بدون تردید، بررسی ابعاد گسترده اخلاق و عرفان حضرت امام خمینی(س) فرصتی به آدمی می دهد تا برای گام نهادن در مسیر سبزی که او تا همیشه تاریخ برای بشریت ترسیم نمود، تأملی دوباره کند؛ چه این که شناختن او که حقیقتی فراموش نشدنی در خاطره اعصار است، شناختن همه خوبی ها است. او چکیده قرن ها درس آموزی بشر در محضر انبیا و اولیای الهی است و حیات انسانی کمتر چنین وجود با عظمتی به خود دیده است.
باید اقرار نمود که اگرچه قلم ها و زبان های بسیاری درباره گستره وجودی او سخن گفته اند، اما به جرأت می توان گفت که هنوز ابعاد وسیعی از وجود الهی او ناشناخته باقی مانده است. و گلستان خصایص او همچنان مجال گستردهای برای سیر در خود می طلبد و اقیانوس مواج عرفان و اخلاق او بسیار عمیقتر از تلاش دُریابان آن است؛ اما در همین عرصه کوتاه و مجال اندک، ماه ضیافت الهی بهانه ای دست داد تا گوش جان به آوای سیره ملکوتی او بسپاریم و در محضر او زانوی ادب زده، میهمانان سفره رمضان را به جرعه نوشی و توشه گیری از خوان نعیم او فرا خوانیم.
مجموعه حاضر، ره آوردی است از آیات و روایات و سیره نورانی امام راحل(س) که در سی بخش، متناسب با سی روز ماه مبارک رمضان تهیه و تنظیم شده است.
مفهوم شناسی غضب
حضرت امام خمینی(س) در توضیح مفهوم غضب به کلام «ابن مسکویه» اشاره کرده، می نویسد: محقق کبیر، احمد بن محمد، معروف به ابن مسکویه، در کتاب طهارة الاعراق، که از کتب نفیس کم نظیر است در نیکویی ترتیب و حسن بیان، چیزی می فرماید که حاصل ترجمه اش قریب به این مضمون است... : غضب در حقیقت عبارت از حرکتی است نفسانی که به واسطه آن جوشش در خون قلب حادث شودبرای شهوت انتقام پس وقتی که این حرکت سخت شود آتش غضب را فروزان کند و برافروخته نماید و متمکن کند جوشش خون قلب را در آن، و پر کند شریان ها و دماغ را از یک دود تاریک مضطربی که به واسطه آن حال عقل بد و ناچیز شود و کار او ضعیف شود.[1]
حضرت امام(س) خود نیز در این باره می نویسد: قوه غضبیه، یکی از نعم بزرگ الهی است که به واسطه آن تعمیر دنیا و آخرت شود... اگر این قوه شریفه در حیوان نبود، از ناملایمات طبیعت دفاع نمی کرد و دستخوش زوال و اضمحلال می گردید. و اگر در انسان نبود، علاوه بر این، از بسیاری از کمالات و ترقیات باز می ماند. بلکه حدّ تفریط و نقص از حال اعتدال نیز از مذامّ اخلاق و نقایص ملکات شمرده شود که بر آن مفاسدی بسیار و معایبی بی شمار مترتب گردد؛ از قبیل ترس و ضعف و سستی و تنبلی و طمع و کم صبری و قلّت ثبات... و راحتطلبی و خمودی و زیر بار رفتن و انظلام و رضای به رذایل و فضایح که پیش آید برای خود یا عایله اش و بی غیرتی و کم همتی. خدای تعالی در صفت مؤمنین فرماید: أشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ؛[2]... چنانچه حال تفریط و نقصِ از اعتدالْ از صفات رذیله و موجب مفاسد بسیاری است، که شمه ای از آن را شنیدی، همینطور حد افراط و تجاوز از حد اعتدال نیز از رذایل اخلاقی و موجب فسادهای بی شمار است.[3]
غضب در قرآن
1. وَالّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ ؛[4] و کسانی که از گناهان بزرگ و زشتکاری ها خود را به دور می دارند و چون به خشم درآیند، درمی گذرند.
2. وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أنْ لا إِلَهَ إِلا أنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنْ الظَّالِمِینَ؛[5] و [به یاد آور] ذوالنون (یونس) را آنگاه که خشمگین رفت و پنداشت که ما هرگز بر او قدرتی نداریم تا این که در [دل] تاریکیها ندا در داد: معبودی جز تو نیست، تو منزهی، به راستی که من از ستمکاران بودم.
3. الّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنْ النَّاسِ وَاللهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ؛[6] کسانی که در گشادگی و سختی انفاق می کنند و خشم خود را فرو می خورند و از مردم درمی گذرند و خداوند نیکوکاران را دوست می دارد.
4. قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمْ اللهُ بِأیْدِیکُمْ وَیُخْزِهِمْ وَیَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ * وَیُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ ؛[7] با آنان بجنگید تا خدا آنان را به دست شما عذاب و رسوایشان کند و شما را بر ایشان پیروزی بخشد و دل های گروه مؤمنان را خنک گرداند و خشم دل هایشان را فرو نشاند.
5. وَإِذَا لَقُوکُمْ قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمْ الأنَامِلَ مِنْ الغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ؛[8] هنگامی که با شما برخورد می کنند، می گویند: ایمان آوردیم و چون [با هم] خلوت می کنند، از شدت عصبانیت از شما سر انگشتان خود را می گزند. [به آنان] بگو: از [این] عصبانیتتان بمیرید که خداوند به آنچه در درون سینه ها است آگاه است.
6. وَرَدَّ اللهُ الّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنَالُوا خَیْراً؛[9] و خداوند آنان را که کفر ورزیده اند، بدون آنکه به مالی رسیده باشند، به خشم بازگرداند.
7. مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَالّذِینَ مَعَهُ أشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ... لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ؛[10] محمد(ص) پیامبر خدا است و کسانی که با اویند، بر کافران سختگیر [و] با همدیگر مهربانند... تا [خدا] از آنان کافران را به خشم دراندازد.
بر آستان جانان
1. امام صادق(ع) از قول پیامبر اکرم(ص) فرمود: «الغضب یفسد الإیمان کما یفسد الخلّ العسل»؛[11] غضب، ایمان را فاسد می کند، همان گونه که سرکه عسل را فاسد می کند.
2. امام باقر(ع) می فرماید: «إنّ هذا الغضب جمرةٌ من الشیطان توقد فی قلب ابن آدم»؛[12] همانا این غضب، برقه آتشی است از شیطان که افروخته می شود در قلب فرزند آدم.
گلبرگی از آفتاب
1. امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: «من طبائع الجهّال التسرّع إلی الغضب فی کلّ حالٍ»؛[13] از [جمله] ویژگی های روحی نادانان، شتاب کردن در غضب در هر حالتی است.
2. امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: «الغضب نارٌ موقدةٌ من کظمه أطفأها ومن أطلقه کان أوّل محترقٍ بها»؛[14] غضب، آتشی افروخته است. هر کس خشم خود را فرو نشاند، آن آتش را خاموش کرده و هر کس غضبش را رها کند، خود اوّلین کسی است که به آتش آن می سوزد.
