وقایع و بیانات و رخدادهای حیات پر برکت حضرت امام خمینی (س) 4 اسفند ماه

کد : 2981 | تاریخ : 04 اسفند 1398

نامه  امام خمینی (س) به آقای رضائی (تشکیل کمیته انقلاب اسلامی در تربت حیدریه) 4 اسفند 57

پیام امام خمینی (س) به ملت و دولت (تصمیم  گیری درباره جاسوسان و استرداد شاه) 4 اسفند 58

حکم انتصاب آقای سید محمد حسینی بهشتی به سمت رئیس دیوان عالی کشور 4 اسفند 58

حکم  انتصاب آقای سید عبد الکریم موسوی اردبیلی به سمت دادستان کل کشور 4 اسفند 58

سخنرانی امام خمینی (س)  در جمع اقشار مختلف مردم و پرسنل شهربانی (جلوگیری از تفرقه) 4 اسفند 59

 نامه [به دانش  آموزان نیشابور (توصیه آنان به تحصیل علم)] 4 اسفند 60

نامه [به آقای علی رضا آقا خانی (آرزوی سلامتی و دعا برای ایشان)] 4 اسفند64

حکم [به آقای خامنه  ای (لزوم نظارت بر تدوین کتابهای درسی)] 4اسفند 67



نامه [به آقای رضائی (تشکیل کمیته انقلاب اسلامی در تربت حیدریه)]

زمان: 4 اسفند 1357/ 25 ربیع الاول 1399

مکان: تهران، مدرسه علوی

موضوع: تشکیل کمیته انقلاب اسلامی در تربت حیدریه

مخاطب: رضایی

بسمه تعالی

25 ع 1 99

جناب ثقة الاسلام و مروّج الاحکام آقای رضایی- دامت افاضاته

مرقوم آن جناب که در مورد معرفی آقای حاج علی اصغر شرکت نوشته بودید واصل گردید. در مورد تشکیل کمیته ای تحت نظر علمای اعلام که مورد درخواست بود، جنابعالی به هر نحو که صلاح می دانید این کار را انجام دهید؛ و سلام این جانب را به آقایان علمای اعلام شهر تربت- دامت برکاتهم- ابلاغ نموده و تحت نظر آقایان محترم کمیته مزبور را تشکیل دهید.

و درباره خانواده شهدا و مخارج آنان نیز آقایان علمای اعلام و اهالی محترم مجاز هستند از سهم مبارک امام- علیه السلام- در مخارج و احتیاجات آنان به مصرف برسانند. و در مورد شهربانی و ساختمان نیمه سوخته آن نیز در صورت امکان همان جا را تعمیر نموده و از آن استفاده کنند و گر نه جای مناسب دیگری برای اداره شهربانی در نظر گرفته شود.

و در مورد معاودین کُرد نیز به هر ترتیبی که همان کمیته انقلابی اسلامی، که تحت نظر علمای اعلام و جنابعالی تشکیل می شود، صلاح دید عمل نمایید. ادامه توفیقات آن جناب را از خدای تعالی خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.

روح اللَّه الموسوی الخمینی

     صحیفه امام، ج 6، ص: 214

 

پیام [به ملت و دولت (تصمیم  گیری درباره جاسوسان و استرداد شاه)]

زمان: 4 اسفند 1358/ 6 ربیع الثانی 1400

مکان: تهران، بیمارستان قلب

موضوع: تصمیم گیری درباره جاسوسان امریکایی و استرداد شاه

مخاطب: ملت، دولت و رئیس جمهور

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

جنایات شاه مخلوع چیزی نیست که از یاد ملت رفته باشد و یا بشود از یاد برد. بر همه روشن است که محمد رضا پهلوی ما را از هر جهت وابسته به امریکا کرده بود؛ چه از نظر اقتصادی و سیاسی و چه از نظر فرهنگی و نظامی و چه از نظر معنوی و خصلتهای انسانی، و اگر مهلت می یافت، به اسلام ضربه جبران ناپذیر می زد. همه می دانند که دست او و پدرش به خون بزرگ و کوچک این مرز و بوم آغشته است.

کشتار دسته جمعی و زندان و شکنجه و تبعید از امور رایج رژیم این پلید بود. شاه به حمایت و پشتیبانی دولت امریکا دست به این جنایات وحشیانه زد و ملت ما را از هستی ساقط کرد.

ملت ایران در مقابل این خاندان کثیف و امریکا و عمال آنان دست از مبارزات بر حق خویش بر نمی دارد و نخواهد برداشت.

دولت ایران و جناب آقای رئیس جمهور، تمام کوشش و سعیشان را در استرداد شاه خائن و اخذ اموال ملت ایران از او بنمایند که ملت دلیر، دست از این خواست بر حقشان بر نمی دارند و قدمی به عقب نمی گذارند.

یکی از آثار این خواست، تصرف لانه جاسوسی بود که مورد تأیید ملت قرار گرفت و چیزی جز عکس العمل جنایات دولت امریکا نمی تواند باشد. اکنون که «کمیسیون بررسی و تحقیق در مداخلات گذشته امریکا در امور داخلی ایران» از طریق رژیم شاه سفاک، توسط جناب آقای رئیس جمهوری و شورای انقلاب اسلامی ایران تحقق  می پذیرد، جنایات آنان به اثبات خواهد رسید.

لازم است در آن روز، معلولین عزیز و قهرمان انقلاب ما، در این مجمع حضور یابند و خانواده شهدا، طومارهای جنایات شاه و امریکا را به محکمه بفرستند.

همان طور که بارها گفته ام ما خواستار استرداد شاه و اموال ملت از او می باشیم و دانشجویان مسلمان و مبارزی که لانه جاسوسی را اشغال کرده اند با عمل انقلابی خودشان ضربه ای بزرگ بر پیکر امریکای جهانخوار وارد نمودند و ملت را سرافراز کردند؛ ولی از آنجا که در آینده نزدیک نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی اجتماع می نمایند امر گروگانها، با نمایندگان مردم است تا نسبت به آزادی گروگانها و امتیازاتی که در قبال آنان باید بگیرند تصمیم گیرند؛ زیرا این مردمند که باید در جریانات سیاسی دخالت داشته باشند. البته تا تشکیل مجلس شورای اسلامی، شورای انقلاب و جناب آقای رئیس جمهور کوشش خودشان را درباره برگرداندن شاه و اموال ملت و جریانات سیاسی که زمینه این گونه خواستها را فراهم می کند، مبذول دارند. از خداوند متعال، نصرت اسلام و شکست دشمنان اسلام را خواستارم.

