پیام [به علی اکبر هاشمی رفسنجانی (هوشیاری مردم و مسئولین)] 5 خرداد 58
سخنرانی [در جمع تکنیسینهای پزشکی اورژانس تهران (مکافات اعمال در آخرت)] 5 خرداد 58
سخنرانی [در جمع بانوان و خانوادههای فضلای حوزه علمیه قم (مسئولیت مادری)] 5 خرداد 58
حکم [به رئیس دیوان عالی کشور (عفو جمعی از محکومین به مناسبت عید مبعث)] 5 خرداد 60
نامه [به خانم فاطمه طباطبایی (اندرزهای اخلاقی- عرفانی)] 5 خرداد 63
حکم [نظارت بر انتخابات شورای عالی قضایی به آقای محمد علی صدوقی] 5 خرداد 64
پیام [به علی اکبر هاشمی رفسنجانی (هوشیاری مردم و مسئولین)]
زمان: 5 خرداد 1358/ 29 جمادی الثانی 1399
مکان: قم
موضوع: هوشیاری مردم و مسئولین در برابر توطئهها
مناسبت: ترور نافرجام آقای هاشمی رفسنجانی
مخاطب: هاشمی رفسنجانی، علی اکبر
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام مجاهد متعهد، آقای هاشمی عزیز
مرحوم مدرس که به امر رضا خان ترور شد، از بیمارستان پیام داد: «به رضا خان بگویید من زنده هستم». مدرس حالا هم زنده است. مردان تاریخ تا آخر زنده هستند. بدخواهان باید بدانند هاشمی زنده است چون نهضت زنده است.
امریکا و دیگر ابرقدرتها بدانند ملت ما زنده است. اجتماعات عظیم این دو- سه روز شاهد زنده بودن انقلاب است. اینان با این تلاشهای احمقانه نمیتوانند انقلاب اسلامی ما را ترور کنند؛ نمیتوانند شخصیت انسانی- اسلامی مطهری و هاشمی را ترور کنند؛ هر چند ترورها حساب شده و سازمان یافته باشند و از لابه لای آنها جای پای ابرقدرتها و جنایتکاران بین المللی به چشم بخورد.
ملت با تمام قوا باید در مقابل دسیسه ها مقاومت کنند، توطئه ها را بشکنند؛ با کمال مراقبت انقلابی این جنایتکاران را شناسایی کنند و به دادگاههای انقلابی معرفی کنند. پاسداران انقلاب و رؤسای آنان موظفند از این شخصیتهای ارزنده انقلابی حفاظت کنند و رفت و آمدهای مشکوک را تحت نظر بگیرند؛ اگر چه خود آنان راضی نباشند. ملت بزرگ اسلامی مصمم است به نهضت اسلامی خود ادامه دهد، و اجازه دخالت خیانتکاران را در کشور خود ندهد. ما ملتهای بزرگ اسلامی را به همکاری در این نهضت اسلامی ایران دعوت میکنیم.
باید دست جنایتکاران از ممالک اسلامی و از عموم مستضعفین قطع شود، و وعده الهی به همت اقشار ملتهای اسلامی تحقق یابد. من به آقای هاشمی- فرزند برومند اسلام تبریک میگویم که در راه هدف تا نزدیک شهادت به پیش رفت. و سلامت و ادامه خدمت ایشان را از خدای تعالی خواستارم. و السلام علیه و علی عباد اللَّه الصالحین.
روح اللَّه الموسوی الخمینی
صحیفه امام، ج7، ص: 495-496
سخنرانی [در جمع تکنیسینهای پزشکی اورژانس تهران (مکافات اعمال در آخرت)]
زمان: 5 خرداد 1358/ 29 جمادی الثانی 1399
مکان: قم
موضوع: مکافات کامل اعمال خیر و شر در آخرت
حضار: تکنسینهای پزشکی اورژانس تهران
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
البته فرق است ما بین شنیدن و دیدن. ما در این جنایات آخر، میشنیدیم مصیبتهایی که بر جوانهای ما، بر اطفال ما وارد شد. از دور میشنیدیم و شما میدیدید؛ و این خیلی فرق میکند. ما در خارج خدمتهای لفظی میکردیم و شما عملی. شما در میدان بودید، و در میدان مبارزه به کار خودتان، به مسئولیت خودتان عمل میکردید؛ و شما کارتان از کار ما بالاتر بود.البته ما هم در زمان شاه سابق که جوان بودیم با مشاهده چیزهایی دیدیم لکن اخیراً شماها دیدید که به سر این ملت چه آمد. و شما حالا احساس میکنید که اینهایی که میخواهند اخلال کنند که همان رژیم را با صورت دیگری- نه رژیم شاهنشاهی، با یک صورت دیگری- همان مسائل سابق پیش بیاید و به ملت ما همان بگذرد که دیدید، شما بیشتر احساس ناراحتی میکنید.شما بهتر خیانتهای این قشرهایی که میخواهند باز آشوب کنند و آشوب، از خارج، دیگران، آنهایی که ما را غارت کردند، آنهایی که جوانهای ما را با توطئههای آنها به خاک و خون کشیدند، برگردند، شما بیشتر احساس ناراحتی باید بکنید برای اینکه شما دیدید که چه کردند، و ما شنیدیم که چه کردند. کردند هر چه باید بکنند، و رفتند. و ان شاء اللَّه به جزای خودشان هم در اینجا و هم در آنجایی که جای جزاست [خواهند رسید].
بعضی از کارها هست که جزای آن در این دنیا نمیشود؛ امکان ندارد. هر «جانی» یک نفر آدم است، مثل سایر مردم است، یک جان دارد و یک حیات دارد؛ این جانی اگر چنانچه ده هزار نفر را کشته باشد [و] ما بخواهیم برای ده هزار نفر این را مجازات کنیم، چطور مجازات کنیم؟ یک جانی که صد نفر را، به آن طرزی که میدانید در شکنجه قرار داده، یعنی آن طرزی که شنیدید در شکنجه قرار داده، حالا ما بخواهیم این را مجازات کنیم، چطور مجازات کنیم؟ نمیشود، یک جان دارد؛ ما غایت امر این است که او را بکشیم؛ غایت امر این است که نه، او را فرض کنید با شکنجه بکشیم. اما او که یک [نفر را] شکنجه نکرده، یک نفر را نکشته که در مقابل یک کشتن یک کشتن، و در مقابل یک شکنجه یک شکنجه. شکنجهگرهایی که از خارج هم تعلیم بر میداشتند، اینها فوج فوج مردم را شکنجه کردهاند! اینهایی که جوانهای ما را کشتهاند- بعضی از آنها عدد بسیاری از جوانهای ما را کشتند و از بین بردند- اینها آن قدری که ماها میتوانیم شکنجهشان کنیم و ماها میتوانیم جزا به آنها بدهیم یک امر ناچیزی است.
