ولادت سراسر با سعادت و هجرت با برکت حضرت خاتم النبیین و افضل المرسلین را که مبدأ نهضت اسلامی و الهی و مصدر بسط عدالت و فرهنگ انسانساز و منشأ حرکت به سوی برچیدن اساس ظلم و نابکاری و ارتقا به مقام والای انسانی و هجرت از تمام ظلمها و خصلتهای شیطانی- حیوانی به سوی نور مطلق و سرچشمه کمال و مؤسس امت و امامت است به جمیع مستضعفین و محرومین و تمام ملتهای جهان خصوصاً عموم مسلمین تبریک عرض میکنم. ... انقلاب اصیل و عظیم الهی، اسلامی، ایرانی ما که اکنون سالروز آن است، جلوه ای از نهضت پر عظمت حضرت محمد رسول اللَّه (ص) است که ولادت سعادتمند و هجرت حرکت بخشَش در عصری واقع شد که ظلمات جهالت سراسر جهان را فراگرفته بود و قدرتمندان چون حیوانهای آدمخوار، روزگار مستضعفین را تباه نموده بودند.
صحیفه امام، ج12، ص: 136
عید مبارکی که در آن روز، بزرگترین شخصیت عالم برای اصلاح بشر و تحول بزرگتر تحولات، و نیز ولادت با سعادت فرزند او حضرت صادق- سلام اللَّه علیه- که مذهب را ترویج و اسلام را ارائه داد به مردم. تحول از شرکها، الحادها، آتش پرستیها و همه انحرافها، به استقامت و توحید و توحیدپرستی. در مرکزی که به جای توحید و به جای حکومت اللَّه بتها نشسته بودند و در عصری که به جای ستایش حق تعالی آتشها پرستیده می شدند.این روز روز مبارکی است که ما نزدیک به او می شویم، و روز نویدی است که بشر را نوید داد به استقامت و راهنمایی به صراط مستقیم انسانیت.
صحیفه امام، ج14، ص: 1
در ولادت حضرت رسول- صلی اللَّه علیه و آله- قضایایی واقع شده است، قضایای نادری به حسب روایات ما و روایات اهل سنت وارد شده است که این قضایا باید بررسی بشود که چی است. از جمله قضیه شکست خوردن طاق کسری و فرو ریختن چهارده کنگره از آن قصر و از آن جمله خاموش شدن آتشکده های فارس و ریختن بتها به روی زمین. قضیه شکست طاق کسری شاید اشاره به این باشد که در عهد این پیغمبر بزرگ، طاق ظلم، طاقهای ظلم میشکند و مخصوصاً طاق کسری شکسته شد برای اینکه آن وقت این طاق کسری مرکز ظلم انوشیروان بود. انوشیروان به خلاف آن چیزهایی که به واسطه شعرا و به واسطه درباری های آن وقت و موبدان درباری آن وقت درست کردند، یکی از ظالمهای ساسانیان است، و دنبال او یک حدیثی هم جعل شده است، و به حضرت رسول- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- نسبت داده شده که «من متولد شدم در عهد سلطان عادل انوشیروان!» این اولًا سند ندارد و مُرْسَل است، و ثانیاً کسانی که اهل تفتیش در امور هستند، تکذیب کردند این را و معلوم است که یک دروغی است که بستند. انوشیروان ظالم باید گفت، نه عادل. در زمان انوشیروان چهار طبقه یا پنج طبقه ممتاز بودند، یعنی از هم ممتاز، علاوه بر خود دستگاه سلطنت با آن بساطی که داشته است؛ یک دسته هم شاهزادگان بودند و درباریها، اینها یک طبقه علی حده ممتاز؛ یک دسته هم کسانی بودند که دارای اموال هستند و به قول آنها شریف زادهها، آنها هم یک دسته ممتاز؛ یک دسته دیگر هم عبارت از آنهایی بودند که سران ارتش و امثال اینها بودند، آنها هم ممتاز؛ دسته آخر که نوع مردم بودند پیشه وران بودند، و پیشه وران باید کار کنند آنها بخورند تکلیف این بوده. آنها آن طبقه بالا مالیات بده نبودند، به نظام هم نمیرفتند. در نظام باید طبقه پایین که پیشهوران بودند، میگفتند اینها باید خدمت کنند، و مال اینها صرف بشود در آن طبقات دیگر؛ اینها به نظام بروند، اینها جنگ بکنند، اینها کارها را انجام بدهند، آنها بخورند. اجازه نمی دادند که این طبقه پایین تحصیل کند، ممنوع بود. این قصه در شاهنامه هم هست که پیش او شکایت بردند که بوذرجمهر پیشاش شکایت برد که هزینه کم شده است و ارتش محتاج به مئونه است، و در بین این طبقات پایین هستند اشخاصی که مال داشته باشند. بعد رفتند و پیدا کردند یک نفری که حالا می گویند کفش گر بوده، پیدا کردند و او گفت که من میدهم- به حسب نقل شاهنامه- من میدهم لکن به شرط اینکه بچه من را اجازه بدهند درس بخواند. رفتند به او گفتند قبول نکرد، گفت نه، ما نه پولش را میخواهیم، نه اجازه می دهیم، برای اینکه اگر اجازه بدهیم که یک آدم پایینی بیاید و درس بخواند، این آن وقت بعد میخواهد دخالت کند در امور و این نمی شود. این عدالتی است که انوشیروان داشته است.
