وقایع و بیانات و رخدادهای حیات پر برکت حضرت امام خمینی (س) 10 آبان ماه

کد : 3466 | تاریخ : 10 آبان 1399

سخنرانی [در جمع روحانیون درباره قدرت روحانیت و خدمات علمای شیعه ]10آبان 56

بیانات [در جمع نمایندگان روزنامه لا کروا (قوانین و احکام اسلامی)]10 آبان 57

مصاحبه [با رادیو- تلویزیون اتریش درباره علت ترک عراق ] 10 آبان 57

مصاحبه [با خانم الیزابت تارگود درباره وضع سلطنت ] 10 آبان 57

سخنرانی [در جمع ایرانیان مقیم خارج (سقوط حتمی رژیم و تحول درونی مردم)] 10 آبان 57

پیام [به دانش آموزان، دانشگاهیان و طلاب (فشار برای استرداد شاه)]10آبان 58                  

سخنرانی [در جمع سفیران ممالک اسلامی (مشکلات بزرگ مسلمین)] 10 آبان 58

نامه [به آقای محمد علی انصاری (منشور برادری)] 10 آبان 67

سخنرانی [در جمع روحانیون درباره قدرت روحانیت و خدمات علمای شیعه ]

زمان: 10 آبان 1356/ 18 ذی القعدة 1397

مکان: نجف، مسجد شیخ انصاری

موضوع: قدرت روحانیت و خدمات سیاسی، علمی و مذهبی علمای شیعه

مناسبت: شهادت آقای سید مصطفی خمینی

حضار: روحانیون، طلاب، و ایرانیان مقیم عراق

اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

بنده قبلًا باید از عموم طبقات، طبقات روحانیین در همه بلاد، چه عراق، چه ایران،.

چه سایر کشورها که اظهار محبت کردند تشکر کنم؛ و چه مراجع اسلام- دامت برکاتهم- و چه علمای اعلام بلاد در ایران و در اینجا و در سایر جاها- دامت عزتهم- و چه خطبای عظام و چه طبقه محصل، دانشگاهی یا غیر دانشگاهی؛ و چه کسانی که از خارج کشور، مثل امریکا و اروپا و هندوستان و سایر جاها، اظهار محبت کرده اند؛ از همه آقایان تشکر می کنم و توفیق و سلامت همه را از خداوند تعالی مسألت می کنم. و اگر من در این جلساتی که آقایان اظهار محبت می کنند و تشکیل می دهند، نتوانم در همه اش شرکت کنم یا نتوانم در بازدید آقایان با این سن پیری بروم، از همه تشکر می کنم و از همه عذر می خواهم و امید است که آقایان عذر من را بپذیرند.

این طور قضایا مهم نیست خیلی، پیش می آید. برای همه مردم پیش می آید. و خداوند تبارک و تعالی الطافی دارد ظاهر و الطافِ خفیه. یک الطاف خفیه ای خدای تبارک و تعالی دارد که ماها علم به آن نداریم، اطلاع بر او نداریم.  و چون ناقص هستیم از حیث علم، از حیث عمل، از هر جهتی ناقص هستیم، از این جهت در این طور اموری که پیش می آید جزع و فزع می کنیم، صبر نمی کنیم. این برای نقصان معرفت ماست به مقام باری تعالی. اگر اطلاع داشتیم از آن الطاف خفیه ای که خدای تبارک و تعالی نسبت به عبادش دارد و انَّهُ لَطیفٌ عَلی  عِبادِه  و اطلاع بر آن مسائل داشتیم، در این طور چیزهایی که جزئی است و مهم نیست این قدر بی طاقت نبودیم؛ می فهمیدیم که یک مصالحی در کار است، یک الطافی در کار است، یک تربیتهایی در کار است.این دنیا دنیایی است که عبور از آن باید بکنیم ما؛ دنیایی نیست که در اینجا ما زیست کنیم. این راه است؛ این صراط است که اگر توانستیم مستقیماً این صراط را طی کنیم، همان طوری که اولیای خدا طی کردند- «جُزْنا وَ هِیَ خامِدَة»  اگر توانستیم که از این صراط به طور سلامت عبور بکنیم، سعادتمندیم. و اگر خدای نخواسته در اینجا، در این راه، لغزش داشته باشیم در آنجا هم همین لغزش ظهور پیدا می کند، در آنجا هم موجب لغزشها می شود، موجب گرفتاریها می شود. از خدای تبارک و تعالی مسألت می کنم که ما را بیدار کند؛ ما را به آن الطافی که خفی است و ما مطلع بر آن نیستیم، ما را بر آنها مطلع بفرماید تا اینکه ما هم مثل اشخاصی که معرفت دارند به مقام ربوبیت، معرفت دارند به مدارج انسانیت، و دنیا را مد نظرشان نمی آورند، استقلال به آن نمی دهند، مآرب دنیایی شان تحت نظرشان نیست مستقلًا، و اینجا را طریق می دانند از برای جاهای دیگر، از برای سعادتهای بزرگ دیگر، اگر ما هم ان شاء اللَّه توفیق خدا بدهد و ما هم برسیم به یک همچو مرتبه ای، آن مرتبه هایی که ما نمی توانیم ادراکش بکنیم، نمی توانیم در این عالم که هستیم بفهمیم چه مدارجی است، چه عوالمی است. چه بساطی است این بساط دنیا؛ چشممان را همه اش را باز کردیم و این دنیایی که به حسب روایت- ما نَظَرَ اللَّهُ إِلَیْهِ مُنْذُ خَلْقِه به عالم اجسامْ (در روایت هست که) نظر لطفْ خدای تبارک و تعالی نکرده است- مُنْذُ خَلْقِهِ- با اینکه این عالم اجسام و این عالم طبیعت، آن طوری که تا حالا ادراک کرده اند، تا حالا کشف کرده اند، محیر العقول است؛ عقول ماها به آن نمی رسد. آن قدری که تا حالا فهمیده اند، و ما عدایش هم الی  ما شاء اللَّه هست که کسی دستش به نورش نمی رسد، ستاره هایی هست که نورشان شش بیلیون سال، شش بیلیون سال نورشان به زمین می رسد. این عدد را تفهّمش نمی توانیم بکنیم. در بعضی نوشته ها هست که بعضی از ستاره ها اگر جوفش را باز کنند پانصد میلیون شمس در آنجا جایش می شود. و بعضی از ستاره ها هست که اگر در مرکز شمس بگذارند، تا زمین می آید؛ [این قدر] بزرگی اش هست. این پهناوری که عقول به آن نمی رسد، کسی نمی تواند بر آن اطلاع پیدا کند، اینها همه اش عالم «دنیا» ست؛ عالم پست است. بعضی از اهل معرفت می گفتند اینکه این عالم را «دنیا» گذاشته است اسمش را، برای این که خجالت می کشد واقع این قضیه را- واقع دنیا را بفرماید؛ از این جهت همین با همین اسم به «دنیا» تعبیر کرده است. این عالم با این پهناوری، با این بساط، عالم «دنیا» ست. این آسمانها با همه چیزهایی که تا حالا کشف شده است- به حَسَب لسان قرآن زَیَّنّا السَّماءَ الدُّنیا بِزینةٍ الکواکب »؛ آسمان «پایین»، پایینِ اینکه همه تا حالا کشفش کرده اند؛ اینها همه در لسان قرآنْ آسمان «پایین» است. این آسمانهای بالا را باز کشف نکرده اند که چه خبر است- در عین حال به حسب روایت: ما نَظَرَ إلَیْهِ نَظَرَ لُطْفٍ مُنْذُ خَلْقِهِ؛ و به حَسَب قرآن هم که «متاع» اسمش باشد حیات دنیا. حیات آخرتْ حیات است، زنده است. اینجا زندگی نیست، مردگی است اینجا. حیات آخرتْ حیات است- دارِ آخرتْ. لَهِیَ الْحَیَوان ما اطلاع نداریم در آن در عین حال ما در اینجا که هستیم، از قِبَلِ خدای تبارک و تعالی مأموریتها داریم. ما تا در این حیات دنیوی هستیم، تا در اینجا هستیم، مأموریتها از طرف خدای تبارک و تعالی داریم و باید قیام کنیم به این مأموریتها. باید غفلت نکنیم از تکالیف الهیه. تمام تکالیف الهیه الطافی است الهی و ما خیال می کنیم تکالیفی است. همه اش الطاف است: چه تکالیف فردی [که ] برای هر نفری هست- برای تربیت او، برای تکمیل او- برای اینکه غیر از این راهْ راه تکمیل و راه ترقی نبوده است، درجاتی هست که بدون این راه نمی شود به آن درجات رسید؛ و چه تکالیف اجتماعی که ما مکلف هستیم؛ در اجتماع تکالیفی داریم و باید به آن تکالیف عمل کنیم برای تنظیم این اجتماع. انبیا هم همان چیزهایی که مربوط به روح و مربوط به مقامات عقلیه و مربوط به مراکز غیبیه است برای ما بیان کرده اند، و قرآن هم بیان کرده است و اهلش می دانند، و هم آن چیزهایی که وظایف شخصیه است و دخیل در ترقیات انسان و تکامل انسان است، در سنت و در کتاب بیان شده است و هم آن چیزهایی که مربوط به اجتماع است و امور سیاسی است و امور اجتماعی است و راجع به تنظیم و تربیت اجتماع است، بیان فرموده است. و ما همه و همه بشر مکلفند بر اینکه همه این مراتب را، همه این مقامات را مواظبت کنند و منحصر به یک طرف نکنند.