روح اللَّه الموسوی الخمینی

 صحیفه امام، ج 12، ص: 161-162

 

حکم [انتصاب آقای سید محمد حسینی بهشتی به سمت رئیس دیوان عالی کشور]

زمان: 4 اسفند 1358/ 6 ربیع الثانی 1400

مکان: تهران، بیمارستان قلب

موضوع: انتصاب رئیس دیوان عالی کشور

مخاطب: حسینی بهشتی، سید محمد

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج سید محمد حسینی بهشتی- دامت افاضاته

نظر به اهمیت نقش قوه قضاییه در تأمین سعادت و سلامت جامعه و تمامیت نظام جمهوری اسلامی و ضرورت ایجاد تشکیلات نوین قضایی بر اساس تعالیم مقدس اسلام، به ریاست دیوان عالی کشور منصوب می شوید، تا با همکاری دادستان کل کشور، فقها، قضات، کارمندان شریف و صالح دادگستری و حقوقدانان دیگر به تهیه طرح و برنامه و ایجاد تشکیلات نوین به تدوین لوایح قضایی جدید جمهوری اسلامی ایران بپردازید. امیدوارم خداوند متعال شما را در انجام این امر خطیر یاری فرماید.

روح اللَّه الموسوی الخمینی

                        صحیفه امام، ج 12، ص: 163

 

حکم [انتصاب آقای سید عبد الکریم موسوی اردبیلی به سمت دادستان کل کشور]

زمان: 4 اسفند 1358/ 6 ربیع الثانی 1400

مکان: تهران، بیمارستان قلب

موضوع: انتصاب دادستان کل کشور

مخاطب: موسوی اردبیلی، سید عبد الکریم

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج سید عبد الکریم موسوی اردبیلی- دامت افاضاته

نظر به اهمیت نقش قوه قضاییه در تأمین سعادت و سلامت جامعه و تمامیت نظام جمهوری اسلامی و ضرورت ایجاد تشکیلات نوین قضایی بر اساس تعالیم مقدسه اسلام به ریاست دادستانی کل کشور منصوب می شوید تا با همکاری رئیس دیوان عالی کشور، فقها، قضات، کارمندان شریف و صالح دادگستری و حقوقدانان دیگر به تهیه طرح و برنامه و ایجاد تشکیلات نوین به تدوین لوایح قضایی جدید جمهوری اسلامی ایران بپردازید. امیدوارم خداوند متعال شما را در انجام این امر خطیر یاری فرماید.

4 اسفند ماه 58

روح اللَّه الموسوی الخمینی

   صحیفه امام، ج 12، ص: 164

 

سخنرانی [در جمع اقشار مختلف مردم و پرسنل شهربانی (جلوگیری از تفرقه)]

زمان: صبح 4 اسفند 1359/ 17 ربیع الثانی 1401

مکان: تهران، جماران

موضوع: تشریح نقش و وظایف نیروهای نظامی- انتظامی- محکومیت چماق داری به هر شکلی- کمال بزرگ انسانی؛ حق خواهی برای حق

حضار: اقشار مختلف مردم- نمایندگان و مسئولان سیاسی عقیدتی شهربانیهای سراسر کشور- نمایندگان کلانتریهای تهران و پرسنل شهربانی و پلیس تهران

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

سخنی با نیروهای انتظامی

من امروز یک کلمه با شما آقایان و عزیزان که از قرار مذکور از اطراف کشور آمده اید و رؤسای کلانتری و رئیس شهربانی، یک کلمه عرض می کنم. و بعد برای مسائلی که باید همه در آن شرکت داشته باشند بعض مطالب عرض می کنم.

شما می دانید که وضع شما و تمام عزیزانی که در سرتاسر کشور برای نظم شهرها مشغول فعالیت هستند با زمان طاغوت فرق دارد. آن روز ملت به شهربانی نظر دیگر داشت؛ و امروز ملت نظر مساعد، نظر برادری، نظر دوستی و پشتیبانی از شما می کند. شما امروز قوای انتظامیِ مملکت اسلامی هستید؛ و رهبر همه شما و همه ما وجود مبارک بقیة اللَّه است. باید ماها و شماها طوری رفتار کنیم که رضایت آن بزرگوار را- که رضایت خداست- به دست بیاوریم. شما در سرتاسر کشور با تعهد باید از داخل، شهرها را حفظ کنید. امروز با شما ملت هم موافق هستند و پشتیبان شما هستند. و شما با پشتیبانی ملت می توانید که این شرارت هایی که گاهی در سطح شهرها می شود جلویش را بگیرید با نصیحت، و الّا با قدرت. کسانی که بخواهند اخلال کنند در هر امری از امور- چه در سخنرانیهایی که از طرف شخصیتها می شود و چه در اجتماعات مطابق قانونی که با اجازه وزیر کشور اجتماعات حاصل می شود- باید شماها مواظب باشید، و سپاه پاسداران هم  که در شهرها هستند با شما هماهنگ باشند برای جلوگیری از اینکه در این اجتماعات یک دسته اشرار وارد نشوند و بخواهند درگیری ایجاد کنند؛ و همین طور در خیابانها یک دسته ای از اشرار بخواهند درگیری ایجاد کنند و ناراحتی برای مردم. به حسب قاعده و قانون، شما وظیفه دارید و سپاه پاسدارها هم که در شهرها هستند وظیفه دارند که با شما کمک کنند، و مردم هم از شما پشتیبانی کنند که این طور شرارتها و این طور درگیریهایی که موجب تشتت قوا می شود، موجب ضعف قوا می شود، و با یک برنامه ای مشغول هستند برای شرارت، انجام نگیرد. با قدرت، قوه و با پشتیبانی همه مردم از این طور امور باید جلوگیری بشود تا در یک سطح آرامی مردم مشغول به کارهایشان باشند. و بعضی از این اشرار که مشغول ترور هستند یا مشغول انفجار بعضی جاها هستند باید اطلاعات حاصل بشود و پیگیری بشود، و اینها معرفی بشوند به دادگاهها، و دادگاهها آنها را مجازات کند به آن مجازاتی که اسلام برای آنها تعیین کرده است. و آن مجازات سختی است.