صحیفه امام، ج19، ص: 432- 434
ولادتها مختلف است: یک تولدی است که مبدأ خیرات است، مبدأ برکات است، مبدأ کوبیدن ظالم است، مبدأ خاموش شدن آن بتکده ها و آتشکده هاست، مثل ولادت رسول اکرم که گفته شده است که «آتشکده پارس» خاموش شد و کنگره های طاق کسری ریخته شد- حالا ریخته شدن و خاموش شدنش با تاریخ، گفته شده- لکن مطالب این است که دو قوه بوده است آن وقت که یکی قوه حکومت جائر بوده است؛ و یکی هم قوای روحانی آتش پرست؛ و به آمدن رسول اکرم [این دو قوه شکست]؛ تولد ایشان مبدأ شکست این دو قوه است. یکی طاق کسری که کنگره هایش، کنگره های ظالمانه اش ریخت. اینکه میگویند «انوشیروان عادل» این از اساطیر است! یک مرد ظالم سفاکی بوده است، منتها شاید پیش سلاطین دیگر وقتی گذاشتند، به او گفتند عادل! و الّا کجایش انوشیروانْ عادل بوده است؟! به تولد رسول اکرم، این پایه ها؛ یعنی مبدأ ریختن پایه های ظلم و خاموش شدن آتشهای دوگانه پرستی و شرک و آتش پرستی [فرو ریخت]؛ آن دو قوهای که در آن وقت بوده است، با آمدن ایشان هر دو مبدأ شکست، این دو اصل؛ یعنی توحید، در عالم به واسطه رسول اکرم توحید بسط پیدا کرد و ان شاء اللَّه می کند. و نبوت اصلًا آمده است، نبی اصلش مبعوث است برای اینکه قدرتمندهایی که به مردم ظلم می کنند پایه های ظلم آنها را بشکند؛ و این کنگره های ظلم که به زحمتِ این بیچاره ها، به خون دل این بیچاره ها، به استثمار گرفتن این مردم ضعیف، این پایه های قصر بالا رفته و کنگره هایش کنگره هایی بوده است که [پایه های ظلم] بوده است، آمدن پیغمبر اکرم برای شکستن این کنگره ها و فرو ریختن این پایه های ظلم بوده است؛ و از آن طرف، چون بسط توحید است، این جاهایی که مبدأ ستایش غیر خدا بود و آتش پرستی بوده است، آنها را منهدم کرده است و آتشها را خاموش کرده است
صحیفه امام، ج4، ص:-161 - 162
معرف رسول اکرم، قرآن است. همان طور که خود رسول اکرم و حضرت صادق- سلام اللَّه علیه- [و] ولی اللَّه اعظم جلوه تام حق تعالی هستند، قرآن هم همان طور است. قرآن هم جلوه تام خدای تعالی است؛ یعنی، با همه اسما و صفات، تجلی کرده است و ولی اللَّه اعظم و رسول اکرم را با آن اشراق هایی که ما ازش اطلاع نداریم و با همه اسما و صفات، محقق کرده است. و همین طور ولی اللَّه اکرم حضرت صادق و سایر ائمه را، لکن معرف ایشان خود کتاب الهی است؛ یعنی، هر کس هر چند در این کتاب مقدس دقت کند و توجه داشته باشد، بیشتر مطلع می شود که آورنده او کیست و چه جور آدمی است.
صحیفه امام، ج20، ص: 408
برنامه رسول اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- قبل از مهاجرت به مدینه، روزهایی که در مکه به سر می بردند، فقط تبلیغ الَی اللَّه و معرفی ذات مقدس حق تعالی و معرفی اسلام بود. یاورانی نداشتند تا بتوانند با کمک آنان با مشرکین بجنگند و اسلام را گسترش دهند؛ و همان طور که در قرآن ملاحظه میفرمایید، سوره هایی که در مکه نازل شده فقط جنبه پند و موعظه و معرفی اسلام را دارد و از جنگ و جدال صحبتی نیست و حتی احکام در آن کمتر ذکر شده. و آن روز که حضرتش با آن وضعِ شکست خورده و ناگوار از مکه خارج گردید، افراد عادی- که سطحی فکر می کنند- نمی توانستند پیش بینی کنند که این مهاجرت چه مصالحی به دنبال خواهد داشت لکن وقتی که به مدینه تشریف بردند معلوم شد که چه نتایجی بر هجرت ایشان مترتب بود و چگونه توانستند اسلام را در مدینه گسترش دهند و یارانی پیدا کنند، و بالاخره با فتح و ظفر به مکه بازگشتند به آن گونه که بزرگان قریش نزد آن حضرت خاضع شدند و حضرت هم آنان را آزاد ساخت.
صحیفه امام، ج2، ص: 410
وقتی که شما تاریخ را می بینید و ملاحظه می کنید، از آن اول که رسول اکرم قیام کردند با همین مردم فقیر، با همین مردم مستضعف، ایشان قیام کردند. در مقابل آن قلدرها و آن زورگوها و آن باغدارها و آن مُکنَت دارها و قافله دارها که در آن وقت مظهر طاغوتی بود، اسلام قیام کرد. و بعد هم تمام عمر، اسلام و ائمه ما در مقابل طاغوت همیشه ایستاده بودند.