لکن یک جای دیگری هم هست که در آنجا شکنجههایی است که ما نمیتوانیم بفهمیم. و آن از خود اعمال است. این طور نیست که نظیر اینجا یک فراشی از خارج بیاید و شکنجه کند. خود عمل انسان چنانچه صالح باشد، خود آن عمل در آنجا به انسان میرسد. و چنانچه «عمل» ناصالح باشد، همان به او میرسد؛ و مَنْ یَعمَل مِثقَالَ ذَرَّةٍ شَراً یَرَه. از آن طرف هم: فَمَن یَعمَل مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَهُ. خودش را میبیند. هر ذرهای که انسان عمل میکند یک صورت ما وراء طبیعت دارد. اینجا زبانش را آدم دراز میکند، زبان درازی میکند، یک مسلمانی را، یک مؤمنی را فحش میدهد، غیبت میکند؛ آن مؤمن فرض کنید در امریکاست؛ شما از اینجا به او فحاشی میکنید یا غیبتش را میکنید؛ اینجا که این زبان این قدر دراز شده است، در آنجا صورتش این است که همین زبان دراز میشود تا آنجا از رویش عبور میکنند! در حدیث است این زبان درازی اینجا، آنجا صورت دارد. این شکنجههای ناجوانمردانهای که به جوانهای ما کردند، هر شکنجه صورت دارد آنجا. هر داغی که کردند داغ میشوند آنجا، همین عملْ آنجا صورت پیدا میکند. همین عملْ شکنجه میشود آنجا این اعمال انسانی که شما کردید و در یک موقعی بود.
که همه در زجر و در شکنجه بودند و شما یک همچو عمل انسانی کردید و آنها را برای معالجه بردید، همین در آنجا صورت دارد، همین عمل شما یک صورتی در ماورای طبیعت دارد، که ما ماورای طبیعت را حالا نمیتوانیم بفهمیم، انبیا میفهمیدند و خدای تبارک و تعالی اطلاع داده است. پس شما هر کاری که انجام بدهید و ما هر کاری که انجام بدهیم، چه کار خوب و چه کار بد، همان را خواهیم دید. این طور نیست که مخفی بشود از جایی از کسی. خود عملی که انجام میدهیم، در آنجا متحقق میشود ملکات انسان. یکی هست که ملکه خوب دارد یکی هست که ملکه زشت دارد؛ ملکه بد دارد. همین ملکات در آنجا یک تجسمی دارد؛ تحققی دارد. در نفس انسان ملکه است. ملکه خیانت. اصلْ مثل اینکه طبیعتش طبیعت خائن است. در اینجا انسان ابتدا که به دنیا میآید، همه چیز در انسان به طور استعداد هست. یعنی تحقق ندارد، اما قابل است. این بچه ای که به دنیا میآید قابل است که ملکات صالحه پیدا کند، و قابل است که ملکات رذیله. اگر سعی کرد در آن طرف ملکات رذیله، کم کم اینها تحقق پیدا میکنند و باطنِ ذات انسان یک موجود رذل میشود. گاهی انسان کارهایی میکند که مناسب با یک جور حیوانی است، درندگی دارد، و لو درندگی لفظی هم باشد که مردم را با فحاشی، با این طور چیزها، آبرویشان را میریزد. درندگی است اینها. یا درندگیهای دیگری دارد. ملکهای در انسان پیدا میشود که یک ملکه درندگی است. انسان وقتی از اینجا منتقل میشود به ماورای اینجا، همان ملکه درندگی مطابق با یک صورتی که مناسب با این است، میشود یک صورت حیوانی!- که یکی از حیوانات که درنده هستند این به حسب تناسب با او تناسب دارد- متحول به آن صورت میشود. میگویند گاهی وقتها انسان چند تا صورت آنجا دارد؛ صورتهای مختلف دارد. در طرف اعمال صالحه هم این طوری است.
اعمال صالحه آنهایی است که سازش داشته باشد با نفس انسان. نفس انسان سعادتمند خلق شده است. یعنی استعداد سعادت در آن هست و فطرت انسان فطرت سعید است. عمل صالح آن است که با این فطرت سازش داشته باشد. «صالح» یعنی سازش. سازش داشته باشد با این فطرت. عمل ناصالح آن است که با فطرت انسان سازش نداشته باشد. این اعمالی که برای برادرهایتان انجام دادید، این سازش دارد با آن فطرت. فطرت انسان فطرت دوستی است با برادرانش. دشمنی یک فطرت ثانوی است که در انسان پیدا میشود. دوستی یک فطرت ابتدایی انسان است. بچه کوچکی که متولد شده است، این رحمت و دوستی در او ظاهر است. کم کم اسباب این میشود که از آن طرف بیفتد؛ یا اینکه قوت پیدا کند این عمل صالحش. این کارهایی که شما برای خدمت به برادرهایتان کردید خیال نکنید که از جیبتان رفت! خیر. اینهاست که به جیب شما میآید، این اعمال است که فردا صورتش را میبینید و چه صورتهای زیبایی! اثرش را میبینید و چه اثرهای زیبایی! و آن روز است که میبینید که آنهایی که شکنجه کردند چه حالی دارند. در قرآن هست که میبینند اینها آنها را. گاهی احاطه پیدا میکنند، آنها را میبینند؛ آنها هم اینها را میبینند. آنها به اینها میگویند یک قدری آبی، چیزی به ما بدهید. همینهایی که این جوانهای ما را شاید تشنگی هم دادند- دادهاند لا بد- اینها هم در آنجا همچنین هست که عمل خودشان را میبینند، همراه عمل خودشان است.جهنم از اعمال ما درست میشود. بهشت هم از اعمال ما درست میشود. همهاش عمل ماست. کوشش کنید که عمل صالح باشد؛ سازگار باشد با طبیعت و فطرت همین اعمالی که شما انجام دادید ارزشش راما نمیتوانیم تعیین کنیم. در یک میدان جنگی که دارد گلوله غرش میکند و دشمن با تانک و توپ حمله کرده است، برای نجات دادن یک انسان کسی خودش را به خطر بیندازد و برود نجات بدهد او را، ارزش این کار را در اینجا نمیتوانیم ما تعیین کنیم که چقدر ارزش دارد. قضیه نجات یک آدم نیست. قضیه آن حال روحی است که این آدم دارد؛ و با آن حال روحی میرود و این اقدام را میکند. این عمل شما ارزش دارد پیش خدا و این عمل را ادامه بدهید. ان شاء اللَّه آن چیزها نمیآید در کار؛ لکن خوب تصادفها هست؛ گرفتاریها هست؛ مرضها هست، همه اینها هست. شغل شما یک شغل شریفی است و پرارزش. تماس لمسی شما دارید با آن برادرهای گرفتار، توجه کنید که خوب انجام بدهید. با آنها خوب رفتار کنید. یک نفری که الآن گرفتار