نامه [به آقای محمد تقی فلسفی (تجمع در مسجد سید عزیز اللَّه)] 9 آبان 41
سخنرانی [در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره حفظ وحدت و اجتناب از اختلاف ]9 آبان 57
سخنرانی [در جمع خانواده های شهدای 15 خرداد 42 (منشأ مخالفت گروهکها)]9 آبان58
سخنرانی [در جمع اعضای هیأت دولت (عبور از شعار و ورود به جرگه عمل)] 9 آبان 64
نامه [به آقای محمد تقی فلسفی (تجمع در مسجد سید عزیز اللَّه)]
زمان: 9 آبان 1341/ 2 جمادی الثانی 1382
مکان: قم
موضوع: صدور اعلامیه آقای خوانساری در رابطه با تجمع مردم تهران در مسجد سید عزیز اللَّه، و انتقاد امام خمینی از عدم برخورد انقلابی و فراگیر در اعتراض به تصویبنامه لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی
مخاطب: فلسفی، محمد تقی
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
خدمت ذی شرافت جناب مستطاب ثقة الاسلام و المسلمین آقای فلسفی، خطیب شهیر اسلامی- دامت افاضاته
به عرض عالی می رساند، ان شاء اللَّه مزاج محترم خالی از نقاهت است. ضمناً اعلامیه آقای خوانساری را ملاحظه کردم و خالی از تعجب نبود. اصل اقدام ایشان بسیار به موقع و لازم است لکن کیفیت آن خیلی نارسا و سست است. برای این مطلب دینی که اساس روحانیت و دیانت و ملیت در خطر است، مجلس روضه درست کردن و در ضمن آن، اساس دیانت را قرار دادن، بسیار موهن است نسبت به مقصد. و از آن بدتر آنکه مسجد سید عزیز اللَّه را که چهار هزار جمعیت مقدس بازاری در آن مجتمع می شود. و البته می دانید دولت از دیانت نمی ترسد، تا از بازاری متدین و دعای اینها یا نفرین آنها وحشت کند؛ دولت از مردم فعال و جوان و احزاب و دانشگاه ملاحظه می کند. باید یک اجتماع دینی که آقای فلسفی سخنگوی دیانت اسلام صحبت می کند و آقای خوانساری از مراجع وقت می خواهد صحبت کند در مسجد سید عزیز اللَّه که حکم یک صندوقخانه را دارد، نباشد
من نمی دانم این چه فداکاری است؟ باید این امر به توسط یک کرور اعلامیه به تهران و حومه تهران حتی قزوین، قم و بلاد نزدیک و دور منتشر شود و گفته شود و نوشته شود که چون برای این اجتماع، جایی در تهران نیست، خارج تهران در بیابان می رویم. در این صورت از دو حال خارج نیست، یا آنکه با سرنیزه جلوگیری می کنند و آن خیلی بعید است. آن وقت تکلیف یکسره می شود و ما غالب می شویم و سقوط دولت حتمی است، و یا نمی کنند، تمام ناراضیها به شما ملحق می شوند و غوغا می کنند و عظمت مطلب، آنها را از پا درمی آورد و طرفین مطلب به نفع مسلمین است
حالا این فرصت از دست رفت، لکن فرصت دیگری باقی است و آن این است که جنابعالی در ضمن صحبت تکیه کنید به این نکته که ما نمی خواهیم اجتماع بزرگ درست کنیم و الّا در صورت لزوم در خارج تهران اجتماع می کنیم و مطالب مهمتر را به گوش ملت می رسانیم و در قم اجتماع ایران را تهیه می کنند و در صحرای قم، به مردم ایران مطالبی که باید گفته شود، شخصاً بعضی از علما خواهند گفت سرکار می دانید در این حال که ما قرار گرفتیم قضیه از آشتی و صلح گذشته و پای نابودی احکام اسلام و فتح در کار است و «هیهات منّا الذلّة». نترسید، ملاحظه نکنید. آقای خوانساری را نمی گیرند. شما را نمی گیرند؛ دنیا اقتضا ندارد. شما بهتر می دانید. بنده از ناراحتی دیگر نمی توانم عرض بکنم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
2 جمادی الثانیه.
روح اللَّه الموسوی الخمینی
صحیفه امام، ج 1، ص: 85-86
سخنرانی [در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره حفظ وحدت و اجتناب از اختلاف ]
زمان: 9 آبان 1357/ 28 ذی القعدة 1398
مکان: پاریس، نوفل لوشاتو
موضوع: ضرورت حفظ وحدت و اجتناب از اختلاف
حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
این گروههایی که هستند، این گروهها یک اختلافات سلیقه ای و مسلکی بینشان موجود است. من خودم هم که در اینجا آمدم این معنی را یک قدری احساس کردم که اختلافاتی هست. یک جامعه ای که یک مقصدی دارد و می خواهد که آن مقصد را تا آخر ببرد و مقدماتش را فراهم کند و به نتیجه برسد، این جامعه را می شود تشبیه کرد- افراد جامعه و خود جامعه را- به قطرات و نهرها و سیل و دریا. قطره های باران یکی یکی، وقتی که ملاحظه بکنید، هر قطره ای وقتی از قطره های دیگر جدا باشد یک برگ را هم تر نمی کند؛ یک قطره باران به قدر اینکه یک برگی را تر بکند، نیست. اگر هم فرض کنید که میلیونها قطره باشد، این قطره ها از هم جدا، هیچ با هم اتصالی نداشته باشند، اگر چنانچه میلیاردها قطره وجود داشته باشد و اینها قطره قطره باشند، باز کاری از آنها برنمی آید. هر قطره ای تا اجتماعی نباشد، کاری از آن نمی آید. حالا اگر اتصال با هم پیدا کردند، یکوقت اتصالشان یک مقداری است، مثلًا در یک جایی که قطرات آمده اند، یک مقداری از این قطرات با هم اتصال پیدا کرده اند و لیکن به مقدار دیگری یا اتصال ندارند یا اتصال پیدا کرده اند، لکن آنها دیگر به این قطراتی که با هم متصل شده اند اتصال نداشته باشند؛ آن یک جویی را، یک نهری را تشکیل می دهد، آن هم یک نهری را تشکیل می دهد، یا اگر به هم اتصال پیدا نکرده باشند به همان قطره باقی می مانند. از این نهر یک کاری برمی آید؛ اما کار اساسی نیست. از این اتصالی که بین این قطرات پیدا شده است و یک نهری از آن درست شده است می شود، که یک زمینی را مثلًا آبیاری کنند و به او کِشتی بکنند لکن محدود است انتفاع از آن. آن نهر هم همین طور، یا آن قطراتی که اگر [به صورت قطره ] باشد که هیچی؛ اما اگر چنانچه این نهرها به هم متصل شد و یک سیلی، رودخانه ای راه انداخت قدرتش زیاد می شود. قطره بود آن وقت، قبل از اینکه سیل بشود، آن وقت که قطره بود قدرتش یک قدرتِ قطره ای بود که یک برگ را نمی توانست تر بکند یا حرکت بدهد، حالا که اتصال پیدا کرد و یک نهری از آن، وجود پیدا کرد؛ این حالا به واسطه این اتصال قدرت پیدا کرد؛ یعنی قدرتهای کوچک جمع شدند، ضعیف [ها] جمع شدند، وقتی که با هم شدند یک قدرت واحد پیدا شد که این قدرت واحد نسبت به آن قطره به اندازه ای است که عدد آن قطرات چقدر است. اینها با هم که مجتمع شدند، این ضریب آن قطرات است؛ و شاید گاهی هم قدرت بیشتر بشود لکن باز یک قدرت محدودی است، به همین اندازه ای که یک زمینی را می تواند [آبیاری کند]، یا اینکه اگر راه بیفتد می تواند یک جوی کوچکی راه بیندازد، خاشاکی را حرکت بدهد. اگر این جویهایی که، این نهرهایی که پیدا شده است از این قطرات، با هم اتصال پیدا بکنند و یک سیلی تشکیل بدهند قدرت زیاد می شود که حالا این سیل خروشنده می شود و ممکن است که بکَند یک درختهایی را، یک بناهایی را خراب کند با خروش خودش؛ و اگر اینها همه به هم اتصال پیدا بکنند و این رودخانه ها همه با هم اتصال پیدا کنند [و] به شکل یک دریا درآید، قدرت بسیار زیاد خواهد شد که یک موجش کشتیها را می شکند.