صحیفه امام، ج6، ص: 159
نهضت رسول اکرم نهضت انسانی بود، نهضت الهی بود؛ مثل قدرتهای دیگر نبود که شیطانی است [و] برای منافع شخصی یا برای دولتداری قیام کردند و آدمکشی می کنند. خیر، یک قدرت الهی دنبال این بود. تعلیمات الهی بود که ملتهایی که به سنگپرستی و بتپرستی و آتش پرستی و بدتر از اینها مبتلا بودند، اینها را ... موحد کرد، و نور توحید و پرچم توحید را بر همه ممالک اسلام سایه افکن کرد. برای اینکه اتکالش به خدا بود، جبرئیل امین پشت سرش بود. شما هم اتکال به خدا کنید تا جبرئیل امین پشت سر شما با شما همراه باشد، فرشتگان با شما همراه باشند. من امیدوارم که همه ملتهای اسلام که به واسطه تبلیغاتی که، فعالیتهایی که از اجانب شد و اینها را از هم متفرق کردند و مقابل هم قرار دادند، بیدار بشوند و همه با هم بشوند. یک دولت بزرگ اسلامی، یک دولت زیر پرچم «لا إله إلا اللَّه» تشکیل بدهند و این دولت بر همه دنیا غلبه بکند. خداوند همه شما را تأیید کند. موفق باشید؛ مؤید باشید
صحیفه امام، ج6، ص: 234
رسول اکرم یک آدم بود، یک انسان کامل بود و یک عالَم را تهذیب کرد.
صحیفه امام، ج6، ص: 279
پیغمبر اکرم که شخص اول بود و بنیانگذار اسلام و بنیانگذار هدایت مردم، سیره اش را بروید ببینید چه جور بوده. آیا هیچ وقت سلطه جو بوده؟ وقتی با همین اشخاصی که رفقایش بودند، دوستانش بودند، دیگر سیاه و سفید و اینها مطرح نبود، نشسته بودند همه با هم، دور هم می نشستند؛ یکی آنجا بنشیند یکی پهلویش، بالا و پایین باشد، این هم نبوده.
صحیفه امام، ج12، ص: 509
پیغمبر اکرم خدمتگزار مردم بود با اینکه مقامش آن بود ولی خدمتگزار بود. خدمت می کرد
صحیفه امام، ج13، ص: 384
رسول خدا در مدینه که مرکز حکومت ایشان بود و سعه حکومتش هم آن وقت زیاد بود، عرب می آمد می دید که چند نفر نشستند دور هم با هم صحبت می کنند، او نمی توانست بفهمد که کدام یکی اینها در رأس واقع است و حاکم است و کدام یکی از اینها پائینتر هستند.
صحیفه امام، ج18، ص: 279
پیغمبر را هر کس که سیره نوشته است از رسول اکرم، [نقل کرده که] وضعش در زندگی کمتر بوده است از این مردم عادی که آن وقت در مدینه زندگی می کردند. اطاق گلی اینها داشتند؛ توی مسجد یک اطاق گلی داشتند. سوار الاغ می شده، یک کسی هم دنبالش، پشت سرش می نشسته و می رفته. آن وقت هم برای او مسأله می گفته، او را تربیت می کرده. شما بیاورید یک حاکمی، یک رئیسِ عرض می کنم کلانتری، یک کدخدای یک شهری، یک دهی بیاورید که این طوری باشد. سلوکش با ملت این باشد که وقتی توی مسجد، مسجدِ محل اداره حکومت، می آمدند آنجا، وقتی که پیغمبر توی مسجد نشستند و عرض میکنم که چند نفر هم همراهشان هستند، با هم نشسته اند و دارند صحبت می کنند، اشخاصی که نمی شناختند، از خارج می آمدند، نقل شده است که نمی شناختند اینها کدام یکی، عرض میکنم که حاکم است و کدام یکی محکوم؛ کدام یکی پیغمبر است، کدام یکی مردم دیگر. یک زندگی اشرافی و یک زندگیِ عرض می کنم، چیزی نداشته. در عین حال که خودش این طور بوده، آن قدر به این فقرا رسیدگی می کرده و به این ضعفا رسیدگی می کرده است که مردم همه از ذکرش فرض کنید، عاجزند.
صحیفه امام، ج4، ص:219- 220
آن طرز حکومت اسلام طرز حکومت آدمسازی است. شما خود رؤسای اسلام را باید ملاحظه کنید مثل پیغمبر اکرم که رئیس اسلام است، امیر المؤمنین که بعد از او رئیس اسلام بود. شما خود آنها را ببینید که وضعشان چه جوری بوده. دیکتاتوری بوده است؟ پیغمبری که با مردم دیگر وقتی می نشست معلوم نبود آقا کدام است و نوکر کدام است و- عرض می کنم که- اصحاب کدامند و خود پیغمبر کدام است. پیغمبری که با مردم همان جور می نشست و با هم همان طور جلسه میکردند، و همان طور جلسه شان جلسه بنده ها و فقرا بود، و زندگی اش زندگی فقرا بود، و بیت المالْ مالِ مردم بود و هیچ تصرف نمی کرد، مثل یکی از فقرا زندگی می کرد و با مردم وقتی که معاشرت میکرد، وقتی که اعلام میکرد و اعلام کرد به اینکه هر کس حقی دارد به من بگوید، یکی پیدا نشد- غیر یک نفر آدمی که اشتباه گفت برای یک غرضی- که بگوید تو دهشاهی از ما برداشتی، که بگوید یک ظلمی تو به من کردی. این آخر عمر فرمود هر که حقی دارد به من بگوید. هیچ کس پیدا نشد که بگوید تو به ما یک ظلمی کردی، یک بدی گفتی- عرض میکنم که- به این ملت یک- نعوذ باللَّه- خیانتی کردی. فقط یکی در بین اینها پاشد گفت شما یک شلاق به من زدی! گفت به او بیا عوض آن را [بزن]؛ گفت به اینجای من- گفت- بیا عوض آن را بزن. گفت نه، برهنه بودم. برهنه [شد]. بعد رفت بوسید آنجا را؛ گفت که من این را گفتم که اینجا را ببوسم. یعنی دروغ گفتم؛ نه، نکرده بودی.