است، و مثلًا زیر اتومبیل رفته است یا زخم خورده است یا زلزله دیده است یا چه، این آن قدری که احتیاج به مداوا دارد بیشتر احتیاج به لطف دارد. این کسی که میرود او را نجات میدهد، پرستاری میکند، میآورد طبیبی که او را میبیند، آن قدری که این آدم الآن احتیاج دارد که به او تلطف کنند، ترحم کنند، خوب رفتار کنند، بیشتر از آن اندازهای است که مداوا کنند. این یک لطف روحی است و آن یک گرفتاری جسمی. خیلی باید توجه داشته باشید به اینکه با اینهایی که سر و کار دارید و اینها گرفتار هستند، با اینها طوری رفتار کنید که این گرفتاریهایشان سبک بشود. وقتی با آنها رفتارِ خوب باشد، مثل یک پدری که اولادش را میخواهد نجات بدهد، این مادری که بچهاش گرفتاری دارد و میخواهد نجاتش بدهد، آن قدری که الطاف این مادر او را آرام میکند، مداوا آن قدر در او تأثیر ندارد، این الآن احتیاج به این دارد که روحش آرام بشود. مادر روح این را آرامش میدهد، پدر روح او را آرامش میدهد. جوری رفتار کنید با این کسانی که گرفتار شدهاند، گرفتار هستند، مثل پدری که با اولادش رفتار میکند؛ مثل مادری که با فرزندش رفتار میکند. این ارزش زیاد دارد و آن هم ارزش دارد اما این یک وضع دیگری دارد ان شاء اللَّه خداوند به شما همه سلامت و سعادت عنایت کند. و همه ما ان شاء اللَّه به وظایفی که برایمان هست، وظایف انسانی،وظایف اسلامی، ان شاء اللَّه موفق بشویم. و خداوند به همه شما توفیق عنایت کند
صحیفه امام، ج7، ص: 497-502
سخنرانی [در جمع بانوان و خانوادههای فضلای حوزه علمیه قم (مسئولیت مادری)]
زمان: صبح 5 خرداد 1358/ 29 جمادی الثانی 1399
مکان: قم
موضوع: مسئولیت مادران در تربیت فرزندان صالح
حضار: بانوان و خانوادههای فضلای حوزه علمیه قم
اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
یَا أَیُّهَا النبِیُّ حَسبُکَ اللَّهُ و مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ المُؤمِنیِنَ. چه خطاب افتخارآمیزی است برای مؤمنین! چه خطاب مسئولیتآوری است برای مؤمنین! افتخارآمیز برای اینکه با اینکه خدای تبارک و تعالی کافی است و هیچ کس در مقابل حق تعالی قدرتی ندارد، قوهای ندارد، همه هیچند، ولی خدای تبارک و تعالی به مؤمنین- که مؤمنات هم داخل مؤمنینند- این افتخار را مرحمت فرموده است که در پهلوی اسم مبارک خودش مؤمنین را هم ذکر فرمود: «برای تو، خدا و کسانی که متابعت کردند، مؤمنینی که از تو متابعت کردند، کافی است». با اینکه خدا کافی است لکن همچو تشریفی را به مؤمنین- که مؤمنات هم داخل هستند- مرحمت فرموده است که خدا و مؤمنین، کسانی که از تو تبعیت کردند، از تو کفایت میکنند. چقدر افتخارآمیز است برای ما، برای مؤمنین برای شما مخدرات، برای شما مؤمنات، که شما [را] در ردیف خدای تبارک و تعالی قرار داده است، و چقدر مسئولیت آور است این خطاب.
مؤمنین باید کفایت کنند از اسلام؛ حفاظت کنند از اسلام. پیغمبرِ اسلام را کافی هستند. پیغمبر اسلام هست و احکام اسلام، اهداف اسلام. خدای تبارک و تعالی در این آیه به ما فرمودهاند که اهداف اسلام و خود نبی اکرم و هر چه مربوط به نبی اکرم است، شماها باید کفایت کنید. ما مأموریم، مأموریم که حفاظت کنیم از دین خدا، حفاظت کنیم از اهداف الهی. شما مؤمنات، شما مخدرات، که از بیوت علما و فضلا هستید، اولی هستید از دیگران. شما از بیت نبوت هستید، اولی هستید به اینکه اهداف اسلام را حفاظت کنید. خداوند به ما این مرحمت را فرموده است که شما با خدا حفاظت کنید از اسلام و از دین اسلام؛ حَسبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَک مِنَ المُؤمِنینَ.
بانوان محترم! مسئولید همه؛ مسئولیم همه. شما مسئول تربیت اولاد هستید؛ شما مسئولید که در دامنهای خودتان اولاد متقی بار بیاورید، تربیت کنید، به جامعه تحویل بدهید. همه مسئول هستیم که اولاد را تربیت کنیم؛ لکن در دامن شما بهتر تربیت میشوند. دامن مادر بهترین مکتبی است از برای اولاد. مسئولیت دارید نسبت به فرزندان خود، مسئولیت دارید نسبت به کشور خودتان. و شما میتوانید بچههایی تربیت کنید که یک کشور را آباد کنند. شما میتوانید بچههایی را تربیت کنید که حفاظت از انبیا بکنند؛ حفاظت از آمال انبیا بکنند. شما هم خود حافظ باید باشید و هم نگهبان درست کنید. نگهبان، اولاد شما هستند؛ آنها را تربیت کنید. خانههای شما باید خانه تربیت اولاد باشد. منزل علماست منزل شما؛ و منزل تربیت علمی، تربیت دینی، تهذیب اخلاق. توجه به سرنوشت اینها بر عهده پدران است و بر عهده مادرها. مادرها بیشتر مسئول هستند؛ و مادرها اشرف هستند. شرافت مادری از شرافت پدری بیشتر است. تأثیر مادر هم در روحیه اطفال از تأثیر پدر بیشتر است.شما مسئولید؛ ما همه مسئولیم. خدای تبارک و تعالی همه را مسئول قرار داده است، و در این آیه شریفه فرموده است: حَسبُکَ اللَّهُ وَ مَن اتَّبَعَکَ مِنَ المُؤمِنینَ خدا کسانی که تبعیت کردند تو را، از مؤمنین، مؤمنینی که تابع اسلام هستند، تابع پیغمبر اسلام هستند، اینها اشخاصی هستند که کافی هستند برای رسول؛ برای پیغمبر کافی هستند.یک تکلیف بزرگی است به عهده همه؛ به عهده همه متابعین؛ به عهده همه ملت که تبعیت دارند از پیغمبر، باید این نشان حَسبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَک مِنَ المُؤمِنینَ هم در پیشانی آنها باشد؛ حفاظت کنند از دین خدا، حفاظت کنند از اسلام، از قرآن کریم. نلغزند از این جنبشهای ضعیفی که این اقشار غیر انسان در ایران ایجاد میکنند، نترسند از اینکه این اقشار ضعیف به جنبش درآمدند و به خیال خود برای ارعاب ملت ترور میکنند. ملت ما هر گز از این معانی نمیترسد، و نهضت ما هر گز ترور نمیشود. ترور اشخاص، ترور نهضت نیست. نهضت ما قائم است و لو اشخاصی مثل مرحوم مطهری و مثل آقای هاشمی هم و مثل سایرین نباشند. خدای تبارک و تعالی و «مَن اتَّبَع» نبی را «مِنَ المُؤمنین» کافی است. ملت کافی است. و ملت ما راه خود را پیدا کرده است. هیچ خوفی نیست. هر گز ما نمیترسیم از این ترورها، و هر گز به عقب برنمیگردیم؛ و هر گز اجازه نمیدهیم شرق و غرب دخالت کند در مملکت ما. خداوند شما مؤمنات را حفظ کند که در نهضت اسلامی حظ کافی داشتید، و الآن هم برای مستمندان
