ارزش قلم به غایتی است که برای او قلم زده می‏ شود

کد : 3223 | تاریخ : 21 آبان 1401

ارزش قلم به غایتی است که برای او قلم زده می‏ شود

امام خمینی (س):

ما امیدواریم که بشر به رشدی برسد که مسلسلها را به قلم تبدیل کند. آن قدری که قلم و بیان به خدمت بشر بوده است مسلسل ها نبوده‏ اند. مسلسل ها غالباً در خدمت ابرقدرت ها بوده‏ اند و برای تباهی بشر بوده‏ اند. و اسلام هم که امر فرموده است به اینکه جهاد بکنند و دفاع بکنند و البته محتاج به همه ابزار جنگی است. اساس بر این است که دفاع از حق بکنند و حق را و علم را جانشین مسلسل بکنند. قلم و علم و بیان است که می‏ تواند بشر را بسازد، نه مسلسل و نه سایر قوای تخریب‏ کننده. مسلسل ها هم و همه آلات حربی هم در سایه علم تحقق پیدا کردند. منتها گاهی مسلسل ها و سایر ابزار باصطلاح تمدن را اشخاصی ایجاد کرده ‏اند که موجب تخریب بلاد و عباد شده است. و گاهی اشخاصی ایجاد کرده‏ اند که موجب تأیید انسان و ساختن انسان و آرامش در بین انسانها بوده است و در این خدمت بوده است.

شما کوشش کنید که با بیان و قلم مسلسل ها را کنار بگذارید و میدان را به قلمها و به علمها و به دانشها واگذار کنید. بشر تا در سایه مسلسل و توپ و تانک می‏ خواهد ادامه حیات بدهد، نمی ‏تواند انسان باشد، نمی ‏تواند به مقاصد انسانی برسد. آن وقتی مردم به مقاصد اسلامی و انسانی می‏رسند و به کمال دانش و علم می‏ رسند که قلمها بر مسلسل ها غلبه کند، و دانشها در بین بشر به آنجا برسد که مسلسل ها را کنار بگذارد، و میدان، میدان قلم باشد، میدان علم باشد.»

... ارزش قلم به غایتی است که برای او قلم زده می‏ شود. ارزش مسلسل هم به غایتی است که برای او مسلسل کشیده می‏ شود. اگر این ارزش غایی نباشد و اگر آن مقصد، مقصد انسانی و الهی نباشد، نه مسلسل آلتی است که به درد بخورد و نه قلم. و خطر قلم بیشتر از مسلسل است. و خطر بیان بیشتر از توپ و تانک است. و خطر علم بیشتر از همه اینهاست. لکن اگر به خدمت خلق باشد و به دستور انسان باشد و در خدمت انسان باشد و در خدمت خدای تبارک و تعالی‏ باشد، تمام اینها ارزش پیدا می‏ کند. مسلسل هم همچون قلم می‏ شود، قلم هم همچون مسلسل.

باید بشر به فکر این باشد که آن چیزهایی که مقصد است و برای تربیت انسان است، برای آموزش انسان است، برای تعلیم انسان است، جهت به آن بدهد. چنانچه دانشگاه ها جهت به آن داده نشود، همان دانشگاه هایی می‏ شود که در بین بشر هست، و از همان دانشگاه ها قوای مخرّبه بیرون می‏ آید. و اگر جهت به آن داده بشود، دانشگاه ها کاری می‏ کنند که مسلسل ها نمی‏ تواند بکند. خدمتی می‏ توانند به بشر بکنند که هیچ کس دیگر نمی‏ تواند این قدر خدمت بکند. عمده آن جهتی که طرف آن جهت رفته می شود. و قرآن این را فرموده است: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی‏ خَلَقَ قرائت کن نه قرائت مطلق. بیاموز، نه آموزش مطلق. علم تحصیل کن، نه علم مطلق و تحصیل مطلق؛ علم جهت دار، آموزش جهت دار. جهت، اسم ربّ است، توجه به خداست، برای خدا و برای خلق خدا. قلمها اگر در دنیا برای خدا و برای خلق خدا به کار بیفتند مسلسل ها کنار می‏ رود. و اگر برای خدا و برای خلق خدا نباشد، مسلسل‏ ساز می‏ شود. ابزار کوبنده انسان با دست قلمدارها و دست علمایی که در همه دانشگاه ها هستند، با دست آنها وجود پیدا کرده است. و همه ترقیات‏ بشر هم با دست علما و بیان و قلم علما وجود پیدا کرده است. کوشش کنید که در این آموزشی که به مردم می‏ دهید جهت دار باشد. در کلاس هایی که جوانها یا سالخوردگان برای آموزش می ‏آیند، همان طوری که سواد را به آنها یاد می‏ دهید، و همان طوری که نوشتن و خواندن را بر آنها یاد می‏ دهید، جهت هم به آن بدهید که برای خدا بخوانند و برای خدا بنویسند. برای خدمت به خلق و برای خدمت به خدا و برای خدمت به اسلام.»