صحیفه امام، ج4، ص:395- 396
اسلام شخص اول مملکتش با یکی از رعایا فرق نداشت بلکه پایین تر از او بود در استفاده از مادیات. آزادی آرا در اسلام از اول بوده است، در زمان ائمه ما- علیهم السلام- بلکه در زمان خود پیغمبر آزاد بود. حرفهایشان را می زدند.
صحیفه امام، ج6، ص: 277
پیغمبر اکرم در مقابل قریش بود؟ خودش هم از قریش بود، اما یک آدمی بود که از همین طبقات پایین بود. از اشراف، به آن معنی که طایفه دار بوده، بود، اما هیچ چیز نداشت
صحیفه امام، ج8، ص: 456
سران اسلام و پیغمبر اسلام و امیر المؤمنین و ائمه ما زندگی شان ساده و عادی بود بلکه پایینتر از عادی.
صحیفه امام، ج19، ص: 318
شیوه ائمه ما و اولیای خدا و انبیای خدا بوده است که خودشان را خدمتگزار مردم می دیدند و با حسن معاشرت و با رفتار انسانی، با رفتار الهی رفتار می کردند و کارهایی را که باید انجام بدهند، با همین حسن رفتار انجام می دهند
صحیفه امام، ج17، ص: 79
بزرگتر از رسول اکرم در عالمِ وجود نیست غیر از ذات مقدس حق تعالی و حادثه ای بزرگتر از بعثت او هم نیست؛ بعثتی که بعثت «رسول ختمی» است و بزرگترین شخصیتهای عالم امکان و بزرگترین قوانین الهی.
صحیفه امام، ج12، ص:419- 420
پیغمبر غصه می خورد برای اینکه، دعوت می کند و اجابت کم می شود؛ فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَّفْسَکَ. و یکی از غصه های انبیا هم همین است که تعلیماتشان را نتوانستند به ثمر برسانند به آن طوری که تعلیم اقتضا می کند. پیغمبر می خواست همه مردم را علی بن ابی طالب کند ولی نمی شد. و اگر بعثت پیغمبر هیچ ثمره ای نداشت الّا وجود علی بن ابی طالب و وجود امام زمان- سلام اللَّه علیه- این هم توفیق بسیار بزرگی بود. اگر خدای تبارک و تعالی، پیغمبر را بعث می کرد برای ساختن یک هم چه انسانهای کامل، سزاوار بود.
صحیفه امام، ج12، ص:424- 425
بعثت رسول خدا برای این است که راه رفع ظلم را به مردم بفهماند، راه اینکه مردم بتوانند با قدرتهایبزرگ مقابله کنند به مردم بفهماند. بعثت برای این است که اخلاق مردم را، نفوس مردم را، ارواح مردم را و اجسام مردم را، تمام اینها را از ظلمتها نجات بدهد، ظلمات را بکلی کنار بزند و به جای او نور بنشاند، ظلمت جهل را کنار بزند و به جای او نور علم بیاورد، ظلمت ظلم را به کنار بزند و به جای او عدالت بگذارد، نور عدالت را به جای او بگذارد و راه او را به ما فهمانده است، فهمانده است که تمام مردم، تمام مسلمین برادر هستند و باید با هم وحدت داشته باشند، تفرق نداشته باشند.
صحیفه امام، ج17، ص: 434- 435
پیغمبر اکرم- صلی الله علیه و آله و سلم- که ختم همه پیامبران است و کامل ترین دین را عرضه کرده است بر بشر، قرآن را که به وسیله وحی بر او نازل شده است عرضه کرده است.
صحیفه امام، ج19، ص: 112
آن معارفی که به برکت بعثت رسول اکرم در عالم پخش شد- کسانی که مطلع اند که این معارف چی است و تا آن اندازهای که ماها می توانیم ادراک بکنیم- می بینم که از حد [درک] بشریت خارج است؛ اعجازی است فوق ادراک بشریت از یک انسانی که در جاهلیت متولد شده است، در جاهلیت بزرگ شده است و یک آدمی بوده است که در یک محیطی پرورش یافته است که اسمی از این مسائل اصلًا نبوده در آن وقت. محیط آنجا اصلًا راجع به مسائل دنیا و به مسائل عرفان و فلسفه و سایر مسائل اصلًا آشنایی نداشتند و در تمام عمرش، حضرت آنجا بوده، یک سفر مختصری کرده است که چند وقتی، یک چند روزی، سفر کرده و برگشته. آن وقت، وقتی که بعثت حاصل شد، انسان می بیند که یک مطالبی پیش آورده است که از حد بشریت خارج است. این اعجازی است که برای اهل نظر، دلیل بر نبوت پیغمبر است، و الّا ایشان به خودش نمی توانست این کار را بکند. نه تحصیلاتی داشت، حتی نوشتن را هم نمیدانست. مسائل، یک مسائل بزرگی است که ما نمیتوانیم در اطرافش صحبت کنیم و کشف هم نشده است؛ برای خود ایشان است و کسانی که خاص الخاص ایشان هستند. مسائل اجتماعی در اسلام- می دانید که- هست؛ همه جور مسائل هست و به درجه اعلا هست که از عهده یک نفر آدمی که در آن محیط زندگی کرده است و یا در هر محیطی [برنمی آید که] یک نفر آدم بتواند این طور در دنیا همه چیز را بیابد که مطابق عقل حالا باشد و آینده. این یک امر اعجاز است؛ غیر از اعجاز چیز دیگر نمی تواند باشد.