کمک کردید؛ و کمکهای شما بسیار با ارزش است. کمکهای بانوان ارزشش چند برابر کمکهای مردان است. خداوند شما را حفظ کند، و شما را برای تربیت انسانها، که شغل انبیا است ... حفظ کند. سلام بر همه شما و رحمت بر همه شما
صحیفه امام، ج7، ص: 503-505
حکم [به رئیس دیوان عالی کشور (عفو جمعی از محکومین به مناسبت عید مبعث)]
زمان: 5 خرداد 1360/ 21 رجب 1401
مکان: تهران، جماران
موضوع: عفو زندانیان
مناسبت: مبعث رسول اکرم (ص)
مخاطب: حسینی بهشتی، سید محمد (رئیس دیوان عالی کشور)
بسمه تعالی. حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- مد ظله العالی
به پیوست صورت اسامی 276 نفر از زندانیان که حسب نظر کمیسیون عفو و بخشودگی دادگستری به مناسبت عید مبعث حضرت رسول اکرم (ص) مشمول عفو یا تخفیف مجازات شدهاند جهت تصویب تقدیم میگردد. سید محمد حسینی بهشتی- رئیس دیوان عالی کشور
بسمه تعالی
موافقت میشود. موفق باشید. »
روح اللَّه الموسوی الخمینی
صحیفه امام، ج14، ص: 364
نامه [به خانم فاطمه طباطبایی (اندرزهای اخلاقی- عرفانی)]
زمان: 5 خرداد 1363/ 24 شعبان 1404
مکان: تهران، جماران
موضوع: اندرزهای اخلاقی- عرفانی
مخاطب: طباطبایی، فاطمه
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
فاطی که ز من نامه عرفانی خواست از مورچهای تخت سلیمانی خواست
گویی نشنیده «ما عرفناک» از آنک به جبریل از او نفخه رحمانی خواست
آخر پس از اصرار، مرا وادار کردی از آنچه قلبم ناآگاه است و از آن اجنبی هستم طوطی وار چند سطری بنویسم. و این در حالی است که ضعف پیری آنچه در چنته داشتم- هر چند ناچیز بود- به طاق نسیان سپرده و گرفتاریهای ناگفتنی و نانوشتنی بر آن اضافه شده و کافی است که تاریخ این نوشتار بگویم تا معلوم شود در چه زمانی برای رد نکردن تقاضای تو شروع نمودم. شنبه 24 شعبان المعظم 1404- 5 خرداد 1363- خوانندگان در این تاریخ ملاحظه کنند اوضاع جهان و ایران را.
از کجا شروع کنم؟ بهتر آن است از فطرت باشد فِطْرَةَ اللَّهِ الّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه در این جا به فطرت انسانها بسنده کرده، گرچه این خاصّه خلقت است وَ انْ مِنْ شَیْءٍ الّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ همه گویند:
ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم با شما نامحرمان ما خامُشیم
ما نیز اکنون به عرفان فطری انسانها نظر میاندازیم و گوییم: در فطرت و خلقت، انسان امکان ندارد به غیر کمال مطلق توجه کند و دل ببندد، همه جانها و دلها به سوی اویند و جز او نجویند و نخواهند جُست و ثناخوان اویند و ثنای دیگری نتوانند کرد، ثنای هر چیز ثنای اوست، گرچه ثناگو تا در حجاب است گمان کند ثنای دیگری میگوید، در تحلیل عقلی که خود حجابی است نیز چنین باشد.آنکه کمال- هر چه باشد- میطلبد عشق به کمال مطلق دارد نه کمال ناقص. هر کمال ناقص محدود به عدم است و فطرتْ از عدمْ تنفّر دارد. طالب علم، طلب علم مطلق میکند و عشق به علم مطلق دارد و همچنین طالب قدرت و طالب هر کمال. به فطرت، انسان عاشق کمال مطلق است و در کمالهای ناقص آنچه میخواهد کمالِ آن است نه نقص، که فطرت از آن مُنزجِر است، و حجابهای ظلمانی و نورانی است که انسان را به اشتباه میاندازد. شاعران و مدیحه سرایان گمان میکنند مدح فلان امیر قدرتمند یا فلان فقیه دانشمند را میکنند، آنان مدح و ثنای قدرت و علم را میکنند نه به طور محدود، گرچه گمان کنند محدود است. و این فطرت امکان تبدیل و تغییر ندارد لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّم. »و تا انسان در حجاب خود است و به خود سرگرم است و خَرْق حُجُب حتّی حُجُب نوری را نکرده، فطرتش محجوب است و خروج از این منزل علاوه بر مجاهدات، محتاج به هدایت حق تعالی. در مناجات مبارک شعبانیّه میخوانی: «الهی هَبْ لی کَمالَ الْانْقِطاعِ الَیْکَ وَ انِرْ ابْصارَ قُلُوبِنا بِضِیاء نَظَرها الَیْکَ حَتّی تَخْرِقَ ابْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ الی مَعْدِنِ الْعَظَمَة وَ تَصیرَ ارْواحُنا مَعلَّقة بِعزِّ قُدْسِکَ. الهی وَ اجْعَلْنی مِمَّنْ نادَیتَهُ فَاجابَکَ وَ لاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِکَ فَناجَیْتَه سِرّاً». این کمال انقطاع، خروج از منزل خود و خودی و هر چه و هر کس، و پیوستن به او است و گسستن از غیر، و هِبهای الهی است به اولیای خُلَّص پس از صَعْق حاصل از جلال که دنبال گوشه چشم نشان دادن او است وَ لاحَظْتَهُ الخ. و ابصار قلوب تا به ضیاءِ نَظْره او نور نیابد، حُجُب نور خرق نشود و تا این حُجب باقی است، راهی به معدن عظمت نیست و ارواح تعلُّق به عزّ قدس را درنیابند و مرتبت تَدَلّی حاصل نیاید ثُمَّ دَنی فَتَدَلّی. و ادنی از این، فنای مطلق و وصول مطلق است.
