ابعاد شخصیت آیت الله طالقانی اولین امام جمعه تهران در بیان امام خمینی (س)

کد : 3856 | تاریخ : 19 شهریور 1401

سخنرانی در جمع اقشار مختلف مردم (ابعاد شخصیت آقای طالقانی ـ قدرت اسلام)

‏‏‏‏زمان: 23 شهریور 1358 / 22 شوال 1399‏

‏‏مکان: قم، مدرسۀ فیضیه‏

‏‏موضوع: بیان ابعاد شخصیت آقای طالقانی ـ قدرت اسلام و مسئولیت روحانیت ـ ضرورت‏‎ ‎‏حفظ قدرت جوانان و دانشگاهیان‏

‏‏حضار: اقشار مختلف مردم‏

‏‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

‏‏انالله و انا الیه راجعون‏

‏‏تجلیل از شخصیت آقای طالقانی

‏‏     ‏‏ما برادری را از دست دادیم، و ملت ما پدری را، و اسلام مجاهدی را، همه در سوگ‏ ‏‏هستیم و متأثر از این مصیبت بزرگ. خداوند او را غریق رحمت و شما را بردبار و صبور‏‎ ‎‏بفرماید. آقای طالقانی پس از سالهای طولانی خدمت و رنج و نگرانی و مجاهدت از‏‎ ‎‏بین ما رفت و با اجداد طاهرینش ان شاءالله محشور شد. ما باید از وقایعی که رخ می دهد‏‎ ‎‏عبرتهایی بگیریم و تعلیمهایی و تنبه به بعض مسائل پیدا کنیم.‏

‏‏     آقای طالقانی چرا در مرگ او این انقلاب و این انفجار در مملکت ما و در سایر‏‎ ‎‏ممالک حاصل شد؟ مگر چه بود که این انفجار حاصل شد؟ ما اوصاف او را و ابعاد او‏‎ ‎‏را تحلیل می کنیم و بعد خود ملت را میزان قرار می دهیم. ما در تحلیلات نباید توی یک‏‎ ‎‏اتاق سربسته بنشینیم و فکر کنیم و قلم به دست بگیریم و به خیال خودمان تحلیل کنیم؛‏‎ ‎‏ما باید مطالعه در حال ملت بکنیم ببینیم ملت چرا به آقای طالقانی این احترام را‏‎ ‎‏گذاشت؟ چه بود در او، و انگیزۀ ملت چه بود؟ آقای طالقانی ابعاد مختلفه ای را داشت،‏‎ ‎‏اولاد پیغمبر بود، خدمتگزار بود، متفکر بود، مفسر قرآن بود، انسان متعهد بود، مخالف‏‎ ‎‏با رژیم بود، مخالف با چپ و راست بود، کدام یک از این ابعادی که آقای طالقانی‏‎ ‎‏داشت اینطور مردم را برانگیخت و اینطور در سوگ نشاند همۀ طبقات را؟ هر یک از‏‏‎ ‎‏این اوصاف به تنهایی در خیلی هست و همچو مطلبی رخ نمی دهد.‏

‏‏     آنچه که ما از حال ملت و فریاد ملت می توانیم بفهمیم دو ـ سه مطلب مهم است که‏‎ ‎‏آن مطالب، موجب این انفجار ملت ما و این تأثرات فوق العادۀ ملت ما شد؛ یکی این‏‎ ‎‏روح مقاومت و مخالفت با دستگاه ظلم، از اول جوانی تا وقتی که به دار بقا به اجداد‏‎ ‎‏طاهرینش ملحق شد، انگیزه او مخالفت با جباران و ستمکاران و چپاولگران بود، هیچ‏‎ ‎‏وقت از پای ننشست و دنبال همین معنا، حبسهای متعدد؛ هر گاهی از حبس به حبس‏‎ ‎‏دیگر منتقل می شد. ملتی که با یک رژیم مخالف است، ملتی که از دست رژیم طاغوتی‏‎ ‎‏رنج کشیده است، ملتی که همۀ بدبختیهای خودش را از این رژیم طاغوتی و از اربابهای‏‎ ‎‏او می داند اگر ببیند یک کسی با این رژیم با تمام قوایی که دارد، چه در حال جوانی و‏‎ ‎‏قوۀ جوانی و چه در حال پیری و ضعف پیری، مقاومت کرده، مخالفت کرده است، رنج‏‎ ‎‏برده است در این مخالفت و مقاومت، حبس رفته است، تبعید رفته است، اهانت شده‏‎ ‎‏است، شاید شکنجه شده است، یک ملتی که ببیند یک کسی با دشمن او، با کسی که تمام‏‎ ‎‏حیثیت ملی و دینی او را از بین برده است، اینطور مخالفت می کند، این ملت از او‏‎ ‎‏قدردانی می کند؛ یعنی این قدردانی از خدمتگزار خودش است. طالقانی خدمتگزار ملت‏‎ ‎‏بود و ملت از خدمتگزار خودش قدردانی می کند. لکن این تمام انگیزه نبود. این‏‎ ‎‏مقاومت در بعضی از اشخاص دیگر هم بوده و هست لکن برای آنها مردم متأثر و‏‎ ‎‏متأسف، اما این انفجار حاصل نشد.‏

