کد مطلب: 659 | تاریخ مطلب: 27/07/1396
  • تلگرام
  • Google+
  • Cloob
  • نسخه چاپی

شصت وچهارمین جلسه سلسله نشست های علمی ودینی گوهر معرفت حجت الاسلام والمسلمین سید جواد ورعی96

شصت وچهارمین جلسه سلسله نشست های علمی ودینی گوهر معرفت حجت الاسلام والمسلمین سید جواد ورعی96

شصت وچهارمین جلسه سلسله نشست های علمی و دینی گوهر معرفت با موضوع حق تعیین سرنوشت از دیدگاه حضرت امام خمینی (س) با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین سید جواد ورعی در محل نگارستان حضرت امام خمینی (س) اصفهان

 

  شصت وچهارمین جلسه سلسله  نشست های علمی و دینی گوهر معرفت با موضوع  حق تعیین سرنوشت  از دیدگاه  حضرت امام خمینی (س)  ه روز پنج شنبه   27 مهر 1396 بعد از اقامه نماز مغرب و عشا ء   از ساعت  18/30 با سخنرانی   حجت الاسلام والمسلمین  سید جواد ورعی در محل نگارستان حضرت امام خمینی (س) اصفهان برگزار گردید.

ایشان  گفت  :   یکی از موضوعاتی که قبل و بعد از انقلاب در کلمات امام بسیار تکرار شده و مورد تأکید بوده، «حق تعیین سرنوشت ملت» است، و نشان می دهد که دارای اهمیت فراوان است. طبق معنای مصطلح، «حق تعیین سرنوشت یا حاکمیت ملی» هم جنبه درونی دارد و هم جنبه بیرونی؛ در عرصه درونی و داخلی به معنای «حق تعیین سرنوشت برای ملت و نفی این حق برای اشخاص، احزاب و گروه ها»ست؛ و در عرصه بیرونی و بین المللی به معنای «حق تعیین سرنوشت برای هر ملتی و نفی این حق برای بیگانگان، اعم از دولت ها و ملت های دیگر» است. در کلمات امام هم حق تعیین سرنوشت از هر دو جنبه و در هر دو زمینه مطرح شده؛ هم در عرصه داخلی‌(جنبه درونی) و هم در عرصه بین المللی(جنبه بیرونی)؛ که فعلا به جنبه درونی می پردازیم.

جنبه درونی حق تعیین سرنوشت

  امام خمینی در زمان مبارزه و در نفی نظام سلطنتی دو گونه استدلال دارند:

  یکی، استدلال عقلی مبنی بر این که نظام سلطنتی و موروثی عقلا باطل و نادرست است. این که شخصی قدرت را از هر طریق ممکن به دست گیرد و در نسل او تداوم یابد، با این که اگر خودش هم دارای صلاحیت باشد، لزوماً فرزندان او دارای صلاحیت نیستند، پس موروثی بودن قدرت از نظر عقلی منطقاً محکوم است. تصدی حکومت نیازمند صلاحیت هایی است و موروثی بودن حکومت، نفی این اصل منطقی و عقلایی است.

  دوم، استدلالی مبتنی بر پذیرش اصل سلطنت پهلوی و این که ملت ـ فرضاً ـ چنین موهبتی را به رضاخان داده باشد، باز هم سلطنت فرزندش با اصل «حق تعیین سرنوشت» منافات دارد. قهراً استدلال های از نوع دوم ایشان جدلی بوده و برای اثبات حق تعیین سرنوشت از نظر دینی قابل استناد نیست.

ایشان در تشریح «مبنای مبارزه با رژیم پهلوی و جایگزین کردن نظام سیاسی دیگر» اظهار نمودند :

  «با روی کار آمدن رضا خان این سه اصل اسلامی در امر حکومت پایمال شد، اول: اصل لزوم عدالت در حاکم اسلامی، و دوم: اصل آزادی مسلمین در رأی به حاکم و تعیین سرنوشت خود، و سوم: اصل استقلال کشور اسلامی از دخالت اجانب و تسلط آنها بر مقدرات مسلمین. و اگر در آن روز برای احیای این سه اصل اسلامی اقدام شده بود، کار به اینجا نمی‏کشید.» (صحیفه امام،  ج‏5، ص 236)

  امام خمینی در این بیان حق تعیین سرنوشت ملت را در دو عرصه داخلی و خارجی «اصلی اسلامی در امر حکومت» دانسته که در زمان رضاخان زیر پا گذاشته شد. زیرا نه او حاکمی عادل بود، نه مردم آزادانه به او رأی داده بودند، و نه روی کار آمدن او استقلال کشور اسلامی را تأمین کرده بود، بلکه او توسط بیگانگان بر این کشور مسلط شده بود. نکته حائز اهمیت در این بیان آن است که از دیدگاه امام، اسلام در امر حکومت سه اصل بنیادین دارد:

1.         عدالتِ حاکم اسلامی

2.         آزادی مسلمانان در تعیین سرنوشت و رأی دادن به حاکم

3.         استقلال کشور اسلامی و نفی دخالتِ بیگانگان در سرنوشت مسلمانان

با وجود اصل اول، حق تعیین سرنوشت مردم در عرصه داخلی(اصل دوم) «مقید و مشروط» خواهد بود به حدودی که اسلام در سپردن قدرت تعیین کرده، نه حقّی «مطلق»، آن گونه که در مکاتب بشری گفته می شود. مردمی که اسلام را به عنوان یک مکتب پذیرفته اند، نمی توانند خارج از این چارچوب دارای حق تعیین سرنوشت باشند؛ زیرا با انتخاب اول خود، انتخاب های بعدی خود را محدود کرده اند. البته مردم به عنوان موجوداتی مختار هر چند تکویناً حق تعیین سرنوشت دارند و می توانند هر قانونی خواستند وضع کنند و هر کسی را که خواستند به حاکمیت برسانند،  و در پرتو آن سرنوشت خود را رقم بزنند، و پیامدهای آن را هم بپذیرند، اما به خاطر مکتبی را برای خود برگزیده اند، تشریعاً چنین حقی ندارند. آنان تنها در چارچوب موازین مکتب برای اداره جامعه قانون وضع کرده و افراد واجد شرایط را برای اداره جامعه انتخاب می نمایند.

