وقایع و بیانات و رخدادهای حیات پر برکت حضرت امام خمینی (س) 7 دی ماه

کد : 3524 | تاریخ : 07 دی 1398

گفتگو [با ریچارد کاتم در مورد مسائل ایران ]7 دی 57

مصاحبه [با کرککروفت درباره اسلام ]7 دی 57

مصاحبه [با روزنامه جمعه، شنبه، یکشنبه درباره زندگی خصوصی ]7 دی 57

پیام [به ملت ایران (بسیج عمومی برای مبارزه با بیسوادی)]7 دی 58

بیانات [خطاب به حامد الگار متفکر مسلمان امریکایی (اهداف حکومت در اسلام)]7 دی 58

سخنرانی [در جمع پرسنل شهربانی یزد (برداشتهای غلط از «جامعه توحیدی»)]7 دی 58

سخنرانی [در جمع پاسداران (هوشیاری ملی- خطر وابستگی اقتصادی)]7 دی 58

سخنرانی [در جمع دانشجویان تربیت معلم اهواز (اتحاد در برابر توطئه ها)]7 دی 58

سخنرانی [در جمع خانواده شهدا و اقشار مختلف مردم (امتحانات الهی)]7 دی 59

پیام [به فرهنگیان  و دانشجویان مراکز تربیت معلم (هجوم دشمن به فرهنگ کشور)]7 دی 60

سخنرانی [در اقشار مختلف مردم (تشریک مساعی همه در پیشبرد مقاصد)]7 دی 60

سخنرانی [در جمع اعضای «ستاد پیگیری فرمان 8 ماده ای»؛ (برخورد با قضات متخلف)] 7 دی 61

حکم [انتصاب آقای غلام حسین جمی به سمت امامت جمعه و نماینده در آبادان ]7 دی 67

 

گفتگو [با ریچارد کاتم در مورد مسائل ایران ]

زمان: 7 دی 1357/ 27 محرّم 1399

مکان: پاریس، نوفل لوشاتو

موضوع: ویژگیهای نهضت اسلامی مردم ایران- جنایات رژیم شاه و پشتیبانی امریکا از وی

مناسبت: دیدار یک پژوهشگر امریکایی در مورد مسائل ایران با امام خمینی

مخاطب: ریچارد کاتم (استاد علوم سیاسی دانشگاه پیترزبورگ ایالت پنسیلوانیای امریکا)

[در ملاقات کاتم  با امام، ابتدا وی به کار گذشته خود درباره ایران، و کتابهایی که نوشته است اشاره کرد و گفت که برای تکمیل مطالعات خود درباره انقلاب ایران عازم تهران است، و مایل است قبل از سفر به ایران، از نظریات امام مطلع گردد. او ضمناً گفت که در کتاب ناسیونالیزم در ایران، وی اهمیت تاریخی نقش علمای اسلام را در حرکت مردمی علیه امتیاز توتون و تنباکو و مشروطیت نشان داده است، و خاطرنشان کرده است که نه علمای اسلام از این قدرت خود با خبر بودند، نه دربار قاجار و شاه و نه انگلیسها؛ اما بعد از قیام تنباکو و لغو امتیاز و عقب نشینی ناصر الدین شاه، همه متوجه این قدرت و ظرفیت عظیم شدند. کاتم همچنین درباره سفرهای گذشته اش به ایران و مطالعاتی که کرده بود توضیحاتی داد. بعد از صحبتهای کاتم امام خطاب به او چنین گفتند:]

امام: اوضاع ایران در این پانزده ساله- خصوصاً از یک سال قبل به این طرف- بسیار تغییر کرده است. همچنین که شما متوجه شده اید که علما و دولتها از قدرت ملی، بیخبر بوده اند، ما هم، و همین طور علمای عصر ما و هم شاه و هم دولت شاه از قدرت ملی- اسلامی موجود بکلی بیخبر بوده اند؛ و نمی دانستیم همچون قدرتی ممکن است که نهضت کند و نهضتی که در تمام اقشار گسترش پیدا کند؛ یعنی نفوذی از قصبات دوردست تا مرکز، و در نیروهای آدمی، از جوانها تا پیرها، حتی بچه ها، زنان، دختران، این طور گسترش داشتن، هیچ در تخیل ماها نمی آمد؛ شاید گمان می کردیم این قدرت شاه که هم نظامی است و هم ابرقدرتها: امریکا، شوروی و چین دنبال آن هستند و دست  دارند [تزلزل ناپذیر است ]؛ در ذهن ما نبود که تزلزلی در قدرت به وجود آوریم. دیدیم که در یک سال اخیر چنین تزلزلی آمد؛ که پایه های قدرتش یکی بعد از دیگری ریخته است؛ همه چیز را از دست داده است؛ و با تمام پشتیبانیهایی که خصوصاً کارتر از او کرده است، اثری، این پشتیبانیها در ملت نگذاشته است؛ اعتنا نکرده است؛ نه به حکومت نظامی، نه به دولت نظامی شاه و نه هراسی دارد از تهدیدات کارتر و امثال او.

یک مطلبی است که در تمام تاریخ ایران سابقه ای نداشته است چنین قیام و نهضتی؛ و این به نظر ما می آید که یک نظر الهی، قدرتی ما فوق طبیعت، در این قضیه و راهنمای این امر [است ]. خوب است که حالا بروید ایران را ببینید؛ که اولًا خیانتهای بالفعل شده را؛ هر روز در بسیاری از جاهای تهران و ایران کشتار هست، بدون هیچ بهانه ای؛ همین امروز در تشییع جنازه ای که خود دستگاه اجازه داده بود، یک افسر ... دستور حمله داد؛ در حالی که تظاهراتی نبود، در یک میدان شهر آدمکشی شروع شد و بسیاری را کشته و زخمی کردند؛ باز یک تشییع جنازه دیگری که ممکن است به دنبال آن دیگری بیاید. خیلی خوب است که شما مطالعه دارید، و سوابق را دارید؛ بروید مطالعه کنید که آیا سوابقی دارد که در ایران، یا در سایر نقاط دنیا؛ کسی که مدعی و سلطان آنجاست، که آیا این آدم، اشرار را دعوت به چاپیدن مردم کند؟ پول بدهد به آنها، مزدور تهیه کند، و این مردم بی پناه را بریزند، و در پناه چماق، در پناه اشرار، یک شاه ادامه زندگی دهد؛ و همان نکاتی که باید نظم را حفظ کنند، که خودش برود و این اشرار را مزد بدهد و اجیر کند و بیاورد بازارهای مردم را بشکنند، و غارت کنند مساجد ما را. هیچ مشابهی می توانید بیابید در دنیا مثل ایران که وضع این طوری است، قوایی که قدرت را در دست گرفته اند؟ کما اینکه نمی توانید ملتی را بیابید که با دست خالی در برابر توپ و تانک مقاومت کنند؛ آنها بکشند، و اینها ضد شاه تظاهر کنند.

باید بروید نظاره کنید؛ ما هم از دور مثل شما نظاره می کنیم. در هر صورت مطالعات  شما ارزنده است؛ بعد از مطالعه، یک کتاب قطور باید نوشت. غمنامه، طولانی است. باید در مطالعاتی که می کنید یادداشتهایی بکنید از وضع رئیس جمهور امریکا، و پشتیبانی از یک نفر که هیچ حقوق بشر [را] ملاحظه نمی کند و بر ضد حقوق بشر رفتار می کند، و هیچ یک از ملت ما او را نمی خواهد. اعلام می کنند؛ هم روحانیون، بازاری، همه اقشار مردم؛ احدی او را نمی خواهند. کارتر او را پشتیبانی می کند؛ این برای ملت امریکا ضرر دارد. کارتر می رود؛ اما میزان، ملت امریکاست. ما می خواهیم تمام بشر، زندگی در صلح کند و ما با ملت حسن ظن داشته باشیم. کارهای کارتر ملت ما را به بدبینی به ملت امریکا می کشد. شما باید چاره ای بیندیشید؛ تنبهی به دولت بدهید. کسی که هیچ پایه ای ندارد، ایران را چاپیده است؛ در همان خود امریکا، در وزارت خارجه امریکا اسناد آن هست؛ این گونه پشتیبانی می کنند.

[کاتم: مسائل و نکات، عبارتند از اینکه، عقیده عمومی بر این است که اگر شاه برود، کودتا بعد از کودتا خواهد شد. در اینجا دو نظریه عمده وجود دارد؛ یکی نظریه برژینسکی است، که حمایت و تأیید ژنرال براون- وزیر دفاع امریکا- و سناتور جاکسون را دارد؛ این اشخاص فکر می کنند که شوروی عامل تمامی این مسائل است؛ نه آنکه شوروی ها در اینجا با شما ارتباط دارند؛ نه؛ بلکه شوروی ها هم می خواهند که حرکت اسلامی در ایران پیروز شود؛ چرا که برای روسها کودتای نظامیِ ارتشیان، از پیروزی حرکت اسلامی قابل تحملتر نخواهد بود. یک کودتا نظیر افغانستان، به حمایت روسها محتمل می باشد. نظریه دوم، متعلق است به سایر مقامات دولتی امریکا و از جمله سیا، که به دو دلیل آنها ایران را خوب می شناسند و وضعیت را احساس می کنند. نظر ژنرال ترنر، رئیس سیا، خلاف نظر برژینسکی است؛ آنها اعتقاد دارند که جنبش [ایران ] اصیل است؛ نه وابسته به روسها؛ اما معتقدند که جنبش، انسجام ندارد و استمراری در کارش نیست؛ نهادهای تقویتی ندارد؛ لذا جنبش ناپدید خواهد شد، و اگر خواست موفق شود و بر کار بیاید، کودتا خواهد شد. این تصور؛ یعنی عدم انسجام جنبش نادرست است و روسها هم برنده نخواهند شد. گروه سومی هم معتقدند- و خیلی مهم است، که امریکا باید اجازه تقویت و موفقیت را به جنبش بدهد؛ که [نظام ] عوض بشود. طرفداران این نظریه در اقلیت هستند]

امام: نظریه آخرین صائب است؛ ما از ایران، سرتاسر ایران، اطلاع داریم؛ و شما هم  حالا که به ایران می روید، در سرتاسر ایران مطالعه کنید. در تظاهرات و در خواسته های این تظاهرات که اظهار می شوند، شعارها و مطالبی که به صورت شعارهای ملی درآمده است و در تمامی ایران، در هر کجا شعارها شبیه به هم و مطالب، همه یک مطلب است؛ حکومت اسلامی را می خواهند. بنا بر این اگر در بین این جمعیتها چند نفر یا عده ای طرفدار شوروی یا کمونیست باشند، درصدی از ملت هستند که در بین ملت تحلیل می روند. ملتی که اسلام را می خواهد، معقول نیست که طرفدار شوروی باشد؛ و معقول نیست که شوروی در آن دست داشته باشد. شوروی از ندای اسلام برای قفقاز می ترسد و شوروی می ترسد که این ندای اسلام را تقویت کند؛ و می دانید که در این ندای اسلامی، هر کودتایی که در آن بشود و هر مطلبی که ضد اسلامی باشد، بدون نتیجه می ماند و عقیم می ماند. بنا بر این، نظریه دست شوروی، بی پایه و باطل است و اساس ندارد.

اما نظریه دوم، که مسأله عمق ندارد و امری ظاهری و صوری است که مثل حباب [فرو] می ریزد از این است که توجهی به اساس مطلب ندارند. خیال می کنند مطلب یک روزه سیاسی، یا نظیر سیاستی است که هر روز به یکجور صورت بیابد؛ نمی دانند که اساس آن، اسلام است و عمق اسلام واضحتر از آن است که ما بیان کنیم. عقیده است؛ عقیده همین است، و اسلام یک مذهبی است که نمی توان بدان گفت که مثل حباب می ریزد. مطلبی که آنها گفته اند، اساس ندارد.

آنچه اساس دارد، نظریه سوم است؛ و نهضتی عمیق و اساس دار بدون دخالت هیچ قدرتی و متکی به خود ملت است؛ و لازم است که امریکا هم توجه به این معنا کند، و دست بردارد از پشتیبانیهای خود؛ و باید بدانند که پشتیبانی اثری ندارد و ضرر خواهد داشت. من گمان می کنم اگر شما بروید ایران و اوضاع را از نزدیک مشاهده کنید، نظریه شما هم نظریه گروه سوم اقلیت خواهد شد.

[کاتم: آیا شما از قدرت خودتان، و محبوبیت خودتان مطلع هستید؟ در کتاب خودم تحلیل کرده ام که مصدق از وسعت قدرت و محبوبیت خود مطلع نبود؛ و چون نبود، خودش را کم، و امریکا را خیلی قوی تصور کرد و باعث کودتا شد؛ اما من درباره شما از طریق مصاحبه هایتان متوجه شده ام که معتقدید قدرت امریکا خیلی زیاد نیست، که همه پیشامدها متکی به امریکا باشد؛ اما در ایران، بسیاری، قدرت امریکا را خیلی بزرگ می کنند. این [آگاهی شما] خیلی به شما قدرت می دهد]

امام: فرق بین مصدق و این زمان، ما بین نهضت دکتر و این نهضت، این است که آن نهضت، سیاسی بود و مردم ما هم با جنبه سیاسی وارد شده بودند- وارد نهضت- و بعضی اشتباهات هم بود؛ که آن اشتباهات منجر به شکست شد. لکن این نهضت، نهضت مذهبی- اسلامی است؛ و پیش ما، قدرت اسلام فوق قدرتهای مادی ابرقدرتهاست. می بینید که این قدرت است که مشت را در مقابل تانک و مسلسل قرار داده است و پیرزنها را به خیابانها کشانیده است، و بچه های کوچک را به تکاپو واداشته است. این قدرت مذهب و معنویت است؛ اتکا ما به خداوند و به معنویت است؛ و هیچ قدرتی در عالم نمی تواند در مقابلش بایستد. همان طور که ملتی که به چنین قدرتی متکی است، در برابر تمام قدرتها می ایستد. اما اسطوره قدرتها؛ در مردمی که مدتها زیر شکنجه بوده است؛ اسطوره ها درست می شود. آن چیزهایی که هست، چند برابر جلوه می کند؛ و ما می خواهیم با قدرت الهی، این اسطوره ها را بشکنیم، و ملتی که تا کنون در زیر شکنجه شاه و پدر شاه بوده اند از زیر شکنجه بیرون بیاوریم؛ و به قدرتها هم نشان بدهیم که اگر ملتی چیزی را نخواهد، نمی توان با سرنیزه به او تحمیل کرد. این سرنیزه یک نظامی نیست که آن را بشکنند؛ قدرت معنوی است؛ و قدرت نظامی، قدرت قیام ندارد.

[کاتم: سؤال آخر من، درباره شخصیت سید جمال الدین اسدآبادی است. آیا شما او را شخصیت برجسته ای می دانید؟]

امام: جمال الدین مرد لایقی بوده است، لکن نقاط ضعفی هم داشته است؛ و چون پایگاه ملی و مذهبی در بین مردم نداشته، از آن جهت زحمات او با همه کوششها، به نتیجه نرسید؛ و دلیل بر اینکه پایگاه مذهبی نداشته است، اینکه شاه وقت، او را گرفت و با وضع فجیع، تبعید کرد؛ عکس العملی نشان داده نشد؛ و زحمات او، چون این پایگاه را فاقد بود، به نتیجه نرسید. [پس از ختم مذاکرات، امام مجدداً کاتم را تشویق کرد که مطالعات خود را در مورد جنبش اسلامی ایران ادامه دهد و حقایق را منتشر سازد]

صحیفه امام، ج 5، ص: 286-290

 

مصاحبه [با کرککروفت درباره اسلام ]

زمان: 7 دی 1357/ 27 محرّم 1399

مکان: پاریس، نوفل لوشاتو

موضوع: بیان دیدگاه اسلام در مورد مسائل مختلف

مصاحبه کننده: آقای «کرککروفت» (استاد دانشگاه «روتکرز» امریکا)

سؤال: [به نظر شما مبارزات کنونی چطور پیش می روند؟]

جواب: مبارزات مردم ایران به اوج خود رسیده است، و من امیدوارم که در آینده ای نه چندان دور موفق شویم تا شاه را از مملکت بیرون کنیم. امروز مردم ایران کاملًا به مبارزات خود آگاهی دارند و می دانند چه راه دشواری را در پیش دارند، ولی با اتکا به ایمان خود پیروزی آنان حتمی است.

[درباره این حکومت ائتلافی چه فکر می کنید؟ اولین اقدامی که حکومت اسلامی انجام خواهد داد چه خواهد بود؟]

- من بارها گفته ام که نه من و نه ملت ایران هیچ دولتی را با وجود شاه قبول نداریم. هر دولتی که با وجود شاه روی کار بیاید به مردم و مملکت و به اسلام خیانت کرده است. ما مصمم هستیم که ریشه همه بدبختیها را قطع کنیم، یعنی شاه را از مملکت بیرون کنیم.

[آیا حکومت اسلامی، مالکیت عمومی یا خصوصیِ ما یملک را قائل خواهد بود؟ مالکیت مردم و اداره زمینها و صنایع را به وسیله آنان محترم خواهد شمرد؟ نقش حکومت در موارد فوق چه خواهد بود؟ آیا فرمان ملی کردن موارد فوق را خواهد داد؟ روابطی که دولت اسلامی در رابطه با مالکیت مردم خواهد داشت چه خواهد بود؟ این روابط چگونه تنظیم و اداره می شود؟]

- مالکیت بدان صورت که در امریکا مطرح است اصولًا در اسلام وجود ندارد. اسلام مالکیت را قبول دارد، ولی قوانینی در اسلام هست که مالکیت را تعدیل کند. اگر به قوانین اسلام عمل شود هیچ کس دارای زمینهای بزرگ نمی شود. مالکیت در اسلام به صورتی است که تقریباً همه در یک سطح قرار می گیرند و وقتی این چنین باشد چرا پای دولت را به میان کشیم و زمینها و صنایع را به دست مردم نسپاریم. در مورد ملی کردن، وضع در ایران به صورتی بوده است که حقوق کارگران و رعایا را سرمایه داران بزرگ و مالکین بزرگ برده اند و امروز هم دارند می برند. بدین جهت آنان مالک کارخانه ها و زمینهای خود نیستند. ما همه آنان را پای میز محاکمه می کشیم و ما یملک و سرمایه آنان را مورد بررسی قرار می دهیم و حقوق حقه مردم محروم را که عمری است مالکین بزرگ و سرمایه داران بزرگ خورده اند به محرومین بازپس می دهیم. و در این صورت است که نه اختیار را از آنان سلب کرده ایم و نه کسی حق دیگران را می تواند بخورد و نه کسی زندگی اش با اشکال کمبود مالی مواجه خواهد شد.

[رفتار شما با اقلیتهای مذهبی در حکومت اسلامی چگونه خواهد بود؟ اقلیتهایی مثل مسلمانان سنی، صوفیها، آشوریان، مسیحیان، ارمنیان، یهودیان و بهاییان. آیا در تحت حکومت اسلامی پیشنهادی شما، یک نفر غیر مسلمان مارکسیست- غیر از حزب توده- و یا زنان می توانند در پستهایی مثل مقامات نظامی یا غیر نظامی خدمت کنند؟]

- اولًا برادران اهل سنت هر گز از اقلیتهای مذهبی نیستند. و ما بارها گفته ایم که رفتارمان با اقلیتهای مذهبی بسیار خوب خواهد بود. اسلام آنها را محترم شمرده است. ما به آنان تمام حقوقشان را می دهیم. آنان حق دارند در مجلس وکیل داشته باشند و آزادند به فعالیتهای سیاسی- اجتماعی بپردازند و آزادانه امور مذهبی خود را انجام دهند. آنان ایرانی هستند و مثل سایر ایرانیان در زیر چتر حکومت اسلامی زندگی با امنیت کامل خواهند داشت. در امور نظامی مثل سایر امور، زنان می توانند کارهایی را به عهده بگیرند و در صدر اسلام زنان در جبهه بوده اند و آنچه که مربوط به مجروحین بوده است به عهده آنان گذاشته می شده است.