صوفی! زره عشق صفا باید کرد عهدی که نمودهای وفا باید کرد
تا خویشتنی به وصل جانان نَرسی خود را به رهِ دوست فنا باید کرد
نجوای سرّی حق با بنده خاص خود صورت نگیرد مگر پس از صَعْق و اندکاک جَبَل هستی خود، رَزَقَنا اللَّهُ وَ ایَّاکِ.
دخترم! سرگرمی به علوم حتی عرفان و توحید اگر برای انباشتن اصطلاحات است- که هست- و برای خود این علوم است، سالک را به مقصد نزدیک نمیکند که دور میکند العلم هو الحجاب الاکبر؛ و اگر حقجویی و عشق به او انگیزه است که بسیار نادر است، چراغ راه است و نور هدایت الْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فی قَلْبِ مَنْ یَشاءُ و برای رسیدن به گوشهای از آن تهذیب و تطهیر و تزکیه لازم است، تهذیب نفس و تطهیر قلب از غیر او، چه رسد به تهذیب از اخلاق ذمیمه که رهیدن از آن بسیار مجاهده میخواهد، و چه رسد به تهذیب عمل از آنچه خلاف رضای او - جلّ و علا- است، و مواظبت به اعمال صالحه از قبیل واجبات که در رأس است و مستحبات به قدر میسور و به قدری که انسان را به عُجب و خودخواهی دچار نکند.
دخترم! عُجب و خودپسندی از غایت جهل به حقارت خود و عظمت خالق است اگر اندکی به عظمت خلقت به اندازهای که تا کنون بشر با همه پیشرفت علم به شمّهای از آن آگاه شده است تفکر شود، حقارت خود و همه منظومه های شمسی و کهکشانها را ادراک میکند و عظمت خالقِ آنها را اندکی میفهمد و از عُجب و خودبینی و خودپسندی خود اظهار خجلت و احساس جهالت مینماید. در قصه حضرت سلیمان نبی اللَّه- علیه السلام- میخوانیم آن گاه که از وادی نَمل میگذرد: قالَتْ نَمْلَةٌ یا ایُّهَا النَّملَ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ. نمله، سلیمان نبی با همراهانش را به عنوان لَا یَشْعُرُونَ توصیف کند و هُدهُد به او میگوید: احَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ. و کوردلان نطق نَمله و طیر را نمیتوانند تحمل کنند، چه رسد به نطق ذرات وجود و آنچه در آسمانها و زمین است که خالق آنان میفرماید: ... الّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ. »انسان که خود را محور خلقت میبیند- هر چند انسان کامل چنین است- در نظر سایر موجودات معلوم نیست چنین باشد، و بشر رشد نیافته چنین نیست مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوریةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ. ین مربوط به رشد علمی به استثنای تهذیب است و در وصف او کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ اضَلُّ آمده است.
دخترم! پیمبران مبعوث شدند تا رشد معنوی به بشر دهند و آنان را از حجابها برهانند،افسوس که شیطان قسم خورده به دست اذناب خود نگذاشت آنچه آنان میخواهند تحقق یابد فَبِعزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ اجْمَعینَ. ما همه خوابیم و گرفتار حجابها النّاسُ نِیامٌ وَ اذا ماتُوا انْتَبَهُوا. گویی جهنم محیط به ما است و خِدْر طبیعت مانع از شهود و احساس است وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَ. و کفر مراتب بسیار دارد، خودبینی و جهانبینی و نظر به جز او نیز از مراتب آن است. نخستین سوره قرآن را اگر با تدبّر و چشمی غیر از این چشمانداز حیوانی بنگریم و بیحجابهای ظلمانی و نورانی به او برسیم، چشمههای معارف به قلب سرازیر شود، ولی افسوس که از افتتاح آن نیز بیخبریم. آن را که خبر شد خبرش بازنیامد. »من قائل بیخبر و بیعمل به دخترم میگویم در قرآن کریم این سرچشمه فیض الهی تدبر کن هر چند صِرف خواندن آن که نامه محبوب است به شنونده محجوب آثاری دلپذیر دارد، لکن تدبر در آن انسان را به مقامات بالاتر و والاتر هدایت میکند أَ فَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرآنَ امْ عَلی قُلُوبٍ اقْفالُها. و تا این قفل و بندها بازنگردد و به هم نریزد، از تدبر هم آنچه نتیجه است حاصل نگردد. خداوند متعال پس از قَسَم عظیم میفرماید: انَّهُ لَقُرآنٌ کَریمٌ فی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ الّا الْمُطَهَّرُونَ و سر حلقه آنها آنان هستند که آیه تطهیر در شأنشان نازل گردیده.
تو نیز مأیوس نباش، که یأس از اقفال بزرگ است، به قدر میسور در رفع حُجُب و شکستن اقفال برای رسیدن به آب زلال و سرچشمه نور کوشش کن. تا جوانی در دست تو است کوشش کن در عمل و در تهذیب قلب و در شکستن اقفال و رفع حُجُب، که هزاران جوان که به افق ملکوت نزدیکترند موفق میشوند و یک پیر موفق نمیشود قید و بندها و اقفال شیطانی اگر در جوانی غفلت از آنها شود، هر روز که از عمر بگذرد ریشهدارتر و قویتر شوند
درختی که اکنون گرفتست پای به نیروی شخصی برآید ز جای
گرش همچنان روزگاری هِلی به گردونش از بیخ بر نَگْسلی
از مکاید بزرگ شیطان و نفسِ خطرناکتر از آن، آن است که به انسان وعده اصلاح در آخر عمر و زمان پیری میدهد و تهذیب و توبه إلی اللَّه را به تعویق میاندازد برای زمانی که درخت فساد و شجره زقّوم قوی شده و اراده و قیام به تهذیب، ضعیف، بلکه مرده است.از قرآن دور نیفتم، در این مخاطبه بین حبیب و محبوب و مناجات بین عاشق و معشوق اسراری است که جز او و حبیبش کسی را بر آن راه نیست و امکان راه یافتن نیز نمیباشد. شاید حروف مُقَطَّع در بعض سور مثل «الم»، «ص»، «یس» از این قبیل باشد، و بسیاری از آیات کریمه که اهل ظاهر و فلسفه و عرفان و تصوّف هر یک برای خود تفسیر یا تأویلی کنند نیز از همان قبیل است گرچه هر طایفه به قدر ظرفیت خود حظّی دارد یا خیالی. و شمّهای از این اسرار به وسیله اهل بیت وحی که از سرچشمه جوشان وحی بر آنان جاری شده، به دیگران به قدر استعداد میرسد و گویی بیشتر مناجاتها و ادعیه برای این امر انتخاب شده است. آنچه در ادعیه و مناجات معصومین- علیهم صلوات اللَّه و سلامه- مییابیم، در اخبار که اکثراً به زبان عرف و عموم است کمتر یافت میشود. ولی زبان قرآن زبان دیگری است، زبانی است که هر عالم و مفسّری خود را با آن آشنا میداند و آشنا نیست. قرآن کریم از کتبی است که معارف آن بیسابقه است و تصور بسیاری از معارف آن از تصدیقش مشکلتر است. چه بسا که با برهان فلسفی و دید عرفانی مطلبی را بتوان ثابت کرد ولی از تصور آن عاجز بود. تصور ربط حادث به قدیم که در قرآن کریم در تعبیرات گوناگونی از آن یاد فرموده است، و کیفیت معیّت حق با خلق که بعضی گویند «معیّت قیّومی» است که تصور آن حتی برای آن گویندگان از معضلاتست، و ظهور حق در خلق و حضور خلقت نزد حق و اقربیت او- جلّ و علا- از حبل الورید به مخلوق و مُفاد اللَّهُ نُورُ السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ و هُوَ الاوّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ و ما یکون منْ نَجْوی ثَلثَةٍ و ایَّاکَ نَعْبُدُ وَ ایَّاکَ نَسْتَعینُ و امثال اینها که گمان نکنم جز بر مخاطب و به تعلیم او به نزدیکانش که اهل این گونه مسائل بودهاند، تصورش تحقق یافته باشد. و راه یافتن به روزنهای از آن، مجاهدتِ مشفوع با تهذیب لازم دارد.افسوس که عمر این شکسته قلم گذشت و
از قیل و قال مدرسهام حاصلی نشد جز حرف دلخراش پس از آن همه خروش
و امروز از جوانی که بهار یافتن است خبری نیست و بافتههای سابق را جز مشتی الفاظ نمیبینم، و به تو و سایر جوانها که طالب معرفتند وصیت میکنم که شما و همه موجودات جلوه اویند و ظهور ویاند، کوشش و مجاهدت کنید تا بارقهای از آن را بیابید و در آن محو شوید و از نیستی به هستی مطلق رسید.
پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم کإانَّا إلیه راجعون
دخترم! دنیا و هر چه در آن است جهنم است که باطنش در آخرِ سیر ظاهر شود و ماورای دنیا تا آخر مراتب بهشت است که در آخر سیر پس از خروج از خِدْر طبیعت ظاهر شود و ما و شما و همه، یا حرکت به سوی قعر جهنم میکنیم یا به سوی بهشت و ملأ اعلا.
در حدیث است که روزی پیمبر اعظم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- در جمع صحابه نشسته بودند، ناگهان صدای مهیبی آمد، عرض شد: این صدا چه بود؟ فرمود: «سنگی از لب جهنم افتاد و پس از هفتاد سال اکنون به قعر جهنم رسید» اهل دل گفتند: در آن حال شنیدیم مرد کافری که هفتاد سال داشت اکنون درگذشت و به قعر جهنم رسید. «
ما همه در صراط هستیم و صراط از متن جهنم عبور میکند، باطنش در آن عالم ظاهر میشود. و در این جا هر انسانی صراطی مخصوص به خود دارد و در حال سیر است؛ یا در صراط مستقیم که منتهی به بهشت میشود و بالاتر، و یا صراط منحرف از چپ یا منحرف به سوی راست که هر دو به جهنم منتهی میشوند. و ما از خداوند منّان آرزوی صراط مستقیم میکنیم: اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم، صِراطَ الَّذینَ انْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِم «4» که انحراف از یک سو است وَ لَا الضّالّینَ که انحراف از سوی دیگر. و این حقایق در حشر به طور عیان مشهود میشود.صراط جهنم که در توصیف آن از حیث دقت و حِدّت و ظلمت نقل گردیده است، باطن صراط مستقیم در این جهان است. چه بسیار راه دقیق و ظلمانی است و چه مشکل است عبور از آن برای ما واماندگان، آنان که بیهیچ انحرافْ راه را طیّ نمودند جُزْنا وَ هِیَ خامِدَة گویند و هر کس به اندازه سیرش در این صراط در آن جا نیز همین سیر منعکس گردد.
غرورها و امیدهای کاذب شیطانی را کنار گذار و کوشش در عمل و تهذیب و تربیت خود کن که رحیل بسیار نزدیک است و هر روز که بگذرد و غافل باشی دیر است. بازگو مکن که تو خود چرا مهیّا نیستی انْظُرْ الی ما قالَ وَ لا الی مَنْ قال من هر چه هستم برای خود هستم و همه نیز چنین. جهنم و بهشت هر کس نتیجه اعمال او است، هر چه کِشتیم درو میکنیم.فطرت و خلقت انسان بر استقامت و نیکی است. حُبّ به خیرْ سرشت انسانی است، ما خود این سرشت را به انحراف میکشانیم و ما خود حُجُب را میگسترانیم و تارها را بر خود میتنیم.
این شیفتگان که در صراطند همه جوینده چشمه حیاتند همه
حق میطلبند خود ندانند آن را در آب به دنبال فُراتند همه
شب گذشته اسماء کتب عرفانی را پرسیدی، دخترم! «در رفع حُجُب کوش نه در جمع کُتب»، گیرم کتب عرفانی و فلسفی را از بازار به منزل و از محلی به محلی انتقال دادی یا آنکه نفس خود را انبار الفاظ و اصطلاحات کردی و در مجالس و محافل آنچه در چَنته داشتی عرضه کردی و حضار را فریفته معلومات خود کردی و با فریب شیطانی و نفس اماره خبیثتر از شیطان محموله خود را سنگینتر کردی و با لُعبه ابلیس مجلس آرا شدی و خدای نخواسته غرور علم و عرفان به سراغت آمد که خواهد آمد، آیا با این محمولههای بسیار به حُجُب افزودی یا از حجب کاستی؟ خداوند- عزّ و جلّ- برای بیداری علما آیه شریفه مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْریة را آورده تا بدانند انباشتن علوم- گرچه علم شرایع و توحید باشد- از حُجُب نمیکاهد، بلکه افزایش دهد، و از حُجُب صغار او را به حُجُب کبار میکشاند. نمیگویم از علم و عرفان و فلسفه بگریز و با جهل عمر بگذران، که این انحراف است، میگویم کوشش و مجاهده کن که انگیزهْ الهی و برای دوست باشد و اگر عرضه کنی، برای خدا و تربیت بندگان او باشد نه برای ریا و خودنمایی که خدای نخواسته جزء علمای سوء شوی که بوی تعفّنشان اهل جهنم را بیازارد. »
آنان که او را یافتند و عشق او دارند انگیزهای جز او ندارند و با این انگیزه همه اعمالشان الهی است، جنگ و صلح و شمشیر زدن و نبرد کردن و هر چه تصور کنی ضَرْبَةُ عَلیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ افْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَیْن. اگر انگیزه الهی نبود گرچه فتح بزرگ از آن حاصل شود پشیزی فضیلت ندارد. گمان نشود که مقام اولیا خصوصاً ولی اللَّه اعظم- علیه و علی اولاده الصلوات و السلام- به اینجا ختم میشود، قلم جرأت ندارد که پیش رود و بیان طاقت ندارد که شرح دهد و با محجوبان، ما محجوبان چه گوییم و خود ما چه میدانیم که گوییم و آنچه هست گفتنی نیست و از افق وجود ما برتر است، ولی باشد که یاد حبیب و ذکر او در دل و جان اثری کند هر چند از آن خبری دریافت نشود، همچون عاشق بیسوادی که به سوادنامه محبوب نظر کند و دل خوش دارد که این نامه محبوب است و همچون پارسی زبانِ پریشانِ عربی ندانی که قرآن کریم را خوانَد و چون از اوست لذّت بَرَد و حالی به او دست دهد که هزاران بار بهتر از ادیب دانشمندی است که به اعراب و مزایای ادبی و بلاغت و فصاحت قرآن سر خود را گرم کند، و فیلسوف و عارفی است که به مسائل عقلی و ذوقی آن بیندیشد و از محبوب غافل باشد چون مطالعه کُتب فلسفی و عرفانی که به محتوای کتاب مشغول و به گوینده آن کاری ندارد.