این جامعه ما هم همین طور است. یکی یکی افراد را حساب کنید، اگر صد میلیون یکی یکی باشد؛ یعنی صد میلیونی باشد که هر کدام خودشانند، کاری به دیگری ندارند، این صد میلیون جمعیت هیچ کاری از آنها نمی آید. هر کدام به اندازه خودش است؛ اما اتصال چون ندارند کاری از آنها نمی آید و مثل آن قطره ها می ماند که یک برگی را نمی توانست حرکت بدهد. یک نفر آدم یک قدرتی دارد اما قدرتش بسیار بسیار محدود است که بخواهد یک کار اساسی را انجام بدهد، از او نمی آید کار انجام بدهد. اگر هم فرض کردیم که این یک نفر یک جا یک جمعی با او هم عقیده شدند و با هم در یک مقصدی شرکت کردند لکن سایر افرادی که در جامعه هست با این یا همفکر نباشند، و بدتر اینکه فکر مخالف داشته باشند، اگر همفکر نباشند و به آنها کاری نداشته باشند، این یک قدرتی است که از آن کارهای محدودی می آید، کارهای کمی از آن می آید؛ برای اینکه خودش به واسطه این اتصالی که افراد به هم پیدا کرده اند یک قدرتی پیدا کرده است، چون مزاحم هم ندارد از این جهت یک کارهایی را می تواند انجام بدهد اما اگر بنا شد که یک جمعیت دیگری باشند که با این مخالف باشند در این راهی که دارد می رود، آنها از این راه می خواهند بروند، اینها مزاحمت می کنند؛ به واسطه این مزاحمتی که واقع می شود، کارها خنثی می شود؛ یعنی نه او به مقصد خودش می رسد و نه این جمعیت به مقصد خودشان می رسند. اگر می خواست این به همان مقصد جزئی خودش برسد، مزاحم باید نباشد در کار. اگر شما بخواهید از اینجا بروید تا مثلًا بیرون این شهر، اگر یک مزاحمی نباشد می توانید بروید؛ اما اگر مقابل شما یک مزاحمی، یک سیلی باشد، یک کوهی باشد، مزاحم باشد، نمی توانید بروید.
این اجتماعی که ما فرض کردیم، حالا از افراد محدود واقع شد، و در یک مقصدی این جمعیت شرکت داشتند و خواستند یک حرکتی بکنند، اگر چنانچه در مقابلشان یک جمعیت دیگری نبود که با اینها مزاحمت کند، آن خودش یک حرکتی می کرد و یک نتیجه جزئی هم از آن حاصل می شد اما اگر یک جمعیت دیگر پیدا شد و مزاحمت با این جمعیت کرد، شما فرض کنید که صد تا، دویست تا جمعیت هر کدامشان مجتمع داشته باشند؛ دویست تا جمعیت باشند، لکن دویست تا جمعیتی که اینها همه کارهای مختلف و عقاید مختلف دارند و مزاحمت از هم می کنند، این طور نیست که کار به هم نداشته باشند، مزاحمت هم از هم می کنند، این دویست تا قدرت به واسطه این مزاحمتهایی که می شود خنثی می شود؛ یعنی بیکاره می شود؛ نمی رسد هیچ کدام به مقصد؛ همه ناکام خواهند شد در مقصد. چه وقت ممکن است که مقصد یک جامعه ای جامه عمل به خودش بپوشد؟ آن وقت که این افراد این جامعه، مثلًا حالا ما فرض می کنیم افراد مسلمین، این افراد مسلمین که مثلًا هشتصد میلیون، شاید حالا یک میلیارد باشد، اینکه می بینید که این یک میلیارد جمعیت همه شان زیر سلطه هستند، پیدا نمی کنید در این یک میلیارد جمعیت- که از مسلمین تشکیل شده است که همه مُسْلمند- الّا اینکه هر جایش را که دست می گذاری می بینی که ابرقدرتی در آن دست دارد؛ اینکه یک میلیارد جمعیتْ اسیرِ یک ابرقدرت دارای مثلًا دویست میلیون جمعیت، صد و پنجاه میلیون جمعیت است، این برای این است که آن صد و پنجاه میلیون جمعیت با هم یک اجتماعی دارند در یک مقصدی، و این یک میلیارد جمعیت با هم که اجتماع ندارند، مخالف هم هستند.
وقتی که رجوع می کنید به ایران، ملاحظه می کنید ایران با آنهایی که مجاورش هستند ممالک مجاورش خوب نیستند. ممالک اسلامی به این صورت درآمده و این همین طوری نیست. این طور نیست که این ممالک اسلامی که با هم اختلافات دارند، و اختلافات سرسختانه با هم دارند و گاهی هم به جنگ هم برمی خیزند، این مِنْ بابِ اتفاق شده باشد؛ خیر، این نقشه های آن ابرقدرتهاست که اینها را وادار می کند که به هم بپرند و اجتماع نداشته باشند. آن قدرت یک میلیاردی نیاید روی کار که حوصله را بر آنها [تنگ ] کند و به همه غلبه بکند. آن باید چه بکند؟ باید این جمعیتها را، اینها را [که ] مثل نهرهای مختلف مجتمعند؛ اما آن نهر با آن نهر مجتمع نیست، اینها را متفرق بکنند از هم؛ او یک مسلک داشته باشد، و آن هم یک مسلک داشته باشد، و آن هم یک مسلک؛ هر کدام یک راه خاص به خودشان داشته باشند و با دیگران مخالفت داشته باشند، دعوا و جنگ داشته باشند. این یا از خیانت سران ممالک است ممالک اسلامی و یا از جهل و بی اطلاعی شان هست که نتوانسته اند اینها با هم تفاهم کنند و همه با هم مثل یک دریایی بشکنند با موج خودشان هر چه که در مقابلشان می آید.
می بینید که شما در فلسطین یک عده محدودی از این صهیونیستها، از این یهودیها، یک قِسمْ از این اسرائیل، یک عده محدودی این قدر ممالک عربی را بیش از صد میلیون جمعیت، طوری کرده است که بعضی شان تسلیم او شده اند، بعضی شان هم نمی توانند هیچ کاری بکنند. الآن چقدر سال است که اسرائیل آمده و غصب کرده است این اراضی فلسطینی ها را و این همه جمعیت عرب و ممالک عربی، این قدر عُرضه نداشته اند که این فلسطین را رد بکنند. می گویند امریکا پشت سرش است. خیر، بی عرضه هستید! بی عرضه اند. نه این است که امریکا- اگر این قدرت، قدرت صد میلیونی عرب با هم مجتمع بشوند، امریکا هم نمی تواند کاری بکند، اروپا هم نمی تواند، هیچ جا نمی تواند کاری بکند؛ لکن مجتمع نیستند. بله، آنها کاری که می کنند این است که اینها را نگذارند مجتمع بشوند. کاری که آنها می کنند این است که اگر یکوقت استشمام این را کردند که این دوَل عربی می خواهند با هم مجتمع بشوند، یک کاری بکنند بر هم بخورد این اجتماعشان؛ مثلًا رئیس مصر را ببرند به آنجا، رئیس جمهور مصر را ببرند به امریکا و با او قراردادی بکنند، چه بکنند و از یک راهی، او را یک راهی ببرند که دیگران آن راه را ندارند؛ آن یکی را ببرند یک راه دیگری که آنها آن راه را ندارند. این از کم فهمی ماهاست و از بی عرضگی ما مسلمین است که این طور اسیر هستیم و همه ما در تحت سلطه هستیم، و همه منافعِ شرق را دارند امریکا و شوروی و امثال اینها می برند؛ برای اینکه این قطرات در آنجایی هم که با هم مجتمعند اجتماع نیست.