صحیفه امام، ج20، ص:239- 240
پیغمبر اکرم (ص) وقتی که به رسالت مبعوث شد، و شروع به تبلیغ کرد، یک طفل هشت ساله (حضرت امیر (ع)) و یک زن چهل ساله (حضرت خدیجه) به او ایمان آوردند. جز این دو نفر کسی را نداشت. و همه می دانند که چقدر آن حضرت را اذیت کردند و کارشکنیها و مخالفتها نمودند. لیکن مأیوس نشد، و نفرمود کسی ندارم.ایستادگی کرد؛ و با قدرت روحی و عزمی قوی از «هیچْ» رسالت را به اینجا رسانید که امروز هفتصد میلیون جمعیت تحت لوای او هستند
ولایت فقیه، متن، ص: 136
پیغمبر اسلام- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- تنها قیام فرمود و در یک محیطی که همه با او مخالف بودند، قیام فرمود و زحمتهای زیاد، مشقتهای زیاد، رنجهای فراوان برد تا اینکه اسلام را به مردم ابلاغ فرمود. دعوت کرد مردم را به هدایت؛ دعوت کرد به توحید. آن قدر مشقتْ ایشان تحمل فرمود که گمان ندارم کسی طاقت آن را داشته باشد
صحیفه امام، ج2، ص: 29
پیغمبر اسلام- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- همان طوری که برای مؤمنین رحمت و دلسوز بود، برای کفار هم بود. دلسوز بود برای کفار؛ یعنی متأثر می شد که این کفار به کفر خودشان باقی باشند، و منتهی به آتش جهنم بشوند. برای آنها دلسوزی میکرد. دعوتش برای این بود که نجات بدهد این اشخاص کافر را، آن اشخاص عاصی را. خدای تبارک و تعالی خطاب میفرماید که «مثل اینکه می خواهی خودت را بکشی برای اینها که اینها ایمان نیاورده اند»! همچو متأثر بود که اینها چرا ایمان نمی آورند، اینها چرا نجات پیدا نمیکنند، اینها چرا؟ وقتی که یک دستهای را در یک جنگی- در ... تاریخ هست- که بسته بودندشان و میآوردند از کفار، می فرمود که ما اینها را باید با زنجیر وارد بهشت کنیم! حالا باید این طور بیاوریم و هدایتشان بکنیم. نورِ هدایت بود. همان طوری که با مؤمنین سر صلح و صفا داشت، با دیگران هم داشت؛ مگر آنهایی که یک غده سرطانی بودند که باید کنده بشوند؛ از جامعه باید کنار بروند.
صحیفه امام، ج8، ص:379- 380
پیغمبر هم و سایر کسانی که لسان وحی بودند، آنها هم این دو رویه را داشتند. خود پیغمبر هم عملش این طور بود، تا آن روزی که حکومت تشکیل نداده بود، معنویات را تقویت می کرد. به مجرد اینکه توانست حکومت تشکیل بدهد علاوه بر معنویات اقامه عدل کرد، حکومت تشکیل داد و این مستمندان را از زیر بار ستمگران تا آن قدر که اقتضا داشت وقت، نجات داد.
صحیفه امام، ج17، ص: 528
پیغمبر اکرم در عین حالی که وظایف شخصی خودش را بجا میآورد و خلوتها با خدای تبارک و تعالی داشت، تشکیل حکومت داد و به انحاء عالم برای دعوت آدم فرستاد و مردم را دعوت کرد به دیانت و دعوت کردند بعد به اجتماع. این طور نبود که بنای او این باشد که بنشیند توی خانه و ذکر بگوید. ذکر می گفت، لکن همان ذکر هم خودسازی بود. دعا میکرد، ولی همان دعا هم، هم خودسازی و هم مردمسازی بود و مردم را تجهیز می کرد برای مقاومت. تمام ادعیه ای که در لسان او و ائمه مسلمین واقع شده است، تمام این ادعیه، در عین حالی که دعوت به معنویات است، از راه دعوت معنویات، تمام مسائل مسلمین اصلاح می شود.
صحیفه امام، ج18، ص: 422
رسول ختمی- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- که برای اصلاح بشر آمده بود و برای اجرای عدالت آمده بود و برای تربیت بشر آمده بود، باز در زمان خودشان موفق نشدند صحیفه امام، ج12، ص: 480
اصل آمدن پیغمبر برای آموزش و پرورش بوده است. آیات را تلاوت کند، آیات را، علومی که از آن علوم به همه [چیز] به طور آیه نظر بشود. آیات را تلاوت کند بر ایشان و تزکیه کند آنها را. آنها را تطهیر کند.نفوس را تطهیر کند، بعد از اینکه تطهیر کرد یُعَلّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ. پرورش قبل از آموزش است. اگر هم قبل نباشد، همراه باید باشند و رتبه او مقدم است. صحیفه امام، ج12، ص: 492
این صراط مستقیمی را که انبیا جلو راه بشر گذاشتند و نبی اکرم آخرین انبیا و اشرف همه، آن راه را جلو مردم گذاشتند، و مردم را دعوت به این صراط مستقیم کردند و هدایت کردند به راه انسانیت و خروج از همه انحای کفر و الحاد و خروج از همه ظلمات به نور مطلق
صحیفه امام، ج14، ص: 1
پیغمبر اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- از اول که قیام کرد، تنها- تنها قیام کرد و دعوت کرد مردم را. قومش را دعوت کرد به حقْ تعالی و به توحید و هیچ کس همراهش نبود. تنهایی قیام کرد اول هم. مثلًا زنش که در منزل بود- حضرت خدیجه- به او ایمان آورد، و حضرت امیر که بچه ای بود آن وقت ایمان آورد؛ و بعد کم کم در مدینه. در مکه هم که بودند- در سیزده سال- نشد یک کاری انجام بدهند، برای اینکه مکّیها همه مقتدر و چیزدار بودند و می دیدند که اگر این رشد بکند با منافعشان مخالف است. از این جهت با او مخالفت می کردند، از خوف اینکه این رشد پیدا بکند و با منافعشان چه بشود. این بتها هم آلت بود پیش آنها. همچو نبود که بت پرستها خیلی به بت هم همچو [معتقد باشند]؛ عمده منافع مادیشان بود که آنها در مقابلش می دیدند پیغمبر اکرم است و منافع مادی شان در ضرر است. تا در مکه بودند- تقریباً- می شود گفت تنها بودند. یکی- دو تا، چند نفر مختصری به ایشان گرویدند و اینها. فعالیت هم در مکه جز اینکه دعوت می کردند و دعوت زیرزمینی- به اصطلاح- می کردند چیزی نبود؛ تا وقتی که مقتضیات جور شد و رفتند به مدینه؛ آن وقت از مدینه شروع کردند و در مقابل قدرتهای بزرگ.