[چنانچه اسلام با فساد و افزایش بی رویه قیمتها و سود مخالف است و استفاده از دسترنج دیگران را غیر مشروع و غیر اخلاقی می خواند، چگونه دولت اسلامی با تجار بازار رفتار خواهد کرد؟]

- بارها گفته ام که تجار در حکومت اسلامی بدین صورتی که امروز وجود دارد وجود نخواهند داشت. تجاری که امروز در ایران هستند به مناسبت روابط اقتصادی غیر اسلامی  به چنین سرمایه دارهایی تبدیل شده اند و الّا در حکومت اسلامی هر گز فاصله طبقاتی بدین صورت نخواهد شد و تقریباً همه در یک سطح زندگی خواهند کرد.

[می دانیم که در محدوده قوانین اسلامی سنتهایی هم جا دارند، بسیاری از این سنتها در چهارچوب جامعه مدرن کنونی بسیار مترقی و باعث پیشرفتند، لکن سنتها و آدابی هم وجود دارند که در جامعه حاضر دیگر استفاده ای نداشته و باید حذف شوند، به دلیل اینکه اینها باری بر گُرده مردم خواهند بود، مثل داشتن بیش از یک زن. نظر شما چیست؟]

- بعضی از مسائلی که به اسم اسلام در شرق و غرب شایع کرده اند اینها اصولًا ساخته دست استعمارگران و مستبدان است، تا با انحراف اذهان بتوانند آنچه را که مایل هستند انجام دهند. قوانین اسلام همیشه با شرایط زمان و مکان قابل تطبیق است. و این طور نیست که در یک زمان، حکم اسلامی مفید باشد و در زمان دیگر مضر. البته در بعضی از زمانها موضوع حکمی تحقق پیدا نمی کند و آن حکم متروک می شود.

[گفته می شود که رئیس سابق انجمن زنان حقوقدان ایران، خانم مهوش صفی نیا گفته است که جنب و جوش مذهبی در ایران، مجلس را مجبور ساخته است که لایحه هایی را به مجلس ببرند که حقوق زنان را محدود کنند. مثلًا، پایین آوردن سن ازدواج به پانزده سالگی، ممنوعیت زنان از شرکت در ارتش و اعلام کردن سقط جنین به عنوان یک جنایت. (نقل از نیویورک تایمز، 17 دسامبر) آیا شما چنین قوانینی را تأیید می کنید؟]

- در مورد ازدواج، اسلام آزادی در انتخاب شوهر را به زن داده است. هر زنی می تواند هر شوهری را که مایل باشد اختیار نماید، البته در چهارچوب قوانین اسلام. اسلام با سقط جنین مخالف است و آن را حرام می داند. زنان همان طور که قبلًا گفتم می توانند در ارتش باشند. آنچه اسلام با آن مخالف است و آن را حرام می داند فساد است، چه از طرف زن باشد و چه از طرف مرد فرقی نمی کند. این افرادی را که شما به عنوان حقوقدان می دانید همیشه زنان ما را گمراه کرده اند. امروز زنان آزاده ما زندانها را پر کرده اند و این حقوقدانان همیشه پای جنایتهای شاه را امضا کرده اند. کدام یک از این دو آزادند و آزاده؟

- [در جامعه ایران چه تغییراتی را شما در موقعیت زن، مورد نیاز حس می کنید؟ و به نظر شما دولت اسلامی چگونه شرایط زنان را تغییر خواهد داد؟ مثل اشتغال به کارهای دولتی و کار کردن در حرفه های مختلف مانند پزشکی، مهندسی و غیره و نیز شرایطی چون طلاق، سقط جنین، حق مسافرت و پوشیدن اجباری چادر]

- تبلیغات سوء شاه و کسانی که با پول شاه خریده شده اند، چنان موضوع آزادی زن را برای مردم مشتبه کرده اند که خیال می کنند فقط اسلام آمده است که زن را خانه نشین کند. چرا با درس خواندن زن مخالف باشیم؟ چرا با کار کردن زن مخالف باشیم؟ چرا زن نتواند کارهای دولتی انجام دهد؟ چرا با مسافرت کردن زن مخالفت کنیم؟ زن، چون مرد در تمام اینها آزاد است. زن هر گز با مرد فرقی ندارد. آری در اسلام زن باید حجاب داشته باشد، ولی لازم نیست که چادر باشد. بلکه زن می تواند هر لباسی را که حجابش را به وجود آورد اختیار کند. ما نمی توانیم و اسلام نمی خواهد که زن به عنوان یک شی ء و یک عروسک در دست ما باشد. اسلام می خواهد شخصیت زن را حفظ کند و از او انسانی جدی و کارآمد بسازد. ما هر گز اجازه نمی دهیم تا زنان فقط شیئی برای مردان و آلت هوسرانی باشند. اسلام سقط جنین را حرام می داند و زن در ضمن عقد ازدواج می تواند حق طلاق را برای خودش به وجود آورد. احترام و آزادی ای که اسلام به زن داده است، هیچ قانونی و مکتبی نداده است.

[برنامه صنعتی کردن و نوسازی ایران تحت یک حکومت اسلامی چه خواهد بود؟ تکنولوژی خود را از چه منبعی تهیه خواهید کرد؟ چگونه متخصصین و دانشمندان خود را تربیت کرده و آموزش خواهید داد؟]

- ما، در برنامه صنعتی کردن مملکت هر گز چون امروز سراغ مونتاژ نمی رویم. ما در ایران صنایع مادر ایجاد خواهیم کرد و نوسازی را به بهترین وجه انجام خواهیم داد. البته توقع نباید داشت که این کارها به محض رفتن شاه صورت گیرد. زیرا شاه ایران را به طور کلی خراب کرده است و ایران به صورت یک کشور جنگزده درآمده است. لذا برای ترمیم خرابیها و ایجاد صنایع اصیل احتیاج به مدت است. ما نیازهای تکنولوژی خود را از هر منبعی که مفیدتر برای کشورمان باشد تأمین خواهیم کرد. ما از جهت متخصص کارآزموده بسیار غنی هستیم. هزاران کارشناس ایرانی در رشته های گوناگون علمی در کشورهای خارجی هستند. اینها به دلیل ظلم و ستم شاه و فقدان برنامه های صنعتی علمی اصیل مجبور به ترک مملکت و کار برای مؤسسات خارجی شده اند. با رفتن شاه اکثر اینها به ایران برخواهند گشت.

[اگر شما روابط خود را با اسرائیل به عنوان کشوری که به مردم ظلم می کند قطع کنید، آیا فکر نمی کنید به همان دلیل روابط خود را با بعضی از دوَل عرب نیز قطع کنید؟]

- ما با هر کشوری که بخواهد ظلم کند مخالفیم. حال این کشور چه در غرب و چه در شرق. اسرائیل حقوق مردم عرب را غصب کرده است، ما با او مخالفت خواهیم کرد. به علاوه اسرائیل بزرگترین حامی شاه است و مسئول تبلیغات ساواک. اسرائیل به این ترتیب شریک در جنایات ساواک و شاه است.

[نظر شما راجع به گروههای مسلح چریکی مثل سازمان مجاهدین و دیگر سازمانها مثل چریکهای فدایی خلق چیست؟ آیا وقت آن رسیده است که علیه شاه، ساواک و ارتش اسلحه به دست گیرید؟]

- ما امیدواریم که با مبارزاتمان به همین صورتی که هست شاه را شکست دهیم. ولی اگر شاه به جنایات خود ادامه دهد، جنگ مسلحانه را مورد بررسی قرار خواهیم داد.

[شما تهدید کرده اید که عرضه نفت را به کشورهایی که حمایت خود را از شاه ادامه دهند قطع خواهید کرد. آیا این تهدید شامل دورانی است که شاه بر اریکه قدرت است یا بعد از آن را هم شامل خواهد شد؟]

- رفراندم تاسوعا و عاشورا برای چندمین بار ثابت کرد که شاه از سلطنت مخلوع است. و از آن روز به بعد اگر دولتی از شاه حمایت کند، تا رئیس آن دولت سرکار است نفت را قطع و تمام قراردادهایی که بعد از این دو روز تا رفتن شاه امضا شده است بی اعتبار می دانیم. ولی قراردادهایی که قبل از این دو روز با رژیم منعقد شده اند آنها را بررسی می کنیم، آنچه را مضر به حال ملت و مصالح مملکت ندانیم می پذیریم و گر نه رد می کنیم.

[گفته شده است که اصلاحات ارضی شاه «روحانیونی را که دومین طبقه زمینداران بزرگ را تشکیل  می داده اند» (نیویورک تایمز، 11 دسامبر) صدمه زده است. و این یکی از دلایلی است که شما با شاه مخالفت می کنید. آیا این مطلب صحیح است؟ پیش از سال 1963 چند درصد از زمینهای زراعتی را افراد مذهبی اداره می کرده اند؟ آیا پس از رفتن شاه، عوامل مذهبی دوباره اداره زمینها را به عهده خواهند گرفت؟ کشاورزی دولتی که مورد تأیید شما باشد چه خواهد بود؟ آیا مکانیزه کردن کشاورزی جایگزین کار یدی خواهد شد؟ در این صورت این ماشینهای کشاورزی از کجا تهیه خواهد شد؟]

- به طور کلی هیچ یک از روحانیون مخالف شاه از زمینداران بزرگ نبوده اند، تا اصلاحات ارضی شامل زمینهای آنها بشود. و من هم اعلام کرده ام که چون زمینداران بزرگ مالیاتهای اسلامی خود را نپرداخته اند ما زمینها را از رعایا پس نخواهیم گرفت و مخالفت من و سایر روحانیون با شاه هر گز بدین خاطر نبوده است، و این هم از تبلیغات سوء شاه است که دیگر رنگ خود را باخته است. ما کشاورزی خود را مکانیزه خواهیم کرد و دولت اسلامی موظف است که آنچه را زارعین احتیاج دارند به بهترین وجه در اختیار آنان بگذارد. اگر کشاورزی صحیح در ایران به وجود آید ما در آینده یکی از صادرکنندگان مواد غذایی خواهیم بود. ما قبل از اصلاحات ارضی ساخته امریکا که ایران را دربست در اختیار امریکا قرار داد، یکی از صادرکنندگان مواد غذایی بودیم. ایران یکی از کشورهای نادری است که اگر اصول صحیح کشاورزی در آن پیاده شود، یکی دو استان آن اکثر مواد غذایی ایران را تأمین خواهد کرد و ما بقی را می توانیم صادر کنیم. ولی امروز ایران بیشتر مواد غذایی اش را از خارج می آورد. برای مکانیزه کردن کشاورزی، ماشینهای کشاورزی را از کشورهایی می آوریم که از نظر قیمت ارزانتر و از نظر جنس با دوامتر و محکمتر باشد. در حکومت اسلامی، ایران استقلال اقتصادی خودش را حفظ خواهد نمود.

[آیا ایالات متحده اکنون در ایران در حال جنگ است؟ آیا شما انتظار دارید که قوای امریکا و شوروی در ایران مداخله کنند؟]

- ما تقریباً در ایران با امریکا می جنگیم. امریکا به هیچ وجه نمی خواهد بفهمد که ملتی قیام کرده است و شاه را نمی خواهد. چرا با حفظ شاه کینه مردم ایران را به خودش افزایش  می دهد؟ ما هر گز موافق مداخله امریکا و شوروی نیستیم. شوروی نیز چون امریکا همیشه از شاه پشتیبانی کرده است. و ما هر گز اجازه هیچ گونه مداخله ای را به او نمی دهیم. مداخله نظامی خارجیها در ایران بسیار بعید به نظر می رسد.

[دولتین فرانسه و امریکا هر دو به شما اخطار کرده اند که از صحبت درباره امور ایران خودداری کنید، و شما را متهم کرده اند که ایران را به خشونت فرا خوانده اید. و شما را تهدید کرده اند که از کشورشان اخراج می کنند اگر شما چنین دعوتها را ادامه بدهید، ارزیابی شما از این تهدیدها چیست؟]

- امریکا چنین حقی را ندارد که اخطاریه بدهد و در کار ایران و یا فرانسه دخالت کند. من قصد دارم تا آخرین نفس علیه دیکتاتوری شاه به مبارزاتم ادامه بدهم و یک لحظه هم دست از این کار برنخواهم داشت.

[شما و آقای کارتر، بیانات تندی نسبت به هم داشته اید. شما وی را به عنوان بزرگترین خطاکار حقوق بشر خوانده اید. (لوموند، 17 اکتبر 1978) و وی شما را محکوم کرده است که بیانات کنترل نشده ای از یک کشور خارجی صادر می کنید که خشونت و حمام خون را در ایران تشویق می کند. این چیزی است که واقعاً قابل تعمق است و وی امیدوار است که شما این بیانات را پس از گذشتن این موسم حرام (محرّم) متوقف کنید. (نقل از مصاحبه مطبوعاتی کارتر، 13 دسامبر 1978) روابط خود و پرزیدنت کارتر را چگونه ارزیابی می کنید؟ روابط خود را با ملت امریکا چگونه ارزیابی می کنید؟]

- آیا امریکا واقعاً مدافع حقوق بشر است؟ یا این شعاری است که برای انتخاب شدن برای رئیس جمهوری امریکا مطرح کرده است؟ و یا شعاری است علیه چند زندانی شوروی؟ آیا او مدافع حقوق بشر است و حال آنکه در ایران شاه دست نشانده خائن او حمام خون به راه انداخته است و او شاه را پشتیبانی می کند. آیا کشتار بی حد و حصر شاه را در سراسر ایران نمی بیند و نمی داند؟ لا بد آقای کارتر پشتیبانی از این جنایتکاران تاریخ را که روی جلادان تاریخ را سفید کرده است، دفاع از حقوق بشر می داند. کارتر چندی پیش گفت که منافع امریکا بر حقوق بشر مقدم است. ما که می گوییم این خونریزیها نباشد و شاه برود تا مردم سرنوشت خویش را به دست بگیرند، حمام خون درست کرده ایم؟ قضاوت آن با مردم جهان است. آیا وقت آن نرسیده است تا کارتر دست از حمایت شاه بکشد و بیش  از این دستش را به خون مردم بیگناه و بی پناه ایران آلوده نسازد؟ من هیچ گونه رابطه ای با آقای کارتر ندارم و اصولًا با هیچ رئیس جمهور و یا رئیس دولتی رابطه ندارم. من از مردم امریکا می خواهم که هر چه زودتر به نفع مردم مظلوم ایران اقدام کنند و از آقای کارتر و دولت امریکا بخواهند تا از شاه پشتیبانی نکنند و افکار عمومی جهان را علیه مردم امریکا نشورانند. پشتیبانی دولت امریکا از رژیم شاه بالمآل به مصلحت مردم امریکا نخواهد بود.

[آیا تجربه خاصی در زندگی شما وجود داشت که شما به واسطه آن در صحنه سیاست فعال شدید و تمایل به قبول رهبری پیدا کردید؟ آیا سمبل مردم ایران بودن احساس نمی کنید بار سنگینی بر دوش شما می گذارد؟]

- شما چون دین را از سیاست جدا می دانید لذا خیال می کنید که وقتی عالِم، یک عالم دینی وارد مسائل سیاسی می شود شغل اصلی اش را رها کرده، و کار جدیدی را شروع کرده است. و حال اینکه دین اسلام دارای مسائل عبادی و سیاسی است و مسائل سیاسی آن بیش از مسائل عبادی آن است. من جنایات شاه را در طول سلطنت دنبال می کردم تا وقتی رسید که می بایست علیه او آشکارا قیام کنم. و مبارزات خود را بیش از پانزده سال پیش آغاز کردم و همیشه خواست مردم را که واژگونی دودمان پهلوی و برچیدن نظام شاهنشاهی و استقرار یک حکومت اسلامی است بدون هیچ گونه تردیدی اعلام نمودم، و این قهری است که مردم چون خواست خود را در من می دیدند به من رو آوردند.

[نظر حضرت عالی نسبت به جبهه ملی چیست؟]

- من نظر مثبتی ندارم و نفی اش هم نکرده ام.

[نظر حضرت عالی نسبت به کوششی که بختیار برای تشکیل دولت می کند، چیست؟]

- نظر من، اینکه بختیار هم توفیق پیدا نخواهد کرد.

[و لو اینکه موقتاً هم باشد شما تأییدش نخواهید کرد؟]

- خیر.

[آیا احتمال این مطلب وجود دارد که، اتحادی بین مذهبیها و نظامیان برای سرنگونی شاه به وجود بیاید؟]

- احتمال هست، ولی نمی دانم تحقق پیدا کرده است یا خیر. ولی آخر نظامیان به ما می پیوندند.

[در یک حکومت اسلامی، آیا کسانی که انتخاب می شوند رهبران مذهبی خواهند بود؟ یا هر کسی در هر حال انتخاب می شود، صرفِ نظر از اینکه وابستگیهای مذهبی یا سیاسی اش چه باشد؟]

- اشخاص باید امین و مذهبی باشند و یا وجهه های ملی که مذهبی هستند، اما غیر مسلمین، اقلیتهای مذهبی، آنها علی حده خودشان آرا دارند و همان طور طبق آرای خود تعیین خواهند کرد.

[آیا برای بهاییها در حکومت آینده، آزادیهای سیاسی و مذهبی وجود دارد؟]

- آزادی برای افرادی که مضر به حال مملکت هستند داده نخواهد شد.

[آیا آزادیهایی برای مراسم مذهبی آنها داده خواهد شد؟]

- خیر.

صحیفه امام، ج 5، ص: 291-299

 

مصاحبه [با روزنامه جمعه، شنبه، یکشنبه درباره زندگی خصوصی ]

زمان: 7 دی 1357/ 27 محرّم 1399

مکان: پاریس، نوفل لوشاتو

موضوع: گوشه هایی از زندگی خصوصی

مصاحبه کننده: خبرنگار فرانسوی روزنامه جمعه، شنبه، یکشنبه

سؤال: [ممکن است درباره زندگی خصوصی خود از سال 63 به بعد توضیحی بدهید؟]

جواب: زندگی خصوصی من مثل زندگی خصوصی همه مردم عادی است. من طلبه ای هستم مثل سایر طلبه ها.

[سالهای عمر خود را که دور از ایران بودید چگونه گذراندید؟]

- مدتی در ترکیه تبعید بودم- حدود یک سال- و بعد به نجف تبعید شدم و چهارده سال در عراق بودم و فعلًا هم آمده ام اینجا. در این مدت علاوه بر تدریس مسائل مذهبی، هر چند گاهی مردم را از جنایات شاه به وسیله پیام و با سخنرانی آگاه می کردم. من در این مدت یک لحظه ساکت نبوده ام.

[چگونه فرانسه را به عنوان محل اقامت خود برگزیدید، و چگونه این محل (خانه) خاص را برای اقامت برگزیدید؟]

- اول قصد داشتم از راه کویت به سوریه بروم. دولت با اینکه ویزا داشتم راهم نداد و گفت احساس خطر می کند. حتی اجازه عبور تا فرودگاه را برای خود خطرناک خواند. به همین جهت آمدم در کشوری که این چنین نباشد. و اگر بتوانم در کشوری اسلامی به فعالیتهای الهی خود ادامه دهم خواهم رفت. آمدن ما به اینجا علت خاصی ندارد.

[شرایط دولت فرانسه برای اقامت شما در این کشور چه بود؟]

- دولت فرانسه هیچ گونه شرطی برای ماندن من نکرده است و من زیر بار هیچ شرطی که به ضرر ملت ایران باشد نمی روم. بله، در اوایل آنان از مصاحبات من جلوگیری کردند که آن هم رفع شد.

- [برنامه روزانه زندگی شما چیست و چگونه است؟]

- بیشتر از شانزده ساعت کار می کنم. در اینجا نوع کارم با نجف فرق کرده است. مصاحبات، مذاکرات و گاهی سخنرانی، خواندن گزارشاتی که توسط عده ای تهیه می شود، بررسی نامه ها و تلگرافاتی که می رسد و گاهی جواب به آنها، کار روزانه ام را تقریباً تشکیل می دهد.

[پیامهای خود را چگونه به ایران می فرستید؟]

- فعلًا توسط تلفن و اشخاص.

[این پیامها چگونه به دست خبرنگاران می رسد؟]

- اوضاع ایران به صورتی است که نه تنها نظر خبرنگاران را جلب کرده، بلکه نظر مردم عادی را هم در همه جا جلب کرده است. چطور می شود که خبرنگاری مسائل ایران را دنبال کند و به اعلامیه ها دسترسی پیدا نکرده باشد!؟.

[آیا به همه نامه های خود هر روز پاسخ می دهید؟]

- اگر لازم باشد جواب می دهم.

[آیا شما تماسهایی با مردم شهر نوفل لوشاتو دارید که بدانید در این شهر کوچک چه می گذرد؟]

- بعضی از آنان به اینجا آمده اند.

