سخنرانی در جمع اقشار مختلف مردم (ابعاد شخصیت آقای طالقانی ـ قدرت اسلام)
زمان: 23 شهریور 1358 / 22 شوال 1399
مکان: قم، مدرسۀ فیضیه
موضوع: بیان ابعاد شخصیت آقای طالقانی ـ قدرت اسلام و مسئولیت روحانیت ـ ضرورت حفظ قدرت جوانان و دانشگاهیان
حضار: اقشار مختلف مردم
بسم الله الرحمن الرحیم
انالله و انا الیه راجعون
تجلیل از شخصیت آقای طالقانی
ما برادری را از دست دادیم، و ملت ما پدری را، و اسلام مجاهدی را، همه در سوگ هستیم و متأثر از این مصیبت بزرگ. خداوند او را غریق رحمت و شما را بردبار و صبور بفرماید. آقای طالقانی پس از سالهای طولانی خدمت و رنج و نگرانی و مجاهدت از بین ما رفت و با اجداد طاهرینش ان شاءالله محشور شد. ما باید از وقایعی که رخ می دهد عبرتهایی بگیریم و تعلیمهایی و تنبه به بعض مسائل پیدا کنیم.
آقای طالقانی چرا در مرگ او این انقلاب و این انفجار در مملکت ما و در سایر ممالک حاصل شد؟ مگر چه بود که این انفجار حاصل شد؟ ما اوصاف او را و ابعاد او را تحلیل می کنیم و بعد خود ملت را میزان قرار می دهیم. ما در تحلیلات نباید توی یک اتاق سربسته بنشینیم و فکر کنیم و قلم به دست بگیریم و به خیال خودمان تحلیل کنیم؛ ما باید مطالعه در حال ملت بکنیم ببینیم ملت چرا به آقای طالقانی این احترام را گذاشت؟ چه بود در او، و انگیزۀ ملت چه بود؟ آقای طالقانی ابعاد مختلفه ای را داشت، اولاد پیغمبر بود، خدمتگزار بود، متفکر بود، مفسر قرآن بود، انسان متعهد بود، مخالف با رژیم بود، مخالف با چپ و راست بود، کدام یک از این ابعادی که آقای طالقانی داشت اینطور مردم را برانگیخت و اینطور در سوگ نشاند همۀ طبقات را؟ هر یک از این اوصاف به تنهایی در خیلی هست و همچو مطلبی رخ نمی دهد.
آنچه که ما از حال ملت و فریاد ملت می توانیم بفهمیم دو ـ سه مطلب مهم است که آن مطالب، موجب این انفجار ملت ما و این تأثرات فوق العادۀ ملت ما شد؛ یکی این روح مقاومت و مخالفت با دستگاه ظلم، از اول جوانی تا وقتی که به دار بقا به اجداد طاهرینش ملحق شد، انگیزه او مخالفت با جباران و ستمکاران و چپاولگران بود، هیچ وقت از پای ننشست و دنبال همین معنا، حبسهای متعدد؛ هر گاهی از حبس به حبس دیگر منتقل می شد. ملتی که با یک رژیم مخالف است، ملتی که از دست رژیم طاغوتی رنج کشیده است، ملتی که همۀ بدبختیهای خودش را از این رژیم طاغوتی و از اربابهای او می داند اگر ببیند یک کسی با این رژیم با تمام قوایی که دارد، چه در حال جوانی و قوۀ جوانی و چه در حال پیری و ضعف پیری، مقاومت کرده، مخالفت کرده است، رنج برده است در این مخالفت و مقاومت، حبس رفته است، تبعید رفته است، اهانت شده است، شاید شکنجه شده است، یک ملتی که ببیند یک کسی با دشمن او، با کسی که تمام حیثیت ملی و دینی او را از بین برده است، اینطور مخالفت می کند، این ملت از او قدردانی می کند؛ یعنی این قدردانی از خدمتگزار خودش است. طالقانی خدمتگزار ملت بود و ملت از خدمتگزار خودش قدردانی می کند. لکن این تمام انگیزه نبود. این مقاومت در بعضی از اشخاص دیگر هم بوده و هست لکن برای آنها مردم متأثر و متأسف، اما این انفجار حاصل نشد.