برادران من! شما امروز برادر هستید با اهالی مملکت. و کشور شما در معرض این است که کفار و اشرار بخواهند که این جمهوری اسلامی را به هم بزنند با اینکه- ان شاء اللَّه- نمی توانند. لکن باید شماها در داخل شهرها و ژاندارمری، در بین شهرها و ارتش، در سراسر مرزها با کمال توجه مراقب باشند؛ مراقب اشرار داخلی، و مراقب اشرار خارجی. کشور مال همه شماها هست. امروز روزی نیست که هر طایفه ای مثلًا شهربانی، برای خودش مستقلًا در مقابل ژاندارمری بایستد؛ ژاندارمری در مقابل شهربانی؛ ارتش در مقابل هر دو؛ و هر دو در مقابل اینها؛ و پاسداران و سایر قشرهای مسلح در برابر اینها. امروز روزی است که یک مقصد در کار است. و این مقصد همه شماست. یک مطلوب در کار است. و آن مطلوب همه شماها هست. و او حفظ جمهوری اسلامی که حفظ اسلام است و حفظ کشور اسلامی. در یک همچو موقعیتی مقابله بعض گروهها، با بعض  گروهها خصوصاً گروههای مسلّح- نظامی و انتظامی- موجب فساد بزرگ می شود، و موجب این می شود که خدای نخواسته انسجام از بین رود، و با رفتن انسجام حتماً آسیب خواهد واقع شد. شما همه موظفید که با هم و با سایر قوای مسلّح همدم باشید، هم نفس باشید. خصوصاً در این موقع استثنایی که همه ماها و همه شماها و همه افراد کشور موظف اند که با هماهنگی جلو اجانب را و آنهایی که می خواهند باز آن مسائل سابق را پیش بیاورند و کشور ما را برسانند و به آن حال اول خدای نخواسته و همه چیز ما را از بین ببرند.

و شما باید بدانید که اگر خدای نخواسته این جمهوری اسلامی شکست خورد، شکست برای همه مسلمین در همه اعصار است. اگر امروز جمهوری اسلامی مقاصد خودش را پیش برد و دست قدرتهای بزرگ را از کشور خودش تا ابد قطع کرد و این تفاله هایی که مانده است از رژیم سابق آنها را به قبرستان فرستاد و جمهوری اسلامی را آن طوری که خدای تبارک و تعالی امر و مقرر فرموده است مستقر کرد، این معنا موجب این می شود که کشورهای اسلامی و خصوصاً کشور شما بیمه بشود و هیچ کسی نتواند آسیب برساند. و این امر در سایه اتحاد همه قواست. همه قوای مسلّح باید با هم متحد باشند. نباید هر قوه ای گمان کند که من خودم علی حدّه هستم امروز همه ما در این موقع استثنایی باید یک گروه را به حسب واقع تشکیل بدهیم. و آن گروه ضربت [است ] در مقابل ابرقدرتها.

و من امیدوارم که شماها موفق باشید به اینکه هر مقداریتان که در داخل شهرها هست، در داخل شهرها نظام را و انتظام را به طور کامل ایجاد کنید. با قدرت کامل جلوگیری کنید از نابسامانیها و از شرارتها. و هر کدام شما که در جبهه ها هستند، که در این موقع استثنایی باید هم، همه قوا در جبهه ها باشد، آن مقداری که می شود باشند، آنها هم در آن جا هماهنگ باشند تا اینکه- ان شاء اللَّه- به پیروزی برسیم؛ به پیروزی نهایی که سعادت همه  ملت است در دنیا و در آخرت. و آن چیزی که من برای همه قوای مسلّحه باید عرض کنم همین معناست، منتها نسبت به همه است. ما نباید در مرزها که مشغول هستیم و دوستان ما، عزیزان ما در آنجا دارند فداکاری می کنند این مسأله اصلش طرح بشود که من سپاهی هستم، و آن ژاندارمری هست، و آن ارتشی هست، و آن پاسبان هست. طرح این مسأله اصلًا در یک همچو موقع استثنایی یک طرح باطل است. و از قراری که من شنیده ام، از همین ستون پنجم اشخاصی هستند که وارد می شوند در مرزها و در بین افرادی که در آنجا هستند، گروههایی که در آنجا هستند، هر طایفه ای را از طایفه دیگر می خواهند جدا کنند. سپاه پاسداران را می خواهند از سایر قوا جدا کنند، در بین آنها می روند یک حرفهایی می زنند از ارتش. و ارتش را می خواهند از اینها جدا کنند، در بین ارتش می روند یک صحبتهایی می کنند به ضد سپاه پاسداران. در صورتی که سپاه پاسداران و ارتش و ژاندارمری و شهربانی همه با هم هستند. و باید اعتنا نکنند به این دسیسه هایی که مشغول هستند برای به هم زدن اوضاع. اگر امروز در مرزهایی که عزیزان ما مشغول فداکاری [هستند] یک همچو مسائلی در آنجا طرح بشود، که مثلًا پاسدارها چه می کنند و این مخالف با نظم ارتش است و به اینها بگویند ارتش چه خیالی دارد، و اینها را بخواهند مقابل هم قرار بدهند، بدانید که این ضربه ای است که اجانب به ما می خواهند بزنند با دستهایی که در داخل دارند و دستهایی که در خارج دارند.

جوانهای عزیز ما که مشغول فداکاری هستید و همه متعهد و فداکار برای اسلام هستید، بدانید که کلمه افتراق بین شماها، بین قوای مسلّحه و مقابل قرار دادن این قوّه با آن قوّه، این همان طرح شیطانی قدرتهای بزرگ است که در داخل به دست اشخاص فاسد- که مع الأسف نفوذ دارند در بسیاری از جاها- دارد انجام می گیرد. و این طرح اگر انجام بگیرد، نه شما خدای نخواسته باقی خواهید ماند و نه پاسدار و نه کشور. توجه بکنید به اینکه اعتنا نکنید به این مسائل.

 از اموری که من برای همه قوای مسلّح لازم می دانم؛ عدم دخالت در امور سیاسی  است. شماها یک مردم صحیح، یک مردم صادق و صافدل هستید؛ و بعضی از سیاسیّونی که نفوذ پیدا کردند از طرف اجانب در بعضی از جاها یک مردم شیطانی هستند و می خواهند با همان مسائل شما را وارد کنند و در سیاستهای شیطانی، و افتراق بین شما بیندازند. شما خودتان را از این امور کنار بکشید، و ابداً گروه گرایی نکنید. شما همه لشکر امام زمان هستید و همه گروه واحد، و این گروه واحد جُنْد خدا [است و] لشکر امام زمان. ابداً اعتنا به مسائلی که طرح می شود در آنجا نکنید. چنانچه شماها همه با هم متحد بشوید و هماهنگ، و همه قوا با هم هماهنگ بشود و همین طور اسلحه ها در اختیار همه قواها قرار داده بشود و همه [کنار] هم جنگ بکنید، در ارتش و سایر قوا اختلاف نباشد، پیروزی شما نزدیک است.