[آیا فکر می کنید که هر گز دوباره به ایران برگردید؟]

- من هرگاه صلاح دانستم به ایران برمی گردم. برای من مکان مطرح نیست. آنچه مطرح است مبارزه بر ضد ظلم است. هر جا بهتر این مبارزه صورت بگیرد آنجا خواهم بود.

صحیفه امام، ج 5، ص: 300-301

 

پیام [به ملت ایران (بسیج عمومی برای مبارزه با بیسوادی)]

زمان: 7 دی 1358/ 8 صفر 1400

مکان: قم

موضوع: بسیج عمومی برای مبارزه با بیسوادی

مخاطب: ملت ایران

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ  ملت شریف ایران، شما می دانید که در رژیم گذشته آنچه بر ملت مبارز ایران سایه افکنده بود، علاوه بر دیکتاتوری و ظلم، تبلیغات بی محتوا و هیچ را همه چیز جلوه دادن بود. ملتی که در همه ابعاد از حوایج اولیه محروم بود وانمود می شد که در اوج ترقی است. از جمله حوایج اولیه برای هر ملت که در ردیف بهداشت و مسکن بلکه مهمتر از آنهاست آموزش برای همگان است. مع الأسف کشور ما وارث ملتی است که از این نعمت بزرگ در رژیم سابق محروم؛ و اکثر افراد کشور ما از نوشتن و خواندن برخوردار نیستند، چه رسد به آموزش عالی. مایه بسی خجلت است که در کشوری که مهد علم و ادب بوده و در سایه اسلام زندگی می کند که طلب علم را فریضه دانسته است، از نوشتن و خواندن محروم باشد. ما باید در برنامه دراز مدت، فرهنگ وابسته کشورمان را به فرهنگ مستقل و خودکفا تبدیل کنیم. و اکنون بدون از دست دادن وقت و بدون تشریفات خسته کننده، برای مبارزه با بیسوادی به طور ضربتی و بسیج عمومی قیام کنیم تا ان شاء اللَّه در آینده نزدیک هر کس نوشتن و خواندن ابتدایی را آموخته باشد. برای این امر، لازم است تمام بیسوادان برای یادگیری و تمام خواهران و برادران با سواد برای یاد دادن بپاخیزند، و وزارت آموزش و پرورش با تمام امکانات بپاخیزد و از قرطاس بازی  و تشریفات اداری بپرهیزد. برادران و خواهران ایمانی، برای رفع این نقیصه دردآور بسیج شوید و ریشه این نقص را از بُن بر کنید. تعلیم و تعلم، عبادتی است که خداوند تبارک و تعالی ما را بر آن دعوت فرموده است. ائمه جماعات شهرستانها و روستاها مردم را دعوت نمایند و در مساجد و تکایا، با سوادان نوشتن و خواندن را به خواهران و برادران خود یاد بدهند و منتظر اقدامات دولت نباشند، و در منازل شخصی، اعضای بیسواد را تعلیم کنند و بیسوادان از این امر سرپیچی نکنند. من از ملت عزیز امید دارم که با همت والای خود، بدون فوت وقت، ایران را به صورت مدرسه ای درآورند، و در هر شب و روز و در اوقات بیکاری یکی- دو ساعت را صرف این عمل شریف نمایند.

بپاخیزید که خداوند متعال با شماست. از خداوند تعالی سعادت و سلامت و رفاه ملت شریف را خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.

روح اللَّه الموسوی الخمینی

صحیفه امام، ج 11، ص: 446-447

 

بیانات [خطاب به حامد الگار متفکر مسلمان امریکایی (اهداف حکومت در اسلام)]

زمان: 7 دی 1358/ 8 صفر 1400

مکان: قم

موضوع: اهداف حکومت در اسلام و مخالفتهای دشمنان با حاکمیت اسلام

مخاطب: حامد الگار (نویسنده و متفکر مسلمان امریکایی)

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

سیستمهای حکومتی در جهان

شما می دانید که در رژیم سابق و رژیمهایی که در طول تاریخ، رژیم سلطنتی بوده یا در اقلیمهای دیگر، رژیم غیر الهی، غیر توحیدی بوده. اصل رژیم و قوانینی که در آن رژیمها بوده است و مقاصدی که در آن رژیمها، چه رژیم سلطنتی و چه رژیمهای به طرزهای دیگر؛ قوانین، قوانین بشری و با دِماغ بشر تأسیس شده است و رژیمها هم رژیمهای همان فرم قوانینشان بوده است و مقاصد هم اکثراً سلطه بر مردم بوده و گاهی هم پیدا می شده است که روی قوانین عمل می کردند، مقاصدشان اجرای قوانینی که حدودش عبارت از نظم جامعه و آزادی دادن به مردم و امثال اینها. اما آن رژیمی که توحیدی بوده است و رژیم تابع قوانین الهی بوده است که آنکه ما می توانیم ارائه بدهیم، اسلام است. شاید در قبل از اسلام یک چنین رژیمی که رژیم دولتی باشد و قوانین الهی باشد، یا کم بوده است یا نبوده است. کم بوده است رژیمهایی که رژیم توحیدی باشد.

غیر از قانون الهی که از مغز بشر نیست، از اراده خداست، غیر از آن اصل حکمفرما نبوده است. در اسلام که خوب، ما نزدیک به صدر اسلام هستیم نسبت به انبیای سلف، حکومت بوده است. یک حکومت گاهی محدود و ضعیف و گاهی خیلی توسعه دار.

لکن تا آنجا که اسلامی بوده است حکومتها و باز به اغراض دیگری مخلوط نشده است، آنکه حکومت می کرده است قانون بوده است یعنی اللَّه. غیر خدا کسی حکومت نداشت اصلًا. اینها انبیا و همین طور آنهایی که خلفای انبیا بوده اند، هیچ ابداً از خودشان یک  مطلبی یک جریاناتی نبوده است. آنها دنبال این بودند که قانون را اجرا کنند. البته در بعضی از اموری که، امور جزئیه بوده است، خوب، حاکم دخالت داشته است. اما در اصول و در آن چیزهایی که باید در کشوری اجرا بشود، تابع قانون الهی بودند. اصلًا رسول خدا- صلی اللَّه علیه و آله- که در رأس همه است، هیچ وقت یک مطلبی، یک حکمی، یک قانونی نداشته است در مقابل قانون خدا، مجری قانون خدا بوده است.

و تفاوت بزرگی که بین همه رژیمهای دنیا، به هر قِسمی که می خواهد باشد، تمام رژیمهای بشری با هر فرمی که می خواهد باشد و آن رژیمی که الهی است و تابع قوانین الهی است، تفاوت بزرگ این است که تمام رژیمها، آنی که دیگر عدل و داد و خوب است فقط در حدود طبیعت است. شما شاید در هیچ رژیمی پیدا نکنید که حکومت دنبال این باشد که تهذیب نفس مردم را بکند، کاری به آن نداشتند. حکومت دنبال این بوده است که بی نظمی نشود. یک کسی در خانه خودش هر کاری بکند تعرضی به آن ندارد.

بیرون نیاید توی خیابان عربده بکشد، و نظم را به هم نزند، تو خانه خودش هر کاری می خواهد بکند آزاد هست، فقط حکومتهای الهی است که برای اصل مقصد، این بوده است که انسان را آن طور که باید باشد، درست کند. انسان اولش یک حیوانی است، بدتر از حیوانات. اگر سر خود باشد انسان، همین طور بار بیاید، هیچ حیوانی مثل انسان نیست در اینکه در شهوت، در درندگی، در شیطنت. حیوانات دیگر حدود شیطنتشان محدود است. حدود شهواتشان محدود است. حدود آن سبعیتشان. انسان چون یک موجودی است که به حسب خلقت از همه موجودات بالاتر هست. در طرفِ آن طرف، شهوت و غضب و طرف شیطنت و اینها می تواند تا تقریباً لا متناهی برود، حد ندارد. شما می بینید که اگر چنانچه انسان یک- فرض کنید که- خانه ای پیدا بکند، دنبال این است که یکی دیگر هم پیدا کند. اگر یک کشوری هم پیدا بکند دنبال این است که یکی دیگر هم پیدا بکند. اگر همه دنیا هم تحت سیطره اش باشد به فکر این است که در کره قمر هم شاید باشد، برود آنجا. در مریخ هم باشد، برود آنجا. محدود نیست، نه شهواتش محدود است که با یک حد خاصی بسازد، یکی، دوتا، ده تا، صدتا، و نه طمَعش محدود است که به یک کشور، دو کشور، ده کشور اکتفا کند. انبیا آمدند محدودش کنند؛ یعنی مهارش کنند.

این حیوان افسارگسیخته که به هیچ حدی از حدود محدود نیست، اگر آزاد بگذارند و این را تربیتش نکنند افسارگسیخته است. به طوری که همه چیز را برای خودش می خواهد و همه کس را فدای خودش می خواهد. انبیا آمدند که این افسارگسیخته را مهارش کنند و بیاورند تحت ضوابط و بعد از اینکه آن مهار شد، راه نشانش بدهند برای اینکه تربیت بشود، یک تربیتی که برسد به آن کمالاتی که تا آخر برای او سعادت است.

نه اینکه مطرح دنیاست، فقط این طبیعت است! پیش انبیا این دنیا وسیله است. یک راهی هست، راه هست برای رسیدن به یک مقصد عالی دیگر که خود انسان نمی داند و آنها می دانند. آنها مطلعند به اینکه منتهی به چه می شود اگر افسارگسیخته باشد و منتهی به چه می شود اگر مهار بشود از یک راهی که راه هست برای رسیدن به آن درجات عالیه انسانیت.

همه اموری که در نظر این حکومتها مقصد است، در نظر انبیا راه است. تمام دنیا در نظر انبیا خودش یک مقصود نیست. خودش یک محراب و مقصد نیست. خودش یک راه است که از این راه باید برسند به مرتبه ای که آن مرتبه، مرتبه عالی انسانی است که اگر یک موجودی، یک انسانی این مرتبه عالی انسانی را به آن رسید، این سعادت دارد و سعادتش محصور به این عالم نیست. در همین عالم هم سعادت دارد اما محصور نیست.

مقصود، یک عالم ماورای این عالم هست. آنها ما ورا را دیدند. یک عالم غیبی که بر ما الآن مجهول است. آنها دیدند و آمدند که این اشخاص که اگر رهاشان کنند افسارگسیخته اند و هر کاری که می خواهند می کنند آنها را، هم قوه غضبیه شان را، هم قوای شهوانی شان را و هم قوای شیطانی شان را که همه را دارد. اینها را اول مهار کند و بعد از مهار، یک راهی که باید بروند و این قوا مخالف با آن هستند آن راه را ببرند، راه می برند برای رسیدن به آن مقصد اعلا. این کار انبیاست، مع الأسف این کاری که انبیا می خواستند بکنند و همیشه هم دنبالش بودند، کم موفق می شدند. موانع زیاد بود برای اینکه انسان به حسب طبع خودش مایل به شهوات و شهوت، غضب و شیطنت و این مسائل است. و آنهایی که می خواهند مخالفت با این بکنند این را مهارش کنند، مبتلای به یک مخالفتهایی، مبتلای به یک موانعی می شوند که موفق نمی شوند به آن. کم موفق شدند، لکن مع ذلک هر چه که سلامت در دنیا هست و برکت هست، باز از همین کوشش انبیاست که کوشش کردند تا آن حدودی که توانستند، تا آن حدودی که شعاع تعلیماتشان رسیده است، تا آن حدود توانستند، تا یک حدودی محدود کنند، مطلقاً مشکل بوده است و کم رسیدند. لکن باز هر چه خوبی هست از آنهاست که اگر انبیا را از روی بشر منها کنند، اسقاط کنند، آن وقت خواهید دید چه خبر است، دنیا چه خواهد شد. این انبیا بودند که مردم را محدود کردند و تا یک حدودی موفق شدند و تا یک حدودی این برکت و خیری که در عالَم هست از برکت آنهاست.

اسلام که همه جهات، همه بُعدهای انسان را در نظر گرفته است و برای همه بعدها طرح دارد، قانون دارد، منحصر به غیب تنها نیست. منحصر به شهادت تنها نیست.

همان طوری که خود انسان منحصر به یک بعد خاصی نیست. اسلام هم آمده است این انسان را درستش کند و بسازد و همه بعدهایش را، نه یک بعد فقط. نه همان بعد روحانی تنها، که غفلت کند از این جهات طبیعت، و نه فقط بعد طبیعت که اکتفا به این کند از آن.

این وسیله است، این مقصد. لکن این وسیله را مأمور بودند که اصلاح کنند تا وسیله بتواند باشد. اسلام مع الأسف بعد از صدر اول یک مدت کمی، دیدید در تاریخ که بنی امیه با اسلام چه کردند و بنی العباس. و بعد هم که اسلام توسعه پیدا کرد و افتاد به دست ایرانی ها و سلاطین با اسلام چه کردند؟ اصلًا مسخ کردند، یک چیز دیگرش کردند. بنی امیه اسلام  را می رفت تا اینکه بکلی متبدل کنند مقصد اسلام را، که یک مقصد الهی- معنوی داشت متبدلش کنند به یک حکومت. آن هم حکومت عربی که اصلًا مقصدش عربیت باشد در مقابل سایر ملل. درست مقابل مقصد اسلام که ملیتها را می خواست کنار بگذارد و همه بشر ملت واحده باشند و برای یک رژیم، برای یک طایفه ای دون طایفه ای. برای یک رنگی با رنگ دیگر فرقی نباشد. بنی امیه آمدند، همان عروبت را گرفتند که اگر آنها موفق شده بودند اسلام را متبدل می کردند، به یک معنایی که همه اش دنبال این باشد که آن عروبت جاهلیت زنده بشود. آنها می خواستند که آن عروبت جاهلیت زنده بشود. حالا هم گاهی وقتها در بعضی از این نقاطی که هستند عربها، بعضی از سرانشان همین معنا را ادعا می کنند که ما می خواهیم آن عروبت اموی [را زنده کنیم ] یعنی آن عروبت جاهلیت، عروبت اموی می خواهند زنده بشود. و نگذاشتند اسلام آن طوری که هست ادراک بشود و بشر بفهمد که این در حکومت چه وضعی دارد. و در عین حالی که حکومت و اینها در نظر آن یک مرتبه پایین است و مرتبه بالا غیر از این مسائل است.

حتی این رژیم طبیعی اش را هم نگذاشتند که معلوم بشود. و در طول تاریخ تقریباً اسلام به دستهای مختلف، به تبلیغات مختلف، اسلام باید گفت مجهول بود برای مردم.

در این طول پنجاه سال که تمامش را من شاهد بودم، شاید شما سِنتان اقتضا نکند، اما من تمام این پنجاه سال را از زمانی که رضا خان آمد اینجا و کودتای آن زمان را کرد- 99 ظاهراً- تا حالا ما شاهد این حکومت و طرز این حکومت و وضع اینها بودیم.

رضا خان که آمد، این با دست انگلیسها آمد که بعد انگلیسها هم خودشان اقرار کردند این را که ما این را آوردیم- در رادیو دهلی، در جنگ عمومی- و چون از ما تخلف کرد حالا داریم می بریمش. بردندش آنجا که باید ببرند. ابتدا هم که آمد با حربه اسلام آمد. حربه  اسلام را بر ضد اسلام. شروع کرد به کارهایی که مسلمانها از آنها خوششان می آمد.

خوب، در ایران از باب اینکه قضیه سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- خیلی اهمیت دارد، این روی آن نقطه خیلی پافشاری می کرد. خودش روضه می گرفت و در تکایایی که روضه ها بودند پای برهنه می گفتند می رود آنجاها. تکایا می رود و مردم را گول زد به همین حربه که مردم به آن توجه داشتند که این را می خواستند. لکن او بر ضد مردم می خواست درست کند. تا مدتی این طور بود، تا اینکه حکومتش مستقر شد. حکومتش که مستقر شد، شروع کرد به آن چیزهایی که به او، حالا یا تعلیم شده بود یا خودش مثلًا می خواست.

تعلیم شده بود. یک مقداری اش هم از آتاتورک گرفت. با حربه الحاد خودش پیش آمد و اول چیزی را که در نظر گرفت این بود که آثار اسلام را در ایران از بین ببرد. آثار اسلام را چطور باید از بین ببرد! یکی اینکه اینی که همه ملت به آن توجه دارند این را ببرد از دست، از دستشان بگیرد. این مجالسی که مجالس روضه سید الشهدا بود که پیش ملت آن قدر اهمیت دارد و آن قدر مربی هست و آن قدر تربیت کرده است مردم را، این را [از] دستشان بگیرد.

تمام روضه های ایران را قدغن کرد. در هیچ جای ایران یک کسی نمی توانست یک روضه ای که چند نفر محدود حتی باشند نمی توانستند که یک چنین مجلسی درست کنند. در همین قم که- خوب- مرکز روحانیت بود آن وقت و حالا، در همین قم مجلس روضه نبود. اگر بود بین الطلوعین تمام باید بشود، قبل از اذان صبح یک عده کمی- چهار تا، پنج تا، ده تا- می رفتند و یک صحبتی می کردند و یک ذکر مصیبتی می کردند و اول اذان یا یک قدری بعد از اذان باید متفرق بشوند. آنها هم حتی مفتّشینی که آنها داشتند و اشخاصی که دنبال اینها بودند جاسوسهاشان اطلاع می دادند، این را هم تمام می کرد. و از آن بالاتر که اساس را تقریباً به هم می زد، این بود که روحانیت را از بین ببرد.

شروع کرد راجع به مخالفت با روحانیت، و این که عمامه های روحانیون را بردارند و کسی حق ندارد عمامه داشته باشد. حتی بعضی شان می گفتند که در تمام ایران بیش از شش نفر نباید عمامه داشته باشند! و این را هم دروغ می گفتند- اصلًا نمی خواستند باشد.

و عمده نظر این بود که روحانیت را دیده بودند. آنهایی که احتمالًا این را وادار به این امور می کردند، دیده بودند لا اقل این صد سال را درست دیده بودند که هر وقت که بنا بود یک شکستی به ملت بیاید، روحانیت جلویش را می گرفت. یک شکستی به کشور بیاید روحانیت جلویش را می گرفت دیده بودند که در مثلا عراق که انگلیسها عراق را آن وقت تقریباً گرفته بودند، آن روحانی بزرگ مرحوم آقا میرزا محمد تقی  جلویش را گرفت و از [دست ] ایشان گرفت عراق را. استقلال عراق را او می گرفت از آنها. و باز دیده بودند که قبل از او میرزای شیرازی  با یک کلمه، ایران را نجات داد از دست انگلیسها و مزاحم را می دیدند که همین روحانیین هستند. و اگر چنانچه بخواهند آن چیزهایی که آنها می خواهند که عبارت از مخازن شرق بود، عبارت از معادن شرق بود، اینها را آنها می خواستند و علاوه بر این، شرق را بازار کنند برای خودشان. از آن طرف مخازنشان را ببرند و از آن طرف با صورت دیگر بازار درست کنند و هر چه دارند به این بازار صرف کنند. ما را به صورت یک مصرف درآورند. می دیدند که روحانیت اگر زنده باشد، و چشمش را باز کند و بگذارند به حیات خودش ادامه بدهد این مزاحم است. از این جهت روحانیت را با تمام قوا کوبیدند. به طوری که این حوزه علمیه ای که آن وقت البته هزار و چند صد تا محصل داشت، رسید به یک چهار صد نفر، آن هم چهار صد نفری که توسری خورده، چهار صد نفری که هیچ نتواند یک کلمه صحبت کند. یک کلمه تمام منابر را در سرتاسر ایران، تمام خطبا را در سرتاسر ایران زبانشان را بستند. و تمام علما را در سرتاسر ایران زبانشان را بستند. مع ذلک خوب، در زمان رضا شاه هم یکی- دو- سه دفعه قیام کردند علما. مع ذلک چون قیامی بود که ملت از بس ترسیده بود از او همراهی نمی توانست بکند شکسته می شد. از آذربایجان قیام کردند. از خراسان قیام کردند. از همه ایران، یکوقت در قم جمع شدند و نهضت کردند لکن شکسته می شد. این برای این بود که آنها می دیدند اگر بخواهند همه چیز ما را ببرند و صدا درنیاید باید اینها را از بین ببرند، تا اینکه ملت نتواند دیگر یک جایی باشد که به [وسیله ] آن، [آنان ] را رهبری کنند و متمرکز بشود قوا در آنجا. این مقصد اینها بود. روحانیت در همه این موارد و قبل از آن مدافع اسلام و مدافع قوانین اسلام بوده است. لکن به حسب موارد البته، گاهی پیش می بردند، مثل قضیه میرزای شیرازی که همه ایران هم تبعیت کردند و گاهی هم شکست می خوردند. غالباً شکست می خوردند.

