امام خمینی(س) و توجه به محرومین

امام خمینی (ره): آن روزی که زرق و برق دنیا پیدا‏‎ ‎‏بشود و شیطان در بین ما راه پیدا کند و راهنمای ما شیطان باشد، آن روز است که‏‎ ‎‏ابرقدرتها می توانند در ما تأثیر کنند و کشور ما را به تباهی بکشند.

کد : 3222 | تاریخ : 17 آبان 1401

امام خمینی(س) و توجه به محرومین

امام خمینی (ره): آن روزی که زرق و برق دنیا پیدا‏‎ ‎‏بشود و شیطان در بین ما راه پیدا کند و راهنمای ما شیطان باشد، آن روز است که‏‎ ‎‏ابرقدرتها می توانند در ما تأثیر کنند و کشور ما را به تباهی بکشند.

یکی از خصوصیات بارز حضرت امام خمینی (س) ‏‏ساده زیستی ‏‏و توجه ویژه به افراد ضعیف و به اصطلاح دهک های پایین جامعه که در حقیقت صاحبان اصلی انقلاب اسلامی هم هستند، بود. این سلوک رفتاری معظم له باعث نفوذ کلام آن حضرت در میان مردم شده بود چرا که ملت رهبر و مقتدای خویش را مردی می دیدند که قول و فعلش یکسان استدر همین راستا توجه خوانندگان ارجمند را به دو خاطره از آن پیشوای سفر کرده ‏‎‎‎‏ جلب می نماییم. ‏‎ ‎‎‎‎‏  ‏  ‏

‎ ‎‏حضرت امام طبق سنت اسلامی در ‏‏مجالس افطاری ‏‏که مؤمنین، ایشان را دعوت ‏‎‎‎‎ ‎‎‎‎‏ می کردند، شرکت می نمودند، در قم شخصی بود که این دعوت را هر ساله در ماه مبارک ‏‎‎‎رمضان به عمل می آورد و امام هم شرکت می نمودند، بعد از انقلاب نیز همان شخص  ‏‎‎‎‏ همان مجلس را ترتیب داده بود، از امام هم دعوت کرد، حضرت امام بعد از نماز مغرب ‏‎‎‎و عشا در آن افطاری شرکت کردند، اما همینکه وارد اطاق شدند، در حالی که سفره ‏چیده شده بود و عدّۀ زیادی هم سر آن سفره نشسته بودند، حضرت امام ابتدا سلام ‏‎‎‎‎ ‎‎‎‎‏ کردند و سپس وارد آن اطاق شدند، بعد از کمی توقف برگشتند‏‎.‎‏ ‏

‏ ‏

‏صاحبخانه می آید و ‏‎‎‎می گوید: آقا! چرا برگشتید؟ فرمودند: دیگر نمی توانم، صاحبخانه عرض می کند، آقا این همان سفره است، همان افطاری است، آقایان هم همان آقایان هستند، هر سال تشریف ‏می آورید؛ اما امسال چرا نظرتان تغییر کرده است؟ حضرت امام جواب دادند: ‏هر سال حکومت اسلامی نبود و ما مسئولیتی آنچنان نداشتیم، الآن وضع فقرا نامرتب است و این ‎‎‎‎ ‎‎‎‎ سفره رنگین است و من دیگر معذورم، هرچه صاحبخانه اصرار می کند، امام قبول ‏نمی کنند و به منزلشان برمی گردند.‏

‎ ‎

‏منبع:  کتاب پرتوی از خورشید، ص 47، خاطره ای از آیت الله محمد آل اسحق ‏

‏*****‏

‏روزی در نوفل لوشاتو ‏‏باران‏‏ تندی می بارید، امام از داخل چادری که مخصوص نماز برپا بود بیرون آمدند که به منزل بروند، بنده چتر باز کردم و روی سر ایشان گرفتم که مبادا ‏‎‎‎باران بر سر و روی ایشان ببارد، امام با مهربانی فرمودند: چتر را کنار ببرید، عرض کردم: باران تندی می بارد، امام فرمودند: می دانم باران می بارد، می بینم؛ ولی شما چتر را کنار ببرید. ایشان تا به حیاط منزل محل اقامتشان رسیدند، باران کاملاً عبا و لباسشان را خیس ‏‎‎‎‎ ‎‎‎‎‏ کرده بود.‏

یک روزهم از آلمان و انگلستان عده زیادی به ملاقات حضرت امام آمده بودند. به ‏‎‎‎طوری که در داخل اتاق جا نبود و نمی توانستند بنشینند و قهراً در میان محوطه ایستاده ‏‎‎‎بودند و باران شدیدی هم می بارید، امام می توانستند در داخل اتاق مقابل پنجره بایستند و برای جمعیت ملاقات کننده صحبت کنند؛ اما ‏‏امام در وسط پله ها ایستادند و زیر باران صحبت را شروع کردند‏‏، با آنکه به ایشان اصرار کردند که زیر باران نباشند؛ اما وقتی که حضرت امام این علاقه و حالت خاص را در جوانان می دیدند؛ حاضر نبودند که خود در ‏زیر سقف بایستند و آنها زیر باران باشند. ‏

‏ ‏‎‎‎‏منبع: کتاب پرتوی از خورشید، ص 182، خاطره ای از مصطفی کفاش زاده‏

‎ ‎پرتال امام خمینی



انتهای پیام /*