من با تمام این جناحهایی که هستند و برای اسلام خدمت می کنند، چه جناحهای روحانی که از اول تا حالا خدمت کرده اند و چه جناحهای دیگر، از سیاسیون، از روشنفکرها که برای اسلام خدمت می کنند، من به همه اینها علاقه دارم و از همه اینها هم گلایه دارم. اما علاقه، باید هر مُسْلمی به اشخاصی، به گروههایی که برای اسلام خدمت می کنند- قلماً قدماً- برای اسلام خدمت می کنند، باید هر مسلمی، باید هر انسانی که ببیند اینها برای انسانیت، برای اسلام یعنی برای انسانیت- اسلام مکتب انسان سازی است،وقتی که انسان ببیند که گروههایی در خدمت انسان هستند، در خدمت انسانیت هستند، در خدمت اسلام که انسان ساز است هستند، چاره ندارد الّا اینکه علاقه داشته باشد به آن. این اشکال نیست که علاقه مند است. از آن طرف گلایه هم هست از همه گروهها گلایه ارادتمندانه. اما آن گروههای روشنفکر و دانشگاهی و محصلین جدید و آنها- ایّدهم اللَّه- آنهایی که خدمتگزارند برای اسلام- خداوند تأییدشان کند- من از آنها گلایه دارم برای اینکه می بینم که در نوشته هایشان، بعضی نوشته هایشان، اینها راجع به فقها، راجع به فقه، راجع به علمای اسلام، راجع به فقه اسلام، اینها یک قدری زیاده روی کرده اند، یک قدری حرفهایی زده اند که مناسب نبوده است بگویند. اینها غرض ندارند. من می دانم که غالباً اینها که برای اسلام می خواهند خدمت کنند، نه این است که مغرض باشند و از روی سوء نیت اینها حرفی بزنند؛ اینها اطلاعشان کم است. من هم اطلاعم از تاریخ کم است لکن من هشتاد سالم است و قریب شصت سال در جوامع علمی بوده ام و قریب سی سال در مجاری امور. من یک مشاهداتی خودم دارم؛ و در این صد و چند سالی که دیگر نزدیک است به ما، ما از آن سوابقِ سوابقْ کم اطلاع- یعنی بنده کم اطلاع هستم. این قدری که اطلاع داریم از سوابق، از زمان اول- عصرهای اول اسلام- تا حالا اطلاعاتْ اجمالی است. ما می بینیم که این اسلام را به همه ابعادش روحانیون حفظ کرده اند، به همه ابعادش. یعنی معارفش را روحانی حفظ کرده، فلسفه اش را روحانی حفظ کرده، اخلاقش را روحانی حفظ کرده، فقهش را روحانی حفظ کرده، احکام سیاسیش را روحانی حفظ کرده. همه اینها با زحمتهای طاقت فرسای روحانیین محفوظ شده الآن که شما یک همچو فقه غنی ای می بینید که فقه شیعه غنی ترین فقهی است که در دنیا هست، غنی. قانونی که با زحمتهای علمای شیعه توضیح و تفریع شده است، غنی ترین فقه است، غنی ترین قوانین است در دنیا. قانونی در دنیا به این غنا نیست قوانین دیگر، آنهایی که آسمانی است البته غنی بوده، آنها دیگر به ما نرسیده؛ آنهایی که زمینی است و اهل زمین درست کرده اند، اینها به اندازه همان ادراکات ضعیفی که اگر چنانچه مغز انسان را- در روایت است- یک گنجشک بخورد سیر نمی شود،  با این مغزها درست شده است، آنهایی که مغزهایشان درست کار می کند، آنهایی که درست کار  نمی کند که اطلاع ندارند. همه اینهایی که اینها درست کرده اند ناقص است. در هر جایی که این قوانین درست شده است یک قوانین ناقصی است؛ آن هم برای یک محیط خاصی، آن هم برای یک وضع خاصی، برای- مثلًا- تمشیت امور یک مملکتی، برای سیاست بین مملکت و مملکت دیگر؛ اما دیگر، قوانین دیگر ندارد. آنی که دارد اسلام است. و در اسلام آن فقهی که غنی ترین فقه هاست، فقه شیعه است. همچو فقهی در دنیا نیست- نه در بین مسلمین هست، عَلی  کَثْرَتِهِم، و نه در غیر، بین غیر مسلمین. و این با زحمات طاقتفرسا از علمای شیعه درست شده است. از اول که زمان پیغمبر بوده است و دنبالش زمان ائمه، این علمای شیعه بودند که جمع می شدند دور ائمه- علیهم السلام- و احکام را از آنها اخذ می کردند و در اصولی که چهار صد تا کتاب بوده است نوشته اند. و آن اصول بعد در اصول دیگری، که این کتب اربعه ما و سایر کتب است، تدوین شده است. و اینها همه با زحمت علمای شیعه، فقهای شیعه درست شده است. تمام ابعادی که اسلام دارد و قرآن دارد، آن مقداری که درخور فهم بشر است، تمام اینها را این جماعت عمامه به سر- به قول این آقایان، عمامه به سر و ریش دار- اینها درست کرده اند. تا اینجا اسلام را اینها رسانده اند. و کتابهایی که اینها نوشته اند؛ در هر رشته ای از رشته ها که شما ملاحظه کنید کتابها نوشته شده، زحمتها کشیده شده است، تا حالا رسیده است به این طبقه. این در رشته علم، علم اسلام، در رشته علوم اسلامی.در باب امور سیاسی- آن مقداری که من عرض کردم که تاریخ نمی دانم و اگر دیده باشم یادم نمانده است دیگر حالا- اما خوب این تاریخ صد ساله، صد و چند ساله اخیر در دست است. ما یک خرده جلوترش می رویم می بینیم که یک طایفه از علما، اینها گذشت کرده اند از یک مقاماتی و متصل شده اند به یک سلاطینی. با اینکه می دیدند  که مردم مخالفند لکن برای ترویج دیانت و ترویج تشیع اسلامی و ترویج مذهب حق اینها متصل شده اند به یک سلاطینی، و این سلاطین را وادار کرده اند- خواهی نخواهی- برای ترویج مذهب، مذهب دیانت، مذهب تشیع. اینها آخوند درباری نبودند. این اشتباهی است که بعض نویسندگان ما می کنند. سلاطینْ اطرافیانِ آقایان بودند. الآن هم حجره شاه سلطان حسین در چهارباغ اصفهان، در مدرسه چهارباغ اصفهان، الآن هم حجره اش هست. اینها او را کشاندنش تو [ی ] حجره نه اینکه او اینها را کشیده است دنبال خودش. اینها اغراض سیاسی داشتند، اغراض دینی داشتند. نباید یک کسی تا به گوشش خورد که مثلًا مجلسی- رضوان اللَّه علیه- محقق ثانی- رضوان اللَّه علیه- نمی دانم شیخ بهائی- رضوان اللَّه علیه- با اینها روابط داشتند و می رفتند سراغ اینها همراهی شان می کردند، خیال کنند که اینها مانده بودند برای جاه و- عرض می کنم- عزت، و احتیاج داشتند به اینکه شاه سلطان حسین و شاه عباس به آنها عنایتی بکنند! این حرفها نبوده در کار. آنها گذشت کردند؛ یک گذشت، یک مجاهده نفسانی کرده اند برای اینکه این مذهب را به وسیله آنها، به دست آنها [ترویج کنند]. در یک محیطی که اجازه می گرفتند که شش ماه دیگر اجازه بدهید ما حضرت امیر را سبّ  بکنیم، وقتی جلوگیری از سبّ حضرت امیر می خواستند بکنند- در یکی از بلاد ایران شنیدم اجازه خواستند که خوب شش ماه دیگر صبر کنید ما سبّش بکنیم- بعد اینها در یک همچو محیطی که سبّ حضرت امیر این طوریها بوده و رایج بوده و از مذهب تشیع هیچ خبری نبود و هیچ اسمی نبوده، اینها رفته اند مجاهده کرده اند؛ خودشان را پیش مردم ... مردم آن عصر شاید اشکال به آنها داشتند از باب نفهمی، چنانچه حالا هم اگر کسی اشکال کند نمی داند قضیه را، نه [اینکه ] غرض دارد، نمی داند قضیه را. زمان ائمه هم بودند. علی بن یقطین هم از وزرا بود. در زمان ائمه هم بودند. خود حضرت امیر را چرا نمی گوییم؟ بگوییم حضرت امیر هم هست؟ حضرت امیر بیست و چند سال به واسطه مصالح عالیه اسلام در نماز اینها رفت- عرض  بکنم که- تبعیت از اینها کرد، برای اینکه یک مصلحتی بود که فوق این مسائل بود. سایر ائمه- علیهم السلام- هم گاهی مسالمت می کردند. یک وقتی نمی شد، آن وقت چه می کردند. مصالح اسلام فوق این مسائلی است که ما خیال می کنیم. فوق این مطالبی است که ما خیال می کنیم. این دسته از علمایی که جانفشانی کردند و خودشان را جوری کردند که حالا شما به آنها اشکال می کنید از باب اینکه اطلاع بر واقعه ندارید؛ نه سوء قصد دارید، نه سوء نیت دارید، اطلاع از واقعیات ندارید. من هم اگر چنانچه می توانستم یک سلطان جائری را به راه بیاورم می رفتم درباری می شدم. شما هم تکلیفتان این بود که اگر بتوانید یک سلطان جائری را آدمش کنید بروید درباری بشوید. این درباری شدن نیست. این آدم سازی است. نه این است که اینها درباری شدند، اینها می خواهند آدم بسازند. من گله دارم.

این راجع به فقهشان، و راجع به این جهاتش و آن مقداری که من حالا اطلاع [دارم ]. راجع به جهت سیاسیش که اینها داشتند، آن مقداری که من مطلعم و نزدیک بوده به ما، شما نهضتهایی که واقع شده است، بر خلاف چیزهایی که مخالف مصالح اسلام بوده، در این صد و چند سال، یکیش قضیه تنباکو بود که همه مطلع هستید. میرزا- رضوان اللَّه علیه- میرزای شیرازی بزرگ- رضوان اللَّه علیه- امر فرمود و علمای ایران، علمای بلاد ایران- رضوان اللَّه علیهم- که در رأسشان میرزای آشتیانی بود، در تهران اجرا کردند این مطلب را و دولت ساقطشده ایران را زنده کردند؛ ساقط کرده بودند اینها، برای یک مقدار کمی که می خواستند بروند تعیش کنند و دوره گردی کنند، اینها فروخته بودند ایران را به خارجیها. و میرزای شیرازی- رضوان اللَّه علیه- امر فرمود و سایر علمای ایران جانفشانی کردند و زجر کشیدند، زحمت کشیدند، قیام کردند، مردم را به قیام وا داشتند تا اینکه لغو شد. این نهضت در  مقابل استبداد و مشروطیت؛ این نهضت از نجف شروع شد به دست علما. در ایران هم با دست علما بود که آن استبداد سخت که هر کاری می خواهد بکند، هر کس را بکشد، کشته ... این سربازهای بیچاره [را] از اطراف آورده بودند، به آنها نان نمی دادند؛ کالسکه اعلیحضرت همایونی از طرف حضرت عبد العظیم می رفت؛ اینها جمع شده بودند آنجا شکایت کنند، یکی هم سنگی زده بود؛ فرستاد اینها را- از قراری که در تاریخ هست- آوردند و جمع کردند اینها را و گفت اینها را خفه کنید! عده کثیر اینها را خفه کردند؛ تا یکی از [رجال ]- مستوفی الممالک بود، کی بود- رفت فریاد کرد: آخر این چه کاری است؛ شفاعت کرد. یک همچو مردمی بودند، یک همچو مستبدهایی بودند. آن محمد علی میرزایش را همه می شناسند چه آدم- چه جانوری بوده. دیگرانش هم همین طور. در مقابل این استبداد، علما قیام کردند و یک نهضتی به وجود آوردند. و در صف اول علما بودند که می خواستند بشود، نشد؛ نه اینکه شد. اگر شده بود خوب بود. نتوانستند. خوب وقتی نتوانستند چه بکنند آنها؟ اما بهتر شده از آن وقت- از آن وقت که یک مردکه ای هر کاری بکند «لا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَل» - از آن وقت بهتر شد. منتها نماسید آنی که می خواستند. خوب، متمم قانون اساسی با زحمت علما درست شد لکن عمل نکردند [به ] متمم قانون. الآن این دولت ایران رسمی نیست، دولت رسمی نیست، قانونی نیست. الآن این وکلای ایران قانونی نیستند، اینها رسمی نیستند. به حَسَب قوانین اساسی، این مجلس ایران الآن رسمی نیست. مجلس ایران به حَسَب قانون اساسی باید پنج نفر از فقها ناظر بر آن باشند؛ حالا یک نفرش هم هست؟ اصلًا نظارتی در کار هست؟ اصلًا وکالتی در کار هست؟ یا نصب است؟ قضیه نصب است. نخواستند، خواستند بشود نشد. خوب باز هم تا آن اندازه ای که بود باز نهضت روحانیون بود. باز همت روحانیون بود و دیگران هم تبعیت می کردند. البته دیگران هم سهم داشتند اما روحانیون هم در صف اول بودند.

در قضیه عراق اگر چنانچه این مجاهدات علمای عراق نبود ... پسر سید در جنگ کشته شد- پسر مرحوم آقا سید محمد کاظم در جنگ کشته شد. علمای اینجا تفنگ به دوش گرفتند رفتند مقابله. مرحوم آقای خوانساری- آقای آقا سید محمد تقی خوانساری- رضوان اللَّه علیه- به حبس رفت یعنی [انگلیسیها] گرفتند اسیرش کردند. با یک عده دیگری اسیر کردند و بردند در خارج، که ایشان می فرمود که ما را می شمردند: یک، دو، سه، چهار، تحویل یک کسی می دادند؛ آن وقت می گفتند اینها آدم می خورند، اینکه می شماریم برای این است که اینها آدم خورند! و رعایایی بودند که- در جاهایی بودند که- آدم می خورند و ما می شماریم که مبادا شما را بخورند! قضیه عراق را میرزای شیرازی دوم، این شخص عظیم الشأن، این شخص بزرگ، این شخص عالِیُ المقام در علم و در عمل، این نجات داد عراق را. او حکم جهاد داد و فرستاد اینها را به [جنگ ] و- عرض می کنم- آن وقت هم تبعیت می کردند عشایر از علما؛ مثل حالا نبود، تبعیت می کردند. عشایر آمدند خدمت ایشان و ایشان حکم داد، حکم جهاد داد. جهاد کردند، کشته دادند، کشته شدند، چه کردند و چه کردند تا مستقل کردند عراق را. اگر نبود حالا ما اسیر بودیم، حالا ما هم جزو مستعمره انگلستان بودیم. آن هم با جدیت علما واقع شد.

این علمای عراق را که تبعید کردند به ایران، برای مخالفتی بود که می کردند با دستگاهها. مرحوم آسید ابو الحسن و مرحوم آقای نائینی و مرحوم شهرستانی و مرحوم خالصی، اینها را که تبعید کردند از عراق به ایران، برای این بود که اینها بر خلاف اینها صحبت می کردند، خلاف این دستگاهها حرف می زدند؛ از این جهت تبعید کردند و اینها را هم فرستادند به ایران که ما خودمان دیگر اینها را شاهدیم.در زمان این مرد سیاهکوهی، در زمان این رضا خان قلدر نانجیب، یک قیام از علمای اصفهان شد، ما حاضرِ واقعه بودیم. علمای اصفهان از اصفهان آمدند به قم و علمای بلاد هم از اطراف جمع شدند در قم و نهضت کردند بر خلاف اینها. حالا نهضت را شکستند. اینها زور که نداشتند. آنها نهضت را شکستند؛ حالا با فریب یا با هر چی. یک نهضتْ نهضت علمای خراسان بود: مرحوم آقازاده و مرحوم آقا سید یونس و سایر علمای آن وقت- همه را گرفتند آوردند در حبس، در تهران. و من خودم مرحوم آقازاده- رضوان اللَّه علیه- را، آمیرزا محمود آقازاده- رضوان اللَّه علیه- را دیدم که یک جایی نشسته بود بدون عمامه. با اینکه تحت مراقبت بود، یک جایی نشسته بود بدون عمامه و کسی هم حق نداشت پیش او برود؛ و ایشان را بدون عمامه می بردند توی خیابان به دادگستری، محاکمه می کردند. آن وقت هیچ خبری از این احزاب نبود. در این قیامهایی که اینها کردند از این احزاب اصلًا خبری نبود؛ بودند اما مرده بودند. یک نهضت هم از آذربایجان شد: مرحوم آمیرزا صادق آقا، مرحوم انگجی، آنها هم نهضت کردند. آنها را هم گرفتند بردند. مدتها در تبعید بودند که مرحوم آمیرزا صادق آقا بعد از آن هم که گفتند که شما آزادید دیگر نرفت به آذربایجان؛ در صورتی که آذربایجان او را خیلی گرامی می داشتند، هیچ دیگر نرفت. در قم آمدند و تا آخر عمرشان در قم بودند و ما هم خدمتشان می رسیدیم.