پرتو نور
1. تسلط بر خشم
بسیاری از رسانه های تبلیغاتی جهان استکبار با دید مادی گرایانه و شیطان مآبانه خود سعی داشتند از خشم امام(س) نسبت به استکبار سوء استفاده کنند و از ایشان چهره ای خشن و غیر عاطفی ترسیم نمایند. حضرت امام با برخورداری از بینش و تربیت الهی، حتی در مورد بدترین انسان ها مانند صدام، ریگان و نصیری، خشم و کینه شخصی نداشت؛ برخلاف آن چیزی که دشمنان القا می کردند و طغیان و غضب امام نسبت به آنان فقط به جهت عصیان آنها از فرمان حق و نیز ظلم به بندگان خدا بود. حتماً اگر امام مرگ ریگان را از خدا می خواست، قبل از آن که این کار را یک نفرین نسبت به آنها تلقی کند آن را یک دعای خیر و رحمت می دانست؛ خیر برای بندگان خدا که گرفتار ستم آنهایند و خیر برای خود آنها که بار گناه و کیفرشان بیش از این سنگین تر و شدیدتر نشود. اگر به مبارزه با شاه برخاستند، نه به موجب یک غرض شخصی و نابودی شخص او و رسیدن خود به حکومت بود؛ که بالفرض شاه قبل از ارتکاب جنایات صددرصد دگرگون می شد و به اجرای دستورات خدا در جامعه قیام می کرد، به طور قطع به حمایت از او برخاسته و هر کاری که برای تقویت او نیاز بود انجام می داد.
بدین ترتیب، معیار و مبنای خشم و بغض و دشمنی امام(س) خدا بود نه خویشتن. امام(س) هرگز برای خودش با کسی دشمنی نکرد و هر جا که پای خودشان در کار بود، بدون استثنا چشم پوشی می کردند. نه فقط افرادی را که نسبت به شخص معظم له خطا و ظلمی را روا می داشتند، می بخشیدند که غالباً و بر حسب مورد نیز به نوعی آنان را مورد تفقد قرار می دادند و برای آنان دعا می کردند. چه بسا افراد بی هویت و مغرض و جاهلی که در قم و بعد از آن در نجف اشرف، حضرت امام را مورد بدترین آزارهای روحی، تهمت ها، افتراها و توهین ها قرار دادند؛ نمونه آن را حضرتشان در پیام به حوزه ها و روحانیت در مورد آب کشیدن ظرف آب فرزند برومندشان، مرحوم آیت الله سید مصطفی، در مدرسه فیضیه اشاره نمودند؛ ولی حضرت امام چه قبل از انقلاب که به مرجعیت اعلی و هیمنه مطلقه در حوزه ها دست یافتند و چه بعد از انقلاب که به اوج عظمت و قدرت همه جانبه نایل آمدند، گویی حتی در یک مورد هم به ذهنشان خطور نکرد که در صدد تلافی و انتقام برآیند. ایشان همواره بر نفس خود مسلط بودند و حتی موارد بسیار و افراد متعددی از این طایفه را که علاقمندان به امام به جهت سوابق سیاه و آزارهایشان نسبت به امام(س) حاضر نبودند آنها را روی زمین خدا زنده ببینند، حضرت امام در وهله اوّل، سراغ آنها را می گرفتند و به آنها کمک می کردند و اگر مریض بودند از طرف خود کسی را برای عیادت آنها می فرستادند و گرفتاری های شخصی آنان را در حد توان برطرف می کردند.[15]
2. نمونه ای از خشم امام
حساس ترین ساعت خشم وافر استاد روزی بود که علیه قانون ننگین کاپیتولاسیون در منزل شخصی خودشان، حیاط بزرگ اندرون، قبل از ظهر سخنرانی فرمودند. در اولین جمله بعد از «بسمله» فرمودند: قلب من در اضطراب است. در آن لحظه، هر کس به چهره نورانی اش نظاره می کرد، می دید که چهره ایشان رنگ پریده است و استاد بسیار مضطرب و خشمگین به نظر می رسید.[16]
3. خشم امام از عملکرد هیأت حسن نیّت در کردستان
