کد مطلب: 2205 | تاریخ مطلب: 07/08/1397
  • تلگرام
  • Google+
  • Cloob
  • نسخه چاپی

صورتم را به دست امام کشیدم

صورتم را به دست امام کشیدم

سال 68 از طریق آیت الله یوسف صانعی موفق به شرفیابی به محضر امام جهت دستبوسی شدم...

سال 68 از طریق آیت الله یوسف صانعی موفق به شرفیابی به محضر امام جهت دستبوسی شدم.پشت دیوار حیاط کوچک منزل امام با شوق و شعف فراوان در صف ایستاده بودم و قدم به قدم به آرزوی دیرینه ام نزدیک می شدم.کسانی که موفق به دستبوسی امام شده بودند اشک شوق از چشمانشان جاری بود.به یکی از دوستان که گریه می کرد ،گفتم:زیارت امام که گریه ندارد.ایشان در جوابم گفتند:ابهت این مرد بزرگ انسان را از خود بی خود می کند.دست خودم نیست ،نمی توانم جلوی اشکهایم را بگیرم.آرام آرام به در حیاط رسیدم و خودم را به زور جلوتر کشیدم تا جمال نورانی ایشان را ببینم.تا چشمم به سیمای منور ایشان افتاد ناگهان حالم منقلب شد و بی اختیار اشک در چشمانم حلقه بست.آهسته اشکهایم را پاک کردم تا دیگران متوجه گریه من نشوند.اما همه مثل من در حال گریه بودند.امام روی پله ایوان منزلشان جلوس فرموده و دستشان را روی نرده کنار پله ها نگه داشته بودند.تمام وجودم متوجه امام بود.بهترین و لذت بخش ترین لحظات زندگی ام را پشت سر می گذاشتم احساس می کردم که در محضر رسول الله(ص)هستم.نوبت به من که رسید ،دست آن عزیز مهربان را که بسیار لطیف و گرم بود دردست گرفتم و حریصانه بر سر و صورت خود مالیدم و بوسیدم و بوییدم.درآن لحظات که به تندی می گذشت انگار کسی در گوشم گفت:((فلانی تو که دچار بیماری سینوزیت مزمن هستی و بسیار درد می کشی و دکترها هم نتوانسته اند معالجه ات کنند ،حالا وقتش است که شفای خود را بگیری)).پیشانی و صورتم را روی دست آن حضرت کشیدم و گفتم:خدایا تو را قسم می دهم به بزرگواری و احترام این سید اولاد پیغمبر(ص)مرا شفا بده.بعد از آن قضیه بحمدالله و به برکت و کرامت آن بنده مخلص خداوند و محبوب خلق ،از همان لحظه ناراحتی سینوزیت بنده به کلی برطرف شد و پس از دیدار ایشان کوچکترین اثری از بیماری دوباره مشاهده نگردید و نوبت عمل جراحی که از دکتر گرفته بودم فراموش شد.* 


--------------------------------------------------------------------------------
*به نقل از:شهید قاسمعلی کبیری-روزنامه سلام-15/8/73

. انتهای پیام /*