این آخر که محمد رضا شروع کرد، شیطنتهایی کردند این هم با حربه اسلام. این هم شروع کرد، ابتدا به همان حرفهای کارهای پدرش کردن. قرآن مثلًا طبع کرد. سالی هم یک دفعه- دو دفعه به مشهد می رفت و نمازی می خواند و از این مسائل می خواست مردم را گول بزند. و گاهی هم یک دسته ای را گول می زد. کم کم دیگر خودش را محتاج به گول زدن نمی دید شروع کرد به اعمال قدرت کردن. از آن طرف مردم را از همه مواهب محروم کرد و شما می دانید که در ایران نفس نمی شد بکشی. و تمام روزنامه ها و مجلات و قلمها و رادیو و تلویزیون در خدمت او بودند به ضد ملت. همه اینها در خدمت او بود. مردم در اختناق و در حبس بودند و همه مخازن هم از دست مردم گرفته شد.

هیاهو، به اینکه من مأمور خدمت به وطنم هستم و کتاب «مأموریت برای وطنم» را نوشت و آن همه هیاهو راجع به ترقیات ملت و ترقیات اینها، خوب، مردم هم می دیدند که همه آن غلط است. همه جای ایران فقر است. همه جای ایران بیچارگی است. مردم خانه ندارند. مردم هیچی ندارند. آنجایی که معدن نفت است، روی این معادن همان مردم آنجا نشسته اند و گرسنگی می خورند. سر و پای برهنه راه می روند. گاهی من از آنجا که یک دفعه که عبور کردم از همان طرف اهواز اینها، از این دهات اطراف، از این راهی که  ما می رفتیم و خط قطار عبور می کرد، از این اطراف، این بچه ها، این سر برهنه ها، این پابرهنه ها هجوم می آوردند که یک چیز بگیرند از ما. آنجایی بود که مخزن نفتشان زیر پایشان بود و داشت می رفت جای دیگر. مخازن را دادند به غیر و عوضش برای امریکا، می گویند این آخر دیگر امریکا بود همه چیز. انگلستان در اینجا دیگر خیلی [منافع ] نداشت، امریکا جلو بود. مخازن را دادند به خارج و امریکا چیزی که به ملت ما داد پایگاههایی بود که برای خودش درست کرد. یعنی هم پول، هم نفت را گرفت. هم پولش را به صورت پایگاه درست کردن برای خودش داد. یک چنین ابتلایی برای ملت ما پیدا شد. از آن طرف قراردادهای سنگین که هیچ به نفع ملت نبود و ملت را تحت سیطره آنها قرار دادند. همین چیزها بود. این ملت به تنگ آمده است. مردم به تنگ آمدند. یک چنین حیاتی که یا باید تو حبس صرف بشود یا باید در تبعیدات از دستشان، حیاتشان برود. یا اگر بیرون هم هستند بیرونی نبود. همه آن حبس بود. مأمورین همیشه مراقب بودند که یکی یک کلمه صحبت نکند. اگر مثل شمایی می آمد در ایران امکان نداشت یک مصاحبه ای و لو چند کلمه ای راجع به این امور صحبتی بکنیم. نه برای شما، نه برای هیچ کس.

مردم به تنگ آمدند. منتظر این بودند که یک صدایی بلند بشود، دنبالش بروند. در 15 خرداد، جلوی 15 خرداد، یک چنین صدایی درآمد. از قم شروع شد. از قم علمای قم شروع کردند به اینکه یک مخالفتی بکنند. مخالفت کردند و صحبتها ... شد تا اینکه منتهی شد به 15 خرداد، 15 خرداد یک قیام بسیار بزرگی شد. آنها هم یک کشتار بسیار بزرگی کردند. من که در حبس بودم ولی وقتی که آمدم، بیرون را اطلاعی خیلی از آن نداشتم. هیچ اطلاعی نداشتم وقتی بیرون آمدم و بعدش هم یک مدتی در حصر بودم و در یک منزلی حبس بودم. منتها خوب فرق داشت به آن حبس. آنجا به من رساندند که پانزده هزار آدم را کشتند. حالا چقدر هم گرفتند، خدا می داند، نمی دانم. مردم به یک  حالی درآمدند که دیگر برایشان زندگی یک چیزی نبود که خیلی دنبالش بروند. زندگی این بود که با اشرار باید زندگی کنند. زندگی با اشرار یک زندگی صحیحی نیست. زندگی که پدر فرزندش را می بیند گرفتار است. فرزند پدرش را می بیند گرفتار است. زن شوهرش را می بیند گرفتار هست. و هکذا یک زندگی سختی برای مردم شده بود. دنبال این بودند که یک جرقه ای بلند بشود و تعقیب کنند. 15 خرداد آن جرقه ای که قبلش پیدا شد و 15 خرداد را به وجود آورد و آنها 15 خرداد را هم شکستند. لکن ملت آن طور نشد که یک شکست تا آخر بخورد. ملت در صدد بود. همین طور کم و زیاد [در حال مبارزه ] بود، تا حوادثی پیدا شد که این حوادث از دو سال پیش از این تقریباً تا حالا یک حوادثی دنبال هم [پیوسته ] پیدا شد.

مردم هم مستعد بودند. از حکومت ناراضی، از زندگی به تنگ آمده بودند، و یک تحول روحی هم که خدا به آنها داد و آن این بود که در این آخر یکجور تحولی پیدا شده بود که حالا هم باز یک مقداری اش هست و آن اینکه مثل همان کسانی که در صدر اسلام بودند. اینها آرزوی شهادت می کردند. الآن هم شما وقتی که می بینید توی این جمعیتها کفن پوشیدند که ما برای شهادت حاضریم. مادرهایی که بچه شان را از دست دادند یکی- دوتا را، می آیند پیش من می گویند که شما دعا کنید، این یکی- دوتا هم که داریم اینها هم شهید بشوند. مکرر این جوانها، زن و مرد جوان از من می خواهند که من دعا کنم آنها هم شهید بشوند. این یک تحول روحی بود که به دست خدا و به اراده خدا حاصل شد برای ملت. و اجتماعی که در یک امر کردند، برای اینکه ناراضی همه بودند.

این نکرده بود، یک قشری را راضی نگه دارد. فقط آن رده های بالای ارتش و قوای انتظامی، باقی را دیگر به هیچ نمی گرفتند، نه ادارات و نه ارتش. آن رده های پایین، نه مردم و نه بازار و نه مسجد و نه روحانیت و نه دانشگاه، هیچ یک را به حساب نمی آوردند اینها. چیزی نمی دانستند اینها را. و بزرگتر خطای اینها همین بود که ملت را چیزی نمی دانستند. ملت همه با هم شدند برای اینکه همه ناراضی بودند. وقتی صدا درآمد که ما جمهوری اسلامی می خواهیم، مخالفت کسی با آنها نکرد، سرتاسر ایران ابتدا را می گویم- سرتاسر ایران، یکصدا بیرون می آمد که ما جمهوری اسلامی می خواهیم. این رژیم شاهنشاهی را نمی خواهیم. بعد از اینکه موفق شدند و با این قدرت الهی پیش رفتند و همه دولتها هم، ابرقدرتها هم با او موافق بودند و پشتیبانش بودند، امریکا و انگلستان زیادتر اظهار می کردند، دیگران هم بودند، مع الأسف ممالک اسلامی هم دولتهایشان بودند الّا کم.

بعد از اینکه مردم شکستند این سد را، عقب زدند او را، آن وقت صحبتها درآمد.اغراض پیدا شد. اختلافات شروع شد و این اختلافات خیلیهایش امکان دارد که یک دستهای پشت پرده ای در کار باشد و آنها وادار می کنند که یک چنین مسائلی در ایران ایجاد بشود. آثارش هست در جاهایی که آنها یک چنین نقشه هایی دارند که همان نقطه ای که نقطه قدرت ملت است. همان را هدف قرار بدهند و از دستش بگیرند. دو چیز نقطه قدرت بود: یکی وحدت کلمه اینها. و یکی هم جمهوری اسلامی می خواهیم.

اسلام- این قدرت معنوی- تا توانستند راجع به جمهوری اسلامی مخالفت کردند، جمهوری باشد، اسلامش دیگر می خواهیم چه کنیم!! جمهوری دمکراتیک باشد، اسلامش نباشد. آخرش که آن خوب خوبهاشان صحبت می کرد، جمهوری اسلامی دمکراتیک. ملت ما این را قبول نکرد. گفتند ما همان، آنکه ما می فهمیم اسلام را می فهمیم. از جمهوری هم می فهمیم چیست؟! اما دمکراتیکی که در طول تاریخ، پیراهنش عوض کرده، هر وقت یکی را. الآن این دمکراتیک در غرب یک معنا دارد و در شرق یک معنا دارد و افلاطون یک چیزی می گفت و ارسطو یک چیزی می گفته. این را ما نمی فهمیم. ما یک چیزی که نمی فهمیم چه ادعایی داریم که ذکرش بکنیم و رأی نمی توانیم به آن بدهیم. آنی که می فهمیم، ما اسلام را می دانیم چی هست. یعنی می دانیم  که یک رژیم عدل است. البته نه اینکه می دانیم، خوب ما که اسلام را نمی دانیم واقعاً، رژیم عدل است می دانیم. این عدالت است در آن حکامی که در صدر اسلام بودند. مثل علی بن ابی طالب فهمیدیم چکاره است، چه می کند. و جمهوری هم معنایش را می فهمیم که باید ملت رأی بدهند. اینها را قبول داریم. اما آن دمکراتیکش را، حتی پهلوی اسلامش بگذارید، ما قبول نداریم. علاوه من این را در یکی از حرفهایم گفتم که اینکه ما قبول نداریم برای اینکه این اهانت به اسلام است. شما این را پهلویش می گذارید معنایش این است که اسلام دمکراتیک نیست. و حال آنکه از همه دمکراسیها بالاتر است اسلام. از این جهت ما این را قبول نمی کنیم. اصلًا شما پهلوی این بگذارید، مثل این است که بگویید که جمهوری اسلامی عدالتی. این توهین به اسلام است برای اینکه عدالت متن اسلام است. از این جهت این را هم ملت ما قبول نکردند.

و اصحاب قلم و روشنفکرها- بعضی از آنها- اینها جدیت داشتند به اینکه این کلمه اسلام نباشد. و ما این طور فهمیدیم که چون از اسلام ضربه دیدند می خواهند این نباشد.

خوب، همه قدرتها دیدند که این نفت اینجا، حالا از دستشان گرفته شده عجالتاً و این را چه کسی گرفته است؟ این را این ملتی که داد می زند اسلام، پس این اسلامش را حذف بکنیم هر چه که باشد این دعوا هم دیگر ندارد. دیگر پشتوانه ملت ندارد. می خواستند پشتوانه را از این جمهوری بگیرند. پشتوانه یک حکومتی ملت است. اگر یک ملتی پشتوانه حکومتی نباشد این حکومت نمی تواند درست بشود. این نمی تواند برقرار باشد.

آنها می خواستند این مطلب را بگیرند از دست، از این جهت اصرار به این داشتند. حالا هم اصرار دارند، چنین از اول [دائما] اصرار، اصرار، حالا هم اصرار دارند. منتها به صورتی دیگر. «قانون اساسی یک قانون ملی نیست، این قانون اساسی اشکالات دارد»!! یک مطلبی که خود ملت، وکلا تعیین کرده و گذراندند و بعد هم خود ملت به آن رأی دادند، یک اقلیتی که ما سرانشان را می شناسیم و سر و ته شان را اطلاع برایشان داریم؛اینها مخالفت می کنند با چیزی که همه ملت می گویند. این جز این معنا نیست که می خواهند همان مسائل سابق عود کند و همان منافع سابق را ببرند. از اسلام ضربه دیدند، می خواهند نگذارند تحقق پیدا کند.

در تمام این مراحل، روحانیت نقش اول داشت. یعنی دانشگاهیها بودند، روشنفکرها همه شان نه البته، دانشگاهیها، دانشجوها تقریباً اکثراً همیشه همه، بازاری چه و چه، همه اینها نقشی داشتند. لکن آنکه ملت را بسیج کرد، آن روحانیون بودند. یعنی هر محله ای یک مسجد یا چهار تا مسجدی که دارد، چهار تا روحانی دارد، مردم به آن اعتقاد دارند. آنکه من همیشه به ملت ایران سفارش کردم که این دژ محکم را از دست ندهید و به این روشنفکرهایی که می خواهند، شاید میل داشته باشند که مملکتشان استقلالی داشته باشد، مملکتشان آزاد باشد، سفارش کردم که اینها سد بزرگی است که اگر از دست بدهید نمی توانید کاری انجام بدهید. اگر این روحانیت را از این نهضت از اول برمی داشتیم، اصلًا نهضتی نمی شد مردم به کس دیگر گوش نمی دادند. مردم به این روشنفکرها گوش نمی دهند. اینها یک ده نفر- صد نفر، هزار نفر آنکه خیلی از اینها. من الآن نمی دانم یک حزبی باشد، هزار نفر داشته باشد، غیر از حزب اسلامی اگر باشد مردم به آنها گوش نمی دهند. [دائما] فریاد بزنند، هر چه فریاد بزنند، اینها بیخود می گویند. اینکه می تواند یک ملت را تجهیز کند و تا پای مرگ ببرد، آن این جمعیت است. اینکه می گویید نقش بزرگی داشتند، واقعاً این طور است که مایی که مطلعیم بر میزان علاقه مردم به روحانیین شان، منتها سعه شعاع نفوذ روحانیین مختلف است با هم. اما هر کدام در هر شعاعی هستند، آن عده ای که آنجا هستند به حرف آنان گوش می دهند. یعنی می بینند که چنانچه دنبال حرف این بروند، این برایشان سعادت است. خیرخواهشان هست. اگر هم کشته بشوند، سعادت است.

اینها بودند که تجهیز کردند سرتاسر ایران، مردم را، این خطبا، این روحانیین، این مسجدیها خودشان آمدند و دنبالشان هم اینها آمدند. همه ملت آمدند و همه قشرها هم آمدند. لکن آنی که ملت را همچو به طور عمومی تجهیز کرد این طایفه بودند. و من همیشه از همه قشرها می خواهم که شما ملی هم هستید، اینها را حفظشان کنید. الهی که حفظشان می کند. ملی هم هستید اینها را حفظ کنید. اینها را از دست ندهید. الآن که ملاحظه می کنید دنبال این هستند که [پیوسته ] مناقشه کنند، شکست بدهند اینها را. و این نه صلاح دینشان هست نه صلاح دنیاشان هست. من نمی خواهم تطهیر کنم این طایفه را که بگویم هر که عمامه سرش هست این یک آدم مهذب، صحیح [و] سالمی است. من چنین ادعایی ندارم. هیچ کس چنین ادعایی ندارد. لکن من می گویم که آنهایی که مخالف هستند با این جمعیت، این طور نیست، آنهایی که نقشه دارند آن طور نیست که با بدها مخالف باشند، با خوبها مخالفند. با آنهایی که نفوذ دارند مخالفند. اگر چنانچه یک مقصد صحیحی بود که اینها صحبت می کردند خوب مطلبی بود. یک مقصد صحیح است و باید تصفیه بشود. ما هم این را قبول داریم. وقتش هم اگر برسد تصفیه خواهد شد.

اما در یکوقتی که ملت ما دچار یک همچو آشوبی هست، بعد از انقلاب است، انقلاب بعد از اینکه یک قدری جلو رفت و برگشت به حال خودش، همین گرفتاریها در همه دنیا بوده بیشتر از ما. الآنی که ملت ما مواجه است با یک قدرت بزرگ و بلکه با قدرتهای بزرگ مواجه هست، امروز روزی نیست که آن پشتوانه ملت را، آن چیزی که می تواند تجهیز کند ملت را ما بشکنیم. و لو اینکه ما فرض کنید گله داریم از یک کسی، و لو اشکال داریم به یک کسی و کسانی، لکن وقت این نیست که بشکنیم.

و آنهایی که نقشه دارند همه را می خواهند بشکنند، منتها بتدریج. نمی دانم این مَثَل پیش شما هست یا نیست که یکی رفت توی باغش دید که یک سیدی و یک آخوندی و یک مرد عامی دارند دزدی می کنند. رفت آنجا و گفت که خوب این آقا سید است و اولاد پیغمبر. بسیار خوب، این آقا از علماست و پایش روی چشم ما. اما تو مردیکه چه می گویی؟ آن دو تا را هم با خودش رفیق کرد. آن را دست و پایش را بست. بعد آمد نشست و گفت، واقع مطلب این است. خوب، سید اولاد پیغمبر است. با اولاد پیغمبر که نمی شود چیز کرد، خوب آشیخ تو چه می گویی؟ با این ریش و عمامه آمدی دزدی! سید را با خودش موافق کرد. آخوند را بست. این دوتا را که دستشان را بست، پاشد، گفت:

سید! جدت گفته دزدی کنی؟ قلدر بود گرفت سید را هم بست. اینها وضعشان این طور است. روی این نقشه است که می خواهند این سید اولاد پیغمبر است، آن کذا و کذا است، خوب این آخوندها حالا چی می گویند اینها. آخوندیسم یعنی چه، مملکت ما نباید دست آخوندها باشد. اینها خیال می کنند که آخوندها می خواهند مملکت را بگیرند و به کس دیگر بدهند و خودشان هر کاری می خواهند بکنند. مسأله این نیست. اینها همین نقشه است که ملت را از این آخوندها جدا کنند با دست خود ملت. آن چیزی که برای ملت سرمایه است و می تواند کار بکنند، آن را بگیرند و جدا کنند، که نقشه در زمان رضا شاه هم به این معنا بود. و بعد هم یکی یکی از اول از آن پایینترها بگیرند و بیایند بالا، بیایند بالا یکی یکی برسند تا آخر این جمعیت را از بین ببرند.

این است که آنکه اسلام را می تواند نقش بدهد در دنیا، آنکه می تواند اسلام را در دنیا ابراز کند و ترویج کند، از دست مردم گرفته بشود. اسلام کم کم گرفته بشود. اساسْ اسلام است. اساس این طرف هم اسلام، اساس دشمنی هم با اسلام است. هر دویشان این طوری است.

اینکه شما گفتید که علما نقش داشتند، آیا بعداً نقش دارند؟ علما نقششان این است که هدایت کنند و مردم را راه ببرند و کوشش شده بود به اینکه علما را منعزل کنند از ملت.

یعنی دین را از سیاست جدا کنند. دین را بگذارند کنار، سیاست را بگذارند کنار. اسلام  دین سیاست است اصلش. اسلام را شما مطالعه دارید در آن. اسلام یک دینی است که احکام عبادی اش هم سیاسی است. این جمعه، این خطبه های جمعه، آن عید، آن خطبه های عید، این جماعت، اجتماع، این مکه، این مشعر، این منی ، این عرفات، همه اش یک مسائل سیاسی است. با اینکه عبادت است، در عبادتش هم سیاست است.

سیاستش هم عبادت است. اینها جدا می کردند اسلام را و دین را از سیاست. می گفتند که امپراتور سر جای امپراتوری است، آخوند هم برود در مسجد. آخوند چه کار دارد به اینکه رضا خان مردم را [غارت ] می کند و [اذیت ] می کند. آخوند برود نمازش را بخواند و برود. آخوند چه کار دارد که نفت را دارند می برند. آخوند چه کار دارد که قراردادهای کمرشکن برای یک مملکتی حاصل می شود. آخوند برود عبایش را سرش بکشد. تو مسجد نمازش را بخواند. هر چه هم دلش می خواهد دعا بخواند. کی با او مخالف است؟

هر که هر چی دلش می خواهد دعا بخواند هیچ کس با او مخالف نیست. من احتمال نمی دهم که حضرت مسیح به این جور باشد که حالا درستش کردند. مگر امکان دارد که حضرت مسیح تعلیمش این داده که ظلم قبول کنی. صورتت را این طور بگیری وقتی می زنند، آن طرف می گیری، این تعلیم خدا نیست. این تعلیم مسیح نیست. حضرت مسیح مبرای از این است. حضرت مسیح با زور مخالف است. حضرت مسیح مبعوث شدند، اینها برای اینکه رفع کنند این ظلمها را. برای اینکه چه بکنند، منتها مبتلا شده است به یک دستگاههایی که بد معرفی می کند از او. اسلام هم همین ابتلا را پیدا کرده بود. لکن در هر عصری یک علمایی بودند که نمی گذاشتند این طور بشود. حالا یک قدری توسعه پیدا کرده است. زمان فرق کرده و افکار مردم فرق کرده و این چیزها هم فرق کرده.