شما ملاحظه می کنید، خوب حالا ما حساب اینکه می خواستیم بکنیم حساب ایران است. ایران وقتی که یک جمعیت سی و چند میلیونی، به حَسَب آن طوری که حالا می گویند یک جمعیت 35 میلیونی، اگر بنا باشد 35 میلیون یک نفر یک نفر باشند اینها، 35 میلیون یک نفر یک نفر، کار یک نفر، یک نفری می توانند بکنند، کار اجتماعی نمی توانند بکنند؛ برای اینکه ربطی به هم ندارند. حالا که با هم مجتمع شدند و یک- مثلًا فرض کنید- جامعه ای تشکیل شده است از آنها، در همین متن جامعه ایجاد اختلاف می کنند و افراد را که با هم می خواهند مجتمع بشوند، نمی گذارند. مسلکهای مختلف؛ این احزابی که می بینید که در ایران- حالا ما صحبتمان سر ایران است- این احزابی که از اول مثلًا شاید از مشروطه به این طرف، این احزاب پیدا شده باشد، این احزاب مختلفه خیال نکنید که مِنْ بابِ اتفاق یک دسته ای با هم جمع شدند و حزبی تشکیل دادند، این با یک نقشه شیطانی [بوده ]؛ قدرتهای بزرگ برای اینکه ایران را نگذارند با هم [متحد] بشوند، یک حزب درست کرده اسمش را این گذاشته، یک حزب درست کرده اسمش را آن گذاشته؛ این حزب با آن دشمن است، آن حزب با این دشمن است. احزاب در بطن این جامعه درست کرده اند، جبهه های مختلف درست کرده اند، و این احزاب و جبهه های مختلف هم، این طور نیست که آن کار خودش را بکند و راه خودش را برود به آن کار نداشته باشد؛ آن هم کار خودش را بکند به این کار [نداشته باشد]؛ نخیر، با هم مختلفند، با هم مخالفند. یک راه استفاده غرب از ما و استفاده امریکا و شوروی از مخازن و ممالک ماها همین معناست که در بطن خود یک جامعه که باید برای خودش یک حسابی داشته باشد و یک پیشرفتی بکند، در همان بطن جامعه از طریقهای مختلف، اختلافات درست می کنند. اختلاف مسلکهای مختلف عرض می کنم که جنگ تُرک و فارس، جنگ کُرد و مثلًا غیر کُرد، جنگ مثلًا فرض بفرمایید بلوچ و غیر بلوچ، از این مسائل درست می کنند، می تراشند. یک مملکتی که باید همه آن با هم مجتمع بشود هر کدام را به یک راهی می برند؛ یعنی نقشه ها می برد اینها را به این راههای مختلف، و به واسطه همین اختلافاتی که در بطن خود جامعه است نمی گذارند این جامعه رو به ترقی خودش برود. آنها استفاده خودشان را می کنند، اینها می زنند توی سر هم؛ و آنها می آیند نفتهایشان را می برند و گازهایشان را می برند، هر چه دارند اینها غارت می کنند و کسی هم نیست که حرف بزند؛ برای اینکه یک فکر واحد نیست؛ افکارْ متشتت و مختلف است. بنا بر این، این یک سنخ اختلافاتی است که توی جامعه و بطن جامعه ما می اندازند، و مِن باب اتفاق نیست و نقشه است که این اختلافات را درست می کنند.
یک سنخ دیگر این است که قبل از ماه مبارک و قبل از ماه محرّم- که دو ماه است که اجتماعات مسلمین هست- در ماه رمضان [که ] ماه اجتماعات است [در] مساجد، که این مردم توجه دارند به این اجتماعات، ماه محرّم هم [که ] در ایران وقت اجتماعات است این را دیگر دولتهای خودمان، آنها هم کمک می کنند همه با هم، دولتهای خودمان - شما حالا بعدها هم امتحان کنید در این دو موسم، قبل از اینکه این دو موسم بیاید یک چیزی توی کار می آورند. ما دیدیم که دو سال، سه سال- حالا هم تتمه اش هست- کتاب شهید جاوید؛ چه بساطی درست کردند برای کتاب شهید جاوید! با هم اختلافات؛ اهل منبر و اهل محراب و اهل بازار و اهل کذا. یکی از آن طرف کشید و یکی از آن طرف کشید؛ و یک ماه مبارک، یک ماه محرّم، و سایر ایام خودشان را صرف کردند و قوا را هدر بردند، و «اعلیحضرت» با کمال آرامش اموال این ملت را خورد و سلطه خودش را تحکیم کرد بر آنها! آقایان هم، همه متحفِّظند که کجای کتاب شهید جاوید چی چی نوشته، کجایش چی چی نوشته، مقصودش این است، مقصودش آن است! دعوا کردند سر این مطلب و اختلافات؛ و منبرهایی که باید صرف این بشود که این سدی که سد برای اسلام، برای پیشرفت اسلام، برای پیشرفت مملکت است بشکنند، این سد محمد رضا شاهی را بشکنند، همه قوا صرف کتاب شهید جاوید شد و اختلافات سر کتاب شهید جاوید! هدر دادند قوای خودشان را چند سال. الآن هم دنباله اش هست. بعد از آن دوباره یک چیز دیگری را آوردند. مرحوم «شمس آبادی» خدا رحمتش کند- رفتند مثلًا یا کشتندش یا کشته شد. یک بساطی هم آن طور بود. یک سال هم مردم را معطل این کردند که آن آقای شمس آبادی را کی کشته، کی نکشته. دعوا سر یک همچو مسئله ای کردند؛ و این بی نقشه نیست. شما خیال نکنید که همین طوری واقع شده، یک کسی را کشته و یک کسی هم چه کرده. خیر، این یک نقشه ای است که روی این نقشه حساب شده. آن وقتی که شما می خواهید اجتماع با هم پیدا کنید و آنها می ترسند که مبادا در این اجتماعات چه بشود، یک همچو مطلبی را پیش می آورند؛ یک قدری کهنه می شود یک چیز دیگر پیش می آورند.
«علی شریعتی»؛ چقدر قوای ما را، قوای اسلامی را تحلیل بردند و همه را به هم متوجه کردند و همه قدرتها را کوبیدند برای اختلاف بین این اهل منبر. داد و قال و اهل محراب چه و دانشگاهی چه و دانشکده ای چه.الآن هم این اختلافات هست. همین اختلافات اسباب این شده که دشمنهای اصیل شما با دل راحت بخوابند و بگویند الحمد للَّه خودشان به جان خودشان افتاده اند و دارند توی سر خودشان می زنند!