‏‏     مقاومت و مخالفت با دستگاه جبّار را ضمّ به این بکنید که این روحانی است و این‏‎ ‎‏کار را می کند. یک روحانی، یک شخصی که به واسطۀ روحانیتش در بین مردم‏‎ ‎‏محبوبیت دارد؛ وقتی خدمتگزاری او را هم که مشاهده کنند این انفجار حاصل می شود.‏‎ ‎‏شما آن وقت که ایشان را دفن می کردند، در تلویزیون دیدید، شعارهای مردم را شنیدید؛‏‎ ‎‏شعار چه بود؟ انگیزۀ مردم از شعارشان پیدا می شود. توی اتاقهای دربسته نویسنده ها‏‎ ‎‏ننشینند برای خودشان وجه درست کنند، انگیزه درست کنند! انگیزه های علمی و‏‎ ‎‏توهُّمی، غیر از انگیزه های واقعی محسوس است. چه می گفتند مردم؟ چه شعار‏ ‏‎‎‏می دادند؟ «ای نایب پیغمبر ما جای تو خالی». این نَفَس مردم بود، به عنوان نایب پیغمبر‏‎ ‎‏این را می شناختند، لکن نایب پیغمبر هم در جهات معنوی و هم در مقاومت، در‏‎ ‎‏مخالفت با دستگاه ظلم. نیابت هم در مقابله با ظلم، مخالفت با جباران، مقاومت در‏‎ ‎‏مقابل ستمکاران و هم در روحیات، معنویات، اما انگیزه «ای نایب پیغمبر ما» بود. شما‏‎ ‎‏دیدید که آن بیل و کلنگی که قبر ایشان را کنده بودند و با او خاک را بیرون آورده بودند‏‎ ‎‏و مردم با آن بیل و کلنگ چه می کردند، عشق بازی می کردند، می بوسیدند، حمله‏‎ ‎‏می کردند، بعضی به بعض و این بیل و کلنگ را می بوسیدند؛ چرا می بوسیدند؟ بیل و‏‎ ‎‏کلنگ که بوسیدنی نیست! برای اینکه آقای طالقانی یک مرد دمکراتی بود بیل و‏‎ ‎‏کلنگش را می بوسیدند؟! به همان انگیزه ای که ضریح ائمۀ اطهار و بزرگان ما را‏‎ ‎‏می بوسند، همان انگیزه مردم را وادار کرد که بیل و کلنگش را ببوسند، برای‏‎ ‎‏روشنفکری اش نبود؛ برای این بود که این را نایب پیغمبر خودشان می دانستند. این‏‎ ‎‏حضرت معصومه را دختر امام خودشان می دانند که آستانش را می بوسند. آستانه هم‏‎ ‎‏یک خرده طلاست؛ یک خرده آهن است، این آهن و طلا را چرا می بوسند؟ خیلی آهن‏‎ ‎‏و طلا توی دنیا هست. خوب لیره هم دستشان می آید، هیچ وقت می بوسند؟! این انگیزه‏‎ ‎‏علاقۀ مردم به مبادی است. چرا «حجرالأسود» را می بوسید و لمس می کنید و به او تبرک‏‎ ‎‏می جویید؟ چرا دور یک خانۀ سنگی و گِلی، میلیونها مردم هر سال می روند و طواف‏‎ ‎‏می کنند؟ ‏‏[‏‏چون‏‏]‏‏ انگیزه، انگیزۀ الهی است. هر چه مربوط به دستگاه خدا باشد احترام‏‎ ‎‏دارد. شما این پوستی که با او جلد «کلام الله » را درست کرده اند می بوسید و به چشم‏‎ ‎‏می گذارید؛ خوب پوست است، چرا؟ برای اینکه در جوف این کلام خداست. همه چیز‏‎ ‎‏برای خداست. ما احترام هم به هر کس بگذاریم برای خدا باید باشد. ملت ما این بیل و‏‎ ‎‏کلنگی را که چند روز پیش از این می بوسیدند به انگیزۀ این بود که طالقانی؛ نایب پیغمبر‏‎ ‎‏ماست. خودشان هم فریاد می زدند که «ای نایب پیغمبر ما جای تو خالی». چرا این قدرت‏‎ ‎‏را می خواهید از دست بدهید؟ چرا اینقدر، کم سلیقه و بد سلیقه هستید؟! چرا این‏‎ ‎‏جوانهایی که می خواهند یک خدمت به مملکتشان و خودشان بکنند از یک همچو‏ ‏‎‎‏قدرتی استفاده نمی کنند؟ نمی بینند این قدرت را! نمی بینند که یک پیرمرد هفتاد و چند‏‎ ‎‏ساله ای که هیچ قدرت بر اینکه یک فعالیت سیاسی داشته باشد به آن معنا ندارد، ضعف‏‎ ‎‏پیری او را گرفته است ، نقاهت دارد، وقتی از دست مردم می رود، یک همچو انقلابی‏‎ ‎‏در ایران و در سایر کشورها و مورد تحیر غرب و شرق می شود؟ این قدرت را چرا‏‎ ‎‏می خواهید از دست بدهید؟ چرا هی می شکنید این قدرت را؟ چرا هر چیزی که می شود‏‎ ‎‏از دوش اسلام برمی دارید، می خواهید رویش یک عنوان غربی بگذارید؟‏