صحیفه امام، ج5، ص: 36
رسول اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- اول که مأمور شد، خودش- تنها- مأمور شد: قُم فَأنذر ؛ نهضت کن و مردم را دعوت کن. دعوت، ابتداءً از خود حضرت شروع شد. آن روز که اعلام نبوت فرمود، یک زن و یک بچهبه او ایمان آورد؛ لکن استقامت- که لازمه رهبری انبیای گرام است- به طور کامل در رسول اکرم بود: و اسْتَقِم کَمَا أُمِرتَ؛ نهضت کن و استقامت کن. این دو خاصیت در پیشبرد مقاصد بزرگ پیغمبر اسلام دخالت داشت: قیام و استقامت. این استقامت موجب شد که با اینکه هیچ در دست نداشت و تمام قوای قدرتمندان بر خلاف او بود- به طوری که در مکه نمی توانست به طور علن دعوت کند- لکن مأیوس نمیشد از اینکه نمی تواند علناً مردم را دعوت کند. مأیوس نبود. دعوت زیرزمینی بود. یکی یکی ها را به خود جذب کرد، تا وقتی که تشریف بردند به مدینه، مأمور شدند که مردم را دعوت کنند به قیام: قُل إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا للَّه؛ در اینجا دعوت به قیام است. دعوت جمع به قیام جمع است؛ و مهم قیامِ للَّه، برای خدا. رمز پیروزی لشکر اسلام در صدر اسلام- با آنکه هیچ ابزار جنگی می شد بگویی نداشتند- قیامِ للَّه بود. نهضت برای خدا، ایمان به خدا، پیروز کرد پیغمبر اکرم را. مأیوس نشدن و استقامت کردن در راه خدا، پیروزی را نصیب پیغمبر کرد.
صحیفه امام، ج7، ص:244- 245
پیغمبر اکرم که سیزده سال در مکه رنج کشید، حبس بود، زجر کشید، توهین شد، هزار جور بساط بود، در آنجا صبر کرد؛ صبر کرد و دعوت کرد اشخاصی را. بعد هم که ملاحظه فرمود که نمیشود در اینجا کار را پیش برد، هجرت کردند به مدینه. در آنجا خوب، اشخاصی به آنها مُنْضَم شدند. ده سال هم که در آنجا بودند تمام همّشان در این بود که با این قلدرها جنگ بکنند و اینهایی که ظالم بودند، اینهایی که می خواستند مردم را بخورند، اینهایی که منافع ملتها را می خواستند بخورند. با اینها جنگ کرد تا اینها را آن مقداری که شد ساقط کرد؛ ولی صبر می کرد
صحیفه امام، ج5، ص:165- 166
پیغمبر اسلام در مکه که بودند، از همین مردم مستضعف و طبقه به اصطلاح آنها صفر، [...] و تجار قریش و ثروتمندانِ آن وقت و قدرتمندانِ آن وقت همه با او مخالف بودند. نه اینکه قدرتمندان او را آورده بودند که مردم را خواب بکند. ایشان بود که تا مکه بود نمی توانست اظهار وجود بکند. زیرزمینی مشغول فعالیت بود و گروه هایی ترتیب می داد برای خودش، وقتی که دیدند آنجا نمی شود، از آنجا هجرت فرمودند به مدینه؛ در مدینه هم که آمدند، وارد شدند به یک نفر از همین مردم طبقه سه، به اصطلاح آنها. اشخاصی هم که جمع شدند دور ایشان عبارت از همین فقرا بودند. جنگهای پیغمبر همه اش با اغنیا بود و با گردن کلفتها بود و با ثروتمندها بود
صحیفه امام، ج7، ص: 389
هیچ کس به قدر رسول اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- در آن سیزده سالی که مکه تشریف داشتند، و در آن ده سالی که در مدینه، اگر کسی درست توجه بکند به زندگی حضرت مولا رسول اللَّه، می بیند که شاید آدم بتواند بگوید یک روز ایشان، یک حالی که به حسب نظر ما استراحت است، ایشان نداشتهاند. آن وقتی که در مکه بودند، آن قدر فشار داشتند و آن قدر اذیت به ایشان میکردند و آن قدر ایشان را در تنگنای همه طور و همه جانبه می گذاشتند که بالاخره مجبور شدند که بروند در یک غاری، و در آنجا هم تحت نظر اینها بودند، و زندگی ایشان آن طور گذشت. یک روز برای ایشان استراحت نبود. و بعد از اینکه دیدند نمیشود در مکه ماند و تبلیغاتشان در مکه آن قدر تأثیر ندارد و یک عده معدودی، چند نفری به ایشان ایمان آوردند، ایشان هجرت کردند، و اگر وضع ایشان را در مدینه هم ببینیم، میبینیم که در این ده سال مدینه، جز زحمت و اشتغال به جنگهایی که پیش آمد و غزوه هایی که پیش آمد، نداشتند، و در آن غزوات هم سنگینی اش به دوش خود ایشان بود. لکن مقصد یک مقصدی بود که اینها پیش او هیچ نبودند. در مکه وقتی که به ایشان پیام دادند که تو بیا دست از این دعوتت بردار، و تو هر چه می خواهی ما در اختیارت- مثلًا- میگذاریم، ایشان فرمودند که اگر همه عالم- تعبیرشان تقریباً این است که- همه زمین و آسمان را به من بدهید، من این دعوت را، دست از آن برنمی دارم. برای اینکه این دعوت الهی است. این مأموریت الهی است.