باید بیدار بشوند نسل جوان. توجه پیدا کند نسل جوان به این نقشه های شیطانی که می ریزند. الآن در اروپا شما چندین هزار جمعیت دارید؛ این چندین هزار جمعیت اگر چنانچه با یک مقصد راه بروند؛ یعنی شما در فرانسه هستید، یک دسته دیگر در آلمان هستند، یک دسته دیگر امریکا هستند، اینها همه با یک مقصد حرکت بکنند، کارهایشان منسجم باشد، یک نظام داشته باشد، و اینها با هم یک نقشه را بخواهند پیاده بکنند، خیلی کار از آنها می آید. مع الأسف نیست یک همچو چیزی. اختلافاتْ باز هست. یک گروهی او درست کرده، یک گروهی او درست کرده، این گروهها با هم اختلاف دارند. او می آید برای او یک چیزی می گوید، او می آید برای او یک چیزی می گوید. در ایران هم این طور است. الآن که ایران به خود آمده یک قدری، و الآن در توده های مردم ایران اختلافات در این مقصد کم است یا نیست و آنهایی هم که مثلًا احتمال اختلاف در آنها می رود، آنها هم در اقلیت واقع هستند یا خیر، کم کم به خود آمده اند، الآن وقت این نیست که ما در این قضایای جزئیه بنشینیم با هم اختلاف کنیم. این نظیر این می ماند که یک زلزله ای واقع بشود در یک شهری و بخواهد خانه ها را خراب کند، شما با هم بنشینید مباحثه بکنید که فلان قصه چه جوری است، فلان جا قصه بگویید به هم؛ زلزله خواهد همه را کشت.
الآن که تمام قوای مسلمین ایران جمع شده با هم؛ در مقابل قدرتها ایستاده، در مقابل شاه و آن قدرتهایی که دنبال او هستند الآن ایستاده؛ این خیانت بر اسلام است که ما اختلافات بیندازیم بین خودمان و با هم اختلاف کنیم. این خیانت به یک ملت است که به واسطه اختلافات ما خنثی بشود این حرکتی که در ایران پیدا شده. اگر این حرکتی که در ایران پیدا شده و سابقه ندارد در تاریخ، نه در تاریخ ایران، شما در تاریخ نمی توانید پیدا کنید که بچه این قدری اش همزبان باشد با پیرمرد در یک مطلب، همه با هم باشند، اگر خدای نخواسته این جنبش و نهضتی که در ایران پیدا شده است و سابقه ندارد این، اگر چنانچه بی نتیجه بخوابد،تا ابد زیرسلطه غیر خواهید بود. خواهید [بود] زیرچکمه غیر تا ابد؛ قطع می کنند، قطع می کنندنسلهای شما را.اینها حالا فهمیده اند که یک قدرتی هست در این جمعیت. این ایران دارای یک قدرتی هست. یک قدرتی است که نظامی نمی تواند این را به هم بزند؛ حکومت نظامی نمی تواند این کار را به هم بزند. یک قدرتی است الآن که ابرقدرتها را متزلزل کرده که باید چه بکنند، چه شیطنتی بکنند، این قدرت را بگیرند. الآن مشغول مطالعه و بررسی و نقشه کشی هستند که این قدرتی که الآن، این جنبشی که الآن پیدا شده و مثل سیل خروشان دارد حرکت می کند و خنثی می کند آن نقشه های آنها را؛ چه نقشه ای پیش بیاورند که خاموش بشود این، بایستد این نهضت. اگر این نهضت، خدای نخواسته به نتیجه خودش نرسد و بخوابد، ایران و اسلام و مسلمین تا ابد زیر سلطه اروپا و امریکا خواهند جان داد. اگر یک همچو چیزی هست و هست، «اگر» ندارد، اگر یک همچو چیزی را احراز ما کردیم یا احتمالش را دادیم، حکم شرع و عقل این است که باید همه با هم هم صدا باشیم. جایز نیست که ما با هم اختلافات داشته باشیم و هر کسی یک راهی برود. همه با هم یک صدا باید بگویند و همه بگویند نه، نه محمد رضا شاه و نه سلسله پهلوی و نه لندن و نه امریکا و نه شوروی؛ خودمان. اسلام، مسلمین، خودمان. اگر این پیشرفت را کردید امروز، اگر این اتحاد را حفظ کردید و پیشرفت کردید، نجات پیدا کرده اید؛ و اگر الآن نجات پیدا نکنید، خدا می داند تا آخر گرفتار هستید.
خدایا! من گفتم. من آن چیزی را که می فهمم گفتم به آقایان؛ گفتم به جامعه ایران؛ و من تقصیر ندارم. مطلبْ یک مطلبِ شوخی نیست. مطلبی است که یک ملتی که در طولِ تاریخ زیر سلطه سلاطین جور بوده؛ در طول تاریخ 2500 سال زیر سلطه سلاطینی بوده است که همه اش جور بوده، حتی آن عادلهایشان هم خبیث بودند، حتی آن انوشیروان عادلش هم از خبیثها بوده، حتی آن شاه عباسِ جنت مکانش هم از اشخاص ناباب بوده؛ پسر خودش را کور کرده؛ در طول تاریخ، این ملت زیر سلطه و چکمه این سلاطین خبیث بوده.و در دویست سال پیش از این، سیصد سال پیش از این، که خارجیها راه یافتند به اینجا و مطالعات کردند و همه چیز را بررسی کردند: روحیه مردم را بررسی کردند، زمینها را بررسی کردند، با شتر رفتند بیابانهای ما را بررسی کردند که چه دارد و چه ندارد؛ تاریخ را ببینید با شتر اینها آمدند رفتند- آن وقتی که اتومبیل و اینها نبوده است- با شتر رفتند تمام این بیابانهای بی آب و علف را گردش کردند و مطالعه در آن کردند، مطالعه در روحیه همه این مملکت و اشخاصی که در این مملکت؛ یعنی طوایفی که در این مملکت هست، از بلوچ گرفته تا عرض می کنم کُرد گرفته تا لُر گرفته، همه را مطالعه کرده اند که چه جوری می شود اینها را نگهشان داشت به حال عقب ماندگی، و اینها را قانع کرد به اینکه یکوقت انقلاب نکنند؛ از آن وقت تا حالا ما زیر سلطه امریکا و اروپا هستیم. اولش اروپا بوده و انگلستان بوده و اینها، و بعدش هم حالا امریکا آمده است در کار که بدتر از آنهاست. شوروی و امریکا. هر کس از یک طرف! خوب، اینها می خواهند مخازن ما را ببرند، همه چیز ما را می خواهند از بین ببرند، استفاده کنند و ما را به یک حال عقب مانده بیچاره نگه دارند. خوب، چه بکنند؟ مطالعه کرده اند، به این رسیده اند که باید اینها را از هم جدا کرد. خیلی مسائل اینها دارند، خیلی مسائل دارند. باید به واسطه همین [مسائل ] مسلمین را اول از هم جدا بکنند که این عراق و این ایران و این افغانستان و آن پاکستان و این چه و آن چه، اینها از هم جدا، هر کدام با دیگری جنگ بکنند. خوب، این یک راه، فرجه ای است برای اینکه نتوانند اینها به خودشان مشغول باشند و نتوانند اینها با هم مجتمع بشوند که مقابل ابرقدرتها بایستند. در داخله هر مملکتی، مثل حالا [ی ] مملکت ایران، کوشش کردند به اینکه در داخله ایران از راههای مختلف یک کارهایی بکنند که قوا با هم مجتمع نشوند. آخوند را پیش مردمْ زمان رضا شاه همچو مبتذل کرده بودند که آخوند نمی توانست از خانه [بیرون بیاید]، نه از دست دولت، از دست مردم! مردم را این جور کرده بودند «این آخوندها همه درباری اند»! آن دربار داشت آخوندها را می کوبید، از آن طرف، اینها می گفتند اینها درباری اند! دربارْ آخوندهای ما را، ملّاهای ما را داشت می کشت، در حبس می برد می کشت، از آن طرف هم ملت می گفت: اینها همه درباری اند. تزریق کرده بودند آنها که این ملّا که ممکن است در مقابل قدرتها بایستد، باید بشکنند او را در بین ملت خودش، ملت را از او جدا بکنند؛ وقتی که جدا کردند از خودش، قوه نیست دیگر در کار. یک کسی که جلو بیفتد و کار بکند و ملت هم با او همراه باشد نیست. آخوند است؛ آخوند باید شکسته بشود.