مرحوم مدرس- رحمه اللَّه- خوب، من ایشان را هم دیده بودم. این هم یکی از اشخاصی بود که در مقابل ظلم ایستاد؛ در مقابل ظلم آن مرد سیاهکوهی، آن رضا خان قلدر ایستاد و در مجلس بود ... ایشان را به عنوان طراز اول، علما فرستادند به تهران و ایشان با گاری آمد تهران. از قراری که آدم موثقی نقل می کرد، ایشان یک گاری آنجا خریده بود و اسبش را گاهی خودش می راند، تا آمد به تهران. آنجا هم یک خانه مختصری اجاره کرد. و من منزل ایشان مکرر رفتم؛ خدمت ایشان- رضوان اللَّه علیه- مکرر رسیدم. ایشان به عنوان طراز اول آمد لکن طراز اول که اصلًا از اول موضوعش منتفی شد. بعد ایشان وکیل می شد. هر وقت هم که ایشان وکیل می خواست بشود، وکیل اول؛ در تهران وکیل اول مدرس بود. ایشان در مقابل ظلمْ تنها می ایستاد و صحبت می کرد، و اشخاص دیگری از   قبیل ملک الشعرا و دیگران همه دنبال او بودند اما او بود که می ایستاد و بر خلاف ظلم، بر خلاف تعدیات آن شخص، صحبت می کرد. یک اولتیماتوم در همان وقت دولت روسیه فرستاد برای ایران و سربازش هم- سالداتش هم، به اصطلاح خودشان- تا قزوین آمدند و آنها از ایران (من حالا یادم نیست چه می خواستند، این تو [ی ] تاریخ است) یک مطلبی را می خواستند که تقریباً اسارت ایران بود و می گفتند باید از مجلس بگذرد. آن را به مجلس بردند و همه اهل مجلس ماندند که چه باید بکنند؛ ساکت که چه بکنند. در یک مجله خارجی نوشته است که یک روحانی با دست لرزان آمد پشت تریبون ایستاد و گفت: حالا که ما بناست از بین برویم، چرا خودمان از بین ببریم خودمان را؟ رأی مخالف داد. بقیه جرأت پیدا کردند و رأی مخالف [دادند]؛ رد کردند اولتیماتوم را. آنها هم هیچ غلطی نکردند. بنای سیاسیون هم همین معناست که یک چیزی را تشر می زنند ببینند طرف چه جوری است؛ اگر چنانچه طرف ایستاد مقابلشان، اینها عقب می زنند و اگر چنانچه نه، آن بیچاره عقب رفت، اینها هم جلو می آیند. حیوانات هم همین جورند. حیوانات هم همین خصوصیات را دارند که اول می آید جلو ببیند این چه آدمی است. اگر این آدم ایستاد دستش را بلند کرد، فرار می کند. اگر این فرار کرد، دنبالش می کند. این خوی حیوانی است. آن هم باز یک روحانی بود که در مقابل یک همچو قدرت بزرگ، یک چنین قدرتِ شورویِ بزرگ ایستاد. به اصطلاحِ آن، با دست لرزان گفت: حالا که ما بناست از بین برویم، چرا خودمان خودمان را از بین ببریم؟ رأی مخالف داد، دیگران هم جرأت کردند رأی مخالف دادند. شما این روحانی را نباید قدرش را بدانید؟ اینها نهضتها این نهضت آخری هم که منتهی شد به 15 خرداد و این همه کشته دادند مردم، این هم در صف اولش اهل علم بودند، علما بودند؛ تا حالا هم دنباله اش کشیده شده است. تا حالا هم آنکه بیشتر هیاهو می کند باز اهل علم است.البته دانشگاهی هم حالا داخل است، آنها هم داخلند؛ سایر مردم هم به تبعیت علما می رفتند نه به تبعیت دیگران. علمای تهران را- تقریباً اکثرشان را- گرفتند حبس کردند. از خطبا، از علما، گرفتند حبس کردند. چندین روز حبس بودند. زجر دیدند اینها آقا، این طور نیست که شما خیال بکنید که ما اسلام را می خواهیم اما ملا نمی خواهیم..مگر می شود اسلام بی ملا؟ مگر شما می توانید بدون ملا کار را انجام بدهید. باز این ملاها هستند که جلو می افتند کار انجام می دهند. اینها هستند که جانشان را [می دهند]. الآن هم ما تو حبسْ ملاها داریم، الآن هم علما داریم، الآن هم علمای فداکار داریم، الآن هم هستند توی حبس، و زیر بار این ظلمها نمی روند. پیششان می روند که شما هم یک عذری بخواهید، نمی خواهند. و ما هم خوب الآن هم داریم؛ الآن هم علمای ما در حبس هستند، علمای بزرگ ما در حبس هستند. من اینکه عرض کردم یک چیزهایی بود که خود من مشاهده کردم و خیلی هایش هم یادم نیست، و جلوترش هم که ما دیگر اهل تاریخ نیستیم تا ببینیم. این گله هم، این گله ای که من دارم از این آقایان روشنفکرها این است که یک همچو جناح بزرگی که ملت پشت سرش ایستاده، این را از خودتان کنار نزنید بگویید که ما اسلام را می خواهیم ملا نمی خواهیم. این خلاف عقل است، این خلاف سیاست است. شما باید اینها را با آغوش باز بگیرید. و اگر چنانچه اینها در مسائل سیاسی اطلاعاتی ندارند، ضَمِّ به ایشان بشوید؛ اطلاعات سیاسی به اینها بدهید. اینها بهتر از شما توی مردم [اند].- اینها- بهتر که شما نفوذ ندارید، اینها دارند. اینها در بین مردم نفوذ دارند. هر ملایی در محله خودش نافذ است. شما باید، شمایی که دلسوزید برای اسلام، شمایی که می گویید ما اسلام را می خواهیم، نگویید ما اسلام را می خواهیم، آخوند نمی خواهیم. شما بگویید اسلام را می خواهیم، آخوند هم می خواهیم. آخوند ملتفتِ- مثلًا- بعض مسائل سیاسی نیست؛ جمع بشوید دور آن آخوندی که مسائل سیاسی  را نمی داند، یادش بدهید آن مسائل را تا او عمل کند تا ملت دنبالش باشد. تا بتوانید اجرا بکنید. اگر شما بخواهید خودتان باشید و منهای آخوند، تا قیامت هم در زیر بار دیگران هستید. شما همه جمع بشوید، همه با هم باشید، همه برادر باشید، اینها را رد نکنید. این یک قدرت لا یزال است، این قدرت ملت است؛ شما این قدرت ملت را کنار نگذارید بگویید ما نمی خواهیم. شما هر چه هم بگویید ما نمی خواهیم، خوب مردم می خواهند. شما یک عده ای هستید، دیگران همه هستند؛ بازارها می خواهند اینها را، خیابانها اینها را می خواهند. گله من از این طبقه روشنفکر، در عین حالی که من علاقه دارم به اینهایی که خدمت می کنند به اسلام- خصوصاً این خارج، اینهایی که خارج کشور هستند، اینهایی که در امریکا هستند، اینهایی که در اروپا هستند، اینهایی که در هندوستان هستند- من با اینها روابط دارم، اینها خدمتگزارند، اینها می خواهند به اسلام خدمت بکنند، اینها گاهی که اشکالاتی در آنجا شده است با تمام قوّت رفع کرده اند، اینها می خواهند رفع ظلم بکنند، اینها علاقه به اسلام دارند، لکن نباید اینهایی که علاقه به اسلام دارند- بعضی از اینها- خدمتهای علمای اسلام و آخوندْ جماعت را ندیده بگیرند و بگویند که ما اسلام می خواهیم منهای آخوند. نمی شود آقا این. اسلام و آخوند؛ مثل این است که بگویید ما اسلام می خواهیم، اسلامی که سیاست نداشته باشد. اسلام و آخوند این طور توی هم هستند. اسلام بی آخوند اصلًا نمی شود. پیغمبر هم آخوند بوده؛ یکی از آخوندهای بزرگْ پیغمبر است. رأس همه علما پیغمبر است. حضرت جعفر صادق هم یکی از علمای اسلام است. اینها فقهای اسلامند؛ رأس فقهای اسلام هستند. «من آخوند نمی خواهم» حرف شد؟! من گله دارم از اینها.از آقایان هم- علمای اعلام هم- گله دارم. اینها هم غفلت از بسیاری از امور دارند. اینها هم از باب اینکه یک اذهان صافیه ای دارند، تحت تأثیر یک تبلیغات سوئی که دستگاه راه می اندازد واقع می شوند. هر روز یک الم شنگه درست می کنند برای یک امر جزئی. این امر بزرگ را، این امری که همه گرفتار آن هستیم، از آن غفلت می کنند و اینها را به غفلت وامی دارند؛ یعنی، دستهایی هست که یک چیزی درست می کنند، دنبالش یک صدایی راه   می اندازند. هر چند وقت یکدفعه یک مسئله ای درست می شود در ایران. تمام وعاظ محترم، تمام علمای اعلام، وقتشان را که باید صرف بکنند در یک مسائل سیاسی اسلام، در یک مسائل اجتماعی اسلام، صرف می کنند در اینکه زیدْ کافر و عَمْرو مرتد و او وهابی است. و عالمی که پنجاه سال زحمت کشیده، فقهش از اکثر اینهایی که هستند ثقیل تر است، می گویند وهابی است این. آخر اشتباه است این حرفها. آقا، جدا نکنید همه را از هم. شما هی، یکی یکی را هی کنار بگذارید و بگویید که اینکه وهابی است، این هم که بی دین است، این هم که نمی دانم چه، خوب چه می ماند برای ما؟!

پیغمبر اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- (عرض کردم من تاریخ درست نمی دانم اما اینهایی که به گوشم مانده) بعد از اینکه فتح حُنَیْن کردند، دو مطلب است که آموزنده است برای اشخاصی که بخواهند چیز بفهمند؛ دو کار ایشان کردند- از قراری که در تاریخ است- یکی اینکه یکی از سران این کفار فرار کرد و رفت به جده که توی کشتی بنشیند و فرار کند. پیغمبر اکرم جُبه مبارکشان را- به حَسَب این نقل- دادند به کسی که ببر به او بده؛ من از او گذشتم، بیاورش. این ابو سفیان که تا آخر عمرش هم اسلام نیاورد [به ] همین صورت بود. آن اولادش هم همین طور. آن ابو سفیان با این همه چیز و آن کفار قریش با آن همه کذا، غنایم را وقتی که آوردند، غنایم حنین را جنگ حنین را، وقتی که آوردند حضرت به اینها داد: صد شتر به این، صد شتر- سیصد شتر به این، چقدر شتر به این، چقدر چیز به اینها داد، با اینکه خوب حضرت می دانست که اینها کافرند، حضرت که می دانست اینها مشرکند. مقدسین ایستادند که آقا آخر ما چی داریم، اینها طماعند. حضرت فرمود که اینها شتر بردند، من همراه شما هستم. شما میل ندارید رسول اللَّه به جای شتر همراه شما بیاید؟! شما ببینید چه بزرگی بود. چه آدم بزرگی بوده است این مرد با قطع نظر از باب نبوت، مغزْ چه مغز عالی است. از آن طرف کفار قریش را آن طور استمالت می کند که   اینها لا اقل اگر در باطن خبیث هستند، ظاهرشان ظاهرِ مُسْلم شود و بیایند بچسبند به اسلام. از این طرف هم آنهایی که اشکال می کنند، به آن طور نرم و خوب و قشنگ جواب می دهد و قانعشان می کند.

اینهایی که دارند الآن برای اسلام کار می کنند و چیز می نویسند و- عرض می کنم که- حالا حتماً یک خطایی هم کرده اند، خطایش را رفع بکنید. شما عالمید خطایش را رفع بکنید، طرد نکنید. آقا، ما امروز یک دانه آدم را لازم داریم، یک دانه هم برای ما غنیمت است الآن. در یک زمانی که همه قلمها و همه قدمها و همه تبلیغات بر ضد ماها هست، نه رادیو داریم که حرف ما را به کسی برساند، نه مطبوعاتی داریم، نه مطبوعاتْ آزاد است که بگذارند یک کلمه توی آن نوشته بشود، در یک همچو زمانی که ما دستمان بسته است، ما هیچ کار ازمان نمی آید، به این معنا که تبلیغاتی نداریم، راهی نداریم، در یک همچو زمانی ما هر فرد را لازم [داریم ]. آنهایی که قلم را دستشان گرفته اند و دارند ترویج می کنند از شیعه، فرض کنید چهار تا هم غلط دارد، خوب غلطش را رفع بکنید؛ طرد نکنید، بیرون نکنید. شما دانشگاه را رد نکنید از خودتان. این دانشگاهیها فردا مقدرات مملکت دست اینهاست. تو که وزیر نمی شوی، من و تو که وزیر نمی شویم، ما که شغلمان علی  حده است. فردا مقدرات این مملکت دست این دانشگاهیهاست. اینها هستند که می آیند یا وکیل می شوند یا وزیر می شوند یا- عرض می کنم- چه می شوند. شما اینها را برای خودتان حفظ کنید. هی طرد نکنید؛ هی منبر نروید و بد بگویید. منبر بروید و نصیحت کنید، نه منبر بروید و فحش بدهید. فحش هم چیز شد در عالم؟! نصیحت کنید اینها را. شما بخواهید این جناح بزرگ را که الآن دارند فعالیت می کنند. آنها هم توی حبس رفته اند، آنها هم زجر دیده اند، آنها هم تبعید شده اند، آنها هم بیرون از مملکتشان هستند، آنها هم جرأت نمی کنند وارد مملکت بشوند. آنهایی که الآن در آنجا چیز می نویسند، منتشر  می کنند مسائل اسلامی را، مسائل دینی را دارند می نویسند، منتشر می کنند، درج می کنند، شما اینها را از خودتان طرد بکنید، فردا اگر چنانچه این مقدرات مملکت دست یک دسته ای از اینها بیفتد و ببیند که این همه آخوندی که اینها را این قدر زجر داد، با این آخوندهای بعد که می آیند. چه خواهد کرد؟ همه دست به هم بدهید.

آقا، مملکت، ممالک اسلامی- نه مملکت ایران، ایران هم یکی از آن است- ممالک اسلامی در نزدیک پرتگاه است. من- خدا می داند- گاهی وقتها تأسف می خورم به اینکه، خوف این معنا دارم که اگر خدای نخواسته یک جنگی پیدا بشود ایران چند روز می تواند آذوقه داشته باشد. اگر این «کشتیهای آذوقه بیاور» یک وقتی نخواهند آذوقه بدهند به ایران، آنهایی که کارشناسند می گویند که ایران سی و سه روز برای خودش می تواند ارزاق تهیه کند. چه ایرانی؟! آن ایرانی که یک خراسانش برای همه ایران تا آخر سالش بس بود! یک خراسانش. باقی اش را باید بدهند به غیر. اصلاحات ارضی برای ما کردند! چه کردند؟ آن اصلاحات ارضی که خدا- ان شاء اللَّه- لعنتشان کند. اینها این کار را کردند که زراعت را از دست مردم بکلی گرفت و الآن جوری شده است که تمام این چیزهایی که روی هم بگذارند- اگر این مجله راست گفته باشد، سی و سه روز، و الّا ممکن است کمتر هم باشد؛ اگر یک روز نیاید این کشتیها و آنهایی که یک بازار درست کرده اند. برای این چیزهایی که می خواهند آذوقه ها را بفرستند اینجا، بازار درست کرده اند. اصلاحات ارضی یعنی بازار درست کردن برای ممالک خارجی. اینها گندمهایشان را به دریا می ریختند؛ زیاد بود [به ] دریا می ریختند. اصلاحات ارضی است! خوب، حالا گندم را به ایران می فرستند و وقتی ایران فرستادند پول می گیرند؛ چرا به دریا بریزند؟! زراعت ایران را فلج کردند. حالا هم همه چیز از آنجا می آید، همه چیز از خارج می آید. شما ببینید مجلات را. اینها گاهی وقتها خودشان خیلی با مبالغه، خیلی با مباهات [ می گویند] که ما چقدر گندم وارد کردیم، چقدر جو وارد کردیم، چقدر مثلًا چه وارد کردیم. خوب بیچاره! اینکه باید خجالت بکشید. شمایی که باید گندم صادر کنید، شمایی که یک آذربایجانتان بس بود برایتان و باقی اش را باید صادر کنید، حالا نشستید مباهات می کنید که ماییم که باید وارد کنیم! باید خجالت بکشید از این «اصلاحات ارضی تان»! و هکذا و هکذا همه اصلاحاتشان.