رفتن بعضی از مسئولین هیأت دولت موقت به سنندج به عنوان حُسن نیت که عملاً ثمره آن سلطه مزدوران حزب دموکرات و کوموله بر جوانان سپاه پاسداران و کشتن مظلومانه آنان به کیفیت فجیع بود که با شنیدن این خبر، خشم امام به حدّ اعلا رسید و در خطاب صریح فرمودند: قلبم درد می کند و من تهران می آیم و جملاتی شدیداللحن که بعد منجر به عارضه سکته قلبی امام شد.[17]
4. تداعی خطبه شقشقیه
حضرت امام رسمشان بر این بود که روز آخر درس، قبل از تعطیلات ماه مبارک رمضان و محرم را به اندرز و تذکرات اخلاقی و عرفانی اختصاص بدهند. در یکی از این روزها به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک در نجف اشرف، معظم له در زمینه مذکور داد سخن می دادند و به تعبیر یکی از دوستان که در جلسه های متعددی از درس های اخلاق آن حضرت در قم نیز شرکت کرده بود، این جلسه یکی از بهترین و تکان دهنده ترین درس های بی نظیر امام بود. سخنان امام در این روز، آنچنان همه را منقلب نمود که صدای گریه، فضای مسجد شیخ انصاری را پر کرده بود. طلاب تحت تأثیر سخنان روحبخش حضرتش که از جان برمی خاست و بر دل می نشست، از خود رسته و در فضای لایتناهی عالم بالا به پرواز درآمده بودند. این آهنگ دلربای کلمات او بود که جان های همه را تسخیر کرده و از کالبدهای خاکی رهانده و به عشق معبود رسانده بود. سخن به اوج خود رسیده بود و این مضمون را داشت: «تا جوان هستید، خود را اصلاح کنید که در پیری...»، که ناگهان صدای ناهنجاری از گوشه مجلس، چون پتکی بر سر همه کوبیده شد، رشتةهافکار را گسست و آرامش جمع سالکان را برهم زد.
شیخی که در عین صفا و فضل نسبی، به بذله گویی و حرکت های ناهنجار معروف بود و سری کچل و بسیار بدریخت و برّاق داشت... محکم با کف دست بر سر خود کوبید که صدای آن در فضای شبستان پیچید و گفت: «من این سر کچل را چگونه اصلاح کنم؟.» به طور مسلّم او غرض و مرضی نداشت و خصلت شوخ طبعی توأم با وقت نشناسی، او را به این کار واداشته بود؛ ولی به هر حال، این حرکت بیجا، اثر خود را بر جای گذاشت. امام بدون آن که عکس العمل خاصی نسبت به ایشان نشان دهد، به یک بار ادامه مطلب را رها و آهنگ صدایشان را کوتاه کردند و با چند جمله دعا، درس را به پایان رساندند.
در آن لحظه، در ذهن بسیاری از افراد، ماجرای خطبه شقشقیه و حرکت ناهنجار اعرابی که موجب قطع سخنان حضرت امیرالمؤمنین(ع) شد، تداعی شد. همه به شدت متأثر و ناراحت شدند و اگر چنان نبود که از معراج یک درس ملکوتی بازگشته بودند و همچنان در شرایط معنوی والایی به سر می بردند، شاید جان شیخ بیچاره به خاطر حرمانی که موجب شده بود، در امان نمی ماند.[18]
5. خشم امام(س) از تنفیذ حکم ریاست جمهوری بنی صدر
در لحظ های که فرمان ریاست جمهوری را به بنی صدر عطا فرمودند، صورت نورانی استاد خشمگین به نظر می رسید. به جای آنکه به او تبریک بگویند، فرمودند: هر کس مرا می بیند و صدای مرا می شنود، بداند که قال الصادق(ع): «حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئةٍ». گرچه این جمله ظاهراً موعظه عمومی به نظر می رسید، ولی ما می دیدیم که آثار خشم از چهره نورانی اش آشکار است.[19]
6. صلابت و خشم