اکتفای به آخوند نکردند [گفتند]: اسلام افیون است! دین اصلًا افیون است! این دینی که همه تحرکها به واسطه دین است؛ قرآنی که آیات قتالش آن طور روشن است، آیات تحرکش آن طور روشن است، اسمش را می گذارند «افیون»؛ یعنی می خواهد مردم بیچاره را بخواباند تا قدرتمندها بخورند. قرآنی که به جنگ قدرتمندها آمده است، اینها می گویند قدرتمندها درست کرده اند که بیچاره ها [را] بخورند! آن نبی اکرم و سایر کسانی که اسلامی هستند، جنگهایشان با همین قدرتمندها بوده است؛ مع ذلک تزریق کرده اند که قدرتمندها آوردند این را روی کار! اینها نقشه هاست برای اینکه شماها را جدا کنند، خودتان را از هم و شما را از قرآن جدا کنند. قرآن یک سدی است که اگر به آن تشبث کنند- و کرده بودند- مسلمین به این گرفتاری [مبتلا] نمی شدند. قرآن را ما رها کردیم، این سد را ما به آن تشبث نکردیم، رسیدیم به اینجا که از هر طرف توی سرِ ما دارند می زنند. از هر جا که سر بلند کنید یک مأموری گذاشتند توی سرِ ما می زنند.
این محمد رضا شاه خودش گفت که متفقین صلاح دیدند که ما باشیم! پریروز هم که وزیر خارجه انگلستان گفت که ایشان برای ماست، خوب، ایشان منافع ما را دارد حفظ می کند، چطور ما از او [پشتیبانی ] نکنیم؟ ما می دانیم که ایشان منافع شما و امریکا را دارد حفظ می کند! داد ملت همین است که ایشان آمده برای اینکه منافع که خدمت به وطن بکند! «مأموریت» برای وطن دارد! مأموریت از طرف امریکا دارد و انگلستان، باید مردم را این طور کند؛ باید ایران را عقب نگه دارد، فرهنگ ایران را بشکند، روحانیت ایران را بشکند، اسلام را عقب بزند، تاریخ اسلام را تغییر بدهد. شما خیال کردید کم کاری کرد این خبیث از اولی که این جنایت کرده تا آخر، هر جنایتی بکند یک طرف، تغییر تاریخ اسلام یک طرف. این کم جنایتی بود که این مرد کرد؟ آنها همه دست به هم دادند برای اینکه این سدها را بشکنند. و الآن که ایران قیام کرده است و همه یکصدا دارند می گویند که مرگ بر این سلطنت، الآن اختلافات، چه در خارج کشور، چه در داخل کشور، انتحار است، خودکشی است. اختلافات بین طبقات روشنفکر و غیر روشنفکر، در دانشگاه بین این جمعیت و آن جمعیت، الآن اختلاف بین اینها یک انتحاری است، یک خودکشی است، مملکت را به باد دادن است، خیانت است بر مملکت، خیانت است بر اسلام. برای چی اختلاف دارید؟ چرا شما، یک عده ای که آمدید در خارج کشور زحمت می کشید، با هم مختلف هستید؟ جمع بشوید، با هم اجتماعات داشته باشید، یک راه بروید، همه تان یک صدا داشته باشید، همه تان؛ تا این به صورت سیل درآید و این سیل بنیان کَنْ بِکَند بنیان این سلسله را و آنهایی که منافع ما را به واسطه اینها از بین می برند. ان شاء اللَّه خداوند همه شما را محفوظ نگه دارد و همه ما را ان شاء اللَّه عفو کند. [آمین حضار]
صحیفه امام، ج 4، ص: 230-241
سخنرانی [در جمع خانواده های شهدای 15 خرداد 42 (منشأ مخالفت گروهکها)]
زمان: 9 آبان 1358/ 9 ذی الحجه 1399
مکان: قم
موضوع: مخالفت با اسلام منشأ مخالفت غرب باوران و گروهکها
حضار: خانواده های شهدای 15 خرداد 42 و شهدای حوادث بندر انزلی
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
پانزده خرداد- که ما مردان با اراده ای را از دست دادیم و جوانانی از دست ملت ما رفت- نقطه عطفی است در تاریخ، و مبدأ این نهضت است. آنها که در پانزده خرداد قیام کردند، قیام مردانه کردند، و در مقابل دژخیمان «نه» گفتند و به شهادت رسیدند، آنها مبدأ این نهضت عظیم شدند. من از خدای تبارک و تعالی برای آنها رحمت استدعا می کنم؛ و برای بازماندگان آنها سلامت و صبر و سعادت.همین قیامها بود که امروز می بینید در یک مجلس، گروههای مختلف مجتمع می شوند با مقصد واحد. همین قیامها بود که ما بین دانشگاه و مدارس قدیمی ما را جوش داد، و ما بین قشرهای مختلف را جوش داد، به طوری که همه با حال وحدت و با وحدت اراده، و با وحدت مقصد این راه را طی کردند و تا اینجا رساندند. و به این نحو که ملت ما الآن زنده است و راه خودش را یافته است این راه را هم طی خواهد کرد و نهضت را به ثمرهای انسانی- اسلامی خواهد رساند. این خواهرهایی که از بعض نعمتها، از نعمت گوش و زبان محروم هستند، و الآن آمدند اینجا، این خود اسباب امیدواری است که همه قشرها مجتمع هستند در این مقصد الهی، خداوند آنها را حفظ کند و به سعادت برساند.
من امیدوارم که این قشرهای مختلفی که هست، همه توجه داشته باشند که این توطئه هایی که الآن در بین هست با توجه خودشان خنثی کنند. شما دیدید، و خانمهای به قول خودشان روشنفکر دیدند، که یک دروغی در تهران منتشر کردند. و این خانمها بدون اینکه رسیدگی کنند، به خیابانها می خواستند بریزند. در صورتی که اصلًا یک همچو قانونی که آنها خیال می کردند مطرح نبود. مع ذلک، مع الأسف این روشنفکرها معلوم شد که این قدر بی توجه به مسائل روز هستند و به مسائلی که مربوط به سرنوشتشان هست که مطالبی که در رادیو- تلویزیون، در مطبوعات منتشر شده است اینها نگاه نکردند؛ و فقط به نوشته بعض اشخاص مُفْسِد نگاه کردند؛ و بدون توجه خواستند ترتیب اثر بدهند. اینها توطئه نیست؟ اینها کشف از یک توطئه فاسد نیست که یک مسئله ای که اصلًا مطرح نشده است، نسبت بدهند که گذشت در قانون اساسی که زن هیچ حقی ندارد؟ در صورتی که اصلًا مطرح نشده است، و از اموری نیست که مربوط به قانون اساسی باشد. بیدار نمی شوند این جوانهای ما؟ این جوانهای زن و مرد ما بیدار نمی شوند که یک همچو توطئه هایی در کار هست؟ توجه نمی کنند که یک دروغ را که بعد از یک روز کشف می شود، مع ذلک آنها منتشر می کنند و از جهالت اشخاص بهره برداری می کنند؟ به کجا باید گفت که شمایی که این قدر به قول خودتان دانشمند و روشنفکر هستید به یک قانونی که سرنوشت شما بستگی به او دارد این قدر بی عنایت هستید که نه روزنامه را نگاه کردید، نه رادیو را گوش کردید، نه رادیو- تلویزیون را! و همین طور بی جهت، اسباب این شد که ما را سرشکسته کنید که روشنفکرهای ما این طور مردم هستند، این طور جمعیت هستند که تحت تأثیر یک دروغی که بعد از یکی دو روز فاش می شود واقع می شوند؛ و خودشان این قدر بی اطلاع اند که از گزارشها و از چیزهایی که می گذرد در مملکتشان هیچ توجه ندارند و هیچ اطلاع ندارند.