مقاومت و مخالفت با دستگاه جبّار را ضمّ به این بکنید که این روحانی است و این کار را می کند. یک روحانی، یک شخصی که به واسطۀ روحانیتش در بین مردم محبوبیت دارد؛ وقتی خدمتگزاری او را هم که مشاهده کنند این انفجار حاصل می شود. شما آن وقت که ایشان را دفن می کردند، در تلویزیون دیدید، شعارهای مردم را شنیدید؛ شعار چه بود؟ انگیزۀ مردم از شعارشان پیدا می شود. توی اتاقهای دربسته نویسنده ها ننشینند برای خودشان وجه درست کنند، انگیزه درست کنند! انگیزه های علمی و توهُّمی، غیر از انگیزه های واقعی محسوس است. چه می گفتند مردم؟ چه شعار می دادند؟ «ای نایب پیغمبر ما جای تو خالی». این نَفَس مردم بود، به عنوان نایب پیغمبر این را می شناختند، لکن نایب پیغمبر هم در جهات معنوی و هم در مقاومت، در مخالفت با دستگاه ظلم. نیابت هم در مقابله با ظلم، مخالفت با جباران، مقاومت در مقابل ستمکاران و هم در روحیات، معنویات، اما انگیزه «ای نایب پیغمبر ما» بود. شما دیدید که آن بیل و کلنگی که قبر ایشان را کنده بودند و با او خاک را بیرون آورده بودند و مردم با آن بیل و کلنگ چه می کردند، عشق بازی می کردند، می بوسیدند، حمله می کردند، بعضی به بعض و این بیل و کلنگ را می بوسیدند؛ چرا می بوسیدند؟ بیل و کلنگ که بوسیدنی نیست! برای اینکه آقای طالقانی یک مرد دمکراتی بود بیل و کلنگش را می بوسیدند؟! به همان انگیزه ای که ضریح ائمۀ اطهار و بزرگان ما را می بوسند، همان انگیزه مردم را وادار کرد که بیل و کلنگش را ببوسند، برای روشنفکری اش نبود؛ برای این بود که این را نایب پیغمبر خودشان می دانستند. این حضرت معصومه را دختر امام خودشان می دانند که آستانش را می بوسند. آستانه هم یک خرده طلاست؛ یک خرده آهن است، این آهن و طلا را چرا می بوسند؟ خیلی آهن و طلا توی دنیا هست. خوب لیره هم دستشان می آید، هیچ وقت می بوسند؟! این انگیزه علاقۀ مردم به مبادی است. چرا «حجرالأسود» را می بوسید و لمس می کنید و به او تبرک می جویید؟ چرا دور یک خانۀ سنگی و گِلی، میلیونها مردم هر سال می روند و طواف می کنند؟ [چون] انگیزه، انگیزۀ الهی است. هر چه مربوط به دستگاه خدا باشد احترام دارد. شما این پوستی که با او جلد «کلام الله » را درست کرده اند می بوسید و به چشم می گذارید؛ خوب پوست است، چرا؟ برای اینکه در جوف این کلام خداست. همه چیز برای خداست. ما احترام هم به هر کس بگذاریم برای خدا باید باشد. ملت ما این بیل و کلنگی را که چند روز پیش از این می بوسیدند به انگیزۀ این بود که طالقانی؛ نایب پیغمبر ماست. خودشان هم فریاد می زدند که «ای نایب پیغمبر ما جای تو خالی». چرا این قدرت را می خواهید از دست بدهید؟ چرا اینقدر، کم سلیقه و بد سلیقه هستید؟! چرا این جوانهایی که می خواهند یک خدمت به مملکتشان و خودشان بکنند از یک همچو قدرتی استفاده نمی کنند؟ نمی بینند این قدرت را! نمی بینند که یک پیرمرد هفتاد و چند ساله ای که هیچ قدرت بر اینکه یک فعالیت سیاسی داشته باشد به آن معنا ندارد، ضعف پیری او را گرفته است ، نقاهت دارد، وقتی از دست مردم می رود، یک همچو انقلابی در ایران و در سایر کشورها و مورد تحیر غرب و شرق می شود؟ این قدرت را چرا می خواهید از دست بدهید؟ چرا هی می شکنید این قدرت را؟ چرا هر چیزی که می شود از دوش اسلام برمی دارید، می خواهید رویش یک عنوان غربی بگذارید؟
از قدرت اسلام استفاده کنید