اگر مقصود از اینکه نقش داشته باشد روحانیت، بله روحانیت نقش دارد. در حکومت هم نقش دارد. نمی خواهد حاکم بشود، لکن می خواهد نقش داشته باشد. شما در همین قضیه رئیس جمهوری به ما پیشنهاد می کردند که، پیشنهاد کردند از اشخاص، حتی از دانشگاه به اینکه ما حالا بعد از مدتها فهمیدیم که اطمینان به دیگران نیست.

روحانی باشد من می گفتم نه، روحانی نقش باید داشته باشد، خودش رئیس جمهور نشود. لکن در ریاست جمهور نقش باید داشته باشد. کنترل باید بکند. آن به منزله کنترل یک ملتی است. یک مملکتی است. نمی خواهد روحانی رئیس- مثلًا فرض کنید که- رئیس دولت باشد. لکن نقش دارد در آن. اگر رئیس دولت بخواهد باشد کذا، پا را کج بگذارد این جلویش را می خواهد بگیرد. اینکه در این قانون اساسی یک مطلبی- و لو به نظر من یک قدری ناقص است و روحانیت بیشتر از این در اسلام اختیارات دارد و آقایان برای اینکه خوب دیگر خیلی با این روشنفکرها مخالفت نکنند یک مقداری کوتاه آمدند- اینکه در قانون اساسی هست، این بعض شئون ولایت فقیه هست نه همه شئون ولایت فقیه. و از ولایت فقیه آن طوری که اسلام قرار داده است، به آن شرایطی که اسلام قرار داده است، هیچ کس ضرر نمی بیند. یعنی آن اوصافی که در ولی است، در فقیه است که به آن اوصاف خدا او را ولیّ امر قرار داده است و اسلام او را ولیّ امر قرار داده است با آن اوصاف نمی شود که یک پایش را کنار یک قدر غلط بگذارد. اگر یک کلمه دروغ بگوید، یک کلمه، یک قدم بر خلاف بگذارد آن ولایت را دیگر ندارد.

استبداد را ما می خواهیم جلویش را بگیریم. با همین ماده ای که در قانون اساسی است که ولایت فقیه را درست کرده این استبداد را جلویش را می گیرند. آنهایی که مخالف با اساس بودند می گفتند که این استبداد می آورد. استبداد چی می آورد. استبداد با آن چیزی که قانون تعیین کرده نمی آورد. بلی ممکن است که بعدها یک مستبدی بیاید. شما هر کاری اش بکنید مستبدی که سرکش است بیاید هر کاری می کند. اما فقیه مستبد نمی شود. فقیهی که این اوصاف را دارد عادل است، عدالتی که غیر از این طوری عدالت  اجتماعی، عدالتی که یک کلمه دروغ او را از عدالت می اندازد، یک نگاه به نامحرم او را از عدالت می اندازد، یک همچو آدمی نمی تواند خلاف بکند. نمی کند خلاف. این جلوی این خلافها را می خواهد بگیرد. این رئیس جمهور که ممکن است یک آدمی باشد ولی شرط نکردند دیگر عدالت و شرط نکردند، این مسائلی که در فقیه است، ممکن است یکوقت بخواهد تخلف کند، بگیرد جلویش را، کنترل کند. آن رئیس ارتش اگر یکوقت بخواهد یک خطایی بکند آن حق قانونی دارد که او را رهایش کند، بگذاردش کنار. بهترین اصل در اصول قانون اساسی این اصل ولایت فقیه است. و غفلت دارند بعضی از آن و بعضی هم غرض دارند.

روحانی می گویید که بعد می خواهد در دولت [وارد بشود] نمی خواهد نخست وزیر بشود و نمی خواهد- عرض می کنم که- رئیس جمهور بشود و صلاحشان هم نیست که اینها بشوند، لکن مراقبت دارد، نقش دارد. روحانیت در دولت نقش دارد، نه روحانیت دولت است. این نقش از اول هم بوده است، منتها این را کنارش زده بودند، حالا خدا یک مهلتی داده است. یک جمعیتی، این مردم جمع شدند، هیاهو کردند، این هیاهوهاست که این کارها را کرده است. جمع شدند هیاهو کردند، حالا یک نقشی پیدا کرده روحانیت. همان نقشی که برای روحانیت است که باید کنترل کند این چیزها را، و الّا سررشته ندارد. مگر می تواند که یک روحانی برود رئیس فوج بشود. سررشته ای از این کار ندارد. یک روحانی که اطلاعاتش در باب یک اموری کم است، برود بخواهد آنها را بگیرد. این معنا ندارد، اما روحانی چون موارد خطا و اشتباهی که از قانون اسلام که یک قانونی است که اگر اجرا بشود، همه مقاصد برای ما حاصل می شود این مطلع است، این سررشته دار این قانون است، این را قرارش دادند با آن همه قیودی که همه اش قیود یک چیزی بوده است که قرار دادند و ما هم تابعیم. لکن مسأله این نیست. مسأله بالاتر از این است. اما خوب البته ملت یک چیزی را که خواستند ما همه تابع آن هستیم و یک  همچو روحانی اگر نقش داشته باشد در دولت، نمی گذارد دیگر نخست وزیرش، رئیس جمهورش هر جا که ظلم ببیند، روحانی نقش دارد بر اینکه جلویش را بگیرد. و هر وقتی بخواهد یک قلدری پیش بیاید جلویش را می گیرد. یک دیکتاتوری باشد جلویش را می گیرد. می خواهد خلاف آزادی باشد، جلویش را می گیرد. بخواهد یک دولتی یک قراردادی با یک دولتی ببندد، که اسباب این بشود که این تابع آن بشود، پیوند آن بشود، پیوسته او بشود روحانی جلویش را می گیرد. یک اصلی است که اصل یک مملکت را اصلاح می کند. این یک اصل شریفی است که اگر چنانچه ان شاء اللَّه تحقق پیدا بکند، همه امور ملت اصلاح می شود.

بنا بر این اینکه شما سؤال کردید که آیا روحانی می خواهد به دولت منضم بشود یا چی؟ نه نمی خواهد دولت باشد اما خارج از دولت نیست. نه دولت است، نه خارج از دولت. دولت نیست یعنی نمی خواهد برود در کاخ نخست وزیری بنشیند و کارهای نخست وزیری را بکند. غیر دولت نیست برای اینکه نخست وزیر اگر پایش را کنار بگذارد این جلویش را می گیرد، می تواند بگیرد. بنا بر این نقش دارد و نقش ندارد. وقت من هم گذشت دیگر. مسائل دیگری، شما هم دیگر ان شاء اللَّه سلامت باشید.

صحیفه امام، ج 11، ص: 448-466

 

سخنرانی [در جمع پرسنل شهربانی یزد (برداشتهای غلط از «جامعه توحیدی»)]

زمان: 7 دی 1358/ 8 صفر 1400 مکان: قم

موضوع: برداشتهای غلط از اصطلاح «جامعه توحیدی» برای فریب جوانان

حضار: پرسنل شهربانی یزد

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

جمهوری اسلامی یعنی حکومت خدا و قانون خدا

من توفیق همه گروههای ملت و خصوصاً قوای انتظامی و شما پرسنل شهربانی یزد را از خدا می خواهم و به همه شما دعا می کنم که موفق باشید و به وظایفی که امروز به همه محول است، شما هم عمل کنید. امروز تمام قوای انتظامی، اینها همه در خدمت اسلام هستند. یکوقت بود که شهربانی و همین طور سایر گروههای انتظامی در خدمت طاغوت بودند و تکلیف آن روز یک طور بود و تکلیف امروز سنگین است. امروز که شما شهربانی جمهوری اسلامی هستید، یعنی پرسنل شهربانی اسلام، یعنی شهربانی امام زمان، آن کاری که لشکر امام زمان باید بکند، با آن کاری که لشکر طاغوت می کرد فرق دارد، همان طوری که خود امام زمان با طاغوت فرق داشت. آن حکومت جور بود و این حکومت عدل، آن حکومت طاغوت بود و این حکومت خدا.

در اسلام یک حکومت است و آن حکومت خدا، یک قانون است و آن قانون خدا، و همه موظفند به آن قانون عمل کنند. تخلف از آن قانون هیچ کس نباید بکند. قانون عدل است، عدالت است، جامعه عدل و جامعه ای که در آن عدالت اجرا بشود. و یک اشتباه گاهی دیده می شود که بعضی از افراد منحرف، در بین پرسنل شهربانی یا در بین درجه دارهای ارتش یا ژاندارمری پخش می کنند و جوانها را وادار می کنند به بعضی از کارهایی که ناشایسته است. آن این است که به آنها می گویند که حالا که انقلاب شده  است و طاغوت از بین رفته و جمهوری اسلامی آمده است، دیگر درجه دار و افسر و سرباز ندارد جامعه توحیدی. آن یک اشتباهی است که آنهایی که می خواهند نگذارند اسلام آن طوری که هست، در کارش تحقق پیدا بکند، آنها این حرفها را در اذهان جوانها انداخته اند، جوانها هم غافل از مسائل، دنبال کرده اند.

جامعه توحیدی به آن طوری که آنها می گویند یعنی جامعه هرج و مرج! حالا مثلًا در شهربانی اگر بنا باشد که زیردست رئیس شهربانی از رئیسشان اطاعت نکند، خودش خودسر، به اسم اینکه جامعه توحیدی است، ریاست و مرءوسیت اصلش در کار نباشد، همه یا باید مثلًا فرض کنید سرلشکر باشند یا همه سرباز. اگر یک لشکری، یک شهربانی همه شان رئیس باشند، این شهربانی قابل دوام است؟ همه شان سرباز باشند، همه شان پاسبان باشند، هیچ دیگر آن کسی که باید فکر کند و روی افکارش فرمان بدهد، او نباشد در کار، این شهربانی دیگر شهربانی نیست. در ارتش هم همین طور.

اگر همه سرباز باشند تا جامعه توحیدی به آن معنای غلطی که در اذهان انداختند باشد، یا همه آنها سرگرد باشند، یا همه آنها سرلشکر باشند مثلًا، آیا این ارتش می شود برای یک مملکتی یا هرج و مرج می شود؟ اساس ارتش، اساس ژاندارمری، اساس نظام در عالم، نه فقط در اینجا، در عالم از اوّلی که یک نظامی در عالم پیدا شده، اساس بر این بوده است که مراتب محفوظ باشد. فرق ما بین دولت اسلامی و غیر اسلامی این است که ظلم نشود از بالا به پایین. نه، فرمان داده نشود، اطاعت باید بشود، ظلم نباید بشود. در زمان رسول اللَّه هم، همه مطیع رسول اللَّه بودند و او فرمانفرما بود، اما از طرف ایشان ظلم به کسی نمی شد. در زمان حضرت امیر هم، حضرت امیر امر می کرد و همه اطاعت می کردند. مالک اشتر هم در آنجایی که حکمفرما بود امر می کرد و همه مکلف به اجرا بودند، لکن از طرف مالک اشتر ظلم به کسی نمی شد.

جامعه توحیدی عبارت از جامعه ای است- توحیدی به معنای حقیقی، نه به آن معنای غلطی که گفته شده است- عبارت از جامعه ای است که با حفظ همه مراتب یک نظر داشته باشند، کأنّه یک موجودند. شهربانی، شهرداری- عرض می کنم که- ارتش، ژاندارمری، سایر قشرهای دولت، ملت، رئیس جمهور، پایینتر، همه با حفظ مراتبشان یک مقصد داشته باشند و آن یک مقصد الهی، کأنّه همان طوری که یک جامعه توحیدی در خود بدن انسان است. انسان به منزله جامعه توحیدی است. چشم، گوش، دست، اینها، اما هم فرمانفرما دارد، هم فرمانبر دارد. مغز فرمان می دهد، دست فرمان می برد، اما همه یک راه دارند. همه برای این است که این کشور فردی را- انسانی را- اداره کنند. همه دنبال اینند که فرمان از بالا می آید و پایین هم اطاعت می کند، لکن جامعه توحیدی است. اعضای یک موجودند، اعضای یک هیکلند، یک هویتند، لکن در عین حالی که اعضای یک هویتند و همه هم برای همین هویت دارند زحمت می کشند، لکن فرمانفرما و کارفرما و کاربرداریم. مغز فرمان می دهد، اعصاب دنبالش فرمان می برند، دستها، پاها، چشم، گوش، همه اینها فرمان می برند. جامعه توحیدی است یعنی، همه شان برای یک مقصدند. جامعه توحیدی را وقتی که از انسان آوردیم برای جامعه، این فرد که به منزله یک جامعه توحیدی بود، یعنی قوای مختلفه، اعضای مختلفه در یک فرمان و در یک راه تخطی نمی کنند. قوا مختلف؛ قوای باطن، ظاهر، اجزا و اعضای مختلف؛ دست، پا، سر، چه، لکن همه در فرمان مغز هستند، یا روح هستند. و همه رو به یک مقصد هستند و آن برای حفظ مثلًا خودش، حفظ هویت خودش، حفظ مصالح خودش. جامعه توحیدی معنایش این است که در عین حالی که فرمانبر و فرمانفرما هست، در عین اینکه رئیس جمهور هست و- عرض می کنم- مجلس شورا هست و مردم عادی هستند و سرلشکر هست و رئیس ستاد هست و اینها، همه باید فرمان ببرند از آن کسانی که فرمانفرما هستند و روی قواعد، لکن همه شان مثل یک بدن می مانند، همه برای یک مقصد باشند، ارتش نکِشد یک طرفی و ژاندارمری یک طرف. و در یک کشور اگر ارتش یک طرف بکِشد، ژاندارمری یک طرف بکشد، شهربانی یک طرف بکشد، این اختلاف پیدا می شود. همه باید با هم، هم مقصد باشند برای حفظ کشورشان، مقصد حفظ کشور باشد.

معنی جامعه توحیدی، به این طوری که این اشخاص منحرف القا کرده اند در اینها، معنایش یک جامعه حیوانی است. در غیر حیوان، جامعه توحیدی ما نداریم.

حیوانها هم، همه این جور نیستند. حیوانها هم یک دسته شان متمدنند مثل موریانه، مثل زنبور نر، مثل مورچه. اینها نحو تمدن دارند. اینها هم بالا و پایین دارند. در حیوانات پایینتری که ادراکاتشان به آن اندازه نیست، جامعه توحیدی است! یعنی الاغها همه یکجورند. گاوها هم همه یکجورند. فرمانبر و فرمانبردار ندارند؛ یک همچو جامعه ای را آقایان می خواهند؟ جامعه توحیدی که هیچ درجه داری نباشد. هیچ بالا و پایینی نباشد.

فرمانفرما- همه باید عطار باشند. اگر عطار نباشند، جامعه توحیدی نیست! اگر مقصود این معناست، جامعه توحیدی، جامعه توحیدی در بشر تا حالا وجود پیدا نکرده الّا آن وقتی که وحشی بودند. اگر یکوقتی بشر وحشی بوده، آنجا یک جامعه توحیدی- هر کسی برای خودش می رفته علفی می چیده و می خورده- اما آن روزی که تمدن در بشر آمده است، لازمه تمدن این است که درجات باشد. لازمه تمدن این است که یکی دکتر باشد، یکی فرض کنید که مهندس باشد، یکی دیگری باشد. یکی سرگرد باشد. یکی چه باشد.

این چیزهایی که هست واقعاً در عالم، اگر این را بردارند و بخواهند جامعه توحیدی به آن معنا درست بکنید برگشت به توحش است.

آنهایی که این مطلب را در ذهن جوانان ما القا می کنند برای این است که منعکس بشود در خارج که اینها یک جامعه حیوانی هستند. اینها قابل این نیستند که برای خودشان حکومت کنند. کسی که حکومت را قبول ندارد، این هرج و مرج است. یک جامعه حیوانی است. این محتاج به سرپرست است.

اینها نقشه می کشند که جوانهای ما را در ارتش وادار کنند به اینکه هرج و مرج ایجاد کنند. در ژاندارمری هم هرج و مرج ایجاد کنند. در پاسدارها هم هرج و مرج ایجاد کنند.

در شهربانی هم هرج و مرج ایجاد کنند. قوای انتظامی- هرج و مرج- که ستون فقرات یک جامعه است به هرج و مرج کشیده بشود. یک مملکت هرج و مرج، محتاج به یک قَیّمند. یک مملکتی که در آن نظام نیست، در آن فرمانبرداری از بزرگترها نیست، همه برای خودشان بخواهند یک بساطی درست کنند، معنایش پوسیدن یک جامعه است از داخل. اسلام هم این جور نبوده. هیچ، هیچ رژیمی در عالم این طور نیست که هرج و مرج باشد. جامعه توحیدی، جامعه توحیدی به آن طور که من عرض کردم یک امر مطلوبی است که همان طوری که در بدن انسان یک جامعه توحیدی است، اگر یک ملتی این طور شد، خودش را نگه می دارد. شما دیدید که یک حدودی ملت ما با هم منسجم شدند و غلبه کردند بر همه چیز. اگر همه قوای انتظامیه و همه قشرهای ملت از روحانی تا دانشگاهی تا بازاری تا کارگر تا زارع، همه اینها اگر چنانچه منسجم بشوند به هم،- با عین- در عین حالی که مراتب محفوظ است بین خودشان، لکن منسجم باشند با هم، مجتمع باشند با هم، یک بدن، حال یک بدن پیدا کنند، همان طوری که بدن انسان جامعه توحیدی است، جامعه هم یک بدن بشود، اگر این طور بشود، آسیب دیگر برنمی دارد این. این معنای جامعه توحیدی، به این معنا صحیح است. این معنای صحیح جامعه توحیدی است. اگر در یک کلامی، برای آدمی که ملتفت بوده است مسائل را، یک کلمه جامعه توحیدی واقع شده است مقصود این است، و اما مطلب غلطش را انداخته اند توی اذهان جوانهای ما. در عین حالی که حسن نیت دارند، در عین حالی که صفای باطن دارند، ولی بازی می خورند. می خواهند زمینه را این شیاطینی که افتاده اند، تویِ هم ارتش هست، هم ژاندارمری هست، هم شهربانی هست، هم بازار و هم کوچه هست، اینها یک شیاطینی هستند که می خواهند زمینه را فراهم کنند برای حکومت طاغوتی.

من حالا به شما می گویم- سنم هم این قدرها [کم ] نیست، ممکن است که قبل از این  حرفها بروم از اینجا- لکن شما یادتان باشد ... این برنامه ای [را] که الآن دارند بعضی از مغرضین می ریزند و جوانهای ما را گول می زنند، آن برنامه برای این است که امریکا را به ما مسلط کنند.- امریکا بفهماند- همه مطبوعات امریکا شروع کنند و غرب، همه اینها که با شما دشمنند، شروع کنند به اینکه [ایران ] یک مملکت هرج و مرجی است، نظام ندارد این مملکت، بالا و پایین ندارد، مثل حیوانات همه به جان هم ریخته اند، همه مخالف هم هستند، همه از هم تخلف می کنند، هیچ یک از هیچ کس حرف نمی شنود. یک همچو جامعه ای محتاج به قَیم است. دنیا حکم می کند که ایران محتاج به قَیم است، قَیم برایش پیدا بکنید! راه را باز می کنند برای اینکه یک قیمی مثل محمد رضا بالای سر ما بیاورند.