خودتان را اصلاح کنید! توجه کنید به سرنوشتهای خودتان. اینهایی که این دروغها را پخش می کنند برای شما نمی خواهند یک سعادتی ایجاد کنند. اینها همانها هستند که با اسم «آزادمردان و آزادزنان» شما را و همه جوانهای ما را به تباهی کشیدند. اینها اشخاصی هستند که آزادی را در آن چیزهایی که تباهی می آورد می دانند. و اما آن چیزهایی که تباهی ندارد، آن چیزهایی که برای سرنوشت ملت است، در آن چیزها آزادی نمی دهند. اینها همان طایفه هستند، اینها می خواهند همان مسائل را پیش بیاورند. و از چیزهایی که اینها منتشر می کنند، شما توجه داشته باشید. اسلام برای همه شماست.
این معنا [از] من قبلًا سؤال شده بود. و جواب دادم که طلاق در صورتی که شرط بشود در ضمن عقد با مرد، وقتی که می خواهند عقد کنند، شرط بکنند و در ضمن عقد این شرط بشود که وکیل باشد [زن ] در طلاق خودش، یا مطلقاً، یا در شرایطی یک سؤالی پیش آورده است. و آن اینکه این زنهایی که حالا تحت زوجیت هستند چه؟ این ولایت فقیه را اینها مخالفت می کنند، در صورتی که نمی دانند از شئون فقیه هست که چنانچه یک مردی با زن خودش رفتارش بد و ناسالم باشد، او را اولًا نصیحت کند، و ثانیاً تأدیب کند، و اگر دید نمی شود، اجرای طلاق کند.
شما موافقت کنید با این ولایت فقیه. ولایت فقیه برای مسلمین یک هدیه ای است که خدای تبارک و تعالی داده است. مِنْ جمله همین معنایی که شما سؤال کردید و طرح کردید که خوب، زنهایی که الآن شوهر دارند چنانچه گرفتاریهایی داشته باشند، چه باید بکنند؟ آنها رجوع می کنند به آنجایی که فقیه هست، به مجلسی که در آن فقیه هست، به دادگاهی که در آن فقیه هست؛ و فقیه رسیدگی می کند؛ چنانچه صحیح باشد، شوهر را تأدیب می کند؛ شوهر را وادار می کند به اینکه درست عمل کند. و چنانچه نکرد، طلاق می دهد، ولایت دارد برای این امر. اگر دیدید به فساد می کشد، یک زندگی به فساد کشیده می شود، طلاق می دهد. و طلاق اگر چه در دست مرد است، می تواند لکن فقیه در جایی که مصلحت اسلام را دید، مصلحت مسلمین را دید، و در جایی که دید نمی شود به غیر از این، طلاق بدهد. این ولایت فقیه هست، ولایت فقیه برای شما یک هدیه الهی است.
در هر صورت، ما الآن گرفتار یک مشت اشخاص مختلف السلیقه و مختلف العقیده ای که همه در این معنا که نخواهند این مملکت به سر و سامان برسد شریک اند. در عقاید مختلف اند، بعض گروههاشان با بعض گروههای دیگر دشمن هم هستند، لکن در یک چیز موافق اند، و آن اینکه مخالفت با اسلام! مخالفت با آن چیزی که همه ملت ما به آن رأی دادند، در این اینها موافق اند؛ یعنی در باطل خودشان اتفاق دارند. شماها در حق خودتان مجتمع باشید، این باطلها نمی توانند کاری بکنند. شماها توجه داشته باشید که اسلام برای شما، برای ما، برای همه، برای همه بشر مفید است. اسلام یک طرحی است که برای مستضعفین بیشتر از دیگران مفید است؛ و برای همه مفید است. از اسلام نترسید، و نترسانید مردم را. شماهایی که قلم دستتان می گیرید و هر چه دلتان می خواهد می نویسید یا هر چه دلتان می خواهد صحبت می کنید، شماها از اسلام بی اطلاع هستید. شما یک کلمه اسلامی شنیدید، گاهی هم یک کتابی خواندید که نویسنده اش هم از اسلام اطلاع صحیحی نداشته است، بدون اطلاع از اسلام، بدون اطلاع از فلسفه احکام اسلام، شماها سمپاشی می کنید. و معلوم هم نیست که واقعاً مقصدتان این باشد که یک کار صحیحی انجام بدهید، منتها اشتباه می کنید. نخیر، من خیلی احتمال می دهم که بسیاری از اینها- نه همه- بسیاری از اینها اشخاصی باشند که حالا که دیدند آن رژیم به هم خورده است و آن منافعی که آنها در آن رژیم می بردند، و آن قدر فاصله ای که ما بین آنها و ما بین مردم بوده است در طرح اسلامی آن طور نمی تواند مطرح باشد، اینها حالا به دست و پا افتادند بلکه نگذارند این نهضت پیش برود. شما ملاحظه کردید که قدم بقدم مخالفت کردند. آن روز که نهضت بود، همین در تهران و در سایر جاها، هِی مخالفتها بود و دست و پا می زدند به اینکه- همین داخلیها، خارجیها، [وقتی ] که سر جایش بود- شاه را نگه دارند. وقتی که شاه رفت، دست و پا می زدند به اینکه بختیار را نگه دارند. توی خیابانها راه می افتادند و «قانون اساسی» می گفتند. قانون اساسی معنایش حفظ شاهنشاهی است. و آنها قانون اساسی را برای شاهنشاهیش می خواستند، نه برای سایر مسائلش وقتی که بختیار هم رفت، دنبالش باز هی صحبت قانون اساسی بود؛ می خواستند حفظش کنند. من که در پاریس بودم، می آمدند آنجا پیغام می دادند، خودشان می آمدند که بگذارید که این شورای سلطنتی باقی باشد، و روی شورای سلطنتی یک کارهایی بکنید، و بعد ما کارهایی بکنیم و بعد چه؟ خوب، من می دانستم که اینها یا نمی فهمند مطلب را؛ یا مقصدشان این است که همان مسائل حفظ بشود. شورای سلطنتی را ما فرض کنید قبول کنیم، معنایش این است که سلطنت را قبول کردیم. و الّا شورای سلطنتی با شاه است، هر وقتی بخواهد کنارش می گذارد. این معنایش این است که ما خود شاه را قبول داریم. می آمدند بعضی از همین روشنفکرها و بعضی از همین اشخاصی که حالا انقلابی شدند، همینها می آمدند می خواستند ما را اغفال کنند- یا خودشان هم نمی فهمیدند- که شما کاری بکنید که این شورای سلطنتی باقی باشد. در صورتی که آن که رئیس شورای سلطنتی بود آمد پاریس، من گفتم تا استعفا نکردی من با تو ملاقات هم نمی کنم، استعفا هم کرد او. ولی مع ذلک از اینجا می آمدند هِی می گفتند آن هم که از بین رفت و ملت ما بحمد اللَّه پیروز شد، بعد در هر قدم، مخالفت واقع می شد. در رفراندمش باز مخالفت می کردند. در مجلس خبرگانش، در انتخاباتش، باز مخالفت می کردند. حالا هم با مجلس خبرگان مخالفت می کنند. بعد هم با مجلس شورا مخالفت خواهند کرد. بعد هم با رئیس جمهوری مخالفت خواهند کرد. این مخالفتها همین طور سلسله مراتب محفوظ است! برای اینکه با اساس مخالف اند. چون با اساس مخالف اند، اینها فروع آن اساس است، با آن مخالفت می کنند. لکن باید بدانند که این دست و پا زدنها دیگر فایده ندارد. ما هیچ وقت از این دست و پا زدنهای شما نمی ترسیم. ما می دانیم که دیگر کاری از شما نمی آید. یک نویسندگی از شما برمی آید و یک گفتن از شما برمی آید. خوب، هر چه می خواهید بنویسید و هر چه می خواهید بگویید! لکن شما بیدار بشوید. شما بفهمید که باید در مسیر این راه بروید.