من گله ام از آقایان هم این است که آقایان جدا نکنند این جناحها را از خودشان، جدا نکنند این جناحها را. این جناحها را با هم ربط بدهند. از این طرف هم، روحانیون باید قدر این جمعیتی که برای اسلام دارند کار می کنند، برای اسلام دارند چیز می نویسند [بدانند]. اینها را باید بیاورند توی کار. آقا، آغوشتان را باز کنید. نگویید که این دانشگاهی- عرض کنم که- فاسق و فاجر! و ... دائماً جدا نکنید. آنها شما را جدا کنند که این نمی دانم مرتجع است و قدیمی! کیْ آخوند مرتجع است؟ آخوند در صف اول پیشروها واقع است؛ این مرتجع است؟! شما هم از آن طرف بگویید که این نمی دانم دانشگاهی است، و این بی دین است، و این نمی دانم چطور و فلان. نخیر، غلط است اینها.هر دو با هم دست برادری بدهید، دست برابری بدهید، مسائلتان را طرح بکنید. امروز یک فُرْجه پیدا شده. من عرض می کنم به شما یک فرجه پیدا شده. اگر این فرجه پیدا نشده بود، این اوضاع امروز نمی شد در ایران. یک فرجه ای است این. اگر الآن غنیمت بشمارند این را، این فرصت است. این فرصت را غنیمت بشمارند آقایان. بنویسند، اعتراض کنند. الآن نویسنده های احزاب دارند می نویسند، امضا می کنند. می نویسد، اشکال می کند، امضا می کند. شما هم بنویسید، صد نفر از علما امضا بکنند؛ مطالب را گوشزد بکنند، اشکالات را بگویند. امروز روزی است که باید گفت. و پیش می برید. و من خوف این را دارم که خدای نخواسته اگر این فرصت از دست برود و اگر این مرد  پایش یک خرده ای محکم بشود، همچو لطمه ای بزند به مردم که آن طرفش پیدا نباشد؛ و اولش شما روحانیون هستید. من خوف این را دارم. نگذارید این فرصت از دست برود. با هم بنویسید، بنویسید اشکالات را. به دنیا اعلام کنید. نمی توانید توی ایران، بفرستید در خارج منتشر می کنند برای شما. به یک وسیله ای بفرستید اینجا، ما می فرستیم منتشرش می کنند. اشکالاتتان را بنویسید، به خودشان اعتراض کنید، مثل آن کسی که ... خوب ما دیدیم که چندین نفر اشکال کردند و [اعتراض ] کردند و همه حرفها، بسیاری از حرفها را زدند و امضا کردند و کسی هم کارشان نداشت. فرصتی است این؛ این فرصت را نگذارید از دست برود. و من خوف این را دارم که خدای نخواسته اگر این فرصت از دست برود و این حسابهایش را جور کند با آنها (اینها الآن مشغول این هستند که حسابها را درست بکنند، مشغولند که نوکری را همچو خیلی محکمش کنند، آنها نمی پذیرند؛ اینها دنبال این هستند که محکم کنند قضیه را؛ این را بیاورند و خودشان بروند و هی چه بکنند تا کارشان تمام بشود) اگر خدای نخواسته کار اینها تمام شد و این پایش را محکم دانست این دفعه دیگر مثل آن دفعه ها نیست؛ لطمه ای بزرگ به اسلام وارد خواهد کرد.

من از خداوند تعالی توفیق همه شما را می خواهم؛ عظمت اسلام را می خواهم. خدایا! تو را به اولیائت! اسلام را عظیم کن، عظمت بده؛ ما را از خواب غفلت بیدار کن، همه جناحهای ما را با هم متصل کن، اتفاق کلمه به ما عنایت کن.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.

صحیفه امام، ج 3، ص: 234-252

 

بیانات [در جمع نمایندگان روزنامه لا کروا (قوانین و احکام اسلامی)]

زمان: 10 آبان 1357/ 29 ذی القعدة 1398

مکان: پاریس، نوفل لوشاتو

موضوع: بیان قوانین و احکام اسلامی

دیدارکننده: خبرنگار روزنامه لا کروا، چاپ ایتالیا (ارگان مسیحیان چپ، یومیه مسیحی چپ)

 [حضرت آیت اللَّه العظمی خمینی رهبر ملی و مذهبی ایران در مصاحبه با روزنامه مذهبی «لا کروا» که به عنوان ارگان مسیحیان چپ (یومیه مسیحی چپ) شهرت دارد، فرمودند:]

قوانین اسلام، قوانین پیشاهنگ و پیشرو هستند. ما مبارزه می کنیم زیرا رژیم کنونی ایران و آنها که این رژیم را به ملت تحمیل کرده اند، می خواهند ارزشهای انسانی و فرهنگی و مذهبی ما را نابود کنند.

 [در این مصاحبه که توسط یک خبرنگار کشیش به عمل آمد، آیت اللَّه العظمی خمینی در مورد ایدئولوژی اسلام فرمودند:]

اسلام به این منظور به وجود آمد که به انسان، ابعاد واقعی و شأن انسانی اعطا کند؛ یعنی انسان را از نظر زندگی اجتماعی، شخصی و سیاسی تحول بخشد و به غنای روحی انسان یاری دهد. اسلام قادر به ایجاد چنین تحولی هست. قوانین اسلام به نیازهای انسان پاسخ می گوید؛ این قوانین بسیار صریح و روشن هستند. اسلام روش و رفتار هر فرد را در برابر جامعه، طی قوانین خاصی مدون و تنظیم کرده است. اسلام چگونگی سیاست جامعه را در رابطه با اقلیتهای مذهبی، مشخص ساخته است. از این نظر قوانین اسلام واقعاً پیشرو و پیشاهنگ هستند. اگر قوانین اقتصادی اسلام اجرا شود، مملکت یک اقتصاد مترقی خواهد داشت.

یکی از بنیادهای اسلام، آزادی است. انسان واقعی ملت مسلمان، فطرتاً یک انسان آزاد شده است. رژیم کنونی ایران می خواهد و می کوشد و تا کنون کوشیده است که این بنیادهای مترقی را درهم بشکند. بنیاد دیگر اسلام، اصل استقلال ملی است. قوانین اسلام تصریح دارند که هیچ ملتی و هیچ شخصی حق مداخله در امور کشور ما را ندارد  

اما رژیم این استقلال را از ما گرفته و بر باد داده است. رژیم می خواهد مساجد ما را کنترل کند، دانشگاههای مذهبی و مدارس اسلامی را به میل خود در آورد؛ رژیم می خواهد دانشگاههای علمی و امروزی کشور را در وضع عقب مانده نگه دارد؛ زیرا نمی خواهد و نمی تواند تحمل کند که در برابر خود، پزشکان، مهندسان، تکنسینها و افراد سیاسی لایق، مستقل و منوّر داشته باشد. این رژیم که با آن مبارزه می کنیم، کوشیده است که همه این سنتها و بنیادهای اسلام را نابود کند و به همین دلیل ملت ایران به طور یکپارچه به ضدیت با رژیم پرداخته است.

صحیفه امام، ج 4، ص: 242-243

                       

مصاحبه [با رادیو- تلویزیون اتریش درباره علت ترک عراق ]

زمان: 10 آبان 1357/ 29 ذی القعدة 1398

مکان: پاریس، نوفل لوشاتو

موضوع: علت ترک عراق و مهاجرت به فرانسه

مصاحبه کننده: خبرنگار رادیو- تلویزیون اتریش

سؤال: [چرا حضرت آیت اللَّه عراق را ترک کردند؟]

جواب: دولت عراق زیر فشار شاه، من را از فعالیت سیاسی که مسئولیت آن را بر دوش می کشم منع نمود؛ از این جهت آنجا را ترک کردم.

 [آیا تصمیم دارید به ایران بروید؟ چرا به ایران نرفته اید؟]

- حضور در خارج، برای افشای جرایم شاه در سطح جهانی مناسبتر است.

 [شانس مخالفین را در به دست گرفتن قدرت چگونه ارزیابی می کنید؟]

- مخالف رژیم، یک ملت است و ناچار ملت پیروز است.

 [ارزیابی شما از شاه به عنوان رهبر کشور خصوصاً بعد از قتل عام ها چیست؟]

- شاه هیچ گاه رهبر کشور نبوده و مزاحم رهبریها بوده است؛ و پس از این قتل عام ها پایگاهی نخواهد داشت- چنانچه در بین ملت قبلًا هم نداشته است- ولی اکنون ملت ما با بیداری بر ضد او قیام کرده است و ناچار باید این رژیم تغییر کند.

 [نظرتان درباره تغییرات و تحولات آینده ایران چیست؟]

- با قیام انقلابی ملت، شاه خواهد رفت و حکومت دموکراسی و جمهوری اسلامی برقرار می شود. در این جمهوری یک مجلس ملی، مرکب از منتخبین واقعی مردم، امور مملکت را اداره خواهند کرد. حقوق مردم- خصوصاً اقلیتهای مذهبی- محترم بوده و رعایت خواهد شد. با احترام متقابل نسبت به کشورهای خارجی عمل می شود. نه به کسی ظلم می کنیم و نه زیر بار ظلم می رویم. کشور در حال حاضر ورشکست شده است و همه چیز از بین رفته است. با استقرار جمهوری اسلامی ساختمان واقعی و حقیقی کشور شروع خواهد شد.

صحیفه امام، ج 4، ص: 244

 

مصاحبه [با خانم الیزابت تارگود درباره وضع سلطنت ]

زمان: 10 آبان 1357/ 29 ذی القعدة 1398

مکان: پاریس، نوفل لوشاتو

موضوع: وضع سلطنت

مصاحبه کننده: خانم الیزابت تارگود، خبرنگار روزنامه انگلیسی گاردین

سؤال: [آیا حضرت آیت اللَّه فکر می کنند که شاه به عنوان رئیس قوای مسلح بتواند از مبارزات حاضر بر ضد حکومتش جان سالم بدر برد (باقی بماند)؟ اگر نه، چرا؟]

جواب: خیر، سلطنت شاه و خاندان پهلوی بر ملت ما تحمیل شده است. فرماندهی کل قوای مسلح بودن شاه نیز بر ارتش تحمیل شده است. شاه به هیچ وجه معرف واقعی ارتش نیست. رژیم در طی پنجاه سال گذشته از ارتش و نیروهای انتظامی برای سرکوبی ملت استفاده کرده است. امید می رود که ارتش به خود آید و به جنبش ملت بپیوندد. من مطمئن هستم که شاه از این مبارزات کنونی علیه خود و سلطنت خاندانش جان سالم بدر نخواهد برد.

 [در تحت چه شرایطی حضرت آیت اللَّه بازگشت به ایران را مورد بررسی قرار خواهند داد؟ آیا با وجود شاه، تنها به عنوان پادشاه بر موازین قانون اساسی- سلطان نه حاکم- موافقید؟ آیا حضرت آیت اللَّه می توانند بیشتر توضیح فرمایند؟]

- با توجه به تجارب تلخ گذشته ملت ما از این خاندان، هیچ گونه راه حلی در چهارچوب شاه سلطنت کند و نه حکومت، قابل قبول نخواهد بود. علی الاصول ما با رژیم سلطنتی مخالف هستیم. و بازگشت به ایران، بستگی به پیشرفت اهداف جنبش دارد. فعلًا قرار بر رفتن به ایران را ندارم..

 [آیا خود شاه یا اعضای دیگر دولتش- به طور مثال اردشیر زاهدی - سعی به نزدیک شدن و ملاقات

با حضرت آیت اللَّه کرده اند؟ آیا هیچ نکته ای به عنوان اساس احتمالی مذاکره با حضرت آیت اللَّه پیشنهاد شده است؟]

- خیر.

 [آیا هیچیک از مخالفین دستگاه، کوششی به عنوان میانجی بین حضرت آیت اللَّه و شاه کرده اند؟ برای مثال مهندس بازرگان و یا دکتر کریم سنجابی. اگر بله، نتیجه این میانجیگری چه بوده است؟]

- خیر، هر گز.

 [آیا هیچ فردی را در داخل ایران، حضرت آیت اللَّه به عنوان نخست وزیر قابل قبول، مورد بررسی قرار خواهند داد؟ اگر آری، چه کسی؟]

- در چهارچوب نظام سلطنتی، هیچ فردی را به عنوان نخست وزیر تأیید نخواهم کرد.

 [حضرت آیت اللَّه فرموده اند که هیچ راه حلی برای ایران نیست مگر سرنگونی سلسله پهلوی. آیا حضرت آیت اللَّه در حال حاضر برای سرنگونی شاه کاری می کنند؟ اگر آری، اساس کار خود را چگونه قرار داده اید؟ به طور مثال آیا برای این کار، روشهایی طرح شده است، نقشه متدیک هست؟]

- نهضت عظیم کنونی ملت ما، علیه شاه و نظام سلطنتی است. بنا بر این، در جهت سرنگونی این رژیم مبارزه می شود. رهنمود ما بر ایجاد وحدت کلمه در میان همه اقشار جامعه است. روشهای مبارزه را مردم خود یافته اند و می یابند. رهنمودهای اصلی از جانب ما، به موقع خود به عمل می آید. در صورت عدم کفایت روشهای فعلی، اتخاذ روشهای دیگر مورد مطالعه قرار خواهد گرفت.