یک قیمی مثل رضا خان بالا سر ما بیاورند. حریف ما یک حریف عادی نیست. حریف ما یک حریفی هست که کارشناسهای آنها تمام اوضاع همه ممالک [را] تحت بررسی قرار داده اند و همه آنجاها مضبوط است پیششان که باید چه کرد. یک همچو انقلابی که ضربه به آنها زد، این انقلاب را چه جوری باید از بین برد؟ [باید] با دست خود ارتش، ارتش را از بین برد. با دست خود شهربانی، شهربانی را از بین برد. با دست خود ژاندارمری، ژاندارمری را از بین برد. با دست خود ملّا، ملّا را از بین برد. با دست خود متدین، دیانت را از بین برد. اینها نقشه است آقا! اینها همین طور نیست قضیه، نقشه است اینها. اگر یک جامعه ای- سلسله- ارتشش سلسله مراتب نداشته باشد آن ارتش، که منحرفین این طور القا می کنند، می روند درجه شان را می کَنند که نه، نباید باشد، نمی فهمد اینکه درجه اش را می کَند چی است، چی می خواهند. ژاندارمری هم مثل آن بشود، شهربانی هم مثل آن بشود، پاسدارها هم آن طور بشوند، قوای انتظامی ما بپوسد، از بین بروند، اینکه باید حفاظت یک کشوری را بکند، این از بین برود. به این هم قانع نیستند.

می روند صحراها را به هم می زنند و نمی گذارند زراعت بشود، غارت می کنند. درختها را می بُرند.- نمی دانم- از این بساط درست می کنند. بازار می روند هزار جور بساط درست می کنند. دانشگاه می روند هزار جور حرف درست می کنند. ماها را دارند از باطن می پوسانند. مایی که باید حالایی که رسیدیم به اینجا که این قدرتها را کنار گذاشته ایم و الآن دنیا دارد نظر می کند که این عده ای که این کار را کردند و اعجاب برای دنیا آورده، بعد از انقلاب چه می کنند.

اگر مردم دنیا دیدند که ما بعد از انقلاب هرج و مرج ایجاد کردیم به جای اینکه بفهمیم چه بکنیم، به جای اینکه یک جامعه توحیدی، آن طور جامعه توحیدی که همه منسجم با هم در یک راه با حفظ مراتب مثل بدن انسان، منسجم است بدن انسان، با هم است، حفظ مراتب هم می کند، و لیکن یک جامعه توحیدی است که همه یک جهت، همه یک راه می روند. اگر جامعه ما امروز این طور نباشد، یعنی همه قوای انتظامی مان با هم هماهنگ نباشند، پاسدارانمان با قوای انتظامی هماهنگ نباشد، دولتمان با ملت هماهنگ نباشد، ملتمان با قوای انتظامی هماهنگ نباشد، دولتمان با ملت هماهنگ نباشد، ملتمان با قوای انتظامی هماهنگ نباشد این جامعه ای است که زود یا دیر می پوسد و انسجامش از بین می رود. اینها باید با هم باشند. به این معنا جامعه توحیدی می خواهیم.

اگر این طور شد، آسیب بردار نیست. اگر یک مملکتی همه اجزایش با هم شدند، اینها معتصم می شوند، اینها دیگر آسیب برنمی دارند. این جوانهای ما ملتفت باشند که از کجا دارند ضربه می خورند. اینها خیال می کنند که خدمت دارند می کنند. اینها خدمت نمی کنند. اینها در عین حالی که خیال می کنند خدمت می کنند، دارند ضربه می زنند به این جمهوری شما.

متوجه باشند آنهایی که می آیند به گوش اینها این حرفها را می زنند، ببینند از کجا تعلیم می گیرند اینها. کی است که اینها را وادار می کند که «در ارتش نظم لازم نیست، در ارتش درجه لازم نیست» درجه لازم نیست، یعنی هیچ، یعنی ارتش نه. جامعه توحیدی در- به آن معنایی که آنها می گویند جامعه توحیدی در ارتش، معنایش این است که ارتش نمی خواهیم. شهربانی هم معنایش این است که شهربانی نمی خواهیم. ژاندارمری  هم معنایش این است که ژاندارمری نمی خواهیم. در هر جا که یک همچو مسئله ای آنها پیش آوردند معنایش این است که هرج و مرج باید باشد. باید ما یک نظمی در کارمان نباشد. مملکتمان بدون نظم. خوب، رئیس جمهور هم نمی خواهیم. جامعه توحیدی است به حسب آن طوری که آنها می گویند. درجه را بکَنند که رئیس جمهور هم نمی خواهیم. دولت هم نمی خواهیم. وزرا هم نمی خواهیم. این جز این نیست که بفهماند به دنیا به اینکه اینها قابل این نیستند که آزاد بشوند. من یادم است که در آن وقتی که محمد رضا اینجا بود و این گیرودارها و جنگ و نزاعها بود، کارتر در یکی از حرفهایش- ما پاریس بودیم- گفت که به اینها زیادی آزادی داده اند. او با آن نظر موذیانه اش می خواست بفهماند که این مملکت قابل آزادی نیست، نباید به آن آزادی داد. ما از این باید درس بگیریم که «این زیادی به آنها آزادی دادند» آن می خواست این طور بگوید که باید با این ملت همان رفتار را کرد که محمد رضا در زمان قدرتش کرده. آزادی نباید داد به اینها. باید اینها در اختناق باشند تا بشود حفظشان کرد. به نظر او ماها یک حیوان سرکش هستیم که باید مهارمان کرد. به نظر باطل او، اگر- ما- مطلب آنی است که او می گوید که گفت او که اینها قابل این نیستند که به آنها آزادی داد. حالا که دیده جلو برده اند اینها و پیش برده اند، حالا همان نقشه را می خواهد درست کند که این مملکت و این افراد مملکت زود است برایشان آزادی. زود است برایشان که کارشان دست خودشان باشد. شاهدش این است که در ارتشش می روند درجه ها را می کَنند که ما نمی خواهیم. ما یک جامعه توحیدی می خواهیم. کدام اسلام گفته جامعه توحیدی به این معنا. اسلام می گوید نظم امور باید بشود. نظم امور با درجات است. نمی شود همین طوری. تو از برای خودت، من برای خودم. من برای خودم که جامعه توحیدی نمی شود.

این ضد جامعه توحیدی است. اینکه نظم تو کار نباشد ضد جامعه توحیدی است. اگر بدن انسان این نظم را نداشت و این اطاعت مادون از ما فوق را نداشت تمامش به هم می خورد. اگر مغز حکم می کرد دست اطاعت نمی کرد، به هم می خورد اوضاعش.

این برای این است که به دنیا بفهمانند امروزی که ما در مقابل قدرتها ایستاده ایم، قدرتمندها به دنیا بفهمانند که این جامعه قابل نیست از برای اینکه خودش را اداره کند.

این نظامش دارد به هم می خورد و خورده است. این بازارش هم دارد به هم می خورد.این کشتش هم دارد به هم می خورد. این محتاج به این است که یک قیّمی بالای سرش باشد، آن قَیم کار را اداره کند. یک نفر آدم را بگذارند بالای سرِ ما و پیش دنیا حجت داشته باشند به اینکه خوب، ما این وحشیها را خواستیم مهارشان بکنیم.

ای جوانهای عزیز من! گوش به این اشخاص ندهید که با برنامه دارند کار می کنند.آنهایی که با توطئه و برنامه دارند بین شما کار می کنند گوش به اینها ندهید. به خود بیایید.برای خود کار بکنید. تا گفتند جامعه توحیدی، هرج و مرج در ذهنتان نیاید. آنها به شما این طوری می فهمانند. آنها وسیله اند از برای اینکه ما را نابود کنند. لازم است که همه بیدار بشویم. توجه کنیم به عمق مسائل. جوانهای ما به عمق مسائل به آن طوری که آنهایی که سالهای طولانی برنامه ریخته اند، سالهای طولانی مطالعه کرده اند در احوال همه ما، در احوال همه ملت ما مطالعه کرده اند آنها. می دانند در چه وقت باید چه بکنند برای اسارت ما. الآن وقت این است که باطن این نظم را به هم بزنند. این جامعه ما از باطن بپوسانند آن را. می بینند وقت این است. آنی که به اینها ضربه زده این انسجام بوده که ضربه زده، حالا این انسجام را از بین ببرند. جدا کنند از هم. به جان هم بریزند اینها را. هر کسی از آن دیگری تکذیب کند. هر کسی برای آن دیگری پرونده درست کند. هر کسی برای آن دیگری حرفی بزند. این معنایش این است که یک کشوری هست که یک نظامی ندارد که اگر یک کسی یک کاری کرد، اگر یک فرض کنید که نظامی یک کاری کرد این را بشود مجازاتش کرد، ندارد یک همچو چیزی. هر که هر کاری دلش می خواهد می کند.

چهار تا تفنگ دستشان افتاده، هر کاری بخواهند می کنند. این طور ما را به دنیا معرفی کنند که اینها یک جامعه ای هستند که نمی توانند خودشان را اداره کنند. جامعه ای که نتوانست خودش را اداره کند این جامعه سفیه است. جامعه سفیه محتاج به ولیّ است. یک ولیّ ای بیاورند، بالای سرِ ما بگذارند. خداوند ان شاء اللَّه همه شما را مؤید و منصور قرار بدهد.

صحیفه امام، ج 11، ص: 467-475

 

سخنرانی [در جمع پاسداران (هوشیاری ملی- خطر وابستگی اقتصادی)]

زمان: 7 دی 1358/ 8 صفر 1400

مکان: قم

موضوع: هوشیاری ملی در برابر توطئه ها- وابستگی اقتصادی و خطرهای آن

حضار: پاسداران ساوه، کفن پوشان هنرجوی آمل، برادران و خواهران آذربایجانی، دانش آموزان دبیرستان پسرانه شیراز، اهالی دماوند و لنگرود.

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

هوشیاری در برابر فتنه گری و خیانتکاری

من در عین حال که نه وقتم مقتضی است نه حالم، لکن چون برادرها هم از ساوه و هم از آمل تشریف آوردند یکی دو جمله عرض می کنم. اول تشکر از اینکه این طور احساسات در شما زنده شده است و باقی است. و از خدا می خواهم که این احساسات محفوظ بماند که با محفوظ بودن این احساسات؛ احساسات اسلامی- ایمانی، امیدواریم که این نهضت به آخر برسد و بتوانیم یک حکومت عدل اسلامی به آن قدری که میسور ماست، در ایران موجود کنیم. و این بستگی به این دارد که جوانهای عزیز ما در هر جا هستند، در ساوه هستند، در آمل هستند، در هر جا که هستند بدانند که توطئه ها در کار است که نگذارند شما جوانها به رشد انسانی خودتان برسید و این کشور، یک کشور مستقل آزاد باشد.

آنهایی که از این مملکت، از این کشور استفاده می بردند و همه منافع شما را می بردند و می خوردند و خرج عیاشیها می کردند، آنها باز مشغول توطئه هستند که نگذارند این کشور حال آرامش پیدا کند. و وقتی که آرامش پیدا نکند، نمی شود که اصلاحش کرد. و اگر اصلاح نشود ممکن است که باز به حالهای سابق برگردد. از این جهت باید با بیداری، همه جوانهای محترم عزیز با بیداری توجه داشته باشند که اینهایی که در بین جمعیتها می آیند و می خواهند با اظهار اسلامیت، با اظهار اینکه ما برای کشورمان دلسوز هستیم، مانع بشوند از اینکه مردم کار بکنند، کشاورزها کشاورزی بکنند، کارخانه ها کار بکنند، اینها دوستان شما نیستند. اینها همانهایی هستند که می خواهند نگذارند مملکت شما، کشور شما مستقل بشود.

خصوصاً در شمال که شما هستید این ریشه های فاسد زیاد است. باید با کمال توجه و با کمال دلسوزی برای کشور خودتان از این طور ریشه هایی که می آیند و نفاق افکنی می کنند یا مانع از کار می شوند یا سر و صدا درست می کنند جلوگیری کنید. خود جوانهای آنجا جلوگیری کنند، نگذارند. البته من نمی گویم درگیری و [دعوا، بلکه ] اعراض کنید از ایشان. آنهایی که می آیند حرفهایی می زنند که از این حرفها تفرقه پیدا می شود، به آنها پشت کنید و اعراض کنید تا بروند سراغ کارشان.

الآن آنهایی که منافعشان از بین رفته یا به خطر افتاده است، آنها به این زودی دست بردار نیستند از این کشور. آنها درصدد نقشه ها هستند که نگذارند یک حکومت مستقلی پیدا بشود. از اول هم در فکر این معنا بودند، منتها قدم به قدم شکست خوردند الحمد للَّه. و از این به بعد هم من امیدوارم که با حفظ وحدت خودتان و حفظ ایمان خودتان و توجه به خدا این راه را تا آخر برسانید. و ان شاء اللَّه این جهت هم که باید کار بکنند، همه اقشار ملت امروز باید یک کاری انجام بدهند. بیکاری، کم کاری، به خلاف مسیر ملت است. امروز این کشور ما احتیاج به کار دارد. احتیاج دارد که همه قشرها در هر جا که هستند، مثلًا عمده کشاورزها کشاورزی را تقویت کنند که ما محتاج به دشمنهامان نباشیم در خوراکمان.

آقا خیلی برای یک مملکت اسلامی این عیب است که در ارزاقش محتاج بشود به خارج که تهدیدشان کنند که ما نمی دهیم به شما دیگر. در صورتی که ایران زمین دارد الی ما شاء اللَّه. آب هم دارد. برکات آسمانی هم هست. چرا باید محتاج به خارج باشیم؟ باید همت کنند.

باید بنای بر این بگذارند که مستقل باشند در اقتصاد. وقتی یک ملتی بنای بر یک چیز گذاشت یعنی، همه آنها عازم شدند که ما دیگر بعد از این از دیگران چیزی نخریم، خودشان ایجاد می کنند، خودشان ارزاق خودشان را ایجاد می کنند.

و من امیدوارم که همه تان موفق و مؤید باشید. و این قدرت ایمانی و قوه اجتماعی باقی باشد و همه با سلامت و سعادت باشید.

 صحیفه امام، ج 11، ص: 476-478

 

سخنرانی [در جمع دانشجویان تربیت معلم اهواز (اتحاد در برابر توطئه ها)]

زمان: 7 دی 1358/ 8 صفر 1400

مکان: قم

موضوع: اتحاد و انسجام نیروها در برابر توطئه ها

حضار: دانشجویان دانشسرای تربیت معلم اهواز

[بسم اللَّه الرحمن الرحیم ]

امید به نسل جوان

از شما متشکرم که تا اینجا آمدید و با ما می خواهید ملاقات کنید، ملاقات کردید و مسائل خودتان را گفتید. من امیدوارم که این چند روزی که در پیش شما هستم در خدمت شما باشم. و از این گرمی صحبت شما، از این اجتماع شما [استفاده کنم ] از اینکه در این هوای سرد در این محل مرطوب نشستید؛ و برای خداست این. من امید زیاد دارم. من به شما جوانها با این روحیه که دارید نوید پیروزی می دهم. برادرها، ما امروز با یک قدرت بزرگ شیطانی مقابل هستیم، و شما در مقابل، صفهایتان را فشرده کنید. شما در یک مرکزی هستید که دارایی شما را از زیر پایتان بردند، و خودتان و برادرهایتان گرسنه روی گنجهایتان نشستید گرسنگی خوردید. اینهایی که طمع به این گنجهایی که زیر پای شماست دارند، به این زودی دست بردار نیستند؛ باید بیدار بشوید و بیدار بشویم و همه ملت بیدار بشوند، باید اختلافات را کنار بگذارید، باید ایرادها را کنار بگذارید؛ امروز روز اختلاف نیست، امروز روز ایراد نیست، امروز روزی نیست که ما بنشینیم و غیر از مقابله با دشمنهای بزرگ فکر دیگر بکنیم. همه افکارتان را متوجه کنید به اینکه با این دشمن چطور باید درگیری کرد. تمام اراده هاتان را مصمم کنید که با این دشمن مقابله کنید.

امر دایر بر این است که ما چند روز دیگر در این دنیا باشیم با ذلت، یا اینکه ان شاء اللَّه  پیروز بشویم، یا با عزت برویم از این دنیا. ما ذلت را نمی پذیریم، آن طور که بزرگهای ما، ائمه ما- علیهم السلام- نپذیرفتند ما نمی پذیریم. ما از اینکه امریکا ما را محاصره اقتصادی بکند یا دخالت نظامی بکند ما از این نمی ترسیم. ملت ما هم ان شاء اللَّه نمی ترسند. ملت ما حاضر نیستند دیگر تحت بار ذلت بروند و دیگران همه چیزشان را از بین ببرند و اینها را اسیر کنند. من امیدوارم که با این اراده مصممی که شما برادرها و خواهرهای محترم دارید ما ان شاء اللَّه پیروزی را در آغوش بکشیم، و بر همه دشمنها، چه آن دشمنهای داخلی و چه آن دشمنهای خارجی پیروز بشویم. خداوند شماها را پیروز کند.

صحیفه امام، ج 11، ص: 479-480

سخنرانی [در جمع خانواده شهدا و اقشار مختلف مردم (امتحانات الهی)]

زمان: 7 دی 1359/ 20 صفر 1401

مکان: تهران، جماران

موضوع: امتحانات الهی در زندگی انسان و بیان بزرگترین آنها

حضار: خانواده های شهدای دزفول، جمعی از اهالی خرم آباد، پل دختر و کوهدشتِ لرستان به همراه روحانیون منطقه و نماینده مَلاوی در مجلس شورای اسلامی و کودکان موسویّه تهران

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

ملازم بودن وجود انسان با امتحان

بعضی وقتها انسان متحیر است که با این منظره هایی که مواجه است چه بگوید. من الآن در مقابلم عکسهایی از شهدا می بینم، و در آن تابلو نوشته بود که خانواده های شهدای دزفول آمده اند و جمعی هم از عشایر محترم خرم آباد و از اهالی خرم آباد آمده اند، و در آن کنار هم کودکان موسویه تهران آمده اند. و با دیدن این منظره ها چه باید بگوییم؟ انسان در این دنیا، هر انسانی که باشد از انسانهای بزرگ- مثل انبیا و اولیا- تا هر جا که برسد، مورد امتحان است. امتحان ملازم با وجود انسان است و هیچ انسانی بدون امتحان نخواهد در این عالم زیست کند. گاهی امتحان به خوف، به جوع، به نقص در اموال و انْفُس، به نقص در ثمرات و امثال اینهاست، که الآن در مراکزی که جنگزده است بسیاری از اینها تحقق دارد. و این یک امتحانی است که از شما آقایان که در دزفول و در اهواز و سوسنگرد و سایر محالّی که مورد تعدی کفار شده است واقع شده اید. این یک امتحانی است الهی برای آزمایش ما و شما. گاهی امنیت مورد آزمایش است. انسان را گاهی به ناامنی و خوف امتحان می کنند و گاهی به امنیت و اطمینان، گاهی به نقص در ثمرات و انفس. جوانها را از انسان می گیرند، برادرها را می گیرند، و بچه ها و زنها را به این راه امتحان می کنند. و گاهی به زیاد کردن ثمرات، زیاد کردن اموال، توسعه دادن و امنیت اعطا کردن امتحان می کند. بشر در امتحان واقع است. با ادعای اینکه من مؤمن هستم رها نمی شود. پیغمبرهای بزرگ امتحان شدند. ابراهیم خلیل- علیه السلام- در آن قضیه حیرت انگیز امرِ به اینکه باید اولادت را ذبح کنی امتحان شد. پیغمبرهای بزرگ، اولیای بزرگ امتحان شدند. حضرت سید الشهدا- سلام اللَّه علیه امتحان شد. اولاد و احفاد او هم امتحان شدند و همه ماها هم امتحان می شویم. و همه بشر هم امتحان خواهند شد. و امتحان به امنیت و دارایی و ثروت و ریاست و امثال ذلک بزرگتر است از امتحان در نفس، اولاد و انفس. چه بسا اشخاصی که ادعا می کنند که ما مؤمن هستیم، لکن وقتی که امتحان می شوند معلوم می شود که فقط ادعا بوده. و چه اشخاصی که ادعا می کنند که ما طرفدار ضعفا هستیم لکن وقتی که امتحان می شوند از امتحان درست در نمی آیند. و چه اشخاصی که ادعا می کنند که اگر [برای ] ما صفحه جنگ پیش بیاید پیشقدمیم، و در وقت عمل از امتحان درست در نمی آیند. شما دزفولیها و اهوازیها و سوسنگردیها امتحان دادید و خوب از امتحان بیرون آمدید.