...ارزش همه چیز به آن چیزی است که برای او، انسان [عمل‏] می‏ کند. نماز هم که انسان می‏ خواند ارزشش‏ به آن نیتی است که به آن نیت وارد نماز می‏ شود. ای چه بسا نمازگزارانی که نمازشان در جهنم وارد می‏ شود؛ و آن وقتی است که ارائه بخواهند بدهند به مردم. و چه بسا ارتشی هایی که برای خدا عمل می ‏کنند، سربازهایی که برای خدا عمل می‏ کنند، پاسدارانی که برای خدا خدمت می ‏کنند، ارزش آنها از نماز هم بیشتر است. ارزش مسلسل آنها از قلم هم در آن وقت بیشتر خواهد شد. توجه کنید که آموزش بدهید و در ضمن آموزش تربیت کنید.

بِاسْمِ رَبِّکَ اختصاص این اسم که ربّ است برای اینکه توجه به تربیت را بدهد به مردم که باید قرائت کنید. و با اسم ربّ برای تربیت بشر قرائت کنید. قلم به دست بگیرند برای تربیت بشر. آن قدری که بشر از قلم های صحیح نفع برده است از چیزی دیگر نبرده است. و آن قدر که ضرر کشیده است، از چیزهای دیگر ضرر نبرده است. قلمها و بیانها با مغزهای مردم رابطه دارند. اگر قلمها و بیانها و علمها و تعلیم ها و آموزش ها برای خدا باشد، مغزها را الهی تربیت می‏ کنند. و اگر بر خلاف این باشد، مغزها، مغزهای غرورمند، مغزهای طاغوتی از آن پیدا م ی‏شود.»

(صحیفه امام، ج‏13، ص: 447 -453)

 

«یک کلمه هم با کسانی که قلم دستشان است و بیان در اختیارشان. و آن این است که شما همه و همه ملت می‏ دانند که همه ما باید کوشش کنیم در اینکه وحدت ایجاد کنیم؛ در اینکه هماهنگی بین جناحها و گروه ها ایجاد کنیم. من باید عرض کنم که بعض از زبانها از چماق بدتر است! چماق‏کشی و چماق بازی از بدترین چیزهایی است که در آخر سلطنت محمد رضا درست شد. از باب اینکه ضعیف شده بود، می‏ خواست با چماق خودش را تقویت کند. و بعد از انقلاب و در بین انقلاب باز همین چما قها، حتی در حوزه علمیه قم هم به کار رفت و [در] خیابانها [ریختند] شیشه هارا شکستند، و خیال کردند با چماق می‏ شود یک چیزی پیدا کرد.

 

و حالا هم همین مسأله هست: لکن آن چماق زبان و چماق قلم بالاترین چماق هاست که فسادش صدها برابر چماق های دیگر است. آنهایی که می ‏خواهند صحبت بکنند، و خصوصاً در این چند روز زیاد هم هستند، باید توجه بکنند به اینکه قبل از اینکه می‏ خواهند صحبت بکنند، بنشینند و با خودشان فکر بکنند ببینند که این زبان چماق است و می ‏خواهد به سر یک دسته دیگر کوبیده بشود، یا اینکه این زبان زبان رحمت است و برای وحدت؟ چنانچه مالک نفس خودشان هستند- این امر مهم که مالکیت شخص بر نفس خودش است، حضرت موسی- سلام اللَّه علیه- یک همچو ادعایی کرد، و او بحق بود، که به خدای تبارک و تعالی عرض کرد که من مالک هیچ کس نیستم الّا مالک خودم و برادرم - این یک ادعای بزرگی است که شایسته پیغمبران است. ماها مالک خودمان نیستیم. مالک برادرهایمان هم نیستیم. مالک فرزندانمان هم نیستیم. مالک دوستانمان هم نیستیم. عمده مالکیتِ خودش است بر خودش. انسان وقتی می‏ خواهد صحبت بکند [باید] زبان مملوک او باشد و او سلطنت بر زبان خودش داشته باشد؛ نه اینکه شیطان بر نفس او و بر زبان او تسلط پیدا کند، و حرفها و چماق ها و اسلحه‏ هایی باشد که از اسلحه صدام برنده ‏تر است.»

...توجه کنید که زبان های شما، قلم های شما چماق نباشد، و با همان قلم بنویسید که چماق بد است! توجه کنید که قلم های شما و زبان های شما مسلسل نباشد و به سینه این جوان های ما وارد بشود، و آن وقت بگویید که به ما حمله شده است! شما هم حمله کردید. فقط صدام نیست، شما هم شریک خواهید بود. قبل از اینکه به نطق ها بروید و قبل از اینکه مقاله ‏ها بخواهید بنویسید و قبل از اینکه تیترها را بخواهید درشت بنویسید، با خودتان خلوت کنید و ببینید که برای چه این کار را می‏ کنید؟ مقصد شما چه است؟ شما حق را برای حق می‏ خواهید، یا حق را از رقبای خودتان نمی‏ پذیرید؟ باطل را برای باطل از آن متنفر هستید؟ یا باطل را از دوستان خودتان می ‏پذیرید؟ شما خودتان را امتحان کنید. انسان یک موجود عجیب و غریبی است که تا آخر عمر خودش نمی ‏تواند خودش را بشناسد.