 [برای رفتن شاه، چگونه تدارکاتی در دراز مدت دیده شده است؟ آیا جوانان احتمالًا برای پستهای بالا مورد نظر قرار گرفته اند، یا حضرت آیت اللَّه می توانند روی حمایت دولت امروز حساب کنند؟ در چنین جستجویی وفاداری در مرحله نخست قرار خواهد گرفت یا قابلیت؟]

- در ایرانی، چه در داخل و چه در خارج، استعدادهای بسیار وجود دارد که حکومت شاه مانع از بروز آنها می شود. این استعدادها، بر اساس لیاقت و وفاداری به اسلام و ملت به کار دعوت می شوند.

 [حضرت آیت اللَّه به مدت طولانی از سیاستهای شاه انتقاد کرده اند، در چه حدودی سیاستهای خود ایشان نسبت به موارد زیر، با سیاستهای شاه فرق خواهد کرد؟

الف) اجتماعی: آیا قوانین اسلامی به مورد اجرا گذارده می شود؟ و چه فرقی در زندگی روزمره نسبت به قوانین حاضر پیش خواهد آمد؟ در تحت لوای حکومت اسلامی، آیا حضرت آیت اللَّه می توانند به طور دقیقتر این مفهوم را شرح دهند که آیا زنها قادر خواهند بود به طور آزادانه بین حجاب و لباس غربی حق انتخاب داشته باشند؟ آیا سینماها می توانند به وجود خود ادامه دهند؟ اگر آری، چگونه فیلمها انتخاب خواهند شد؟ آیا مشروبات الکلی ممنوع خواهد شد؟ در آخر آیا ایران، یک عربستان سعودی یا لیبی دیگر خواهد شد؟

ب) دفاع و خارجه و نفت: حضرت آیت اللَّه به طور دائم، نقش خارجیها را مورد انتقاد قرار داده اند، به طور اخص امریکا را. در ایران به طور دقیق چگونه تغییراتی شما مایلید در رابطه با نفوذ خارجی در صادرات نفت و واردات و خرید اسلحه ببینید؟

ج) امنیت داخلی: ساواک در اصل برای تضمین امنیت داخلی علیه تحریکات داخلی به وجود آمد. آیا آیت اللَّه ساواک را منحل خواهند کرد؟ و اگر چنین است، چه نیروهایی را در نظر دارید که جانشین نیروهای امنیتی بنمایید؟]

- الف) اجرای حدود در اسلام، موکول به تحقق شرایط و مقدمات بسیار است و باید جهات بسیاری را از روی کمال عدالت و توجه به اینکه اسلام در کلیت خود اجرا گردد، در نظر گرفت. اگر این امور در نظر گرفته شوند، ملاحظه خواهد شد که مقررات اسلامی کمتر از هر مقررات دیگری خشونت آمیز است. زنان در انتخاب فعالیت و سرنوشت و همچنین پوشش خود با رعایت موازین آزادند. و تجربه کنونی فعالیتهای ضد رژیم شاه نشان داده است که زنان بیش از پیش آزادی خود را در پوششی که اسلام می گوید یافته اند. ما با سینماهایی که برنامه های آنها فاسدکننده اخلاق جوانان و مخرب فرهنگ اسلامی باشد مخالفیم. اما با برنامه هایی که تربیت کننده و به نفع رشد سالم اخلاقی و علمی جامعه باشد موافق هستیم. مشروبات الکلی و الکلیسم و سایر مخدرات که مضرّ به حال جامعه می باشند، جلوگیری خواهد شد. حکومت جمهوری اسلامی مورد نظر ما، با هیچ یک از رژیمهای مزبور (عربستان سعودی و لیبی) منطبق نخواهد بود.

   ب) روابط ما با تمام خارجیها بر اساس اصل احترام متقابل خواهد بود. در این رابطه، نه به ظلمی تسلیم می شویم و نه به کسی ظلم خواهیم کرد. و در زمینه تمام قراردادها، ما بر اساس مصالح سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ملت خودمان عمل خواهیم کرد.

ج) بله، ما ساواک و تمامی سازمانهای امنیتی ضد مردمی را منحل خواهیم کرد. آگاهی مردم و مشارکت و نظارت و همگامی آنها با حکومت منتخب خودشان، خود بزرگترین ضمانت حفظ امنیت در جامعه خواهد بود.

 [آیت اللَّه، فرموده اید که خواهان قدرت شخصی نیستید. فرض کنیم که حضرت آیت اللَّه یک روز که شاه رفته باشد به ایران مراجعت بفرمایید. در آن صورت، خلأ قدرت سیاسی را چگونه پر خواهید فرمود؟ نظر شما درباره امکان یک کودتای نظامی چیست؟]

- با رفتن شاه، خلأ قدرت سیاسی به وجود نخواهد آمد. ادامه حکومت شاه خود ایجاد خلأ قدرت سیاسی کنونی را در ایران نموده است. عمر دوران راه حل با کودتای نظامی، پایان یافته است. اگر خارجیان این کودتا را انجام دهند، ارتش ایران بیش از پیش به یک ارتش وابسته و اشغالگر تبدیل خواهد شد و این امر، خلأ قدرت سیاسی کنونی ایران را تشدید خواهد نمود.

 [حضرت آیت اللَّه خواهان سرنگونی رژیم سلطنتی موجود و جانشین شدن یک جمهوری هستید. چه نوع جمهوری در نظر دارید؟ مثل سیستم امریکایی یا فرانسوی.]

- ما خواهان استقرار یک جمهوری اسلامی هستیم و آن حکومتی است متکی به آرای عمومی. شکل نهایی حکومت با توجه به شرایط و مقتضیات کنونی جامعه ما، توسط خود مردم تعیین خواهد شد.

 [آیا حضرت آیت اللَّه با این موضوع موافق هستند که در ایران معروفیت و محبوبیت حضرت آیت اللَّه در بین جوانان ایرانی برای آن است که شما تمامی آن چیزهایی را که شاه فاقد است معرفی می نمایید؟]

- مسأله مقایسه دو شخص مطرح نیست. مسأله، آگاهی و بیداری سیاسی مردم ما و هویت اسلامی آنها و معیارهای اسلامی است. هر کس بر اساس این معیارهای اسلامی با مردم حرکت کند، مورد قبول و محبوبیت مردم خواهد بود.

در مورد کمونیستها: آیت اللَّه به شناخت علیه کمونیستها مشهور است- کمونیستها را مورد اعتماد نمی داند- اما کمونیستهای جوان که در تهران هستند، این روزها- نه اجباراً توده ای که دنبال روی خواسته های بخصوصی هستند- به خاطر اینکه آنها قبول ندارند که یک نفر چه شاه و چه خمینی، تنها کار کند، خواستارند که یک حکومت ملی برای مردم تشکیل شود. آیا آیت اللَّه فکر می کنند که می توانند این خواسته را اجرا کنند؟ و اگر چنین است چگونه؟ یا بهتر گفته شود: آیا خمینی حزب کمونیست را دائماً غیر قانونی می داند؟

- در اسلام معیار، رضایت خداست و نه شخصیتها. ما شخصیتها را با حق می سنجیم، و نه حق را با شخصیتها. معیار، حق و حقیقت است. بر خلاف اسلام، کمونیستها شخصیت را بت و قدرت را در او متمرکز می سازند. حکومت اسلامی ما متکی به آرای عمومی خواهد بود. و همه احزابی که برای مصالح ملت ما کار کنند، آزاد خواهند بود.

 [چه چیز باعث شد که آیت اللَّه نجف را ترک کنند؟ آیا فکر می کنند که عراقی ها با تهران توافق کرده بودند؟ و اگر چنین است، آیا می توانید شرح دهید؟]

- ظاهراً شاه ایران، دولت عراق را تحت فشار قرار داد که مانع فعالیتهای سیاسی من و انجام وظایفی که بر عهده دارم بشود. لذا من عراق را ترک کردم.

تحت چه ضابطه ای آیت اللَّه در پاریس زندگی می کنند؟ آیا نقشه دارند در پاریس بمانند؟ و اگر نه، به کجا خواهند رفت؟ آیا کشورهای دیگر، خصوصاً الجزایر و سوریه، پیشنهادهایی برای پذیرایی آیت اللَّه را کرده اند؟ آیا آیت اللَّه می توانند پیشگویی کنند چگونه وجود ایشان در پاریس ممکن است اثری در برنامه ایران و فرانسه در خصوص قرارداد پایگاه اتمی و قرارداد متروی تهران داشته باشد؟ و این عوض شدن برنامه آبادانی، چه درسی برای غرب می تواند باشد؟]

- توقف من در فرانسه موقتی است. تنها ضابطه توقف من در هر کجا که باشد، امکان انجام وظایفم هست. با توجه به این توضیح، رابطه ای بین حضورم در فرانسه و مسائل مربوط به روابط ایران و فرانسه فعلًا مطرح نیست.

 - [در چه آینده نزدیکی، شاه سقوط خواهد کرد؟]

- این مسأله مطلبی نیست که بتوانیم پیش بینی کنیم. اما بر حسب قراین خیلی دیر نیست.

 [آیا آیت اللَّه جهاد مسلحانه را به عنوان وسیله مبارزه خود مورد توجه قرار خواهند داد؟]

- امیدوارم کار به جهاد مسلحانه نرسد و همین طور که ملت عمل می کند مسائل حل شود و مقصد ملت، که رفتن رژیم و برقراری حکومت اسلامی است، تحقق پیدا کند. لکن اگر مسائل خیلی طول کشیده و پیچیده شود، ممکن است در آن تجدید نظر نماییم.

 [بنا بر این، شما همین روشهای مسالمت آمیز و بدون خونریزی را ترجیح می دهید؟]

- بله.

 [پس از رفتن شاه، در موقع برگشتن به ایران، آیا خود شما رهبر جمهوری اسلامی نخواهید بود؟]

- من خود نمی خواهم حکومت را در دست بگیرم. اما مردم را برای انتخاب حکومت، هدایت خواهم کرد و شرایط آن را به مردم اعلام می کنم.

صحیفه امام، ج 4، ص: 245-250

 

سخنرانی [در جمع ایرانیان مقیم خارج (سقوط حتمی رژیم و تحول درونی مردم)]

زمان: 10 آبان 1357/ 29 ذی القعدة 1398

مکان: پاریس، نوفل لوشاتو

موضوع: سقوط حتمی رژیم شاهنشاهی و تحول درونی مردم

حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج

 [بسم اللَّه الرحمن الرحیم ]

... گمان ندارم که ایران یک وضع مشابهی در مملکتی [داشته باشد] یک جهت مربوط به مردم است، یک جهت مربوط به شاه و دولت شاه است. این دوتا- نه در طرف ملتش و نه در طرف شاه و حکومتش- من گمان ندارم در هیچ جا مشابه داشته باشد. اما در طرف ملت؛ این قیامی که ملت ما کرده است و این اوجی که دارد این قیام و حالا به مرتبه [اعلا] رسیده است در طول تاریخ ما نداریم بلکه در طول چندین سال در تاریخ ... که یک ملتی این طور خودکار شده باشد. یکوقتی که اگر بازار یک شهر را می خواستند ببندند این شاید امکان نداشت، مثلًا حالا بازار قم که بازار خوبی است شاید اگر علمای قم هم به مردم می گفتند بازار را مردم [ببندند] نمی کردند، امکان داشت و کم کم رسید به اینجا که ... مردم وقتی که یک حادثه ای پیش می آمد و به علما جسارت می کردند تعطیل می کردند لکن با یک نحو غمگینی و نگرانی؛ الآن وضع جوری شده است که هر امر جزئی یا بهانه جزئی که دست مردم می آید بازارها را تعطیل می کنند! قم نه، همه شهرها. سرتاسر ایران وضع این طور شده است که بازار ایران، بازارِ- به اصطلاح اینها- این بازار تهران یک بازارِ سیاسی است، الآن به وضع تعطیل یا نیمه تعطیل [است ]. ایران بخصوص بازارش، بخصوص کسبش این طور شده و این مردمی که آن وقت تعطیل یک روز ناگوار بود برایشان، حالا اگر به آنها بگویند باز کنید، ناگوار است. الآن گاهی وقتها شکایت کردند از اینکه مثلًا فلان آقا گفته است که خوب مردم بروند و کسبشان را بکنند ... مردم ناراحت می شدند یا اگر یک سفارشی می شد که مثلًا دیگر تعطیل بس است، در حین اینکه داشتند باز می کردند سفارش که می شد می بستند! این وضع مردم یک وضعِ خودْ کار شده است حالا.  و این؛ به وجود نهضت، روحیه مردم را به درجه ای فعال و قوی و متحرک کرده که حالا دیگر از این که بروید سر اصل کارتان ناراحت می شوند و عصبی.از آن طرف اگر یکوقتی یک خونی از دماغ کسی بیرون می آمد، یک ضربه ای به یک کسی وارد می شد، این مصیبت بود ... فضلًا از اینکه یک نفر مثلًا کشته بشود؛ این مصیبت بود. حالا وضع به آنجا رسیده است که همین دیشب من یک کاغذی داشتم- دریافت کردم- از یک مادری که نوشته است که من پنج تا یا چهار تا از اولادهایم کشته شده اند و اظهار افتخار می کرد و می گفت من و خانواده ام همچنان [برای فداکاری آماده ایم ]. عادی شده است که در یک شهری امروز چند تا کشته داده اند ... یک مسأله عادی شده است پیششان، یک همچو تحرک ... پیدا شده است و مسأله مبارزه عمومی به یک وضع عادی طبیعی الآن در ایران درآمده؛ نه در یک شهر و دو شهر. این روزنامه ها هم شاید تمام مطلب را ننویسند، رادیو هم تمام مطلب رادیو ایران را نمی گوید البته لکن حالا آن نصف و نیمه ای را که می گویند یا به رادیوهای خارجی می رسد، می بینید که هر وقت که رادیو را باز می کنید که اخبار می گوید، اخبارش همینهاست که می گفتند که [در فلان ] شهر اعتصاب بوده و [عده ای ] کشته شده، فلان ده حالا رسیده به دهات که ... یک دهی در اطراف همدان ظاهراً ... یک دهی که در آن ده چند نفر کشته شده، پنج هزار نفر اعتصاب کرده اند.