این عکسهایی که الآن در مقابل من هست و موجب تأثر و تأسف، این سند امتحان شماست و سند افتخار شما. خدای تبارک و تعالی می فرماید: بَشِّرِ الصَّابِرِینَ  آنهایی که صبر می کنند، به آنها بشارت بده. آنهایی که در مصیبتها، در نقص ثمرات، در نقص انفس، در نقص اولاد، صابر هستند و می گویند که: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ  ما از خدا هستیم و به او برمی گردیم، از او هستیم و به او رجوع می کنیم. جوانهای ما از خدا هستند و در راه خدا فداکاری کردند و به خدا مراجعت می کنند. انسان اگر هر چه دارد بفهمد که از خداست، اگر زندگی دارد خدا به او داده است، و اگر اولاد دارد خدا به او اعطا کرده است، و اگر ثروت دارد خدا به او اعطا کرده است، و همه چیز را خدای تبارک و تعالی عطا فرموده است، اگر دل انسان به این معنا ایمان بیاورد و اطمینان به این معنا داشته باشد، چیزی که  امانت الهی است، به خدا برگردانده. اولادها اماناتی هستند از خدا، زن و فرزند امانتهایی هستند از خدا، داراییها امانتهایی هستند از خدا و به او رد شده است. و ما از خدا هستیم و به سوی او رجوع می کنیم. اگر امتحان را درست دادیم و همان طوری که اولیا و انبیا امتحان دادند ما هم به آنها اقتدا کردیم، مورد آن بشارت هستیم که خدای تبارک و تعالی می فرماید و به آنها رحمت می فرستد، مغفرت می فرستد و آنها را اصحاب هدایت  می داند. این امتحان آسان تر است از آن امتحانهایی که دولتمردان را خدا امتحان می کند. چه بسا از این رؤسای جمهوری که در دنیا هستند، مدّعی احترام به حقوق بشر هستند. قبل از رسیدن به مقام ریاست جمهور مدّعی آزادیخواهی، مدّعی دوستی با بشر، مدّعی خواستاری رفاه بشر هستند. لکن وقتی که می رسند به مسند و امتحان می کند خدای تبارک و تعالی آنها را، نمی توانند از امتحان بیرون بیایند. به جای طرفداری از حقوق بشر، بشر را به تباهی می کشند. به جای طرفداری از ضعفا، ضعفا را به هلاکت می رسانند. همان طوری که در آن طرف  بَشِّرِ الصَّابِرِینَ  است به رحمت و مغفرت و حیات ابدی، برای اینها هم بشارت به عذاب الیم است: بشارت به ننگ است.

باید امتحان بشویم. مجرّد دعوای اینکه من خداخواه هستم، من آزادیخواه هستم، من حقوق بشر را مراعات می کنم، من اگر به ریاست جمهوری، به حکومت، به نخست وزیری، به رئیس مثلًا قبیله، به ریاست عشایر برسم با مردم رفتار خوب می کنم و مردم را به آزادی و رفاه دعوت می کنم و خودم هم همین طور هستم، مجرد دعوا پذیرفته نیست. وقتی که داده شد آن منصب به آن شخص، رسید به آن منصب، آن وقت است که مطالعه در حال او باید کرد که آیا مثل کارتر هست یا مثل علی بن ابی طالب. با مستضعفین و مستمندان آن می کند که علی بن ابی طالب- سلام اللَّه علیه- کرد، یا آن می کند که کارتر کرد. یا آن می کند که استالین  کرد. آنها هم همه مدّعی هستند. استالین هم مدّعی این بود که برای مردم می خواهد کار بکند و مردم را به طور آزاد، مساوی نگه دارد، لکن وقتی که به مقام ریاست رسید فوج فوج مردم را فانی کرد و از بین برد. کارتر هم همین ادعاها را می کند که ما برای بشر آزادی می خواهیم و رفاه می خواهیم و بشر دوست هستیم، لکن وقتی که به مقامش رسیدند دیدیم که آن طور بودند، کردند با بشر آنچه را کردند. صدام هم ادعای این را می کند که من می خواهم که عرب را چه بکنم و با عرب چه بکنم. لکن وقتی که امتحان پیش آمد، اعراب را آن طور در خوزستان به کشتن داد که مغول نکرده بود. و اگر مهلت داده بشود به او، با عراق و ایران و هر جا دستش برسد آن کند که مغول با ایران کرد. ادعا نمی شود کرد که من ادعا کنم که من یک ملّایی هستم و مردم دوست هستم. وقتی که رسیدی به منصب، آن وقت ببین چه هستی. آن وقتی که امثال آقای نخست وزیر در حبس بود و زجر بود، ادعای این معنا را البته در دل داشت که این حکومت بد است، و اگر من به ریاست برسم چه خواهم کرد. اگر در ذهنش بوده لکن الآن در معرض امتحان است. الآن همه این رؤسا، رئیس جمهور، نخست وزیر، رئیس مجلس، رؤسای دادگاهها، رؤسای همه استانها، حکومتها، فرماندارها، استاندارها، همه اینها در معرض امتحان اند. و این امتحان از امتحان در نقص اولاد و انفس بالاتر است. امتحان مردم به ریاست، به ریاست در هر مقام، به رسیدن به هر مقام، این امتحان سختتر است از امتحان در نقص اولاد و انفس. و مشکلتر است که انسان بتواند از این امتحان نجات پیدا بکند، و درست امتحان بدهد در مَعْرض اعمالی که می کند و در پیشگاه خدا آبرومند باشد. رؤسا هر جا هستند، در هر کشوری هستند، دولتمردان در هر کشوری که هستند و در هر جا که هستند باید بدانند که رسیدن به این مقام، امتحانی الهی بوده است و سخت امتحانی است. خودشان توجه کنند به اینکه قبل از رسیدن به این مقام و بعد از رسیدن به این مقام، چقدر در حالشان تفاوت حاصل شده است. قبل از رسیدن به این مقام به رؤسای جمهوری که سابق بودند، به نخست وزیرانی که سابق بودند، به وکلای مجلسی که سابق بودند، به استاندارهایی که سابق بودند، به دادگاههایی که در سابق بودند، قبل از رسیدن خودشان به این مقامات به آنها اشکال داشتند و آنها را تقبیح می کردند. الآن که خودشان رسیدند آیا همان نقشه را عمل می کنند که آیندگان، آنها را تقبیح کنند؟ یا خیر، وقتی که به مقام رسیدند رفتاری می کنند که همان طوری که بعد از هزار و چهار صد سال نسبت به امیر المؤمنین مردم نظر می دهند؟ همان که بعد از اینکه مقام ریاست داشت- به حسب اصطلاح شما- تمام ایران و عراق و مصر و جاهای دیگر در زیر سلطه او بود، رفتارش با مردم آن طور بود که هیچ کس نمی تواند آن رفتار را داشته باشد. در خطبه جمعه، گاهی که یک وقتی که در خطبه جمعه آمده بودند و منبر بودند، دامنشان را حرکت می دادند برای اینکه پیراهن را شسته بودند. و پیراهن عوضی نداشتند. بیدار بشویم ما! دولتمردان بیدار بشوند! استاندارها بیدار بشوند! دادگاهها بیدار بشوند! ما دعوی شیعه گری را می کنیم. ادعا هست که ما شیعه و تابع هستیم. در مقام امتحان، باز شیعه هستیم؟ تَبَع هستیم آن طوری که او هست؟ به اندازه ای که وسعت وجودی ما هست تبعیت می کنیم؟ با دوستانمان، با رفقایمان، با همکیشانمان، با بشر آن طور رفتار می کنیم؟ آن شخصی بود که وقتی یک خلخال  را از پای یک ذِمّیه  یا یهودی یا نصارا بوده است بیرون آورده بودند اشرار- قریب به این معنا- فرموده است که اگر انسان بمیرد برای این ننگی که واقع شده و این چیزی که واقع شده است، خیلی بعید نیست. ما هم مدّعی هستیم که شیعه هستیم. رؤسا و دولتمردان بیدار بشوند! مخاصمه  را ترک کنند! این منظره ها را ببینند. این جوانهایی که خون خودشان را در راه اسلام داده اند ببینند. این جوانهایی که شما را به این مقام رسانده اند ببینند، و دست از مخاصمات  بردارند، آتش بس کنند. در محضر خداست، همه ما در محضر خدا هستیم و همه ما خواهیم مرد، و همه ما خواهیم حساب پس داد. بیدار بشوید ملت! بیدار بشوید دولت! همه بیدار باشید! همه تان در محضر خدا هستید. فردا همه باید حساب پس بدهید. از روی خون شهدای ما نگذرید بدون نظر! و برای مقام دعوا نکنید با هم. ما همه که به صدام این طور نفرین می کنیم و ننگ نثارش می کنیم، مبادا خودمان آن طور باشیم.

در حال خودمان مطالعه کنیم، وقتی که خلوت هست خودمان را آزمایش کنیم که ما اگر به مقام رسیدیم آیا همان طوری که صدام می کند، ما هم همان طور خواهیم کرد، یا شبیه به او؟ یا ما شبیه به خلیفه رسول اللَّه عمل می کنیم؟

حکومت کردن بر یک جامعه ای، بزرگترین آزمایشی است که خدای تبارک و تعالی از بشر می کند. حکومت کردن اگر حکومت کردن اسمش باشد، باصطلاح حکومت کردن بر یک همچو جامعه ای که خون خودش را در راه اسلام و در راه کشور اسلامی دارد می دهد، و جوانان برومندش را دارد فدا می کند؛ از کارهای بسیار مشکل و از امتحانات بسیار مشکل است. ای رؤسا! شماها در معرض امتحان درآمده اید، و اعمال شما دقیقاً تحت نظر خدای تبارک و تعالی است. توجه بکنید به این ملتی که به این طور همراهی با شما می کند. ای پاسداران! ای ارتشیان! ای ژاندارمری! وای سایر قوای مسلّح نظامی و انتظامی! وای رؤسای هر جا که هستید، هر قبیله که هستید وای همه استاندارهای سرتاسر کشور! در معرض امتحان هستید. مبادا با خون اینها برای خودتان بخواهید مقامی درست کنید. خدا نکند که شماها بخواهید دیگران، خون خودشان را بدهند و شما مقامتان بالاتر برود. خدا نکند که یک همچو حیوانی در باطن شما باشد و شما خیال کنید انسانید. بشر در معرض امتحان است. أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ  شما گمان می کنید، مردم گمان می کنند که همین که گفتند من مؤمنم رهایشان می کنند؟ امتحانشان نمی کنند؟ همین که گفتید ما آزادیخواهیم رهایتان می کنند؟ بر مسند می نشانند تا بفهمند که راست می گویید یا نه و بفهمانند. به مجرد اینکه ادعا کردید که من برای این ملت و برای این کشور خدمتگزارم، رها می شوید؟ امتحان خواهید شد و در امتحان هستید. از من طلبه تا تمام افراد این مملکت و تمام افراد بشر و تمام انبیا و اولیا، همه در معرض امتحان اند، به ادعا و گفتار رها نمی شوند. فرموده است که: «سابقین را ما امتحان کردیم تا اینکه معلوم بشود کی مؤمن است و کی منافق». همه گروهها، همه مردمی که در این مملکت یا در رأس امور هستند، یا در بازار هستند، یا در کشاورزی هستند، یا در کارخانه ها هستند، یا گروهکهای مفسد هستند، همه بدانند که در محضر خدا هستند و در معرض امتحان. در گفتار، بسیار آسان است که انسان ادعا کند که من چه هستم و چه هستم، لکن همان معنایی را که ادعا می کند در همان امتحان می شود. همان شخصی که می گوید من بشر دوستم در همان معنا امتحان می شود. همان شخصی که می گوید که من طرفدار حقوق بشر هستم در همان معنا امتحان می شود. اگر در آن مقامی که رسید، با آن وقتی که قبل از آن مقام بود هر دو مساوی است و نفسش یک طور است و ریاست برای او سنگینی نمی کند؛ این شیعه علی بن ابی طالب است و پیروِ او، و از امتحان روسفید بیرون آمده. من خجالت می کشم وقتی که شماها را می بینم که از خوزستان و خرم آباد و از جنوب و از غرب آمده اید، و آن همه رنج دیده اید، و آن همه جوانهای شما شهید شده اند، و آن طور خانه های شما خراب شده اند. و وقتی که بیایید در اینجا ببینید اوضاع، طور دیگری است، سرِ خون شما دعواست.

قلمهای در روزنامه ها، دستهایی که این قلمها به دستشان است، آنهایی که در رادیو- تلویزیون و در سایر جاها سخنرانی می کنند همه مورد امتحان خدا هستند. آن وقتی که قلم به دست می گیرید بدانید که در محضر خدا، قلم دست گرفته اید. آن وقتی که می خواهید تکلم کنید بدانید که زبان شما، قلب شما، چشم شما، گوش شما در محضر خداست. عالم محضر خداست. در محضر خدا معصیت خدا نکنید. در محضر خدا با هم دعوا نکنید سرِ امور باطل و فانی. برای خدا کار بکنید و برای خدا به پیش بروید. اگر ملت ما برای خدا و برای رضای پیغمبر اکرم به پیش برود، تمام مقاصدش حاصل خواهد شد.

خداوند ما و شما را از این امتحان بزرگ، سرافراز و روسفید بیرون بیاورد. خداوند تمام افراد ملت ما را آبرومند کند. خداوند این نهضت را متصل به نهضت امام زمان- سلام اللَّه علیه- بکند. خداوند دشمنان ما را هدایت کند.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته

صحیفه امام، ج 13، ص: 454-461

 

پیام [به فرهنگیان  و دانشجویان مراکز تربیت معلم (هجوم دشمن به فرهنگ کشور)]

زمان: 7 دی 1360/ 1 ربیع الاول 1402

مکان: تهران، جماران

موضوع: هجوم جهانخواران به فرهنگ و ادب کشور

مخاطب: فرهنگیان و مسئولان و دانشجویان مراکز تربیت معلم

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

از طرف اداره کل تربیت معلم در رابطه با شروع کار آموزش معلمین و مدرسین سراسر کشور گزارش رسید که در آن از این جانب خواسته شده بود تا کلمه ای در این مورد داشته باشم. ضمن تشکر از زحمات مسئولین لازم است اهمیت موضوعی را که کراراً گوشزد کرده ام، تکرار نمایم. تردیدی نیست که جهانخواران برای به دست آوردن مقاصد شوم خود و تحت ستم کشیدن مستضعفان جهان راهی بهتر از هجوم به فرهنگ و ادب کشورهای ضعیف ندارد. زیرا با تربیت غربی یا شرقی معلم و استاد است که دبستانها و دبیرستانها محلهایی می شوند مجهز برای تربیت غربی یا شرقی جوانهایی که دولتمردان و دست اندر کاران آتیه کشورهایند. و با این گونه تربیت است که جوانان با گرایش به یکی از دو قطب قدرت، راه را برای مستکبرین جهان در به دام کشیدن کشورهای مستضعف به صورتی شایسته و بدون زحمت و دستیازی به سلاح های نظامی زنگزده باز می نمایند.

برای آنان چه راهی بهتر از آنکه با دست قشری از بومی های هر کشور، ملتها را بی سر و صدا بلکه با شوق و رغبت به سوی مقاصد آنان کشیده تا دسترنج ملتها و ذخایر کشورها را با عرض ارادت و ادب و قبول منت از اربابان تقدیم آنان نمایند. ضربه های مهلکی که بر کشور مظلوم ما در این پنجاه سال اخیر از دانشگاهها و اساتید منحرفی که با تربیت غربی بر مراکز علم و تربیت حکمفرما بودند وارد آمد از سر نیزه رضا خان و پسرش وارد نشد.

البته اساتید و معلمان متعهدی بودند، لکن زمام امور در دست آنان نبود. ما از شرّ رضا خان و محمد رضا خلاص شدیم، لکن از شرّ تربیت یافتگان غرب و شرق به این  زودیها نجات نخواهیم یافت. اینان برپادارندگان سلطه ابرقدرتها هستند و سر سپردگانی می باشند که با هیچ منطقی خلع سلاح نمی شوند، و هم اکنون با تمام ورشکستگیها دست از توطئه علیه جمهوری اسلامی و شکستن این سدّ عظیم الهی برنمی دارند. ملت عزیز ایران و سایر کشورهای مستضعف جهان اگر بخواهند از دامهای شیطنت آمیز قدرتهای بزرگ تا آخر نجات پیدا کنند چاره ای جز اصلاح فرهنگ و استقلال آن ندارند؛ و این میسر نیست جز با دست اساتید و معلمان متعهدی که در دبستانها تا دانشگاهها راه یافته اند و با تعلیم و کوشش در رشته های مختلف علوم و تربیت صحیح و تهذیب مراکز تربیت و تعلیم از عناصر منحرف و کج اندیش، نوباوگان را که ذخایر کشور و مایه امید ملت اند، همدوش با تعلیم در همه رشته ها به حسب تعالیم اسلامی تربیت و تهذیب نمایند و علوم اسلامی را که مربی اخلاق و مهذب نفوس  است به دست کارشناسان اسلامی داده تا نوباوگان و جوانان عزیز را بدین مکتب جامع روانبخش آشنا و از تعلیمات علمی و عملی آن برخوردار سازند. و به یقین بدانند که اسلام مکتبی است که انسانها را به گونه ای می سازد که به جز حق و مبدأ خلق به هیچ مکتبی تسلیم نشوند و تحت تأثیر هیچ قدرتی واقع نگردند، و مسئله کشور خود را با هیچ انگیزه ای از دست ندهند، و از استقلال و آزادی خویش و سایر بندگان خدا بی هیچ طمع و خوفی دفاع کنند، و از خودخواهیها و کوتاه بینیها- که منشأ بدبختی و گرفتاریها است- اجتناب کنند. و شما عزیزان که دامن به کمر زده و در راه تربیت معلم قدم بر می دارید از عمق ارزش کار خود آگاه باشید و در راه این هدف مقدس از هیچ کوششی دریغ نورزید، و خود را وقف خدا و بندگان او نمایید و بدانید که خداوند با شماست و به شما توفیق خواهد داد.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه.

روح اللَّه الموسوی الخمینی

صحیفه امام، ج 15، ص: 446-447

 

سخنرانی [در اقشار مختلف مردم (تشریک مساعی همه در پیشبرد مقاصد)]

زمان: قبل از ظهر 7 دی 1360/ 1 ربیع الاول 1402

مکان: تهران، جماران

موضوع: لزوم تشریک مساعی همه اقشار در پیشبرد اهداف

حضار: خانواده شهدای 7 تیر (فاجعه انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی)- مسئولان دفاتر نهضت سوادآموزی- دانشجویان دانشکده افسری وابسته به دفاع ملی مقیم آلمان

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

تشریک مساعی، وظیفه همه

این اجتماع امروز، اجتماع عزیزی و پر برکتی است؛ پر برکت است از آنکه اشخاصی که در اینجا حاضرند یک قشرشان از بازماندگان شهدای حزب جمهوری اسلام که از عزیزترین افراد این ملت و متعهدترین اشخاص بودند و جمهوری اسلامی از آن شهدای عزیز و شهدای دیگر استفاده های فراوان چه در حیاتشان و چه در شهادتشان کرده است، از این جهت، بسیار مبارکند و بسیار ارجمند. و قشر دیگری که حرکت به سوی سوادآموزی را می خواهند به پایان برسانند که اینها هم این کار بسیار با اهمیت را و بسیار با ارزش را آغاز کردند و امیدوارم که به انجام برسانند و با کمک همه قشرها، دولت و خصوصاً ملت و خصوصاً قشرهای روستایی، با همت همه این امر به طور شایسته انجام بگیرد و این نقیصه ای که میراث رژیم شاهنشاهی بوده است برطرف گردد و ملت ما ان شاء اللَّه، عالم و آگاه و فعال باشند.

آنچه که باید عرض کنم این است که هیچ کاری در این کشور نمی شود به خوبی انجام بگیرد، الّا با تشریک مساعی. اگر بخواهد ملت ایران بنشیند تا دولت کاری را انجام بدهد، این امری است که نخواهد شد و اگر دولت بنشیند که ملت کاری را انجام بدهد، آن هم نخواهد شد. امروز ملت و دولتی در کار نیست، همه ملتند و همه دولت. عمده، احساس وظیفه است که ما احساس کنیم که در هر امری از امور که برای اصلاح این کشور عزیز است موظف هستیم به اینکه کمک کنیم. در این امر سوادآموزی که یکی از با ارزشترین امور است باید همه قشرهای ملت کمک کنند، چه آنهایی که می خواهند سوادآموزی کنند و چه آنهایی که می خواهند یاد بگیرند و چه سایر افراد کشور. اگر اینهایی که می خواهند آموزش بدهند سستی بکنند، آنهایی که می خواهند آموزش ببینند سستی و اهمال بکنند و ملت که پشتوانه همه امور است خودش را بی تفاوت نشان بدهد، این بار به منزل نمی رسد. همه مشکلات این کشور با مساعی جمیله همه قشرهای ملت به پایان رسیده است یا در شرف پایان رسیدن است. بنا بر این، همه ما و همه ملت موظفند که در کارها به هر قدری که می توانند تشریک مساعی کنند و در هر امری از امور که برای کشور پیش می آید و مشکلاتی که قدرتهای بزرگ و وابستگان آنها برای این کشور توطئه دیده اند و پیش می آورند باید با تشریک مساعی خنثی شود. و شما مأیوس نباشید و مطمئن باشید که چون برای خدای تبارک و تعالی انجام وظیفه می کنید، خدای تبارک و تعالی هم عنایت دارد به شما و توطئه ها را خنثی می کند.