صحیفه امام، ج13، ص: 287
رسول اکرم (ص) در رأس تشکیلات اجرایی و اداری جامعه مسلمانان قرار داشت. علاوه بر ابلاغ وحی و بیان و تفسیر عقاید و احکام و نظامات اسلام، به اجرای احکام و برقراری نظامات اسلام همت گماشته بود تا دولت اسلام را به وجود آورد. در آن زمان مثلًا به بیان قانون جزا اکتفا نمیکرد، بلکه در ضمن به اجرای آن می پرداخت: دست می برید؛ حد می زد؛ و رجم می کرد. پس از رسول اکرم (ص) خلیفه همین وظیفه و مقام را دارد. رسول اکرم (ص) که خلیفه تعیین کرد فقط برای بیان عقاید و احکام نبود؛ بلکه همچنین برای اجرای احکام و تنفیذ قوانین بود. وظیفه اجرای احکام و برقراری نظامات اسلام بود که تعیین خلیفه را تا حدی مهم گردانیده بود، که بدون آن پیغمبر اکرم (ص) ما بلغ رسالته. رسالت خویش را به اتمام نمیرسانید. زیرا مسلمانان پس از رسول اکرم (ص) نیز به کسی احتیاج داشتند که اجرای قوانین کند؛ نظامات اسلام را در جامعه برقرار گرداند تا سعادت دنیا و آخرتشان تأمین شود
ولایت فقیه، متن، ص: 25
تاریخ گواهی می دهد که تشکیل حکومت داده، و به اجرای قوانین و برقراری نظامات اسلام پرداخته و به اداره جامعه برخاسته است: والی به اطراف می فرستاده؛ به قضاوت می نشسته، و قاضی نصب می فرموده؛ سفرایی به خارج و نزد رؤسای قبایل و پادشاهان روانه می کرده؛ معاهده و پیمان می بسته؛ جنگ را فرماندهی می کرده. و خلاصه، احکام حکومتی را به جریان می انداخته است... برای پس از خود به فرمان خدا تعیین «حاکم» کرده است. وقتی خداوند متعال برای جامعه پس از پیامبر اکرم (ص) تعیین حاکم می کند، به این معناست که حکومتْ پس از رحلت رسول اکرم (ص) نیز لازم است. و چون رسول اکرم (ص) با وصیت خویش فرمان الهی را ابلاغ می نماید، ضرورت تشکیل حکومت را نیز می رساند.
ولایت فقیه، متن، ص: 26
شما اگر صدر اسلام را ملاحظه کنید، می بینید که اسلام از زمان پیغمبر- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- حکومت تشکیل داده است، قوای نظامی و انتظامی داشته است. در سیاستها دخالت می کرده است و مسجد النبی مرکز سیاست اسلامی بوده است و ثقل قدرت اسلامی.
صحیفه امام، ج16، ص: 388
رسول اللَّه، پایه سیاست را در دیانت گذاشته است. رسول اللَّه- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- تشکیل حکومت داده است؛ تشکیل مراکز سیاست داده است. و سایر خلفای اسلام تا آنجایی که به انحراف کشیده نشده بود در صدر اسلام، باید همه آنها را نفی کنند. باید آنها را این آخوندهای درباری و این سلاطین نوکر مآب، باید پیغمبر اکرم و خلفای اسلام را طرد کنند، و بگویند که آنها مسلم نبودند. برای اینکه آنها دخالت در سیاست میکردند. سیاستی که در صدر اسلام بود یک سیاست جهانی بود. پیغمبر اسلام دستش را دراز کرده بود در اطراف عالم و عالم را داشت دعوت میکرد به اسلام؛ و دعوت میکرد به سیاست اسلامی و حکومت تشکیل داد، و خلفای بعد حکومت تشکیل دادند. و از صدر اسلام از زمان رسول خدا تا آن وقتی که انحراف در کار نبود، سیاست و دیانت توأم بودند.
صحیفه امام، ج17، ص: 204
پیغمبر اکرم در عین حالی که وظایف شخصی خودش را بجا می آورد و خلوتها با خدای تبارک و تعالی داشت، تشکیل حکومت داد و به انحاء عالم برای دعوت آدم فرستاد و مردم را دعوت کرد به دیانت و دعوت کردند بعد به اجتماع. این طور نبود که بنای او این باشد که بنشیند توی خانه و ذکر بگوید. ذکر می گفت، لکن همان ذکر هم خودسازی بود. دعا می کرد، ولی همان دعا هم، هم خودسازی و هم مردمسازی بود و مردم را تجهیز میکرد برای مقاومت. تمام ادعیه ای که در لسان او و ائمه مسلمین واقع شده است، تمام این ادعیه، در عین حالی که دعوت به معنویات است، از راه دعوت معنویات، تمام مسائل مسلمین اصلاح می شود
صحیفه امام، ج18، ص: 422
پیغمبر اسلام (ص) تشکیل حکومت داد مثل سایر حکومتهای جهان لکن با انگیزه بسط عدالت اجتماعی.
