در پاریس سراغ همسایگان را می گرفتند

در پاریس سراغ همسایگان را می گرفتند

امام در پاریس که بودند خیلی با همسایه های خود خوب بودند سراغشان را می گرفتند و احوالشان را می پرسیدند...

شنبه, مهر 28, 1397 13:49
در گوش من دعای سفر خواندند

در گوش من دعای سفر خواندند

امام نسبت به کارکنان منزلشان عاطفه و مهربانی خاصی داشتند...

شنبه, مهر 28, 1397 13:48
علی را بیاور ببوسم

علی را بیاور ببوسم

صبح شنبه (آخرین روز) حال امام نسبتاً خوب بود...

شنبه, مهر 28, 1397 13:47
اسوه مهربانی

اسوه مهربانی

بعضی وقت ها که در پاریس برف و باران بود وامام تشریف می بردند برای نماز،هنگامی که بر می گشتند کفشهایشان گلی و کثیف می شد...

شنبه, مهر 28, 1397 13:47
شب خوابم نبرد

شب خوابم نبرد

شبی که عده ای از ایرانیان برای زیارت امام به فرانسه آمده بودند ،مکانی کوچک پشت در اتاق ایشان بود که من همیشه آنجا می خوابیدم...

شنبه, مهر 28, 1397 13:43
آمدم کمکتان کنم

آمدم کمکتان کنم

روزی بر حسب اتفاق که تعداد میهمانان منزل امام زیاد شده بود...

شنبه, مهر 28, 1397 13:43
مرا خواهر صدا می زدند

مرا خواهر صدا می زدند

به عنوان یک خدمتگزار چهار ماه و شانزده روزدر خدمتشان بودم...

شنبه, مهر 28, 1397 13:42
حتی از پدرم انتظار نداشتم

حتی از پدرم انتظار نداشتم

برخورد امام با ما طوری بود که من حتی از پدرم انتظار نداشتم...

شنبه, مهر 28, 1397 13:41
یک وقت دیدیم در باز شد

یک وقت دیدیم در باز شد

یک شب داشتیم حسینیه را به اتفاق چند تن از خواهران تمیز می کردیم ،یک وقت دیدیم در باز شد و آقا به داخل آمدند...

شنبه, مهر 28, 1397 13:41
نیمه شب به حسینیّه آمدند

نیمه شب به حسینیّه آمدند

در یکی از شبهای ماه مبارک رمضان ،یک وقت دیدم یکی از برادران سپاهی می دود و می گوید :((بچه ها بدوید بیایید ،امام به حسینیه آمده است.))

شنبه, مهر 28, 1397 13:40
هر موقع دلت می خواهد بیا

هر موقع دلت می خواهد بیا

دختر بچه شش ساله ای برای امام نوشته بود که امام خیلی دوست دارم بیایم و شما را ببینم ولی اعضای دفتر نمی گذارند...

شنبه, مهر 28, 1397 13:39
برو ببین مصطفی کجاست؟

برو ببین مصطفی کجاست؟

امام به حاج آقا مصطفی خیلی علاقه داشتند...

شنبه, مهر 28, 1397 13:31