـ مثل اینکه هیچ کاری ندارد، فقط طلبه ای است دارد درس می دهد؛ این طور قدرت روحی داشت. در صورتی که آن وقت در کوران آن مسائل سیاسی بود که باید حالا بروند مجلس و آن بساط را درست کند. (صحیفه امام، ج۱۶، ص۴۵۱)
بر همین اساس وظیفه اصلی خود و سایر روحانیون را نیز تبلیغ و تدریس دانسته و همواره بر این امر تاکید ورزیده و از ابتدای پیروزی انقلاب روحانیون را از برعهده گرفتن مناصب اجرایی منع کرده و بر حسب ضرورت اجازه پذیرفتن مسئولیت اجرایی توسط آنان را صادر کردند، گرچه متاسفانه این امر کم کم به صورت قاعده در آمده و روحانیون حاضر به فاصله گیری داوطلبانه از قدرت و اهتمام به وظیفه علمی و هدایتی خود نیستند. آیت الله منتظری در خاطرات خود می گوید:
در کوران مبارزات که امام در قم بودند و از شهرهای مختلف مردم برای دیدار و کارهای مبارزاتی به منزل ایشان مراجعه می نمودند روزی خدمت ایشان برای کاری رسیدم، دیدم ایشان به نوشتن درسهایی که تدریس نموده بودند، مشغول هستند. گفتم آقا در این شرایط، حضرتعالی درس می نویسید، فرمودند: مبارزات نباید به کار اصلی و طلبگی ما که درس و بحث و امور علمی است، آسیبی برساند. (برداشت هایی از سیره امام خمینی، ج ۵، ص ۷۰).