این مسائل سیاسی، که آن وقت اسمش نبود و اصلًا اعتصاب صحبتش نبود سابقاً؛ صحبت اینکه اعتصاب چی است، و اصلًا نمی فهمیدند مردم اعتصاب یعنی چه. الآن اعتصاب هم به یک صورت عادی درآمده که ملت ایران شهرهایش اعتصاب می شود پنج هزار نفر در یکی [از دهات همدان اعتصاب می کنند] همه شهرها من شنیدم که ... اعتصاب کردند. یا اخیراً اعتصاب کارگرهادر شرکت نفت درقضیه نفت، آنجا سالها بوده است و ان شاء اللَّه خداوند تأییدشان کند. من یک وقت در ذهنم بود که به اینها بگویید که نفت خودتان را قطع کنید نگذارید بخورند. نکته ای از این مسائل ... الآن یک مطلب صحیح است، الآن اعتصاباتی که در ایران شده- چه اعتصاب در مدارس، اعتصاب در کارگرها، اعتصاب در هواپیمایی، اعتصاب در همه اینها- الآن در اعتصاب هستند، اعتصابی که سابقاً اصلًا اگر می گفتند اعتصاب، نمی دانستند اعتصاب چه هست، حالا به طور خودکار بدون اینکه حالا یک کسی دعوتشان کند، خودکار مردم اعتصاب می کنند. و دولت خیال می کرد که می تواند اینها را، اعتصابات را اعلام کند؛ اولی که اعتصابات شده بود آن حرف را می زدند؛ از خراسان به من پیغام داده بودند یک دسته ای، که یادم نیست کدام دسته بودند، که اعتصاب [کرده بودند] اینکه گفتند برای حقوق است، دروغ است؛ اعتصاب ما اعتصاب سیاسی است. حالا هم دارند اعلان می کنند که اعتصابی که ما می کنیم برای این است که این زندانیان سیاسی بیرون بیایند و حکومت نظامی لغو بشود و این خارجیهایی که ریخته اند به جان این ملت و به جان سرمایه این ملت، اینها هم بیرون بروند. این قلم آخرش یک قلم ارزشداری است! این تقاضای آخرش یک تقاضای ارزشداری است. چه می خواهند اینها از جان این ملت؟ شصت هزار، یا چهل و پنج هزار، یا پنجاه هزار، یا شصت هزار، این طورها ذکر می کنند ... از این امریکایی ها حقوقهای بسیار گزاف [می گیرند].

الآن اعتصاب، همین طور مبارزه خونین، همین طور بستن بازارها، خیابانها، و تظاهر و بیرون آمدن و- عرض می کنم که- «مرده باد» گفتن و اظهار تنفر از دستگاه جبار کردن، به یک صورت عادی بیرون آمده. در پنج سال پیش از این، اگر در هر یک از این بازارهای ایران یک پاسبان می رفت و امر می کرد که دکانها بالایش باید بیرق باشد، بیرقِ مثلًا [سه رنگ ] باشد، امروز چهارم آبان است مثلًا- الآن این آبان یک [ماه ] منحوسی است- [خنده حضار] اگر یک پاسبان وارد می شد در بازار و به آنها می گفت که باید بیرق کذا بیرق کذا بزنید، هیچ تخلفی نبود. کسی در مخیله اش نمی آمد با پاسبان می شود مخالفت کرد! پاسبان ... [خنده حضار] هیچ در ذهن مردم وارد نمی شد با پاسبان بشود یک مخالفتی کرد؛ همه حساب می بردند. یک پاسبان می آمد سرتاسر بازار تهران، بازار قم، بازار شیراز، و امر می کرد به اینکه ببندید، [چه ] بکنید، بیرق بزنید، بیرق می زدند؛ چراغانی بکنید، چراغانی می کردند. حالا قضیه این [است ] که به حکومت نظامی و سرنیزه و حکومت شاه و حکومت کذا ابداً مردم دیگر اعتنا نمی کنند! ما حکومت نظامیهای سابق را دیدیم: حکومت نظامی سابق همین که می گفتند فلان جا حکومت نظامی است، قرق می شد؛ دیگر جرأت اینکه کسی مخالفت با حکومت نظامی بکند- با پاسبان- نمی کردند! با حکومت نظامی ... الآن شما ملاحظه می کنید که حکومت نظامی در چند شهر ایران هست و هیچ کدام اعتنا نمی کنند می ریزند بیرون و فریاد؛ و آنها هم از اینکه حالا دیگر تعرض شدید بکنند، یکقدری عقب نشینی کرده اند، زیاد عقب نشینی کرده اند.

این وضع ملت ماست. مقایسه باید کرد بین این ملت، قبل از این نهضت و حالا؛ مقایسه سی سال پیش از این با حالا که ملت ما تا چه حدود رشد سیاسی کرده؛ رشد دینی، سیاسی- دینی. آن وقت به آن وضع بود که برای هیچ امری دخالت برای خودش قائل نبود، که به ما چه ربط دارد؟ مملکتِ خود شخص [شاه ] است! این اصلًا حرفی است رایج [که ] مملکت خودش است دارد اداره اش می کند و هر کار می خواهد! ملت از خودش است، همه از خودش هستند، حالا از خودش هر کاری خواست می کند! این یک منطقی [بود] بین توده مردم الّا بعضیش- خیلی نادر که آن هم حرف نمی توانستند بزنند منطقشان این نبود اما نمی توانستند بگویند. توده مردم منطقشان این بود که شاه است ... مملکتش است، رعیتش هستند! این منطق بود! باید همه تان یادتان باشد در بیست سال، سی سال پیش از این، مسأله این طور بود که منطق توده ملت مستضعف ما به واسطه خو کردن بر این قلدریها و دیکتاتوریه، [دائماً] توسری زدند و اینها عادت کردند به توسری خوردن! ملتی چند سال، 2500 سال، 2500 سال ملتی زیر لگد اینها بوده، ملتی که 2500 سال زیر این پرچم کثیف بوده- شاهنشاهی کثیف ترین رژیمهای دنیا و اشخاص دنیا [ست ] این ملت عادت  کرده به اینکه خودش را زیر دست و پای آنها هر کاری می کنند راه بدهد، و هیچ ابداً آخ هم نگوید! [برای شاه ] حق قائل باشد: مملکت خودش است، رعیت خودش است! این منطق بود آن وقت. در مخیله محمد رضا خان خطور نمی کرد که یک روزی کسی بگوید که شاه چرا این جور کرد؟ «چرا» یعنی چه؟ یعنی «اول شخص ایران»! فرض کنید اگر نخست وزیر باشد، جرأت این معنایی که یک کلمه «چرا» بگوید هیچ برایش نبود. وقتی که در یک اجتماعی- زمان آن نخست وزیر سیزده، چهارده ساله  در یک اجتماعی کسی گفته بود که شخص اول مملکت؛ به او برخورده بود! «اول» معنایش این است که یک شخص دیگری هم در این مملکت هست که اسمش دوم است! چرا گفتی شخص اول مملکت! مگر ما یک شخص دیگری هم داریم که شخص اولی باشد! ... شخصیت «اعلیحضرت» هیچ کس دیگر نیست؛ یعنی ما شخصی نداریم که شخص دوم باشد تا بگوییم شخص اول! این طور به این صورت داشتند مردم را عادت می دادند؛ و عادت کرده بودند به این معنا که «چه فرمان ایزد چه فرمان شاه»! شاه همان فرمانش فرمان ایزد است! فرقی نیست ما بین فرمان ایزد و فرمان شاه! یک کلمه ای هم که آن کلمه صحیحی بود به طور غلط معنا کرده بودند که «السلطان ظل اللَّه.» غلط معنا کرده بودند «سایه» [را].سایه هر شخصی هیچ از خودش ندارد، هر چه دارد، حرکتی اگر باشد، از آنِ کسی که صاحب ظل ... ذی ظل است. یک نفر آدمی که یک جایی دارد راه می رود، یا دارد حرکت می کند، سایه اش ... همین طوری حرکت نمی کند؛ حرکتش به حرکت این آدم است؛ یعنی هر جوری که دستش را حرکت بدهد ... سایه هم دستش این طوری حرکت می کند؛ راه برود، سایه هم دنبالش هست؛ بنشیند، سایه همین طور است؛ خود چیزی ندارد، هر چه دارد از اوست. «سلطان ظل اللَّه» فاتحه همه سلاطین را خوانده است که اینها سلطان نیستند!

  آن که «ظل اللَّه» نباشد، آن که برای خودش یک چیزی قائل باشد، یک حرکتی بر خلاف حرکت امر الهی بکند، او «ظل اللَّه» نیست، مستقل است، او خودش یک چیزی است. پیغمبر اکرم «ظل اللَّه» است، برای اینکه از خودش هیچ نیست؛ همان «وحی» است، تابع وحی است، تابع امر خداست، نهی خداست؛ حرکت به حرکت او، به تحریک او حرکت می کند. هر جنگی که بکند با وحی الهی می کند؛ خودش یک آمال و آرزوی نفسانی ندارد که روی این آمال و آرزوی نفسانی یک کاری انجام بدهد. حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- منقول است از ایشان که وقتی با آن عَمْرو بن عَبد ود بود که مقاتله می کردند، وقتی که او را شکست و به زمین خورد او، جسارتی کرد به حضرت تفی انداخت؛ حضرت پاشدند؛ نقل است که ایشان پاشدند و رفتند؛ بعد برگشتند و سرش را کندند. سؤال کرد گفتند چون آن وقت یک کاری با من کرد، و من خوف این را داشتم که نفسیتی باشد در این کار. باید کاری الهی باشد. این «ظل اللَّه»، کلمه صحیح را که فاتحه همه سلاطین، فاتحه همه قلدرها و قدرتمندان را می خواند و تکلیف مؤمنین و مسلمین را با سلاطین- سلاطین جور- حل می کند، این را هم غلط معنا کرده بودند. به خوردِ مردم داده بودند که «ظل اللَّه است» این! با «ظل اللَّه» چه بکنید ... «چه فرمان ایزد چه فرمان شاه». این غلطکاریها و- عرض می کنم که- جور و ستمها و آن خیانتها را به طوری کرده بودند که ملتی عادت به آن کرده بود! اگر یکوقت نمی شد، شاید خلاف عادتش می شد! چه شد، مثلًا چه شد چنین شد! الآن ملت ما به جایی رسیده است که بچه دوازده ساله اش مقابل پاسبان می ایستد در قم در جاهای دیگر می ایستد می گوید که «مرگ بر شاه»! مطلب این طور شده است. الآن یک مسئله عادی شده است بین ملت ما قضیه مرگ بر شاه! یک مسئله عادی! بچه تازه زبان باز کرده، به این کلمه زبان باز کرده! چه کلمه مبارکی! [خنده حضار].

این راجع به ملت ما؛ که ملت ما به برکت این نهضتِ خودش، نهضت جوشیده از متن از متن ملت جوشیده و بیرون آمده، نمی تواند کسی بگوید که مال من است. هیچ کس حق ندارد؛ غلط است کسی بگوید که مال این [شخص یا گروه ] است، ... هیچ دستی نمی تواند این جور ملتی را تغییر بدهد. خداست این کار را کرده.  این دست خداست؛ هیچ قدرتی نمی تواند در ظرفِ- الآن می شود گفت- یک سال و چند ماه، یک سال و چقدر [این تحول را پدید آورد] برای اینکه قبلش یک قدری همین طور تدریجی بود کار، و باز خروجی نکرده بود، در ظرف یک سال و چند ماه آن تحول و تغییری که در مملکت ما و در ملت ما حاصل شده است، که راه صدها ساله رفته، یعنی 2500 سال را زیر پا گذاشته و مالیده، این نمی شود که با دست زید و عَمْرو باشد. هیچ نمی شود گفت روحانیون این کار را کرده اند؛ نمی شود گفت مردم بازار این کار را [کرده اند]؛ خیر، دست خداست و از متن ملت جوشیده است این [انقلاب ] به امر خدا. و لهذا امیدبخش است. این الهی است؛ امیدبخش است.