‏‏از قدرت اسلام استفاده کنید

‏‏     ‏‏ای ملت، ای روشنفکران، ای متفکران! از این قدرت استفاده کنید. این قدرت بود که‏‎ ‎‏طاغوت را تا جهنم راند؛ شماها که نمی توانستید. چرا هر روز این مظاهر اُلوهیّت و‏‎ ‎‏قدرت خدایی را می بینید و بیدار نمی شوید؟ این مرض چه مرضی است که بعضی از این‏‎ ‎‏روشنفکران ما دارند؟! همۀ آنها را نمی گویم؛ بعضی شان. بعضی شان این چه مرضی است‏‎ ‎‏که اینها دارند که وقتی یک ملت در سرتاسر ایران به سر و سینه اش می کوبد و به عنوان‏‎ ‎‏«نایب پیغمبر» یک کسی را یاد می کند، وقتی می خواهند بنویسند می گویند که آقای‏‎ ‎‏طالقانی یک مرد روشنفکری بود از این جهت مردم ...! تو هم روشنفکر هستی، چطور‏‎ ‎‏مردم برایت فاتحه نمی خوانند! این قدرت را از دست ندهید آقا! کسانی که علاقه به‏‎ ‎‏کشورشان دارند، علاقه به ملتشان دارند، می خواهند مقابله کنند با دشمنهای خودشان،‏‎ ‎‏می خواهند نگذارند باز یک رژیم چپاولگر بیاید، اگر عقل دارند از این قدرت استفاده‏‎ ‎‏کنند، بیایند متصل شوند به این دریای موّاج؛ من نصیحتشان می کنم. فردا دانشگاه ما باز‏‎ ‎‏می شود و باز یک دسته ای که خودشان را روشنفکر می دانند و خودشان را برای اسلام،‏‎ ‎‏برای ملت چه می دانند و خدمتگزار می دانند؛ باز می ریزند و نمی گذارند که انگیزه های‏‎ ‎‏ملت به آنطوری که هست شکوفا بشود.‏