حضرت امام هیچ گاه در برابر مخالفان داخلی و خارجی کوچک ترین ضعفی از خودشان نشان نمی دادند و هر قدر مخالفی قوی تر بود، ایشان سخت تر و طبق تشخیصشان با تمام قدرت برخورد می کردند. روزی که ایادی طاغوت به مدرسه فیضیه یورش بردند و بنا داشتند که بعد از اتمام جنایاتشان در فیضیه، به منزل امام(س) نیز حمله ور شوند، حضرتشان راضی نشدند درب خانه را ببندند. حتی آیت الله لواسانی تمنا کردند که درب را ببندند که ایشان به شدت عصبانی شدند و فریاد زدند: «سید از خانه من برو بیرون! من چگونه درب خانه ام را ببندم و بچه های مرا در فیضیه کتک بزنند و در شکنجه باشند». همان روزها و شب های سخت، ایشان را در اواخر شب به اتفاق حاج آقای صانعی در کوچه های قم می دیدم و در آن شبهای سخت راضی نمی شدند که چند نفر خدمت ایشان باشند. حتی به یاد دارم که شبی متوجه شدند که چند نفری در زیرزمین مانده اند، با کمال قاطعیت فرمودند: «شما به خانه هایتان بروید».[20]
7. خشم، برای خدا
روزی پس از بازگشت حضرت امام(س) از زندان در خدمتشان بودیم. نزدیک ظهر که خواستیم برویم، فرمودند: چند نفر از شما بمانید. متوجه شدیم که کسانی می خواهند به خدمت ایشان بیایند. خلاصه پس از مدتی سرهنگ مولوی، رئیس امنیت تهران، به همراهی مردی دیگر وارد شدند؛ ولی در همان بیرونی ماندند. مدتی بعد، حضرت امام هم تشریف آوردند. روزهای اوّل نخست وزیری منصور بود. مولوی گفت: «آقا! از تهران از جانب نخست وزیر آمده ایم. آمد هایم تا پای شما را ببوسیم و به عرض برسانیم که نخست وزیر اجازه خواسته اند که شروع به کار بنمایند». حضرت امام در جواب فرمودند: «ما با کسی عقد اخوت نبسته ایم و دشمنی هم نداریم؛ به اعمال آقای منصور نگاه می کنیم. اگر ایشان برگشتند، ما هم تجدید نظر می کنیم و الا وظیفه خود را انجام خواهیم داد».
مولوی گفت: «آقا! 15 خرداد بسیار سخت بود. مردم زیادی کشته شدند».
حضرت امام فرمودند: «چه کسی مردم را کشت؟ جز شاه؟ این درست است که کسی که ادعا دارد اوّل شخصیت مملکت است، بگوید: من می زنم، می بندم، می کشم؟ آقا! کوتاهی نکردی، زدی، بستی، کشتی، دیگر چه کار از تو بر می آید؟ پایت را در یک کفش کردی و هر چه می خواستی انجام دادی، دیگر چه کار از تو بر می آید؟» مولوی که می لرزید، گفت: «آقا! اجازه می دهید یادداشت نمایم؟» امام فرمودند: «یادداشت کن». مولوی گفت: اجازه می فرمایید باز خدمت برسم و دست شما را ببوسم؟» امام فرمودند: «خیر!» مولوی از جا برخاست و عقب عقب از در خارج شد.[21]
8. خشم و قاطعیت امام
من خودم حاضر بودم که امام درباره بنی صدر گفتند: «اگر تخلف کند، همینجا او را بازداشت می کنم». به نظرات مسئولین گوش می دادند، غالباً مشوق آنها بودند و به حرف مخالفین توجه نداشتند. اگر کسی متمایل به سیاست آمریکا
بود، امام را این امر ناراحت می کرد و عکس العمل نشان می دادند. راجع به اسلام و مسلمین بی اندازه مصرّ بودند. راجع به مستضعفان و طبقه فقیر و کم درآمد امام بسیار غصه می خوردند و از این غصه ها امام زیاد در دل داشتند و به همراه خود بردند.[22]
9. جلوگیری از غیبت دیگران