دنیاتان هم در مسیر این ملت است، اگر شما دنیاتان هم بخواهید اداره بشود. یک سیلی راه افتاده، بر خلاف مسیر این سیل هلاکت می آورد. شما بخواهید بر خلاف مسیر این ملت- که مسیر اسلام است- بر خلاف مسیر این سیل خروشانی که این سلسله خبیثه را و آن رژیم فاسد شاهنشاهی را در هم کوبید، شما چهار نفر بخواهید مقاومت کنید و مقابلش بایستید، شما را این سیل می برد! برای دنیای خودتان، اگر اهل دنیا هستید، برای دنیای خودتان فکر بکنید. این قدر مخالفت نکنید با ملتی که جوانهایش را و همه چیزش را در راه این نهضت داده و در راه اسلام داده، و شماها هیچ کاره بودید. اگر مخالفت هم نمی کردید، کاری به این کارها نداشتید. نشسته بودید توی منازل خودتان و کاخهای خودتان و مشغول تَعیّش خودتان بودید. حالا آمدید و باز مخالفت با این ملت می کنید، این صلاح خودتان نیست، صلاح دنیاتان نیست، صلاح دینتان نیست. بیایید با این سیل، همراه بشوید تا اینکه بتوانیم ما این نهضت را تامّ و تمام به آخر برسانیم. و به زودی ان شاء اللَّه. گر چه مخالفتهای شما اسباب این نمی شود که این سیل خروشان وقوف کند، لکن برای ما یک عیبی است که بگویند این اشخاصی که مثلًا دارای کذا و علم کذا و کذا هستند اینها با ملت خودشان مخالفت دارند می کنند.
این اشخاصی که مدّعی این هستند که باید دمکراسی باشد، و آن حرفهایی که می زنند، همین اشخاص با حکومت ملت دارند مخالفت می کنند؛ با همین ملتی که نود و هشت و بیشتر درصد را رأی داشتند، با اینها دارند مخالفت می کنند؛ با همین مجلس خبرگانی که با آراء آن طور، تعیین شدند حالا اینها دارند باز مخالفت می کنند.اینها اصلًا اطلاعی ندارند که قضیه ولایت فقیه چی هست. اصلًا از ولایت فقیه سر در نمی آورند که اصلًا چه هست! در عین حالی که سر در نمی آورند، می نشینند می گویند
اگر بنا باشد که ولایت فقیه بشود دیکتاتوری می شود، کذا می شود! مگر امیر المؤمنین که ولیّ امور مردم بود- دیکتاتور بود؟ مگر خود پیغمبر که ولایت داشت دیکتاتور بود؟ مگر بگویند ولایت برای پیغمبر هم نیست؛ پیغمبر هم مثل سایر مردم! و از اینها بعید نیست این را بگویند. لکن جرأت نمی کنند بگویند. دیکتاتوری کدام است؟ در اسلام همچو چیزی مطرح نیست. اسلام دیکتاتور را محکوم می کند. اسلام یک نفر فقیه را اگر بخواهد دیکتاتوری بکند از ولایت ساقطش می کند. چه طور دیکتاتوری می گویید می کند اسلام، و این حرفها را می زنید؟ اگر می دانید و می گویید، چرا باید در مخالف مسیر ملت سیر بکنید و این مسائل را بگویید؟ اگر نمی دانید، چرا انسان ندانسته یک حرفی را بزند؟ همین بیخود بدون اینکه بفهمد چی هست مسأله، بیاید یک همچو مسائلی را بگوید.
ان شاء اللَّه من امیدوارم که ما همه با هم، آنهایی که از پانزده خرداد جوان دادند و سرپرست خودشان را از دست دادند، و آنهایی که الآن مشغول فعالیت هستند، همه با هم این مقصد را طی بکنیم، و به آن نقطه آخر فیروزی برسیم. خداوند همه تان را حفظ بکند.
صحیفه امام، ج 10، ص: 405-411
سخنرانی [در جمع اعضای هیأت دولت (عبور از شعار و ورود به جرگه عمل)]
زمان: صبح 9 آبان 1364/ 16 صفر 1406
مکان: تهران، جماران
موضوع: اهمیت حضور مردم در صحنه، عبور از شعار و ورود به جرگه عمل
حضار: خامنه ای، سید علی (رئیس جمهور)- موسوی، میر حسین (نخست وزیر)- اعضای هیأت دولت
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
اولًا تبریک عرض می کنم این دولت جدید را و امیدوارم که موفق بشوید به اینکه قدمتان مبارک باشد برای این کشور. مطالب یک چیزهایی است که همه می دانید و تذکر است؛ و الّا خوب، همه اطلاع دارید که آن چیزی که برای همه ما لازم است، این است که ما در فکر این باشیم که مردم را در صحنه نگاه داریم، و این یک سرش بسته به دولت است و رئیس جمهور است و مجلس، یک سرش هم مربوط به خود مردم. اگر این طرف را شما نگه دارید، ما از ملتمان مطمئن هستیم که به حسب غالب و اکثریت، آن طرف را حفظ می کنند. این طرف باید بنا بگذارد بر اینکه با هم مثل یک دست باشند، و این کاری را که انجام می دهند، همه با هم همصدا باشند.