و یک کلمه هم با کسانی که قلم دستشان است و بیان در اختیارشان. و آن این است که شما همه و همه ملت می دانند که همه ما باید کوشش کنیم در اینکه وحدت ایجاد کنیم؛ در اینکه هماهنگی بین جناحها و گروهها ایجاد کنیم. من باید عرض کنم که بعض از زبانها از چماق بدتر است! چماق کشی و چماق بازی از بدترین چیزهایی است که در آخر سلطنت محمد رضا درست شد. از باب اینکه ضعیف شده بود، می خواست با چماق خودش را تقویت کند. و بعد از انقلاب و در بین انقلاب باز همین چماقها، حتی در حوزه علمیه قم هم به کار رفت و [در] خیابانها [ریختند] شیشه هارا شکستند، و خیال کردند با چماق می شود یک چیزی پیدا کرد.

و حالا هم همین مسأله هست: لکن آن چماق زبان و چماق قلم بالاترین چماقهاست که فسادش صدها برابر چماقهای دیگر است. آنهایی که می خواهند صحبت بکنند، و خصوصاً در این چند روز زیاد هم هستند، باید توجه بکنند به اینکه قبل از اینکه می خواهند صحبت بکنند، بنشینند و با خودشان فکر بکنند ببینند که این زبان چماق است و می خواهد به سر یک دسته دیگر کوبیده بشود، یا اینکه این زبان زبان رحمت است و برای وحدت؟ چنانچه مالک نفس خودشان هستند- این امر مهم که مالکیت شخص بر نفس خودش است، حضرت موسی- سلام اللَّه علیه- یک همچو ادعایی کرد، و او بحق بود، که به خدای تبارک و تعالی عرض کرد که من مالک هیچ کس نیستم الّا مالک خودم و برادرم «1»- این یک ادعای بزرگی است که شایسته پیغمبران است. ماها مالک خودمان نیستیم. مالک برادرهایمان هم نیستیم. مالک فرزندانمان هم نیستیم. مالک دوستانمان هم نیستیم. عمده مالکیتِ خودش است بر خودش. انسان وقتی می خواهد صحبت بکند [باید] زبان مملوک او باشد و او سلطنت بر زبان خودش داشته باشد؛ نه اینکه شیطان بر نفس او و بر زبان او تسلط پیدا کند، و حرفها و چماقها و اسلحه هایی باشد که از اسلحه صدام برنده تر است.

باید اشخاصی که می خواهند صحبت کنند ببینند که آیا حق را می خواهند برای حق؟

بزرگتر چیزی که انسان اگر آن را داشته باشد کمال بزرگ دارد این است که حق را برای حق بخواهد. از حق خوشش بیاید برای اینکه حق است. و از باطل متنفر باشد برای اینکه باطل است. اگر حق به دست دشمنش هم اجرا شد، این مالکیت را داشته باشد بر نفس خودش که آن حق را تعریف کند. و اگر باطل از فرزندش یا دوستانش وجود پیدا کرد، این مالکیت را داشته باشد که از او تنفر داشته باشد و اظهار تنفر کند. کسانی که حق را برای حق خواهند اندک اند، بسیار اندک. کسانی که باطل را برای باطل بودنش بُغض بر آن دارند و تنفر از آن دارند اندک اند، و بسیار اندک. انسان خودش هم نمی تواند بفهمد که چه کاره است. انسان باید یک کسی که دشمن او هست پیش او برود ببیند قضاوت او نسبت به این چه هست، تا عیبهای خودش را بتواند بفهمد. انسان نمی تواند از دوستان خودش تعلیم بگیرد. انسان باید از دشمنان خودش تعلیم بگیرد. وقتی که یک صحبتی  می کند ببیند دشمنها چه می گویند؛ و تفکر کند که عیبها را دشمنها می فهمند. دوستها هر چه هم شما عیب داشته باشید و ما عیب داشته باشیم، برای اینکه حق را برای حق نمی خواهند و باطل را برای اینکه باطل است دشمن ندارند، به ما می آیند و به شما می آیند و می گویند که چه قدر خوب صحبت کردی و چه مقاله خوبی نوشتی؛ چه مقاله کوبنده ای بود این؛ چطور حریف خودت را منزوی کردی؛ چطور حرفهای حریف خودت را و لو هم صحیح بود، باطل کردی! دوستان انسان، دشمنان واقعی انسان اند. و دشمنان انساندوستان، واقعی انسان اند. انسان باید از کسانی که بر او خرده می گیرند از آنها یاد بگیرد. کسانی که از او تعریف می کنند بداند که این زبان؛ زبان تعریف؛ خصوصاً در یک اموری که جای انتقاد است تعریف می کنند، این همان زبان شیطانی است و آن هم تأییدش تأیید شیطانی است. گویندگان ما، نویسندگان ما، کسانی که در این موقع می خواهند صحبت بکنند، توجه داشته باشند که آیا مالک خودشان هستند؟ می توانند ادعایی را که حضرت موسی، پیغمبر بزرگ کرد، آنها هم بکنند، که إنّی لا أَمْلِکُ الّا نَفسِی وَ أَخی . «1» برادر او هم یک برادری بود که پیغمبر بود. و چون پیغمبر بود، کلام حضرت موسی برای او کلامی بود که اجرا می شد. اما کسی که به این مقام نرسیده است باید بگوید: إنّی لا أملک نفسی و لا أخی. «2» نه بگوید: إنّی  لا أملک إلّا نفسی و أخی.

برادرهای ما توجه داشته باشید، در گفتار شما، در نوشته های شما، اگر خدای نخواسته یک تفرقه ای ایجاد بشود، یک سرکوبی بخواهید از دشمنان، به خیال خودتان، از رقیبهای خودتان بکنید، و این موجب بشود که دلسردی برای ارتش حاصل بشود، دلسردی برای سپاه پاسداران، دلسردی برای پاسبانان و شهربانی حاصل بشود، و یک قتلهایی واقع بشود به واسطه همین دلسردی، شماها شریک هستید در آن قتل، راضی هستید به آن قتل. در روایات هست که اگر کسی در مشرق کشته بشود و مظلوم کشته بشود

و یکی در مغرب به او راضی باشد، این هم شریک قتل اوست. توجه کنید که قلمهای شما شریک خنجرهایی که از پشت به ما می زنند نباشد.