‏‏ضرورت اتصال به قدرت ملت

‏‏     ‏‏دوستهای ما هم متوجه نیستند! آنها هم. «سعدی از دست دوستان فریاد!» دوستانمان‏ ‏‎‎‏هم ملتفت نیستند که نباید این قدرت را از دست بدهند. این یک قدرت الهی است ‏‏یَدُالله ِ ‎مَعَ الجَماعَةِ. می توانید انکار کنید این را که آقای طالقانی فوت شده است؟ می توانید‏‎ ‎‏انکار کنید که در دنبال فوتش، یک انفجار حاصل شده است؟ می توانید انکار کنید که‏‎ ‎‏این انفجار از خود متن ملت پیدا شده است بدون اینکه من و تو او را تبلیغ کنیم؟‏‎ ‎‏می توانید انکار کنید که متن ملت فریاد می زند که «ای نایب پیغمبرِ ما جای تو خالی»؟‏‎ ‎‏کجا چنین انکار می کنید؟ قدرت ملت را می توانید انکار کنید؟ این قدرت ملت است،‏‎ ‎‏متصل بشوید به این قدرت. ای قطره ها! به دریا متصل بشوید تا محفوظ باشید؛ والاّ‏‎ ‎‏مُستهلک و از بین می روید. ای افکار کوتاه! بیدار بشوید، خودتان را متصل کنید به این‏‎ ‎‏دریا؛ دریای اُلوهیت، دریای نبوت؛ دریای قرآن کریم. از این غربزدگیها بیرون بیایید!‏‎ ‎‏آقا شما پنجاه و چند سال است این غربزدگیها همۀ مصیبتها را به شما وارد کرده؛ به خود‏‎ ‎‏بیایید! یک قدری به اسلام فکر کنید. نشکنید این سدّ بزرگی که قدرتهای بزرگ را‏‎ ‎‏شکست؛ نمی توانید هم بشکنید. عِرْض خود می بری و چه می کنی؟! نمی توانید بشکنید.‏‎ ‎‏هر چه هم بخواهید نمی شود. آقا! ملت علاقه به خدا دارد. با آنهایی که خدا را انکار‏‎ ‎‏دارند، ملت ما معارض است. ملت، علاقه به روحانیت دارد؛ نایب امام می داند اینها را؛‏‎ ‎‏نایب پیغمبر می داند اینها را. برای طالقانی: «ای نایب پیغمبر ما» علت را خودش نقل‏‎ ‎‏می کند. اینکه من تو سرم می زنم برای این است که نایب پیغمبر رفته است؛ نه برای این‏‎ ‎‏است که یک دمکرات رفته است! نه برای این است که یک روشنفکر رفته است؛ برای‏‎ ‎‏اینکه نایب پیغمبر رفته. شما مطالعه در حال ملت بکنید، ننشینید تو خانه هایتان و پیش‏‎ ‎‏خودتان انگیزۀ فکری و هر چه هم می توانید بر خلاف آن چیزی که مسیر ملت است،‏‎ ‎‏هی بنویسید، بنویسند هم فایده ای ندارد، لکن چرا متصل نمی شوید به این ملت؟ چرا‏‎ ‎‏آنی که هست نمی گویید؟ هی «آخوند مرتجع»، آخوند مرتجع همین است که به شما‏‎ ‎‏تزریق کرده اند.‏

‏‎‏دشمنان اسلام، آخوندها را مرتجع معرفی کرده اند

‏‏     ‏‏دشمنهای اسلام تزریق به شما کرده اند «آخوند مرتجع» را، تا شما را از آخوند جدا‏‎ ‎‏کنند. همین قلمهایی که آخوند را مرتجع می داند و می نویسد یا ادراک ندارد و مطالعه‏‎ ‎‏در حال آخوند نکرده است و یا غرض دارد و قلم او اجیر است؛ اجرت می گیرد و‏‎ ‎‏می نویسد. این عراق را آخوند نجات داد از انگلستان، از توی حلقوم انگلستان، آخوند‏‎ ‎‏بیرون آورد، آمیرزا محمدتقی شیرازی‏ـ سلام الله علیه ـ از توی حلقوم انگلستان‏‎ ‎‏بیرون کشید؛ آخوند مرتجع است یا تو؟ آن نصف سطر میرزای شیرازی ‏ ـ رضوان الله ‏‎ ‎‏علیه ـ مملکت ما را از تو حلقوم خارجیها بیرون کشید: «الیوم استعمال دخانیات حرام‏‎ ‎‏است، معارضه با امام زمان است». این یک کلمه، یک ملت را وادار کرد که مخالفت‏‎ ‎‏کند. چرا این قدرت را می شکنید؟ آخر آدم باشید! این آخوند بود که در عراق به جبهه‏‎ ‎‏رفت و به جنگ رفت و اسیر شد. همین مرحوم آقای خوانساری‏‎‎‏ ـ رضوان الله علیه ـ‏‎ ‎‏مرحوم آقای آسید محمدتقی خوانساری یکی از اشخاصی است که در جبهه رفت و‏‎ ‎‏جنگ کرد و اسیر شد؛ مدتها هم اسیر بود.‏