  با این حال، اگر به وظیفه خویش در رعایت حدود و ضوابط مکتب عمل نکردند، نمی توان حتی حکومت مشروع را بر آنان تحمیل کرد. چون اسلام حکومت تحمیلی ندارد.

  در عصر غیبت، حتی بنا بر نظریه ولایت فقیه، مردم در میان افراد واجد شرایط «حق انتخاب» دارند. می توانند از میان فقیهان واجد شرایط و در فرض فقدان فرد اصلح ـ که به حکم عقل باید او را برگزینند ـ یکی از آنان را انتخاب نمایند. نمی توان بدون رضایت مردم یکی از آنان را بر مردم تحمیل کرد. این همان نکته ای است که امام در پاسخ به یک سئوال، مبنی بر این که «فقیه در چه صورتی ولایت دارد؟» مرقوم نمودند:

«ولایت در جمیع صور دارد. لکن تولّی امور مسلمین و تشکیل حکومت بستگی دارد به آرای اکثریت مسلمین، که در قانون اساسی هم از آن یاد شده است، و در صدر اسلام تعبیر می‏شده به بیعت با ولیّ مسلمین.» (همان، ج‏20، ص 459) 

  ایشان در «توصیف حکومت اسلامی» فرمود:

  «اولا، صد در صد متکی به آرای ملت باشد؛ به شیوه‏ای که هر فرد ایرانی احساس کند که با رأی خود سرنوشت خود و کشور خود را می‏سازد. و چون اکثریت قاطع این ملت مسلمانند، بدیهی است که باید موازین و قواعد اسلامی در همه زمینه‏ها رعایت شود.» (همان، ج‏5، ص 449)

جلوه های حقِّ تعیین سرنوشت درونی

  امام خمینی برای حق تعیین سرنوشت درونی جلوه هایی مطرح می کرد. مردم به مقتضای این حق می توانند «نوع حکومت»، «مسئولان و دولتمردان» و «نمایندگان مجلس» را انتخاب کنند. اسلام مدل حکومت را به شرایط زمانی و مکانی موکول نموده، و در اختیار مردم قرار داده است.

  به چند نمونه از بیانات امام در این زمینه توجه کنید: 

•           «از حقوق اولیه هر ملتی است که باید سرنوشت و تعیین شکل و نوع حکومت خود را در دست داشته باشد. طبیعی است که چون ملت ایران بیش از نود درصد مسلمانند، باید این حکومت بر پایه‏های موازین و قاعده اسلامی بنا شود.» (همان، ج‏4، ص 367)

•           خطاب به رئیس جمهور امریکا: «اول چیزی که برای انسان هست آزادی بیان است، آزادی در تعیین سرنوشت خودش است؛ ... همه عالم این مطلب را قائل هستند که هر بشری نسبت به سرنوشت خودش آزاد است، می‏تواند رأی آزاد بدهد؛ هر مملکتی [بخواهد] سلطان اگر داشته باشد تعیین کند، رئیس جمهور اگر بخواهد داشته باشد تعیین کند، حکومت بخواهد تعیین کند برای مملکتش، هر شکلی که این افراد مملکت بخواهند اداره بشوند، به حَسَب حقوق بشر آن شکل باید مُمضی‏ باشد؛ همه دولتها هم باید او را تصدیقش بکنند.» (همان، ج‏5، ص 243 ـ 244)

 ب) جنبه بیرونی و خارجی «حق تعیین سرنوشت»

ایشان در یک مصاحبه به خبرنگار خارجی گوشزد کردند : «روابط ما با امریکا و همچنان با سایر کشورهای جهان بر اساس احترام متقابل خواهد بود. ما برای امریکا حق تعیین سرنوشت خود را قائل نخواهیم بود.»

سخنانی که به عنوان نمونه ذیلا از امام نقل می شود، همگی بر این مبنا استوار است: 

•           اکنون نیز تذکر می‏دهم که ملت افغانستان را به حال خود رها کنید، مردم افغانستان سرنوشت خودشان را تعیین نموده و استقلال واقعی خود را تضمین می‏کنند و به ولایت کرملین یا قیمومت امریکا احتیاجی ندارند.

•           اکنون که گروهی از مردان فداکار فلسطین به منظور تعیین سرنوشت خویش، به دست خویش- که همانا آزادی فلسطین است- بر ضد مشتی غاصب متجاوز قیام مردانه کرده‏اند.    

•           هر ملتی حق دارد خودش تعیین کند سرنوشت خودش را. این از حقوق بشر است که در اعلامیه حقوق بشر هم هست. هر کسی، هر ملتی خودش باید تعیین سرنوشت خودش را بکند، دیگران نباید بکنند. این ملت ما هم الآن همه ایستاده‏اند و می‏خواهند سرنوشت خودشان را تعیین کنند.

•           آیا مگر ملت ایران برای تعیین سرنوشت خویش باید ببیند که دولتهای غربی چه چیزی را می‏پسندند؟ مگر سایر دولتها در تعیین خط مشی سیاسی خودشان و یا تعیین نوع حکومتشان به آرای ملت ایران مراجعه می‏کنند؟        

 

. انتهای پیام /*