اگر بنا باشد در یک دولتی، یک وزارتخانه ای بخواهد مخالفت بکند در یک امری، این کار پیش نمی رود. حالا در یک ممالکی که آسوده هستند، کاری ندارند- اگر در دنیا باشد- یا یک رژیمی باشد که این طور نباشد که مخالفی داشته باشند، آنجا خیلی صدمه نمی خورند. اما در یک رژیمی که می دانید همه مخالف شما هستند و دنبال این اند که یک چیزی را درست بکنند و منتشر بکنند و هر چه بخواهند بگویند و هر کاری هم بخواهند بکنند، در یک همچو وضعی که الآن ما مبتلا به آن هستیم و شما مبتلای به آن هستید، عقل و انصاف اقتضا می کند که ما دیگر در بینمان چیزی نباشد. وقتی همه با ما مخالف اند، ما بر فرض اینکه در بین خودمان هم یک اختلاف نظری باشد، لکن با هم باشیم در دفع او.این گفته می شود که در این وضع ایلاتی که ایلات بزرگ ایران بودند آن وقت، اینها با هم مخالف بودند، یک دسته شان از آن ور می کشید، جنگ هم با هم شاید داشتند، لکن اگر یک کسی به یک دسته ای حمله می کرد، همه با هم او را دفع می کردند. خوب، این مقتضای عقل است که انسان، کسی که بخواهد به تیره های او حمله بکند، او را دفعش بکند؛ خودش هم اگر اختلاف دارد بعد حساب خودشان را صاف بکنند. ما الآن در یک همچو قضیه ای واقع هستیم که همه کشورها- به استثنای خیلی کم- با ما مخالفند؛ بعضی اظهار مخالفت هم می کنند و عمل هم می کنند، و بعضی هم در واقع مخالف اند و لیکن اظهارش را هم شاید نکنند.در داخل هم که می بینید که باز شیاطین موجودند برای اینکه اختلاف بیندازند، برای اینکه یک کاری انجام بدهند. بحمد اللَّه الآن ساکت شده است به حسب غالب این مسائل، اما هست باز و عقل اقتضا می کند که دیگر ما آنهایی که متعهد هستند به اسلام و متعهد هستند به جمهوری اسلامی و می خواهند در زیر بار ابرقدرتها دیگر نباشند، اینها دیگر با هم باشند. یک همچو عمل بزرگی که بیرون رفتن از زیر تعهد قدرتهای بزرگ، یک همچو عمل بزرگی نمی شود، الّا اینکه یک ملت و دولت و همه با هم باشند؛ اگر نباشند، ممکن نیست یک همچو مطلبی. تا حالا هم هر چه انجام گرفته در سایه همین اتحاد بوده است؛ اگر یک اختلافی بوده، جزئی بوده و باید کوشش کنید که حتی آن اختلاف جزئی هم نباشد؛ یعنی جوری عمل بکنید که مردم از شما انتزاع این را بکنند که شما می خواهید خدمت بکنید.
وقتی مردم دیدند که شما در صدد خدمت به آنها هستید، طبیعی است که آنها هم کمک به شما می کنند، و این به این است که همه وزارتخانه ها، هر کسی که متصدی یک وزارتخانه است، وزارتخانه خودش را بنا بر این بگذارد که اصلاح کند به نفع مردم، به جوری که مردم وقتی که در آن وزارتخانه وارد می شوند با رضایت خاطر، با اطمینان خاطر بیرون بیایند. اگر این طور بشود، بلااشکال مردم حاضرند. مردم، مردم خوبی هستند.ما از مردم تشکر باید بکنیم، ما همه مرهون آنها هستیم. عمده این است که ما هم بتوانیم خدمت متقابل بکنیم.و باید ما از مرحله لفظ و شعار بیرون برویم و به مرحله عمل برسیم؛ یعنی هر وزیری در وزارتخانه خودش واقعاً بین خودش و خدا، خودش را موظف بداند به اینکه آن پرسنل آنجا را، هر کس در تحت نظر او هست، آنها را بسیج کند به اینکه با مردم رفتار خوب بکنند و با مردم رفتار سالم داشته باشند. و همین طور شرکت دادن مردم را در امور، این را کراراً گفتم، شما هم خودتان گفتید که یک کشوری را که بخواهید اداره بکنید، یک دولت تا شرکت مردم نباشد نمی شود اداره صحیح بشود. وقتی بنا شد که مردم شرکت کردند در کارها، شما شرکت دادید مردم را، آنهایی که الآن خدمت می کنند و سابق هم خدمت کردند به شما، به ما، به همه، به اسلام و شما را رساندند به اینجا، آنها را کنار نگذارید، رد نکنید، آنها را وارد کنید در کار. وقتی وارد کردید در کار و آنها دیدند که شما می خواهید همکاری کنید با آنها، آنها هم همکاری می کنند با شما. و بی همکاری امثال بازار، کارگرها- نمی دانم- زارعین، بدون این قشرهای مختلفی که هستند کار از پیش نمی رود، باید آنها هم وارد باشند در کار و کمک کنند. کارهایی که آنها می توانند انجام بدهند، انجام بدهند؛ مثلًا، بازرگانانی که می توانند کارهای بازرگانان متعهد، نه هر چیز، آنهایی که در صدد این اند که برای کشور خدمت بکنند، آنها را دستشان را باز بگذارید خدمت بکنند.
و دنبال این نباشید که هی هر چیزی را دولتی اش کنید. نه، دولتی در یک حدودی است، آن حدودی که معلوم است، قانون هم معین کرده و لیکن مردم را شرکت بدهید، بازار را شرکت بدهید. در کارخانه ها خیلی نظارت بکنید به اینکه هیچ اجحافی به کارگرها در آنجا نشود. کارمندان خودتان را، همه اینها را وقتی که با هم بکنید و محبت ببینند از شما، عمده این است که روح محبت از شما ببینند، وقتی دیدند شما محبت به آنها دارید، آنها هم به شما محبت پیدا می کنند، یک امر طبیعی است این معنا. و من امیدوارم که این امر متحقق بشود و ما شاهد این باشیم که بعد از یک چند ماهی رضایت همه قشرها را به دست آورده باشید. و من از خدای تبارک و تعالی می خواهم که همان طوری که شما می خواهید خدمت بکنید، مردم هم همه به شما خدمت بکنند. و مخصوصاً من از روحانیون همه کشور می خواهم که در یک همچو موقعی کمک کنند به دولت و کمک کنند به آرمانهای اسلام. اگر بخواهند یک وقت خدای نخواسته، آنها هم در آنجا یک کارهایی بکنند، که نمی کنند ان شاء اللَّه، و لیکن اگر یک وقتی جوری بشود که شکست بشود برای دولت، شکست بشود برای- عرض بکنم که- مجلس، امثال اینها، این یک امری است که خوب، خودمان را با دست خودمان می خواهیم فدا کنیم. و باید عقلمان را باز کنیم به اینکه ما گرفتار به چنگال یک دیوهایی هستیم که باید خودمان، خودمان را نجات بدهیم. ننشینیم به اینکه دیگری بشود، دیگری هم ما نداریم، ما خودمانیم، ما الآن دیگری نداریم که او بیاید ما را نجات بدهد. ما خودمان باید خودمان را نجات بدهیم، و این بسته به دست شماهاست، و بسته به دست علمای اسلام است، و بسته به دست مجلس است و اینها.
و از مجلس هم من باید تشکر کنم به اینکه زود مسأله را انجام دادند، به طوری که دیگر تزلزلی در کار نباشد و آنها هم مورد تشکر ما هستند.و شما هم ان شاء اللَّه خدمتگزار همه هستید و همه ما خدمتگزار ملت هستیم. و خدا را در همه امور، شما حاضر بدانید، مهم آن معناست، ما از اینجا خواهیم رفت، هیچ شکی نیست، من زودتر و شما هم بعداً می آیید، این مسئله ای نیست، بلااشکال است مسأله. باید فکر این را بکنیم که حالا که رفتیم، آنجا از ما پرسیدند که شمایی که رئیس جمهور بودید برای مردم چه کردید؟ شمایی که نخست وزیر بودید چه کردید؟ شمایی که وزیر بودید چه کردید؟ شمایی که وکیل بودید چه کردید؟ ملت را ازشان می پرسند که شما برای اسلام چه کردید؟ عمده این است که ما آنجا آبرو داشته باشیم. اگر آن مطلب را درست بکنیم، هم اینجا درست می شود و هم آنجا درست می شود. و اگر خدای نخواسته، بخواهیم یک تخلفی بکنیم، نه اینجا خیرش را می بینیم، نه آنجا خیرش را می بینیم.
من از خدای تبارک و تعالی توفیق و سعادت و سلامت همه شما را خواستار هستم. و از همه تان تشکر می کنم که در یک همچه موقعی همه با حسن تفاهم، با خوبی و با صفا مشغول خدمت هستید.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه
صحیفه امام، ج 19، ص: 407-411