ای ملت، ای روشنفکران، ای متفکران! از این قدرت استفاده کنید. این قدرت بود که طاغوت را تا جهنم راند؛ شماها که نمی توانستید. چرا هر روز این مظاهر اُلوهیّت و قدرت خدایی را می بینید و بیدار نمی شوید؟ این مرض چه مرضی است که بعضی از این روشنفکران ما دارند؟! همۀ آنها را نمی گویم؛ بعضی شان. بعضی شان این چه مرضی است که اینها دارند که وقتی یک ملت در سرتاسر ایران به سر و سینه اش می کوبد و به عنوان «نایب پیغمبر» یک کسی را یاد می کند، وقتی می خواهند بنویسند می گویند که آقای طالقانی یک مرد روشنفکری بود از این جهت مردم ...! تو هم روشنفکر هستی، چطور مردم برایت فاتحه نمی خوانند! این قدرت را از دست ندهید آقا! کسانی که علاقه به کشورشان دارند، علاقه به ملتشان دارند، می خواهند مقابله کنند با دشمنهای خودشان، می خواهند نگذارند باز یک رژیم چپاولگر بیاید، اگر عقل دارند از این قدرت استفاده کنند، بیایند متصل شوند به این دریای موّاج؛ من نصیحتشان می کنم. فردا دانشگاه ما باز می شود و باز یک دسته ای که خودشان را روشنفکر می دانند و خودشان را برای اسلام، برای ملت چه می دانند و خدمتگزار می دانند؛ باز می ریزند و نمی گذارند که انگیزه های ملت به آنطوری که هست شکوفا بشود.
ضرورت اتصال به قدرت ملت
دوستهای ما هم متوجه نیستند! آنها هم. «سعدی از دست دوستان فریاد!» دوستانمان هم ملتفت نیستند که نباید این قدرت را از دست بدهند. این یک قدرت الهی است یَدُالله ِ مَعَ الجَماعَةِ. می توانید انکار کنید این را که آقای طالقانی فوت شده است؟ می توانید انکار کنید که در دنبال فوتش، یک انفجار حاصل شده است؟ می توانید انکار کنید که این انفجار از خود متن ملت پیدا شده است بدون اینکه من و تو او را تبلیغ کنیم؟ می توانید انکار کنید که متن ملت فریاد می زند که «ای نایب پیغمبرِ ما جای تو خالی»؟ کجا چنین انکار می کنید؟ قدرت ملت را می توانید انکار کنید؟ این قدرت ملت است، متصل بشوید به این قدرت. ای قطره ها! به دریا متصل بشوید تا محفوظ باشید؛ والاّ مُستهلک و از بین می روید. ای افکار کوتاه! بیدار بشوید، خودتان را متصل کنید به این دریا؛ دریای اُلوهیت، دریای نبوت؛ دریای قرآن کریم. از این غربزدگیها بیرون بیایید! آقا شما پنجاه و چند سال است این غربزدگیها همۀ مصیبتها را به شما وارد کرده؛ به خود بیایید! یک قدری به اسلام فکر کنید. نشکنید این سدّ بزرگی که قدرتهای بزرگ را شکست؛ نمی توانید هم بشکنید. عِرْض خود می بری و چه می کنی؟! نمی توانید بشکنید. هر چه هم بخواهید نمی شود. آقا! ملت علاقه به خدا دارد. با آنهایی که خدا را انکار دارند، ملت ما معارض است. ملت، علاقه به روحانیت دارد؛ نایب امام می داند اینها را؛ نایب پیغمبر می داند اینها را. برای طالقانی: «ای نایب پیغمبر ما» علت را خودش نقل می کند. اینکه من تو سرم می زنم برای این است که نایب پیغمبر رفته است؛ نه برای این است که یک دمکرات رفته است! نه برای این است که یک روشنفکر رفته است؛ برای اینکه نایب پیغمبر رفته. شما مطالعه در حال ملت بکنید، ننشینید تو خانه هایتان و پیش خودتان انگیزۀ فکری و هر چه هم می توانید بر خلاف آن چیزی که مسیر ملت است، هی بنویسید، بنویسند هم فایده ای ندارد، لکن چرا متصل نمی شوید به این ملت؟ چرا آنی که هست نمی گویید؟ هی «آخوند مرتجع»، آخوند مرتجع همین است که به شما تزریق کرده اند.