توجه کنید که زبانهای شما، قلمهای شما چماق نباشد، و با همان قلم بنویسید که چماق بد است! توجه کنید که قلمهای شما و زبانهای شما مسلسل نباشد و به سینه این جوانهای ما وارد بشود، و آن وقت بگویید که به ما حمله شده است! شما هم حمله کردید. فقط صدام نیست، شما هم شریک خواهید بود. قبل از اینکه به نطقها بروید و قبل از اینکه مقاله ها بخواهید بنویسید و قبل از اینکه تیترها را بخواهید درشت بنویسید، با خودتان خلوت کنید و ببینید که برای چه این کار را می کنید؟ مقصد شما چه است؟ شما حق را برای حق می خواهید، یا حق را از رقبای خودتان نمی پذیرید؟ باطل را برای باطل از آن متنفر هستید؟ یا باطل را از دوستان خودتان می پذیرید؟ شما خودتان را امتحان کنید. انسان یک موجود عجیب و غریبی است که تا آخر عمر خودش نمی تواند خودش را بشناسد.

انسان آن آخر عمر هم اگر بخواهد کشته بشود، به یک طور طاغوتی دلش می خواهد کشته بشود! بعضی از این کفار که در صدر اسلام بودند وقتی می خواسته اند سرش را ببرند، می گفته است به او، از قراری که تاریخ می گوید؟ که گردن من را بلند ببر که جزء سر باشد، برای اینکه می خواهم سر من بالای نیزه که می رود از سایر سرها بلندتر باشد! این مرض را انسان تا آخر عمرش دارد. شما گمان نکنید که تصفیه شدن و انسان شدن یک امری است آسان. اگر آن طوری که شیخ «2» ما می فرمود که محال است، محال است، و اگر به آن شدت هم نباشد؟ مشکل است؛ و از بزرگترین مشکلهاست برای انسان.

چه بسا انسان خیال می کند که دارد کار خوب می کند، و کار بد می کند، برای اینکه آن خصیصه ای که در او هست حجاب است از اینکه بتواند تشخیص بدهد خوب را از بد.

یک قضیه واقع می شود؛ این یک قضیه را وقتی که انسان در گفتارها و نوشته ها و روزنامه ها ملاحظه می کند، همین یک امر را یک دسته ای می کوبند، و یک دسته ای  ترویج می کنند! یک مسأله در کشور واقع می شود؛ این یک مسأله را یک جمعیتی تأیید می کنند و توصیف می کنند و قلمها به کار می افتد که این کار خوبی است؛ و یک دسته دیگر مقابل آنها می ایستد و این امر را محکوم می کنند و قلمها و گفتارها به کار می افتد برای محکوم کردن او، چرا؟ برای اینکه این کار به نفع فلان دسته بوده است و به ضرر فلان دسته؛ از دوستان حاصل شده است، یا از رقیبان. اگر از دوستان حاصل شده است، خوب است هر چه می خواهد باشد. خوبی را برای دوستی می خواهیم؛ نه خوبی را برای خوبی. عدالت را برای عدالت نمی خواهیم؛ عدالت را برای دوستان می خواهیم.

دیگرانی که در مقابل ما ایستاده اند و ما آنها را رقیب حساب می کنیم. هر چه کار خوب از آنها صادر بشود بد نمایش می دهیم. قلمها به کار می افتد و انتقادها پیش می آید. وقتی همین کار از دوستان ما پیدا می شود، هر چه می خواهد باشد، قلمهایتان به کار می افتد و از او تأیید می کنید. پس عدل را برای عدل نمی خواهید. حق را برای حق نمی خواهید.

حق را اگر کسی برای حق بخواهد، چنانچه حق بر ضد خودش هم هست آن را باید بخواهد و دوست داشته باشد و اظهار کند. و باطل را اگر از خودش هم صادر شده باشد باید مبغوض او باشد و اقرار کند. آیا اینهایی که بنا دارند صحبت بکنند، حق را برای حق می خواهند و باطل را برای باطل نمی خواهند؟ یا حق را برای خودشان می خواهند؛ و باطل هم اگر از خودشان یا دوستان خودشان صادر بشود حق جلوه می دهند؟ و حق چنانچه از رقبای خیالی خودشان حاصل بشود، باطل جلوه می دهند. انسان نمی تواند به این زودی از شرّ خودش- که از شرّ شیطان بالاتر است- فارغ بشود. لکن می تواند قلم خودش را کنار بگذارد؛ می تواند زبان خودش را کنار بگذارد؛ می تواند قبل از اینکه می خواهد صحبت بکند، ببیند که روی چه مبادی صحبت می کند، چه مبادی او را وادار کرده است به اینکه صحبت بکند. این مسئله ای است که عمومی است، در همه جاست؛ هر کاری صادر بشود از خودم این خوب است! میزان من هستم هر کاری از من صادر بشود، چون میزان من هستم خوب است! و هر کاری از رقیب من حاصل بشود بد است، برای اینکه رقیب من است! هر چه هم خوب باشد کار خوبِ رقیب، بد است؛ و کار بد من  خوب! این یک مسأله و یک بیماری است در انسان که معالجه او را با زحمت می شود کرد. و باید انسان پیش اشخاصی که می توانند معالجه کنند خودش را معالجه کند. پیش اطبای روح برود و خودش را معالجه کند. قبل از اینکه دست به قلم بزند و قبل از اینکه زبان باز کند، توجه به حال خودش بکند، و توجه به مسائل سیاسی، اجتماعی، اموری که الآن ما مبتلا به آن هستیم، ببیند که آیا این صحبت در سطح کشور یک تشنجی ایجاد می کند؟ چماق ایجاد می کند، یا آرامش ایجاد می کند؟ ببیند که این روزنامه و این قلم، آرامش در این کشور که الآن لازم است ایجاد می کند، یا تشنج ایجاد می کند؟ چنانچه تشنج ایجاد کرد، این روزنامه چماق است و آن گفتار چماق است. و اگر آرامش در مردم ایجاد کرد، این رحمت است و این مشکور است پیش خدای تبارک و تعالی.

خدا را در نظر بگیرید ای گویندگان، ای نویسندگان، ای کارکنان مملکت، ای کارمندان اداری و غیر اداری، و کشاورز و همه! خدا را در نظر بگیرید، خدا حاضر است همه جا. زبان شما در محضر خداست. چشم شما در محضر خداست. همه قوای شما در محضر خداست. در محضر خدا خدا را معصیت نکنید. امروز در کشور ما؛ بزرگتر معصیت؛ ایجاد اختلاف است؛ ایجاد نفاق است. بزرگترین رحمت برای ما و تکلیف برای ما ایجاد آرامش است و ایجاد رفاه است.