دخترم! موضوع فلسفه، مطلق وجود است از حق تعالی تا آخرین مراتب وجود، و موضوع علم عرفان و عرفان علمی وجود مطلق است یا بگو حق تعالی است و بحثی به جز حق تعالی و جلوه او- که غیر او نیست- ندارد. اگر کتابی یا عارفی بحث از چیزی غیر حق کند نه کتابْ عرفان است و نه گوینده عارف است، و اگر فیلسوفی در وجود به آن طور که هست نظر کند و بحث نماید نظرش الهی و بحثش عرفانی است و همه اینها غیر از ذوق عرفانی است که از بحث به دور است و غیر، از آن مهجور، تا چه رسد به شهود وجدانی و پس از آن نیستی در عین غرق در هستی «ادْفَعِ السِّراج که شمس طالع شد». »
دخترم! شنیدم میگفتی: میترسم ایام امتحان متأسف شوم که چرا کار نکردم در روزهای تعطیل. این تأسف و امثال آن هر چه هست سهل است و زودگذر، آن تأسف دائمی و ابدی است که چون به خود آیی توجه کنی که همه چیز را میبینی جز او و آن روز پردهها افتادنی و حجابها برداشتنی نیست.
امیر المؤمنین در دعای کمیل عرض میکند: «فَهَبْنی یا الهی و سَیِّدی وَ مَوْلایَ وَ رَبّی صَبَرْتُ عَلی عَذابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلی فِراقِک». من کوردل تا کنون نتوانستم این فقره و بعض فقرات دیگر این دعای شریف را به جِدّ بخوانم بلکه آن را از زبان علی- علیه السلام- میخوانم و ندانم آن چیست که صبر بر آن از عذاب خدا در جهنم مشکلتر است؛ آن عذابی که تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَة؟ گویی «عذابک» همان «نارُ اللَّه» است که فؤاد را میسوزاند. شاید این عذاب فوق عذاب جهنم باشد ما کوردلان نمیتوانیم این معانی فوق فهم بشری را ادراک و تصدیق کنیم، بگذار و بگذاریم آنها را برای اهلش که بسیار کم است.
در هر حال کتب فلسفی خصوصاً از فلاسفه اسلام و کتب اهل حال و عرفان هر کدام اثری دارد. اوّلیها، انسان را و لو به طور دورنما آشنا میکند با ما وراء طبیعت، و دوّمیها خصوصاً بعضی از آنها چون «منازل السائرین» و «مصباح الشریعه» که گویی از عارفی است که به نام حضرت صادق- علیه السلام- به طور روایت نوشته است، دلها را مهیّا میکنند برای رسیدن به محبوب و از همه دلانگیزتر مناجات و ادعیه ائمه مسلمین است که راهبرند به سوی مقصود نه راهنما، و دست انسان حقجو را میگیرند و به سوی او میبرند، افسوس و صد افسوس که ما از آنها فرسنگها دور هستیم و مهجور.دخترم! سعی کن اگر اهلش نیستی و نشدی، انکار مقامات عارفین و صالحین را نکنی و معاندت با آنان را از وظایف دینی نشمری، بسیاری از آنچه آنان گفتهاند در قرآن کریم به طور رمز و سربسته، و در ادعیه و مناجاتِ اهل عصمت بازتر، آمده است و چون ما جاهلان از آنها محرومیم با آن به معارضه برخاستیم. گویند صدر المتألّهین دید در جوار حضرت معصومه- سلام اللَّه علیها- شخصی او را لعن میکند، پرسید: چرا صدر را لعن میکنی؟ جواب داد: او قائل به وحدت واجب الوجود است، گفت: پس او را لعن کن! این امر اگر قصه هم باشد حکایت از یک واقعیت دارد. واقعیت دردناکی که من خود قصه هایی را دیده یا شنیده ام که در زمان ما بوده است.من نمیخواهم تطهیر مدعیان را بکنم که: «ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد». میخواهم اصل معنی و معنویت را انکار نکنی، همان معنویتی که کتاب و سنّت نیز از آن یاد کردهاند و مخالفان آن یا آنها را نادیده گرفته و یا به توجیه عامیانه پرداختهاند. و من به تو توصیه میکنم که اول قدم، بیرون آمدن از حجاب ضخیم انکار است که مانع هر رشد و هر قدم مثبت است. این قدمْ کمال نیست، لکن راهگشای به سوی کمال است چنانچه «یقظه» را که در منازل سالکان اول منزل محسوب شده است از منازل نتوان شمرد، بلکه مقدمه و راهگشای منازل سالکین است. در هر صورت با روح انکار نتوان راهی به سوی معرفت یافت.
آنان که انکار مقامات عارفان و منازل سالکان کنند، چون خودخواه و خودپسند هستند هر چه را ندانستند حمل به جهل خود نکنند و انکار آن کنند تا به خودخواهی و خودبینیشان خدشه وارد نشود «مادر بُتها بُتِ نفس شماست» تا این بت بزرگ و شیطان قوی از میان برداشته نشود راهی به سوی او- جلّ و علا- نیست، و هیهات که این بت شکسته و این شیطان رام گردد. از معصوم نقل شده که: شَیْطانی آمَنَ بِیَدی از این نقل معلوم شود که هر کس را هر چه بزرگ مرتبت باشد شیطانی است و اولیای خدا موفق شدهاند به مهار کردن بلکه مؤمن نمودن آن.