‏‏هدف دشمن، شکست قدرت روحانیت

‏‏     ‏‏این قدرت را نشکنید، صلاح نیست، صلاح ملت نیست؛ صلاح کشور نیست که یک‏‎ ‎‏قدرتی که در مقابل قدرتهای بزرگ مشتش را گِره می کند و آنها را از صحنه بیرون‏‎ ‎‏می کند حالا اجر او را تحویلش بدهید و یک همچو قدرتی را بشکنید. این دژ بزرگ‏‎ ‎‏اسلام و این دژ بزرگ روحانیت هر دوی آن، مورد نفرت اجانب است. هم با اسلام،‏ ‏‎‎‏دشمن هستند، برای اینکه از اسلام بدی دیده اند، اسلام نمی گذارد که اینها مخازن ما را از‏‎ ‎‏بین ببرند. و هم روحانیت را معارض خودشان می دانند، و این را می خواهند بشکنند.‏

‏‏     رضاخان که آمد تمام نظرش به این بود که این قدرت آخوند را بشکند. تمام نظرش‏‎ ‎‏این بود، لکن مأمور بود، لکن مأمورِ معذور، نه. مأموری بود که معذور هم نبود. تمام‏‎ ‎‏قوایش را صرف این کرد که این لباس را از تن اینها بیرون بیاورد.‏

‏‏     در آن مدرسه دارالشفا من حجره آنجا داشتم، در آن بحبوحۀ فشار به ملت، فشار به‏‎ ‎‏روحانیت، در آنجا ما یک حجره ای داشتیم. رفقای ما در مواقعی که از کارهاشان فارغ‏‎ ‎‏می شدند، آنجا می آمدند مجتمع می شدند. یک روز یک نفر کارآگاه آمد در حجره و‏‎ ‎‏بعد آمد توی حجره نشست گفت که: بنا بر این است که در تمام ایران شش نفر معمم‏‎ ‎‏باشد یک بنایی بود که از این عمامه ها اینها می ترسیدند، چرا؟ برای اینکه این عمامه ها‏‎ ‎‏توی مردم به عنوان «نایب پیغمبر ما جای تو خالی است» بودند، مردم از اینها حرف‏‎ ‎‏می شنیدند؛ از این مسجدها می ترسیدند.‏

‏‏     اخیراً برای هر مسجد، یک سرهنگ بازنشسته گذاشته بودند مأمور مسجد! برای‏‎ ‎‏اینکه از این مساجد می ترسیدند. آنها کوشش کردند که این لباس را از تن روحانیت‏‎ ‎‏بیرون بیاورند و روحانیت را خلع کنند از آن پُستی که دارند و بحمدالله نتوانسته اند. حالا‏‎ ‎‏نوبت شما شد؟ حالا نوبت این شده است که شما هِی هر کدامتان یک نِقی بزنید به‏‎ ‎‏روحانیت، یک روحانیتی که اینهمه خدمت به ملت کرده و نجات داده چندین مرتبه از‏‎ ‎‏مهلکه، این ملت را. حالا آقایان آمده اند با قلمهایشان و با قدمهایشان و با کلماتشان از‏‎ ‎‏این روحانیت انتقاد می کنند. من نمی خواهم بگویم سرتاسر، هر که عمامه دارد کذاست،‏‎ ‎‏نایب الامام است، نیست، همچو حرفی نیست. لکن آنها که می شکنند، بدها را‏‎ ‎‏نمی شکنند؛ اینها با خوبها بدند، با بدها خوبند! بدهایی که هم پُست آنها هستند و همرأی‏‎ ‎‏آنها هستند و در خدمت دستگاه هستند و بودند، با اینها بدی ندارند. اینها با آنهایی که‏‎ ‎‏خوبند، بدند! اینها با طالقانی بدند. من می گویم که این قدرت را همچو یک کاسه نکنید‏‎ ‎‏و بشکنید. این یک قدرت الهی است که از آن استفاده کنید.‏