گویندگان ما، نویسندگان ما هر چند هم بسیار خوب باشند و بسیار متعهد باشند، لکن گمان نکنند که از آن شرور باطنی پاک شدند؛ از آن شیطان باطن پاک شدند. توجه کنند که شیطان باطنی انسان تا آخر هم همراه انسان هست. گاهی این شیطان کاری می کند که انسان خودش را به هلاکت برساند که رفیقش را به هلاکت برساند. شما این قصه را شنیده اید که یک نفر بنده ای داشت و به او بسیار محبت کرد و بسیار تربیت کرد بعد گفت به او: من در مقابل این همه محبت که به تو دارم فقط یک خواهش از تو دارم، آن این است که بیا بالای پشت بام این همسایه من که رقیب من است سرِ من را بِبُر! انسان یک  همچو موجودی است که حاضر است سرش را بِبُرد که رقیبش از بین برود. اصطلاح دیرینه ما این است که «خرِ دیزه»، که یک قسم از خرهای فضول است، خودش را به چاه می اندازد که به صاحبش ضرر بزند! انسان یک همچو موجودی است. انسان یک همچو موجود پیچیده ای است. یک همچو موجودی است که انبیا نتوانسته اند این انسان را انسان کنند، الّا بعض اشخاص. در هر جایی که انبیا بودند، یک عده معدودی، بسیار معدود، به تربیت انبیا آن تربیت والا را که باید حق انسان باشد قبول کردند و تربیت شدند، و الّا نتوانستند آنکه می خواستند انجام بدهند. لکن می توانیم ما کمتر بکنیم این شیطنت ها را، می توانیم. این طور نیست که ما مجبور باشیم، و معاقب نباشیم از باب اینکه مجبور هستیم. نه، ما مختاریم. با اختیار خودمان فساد ایجاد می کنیم. با اختیار خودمان قلمهایمان را به کار می اندازیم برای اینکه دیگران را بی آبرو کنیم. قلمهای خودمان را و زبانهای خودمان را به کار می اندازیم برای اینکه حریفها را از میدان بیرون کنیم. اینها همه مکایدی «1» است که در خود انسان هست. انسان خیال می کند کار خوب می کند؛ و حال آنکه کار بد دارد می کند. خیال می کند برای خداست؛ و حال آنکه برای شیطان است.

ان شاء اللَّه خداوند تبارک و تعالی به همه ملتهای اسلامی توفیق بدهد و آنها را تأیید کند برای اینکه از شرّ اجانب و از شرّ شیاطین و خصوصاً شیطان خودشان، نجات پیدا کنند. و خداوند تعالی کشور ما را از شرّ شیاطین و اجانب و از شرّ قلمها و قدمها و زبانها نگه دارد.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.

   صحیفه امام، ج 14، ص: 140-150

 

نامه [به دانش  آموزان نیشابور (توصیه آنان به تحصیل علم)]

زمان: 4 اسفند 1360/ 28 ربیع الثانی 1402

مکان: تهران، جماران

موضوع: پاسخ به نامه دانش آموزان

مخاطب: مرزانی، سید ابو الفضل (نماینده دانش آموزان روستای معدن فیروزه نیشابور)

 [بسم اللَّه الرحمن الرحیم. حضور محترم پدر عزیز و مهربانمان حضرت امام خمینی

امیدواریم که سلام گرم ما را بپذیرید و وجودتان از هر گونه بیماری و ناراحتی دور باشد. ما می خواستیم همان طور که در کتاب تعلیمات دینی و اخلاق کلاس پنجم بود، نامه ای به شما بنویسیم و مانند امام محمد تقی (ع) که فرماندار سیستان را نصیحت کرده بود، شما را نصیحت کنیم. اما متوجه شدیم که این کار، اشتباه بزرگی است و گناه دارد؛ چون شما خود شخصی بزرگ و با تقوا و پرهیزکارید و در برابر قدرتهای شرق و غرب ایستادگی نموده اید و با قدرتهای شیطانی در حال مبارزه هستید، در حالی که ما کودکانی هستیم که شاید حتی دست چپ و راستمان را از یکدیگر تشخیص ندهیم، پس چگونه خود را راضی کنیم که شما را نصیحت نماییم. از این نظر فقط تصمیم گرفتیم که نامه ای برای شما بنویسیم و ضمن عرض سلامی گرم و با محبت، از خداوند بزرگ بخواهیم و دعا کنیم که شما را در پناه خود در کلیه کارها موفق و پیروز نگه دارد، و هر چه زودتر سربازان اسلام را بر نیروهای صدام و کافران بعثی پیروزی عطا فرماید. آمین یا رب العالمین. خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار.

نماینده کلاس پنجم (الف)- سید ابو الفضل مرزانی- 26/ 11/ 60- نیشابور].

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

فرزندان عزیز خوبم

چه خوب بود که نصیحتی را که در نظر داشتید، می نوشتید. ما همه محتاج به نصیحت هستیم و نصیحت شما عزیزان، بی غرضانه و از روی صفای قلب است. اکنون به عنوان پدر پیری شما عزیزان را نصیحت می کنم که در تحصیل علم و فراگرفتن دانش و اخلاق و کردار نیکو کوشا باشید که افراد متعهد و سودمندی برای اسلام بزرگ و میهن عزیزتان باشید. خداوند یار و نگهدارتان باشد.

28 ربیع الثانی 1402/ 4 اسفند 1360- روح اللَّه الموسوی الخمینی

         صحیفه امام، ج 16، ص: 70

      

نامه [به آقای علی رضا آقا خانی (آرزوی سلامتی و دعا برای ایشان)]

زمان: اسفند 1364/ جمادی الثانی 1406

مکان: تهران، جماران

موضوع: پاسخ نامه یک جوان

مخاطب: آقا خانی، علی رضا

 [حضور محترم حاج آقا رسولی

بعد از عرض سلام و ارادت و اخلاص، غرض از مزاحمت تقاضای دو خواهش است که در رابطه شما با حضرت امام، انجام این دو خواهش زحمت زیادی نخواهد داشت، امیدوارم دریغ نفرموده و ان شاء اللَّه خداوند در آخرت مغفرت و فضل و رحمت بی پایانش را دریغ نفرماید. ان شاء اللَّه.