دشمنان اسلام، آخوندها را مرتجع معرفی کرده اند
دشمنهای اسلام تزریق به شما کرده اند «آخوند مرتجع» را، تا شما را از آخوند جدا کنند. همین قلمهایی که آخوند را مرتجع می داند و می نویسد یا ادراک ندارد و مطالعه در حال آخوند نکرده است و یا غرض دارد و قلم او اجیر است؛ اجرت می گیرد و می نویسد. این عراق را آخوند نجات داد از انگلستان، از توی حلقوم انگلستان، آخوند بیرون آورد، آمیرزا محمدتقی شیرازی ـ سلام الله علیه ـ از توی حلقوم انگلستان بیرون کشید؛ آخوند مرتجع است یا تو؟ آن نصف سطر میرزای شیرازی ـ رضوان الله علیه ـ مملکت ما را از تو حلقوم خارجیها بیرون کشید: «الیوم استعمال دخانیات حرام است، معارضه با امام زمان است». این یک کلمه، یک ملت را وادار کرد که مخالفت کند. چرا این قدرت را می شکنید؟ آخر آدم باشید! این آخوند بود که در عراق به جبهه رفت و به جنگ رفت و اسیر شد. همین مرحوم آقای خوانساری ـ رضوان الله علیه ـ مرحوم آقای آسید محمدتقی خوانساری یکی از اشخاصی است که در جبهه رفت و جنگ کرد و اسیر شد؛ مدتها هم اسیر بود.
هدف دشمن، شکست قدرت روحانیت
این قدرت را نشکنید، صلاح نیست، صلاح ملت نیست؛ صلاح کشور نیست که یک قدرتی که در مقابل قدرتهای بزرگ مشتش را گِره می کند و آنها را از صحنه بیرون می کند حالا اجر او را تحویلش بدهید و یک همچو قدرتی را بشکنید. این دژ بزرگ اسلام و این دژ بزرگ روحانیت هر دوی آن، مورد نفرت اجانب است. هم با اسلام، دشمن هستند، برای اینکه از اسلام بدی دیده اند، اسلام نمی گذارد که اینها مخازن ما را از بین ببرند. و هم روحانیت را معارض خودشان می دانند، و این را می خواهند بشکنند.
رضاخان که آمد تمام نظرش به این بود که این قدرت آخوند را بشکند. تمام نظرش این بود، لکن مأمور بود، لکن مأمورِ معذور، نه. مأموری بود که معذور هم نبود. تمام قوایش را صرف این کرد که این لباس را از تن اینها بیرون بیاورد.
در آن مدرسه دارالشفا من حجره آنجا داشتم، در آن بحبوحۀ فشار به ملت، فشار به روحانیت، در آنجا ما یک حجره ای داشتیم. رفقای ما در مواقعی که از کارهاشان فارغ می شدند، آنجا می آمدند مجتمع می شدند. یک روز یک نفر کارآگاه آمد در حجره و بعد آمد توی حجره نشست گفت که: بنا بر این است که در تمام ایران شش نفر معمم باشد یک بنایی بود که از این عمامه ها اینها می ترسیدند، چرا؟ برای اینکه این عمامه ها توی مردم به عنوان «نایب پیغمبر ما جای تو خالی است» بودند، مردم از اینها حرف می شنیدند؛ از این مسجدها می ترسیدند.