میدانی شیطان با پدر بزرگ ما آدم- صفیُّ اللَّه- چه کرد؟ او را از جوار حق فرو کشید و پس از وسوسه شیطان و نزدیکی به شجره- که شاید نفس باشد یا بعض مظاهر آن- فرمان اهْبِطُوا رسید و منشأ همه فسادها و عداوتها شد، آدم- علیه السلام- با دستگیری حق تعالی توبه کرد و خداوند او را صفیّ خود فرمود، من و تو نیز که مبتلای به شجره ابلیسیه هستیم باید توبه کنیم و از حق- جلّ و علا- در خلوت و جلوت بخواهیم با استغاثه که دست گیرد به هر وسیله که خواهد و ما را نیز به توبه رساند بلکه از اصطفاء آدمی بهرهای گیریم. و این نتواند بود مگر با مجاهدت و ترک شجره ابلیس با همه شاخهها و اوراق و ریشههای آن که در وجود ما منتشر و هر روز محکمتر و توسعه دارتر میشود.
با تعلُّق به شجره خبیثه و شاخهها و ریشههای آن بیشک نتوان راهی به مقصد پیدا کرد و ابلیس همین تهدید را کرد و بسیار موفق بود. و جز معدودی از عباد اللَّه صالحین و نیز اولیای مقربین- علیهم السلام- از حیله های شیطان و نفس خبیثِ مظهر ابلیس کس نتواند گریزد و اگر بتواند، از همه شاخه ها و ریشه های دقیق و بسیار پیچیده او نتواند مگر با دستگیری خداوند متعال آن طور که صفیّ اللَّه را رهاند ولی ما کجا و آن استعداد برای قبول کلمات. آیه کریمه در این باب شایان تفکر بسیار است چه که میفرماید: فَتَلقّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ نفرموده: وَ أَلْقی الَیْهِ کَلِماتٍ، گویی با سیر إلیه کلمات را دریافت نموده است گرچه اگر «أَلْقی الَیْهِ» هم بود، بیسیر کمالی، قبولْ امکان نداشت. و باید در آیه دیگر که راجع به همین قضیه اشاره فرموده نیز تفکر کرد، میفرماید: فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ گویی ذوقی و طعمی بیشتر نبوده با این وصف چون از مثل ابو البشر بوده آن پیامدها را داشته. حال باید وضع خود را بنگریم که به تحقیق، به همه شاخه ها و برگها و ریشه های شجره پیوند خوردیم.
دخترم! آفات زیاد بر سر راه است. هر عضو ظاهر و باطن ما آفتها دارد که هر یک حجابی است که اگر از آنها نگذریم به اول قدم سلوک إلی اللَّه نرسیدیم. من که خود مبتلا هستم و جسم و جانم ملعبه شیطان است، به بعض آفات این عضو کوچک و این زبان سرخ که سرسبز را به باد دهد و آن گاه که ملعبه شیطان است و آلت دست او، جان و روح و فؤاد را تباه کند، اشاره میکنم:
از این دشمن بزرگ انسانیت و معنویت غافل مشو، گاهی که در جلسات انس با دوستان هستی خطاهای بزرگ این عضو کوچک را آن قدر که میتوانی شمارش کن و ببین با یک ساعت عمر تو که باید صرف جلب رضای دوست شود چه میکند و چه مصیبتها به بار میآورد که یکی از آنها غیبت برادران و خواهران است، ببین با آبروی چه اشخاصی بازی میکنی و چه اسراری را از مسلمانان روی دایره میریزی و چه حیثیاتی را خدشهدار میکنی و چه شخصیتهایی را میشکنی؟ آن گاه این جلسه شیطانی را مقیاس بگیر و ملاحظه کن در یک سال در همین امر پیش پا افتاده چه کردی و در پنجاه- شصت سال دیگر چه خواهی کرد و چه مصیبتها برای خود به بار خواهی آورد، در عین حال آن را کوچک میشماری، و این کوچک شمردن از حیلههای ابلیس است که خداوند به لطف خود ما را همگی از آن مصون دارد.
دخترم! نگاهی کوتاه به آنچه درباره غیبت و آزار مؤمنین و عیبجویی و کشف سرّ آنان و تهمت آنان وارد شده، دلهایی را که مُهر شیطان بر آنها نخورده میلرزاند و زندگی را بر انسان تلخ میکند، اینک برای علاقهای که به تو و احمد دارم توصیه میکنم از آفات شیطانی خصوصاً آفتهای بسیار زبان خودداری کنید و همّت به نگهداری آن کنید، البته در آغاز قدری مشکل است، لکن با عزم و اراده و تفکر در پیامدهای آن آسان میشود. از تعبیر بسیار تعییرکننده قرآن کریم عبرت بگیر که میفرماید: وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ انْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً. شاید اخبار از صورت برزخیّه عمل میدهد و شاید حدیثی که از حضرت سید الموحدین منقول است در موعظههای بسیاری که به نوف البکالی فرموده است اشاره به همین امر باشد به حسب یک احتمال، در آن حدیث است که نوف طلب موعظه کرد از مولا و ایشان فرمودند: اجْتَنِبِ الْغَیْبَةَ فَإِنَّها إِدامُ کِلابِ النَّارِ، ثُمَّ قالَ: یا نَوْفُ کَذَبَ مَنْ زَعَمَ انَّهُ وُلِدَ مِنْ حَلال وَ هُوَ یَأکُلُ لُحُومَ النَّاسِ بالْغیبَةِ. و از رسول خدا- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- نقل شده که فرمود: وَ هَلْ یَکُبُّ النَّاسَ فِی النَّارِ یَوْمَ الْقیمَةِ إلَّا حَصائِدُ أَلْسِنَتِهمْ. از این حدیث و حدیثهایی که کم نیست استفاده میشود که جهنم صورت باطنی اعمال ما است.
بارالها! ما را و این خانمان را و خانوادههای مربوط به ما را از آفات شیطانی نجات مرحمت فرما و ما را از کسانی که آزار مسلمانان به زبان و عمل خود نمودهاند قرار مده این چند صفحه را به تقاضای فاطی نوشتم و من خود اعتراف
میکنم که خود نتوانستم از مکاید شیطان بگریزم، امید است فاطی که نعمت جوانی را دارد این توفیق را پیدا کند. و السلام علی عباد اللَّه الصالحین.
شهر رمضان المبارک 1404
روح اللّه الموسوی الخمینی
صحیفه امام، ج18، ص: 442-457
حکم [نظارت بر انتخابات شورای عالی قضایی به آقای محمد علی صدوقی]
زمان: 5 خرداد 1364/ 5 رمضان 1405
مکان: تهران، جماران
موضوع: تعیین نماینده در ستاد نظارت بر انتخاب سه نفر عضو شورای عالی قضایی
مخاطب: صدوقی، محمد علی
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام شیخ محمد علی صدوقی- دامت افاضاته
جنابعالی به نمایندگی از طرف این جانب در ستاد نظارت بر انتخاب سه نفر عضو شورای عالی قضایی تعیین میشوید تا بر جریان این انتخاب بر طبق مقررات نظارت نمایید.
ان شاء اللَّه موفق باشید.
روح اللَّه الموسوی الخمینی
صحیفه امام، ج19، ص: 269