اولین خواهش این است که سلام بنده را به عنوان یک مسلمانِ مقلد و یک جهادگر و یک برادرِ شهید خدمت مرجع بزرگ و امام عزیز برسانید.

خدمت مقدسشان عرض کنید که به عزت و جلال خدا در این دیار غربت زنده ایم به عشق دیدارتان در تلویزیون و کلام حیاتبخشتان، که به کالبد مرده ما جان می بخشد. خدمتشان عرض کنید: هنگامی که حضرت امیر بر منبر رفت گفت از من بپرسید قبل از اینکه از میان شما بروم، من به راههای آسمان آشناتر از راههای زمین هستم. آن گاه مردی عرب، از حضرت پرسید تعداد ریشهای من چند تا است. ما هر گز آن را نخواهیم بخشید؛ چرا که اگر او و دیگران اگر از دریای بیکران معارف اسلامِ عزیز از حضرتش سؤال می کردند باعث هدایت و سعادت مسلمین و مؤمنین نسلهای آینده می شدند و کوتاهی کردند و البته این اشکال بر خیلی از مسلمینی که زمان پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) زندگی می کردند وارد است و چون ما می خواهیم این اشکال بر ما وارد نباشد از حضرت امام انتظار و توقع و خواهش عاجزانه داریم که مردم را و مخصوصاً نسل جوان را که با انقلاب حضرت امام فطرت فقهی شان بیدار شده و مشتاقانه طالب هدایت و شناخت معارف زیبا و فقه اسلام عزیز و پیروی راه ائمه اطهار (ع) می باشند فرموده و از مشاهدات خود از عوالم غیب و از مکاشفات خویش از انوار معارف اسلام عزیز، ما نسل جوان را که این انقلاب، آتشی به جانمان انداخته به فیض برسانند. و ما را محروم  نگذارند که آن دنیا اگر قرار است لیاقت حشر با ایشان را داشته باشیم، دامنش را خواهیم گرفت و گلایه خواهیم کرد. دلمان به تفسیر قرآن حضرت امام خوش بود که آن هم متأسفانه قطع شد. امید است حضرت امام آن طور که صلاح می دانند نسل جوان را که من می دانم بسیارند جوانانی که در این انقلاب دریای فطرت حقجویی شان به خروش آمده است و این حقیر نیز یکی از آنها هستم.

ان شاء اللَّه امام با نفَس مسیحایی شان این دریاها را آرام ساخته تا امواج این دریاها بستر خویش را به بطالت و گمراهی نیندازد.

و اما خواهش دوم:

بنده در سال 62، حدود 27 آذرماه به مناسبت روز وحدت روحانی و دانشجو نامه ای به دفتر امام فرستادم که در آن سه سؤال فلسفی و یک پیشنهاد مشخص و مهم در مورد وحدت روحانی و دانشجو خدمتشان عرض کرده ام که چون آنجا مفصل نوشته ام، در اینجا از ذکر آنها خودداری می کنم. البته جواب نامه نیامد. به دفتر حضرت امام تلفن زدم و از دفتر گفتند که نامه ها بایگانی می شود و به عرض امام نمی رسد. «1» خواهشم این است که نامه را به عرض حضرت امام برسانید، اگر صلاح دانستند پیشنهادم را در سطح عموم امر بفرمایند و چند خطی یا جواب سؤالهایم را مرقوم فرمایند، آن دستخط را بر دیده نهاده و آرامش روح، شفا و قوّت قلبمان خواهد بود. البته این را به عنوان خانواده شهید تقاضا دارم که امید است ان شاء اللَّه با حرمت و اعتباری که شهدا و خانواده شان نزد حضرت امام دارند، بر ما منت گذارده و محروممان نفرمایند، من نیز قول می دهم ان شاء اللَّه لیاقتش را داشته باشم.

البته می دانم خواهش بیجا از درگاه حضرت امام است و خود را لایق نمی بینم ولی آن حضرت را بزرگتر از خواهش خود می دانیم. ببخشید به طول انجامید. در خاتمه از حضور شما مُجدانه و عاجزانه  خواهشمندم در انجام این خواهش حقیر، دریغ نفرموده و قبول زحمت فرمایید و ان شاء اللَّه این نیز یکی از برکات سفر شما به این استان باشد. ان شاء اللَّه خداوند در دنیا و آخرت به شما خیر عنایت بفرماید. قبلًا خود را مدیون این لطف شما می دانم. خدا نگهدار. با آرزوی طول عمر با عزت و سلامت حضرت امام و فرج حضرت حجت (عج) و پیروزی رزمندگان اسلام و شفای مجروحین و معلولین انقلاب و جنگ تحمیلی و علوّ درجه شهدای عزیز اسلام.

با تشکر، برادر کوچک شما. علی رضا آقا خانی- 1/ 12/ 64

آدرس: زاهدان- جام جم- بلوک 36- طبقه دوم- پلاک 3].

بسمه تعالی

فرزند عزیزم، امید است که من موفق شوم به قدردانی از امثال شما عزیزان. و از خداوند برای شما توفیق و سعادت خواستارم. خداوند تعالی ملت بزرگوار ما را که در راه اسلام از هیچ فداکاری دریغ ندارند، سعادتمند فرماید و رزمندگان بسیار عزیز را به پیروزی نهایی موفق نماید. من دعای به همه را فراموش نمی کنم. و السلام علیکم.

روح اللَّه الموسوی الخمینی.

   صحیفه امام، ج 19، ص:502-504

            