‏‎‏مسئولیت بزرگ روحانیون

‏‏     ‏‏من به آقایان روحانیین هم کراراً گفته ام، حالا هم عرض می کنم که اولاً مسئولیت‏‎ ‎‏شما زیاد است، مسئولیت بزرگی به عهدۀ شماست. این ملت که همه دارند می گویند‏‎ ‎‏نایب الامام و نایب پیغمبر اگر خدای نخواسته از شما یک انحرافی ببینند؛ این روحانیت‏‎ ‎‏را می شکنند. روحانیت اگر شکسته بشود، اسلام شکسته شده است. روحانیت، اسلام را‏‎ ‎‏نگه داشته؛ اگر این شکسته بشود، اسلام شکسته می شود. اگر در این مقطع زمان به دست‏‎ ‎‏ما شکسته بشود، ما خیانت به اسلام و قرآن کردیم. خودتان را بپایید، متوجه باشید!‏‎ ‎‏اعمالتان را با اسلام تطبیق بدهید. اگر کسانی در بین شما خدای نخواسته انحراف دارند،‏‎ ‎‏از صف خودتان خارج کنید.‏

‏‏حفظ قدرت جوانان و دانشگاهیان

‏‏     ‏‏و نصیحت دیگری که به آنها می کنم و کرده ام اینکه این قدرت دانشگاهی و طبقۀ‏‎ ‎‏جوان را حفظ کنید، در مقابل او نایستید، همه اهل یک ملتید؛ همه اهل یک کشور و‏‎ ‎‏خانه هستید؛ این خانۀ خودتان را هر دو حفظ کنید. مقدرات مملکت شما بعد از چندی‏‎ ‎‏به عهدۀ این دانشگاههاست، اینها وزیر و نمی دانم چه خواهند شد؛ اینها را حفظشان‏‎ ‎‏کنید. همان طوری که به آنها عرض می کنم که این قدرت را از دست ندهند؛ به شما‏‎ ‎‏عرض می کنم که این قدرت را از دست ندهید، برادر باشید؛ با هم باشید. به دانشگاهیها‏‎ ‎‏عرض می کنیم که اینقدر گروه، گروه نشوید، شما دشمن دارید؛ در مقابل دشمن باید‏‎ ‎‏مجهز بشوید، مجهز شدن به این است که با هم یک گروه با وحدت کلمه، اگر شما یک‏‎ ‎‏گروه بشوید، جوانهای معتقد مسْلم ما که بحمدالله اکثر دانشگاه را در قبضه دارند، اگر‏‎ ‎‏اینها هی گروه، گروه نشوند و با هم مجتمع بشوند، چهار تا آدمی که معوج و منحرف‏‎ ‎‏است یا به اینها ملحق می شود که ان شاءالله ملحق بشود؛ و یا گورش را گُم می کند و‏‎ ‎‏می رود. شما منتظر این نشوید که دولت بیاید جلو بگیرد، یا ملت بیاید جلو بگیرد،‏‎ ‎‏خودتان با اجتماع خودتان، بدون اینکه دعوایی راه بیندازید، بدون اینکه درگیری در کار‏‎ ‎‏باشد، با اجتماع خودتان، با وحدت کلمۀ خودتان؛ جلوی این توطئه ها را بگیرید. فردا‏‎ ‎‏دانشگاه باز می شود، جلو بگیرید از این توطئه ها. توطئه گرها دشمن شما هستند؛ دشمن‏‎ ‎‏ملت شما هستند. هم روحانی باید با دانشگاهی دوست و برادر باشد، و هم دانشگاهی با‏‎ ‎‏روحانی، تا این دو قدرت، دو قدرت مفکّرۀ متفکر بتوانند مملکت خودشان را حفظ‏‎ ‎‏کنند.‏

‏‏     وقت گذشت. خداوند ان شاءالله شما را هدایت کند و ما را. خداوند خدمتگزاران به‏‎ ‎‏ملت را رحمت کند. و مرحوم آقای طالقانی را به رحمت خودش غریق کند و همۀ ما را‏‎ ‎‏سعادت و سلامت و مملکت ما را استقلال و آزادی بدهد.‏

‏‏والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته‏

‏‎ ‎صحیفه امام ج 9 ، 533-540


انتهای پیام /*