الآن وضع ملت ما یک همچو وضعی شده است که درست بر عکس آن وضعی که در سابق داشت که طبیعی او شده بود که باید این کار را بکنم؛ باید از شاه و از- نمی دانم- پاسبان و از صاحب منصب و اینها احترام کرد، و باید چه کرد، باید کتک خورد و حرف نزد، باید مالیاتِ ظلمی را داد و حرف نزد، باید فحش خورد [و] صدا درنیاورد، حالا رسیده است به تحول؛ این جور تحول به برکت امر الهی. و جوشش از متن ملت به آنجا رسیده است که طبیعیش شده است که مرگ بر این سلطنت کذا؛ این طبیعی شده! الآن بچه تازه زبان باز کرده- من همین چند روز کاغذ داشتم- بچه کوچولو که مربوط به ما بود گفته مثلًا کذا، همین مسائل؛ یعنی آنها نوشته اند که این بچه که تازه زبان باز کرده این را گفته! یک مسأله طبیعی شده الآن. پس ما تا حالا این خدمتی که این ملت به خودش کرده است، این عنایتی [است ] که ذات مقدس حق تعالی به این ملت کرده است. خیال نکنید که بعضی از این اشخاصی که از خود دستگاه هستند و وسوسه می کنند: خوب چه شد؟ این خونریزیها چه کرد؟ چه شد؟ این نهضت چه کار کرد؟ چه شد؟ خوب چه بود! ببیند چی بود و چه شد: ملتی که همه اش ذلت و پریشانی و سکوت در مقابل ظلم [بود]، الآن در مقابل ظالم مثل یک کوه ایستاده است و با مشتش با سرنیزه دعوا می کند! چه می خواهد بشود     از این بالاتر؟ یک ملتی جوانها داده؛ جلو تانک و توپ می رود کشته می شود، بعد هم می گوید فدایی دادم خیلی خوب، بسیار خوب، باقی اش هم حاضرم! می خواهد چه بشود؟ بهتر از این چه؟ تحول بالاتر از این؟ پیشرفت معنوی بالاتر از این چیست که ملتی آن حالش در ظرف یک سال، یک سال و یک ماه، تبدیل شده است به یک حال دیگری، به یک چیز این طوری.این راجع به ملت و وضع ملت، که مشابه نمی توانید برایش پیدا کنید که این طور در همه جا، در جاهایی که در طول عمرشان یک روز تعطیل برای این امور نکرده بودند، در بعضی شهرهایی که در طول حیاتشان یک روز در این امور دخالت نکرده بودند [این گونه تحول پدید آید] و اگر یکی دخالت [در سیاست ] می کرد می گفتند که این آخوند سیاسی است! اگر یک کسی در یک امری از امور زندگی این مردم مقابل دولت می ایستاد، مقابل- مثلًا- [شاه ] می ایستاد به او مارک سیاسی می زدند، این دیگر باید برود توی خانه اش منزوی بشود برای اینکه او سیاسی است! این منطق مردم شده بود بازیچه تبلیغات شومی که کرده بودند در طول تاریخ که مردم را عادت بدهند به این وضع زندگی و به کتک خوردن و منابعشان را بردن و باز خودشان هم همراهی کردن، این یک خدمتی است که در طول تاریخ سابقه ندارد که به این ملت شده است این خدمت؛ و این ملت این تحول را پیدا کرده است. نباید گفت چه شده است! خیلی چیزها- خیلی چیزها شده است. بر فرض اینکه این طور باشد که نه، هیچ کاری دیگر نتوانیم بکنیم و تا اینجا همه ما را بگیرند و خفه کنند و هیچ کاری هم نتوانیم بکنیم، لکن تا اینجا که شده ارزش داشته؛ یعنی آن فداکاری که ملت ایران کرده و این تحولی که پیدا کرده، دنبال این و همراه این ارزش داشته است که صدها نفر، هزارها نفر کشته بدهد، فدایی بدهد، یک همچو روحیه ای درست بکند. یک همچو روحیه زنده ای که الآن شما خیال نکنید دیگر می توانند تحمیل کنند بر شما آن ظلمهایی را که می کردند؛ دیگر گذشت تحمیل ظلمها؛ دیگر نمی توانند اینها پاسبان بفرستند و [بگویند] بزنید این [مردم را]. دیگر گذشت، گذشت.

صحیفه امام، ج 4، ص: 251-258

 

پیام [به دانش آموزان، دانشگاهیان و طلاب (فشار برای استرداد شاه)]

زمان: 10 آبان 1358/ 10 ذی الحجه 1399

مکان: قم

موضوع: اعمال فشار بر امریکا و اسرائیل برای استرداد شاه

مناسبت: بزرگداشت سیزده آبان، سالروز حمله رژیم شاه به دانشگاه تهران

مخاطب: دانش آموزان، دانشگاهیان، طلاب و روحانیون

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

روز 13 آبان، روز هجوم وحشیانه رژیم منحوس به دانشگاه و کشتار دسته جمعی دانشجویان عزیز ماست.

رژیم مخالف با تمام مظاهر تمدن و پیشرفت کشور، یک روز به مدرسه فیضیه و مدارس علوم اسلامی در سراسر ایران حمله ور می شد و یک روز به دانشگاه تهران و مدارس و دانشگاههای سراسر ایران، این مراکز دانش و دانشمندان.اکنون که سالروز حمله به دانشگاه است، برای پیوستگی بیشتر لازم است روحانیون عزیز قم و تهران و سایر شهرستانهای نزدیک به تهران در مراسمی که در دانشگاه تهران است، شرکت نمایند و همچنین روحانیون تمام شهرهای ایران در دانشگاه هر نقطه از ایران که بدین مناسبت مجلس بزرگداشتی برقرار کرده اند، شرکت نمایند و با حضور در دانشگاههای سراسر ایران و پیوستن به دانش آموزان و دانشجویان و استادان عزیز، توطئه های جدایی افکنانه بین این دو نیروی مترقی را خنثی کنند. دشمنان ما در هر فرصت خصوصاً در این روز از هیچ توطئه ای دست بردار نیستند و با هر وسیله ممکن می خواهند آرامش را از ملت عزیز سلب کنند.بر دانش آموزان، دانشگاهیان و محصلین علوم دینیه است که با قدرت تمام، حملات خود را علیه امریکا و اسرائیل گسترش داده و امریکا را وادار به استرداد این شاه مخلوع جنایتکار نمایند و این توطئه بزرگ را بار دیگر شدیداً محکوم کنند. بر دانش آموزان، دانشگاهیان و محصلین علوم دینیه است که با تمام نیرو، وحدت خویش را حفظ و از انقلاب اسلامی خود طرفداری نمایند و بر ملت است که از این دو جناح عزیز با تمام قدرت پشتیبانی کنند.

دست خدا به همراه همگی باد. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.

روح اللَّه الموسوی الخمینی

صحیفه امام، ج 10، ص: 412-413

                       

سخنرانی [در جمع سفیران ممالک اسلامی (مشکلات بزرگ مسلمین)]

زمان: 11 صبح 10 آبان 1358/ 10 ذی الحجه 1399

مکان: قم

موضوع: مشکل بزرگ مسلمین

مناسبت: عید قربان

حضار: سفیران ممالک اسلامی

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

من عید بزرگ اسلامی را به همه ملت بزرگ اسلام تبریک عرض می کنم، و امیدوارم که عیدها بر ملتهای اسلامی مبارک و سعید باشد. و از شما آقایان تشکر می کنم که تشریف آوردید تا از نزدیک ما با شما مطالبمان را در میان بگذاریم. عید مسلمین وقتی سعید و مبارک هست که مسلمین خودشان استقلالشان را و مَجدشان را- آن مجدی که در صدر اسلام برای مسلمین بود- به دست بیاورند. مادامی که مسلمین در این حال هستند، در حال تفرُّق و تشتُّت، و در حالی که همه چیزشان پیوسته به غیر است، هیچ روزی برای آنها مبارک نیست. مبارک آن روزی است که دست اجانب از ممالک ما، از ممالک اسلامی، کوتاه بشود، و مسلمین روی پای خودشان بایستند و امور مملکتشان را خودشان به دست بیاورند.

من نمی دانم که این مشکلاتی که هم دولتهای اسلامی و هم ملتهای اسلامی به آن توجه دارند چه وقت باید حل بشود؟ یک مشکل، مشکل بین ملتها و دولتهاشان [است.] از مشکلات بزرگی که مسلمین به آن گرفتار هستند مشکلی است که بین ملتها و دولتهاست. هر دولتی با ملت خودش. و مشکل دیگر اشکالی است که بین دولتهاست دولتهای اسلام است، بعضی ها با بعضی مشکل دولتها و ملتها این است که دولتها باز خودشان را نشناختند،.  و ملت خودشان را نشناختند. اینها باز گمان می کنند که باید فرمانفرمایی کنند، و ملت باید کورکورانه اطاعت. مادامی که این مشکل هست که دولتها می خواهند فرمانفرمایی کنند و برای خاطر این فرمانفرمایی، سرکوبی کنند ملتهای خودشان را، این مشکل نخواهد رفع شد. و اگر این مشکل رفع نشود، مشکلهای اساسی ما- که گرفتاری ماست به دست ابرقدرتها- حل نخواهد شد. و مادامی که دولتها باز تکالیف خودشان را ندانند [خطرِ این ] مشکل را می دانند؛ می دانند که این اختلافاتی که بین خودشان هست، موجب گرفتاریها و نابسامانیهای ممالکشان هست؛ لکن به واسطه بعض از مسائل، یا اغراض یا خیانت بعض از جناحها، این مشکل را حل نمی کنند. تا کِی ما باید گرفتار این مشکلات باشیم و وابسته به غرب و شرق؟ کِی می خواهیم، کِی دولتهای اسلامی می خواهند، بیدار بشوند؟ و کِی دولتهای اسلامی با ملتهای خودشان آن طور که در صدر اسلام بین دولتهای اسلامی و اسلام و ممالک خودشان و کشور خودشان و ملت خودشان بوده است [می خواهند رفتار کنند] تا کی ما می خواهیم جدا باشیم از ملت؟شما ملاحظه بکنید این دو حالی را که ملت ما داشتند: یک حال، حال زمان رژیم شاهنشاهی؛ از اول شاهنشاهی تا آخر؛ و خصوصاً در این پنجاه و چند سال، که من تمامش را یادم هست و شاید شماها یادتان نباشد، لکن خوب، بعضیش را ادراک کردید؛ مقایسه با آن زمان؛ زمانی که ملت ما غلبه کرد بر همه قدرتها، بر همه ابرقدرتها، و این سد بزرگ را شکست. مقایسه ما بین این دو حال بکنید، و حکومتها هم مقایسه کنند در بین این دو حال، و ببینند باید چه بکنند. در حالی که رژیم سابق بود، ملت از دولت جدا بود. نه جدای بی تفاوت؛ جدایی که در مقابل هم ایستاده بودند. دولت و شاهِ مخلوع، تمام هَمَّش را بر سرکوبی ملت قرار داده بود و با تمام قدرت ملت را می کوبید، حبس می کرد، زجر می کرد، اعدام می کرد و اجازه نفس کشیدن نمی داد، ملت هم با او مخالفت داشت. اگر مشکلی برای  دولت پیدا می شد، اگر ملت بر آن مشکل اضافه نمی کرد، از آن مشکل هم چیزی را کسر نمی کرد؛ معاونت نمی کرد، بلکه اگر شکست می خورد دولت، ملت خوشحال بود. و اگر دولت یا شاه غلبه می کرد، ملت متأثر بود.

ما دیدیم و شما هم شنیدید، و من هم بعضیش را شنیدم و بعضیش را دیدم، رضا خان در اینجا حکومت کرد، حکومت جائرانه و غیر قانونی، و با ملت آن کرد که تاریخ ثبت خواهد کرد، آن روزی که کشورهای اجانب هجوم آوردند و کشور ما را گرفتند و همه چیز ما در معرض خطر بود، لکن من شاهد بودم که وقتی که رضا خان از ایران بیرون رفت و بیرونش کردند، ملت ما در عین حالی که آن قدر ناراحت بود از آمدن اجانب، خوشحال شد. این را یک هدیه آسمانی می دانست. من به پسر بی رُشدِ او سفارش دادم که نکن کاری که مثل پدرت اگر از بین بروی مردم، شادی بکنند، نشنید و بعد وقتی که رفت، ملت ما شادیها کردند؛ در خیابانها شادیهای زیاد کردند. این دولتی که با ملت خودش مخالف است.

و حالا را ملاحظه کنید دولتی که در مقابل ملت نایستاده است. ملت هر روز نمی ترسند که مأمورین دولت بریزند و بگیرند و ببرند و حبس کنند و آزار بدهند آنها را. الآن ملت طوری است که اگر برای دولت مشکلی پیدا بشود، خود ملت پیشقدم می شوند برای رفع اشکال. الآن که دولت نمی تواند این گرفتاریهایی که ملت ما پیدا کرده است به واسطه رژیم سابق همه اطراف او را حل بکند، ملت ما ریختند و در همه قشرها دارند کمک می کنند، همین امروز، قبل از آمدن آقایان، اشخاصی که در جهاد سازندگی در خود قم مشغول فعالیت هستند، آمدند پیش من و فعالیتهایی که خودشان کرده بودند بدون اینکه از دولت هم کمکی باشد، برای من شمردند، که بسیار زیاد بود. چه قدر ساختمان، و چه قدر درو کردن گندمها و زراعتها برای کشاورزها، و چه قدر حمام، و چه قدر بهداری، و امثال اینها. این ملتی که کشور خودش را از خودش می داند و دولت خودش را هم از خودش می داند. وقتی که کشور از خودش شد و دولت از خودش، نه دولت احساس این را می کند که باید با سرنیزه با ملت رفتار کند؛ و نه ملت  می ترسد که دولت همچو کاری بکند، و [نه ] احساس این را می کند که اجنبی است، و اگر خدمت به او کند خدمت به اجنبی است. شما این دو حال را ملاحظه کنید. آن حال، حالی بود که ملت از دولت جدا بود. و این حالی است که ملت از دولت جدا نیست. این حال؛ همانی است که اسلام می خواهد که دولتها خدمتگزار ملتها باشند.

مشکله بزرگ ما مسلمین این است که مع الأسف باید بگویم رشدمان کم است؛ رشد سیاسیمان کم است. ما باز گمان می کنیم که با سرنیزه و با فشار و با سازمان امنیت و با ارتش می شود که یک ملتی را اصلاح کرد و یک مملکتی را استقلالش را به دست آورد. ما باز این طور فکر می کنیم. دولتهای ما باز فکر این هستند که ملت خودشان را به هر طوری که هست سرکوب کنند. این مشکل کِی باید رفع بشود؟ و این دولتها کِی به خود بیایند که با ملتهای خودشان [دوست باشند] با ملتهایی که شما که زندگی می کنید برای زحمتهایی است که آنها دارند می کشند. با ملتهای خودتان دوست باشید؛ و آنها پشتیبان شما، و شما خدمتگزار آنها. اگر ملتها احساس بکنند که دولتها برای پشتیبانی و خدمت به آنها آمدند، هیچ اشکال نیست که آنها هم در خدمت حاضرند، و بیشتر حاضرند. این مشکله به دست خود دولتهاست که حل کنند. و مع الأسف نمی کنند. این یکی از مشکلات ماست که تا این مشکل حل نشود، امید اینکه ما بتوانیم با ابرقدرتها مخالفت کنیم و بتوانیم آنها را از ممالک خودمان بیرون کنیم نیست.