 

خدای تبارک و تعالی که می فرماید: «کسانی که نصرت مرا بکنند آنها را نصرت می کنم»، می داند که ما و ملت ما نصرت دین او را می خواهیم و پیاده شدن احکام اسلام را می خواهیم و از اول نهضت همه همّ و غم ملت ما بر این بوده است که جمهوری اسلامی با محتوای اسلامی تحقق پیدا بکند. شهدا همه در راه این مقصد از صحنه ظاهری خارج شدند و دوستان عزیز ارتشی و سپاه پاسداران و سایر قشرهای مسلح و غیر مسلح، آنها همه دنبال همین مقصد هستند. وقتی که همه ما و همه شما و همه ملت دنبال نصرت احکام اسلام و نصرت خدای تبارک و تعالی هستیم خدای تبارک و تعالی نصرت می کند ما را.

و من میل دارم که تذکر بدهم به همه قشرها که در هر جا هستند و در هر محلی هستند حفظ قانون را بکنند و حفظ قواعدی که بر کشور جاری هست بکنند، این طور نباشد که یک قشری به قشر دیگری اعتراض بکند؛ کمک بکنند.

انجمنهای اسلامی که در سرتاسر کشور هستند و بسیار ارزشمند هستند، لازم است دو جهت را ملاحظه کنند: یک جهت اینکه خیلی توجه کنند که در بین آنها افرادی نفوذ نکند از غیر متعهدها. بدانید که اگر یک نفر در یک انجمن اسلامی از این اشخاص منحرف نفوذ کند، آن انجمن را به کجی می کشد. من این را کراراً گفتم که برای انتخاب افراد برای انجمنهای اسلامی باید با کمال دقت بررسی بشود؛ از تاریخ زندگی آنها، زندگی خانواده آنها، دوستان سابق آنها، کیفیت عمل آنها در قبل از انقلاب و بعد از انقلاب و بعد از پیروزی، بعد از اینکه پرونده او بطور شایسته بررسی شد و او را یافتید که یک انسان کامل است، یک انسانی است که می خواهد به این کشور خدمت کند، به اسلام خدمت کند، او را انتخاب کنید. و باز یک نصیحت دیگری که به این آقایان می کنم این است که در عین حال که با کمال دقت باید ناظر احوال افرادی که مشغول کار در وزارتخانه ها، در ارتش، در هر جا، در ادارات هستند، لکن کار آنها فقط ارشاد است، و اگر ارشاد آنها به جایی نرسید، باید اطلاع بدهند به کسانی که در رأس واقع هستند مثل قوه قضاییه. خود آنها اگر بخواهند دخالت بکنند، بر خلاف قانون است، بر خلاف شرع است و البته نباید همچو کاری بکنند و نمی کنند. و اگر دیدند یکی از آنها یک همچو پیشنهادی کرد، بدانند که می خواهند اینها شما را به انحراف بکشند. و همین طور در ادارات و در سایر قشرهایی که مشغول فعالیت هستند و در همین برادرانی که برای سوادآموزی در تمام کشور همت گماشته اند بدانند که باید افرادی وارد این عمل بشوند که سوابقشان معلوم باشد و کیفیت عملشان در سابق و لاحق معلوم بشود که- خدای نخواسته- اشخاصی نباشند منحرف که بخواهند کودکان این کشور را از اول منحرف کنند تا آخر. این از امور بسیار مهمی است که باید شما برادرهایی که در نهضت سوادآموزی  فعالیت می کنید در نظر داشته باشید، و ان شاء اللَّه در نظر دارید.

ما یک صحبت با داخله داریم، با ملت خودمان داریم و همین صحبتهاست که عرض کردم که اساس پیشرفت شما ملت عزیز، تعهد به اسلام و وحدت کلمه است. تعهد به اسلام بدون اینکه با هم اجتماع نکنید در مسائل، بی فایده است. اجتماع در مسائل، بدون تعهد به اسلام، مضر است. این دو مطلب باید همیشه نصب العین باشد که تعهد به اسلام و وحدت کلمه و اینکه کشور را همه از خودتان بدانید، دولت را از خودتان بدانید، مجلس را از خودتان بدانید، ادارات را از خودتان بدانید، ارتش را و سپاه پاسداران را و بسیج را و قوای نظامی و انتظامی را از خودتان بدانید و همه با هم به یک جهت حرکت کنید و آن جهت تعالی افکار و جهت تعالی همه جهات کشور. کشور را اگر بخواهید از دست ابرقدرتها تا آخر نجات بدهید، باید تعهد خودتان را به اسلام هر روز محکمتر کنید و کوشش خودتان را برای وحدت همه قشرها فعالتر کنید.

و یک مطلب دیگری که به خارج از کشور عرض می کنم، و آن اینکه اگر این دولتهای اسلامی، این دولتهایی که همه چیز دارند، این دولتهایی که افراد زیاد دارند، این دولتهایی که ذخایر زیاد دارند، اگر اینها با هم اتحاد پیدا بکنند، در سایه اتحاد احتیاج به هیچ چیز و هیچ کشوری و هیچ قدرتی ندارند، بلکه آنها به اینها محتاج هستند. اگر مسلمین و دولتهای اسلامی با هم آن پیوند اخوتی که خدای تبارک و تعالی در قرآن کریم فرموده است حفظ کنند و ایجاد کنند، نه افغانستان مورد هجمه واقع می شود و نه فلسطین مورد حمله واقع می شود و نه سایر کشورها. اگر دولتهای اسلامی با هم وحدت کلمه پیدا بکنند، چه احتیاج به این است که ما دستمان را پیش امریکا دراز کنیم یا پیش شوروی؟ ما چه احتیاجی به آنها داریم؟ احتیاج وقتی پیدا می شود که مثل حالا متفرق باشند؛ کشورها از هم جدا باشند. چرا باید کشورها که یک همچو پشتوانه عظیم دارند و آن قرآن کریم و اسلام عزیز و خدای بزرگ است، چرا باید با یک همچو پشتوانه ای که آنها را دائم دعوت می کند به وحدت و از تفرقه اندازی و تفرقه آنها را منع می کند، چرا باید ما در مقابل کتاب خدا و در مقابل اسلام عزیز تفرقه بیندازیم؟ ایران یک کشوری است که از اولی که نهضت کرده و ما قبل او، کشور متعهد اسلامی بوده است و الآن هم در مقابل همه قدرتهایی که بر خلاف اسلام هستند قیام کرده است و دارد به پیش می رود. چه شده است که باید دعوت کنید دولتهای اسلامی را به ضد اسلام، به ضد کشور اسلامی؟ این کشور اسلامی که برای اسلام دارد زحمت می کشد و برای اسلام دارد شهید می دهد و برای اسلام دارد آواره می شود، چرا باید آنهایی که دولتهای اسلامی هستند و ادعای اسلام می کنند جبهه بندی بکنند در مقابل یک همچو کشوری؟

اینها دیده اند که ملت ایران در عین حالی که یک ملت کوچکی است لکن یک پشتوانه بزرگ دارد و آن خدا و اسلام است، در مقابل همه قدرتها ایستاده است و دارد به کار خودش ادامه می دهد و هر روز هم بهتر خواهد شد و می شود و هر روز هم کار کشور از آن آشفتگیها بیرون می آید و همه جهات ما درست می شود. لکن تأسف در این است که کشورهای دیگر چرا از ایران الگو نمی گیرند؟ چرا الگو نمی گیرند از ایران و وحدت کلمه پیدا نمی کنند و با ملتهای خودشان سازش نمی کنند، و هر یک با دیگری سازش نمی کند تا اسرائیل بر آنها غلبه کند؟ و دیدید که اسرائیل بلندیهای جولان را گرفت و اعتنا به هیچ یک از شما نکرد و اعلام کرد که هیچ قدرتی نمی تواند اسرائیل را از این تصمیم برگرداند. چرا باید شما به جای اینکه همه را دعوت کنید به جبهه گیری در مقابل اسرائیل، در مقابل اسرائیلی که دشمن اسلام است و دشمن انسان است و دشمن شماست و دشمن اعراب است و دشمنی با همه شماها دارد، شما در یک همچو حالی تفرقه بین خودتان ایجاد کنید؟ جمعیتها تفرقه بین خودشان ایجاد کنند؟ گروههای دولتی تفرقه ایجاد کنند؟ جبهه گیری کنند؟ این جبهه گیریها در مقابل اسلام است، در مقابل قرآن کریم است. قرآن کریم دعوت به وحدت می کند و شماها دعوت به تفرقه و مقابله با هم.

باید عقل را پیشوای خودتان قرار بدهید و اسلام را مقتدای خودتان قرار بدهید و در مقابل اسلام همه خاضع  باشید و به حکم عقل عمل کنید و عقل و اسلام می گوید شما با هم متحد باشید و اگر متحد باشید هیچ کشوری به شما نمی تواند تعدی کند. اسرائیل جرأت به خودش نمی دهد که در این کشورها باقی بماند و در زمینهای غصبی باقی بماند اگر شما با هم متحد بشوید. اکنون که با هم اختلاف دارید، اسرائیل فریاد می زند که هیچ قدرتی نمی تواند [با ما مقابله کند]؛ برای اینکه او پشتوانه اش امریکاست و ملتهای ما پشتوانه شان خداست.

چه شده است که شما جبهه گیری می کنید؟ می دانید که این جبهه گیریها برای شما نفعی ندارد بلکه ضرر دارد. اسلام از شما وحدت می خواهد، اسلام از شما اتحاد می خواهد. اعتصام به حبل اللَّه می خواهد. چرا با هم اعتصام به حبل اللَّه نمی کنید و هر کس به یک شاخه، یا شرق یا غرب متوجه شده است؟ بیایید و دست از این کارها بردارید و همه با هم متحد شوید و همه با هم برادر شوید. همان طور که خدای تبارک و تعالی فرموده است که مؤمنین برادر هستند، برادر با هم باشید و دست رد به سینه مخالفان اسلام بزنید و مطمئن باشید که اگر با هم متحد بشوید پیروز هستید و هیچ قوه شرقی و غربی نمی تواند به شما حکومت کند. من از خدای تبارک و تعالی وحدت کلمه مسلمین، آشنا شدن سران مسلمین به احکام اسلام، آشنا شدن به مصالح مسلمین را خواستارم و توفیق همه را از خدای تبارک و تعالی امیدوارم و توفیق شما برادران که در نهضت سوادآموزی هستید از خدای تبارک و تعالی خواستارم.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه

صحیفه امام، ج 15، ص: 448-453

 

سخنرانی [در جمع اعضای «ستاد پیگیری فرمان 8 ماده ای»؛ (برخورد با قضات متخلف)]

زمان: صبح 7 دی 1361/ 12 ربیع الاول 1403

مکان: تهران، جماران

موضوع: ضرورت برخورد قانونی با قضات متخلف

حضار: اعضای ستاد پیگیری فرمان امام: موسوی اردبیلی، سید عبد الکریم (رئیس دیوان عالی کشور)- موسوی، میر حسین (نخست وزیر)- امامی کاشانی (رئیس دیوان عدالت اداری)- محقق داماد (رئیس سازمان بازرسی کل کشور)- آقا زاده (وزیر مشاور در امور اجرایی)

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

ضرورت برخورد قانونی با قضات متخلف

من باید به آقایان عرض کنم که شما در این کاری که دارید انجام می دهید که رسیدگی به امر متخلفین است، چه در سطح دادستانها و قضات و اینها و چه در سطح ادارات و وزارتخانه ها و اینها، یک امری است که الزام شرعی الآن دارد و با کمال جدیت و قاطعیت این باید عمل بشود. و ما نمی توانیم ببینیم که یک کشوری ادعای این بکند که ما جمهوری اسلامی هستیم و قاضی که آن قدر در شرع [به ] او اهتمام شده است، آن وقت قاضی، یک شهر را به آتش بکشد و سکوت بکنیم. یا فرض کنید یک دادستانی در یک جایی کارهای خلاف شرع بیّن کرده است، باز هم باید ما بنشینیم و سکوت بکنیم. از حالا به بعد اصلًا سکوت معنا ندارد. باید آقایان به طور جدی محکمه ای تشکیل بدهند برای رسیدگی به امر متخلفین، قضات متخلف و کسان دیگری که در هر جا هستند و متخلف اند و متخلفین را بعد از اینکه معلوم شد که این آدم تخلف کرده و خلاف کرده است، باید آنهایی که مسئول هستند فوراً و غایت الامر در ظرف سه روز به جای آنها کسی را بگذارند. و اگر آنها هم مسامحه ای در این امر کردند بی عذر، بخواهند این کار را نکنند، خود شما خود آقایانی که، این هیأتی که برای این رسیدگی است و مجاز هستند که تعیین کنند، مستقلًا خودشان تعیین کنند و مسامحه در هیچ امری ابداً نباید بشود. چنانچه  از آن طرف هم باید با کمال توجه به اطراف قضیه که کسی یک وقت خدای نخواسته مظلوم واقع نشود. لکن ما باید این بارِ ظلم را که الآن در سر تا سر کشور گاهی می شود به اشخاص، این بار را دیگر باید سبک کنیم و از بین ببریم و من الآن اعلام می کنم چنانچه اشخاص به واسطه اغراض فاسده بخواهند جوسازی کنند و بخواهند تلفن از این طرف و آن طرف بکنند و این مطلب معلوم بشود [که ] خود آنها بر خلاف موازین شرعی و مقابل اسلام می خواهند کار بکنند، و من به ملت اعلام می کنم که هر کس که این کار را کرد، با او معامله فسق بکنند. و در هیچ جایی از جاهایی که یک آدم عادل باید باشد، او را نپذیرند و اطلاع بدهند تا آنها تأدیب بشوند یک کاری که اسلام می خواهد بکند، یک کاری که می خواهد ظلم را از مردم بردارند، آن وقت یک کسی بگوید که ما جوسازی می کنیم، یک کسی بگوید که ما این کار را نمی کنیم؛ نباید بشود. این معنایش این است که کار اسلام نباید بشود و این اقلّش این است که اعلا مرتبه فسق است و باید تعزیر بشود و بالاترش این است که ممکن است یک وقت چیزهای دیگر بشود. و کسی حق ندارد در سر تا سر کشور، هیچ قاضی شرعی حق ندارد که بدون جهت استعفا کند و بخواهد جوسازی کند. اگر جوسازی کند، معلوم می شود که خودش زیر سؤال است و باید خودش احضار بشود. و اگر واقعاً خودش را لایق نمی داند، باید اعتراف کند که من لایق نیستم و نمی خواهم [قضاوت ] بکنم. و بعد از اینکه او را کنار گذاشتند، بلا فاصله بعد از حد اکثر سه روز، به جای او باید قاضی و دادستان و این طور چیزها تعیین بشود.

در هر صورت، شما کاری را که دارید انجام می دهید، این هیأتی که برای این مسأله درست شده است و کاری می خواهند انجام بدهند، بر آنها مسامحه جایز نیست؛ همان طوری که زیاده روی هم ان شاء اللَّه، نمی کنند و آن هم جایز نیست. هر دو طرف قضیه است و مسأله، مسئله مسامحه و شوخی نیست. اگر یک جایی مسامحه ما از کسی دیدیم، ما از او بازخواست خواهیم کرد. و اگر یک مقامی، هر کس باشد، بخواهد جوسازی بکند، بخواهد تخلف از این مسائل بکند، این تخلف از احکام اسلام است. و اگر مقامی است که حیثیت عدالت در او معتبر است، خودش منعزل است- فی نفسه. و اگر این در آن  مقام هم حیثیت عدالت معتبر نیست، باید دستگاهها و دست اندرکارها او را کنار بگذارند و اگر نگذاشتند، این هیأت باز مجازند که آنها را به جای آنها قرار بدهند. در هر صورت، مسأله، مسئله ای مهم است و مسأله، مسئله آبروی اسلام است. آبروی جمهوری اسلامی است و مسئله شوخی نیست که یک کسی در یک شهری آن همه جنایات می کند، آن وقت یک کس دیگری برای خاطر او کمک کند به او، معینِ ظَلمه باشد. نباید این کارها بشود. خودشان دست بردارند از این کارها، و الّا مورد تأدیب واقع خواهند شد، من دعا می کنم که موفقیت برای شما حاصل بشود و کارها را با جدیت، هیأتهای محل وثوق قرار بدهید و دادگاهی که مورد توجه است و دادگاه صحیح است، تشکیل بدهید یا دادگاههایی در اطراف تشکیل بدهید که این مسائل را حل بکنند و رسیدگی بکنند. و بعد از اینکه یک کسی شاکی دارد، او را بخواهند- هر کس می خواهد باشد- اگر شکایتی دارد و دیدند یک شکایتی است روی اساس صحیح، باید او را بخواهند و محاکمه کنند. چنانچه بی گناه بودند، خوب، بروند سراغ کارشان و اگر بی گناه نبودند، آن وقت باید به مجازات خودشان به حسب موازین شرعی، از تعزیر و از حد و از قصاص و از اینها [برسند؛] چون بعضی از اینها قصاص دارند، باید مردم قصاص کنند از آنها و بعضی از اینها تعزیر شرعی- اکثر اینها تعزیر شرعی دارد- و باید تعزیر بشوند این اشخاصی که مرتکب شدند و ابداً تخلف از این امر نخواهد شد. هر کس هر جوسازی بکند به ضرر خودش است و او را در بین مردم، ما اعلام می کنیم. اگر کسی بخواهد یک جوسازی بکند که اسلام کار خودش را عمل نکند، این بدتر از آن کاری است که منافقین دارند می کنند؛ برای اینکه آنها جوسازی اسلامی نمی کنند، شما می خواهید جوسازی بر خلاف قوانین اسلام بکنید و شما هم جزء آنها واقع می شوید.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته

صحیفه امام، ج 17، ص: 195-196

 

حکم [انتصاب آقای غلام حسین جمی به سمت امامت جمعه و نماینده در آبادان ]

زمان: 7 دی 1367/ 18 جمادی الاول 1409

مکان: تهران، جماران

موضوع: اجازه در امور حسبیّه و شرعیه- انتصاب امام جمعه و نماینده در آبادان

مخاطب: جمی، غلام حسین

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

الحمد للَّه رب العالمین، و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین، و لعنة اللَّه علی اعدائهم اجمعین.

و بعد، جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ غلام حسین جمی- دامت افاضاته- از طرف این جانب مجازند در تصدی امور حسبیّه و اخذ وجوه شرعیه از قبیل زکوات و کفّارات و مظالم عباد و صرف آنها در مصارف مقرره شرعیه؛ و در مورد سهمین مبارکین نیز مجازند در اخذ و صرف سهم مبارک امام- علیه السلام- در مصارف خود و صرف نصف از سهم مبارک امام- علیه السلام- ما زاد را در ترویج شریعت مقدسه و نصف سهم سادات را مجازند به سادات مستحق بپردازند و ما بقی را ارسال دارند؛ و همچنین مجازند در مورد دستگردان و امهال و سایر امور شرعیه از طرف این جانب.

چنانچه جناب ایشان- ایّده اللَّه تعالی- از طرف این جانب منصوب هستند به نمایندگی و امامت جمعه شهر آبادان و برگزاری این نماز دشمن شکن، و بر مؤمنین محل و اهالی محترم آن منطقه است که وجود ایشان را مغتنم دانسته، و همکاریهای لازمه را در حفظ وحدت مسلمین و انجام وظایف محوله با ایشان بنمایند. و السلام علیه و علی اخواننا المؤمنین و رحمة اللَّه و برکاته.

18 ج 1 1409

روح اللَّه الموسوی الخمینی

صحیفه امام، ج 21، ص: 216

 

 

انتهای پیام /*