صحیفه امام، ج21، ص: 406
در صدر اسلام در دو زمان، دو بار حکومت اصیل اسلام مُحقَّق شد. یک زمان رسول اللَّه و دیگر وقتی که در کوفه علی بن ابی طالب- سلام اللَّه علیه- حکومت می کرد. در این دو مورد بود که ارزشهای معنوی حکومت می کرد؛ یعنی یک حکومت عدل برقرار و حاکم ذرّهای از قانون تخلّف نمی کرد. حکومت در این دو زمان، حکومت قانون بوده است.
صحیفه امام، ج11، ص: 1
شما وقتی ملاحظه کنید از زمان پیغمبر اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- و زمان خلافت حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- جنگهای زیادی شده است، و جنگها هم همه جنگهای اسلامی، برای تربیت جامعه بودند. یک جنگ، ما در اسلام نداریم که از این مطلب که برای ساختن جامعه باشد و جلوگیری کردن از کسانی که نمی خواهند بگذارند جامعه ترقی بکند، در اسلام نداریم همچو جنگی. پیغمبر اسلام جنگهای متعددی کردند، و در بعضی از جنگها شکست خوردند، در عین حالی که شکست خوردند، مکتبشان شکست نخورد؛ مکتب محفوظ بود.
صحیفه امام، ج10، ص: 106
رسول اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- مقصدشان این نبود که مشرکین مکه را از بین ببرند؛ یا مشرکین جزیرة العرب را از بین ببرند؛ مقصد این بود که دین اسلام را منتشر کنند؛ و حکومت، حکومت قرآن باشد؛ حکومت اسلام باشد. آنها چون مانع بودند از اینکه این حکومت اسلامی تحقق پیدا بکند، منتهی به جنگ می شد و معارضه، آنها معارضه می کردند با حکومت اسلامی؛ اینها مقابله می کردند .... جنگهای زیادی که پیغمبر اکرم فرموده است همه برای این معنا بوده است که موانع را از سر این مقصد الهی، مقصد اعلی که دارند، و آن تحکیم حکومت اسلامی، حکومت اللَّه، حکومت قرآن همه برای این بود. به طوری که اگر معارض با این نبودند، معلوم نبود که جنگی پیش بیاید. معارضه داشتند و نمی گذاشتند که این حکومت تحقق پیدا بکند، جنگ پیش آمد.
صحیفه امام، ج8، ص: 41
قیام برای خداست که خاتم النبیین- صلی اللَّه علیه و آله- را یک تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بتها را از خانه خدا برانداخت و به جای آن توحید و تقوا را گذاشت و نیز آن ذات مقدس را به مقام قابَ قوسیْن أو أدنی رساند.
صحیفه امام، ج1، ص: 21
پیغمبر- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- با دست خالی، با یک عدّه معدود، سازوبرگ، هیچ چیز نداشتند- منزل هم نداشتند، یک عده ای بودند که توی مسجد- آنهائی که- «اصحاب صُفَّه» یک دسته ای بودند که از باب اینکه هیچ منزل نداشتند، هیچ چیز نداشتند، آمده بودند همه با هم توی مسجد، یک گوشهای از مسجد را منزل قرار داده بودند. و «اصحاب صُفّه» به ایشان می گفتند. در جنگها وقتی که اینها می رفتند، هر چند نفرشان یک دانه شمشیر. آن هم چه شمشیری! یک شمشیری که مناسب آن وقت بود، با لیف خرما آن را آویزان کرده بودند به خودشان. هر چند نفرشان هم یک اسب و یک شتر داشتند- لکن حق بودند، و حق پیروز است. همین عدّه معدودِ کم بر امپراتوری روم و ایران، که آن وقت تمام عالم تقریباً معموره، تحت نفوذ این دو امپراتوری بود، غلبه کردند، شکستشان دادند. عدّه معدود، کم، لکن حق بودند و ایمان داشتند، با ایمان پیش بردند. صحیفه امام، ج10، ص: 203
صلوات و سلام خداوند بر رسول خدا پیامبر عظیم الشأن که یک تنه قیام فرمود در مقابل بتپرستان و مستکبرین، و پرچم توحید را به نفع مستضعفین به اهتزاز درآورد، و از قِلت عُدّه و عدد نهراسید، و با عِده قلیل بدون سازوبرگ جنگی کافی و با نیروی ایمان و قوتِ تصمیم بر سرکشان و ستمکاران تاخت، و ندای توحید را در کمتر از نیم قرن بر بزرگترین معموره جهان به گوش جهانیان رساند.
صحیفه امام، ج10، ص: 338
رسول خدا به حسب روایاتی که وارد شده است فرموده است: که این آیه شریفه ای که وارد شده است که: فَاسْتَقِمْ کَما امِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ یعنی به آن چیزهایی که امر به تو شده است، دستور داده شده است استقامت کن و کسانی هم که همراه تو هستند، مؤمنین به تو هستند، آنها هم استقامت کنند. در روایت است که پیغمبر فرمود: شَیَّبَتْنی سُورَةُ هُود - برای این آیه- سوره هود مرا پیر کرد برای این آیه ای که وارد شده است که استقامت کن و هر کسی هم همراهت است استقامت کنند. صحیفه امام، ج18، ص:435- 436