اخیراً برای هر مسجد، یک سرهنگ بازنشسته گذاشته بودند مأمور مسجد! برای اینکه از این مساجد می ترسیدند. آنها کوشش کردند که این لباس را از تن روحانیت بیرون بیاورند و روحانیت را خلع کنند از آن پُستی که دارند و بحمدالله نتوانسته اند. حالا نوبت شما شد؟ حالا نوبت این شده است که شما هِی هر کدامتان یک نِقی بزنید به روحانیت، یک روحانیتی که اینهمه خدمت به ملت کرده و نجات داده چندین مرتبه از مهلکه، این ملت را. حالا آقایان آمده اند با قلمهایشان و با قدمهایشان و با کلماتشان از این روحانیت انتقاد می کنند. من نمی خواهم بگویم سرتاسر، هر که عمامه دارد کذاست، نایب الامام است، نیست، همچو حرفی نیست. لکن آنها که می شکنند، بدها را نمی شکنند؛ اینها با خوبها بدند، با بدها خوبند! بدهایی که هم پُست آنها هستند و همرأی آنها هستند و در خدمت دستگاه هستند و بودند، با اینها بدی ندارند. اینها با آنهایی که خوبند، بدند! اینها با طالقانی بدند. من می گویم که این قدرت را همچو یک کاسه نکنید و بشکنید. این یک قدرت الهی است که از آن استفاده کنید.
مسئولیت بزرگ روحانیون
من به آقایان روحانیین هم کراراً گفته ام، حالا هم عرض می کنم که اولاً مسئولیت شما زیاد است، مسئولیت بزرگی به عهدۀ شماست. این ملت که همه دارند می گویند نایب الامام و نایب پیغمبر اگر خدای نخواسته از شما یک انحرافی ببینند؛ این روحانیت را می شکنند. روحانیت اگر شکسته بشود، اسلام شکسته شده است. روحانیت، اسلام را نگه داشته؛ اگر این شکسته بشود، اسلام شکسته می شود. اگر در این مقطع زمان به دست ما شکسته بشود، ما خیانت به اسلام و قرآن کردیم. خودتان را بپایید، متوجه باشید! اعمالتان را با اسلام تطبیق بدهید. اگر کسانی در بین شما خدای نخواسته انحراف دارند، از صف خودتان خارج کنید.
حفظ قدرت جوانان و دانشگاهیان
و نصیحت دیگری که به آنها می کنم و کرده ام اینکه این قدرت دانشگاهی و طبقۀ جوان را حفظ کنید، در مقابل او نایستید، همه اهل یک ملتید؛ همه اهل یک کشور و خانه هستید؛ این خانۀ خودتان را هر دو حفظ کنید. مقدرات مملکت شما بعد از چندی به عهدۀ این دانشگاههاست، اینها وزیر و نمی دانم چه خواهند شد؛ اینها را حفظشان کنید. همان طوری که به آنها عرض می کنم که این قدرت را از دست ندهند؛ به شما عرض می کنم که این قدرت را از دست ندهید، برادر باشید؛ با هم باشید. به دانشگاهیها عرض می کنیم که اینقدر گروه، گروه نشوید، شما دشمن دارید؛ در مقابل دشمن باید مجهز بشوید، مجهز شدن به این است که با هم یک گروه با وحدت کلمه، اگر شما یک گروه بشوید، جوانهای معتقد مسْلم ما که بحمدالله اکثر دانشگاه را در قبضه دارند، اگر اینها هی گروه، گروه نشوند و با هم مجتمع بشوند، چهار تا آدمی که معوج و منحرف است یا به اینها ملحق می شود که ان شاءالله ملحق بشود؛ و یا گورش را گُم می کند و می رود. شما منتظر این نشوید که دولت بیاید جلو بگیرد، یا ملت بیاید جلو بگیرد، خودتان با اجتماع خودتان، بدون اینکه دعوایی راه بیندازید، بدون اینکه درگیری در کار باشد، با اجتماع خودتان، با وحدت کلمۀ خودتان؛ جلوی این توطئه ها را بگیرید. فردا دانشگاه باز می شود، جلو بگیرید از این توطئه ها. توطئه گرها دشمن شما هستند؛ دشمن ملت شما هستند. هم روحانی باید با دانشگاهی دوست و برادر باشد، و هم دانشگاهی با روحانی، تا این دو قدرت، دو قدرت مفکّرۀ متفکر بتوانند مملکت خودشان را حفظ کنند.
وقت گذشت. خداوند ان شاءالله شما را هدایت کند و ما را. خداوند خدمتگزاران به ملت را رحمت کند. و مرحوم آقای طالقانی را به رحمت خودش غریق کند و همۀ ما را سعادت و سلامت و مملکت ما را استقلال و آزادی بدهد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
صحیفه امام ج 9 ، 533-540