مشکل دوم هم، که مثل همین مشکل است، مشکل دولتهاست با هم. چرا باید دولتهای اسلامی با هم این طور باشند که هر کدام به طرف دیگر بِکشند؟ چرا باید یک کشورهایی که دارای همه چیز هستند و دارای همه جور قدرت هستند، اسرائیل با آن عده کم بیاید و به آنها این طور حکمفرمایی کند؟ چرا باید این طور باشد؟ جز این است که   ملتها از هم جدا، و از دولتها جدا و دولتها از هم جدا، و یک میلیارد جمعیت مسلمین با همه تجهیزاتی که دارند نشسته اند و اسرائیل آن جنایات را به لبنان می کند و به فلسطین می کند، و آنها نشسته اند و تماشا می کنند! تماشاگر هستند. آن قدر صدای برادرهای ما از آنجا بلند است، و ما گوش می کنیم و نشستیم تماشاگر هستیم. کِی ما باید قدرت خودمان را بیابیم؟ شما می دانید، در تاریخ دیدید، که مسلمین صدر اسلام با یک عده کم اما مجتمع و با ایمان غلبه کردند، در ظرف کمتر از نیم قرن، بر تقریباً معموره آن وقت، غلبه کردند برای اینکه با هم بودند و اسلحه ایمان دست آنها بود. کی ما می خواهیم این اسلحه ایمان را، که کنار گذاشته شده است، به دست بگیریم، و با این قدرتها با اسلحه ایمان مقابله کنیم؟ شما دیدید که یک ملتی که عددش کم و هیچ اسلحه نداشت و هیچ ابزار جنگی نداشت و هیچ نظامیگری نداشت [ولی ] ابزار ایمان داشت، با ابزار ایمان غلبه کرد بر یک قدرت شیطانی که همه قدرتها دنبال او بودند. نه همان ابرقدرتها، همه قدرتها دنبال او بودند. این قدرت ایمان بود که یک مشت مردم را که هیچ نداشتند غلبه داد. این همان قدرتی بود که در صدر اسلام با یک ابزار کم و یک عدد کم غلبه کردند بر روم با آن بساط و بر امپراتوری ایران با آن همه ابزار. آنها تهی بودند از ایمان؛ و اینها دست پر بودند در ایمان، غلبه کردند.

کِی ما می خواهیم، مسلمین کِی می خواهند از این خواب بیدار بشوند؟ و کِی می خواهند که مشکلات بین خودشان را رفع بکنند؟ تا مشکلات بین خودتان رفع نشود، تا مشکلات بین دولتها و ملتهای خودشان رفع نشود و مشکلات بین خود دولتها رفع نشود، امید اینکه شما بتوانید مَجدِ خودتان را به دست بیاورید نداشته باشید. ما از سالهای طولانی این مطلب را هِی گفتیم و هِی نوشتیم و هِی گفتیم، و آنها هم شنیدند و تماشاگر بودند.

خداوند ان شاء اللَّه ما مسلمین را بیدار کند. و ما مسلمین را به وظایف اسلامی خودمان، به وظایف الهی خودمان،  آشنا کند. خداوند ان شاء اللَّه یک توفیقی بدهد که ما عیدهایمان عید باشد؛ نه عیدهایمان عیدی باشد که ما گرفتار ابرقدرتها هستیم. عیدهامان عید باشد. خداوند همه شما را تأیید کند؛ و همه ممالک اسلامی را تقویت کند؛ و ایمان به همه ما بدهد، و توجه به مشکلات، و رفع کردن مشکلات.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته

صحیفه امام، ج 10، ص: 414-419

 

 نامه [به آقای محمد علی انصاری (منشور برادری)]

زمان: 10 آبان 1367/ 20 ربیع الاول 1409

مکان: تهران، جماران

موضوع: منشور برادری- مفتوح بودن باب اجتهاد در حکومت اسلامی

مخاطب: انصاری، محمد علی (از اعضای دفتر امام خمینی)

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

جناب حجت الاسلام، آقای حاج شیخ محمد علی انصاری- دامت افاضاته

نامه شما را مطالعه کردم. مسئله ای را طرح کرده اید که پاسخ به آن کمی طولانی می گردد ولی از آنجا که من به شما علاقه مندم، شما را مردی متدین و دانا- البته کمی احساساتی- می دانم و از محبتهای بی دریغت نسبت به من همیشه ممنونم. به عنوان نصیحت به شما و امثال شما که تعدادشان هم کم نیست مسائلی را تذکر می دهم:

کتابهای فقهای بزرگوار اسلام پر است از اختلاف نظرها و سلیقه ها و برداشتها در زمینه های مختلف نظامی، فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و عبادی، تا آنجا که در مسائلی که ادعای اجماع شده است قول و یا اقوال مخالف وجود دارد و حتی در مسائل اجماعی هم ممکن است قول خلاف پیدا شود، از اختلاف اخباریها و اصولیها بگذریم. از آنجا که در گذشته این اختلافات در محیط درس و بحث و مدرسه محصور بود و فقط در کتابهای علمی آن هم عربی ضبط می گردید، قهراً توده های مردم از آن بیخبر بودند و اگر با خبر هم می شدند، تعقیب این مسائل برایشان جاذبه ای نداشت. حال آیا می توان تصور نمود که چون فقها با یکدیگر اختلاف نظر داشته اند- نعوذ باللَّه- خلاف حق و خلاف دین خدا عمل کرده اند؟ هر گز. اما امروز با کمال خوشحالی به مناسبت انقلاب اسلامی حرفهای فقها و صاحبنظران به رادیو و تلویزیون و روزنامه ها کشیده شده است، چرا که نیاز عملی به این بحثها و مسائل است؛ مثلًا در مسئله مالکیت و محدوده آن، در مسئله زمین و تقسیم بندی آن، در انفال و ثروتهای عمومی، در مسائل پیچیده پول و ارز و بانکداری،  در مالیات، در تجارت داخلی و خارجی در مزارعه و مضاربه و اجاره و رهن، در حدود و دیات، در قوانین مدنی، در مسائل فرهنگی و برخورد با هنر به معنای اعم؛ چون عکاسی، نقاشی، مجسمه سازی، موسیقی، تئاتر، سینما، خوشنویسی و غیره. در حفظ محیط زیست و سالم سازی طبیعت و جلوگیری از قطع درختها حتی در منازل و املاک اشخاص، در مسائل اطعمه و اشربه، در جلوگیری از موالید در صورت ضرورت و یا تعیین فواصل در موالید، در حل معضلات طبی همچون پیوند اعضای بدن انسان و غیر به انسانهای دیگر، در مسئله معادن زیرزمینی و رو زمینی و ملی، تغییر موضوعات حرام و حلال و توسیع و تضییق بعضی از احکام در ازمنه و امکنه مختلف، در مسائل حقوقی و حقوق بین المللی و تطبیق آن با احکام اسلام، نقش سازنده زن در جامعه اسلامی و نقش تخریبی آن در جوامع فاسد و غیر اسلامی، حدود آزادی فردی و اجتماعی، برخورد با کفر و شرک و التقاط و بلوک تابع کفر و شرک، چگونگی انجام فرایض در سِیر هوایی و فضایی و حرکت بر خلاف جهت حرکت زمین یا موافق آن با سرعتی بیش از سرعت آن و یا در صعود مستقیم و خنثی کردن جاذبه زمین و مهمتر از همه اینها، ترسیم و تعیین حاکمیت ولایت فقیه در حکومت و جامعه که همه اینها گوشه ای از هزاران مسئله مورد ابتلای مردم و حکومت است که فقهای بزرگ در مورد آنها بحث کرده اند و نظراتشان با یکدیگر مختلف است و اگر بعضی از مسائل در زمانهای گذشته مطرح نبوده است و یا موضوع نداشته است، فقها امروز باید برای آن فکری بنمایند.

لذا در حکومت اسلامی همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا می کند که نظرات اجتهادی- فقهی در زمینه های مختلف و لو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کسی توان و حق جلوگیری از آن را ندارد ولی مهم شناخت درست حکومت و جامعه است که بر اساس آن نظام اسلامی بتواند به نفع مسلمانان برنامه ریزی کند که وحدت رویّه و عمل ضروری است و همین جا است که اجتهاد مصطلح در حوزه ها کافی نمی باشد بلکه یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه ها هم باشد ولی نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و به طور کلی در زمینه اجتماعی و سیاسی فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیم گیری باشد، این فرد در مسائل اجتماعی و حکومتی مجتهد نیست و نمی تواند زمام جامعه را به دست گیرد.

اما شما باید توجه داشته باشید تا زمانی که اختلاف و موضعگیریها در حریم مسائل مذکور است، تهدیدی متوجه انقلاب نیست. اختلاف اگر زیربنایی و اصولی شد، موجب سستی نظام می شود و این مسأله روشن است که بین افراد و جناحهای موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد، صرفاً سیاسی است و لو اینکه شکل عقیدتی به آن داده شود، چرا که همه در اصول با هم مشترکند و به همین خاطر است که من آنان را تأیید می نمایم. آنها نسبت به اسلام و قرآن و انقلاب وفادارند و دلشان برای کشور و مردم می سوزد و هر کدام برای رشد اسلام و خدمت به مسلمین طرح و نظری دارند که به عقیده خود موجب رستگاری است. اکثریت قاطع هر دو جریان می خواهند کشورشان مستقل باشد، هر دو می خواهند سیطره و شرّ زالوصفتان وابسته به دولت و بازار و خیابان را از سر مردم کم کنند. هر دو می خواهند کارمندان شریف و کارگران و کشاورزان متدین و کسبه صادق بازار و خیابان، زندگی پاک و سالمی داشته باشند. هر دو می خواهند دزدی و ارتشا در دستگاههای دولتی و خصوصی نباشد، هر دو می خواهند ایران اسلامی از نظر اقتصادی به صورتی رشد نماید که بازارهای جهان را از آنِ خود کند، هر دو می خواهند اوضاع فرهنگی و علمی ایران به گونه ای باشد که دانشجویان و محققان از تمام جهان به سوی مراکز تربیتی و علمی و هنری ایران هجوم آورند، هر دو می خواهند اسلام قدرت بزرگ جهان گردد. پس اختلاف بر سر چیست؟ اختلاف بر سر این است که هر دو عقیده شان است که راه خود باعث رسیدن به این همه است. ولی هر دو باید کاملًا متوجه باشند که موضعگیریها باید به گونه ای باشد که در عین حفظ اصول اسلام برای همیشه تاریخ، حافظ خشم و کینه انقلابی خود و مردم علیه سرمایه داری غرب و در رأس آن امریکای جهانخوار و کمونیسم و سوسیالیزم بین الملل و در رأس آن شوروی متجاوز باشند.                   

هر دو جریان باید با تمام وجود تلاش کنند که ذره ای از سیاست «نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی» عدول نشود که اگر ذره ای از آن عدول شود، آن را با شمشیر عدالت اسلامی راست کنند. هر دو گروه باید توجه کنند که دشمنان بزرگ مشترک دارند که به هیچ یک از آن دو جریان رحم نمی کند. دو جریان با کمال دوستی مراقب امریکای جهانخوار و شوروی خائن به امت اسلامی باشند. هر دو جریان باید مردم را هوشیار کنند که درست است که امریکای حیله گر دشمن شماره یک آنها است ولی فرزندان عزیز آنان زیر بمب و موشک شوروی شهید گشته اند. هر دو جریان از حیله گریهای این دو دیو استعمارگر غافل نشوند و بدانند که امریکا و شوروی به خون اسلام و استقلالشان تشنه اند.

خداوندا! تو شاهد باش من آنچه بنا بود به هر دو جریان بگویم گفتم، حالْ خود دانند.

البته یک چیز مهم دیگر هم ممکن است موجب اختلاف گردد- که همه باید از شرّ آن به خدا پناه ببریم- که آن حب نفس است که این دیگر این جریان و آن جریان نمی شناسد.

رئیس جمهور و رئیس مجلس و نخست وزیر، وکیل، وزیر و قاضی و شورای عالی قضایی و شورای نگهبان، سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات، نظامی و غیر نظامی، روحانی و غیر روحانی، دانشجو، غیر دانشجو، زن و مرد نمی شناسد و تنها یک راه برای مبارزه با آن وجود دارد و آن ریاضت است، بگذریم.اگر آقایان از این دیدگاه که همه می خواهند نظام و اسلام را پشتیبانی کنند به مسائل بنگرند، بسیاری از معضلات و حیرتها برطرف می گردد ولی این بدان معنا نیست که همه افراد تابع محض یک جریان باشند. با این دید گفته ام که انتقاد سازنده معنایش مخالفت نبوده و تشکل جدید مفهومش اختلاف نیست. انتقاد بجا و سازنده باعث رشد جامعه می شود. انتقاد اگر بحق باشد، موجب هدایت دو جریان می شود. هیچ کس نباید خود را مطلق و مبرّای از انتقاد ببیند. البته انتقاد غیر از برخورد خطی و جریانی است. اگر در این نظام کسی یا گروهی خدای ناکرده بی جهت در فکر حذف یا تخریب دیگران برآید و مصلحت جناح و خط خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد، حتماً پیش از آنکه به رقیب یا رقبای خود ضربه بزند به اسلام و انقلاب لطمه وارد کرده است. در هر حال یکی از کارهایی که یقیناً رضایت خداوند متعال در آن است، تألیف قلوب و تلاش جهت زدودن کدورتها و نزدیک ساختن مواضع خدمت  به یکدیگر است. باید از واسطه هایی که فقط کارشان القای بدبینی نسبت به جناح مقابل است، پرهیز نمود. شما آن قدر دشمنان مشترک دارید که باید با همه توان در برابر آنان بایستید، لکن اگر دیدید کسی از اصول تخطی می کند، در برابرش قاطعانه بایستید.

البته می دانید که دولت و مجلس و گردانندگان بالای نظام هر گز اصول و داربستها را نشکسته اند و از آن عدول نکرده اند. برای من روشن است که در نهاد هر دو جریان اعتقاد و عشق به خدا و خدمت به خلق نهفته است. با تبادل افکار و اندیشه های سازنده مسیر رقابتها را از آلودگی و انحراف و افراط و تفریط باید پاک نمود. من باز سفارش می کنم کشور ما در مرحله بازسازی و سازندگی به تفکر و به وحدت و برادری نیاز دارد. خداوند به همه کسانی که دلشان برای احیای اسلام ناب محمدی- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- و نابودی اسلام امریکایی می تپد، توفیق عنایت فرماید و شما و همه را در کنف عنایت و حمایت خویش محافظت فرماید و ان شاء اللَّه از انصار اسلام و محرومین باشید.

10/ 8/ 67

روح اللَّه الموسوی الخمینی

صحیفه امام، ج 21، ص: 176-180

                       

انتهای پیام /*