کفایه را نزد آیت الله آقای حاج شیخ یوسف صانعی می خواندم. نکات زیادی از حیات امام برایم گفتند. از جمله اگر کسی در محضر آن حضرت می خواست غیبت را شروع کند، سخت خشمگین شده و اجازه ادامه نمی دادند و ملاحظه طرف را هم نمی کردند که کیست.[23]
در سایه سار عترت
1. تأثیر کظم غیظ
روزی امام سجاد(ع) نزد یاران و اصحاب خویش نشسته بود که یکی از بستگان ایشان آمد و با دیدن صمیمیت امام با یارانش عصبانی شد و به امام ناسزا گفت و رفت. امام چیزی نگفت. وقتی مرد رفت، امام رو به اصحاب خود کرد و فرمود: «آنچه را که این مرد گفت، شنیدید. اکنون دوست دارم به همراه من بیایید تا نزد او برویم و من نیز پاسخم را به او بگویم». همگی پذیرفتند و گفتند: «ما حاضریم؛ اما دوست داشتیم شما همانجا پاسخش را می دادید و ما نیز هر آنچه می خواستیم به او می گفتیم». امام(ع) نعلین خود را پا کردند و به اتفاق حاضران به راه افتادند. حضرت در راه این آیه را زیر لب می خواند: وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ.[24] امام(ع) به در خانه مرد رسید و او را صدا زد و فرمود: «به او بگویید علی بن الحسین(ع) آمده و با تو کار دارد». مرد همین که متوجه شد، امام سجاد(ع) آمده است، در حالی که آماده دفاع و مقابله بود، بیرون آمد. هنگامی که چشم امام به او افتاد، فرمود: «ای برادر! ساعتی پیش نزد من آمدی و آنچه را که خواستی به من نسبت دادی و رفتی. اگر آن نسبت هایی که به من دادی، در من هست، هم اکنون استغفار می کنم و از خدا می خواهم که مرا ببخشاید؛ اما اگر آنچه گفتی در من نیست، از خداوند می خواهم که تو را ببخشاید». مرد که از سخنان امام(ع) سخت غافلگیر شده بود، نزدیک آمد و پیشانی حضرت را بوسید و عرض کرد: «آنچه گفتم، در شما نیست و خود بدانچه که به شما نسبت دادم، سزاوارترم». سپس از امام(ع) طلب بخشش نمود.[25]
منبع: بر ساحل آفتاب ره توشه ماه مبارک رمضان، ص 75-93
[1]. شرح چهل حدیث، ص 133. [2]. فتح (48): 29. [3]. شرح چهل حدیث، ص 134ـ135. [4]. شوری (42): 37. [5]. انبیاء (21): 87. [6]. آل عمران (3): 134. [7]. توبه (9): 14 ـ 15. [8]. آل عمران (3): 119. [9]. احزاب (33): 25. [10]. فتح (48): 29. [11]. شرح چهل حدیث، ص 135. [12]. همان، ص 136. [13]. غرر الحکم و درر الکلم، ح 9351. [14]. همان، ح 1787. [15]. ر.ک: در سایه آفتاب، ص 94 ـ 95؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان. [16]. صحیفه دل، ج 1، ص 96؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین سید جواد علم الهدی. [17]. همان. [18]. در سایه آفتاب، ص 98 - 99؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان. [19]. صحیفه دل، ج 1، ص 96 ـ 97؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین سید جواد علم الهدی. [20]. ر.ک: همان، ص 110؛ به نقل از حجة الاسلام والمسلمین سید علی غیوری. [21]. همان، ص 49 ـ 50؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین جلالی خمینی. [22]. همان، ص 60؛ به نقل از: آیت الله خلخالی. [23]. همان، ص 28؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین حسین انصاریان. [24]. آل عمران (3): 134. [25]. بحار الانوار، ج 46، ص 54.
.
انتهای پیام /*