کد مطلب: 1574 | تاریخ مطلب: 29/07/1397
  • تلگرام
  • Google+
  • Cloob
  • نسخه چاپی

ملاطفت امام با فرزند شهید

ملاطفت امام با فرزند شهید

یک روز در جماران بودم ،امام تازه به جماران تشریف آورده بودند...

یک روز در جماران بودم ،امام تازه به جماران تشریف آورده بودند.اوایل جنگ بود و بین کسانی که می آمدند برای دیدار امام ،زن جوانی بود که تازه شوهرش را از دست داده و یک دختر چند ساله هم همراهش بود.دختر خیلی بی تاب بود و گریه می کرد ،از صبح فریاد زده بود ،تمام سر و صورتش خاکی بود و اشک در گونه هایش موج می زد.مادرش ناراحت بود و دلش می خواست که به یک نحوی این کودک را خدمت امام برساند و این کودک پدر از دست داده را آرامش ببخشد.می گفت که من هیچ ناراحت نیستم که شوهرم شهید شده چون خودم مقدمات رفتن به جبهه همسرم را فراهم کردم اما چه کنم که این بچه آزارم می دهد و فکر می کنم که تنها راه این باشد که امام عنایتی بفرمایند.آن وقت برادر من دست بچه را گرفت رفتیم خدمت امام.آقا در حیاط قدم می زدند وقتی که بچه را دیدند انتظارمان این بود که امام دستی به سرش بکشد و ما او را پیش مادرش برگردانیم.اما وقتی که امام ،این دختر نالان و گریان را دیدند روی سنگهای کنار حوض نشستند و این کودک را به بغل گرفتند و دست محبت و نوازش به سر و صورتش کشیدند و اشکهایش را پاک کردند.و مدتی با این بچه مشغول بودند و بعد وقتی که خوب آرامش در بچه حاکم شد ،او را رها کردند ،و ما به مادرش رساندیم.* 


--------------------------------------------------------------------------------
*به نقل از:علی ثقفی_پیک ارشاد_تیر ماه 68.

. انتهای پیام /*