حکم [به آقای خامنه  ای (لزوم نظارت بر تدوین کتابهای درسی)]
زمان: 4 اسفند 1367/ 16 رجب 1409
مکان: تهران، جماران
موضوع: لزوم نظارت بر تدوین کتابهای درسی و جلوگیری از تحریف تاریخ در کتابهای درسی
مخاطب: خامنه  ای، سید علی
 [بسم اللَّه الرحمن الرحیم
محضر مبارک مرجع عالیقدر جهان تشیع، رهبر کبیر انقلاب اسلامی، حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- متّع اللَّه المسلمین بطول بقاء وجوده الشریف
با اهدای سلام و لثم اناملکم الشریف، عطف به نامه مورخه 11 بهمن 67، معروض می دارد، برداشتها و تحلیلهای لیبرالیستی و ماتریالیستی در بسیاری از کتابهای تاریخی که در پی پیروزی انقلاب اسلامی منتشر شده و می شود، و نیز برخی نوشته های دور از حقیقت و تحریف شده در کتابهای درسی مدارس و دانشگاهها در زمینه تاریخ، بشدت نگران کننده و رنج آور است. این جانب ضمن پوزش از تصدیع اوقات گرانبهای آن امام عزیز، به نمونه هایی از آن اشاره می کنم:
1- کتاب «تاریخ معاصر ایران»، که برای دوره های متوسطه دبیرستانها تدوین شده است، درباره کشیده شدن مردم به سفارت انگلستان در پی نهضت مشروطه، که بنا بر شواهد موجود با نقشه فراماسونهای کافر و بیگانه پرستان از خدا بیخبر انجام گرفت، در ص 77 چنین می نویسد:
 «بهبهانی از میانه راه برای مردم پیغام فرستاد که می توانند در سفارت انگلستان متحصن شوند. به این ترتیب، در حدود بیست هزار نفر به باغ سفارت بیگانه پناه بردند و ....»
این اظهار نظر در کتاب درسی آموزش و پرورش نظام جمهوری اسلامی، با این قاطعیت، در شرایطی صورت می گیرد که اساساً موضوع از دید تاریخ نویسان مورد اختلاف است؛ و کسروی ضد اسلام در کتاب «تاریخ مشروطه»، ص 109، در این باره آورده است:
 «این گمان هر گز نمی رود که بهبهانی یا طباطبایی به پناهیدن مردم به سفارتخانه خرسندی داده اند، و یا چنین گفتگویی در بودن ایشان می رفته، چه ما خود دیدیم که آنان با چه سختیها و بیمها روبه بودند، و با این همه از مسجد بیرون نیامدند. و سرانجام که ناگزیر شدند، روانه قم گردیدند. آن رفتار دلیرانه و جانبازانه آنان کجا، و خرسندی به پناهیدن مردم به سفارتخانه یک دولت بیگانه کجا؟!»
2- در کتاب «تحلیلی از انقلاب اسلامی ایران» که در سال 1364 برای برخی از دانشگاهها منتشر شده است، در ص 21، چنین آمده است:
 «در کشاکش این مهاجرت، حادثه پناهندگی به سفارت انگلستان پیش می آید که بهبهانی در انجام آن مؤثر بود.»
شایان نگرش است که نویسنده این کتاب حدود یک سال پیش از انتشار آن، به همراه نویسنده کتاب «تاریخ معاصر ایران» با این جانب دیدار کرد. در این مجلس این نویسنده در تأیید نظریه این جانب، نویسنده کتاب «تاریخ معاصر ایران» را مورد نکوهش قرار داد که چرا موضوعی را که در میان تاریخ نگاران مورد اختلاف است به صورت حتمی و قاطعیت، آن هم در کتاب درسی دانش آموزان، منعکس کرده است. و آن نویسنده نیز به ظاهر به اشتباه خود اعتراف کرد، و قرار گذاشت که آن را اصلاح کند. لیکن نه تنها تا به امروز این نوشته در کتاب درسی دانش آموزان بدون کوچکترین تغییری آورده شده است، بلکه در کتاب درسی دانشگاه نیز، چنانکه در بالا ملاحظه می فرمایید، تکرار گردیده است؛ که بازگوکننده غرض و سوء نیت می باشد نه اشتباه.
3- در کتاب «تحلیلی از انقلاب اسلامی ایران» ماجرای کاخ مرمر و حمله به شاه را، که از سوی سرباز پر شور و از جان گذشته ای به نام «رضا شمس آبادی» انجام گرفت، حرکتی کمونیستی وانمود کرده. در ص 95 چنین آورده است:
 «شمس آبادی در ارتباط با یکی از گروههای مارکسیستی- مائوئیستی فعالیت داشت. وی امکان ترور شاه را به گروه خود خبر داده بود، که با عکس العمل مخالف مرکزیت روبه شد. سرانجام شمس آبادی بدون در جریان گذاشتن گروه، اقدام به ترور شاه کرد که ناموفق ماند.»
در صورتی که طبق اسناد و مدارک موجود در ساواک و شواهد و دلایل دیگری که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در دست بوده، که در جلد اول کتاب «نهضت امام خمینی» آن را آورده ام، نامبرده انگیزه اسلامی داشته، و هیچ گونه ارتباطی با کمونیستها نداشته است. به نظر می رسد دستهای مرموزی در کار است تا دروغها و بافته های تحریفگران تاریخ در طول یکصد ساله اخیر را با آرم و عنوان جمهوری اسلامی اعتبار ببخشد؛ و با تمسک به اینکه این نوشته ها، برداشتها و تحلیلها، در نظام جمهوری اسلامی تکرار و حتی در کتابهای درسی آمده است، تحریفگریهای نویسندگان خائن گذشته  را لباس حقیقت بپوشاند.
این جانب در مدت این چند سال به هر یک از مسئولان امور که باید به این جریان رسیدگی کنند متوسل شدم و اعلام خطر کردم، لیکن دریغا که هیچ کس به این دردی که مرا از درون رنج می دهد توجهی نکرد. ناگزیر وظیفه دانستم که جریان را با ولیّ امرم در میان بگذارم تا چاره ای بیندیشند. و «انَّمَا أَشْکُو بَثِّی و حُزنِی الی اللَّهِ» . و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
سید حمید روحانی ].
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام آقای خامنه  ای، ریاست شورای عالی انقلاب فرهنگی- دامت افاضاته
نامه جناب حجت الاسلام آقای سید حمید روحانی اخطاری است برای همه آنانی که دلشان برای اسلام و انقلاب می تپد. باعث تعجب و تأسف است که نظام آموزشی کشور اسلامی ایران نسبتی به مرحوم بهبهانی- رحمة اللَّه علیه- دهد که حتی کسروی با آن سوابق ضد اسلامی درباره ایشان نمی دهد. کسرویِ ضد دین پس از تجلیل از آقایان: بهبهانی و طباطبایی  دستور بهبهانی و طباطبایی به مردم را در پناه بردن به سفارت یک دولت بیگانه رد می کند. از حضرت عالی، که دلسوز اسلام و انقلاب هستید، اکیداً می خواهم مسئولی برای رسیدگی به این امور گذاشته، تا در تمام این گونه موارد شما را در جریان بگذارد. سایر موارد نامه آقای روحانی هم مورد مداقّه است. گزارش کار را به این جانب بدهید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
4/ 12/ 67
روح اللَّه الموسوی الخمینی

  صحیفه امام، ج 21، ص:294- 296
                                    

 

انتهای پیام /*