خِرقۀ فقر
بر دَر میکده ام دست فشان خواهی دید
پای کوبان، چو قلندرمنشان خواهی دید
باز سرمست از آن ساغر می خواهم شد
بیهُشم مسخرۀ پیر و جوان خواهی دید
از در مدرسه و دیر بُرون خواهم تاخت
عاکف سایۀ آن سرو رَوان خواهی دید
از اقامتگه هستی به سفر خواهم رفت
به سوی نیستیم رخت کشان خواهی دید
خرقۀ فقر به یکبٰاره تُهی خواهم کرد
ننگ این خرقۀ پوسیده عَیان خواهی دید
بٰاده از ساغر آن دلزده خواهم نوشید
فارغم از همه ملک دو جهان خواهی دید