...چه بسا انسان خیال می‏ کند که دارد کار خوب می‏ کند، و کار بد می‏ کند، برای اینکه آن خصیصه‏ ای که در او هست حجاب است از اینکه بتواند تشخیص بدهد خوب را از بد.

یک قضیه واقع می‏ شود؛ این یک قضیه را وقتی که انسان در گفتارها و نوشته ‏ها و روزنامه‏ ها ملاحظه می‏ کند، همین یک امر را یک دسته ‏ای می‏ کوبند، و یک دسته ‏ای‏ ترویج می‏ کنند! یک مسأله در کشور واقع می‏ شود؛ این یک مسأله را یک جمعیتی تأیید می‏ کنند و توصیف می‏ کنند و قلم ها به کار می‏ افتد که این کار خوبی است؛ و یک دسته دیگر مقابل آنها می‏ ایستد و این امر را محکوم می ‏کنند و قلم ها و گفتارها به کار می ‏افتد برای محکوم کردن او، چرا؟ برای اینکه این کار به نفع فلان دسته بوده است و به ضرر فلان دسته؛ از دوستان حاصل شده است، یا از رقیبان. اگر از دوستان حاصل شده است، خوب است هر چه می‏ خواهد باشد. خوبی را برای دوستی می‏ خواهیم؛ نه خوبی را برای خوبی. عدالت را برای عدالت نمی‏ خواهیم؛ عدالت را برای دوستان می‏ خواهیم.

دیگرانی که در مقابل ما ایستاده ‏اند و ما آنها را رقیب حساب می‏ کنیم. هر چه کار خوب از آنها صادر بشود بد نمایش می‏ دهیم. قلم ها به کار می ‏افتد و انتقادها پیش می‏آید. وقتی همین کار از دوستان ما پیدا می‏ شود، هر چه می‏ خواهد باشد، قلم هایتان به کار می‏ افتد و از او تأیید می‏ کنید. پس عدل را برای عدل نمی‏ خواهید. حق را برای حق نمی‏ خواهید.

حق را اگر کسی برای حق بخواهد، چنانچه حق بر ضد خودش هم هست آن را باید بخواهد و دوست داشته باشد و اظهار کند. و باطل را اگر از خودش هم صادر شده باشد باید مبغوض او باشد و اقرار کند. آیا اینهایی که بنا دارند صحبت بکنند، حق را برای حق می ‏خواهند و باطل را برای باطل نمی ‏خواهند؟ یا حق را برای خودشان می‏ خواهند؛ و باطل هم اگر از خودشان یا دوستان خودشان صادر بشود حق جلوه می ‏دهند؟ و حق چنانچه از رقبای خیالی خودشان حاصل بشود، باطل جلوه می‏ دهند. انسان نمی‏ تواند به این زودی از شرّ خودش- که از شرّ شیطان بالاتر است- فارغ بشود. لکن می ‏تواند قلم خودش را کنار بگذارد؛ می‏ تواند زبان خودش را کنار بگذارد؛ می ‏تواند قبل از اینکه می ‏خواهد صحبت بکند، ببیند که روی چه مبادی صحبت می ‏کند، چه مبادی او را وادار کرده است به اینکه صحبت بکند. این مسئله ‏ای است که عمومی است، در همه جاست؛ هر کاری صادر بشود از خودم این خوب است! میزان من هستم هر کاری از من صادر بشود، چون میزان من هستم خوب است! و هر کاری از رقیب من حاصل بشود بد است، برای اینکه رقیب من است! هر چه هم خوب باشد کار خوبِ رقیب، بد است؛ و کار بد من‏ خوب! این یک مسأله و یک بیماری است در انسان که معالجه او را با زحمت می‏ شود کرد. و باید انسان پیش اشخاصی که می‏ توانند معالجه کنند خودش را معالجه کند. پیش اطبای روح برود و خودش را معالجه کند. قبل از اینکه دست به قلم بزند و قبل از اینکه زبان باز کند، توجه به حال خودش بکند، و توجه به مسائل سیاسی، اجتماعی، اموری که الآن ما مبتلا به آن هستیم، ببیند که آیا این صحبت در سطح کشور یک تشنجی ایجاد می‏ کند؟ چماق ایجاد می‏ کند، یا آرامش ایجاد می ‏کند؟ ببیند که این روزنامه و این قلم، آرامش در این کشور که الآن لازم است ایجاد می‏ کند، یا تشنج ایجاد می‏ کند؟ چنانچه تشنج ایجاد کرد، این روزنامه چماق است و آن گفتار چماق است. و اگر آرامش در مردم ایجاد کرد، این رحمت است و این مشکور است پیش خدای تبارک و تعالی.»

 (صحیفه امام، ج‏14، ص: 140-150)

 

انتهای پیام /*